فردید:
بنام خدای هر کس و خدای هیچکس
"بسمه تعالی........نکته ای که امروز می خواهم شروع کنم با همین "بسمه تعالی" که شروع کردم، شروع می کنم، حالا من معمولا می گویم بنام "خدای پریروز و پس فرد" غالبا، نه خدای دیروز و امروز و فردا، حالا بعد از "بسمه تعالی" امروز می گویم که :"بنام خدای هر کس و خدای هیچکس"! اگر گفتید مقصودم چیست از این ؟ توجه می کنید یا نه؟ "بنام خدای همه کس و خدای هیچکس" یا "بنام خدای هیچکس و خدای هر کس". من سکوت می کنم تا بگوئید چه دریافتی دارید. - یکی از حضار: مراتب شناخت شاید مطرح باشد اینجا – خب این یکی – یکی از حضار: اینجوابی که می خواهم بدهم از حرف های خودتان است در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، به نام خدای همه کس تا آنجا که توجه همه به پس فردا هست و به نام خدای هیچکس تا آنجائیکه اصرار در غرب زدگی باشد – احسنت این درست است. اما این جمله را از جائی هم اقتباس کرده ام، کس دیگری هم خب قریب به همین حرف را زده - یکی از حضار: نیچه بوده – نیچه است در اول زردشت می گوید "برای همه کس و هیچکس"، درست شد؟ و ضمنا هم جلب توجه شما کردم که خب اگر نیچه این حرف را نزده بود شاید به ذهن من هم انتقال پیدا نمی کرد که بگویم "بنام خدای هیچکس و همه کس" حالا از شما سوال میکنم این نیچه که گفته "برای همه کس و برای هیچکس" این خدای خودش چه جور خدائی بوده است بعقیده شما؟ کدام خدا؟ خدای پریریروز و پس فردا یا خدای دیروز را طرح کرده؟ چه می فرمائید؟ بگوئید، آسان است دیگر، هر چه خواستید بگوئید بالاخره نیچه را کمابیش می شناسید دیگر این نیچه خدایش خدای دیروز و فرداست یا خدای پریروز و پس فرداست – یکی از حضار: بین فردا و پس فرداست – احسنت! خدای دیروز و فردا نیست ولی اصرار در خدای دیروز و فردا ندارد، کاملا صحیح است، اصرار ندارد . مارکس چه جور است بنظرتان؟ ...بله؟ - یکی از حضار: خدایش خدای امروز شاید - اصرار دارد یا ندارد در خدای دیروز و امروز و فردا؟ - یکی از حضار: اصرار دارد – به عقیده خود من در مارکسیست ها، و این مارکسیست های دگماتیک اصرار در همان خدای دیروز و امروز و فردا دارتد، آن مارکسیست های کیشدار دارند اصرار در خدای دیروز و فردا، مخصوصا هم که مارکس می آید به روسیه و لنین. این هم راجع به مارکس.
حالا می توانیم واقعا در باب خدای همه کس و هیچ کس نسبت به بقیه و دیگران هم توجه بشود که این خدا چه خدائی است. می آئیم به کتب فلاسفه خودمان که اثبات خدا می کنند. می توانیم بیغرضانه فکر کنیم که این کدام خدائی است؟ فرض کنید در "منظومه" ادله آورده برای اصالت وجود، یعنی این آتش که می سوزاند وجود آتش اصالت دارد که می سوزاند، ماهیت این آتش که عبارت از ایده اش هستش نمی سوزاند، دیدارش هستش نیست، چنانکه شیخ اشراق می گوید این یکی از معانیش هستش، معانی دیگر هم دارد. حالا وقتی در منظومه حاجی ملاهادی می خواهد اثبات خدا بکند یکی از دلایلش این است که اگر وجود اصالت نداشته باشد باب اثبات صانع انسداد پیدا می کند، منسد می شود. چه می خواهد بگوید از این جمله؟ بله؟ تصریح می شود که یکی از ادله اصالت وجود است، هرگاه وجود به این صورت که ما می گوئیم – متاخرین - اصالت نداشت نمی شود خدا را ثابت کرد، ما می خواهیم خدا را ثابت کنیم ،با دلایل عقلی ها! چیست این قضیه؟ - یکی از حضار – تعالی به آن صورت از بین می رود – ببینید پس... حالا بروید به احادیث و روایات می بینید که خدا را نمیشود اثبات کرد و حتی ثابتش نکن! مساله خدا را می برد به یک نوع عقد قلبی حالا این فلاسفه که اثبات خدا می کنند عقد قلبی خودشان محکم می شود؟ یا اگر کسی عقد قلبی نداشت نسبت به خدا با این ادله خدا بر می گردد برای انسان؟ به نظر شما چه جوریست؟ بله؟ ممکن است اگر یک کسی توجه نداشته باشد و غفلت داشته باشد این مقدمات توجهش را جلب کند، جلب توجه کند. بعد این خودش اعداد...معد می شود، اعدادی هست برای اینکه انسان ایمان به خدا پیدا کند، اوکازیونی می تواند باشد، یک علت محلی(؟) یا سبب محلی ولی علت و جهت نمی تواند باشد و خب این نزاع بین عقل و عشق [...] ببینید دیوان حافظ مرتب اصرارش در این است که دست از استدلال بردار، استدلال و منطق انسان را از خدا دور می کند. ابیات زیاد دارد دیگر در این مساله و این وهم...معتقد است این وهم عقلی است معمولا، یعنی ادراک معانی جزئی است حافظ می گوید "در کارخانه ای که ره عقل و علم نیست / وهم ضعیف کار فضولی چرا کند"، حتی عقل هم نمی تواند برسد به اینجا تا چه رسد به وهم به معنی اخصش که عبارت از ادراک معانی جزئی باشد که به آن معنی که حیوان هم می گویند دارد." (نقل از یک سخنرانی به تاریخ 16/6/59)
فردید: "subjectite' یا subjectivité؟ سوبژکتیته درست است؟ استعمال می کند هیدگر، هیدگر استعمال می کند، چه فرقی دارند با هم؟ سوبژکتیه را من می گویم "موضوعیت"، سوبژکتیویته را می گویم "موضوعیت نفسانی". سوبژکتیویته" را می گویم "خودبنیادی"، سوبژکتیته را می گویم حیث مثلا ...،جهت بنیادی یا فرض کنید "بنیاد اندیشی"، این را داشته باشید. بنده می خواهم برسم از یک جهت که شما می خواهید برسید، بله! "همه در "دوزخ خودبنیادی" یعنی "سوبژکتیویته"، در دوزخ "موضوعیت نفسانی" هستیم". افتاده ایم، پرتاب نشده ایم ها! اصلا قدر می شود cadere یعنی افتادن. هیدگر می گوید[...]در حافظ هم هی می گوید افتادم، افتادم، همه افتاده ایم، قدر ماست cadere به لاتینی یعنی افتادن، قدر همه ما افتادگی در خودبنیادی است، افتادگی در دوزخ نفس اماره است" (نقل از یک سخنرانی در سال 1359 )
فردید:
بنده مساله حیات را عرض کردم و فنای از لذت و الم، بهجت اصیل مرگ است و "نیست یابی" به یک معنی ای که خیلی مهم است و عاداتا هم ما نمی توانیم امروز به معنی نیست یابی توجه کنیم، نیست بشویم از این دنیا در آناتی، بارها می گویم و باز هم تکرار می کنم هر دم که انسان دوست داشت "نیست یاب" است. آیا نیست یابی ژان پل سارتر تویش محبت هست یا نیست؟ نیست! مبارزه چی گری متداول کین توزانه در این بازیهای سیاسی معمولی تسلط و سیطره جویانه متفرعنانه غربی(؟) است، او نیست، حوالت آخر زمان است، تاریخ نیست انگارانه خودبنیادانه آخر زمان است.
حالا در باب برگسون و عرفان قلابی آخر زمان بگویم "ناسوتی"، شما می توانید عنوان این را بگذارید ناسوتی یعنی ناتورال...، "گناتا"(؟)، ناسوت با نیچر و ناتور همریشه و هم معنی است (استاد می رود روی تخته سیاه کلماتی می نویسد) اصل این گناتا است، گنت(؟) یعنی زایش بعد شده ناتورال، لاناتور، ناتورل، عربیش می شود ناسوت. این ناسوت [...] است اما لاهوت چندتاست، من لاهوت را می برم به آن مرتبه تعلق(؟)حقیقی و آن مرتبه ای که انسان از لذت و الم، دم هائی که خارج می شود و توحید پیدا می کند، آقا تاریخ 400 سال غرب همه اش ناسوت است لاهوت درش نیست، اصطلاح از بنده است.
داوری اردکانی:
راه تاریخ همین بود که غرب پس از گسست از قرون وسطی در تجدد وارد شد. این نه خوب بود نه بد که آن را کمال بدانیم و تحسین کنیم یا دشمن دین و معنویت و متجاوز و ظالم بخوانیم. البته اگر به جایگاه بلند و به بلند نظری شاعری
چون حافظ برسیم میتوانیم بگوییم:
سراسر بخشش جانان طریق لطف و احسان بود / اگر تسبیح می فرمود اگر زنار می آورد
#داوری_اردکانی:
متفکران در طلب آرام و قرار نیستند، آن ها اگر گرفتار پریشانی های روزمره نیستند از آن ست که در گرداب های هایل گرفتار بیم موجند.
#تفکر #روزمرگی
#داوری_اردکانی:
با کوشش و فضل و علم، شرق کشف نمی شود. #شرق، پوشیده در #حجاب تاریخ ۲۵۰۰ ساله غرب است و این حجاب، #مابعدالطبیعه است، طی تاریخ فلسفه، افق شرق را ابر غفلت پوشانده است
#متافیزیک
#داوری_اردکانی:
با غلبه ارزش های غربی که منشأ بشری دارد، آدمی از مرتبه خود دور شده و در غفلت فرو رفته، نجات از این وضع با زهد و تهجد و طی مقامات میسر نیست و این مراد با سعی و جهد حاصل نمی شود و گاهی باید این سعی و جهد به شکست بینجامد، تا در سیاهی شکست به انتظار کوکب هدایت سر کنیم
#تفکر_آماده_گر #انتظار #نصیب #سلوک #وارستگی
๛ وارَســتـِگـی ๛ @varastgi ๛
#داوری_اردکانی:
شان #تفکر را صرف اصلاح اخلاق نباید دانست، تفکر امری است ورای #اخلاق که مبنای اخلاق می شود
๛ وارَســتـِگـی ๛ @varastgi ๛
#داوری_اردکانی:
اگر معتقد شویم که چاه قیروان و عالم ملک عین غربت و حجاب است و باید از چاه بدر آمد و مجرد شد و آنگاه مجرد را دید، این اعتقاد خود #حجاب می شود
๛ وارَســتـِگـی ๛ @varastgi ๛
#داوری_اردکانی:
در #علم_جدید، تفکر جایی ندارد و نباید این #علم را با تفکر اشتباه کرد یا آن را یکی از انحاء #تفکر دانست.
๛ وارَســتـِگـی ๛ @varastgi ๛
#داوری_اردکانی:
#تفکر بمعنی سیر میان حق و #باطل است و هیچ عالمی از آن حیث که عالم به #علم تحصلی جدید است به #حق و باطل کاری ندارد بلکه با متابعت از روش و قواعد #پژوهش به بیان #احکام درست و یقینی در باب پدیدارهای طبیعت و #تمدن میپردازد و همواره این پدیدارها را بعنوان کمیت اعتبار میکند.
๛ وارَســتـِگـی ๛ @varastgi ๛
#داوری_اردکانی:
#علم_جدید بر اساس فلسفه استوار است و همواره مدد از #فلسفه گرفته است تا آنجا که اگر این مدد در جایی قطع شود یا قومی بدون فراهم آوردن مقدمات و اعتنای جدی به فلسفه صرفاً نظر به اقتباس #علم_غربی داشته باشد، #پژوهش علمی هم بینظم و پریشان می شود نظر تحقیقی در سیر #تاریخ غرب و تمام اقوام دیگری که قهراً وابستگی به #غرب پیدا کرده اند این مدعا را اثبات می کند
๛ وارَســتـِگـی ๛ @varastgi ๛
#داوری_اردکانی:
اگر مسأله صرفاً به نفسانیات طالبان #علم و به میزان هوش و هوشمندی ایشان بستگی داشت از آنجا که هوش و هوشمندی اختصاص به #قوم خاص ندارد و در میان هر قومی اشخاص با هوش هستند میبایست علمای بزرگ در میان تمام اقوام باشند که البته نیستند و اگر هستند از قوم خود دور افتاده و در ممالک غربی به #پژوهش اشتغال دارند. غیر از هوش و استعداد نفسانی چیز دیگری باید باشد که در تحصیل علوم ممد و مدد کار شود. گاهی شِکوه میکنند که مؤسسات علمی و صنعتی ممالک قدرتمند و توانگر به انواع وسائل، تحصیل کرده های با استعداد ممالک دیگر را به استخدام خود در می آورند البته مردم کشوری که به علم و عالم نیاز دارند وقتی میبینند هموطنان دانشمندشان در کشور بیگانه میمانند یا آنها را در کشور بیگانه نگاه میدارند در شکوه و شکایت خود محقند؛ ولی شکوه و شکایت چاره مشکل نیست
๛ وارَســتـِگـی ๛ @varastgi ๛
#داوری_اردکانی:
چه شده که برگزیده ترین درس خوانده های کشورتان به وطن باز نمیگردند و در مملکت بیگانه میمانند معمولاً کسانی که به این قبیل مسائل توجه میکنند عوامل و جهات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی را مؤثر در مهاجرت #اهل_علم میدانند و البته نادرست هم نمیگویند، اما در بحث از این عوامل و جهات که معمولاً به قصد چاره جویی و یافتن راه حل صورت میگیرد چنان در #انتزاع فرو میروند که اصل مطلب فراموش میشود فی المثل میگویند کشورهای بزرگ با پرداخت مزد بیشتر و تأمین رفاه اهل #علم و فراهم آوردن امکانات ، #پژوهش آنها را می فریبند. اگر تمام #دانشمندان سوداگر بودند این گفته درست بود اما دانشمندان حقیقی #سوداگری نمیدانند
๛ وارَســتـِگـی ๛ @varastgi ๛
48.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #فیلم
🔸صحبتهای استاد #طاهرزاده
🔹و دکتر #صافیان
👤درباره مرحوم فردید
🎬 در نشست اکران و نقد مستند "تئوریسین خشونت"
📍سرای هنر و اندیشه (سُها) اصفهان
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
#داوری_اردکانی:
در هیچ دوره ای از ادوار #تاریخ، بشر قابلیت این نحوه #پژوهش را نداشته و به همین جهت علمی که با آن بتوان در #طبیعت تصرف کرد بوجود نیامده است. این #علم و #تکنولوژی ملازم با آن تحقق صورتی از #عقل است که در #دوره_جدید ظهور کرده و میتوان آن را مبنا و مدار عصر جدید دانست و هر جا که این عقل نباشد علم تكنولوژيك هم نیست و اقوام بسته به اینکه در چه درجه و مرتبه ای از این #عقل هستند از علم هم به همان اندازه و درجه میتوانند بهره داشته باشند.
๛ وارَســتـِگـی ๛ @varastgi ๛