ادامه پست قبل
بنده ميخواهم بگويم كه آن تفكري كه قرآن ما را به آن دعوت ميكند. تفكر" نابهنگام" و "خلاف آمد عادت" است. تعقلش هم همينطور. تذكرش هم همينطور. اين مراتب همواره از خوف و مراحل مختلفش بياييد تا سبحانالله بايد طرح شود. #خوف است، #وجل است، #رهبت است، #اشفاق است و #خشيت است. خود نماز تفكري است. مهمتر از همه اينها خشيت است. تذكري كه قرين با خوف باشد، خشيت است. با اين تفكر است كه انسان اوقاتي پيدا ميكند و از اين تفكر عادي و اعتيادي كنده ميشود. دوباره بر ميگردد به عبادت الله و به اطاعت و به مراعات احكام دين.
ديوان مولانا همواره ما را دعوت به تفكر ميكند كه آن تفكر خلاف آمد عادت و نابهنگام است و در اين تفكر خلاف آمد عادت است كه انسان ميتواند قرب خاصي با " الله" پيدا كند، كسب "جمعيت" بكند.
خواجه عرفان ميگويد، من نميگويم :
از خلاف آمد عادت بطلب كام كه من كسب جمعيت از آن زلف پريشان كردم.
اين زلف پريشان چيست؟ زلف پريشان ظلمات است كه انسان در مقابلش خوف پيدا ميكند. تا آخرين مرحلهاش كه بعضي از متفكران ما نامش را گذاشتند. " #خوف_اجلال" ، مصداق خوف اجلال همان سرسر ماهيات است :
زانكه ماهيات و سرسر آن
پيش چشم كاملان باشد عيان
اين مرتبه مرتبه ولايت – بفتح واو – است. اين مرتبه ، مرتبه ائمه اطهار و اوصياء دين است. پيغمبر اسلام هم مقام ولايت- بفتح واو- دارد.
اصلا طرح " اسم" خلاف آمد عادت است. به چه معني ميگويم خلاف آمد عادت است؟ درمرتبه خودآگاهي و يقين علمي،كه معمولا ما طرح نميكنيم، وقتي طرح نكرديم به يك نحو مفهوم تكامل به سراغ ما ميآيد. يك " اسمي" است كه تكامل پيدا كرده است و آن اسم فرض كنيد "هراكليتوس" ، "سقراط" ،" افلاطون" و " ارسطو" همينطور تكامل پيدا كرده و آمده تا زمان حاضر! بنابراين يك اسم را ميگوئيم كه تكامل پيدا كرده، تغيير پيدا كرده و انسان مظهر آن اسم است!.
مثلا ميآيند ميگويند خدا در لايتناهي است و ما با حركت تدريجي و با تكامل(!) همواره به او نزديك تر ميشويم. خوب اين خدا كه در لايتناهي است هر چه ما جلوتر ميرويم او عقبتر ميرود! اين مسئله غلط نيست ولي در اين مرتبه آن "معيت" و قرب خاص كه "الله" با انسان دارد و انسان با "الله" و اولياء دين ما و روايات همه ما را دعوت كردند به اين قرب خاص، كجا ميرود؟ چه ميشود؟
فرض كنيد عليبن ابيطالب و من هر دو به سوي الله كه در نامتناهي است نزديك ميشويم- اين مسايل كمي و رياضي است! – خوب چه فرقي با هم داريم؟ اين مسائل با " تعميم امامت" به اين معني كه فعلا رواج دارد جور ميآيد كه براي من با كتابي ديگر به نام " تعميم سوشيانت" فرقي نميكند.
در اين مقام " #مرگ" از ياد رفته است، "خوف" و مراحلش از ياد رفته. آن خوف كه يك آدم عامي كه از جهنم ميترسيد و قربي پيدا ميكرد تا مرحله هيبت بقول صوفيه و حكماي معنوي و بقول قرآن "سبحان الله" ،از ياد ميرود.
كلمه سبحان و سبح ـ " #زبا" به اوستا ،" #زبايش" به پهلوي ـ اين سبحان را که به ترس آگاهي – بقياس دل آگاهي- ترجمه ميكنم ، غير از ترس است. انسان دلآگاه ميشود در صورتي كه در مقابل حجبالله خوف پيدا كند و بگويد سبحانالله!
امروز فرنگيها ميگويند"angst" در عربي شده غناظ و غنظ، كه انسان خود را در تنگناي #حيرت احساس ميكند.
در تنگناي حيرتم از نخوت رقيب يارب مباد آنكه گدا معتبر شود
مثل بشر امروز كه مرگ را و فقر ذاتي را فراموش كرده است. اين سابقه دارد. اصلا "صابئين" يعني اهل " صباص" يعني مردمي كه خوف را فراموش نكردند. نغو شايان در فارسي با اين غناظ يكي است. يعني اينها اهل سير و سلوك هستند و به آن حال الاحوال اصالت ميدادند كه همان خوف اجلال باشد.
عقل قرآني منفك از حال نيست. از خوف تا حال الاحوال. اين عقل امروزي است كه كارش فرار از خوف و مراحل آن تا خوف اجلال است. مسائل خيلي فرق ميكند.
"انسان ترس آگاه" ! اما" ترس آگاهي" با " مرگ آگاهي" همراه است. انسان كه ترس آگاه شد، مرگ به سراغش ميآيد. از غفلت ميميرد و زنده ميشود به حيات انساني، انس به حق پيدا ميكند.
كلمات از ياد رفته است. كلمه شناسايي با " گنوسيس" هم ريشه و هم معني است، "گنوسيس" كه امروز به #عرفان تعبير ميكنيد. تا انسان هيبت - به اصطلاح صوفيه- پيدا نكند. انس پيدا نميكند و شناساي الله نميشود. قرب خاص به " الله" پيدا نميكند، از حصول به حضور نميرود.
گنج حیرت.MP3
زمان:
حجم:
37.09M
@varastgi وقوف به جهل خود.mp3
زمان:
حجم:
14.98M
🎧 عنوان: #وقوف_به_جهل_خود
🎙 حجتالاسلام نجات بخش و سیدرسول فاطمی
(بخشی از جلسه پنجم "یومالفصل" -تفسیر انفسی سوره مرسلات- سرای هنر و اندیشه: eitaa.com/soha_sima/2142 )
+ جلسه مرتبط: گنج حیرت:
https://eitaa.com/varastegi_ir/308
๛ وارَســتـِگـی ๛ @varastegi_ir ๛
#حیرت #پادکست #برش_کوتاه
@varastegi_ir وارستگیپرسشگری (پارسایی تفکر) در نسبت با حقیقت انقلاب اسلامی.mp3
زمان:
حجم:
36.13M
🎧 پرسشگری (پارسایی تفکر) در نسبت با حقیقت انقلاب اسلامی
📗 با نگاهی به کتاب صد پرسش از حکمتهای حضور در «جهان بين دو جهان» استاد طاهرزاده
🎙 حجتالاسلام نجات بخش
📍گفتگو در جوار مقتل شهید آوینی (فکه) - موکب راهیان نور سُها
⏱ زمان: ۷۳ دقیقه
🗓 ۱۷ اسفندماه ۱۴۰۲
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
#تفکر #هایدگر #حیرت #شهید_آوینی
๛ وارستگی ๛
▪️ یادداشت نخست (بخش اول) ▪️ ۲۵ خرداد ۱۴۰۳ 🔸 روزهای اخیر و در جریان جنگ #غزه، تصویری از سربازی
▪️ یادداشت نخست (بخش دوم)
▪️ ۳۰ خرداد ۱۴۰۳
🔸 قدما گفتهاند هر علمی از سه بخش تشکیل یافته است؛ موضوع و مسایل و مبادی. گاه بهجای مبادی از مطالب یا نتایج نام میبرند. لکن، نتایج خارج از #علم است و وقتی مقدمات را به درستی بیان و توضیح کرده باشیم، نتایج یا مطالب آشکار میشود و به همین جهت، در کتب منطقی میخوانیم که #قیاس از دو مقدمه فراهم آمده است و نتیجه را جزو قیاس نمیدانند.
🔹 بهیاد داشته باشیم در شیوه ارتباط و پیوند مقدمات با نتایج دستکم پنج قول بیان شده است؛ مانند علیت و معدیت و تولیدی بودن و ... . پی بردن به این نسبتها، کار عقل یا حدس است. مهم تهیه و توضیح درست و دقیق مقدمات است.
🔸 مسایل یک علم ویژگیهایی دارد و بی شک با آنها آشنا هستیم. لکن، #ماهیت یا #طبیعت مسایل فلسفی محل کلام است. برای نمونه میدانیم که موضوع مسایلِ دانش از موضوعِ دانش جدا نیست گرچه در نسبت آنها اتفاق قول وجود ندارد. اما مسایل فلسفی گذشته از ویژگیهایی که برای آنها و در کتب منطقی-فلسفی آورداند، خصلتی دارند که آنها را از مسایل سایر علوم جدا میکند.
🔹 به بیان دیگر، مسایل علوم آنگونه که در دانش #منطق آمده است مختص به یک دانش نیست و هر علمی اگر علمی حقیقی باشد (یعنی، علمی باشد که بتوانیم برای مسایل آن اقامه #برهان کنیم) همان ویژگیها را دارد. لکن، روحی یا طبیعتی بر مسایل حاکم است که در منطق از آنها نمیگویند.
🔸 ارسطو در #متافیزیک از دشواریهای مسایل فلسفی بحث میکند. همانطور که میدانیم #ارسطو مسایل را آپوریا میخواند و آپوریا در زبان یونانی دشواریها و معضلات را میگویند؛ هزارتو (Maze).
🔹 در هزارتو، انسان سردرگم میشود؛ زیرا، از آغاز به فکرِ خروج است؛ در هزارتو، میکوشیم به سرعت و با تعجیل راهی برای خروج بیابیم؛ زیرا، وضعیتی که در آن گرفتار آمدهایم، مطلوب نیست؛ آزاردهنده است. خروج از وضعیتِ هزارتو، پیشاز ورود در آن حاضر است؛ مینماید که چنین خروجی بنحو ماتقدم در مسایل فلسفی حضور دارد. این آگاهی به خروج، از کجا آمده است؟
🔸 بهیاد داریم که #افلاطون و ارسطو #فلسفه را در عبور از شگفتی و #حیرت میدیدند؛ نقطه عزیمت فلسفه را حال و حیرت (παθος) یا شگفتی (ταοζομεναι) میدانستند.
🔹 در دوره جدید و به قول #هگل، همین حیرت است که جای خود را به شک(دکارت) میدهد. از اینجا روشن میشود که آگاهی از خروج، امری ماتقدم نیست. مقدم بر این آگاهی، آگاهی دیگری وجود دارد. وقتی آگاهی یا علم را به یقین تعریف میکنیم عبور از حیرت یا شک ضرور میشود.
🔸 هایدگر باور دارد که در یونان #سوبژکتیویسم وجود داشت و در دوره جدید و از #دکارت بهبعد سوبژکتیویته. سوبژکتیویسم یعنی، حقیقت یا دانش را #یقین بدانیم. #سوبژکتیویته اما یقین را آگاهی انسان بدانیم یعنی، انسان به آگاهی و النهایه خودآگاهی برسد.
🔹 بهبیان دیگر، #حقیقت منوط است به یقین انسان و یقین کسب نمیشود مگر در و با آگاهی انسان. در نتیجه، آگاهی یقینی، حقیقت است. این را سوبژکتیویته میخوانیم. در سوبژکتیویسم اما گرچه حقیقت #یقین است لکن، دخلی به آگاهی انسان ندارد. قوام یقین یا حقیقت به آگاهی انسان نیست.
🔸 بیان #هایدگر قابل نقد است. سوبژکتیویته از یونان وجود دارد و دخلی به دورههای جدید ندارد. در یونان نیز یقین را در آگاهی انسان بنا میکنیم. آنچه مقوم متافیزیک است سوبژکتیویته است؛ چه در یونان و ایران و چه در اروپا. بله، شدت و ضعف دارد. اگر قبول کردیم که سوبژکتیویته مقوم متافیزیک است، جایی برای اینگونه تمایزات نمیماند.
🔹 مضاف آنکه، چطور میشود که در دوره جدید سوبژکتیویته پیدا شده است؟ آیا چیزی که سابقهای در تاریخ متافیزیک ندارد، به یک بار از مقومات متافیزیک شود؟ سوبژکتیویته اگر مقوم متافیزیک است که هست پس، در تمامی ادوار متافیزیک حضور دارد.
ادامه دارد...
(لینک بخش قبلی یادداشت)
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
✍🏻 سیدمحمدتقی چاوشی