eitaa logo
๛ وارستگی ๛
1.2هزار دنبال‌کننده
154 عکس
36 ویدیو
16 فایل
❖ وارستگی ๛ گلاسنهایت ๛ رهایی ๛ انقطاع ❖ #عرفان #تفکر #فلسفه #هنر #انقلاب_اسلامی ❖ ادمین: @alirooholamin (نقل مطالب، با ذکر لینک کانال بلامانع است)
مشاهده در ایتا
دانلود
بعد از ، از این انقلاب طرفداری کرد و روشنفکران را مورد انتقادات تند قرار می‌داد. او طی یک سخنرانی گفت: می‌خواهم پیامی به امام خمینی بدهم و درد دلی با ایشان بکنم، سیداحمد فردید آدمی است که برای خودش کار کرده‌است. اگر کتاب ننوشته، نخواسته تشبه به کثافات دیگران بکند. من پیام کوچکی به امام خمینی دارم، این انقلاب را عبدالکریم  خراب می‌کند… من پوپر را می‌شناسم و به ریش او می‌خندم… من دارم به  مدد می‌رسانم. او در جای دیگر دربارهٔ گفته‌است: بعد از سی سال مطالعه می‌گویم، هایدگر جهت فکرش همین جهت جمهوری اسلامی است.
فردید: زمان "کمی" را "کیفی" کرد که امروز در تفکر غربی روشن شده، و هر دو سر و ته یک کرباسند. آنچه نه در برگسون و نه در "رنه گرو" و نه در هیچ یک از جریانها، جز جریانهای اخیر مثل "" مطرح نیست "" است. اساسا بهجت با تعالی قرین است . تعالی از مقولات اعم از مقولات ارسطو یا هگل یا کانت است.....نکته ای که من از ابتدا درباره بهجت مطرح کردم همین است. خانواده ای که دور هم جمع میشدند وفلسفه نمیدانستند و از فلسفه حرفی بمیان نمی آوردند ، خوشبخت نبودند ؟ البته اینکه ما کمیت امروز را رها کنیم و بازگردیم به کیفیت قرون وسطی ارتجاعی است. یک مساله ای که ورای چون و چند کم و کیف است که هنوز هم بشر آنرا دارد. ‌
دریدا با بهره گیری از روش واسازی هایدگر، محور پنداشتن حضور سخنگو در سخن را مورد سؤال قرار میدهد. همانگونه که در بحث تأکید دارد که سخن نهایتاً از آن زبان است اما به گفتار انسانی می آید، دریدا نیز اشاره دارد که «هیچ چیز پیش و پس از زبان نیست». لذا آنچه قابل ارجاع است نه سخنگوست و نه چیزهای مورد نظر او، بلکه تعامل نشانه هاست که ظرف هر سخنی و مرجع هر نشانه ای است. به عبارت دیگر گفتار در مجموعه مرتبطی از نشانه ها محصور است. لذا چه شناسائی ذهن و چه واقعیت بیرونی هر دو محصول کثرت نشانه ها هستند و ارجاع عینی و قصد ذهنی موجودیتی ندارند. بر همین اساس غياب (Abwese Absence) را مقدم بر حضور (Anwesen = presence میداند چه زبان از طریق نشانه ها جای چیزها را می گیرد نشانۀ «میز» حضور دارد اما خود میز نه. بنابراین حضور چیزها در زبان جاي حضور خود آنها را میگیرد و این به معنای حضور در عین غیاب است. پس هر چه هست نشانه است. نشانه ها به یکدیگر ارجاع میشوند نه به خود چیزها به تعبیر هایدگری عرصه خالی از چیزها میشود و پر از نشانه ها. متن (Text) وجود دارد اما سوژه ای در میان نیست. به گفته دریدا سوژه انسانی یک هویت یا ماهیت فرا - زبانی (Meta - Linguistic) نیست که به صورت cogito دکارتی خود_حاضر باشد بلکه همواره در زبان مسطور (منقوش = iscribed) است . 🔺 @varastgi ‌ ‌
...: نمیدانم ارکان شما نیز از همین قرار است یا نه؟ تومیو تسوکا: بعید است چنین باشد، اما چنان که پیش از این ،گفتم وسوسه اینکه از شیوه های تصور اروپایی و مفاهیم آن مدد بگیرد بزرگ است. هیدگر: فراشدی به این وسوسه قوت می بخشد که مایلم آن را اروپایی شدن تام و تمام کره زمین و آدمی بنامم. : بسی از مردم این فراشد را نشان فتح و ظفر عقل میدانند به هر تقدیر این عقل بود که در اواخر قرن هجدهم و در اثنای انقلاب فرانسه مقام الوهیت یافت. هیدگر: شک نیست که چنین است و چنان در طریق بندگی این خداوند پیش رفته اند که اگر تفکری با دعوی شایستگی عقل از در ناسازگاری درآید و اصیلش نخواند صرفاً با تهمت خلاف عقل به خوارداشت او میتوانند پرداخت. تومیو تسوکا: در نظر ،ایشان استواری حکومت عقل اروپایی مؤید به توفیق آن شأن عقلی است که ترقی تکنیکی هر ساعت در برابر چشم قرار میدهد. هیدگر: تیرگی چشمها چندان فزونی گرفته که آدمی دیگر نمی تواند ببیند چگونه اروپایی شدن آدمی و کره زمین به سرچشمه همه امور اصیل میرسد و در نظر چنین می‌آید که این چشمه ها از حرکت بازایستاده است... ‌ ‌ ๛ وارَســتـِگـی ๛ @varastgi
... : حق به جانب شماست. مشکل تنها آن است که بعدها این سرگشتگی را ناشی از سعی خـاص مـن در عالم تفكر دانسته اند، کوششی که در طریق خویش بروشنی از فرق میان وجود در معنی وجود موجود و وجود بما هو وجود با توجه به معنی خاص آن و به بیان دیگر حقیقت آن (روشنگاه) آگاه است. توميو : چرا در همان ایام و به طور قاطع کلمه وجـود را رها نکردید و آن را به زبان متافیزیک واگذار نکردید؟ چرا در همان وقت نامی خاص ندادید به آنچه به عنوان «معنی وجود» از طریق ذات زمان در جستجوی آن بودید؟ هیدگر: چگونه باید چیزی را بنامد کسی که ابتدا در مقام جستجوی آن است؟ یافتن نام، قائم به خطاب دلنشـان کـلام نامیدار است. توميو تسوکا: بنابراین باید سرگشتگی حادث را تاب آوریم. هیدگر: آری و شاید روزگاری دراز و تنها به شیوه ای که با دقت بکوشیم از این سرگشتگی به درآییم. توميو تسوكا: فقط با گذشت از این سرگشتگی، راه به سوی رستگاری هموار می شود. هیدگر: اما راه بدانجا چون جاده ای نیست که از در موافقت با یک نقشه درآید. تقریباً خوش دارم بگویم، تفکر بزرگ می دارد بنای طریقتی غریب را... ‌ ‌ @varastgi
پرسشگری (پارسایی تفکر) در نسبت با حقیقت انقلاب اسلامی.mp3
36.13M
‌ ‌‌ ‌ 🎧 پرسشگری (پارسایی تفکر) در نسبت با حقیقت انقلاب اسلامی 📗 با نگاهی به کتاب صد پرسش از حکمت‌های حضور در «جهان بين دو جهان» استاد طاهرزاده 🎙 حجت‌الاسلام نجات بخش 📍گفتگو در جوار مقتل شهید آوینی (فکه) - موکب راهیان نور سُها ⏱ زمان: ۷۳ دقیقه 🗓 ۱۷ اسفندماه ۱۴۰۲ 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌
‌ ‌ 💠 ▪️ (قسمت ۱۴) 🔸 آیا متکلمان به موضوعی که در اندیشه‌ی محل توجه است پرداخته‌اند یا حتی می‌توانند به آن بپردازند و درعین‌حال یک باقی بمانند؟ 🔹 در درجه اول و و مهم‌تر از همه، موضوع مورد توجه مسیحی، ایمان است. الهیات دانش ایمان است یعنی انسجامی نظام‌مند و وضوحی مفهومی می‌دهد به آن‌چه از طریق ایمان آشکار می‌شود. 🔸 یقین به رستگاری و اطمینان فردیِ به دست آمده در است که مبنای اصیل تاریخی-متافیزیکی برای تقدم یقین است که ابتدا پذیرش و بسط تفکر ریاضیاتی (یعنی ذات علم طبیعی مدرن و متافیزیک) را امکان‌پذیر ساخت. 🔹 این بدان معناست که خود-یقینیِ «می‌اندیشم، پس هستم» که در تفکر مدرن حاکم است شورشی علیه آموزه ایمان نیست، بلکه پیامد ضروری آن است! 🔸 متافیزیک و ایمان مسیحی با یکدیگر پیوند تنگاتنگی دارند، به‌طوری‌که حتی می‌توان گفت فرهنگ مدرن (و البته شامل متافیزیک مدرن) مسیحی است، حتی زمانی‌که «ایمان» خود را از دست بدهد. 🔹 زیرا ایمان مسیحی این امر را ضروری ساخته است که انسان خود را چه از طریق چنین ایمانی یا به‌وسیله‌ی دیگر ایمن سازد. 🔸 این بدان معناست که الهیات مسیحی، همان تفکری را عرضه می‌کند که به پیروی از آن را قابل پرسش و چون‌وچرا می‌داند و خواهان غلبه بر آن است. از این‌رو، ایمان نیز سد راه پرسش از وجود است. 🔹 این نکته را صریحاً بیان می‌کند: "برای کسی که کتاب مقدس وحی الهی و حقیقت است، پاسخ این پرسش که چرا موجودات هستند و نه نیستی؟ حتی پیش‌از آن‌که پرسیده شود، مشخص است: موجودات، از آن‌جا که خود خدا نیستند، مخلوق اویند. کسی که بر چنین ایمانی به‌عنوان مبنا تکیه کرده‌است، شاید بتواند به‌نحوی پرسیدن پرسش ما را تقلید کند و در آن مشارکت بجوید، ولی نمی‌تواند این پرسش را به شیوه‌ای اصیل طرح کند، مگر این‌که از مؤمن بودن دست بکشد و به همه لوازم این اقدام تن دردهد." ادامه دارد... 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌ ‌ ‌
‌ ‌ 🔸 توی این بحبوحه‌ی انتخابات، بعد از دو سال دوباره کشیده شدم سمت شاهکار یعنی . 🔹 این‌بار با فهمی متفاوت و البته تجربه‌ای جدید با ترجمه دکتر محمود نوالی. (ترجمه ایشان تحت عنوان توسط انتشارات دانشگاه تبریز چاپ شده‌است) 🔸 ترجمه‌ای که نمی‌دانم چرا و به چه دلیل اینقدر گمنام و غریب است درحالی که یک سر و گردن از ترجمه سیاوش جمادی و عبدالکریم رشیدیان بالاتر است. ▪️ متاسفانه به علت سوء فهمی که از "گشت" در تفکر شکل گرفته، برخی فکر می‌کنند "هایدگر متاخر" از شاهکار تفکر متقدم خویش عدول کرده است و به همین دلیل مستقیما سراغ آثار متأخر هایدگر می‌روند بدون بذل توجه نسبت به راهی که توسط "هستی و زمان" گشوده شده‌است. 🔻 خود هایدگر در یادداشتی بر چاپ هفتم هستی و زمان می‌نویسد: عنوان "نیمه اول" که در چاپ‌های قبلی منظور شده بود، در اینجا حذف شده است. پس از ربع قرن، نیمه دوم نمی‌تواند بدون اعمال تغییرات در قسمت اول به آن ملحق شود. باوجود این، طریق ترسیم شده، امروز نیز یک راه ضروری است؛ به شرط آنکه پرسش از الزاما الهام‌بخش ما باشد. 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ✍🏻 ‌ ‌ ‌ ‌
‌ ‌ ▪️ یادداشت نخست (بخش اول) ▪️ ۲۵ خرداد ۱۴۰۳ 🔸 روزهای اخیر و در جریان جنگ ، تصویری از سربازی فلسطینی منتشر شد که کمتر از سه ماه در زندان صهیونیست‌ها اسیر بوده و پوست بدنش طوری به استخوان چسبیده که گویی؛ دست‌کم از گرسنگی در شرف مرگ است. این تصویری است که پس‌از حمله به النصیرات و برای آزادسازی اسراء اسراییلی مخابره شد. 🔹 هرآینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ متأثر شدن از این تصویر دربرابر میزان ستمی که اسراییلی‌ها مرتکب شده‌اند، مضحک است. حجم مصیبت باندازه‌ای است که وقتی با یکی از وحشیگری‌های رژیم صهیونیستی مواجه می‌شویم، دردی احساس نمی‌کنیم؛ زیرا، تعداد کشته شدگان به عدد تبدیل شده است. 🔸 در دورانی زندگی می‌کنیم که رسانه‌ها، نص شده است؛ و رسانه‌ها با آمار و ارقام سروکار دارند. آنچه "عدد" می‌شود تلخی خود را از دست می‌دهد ازآنکه کمیت برخلاف کیفیت، آزار نمی‌دهد؛ جالب‌تر اینکه در عالم هر چه اعداد بزرگتر، میزان تأثیرگذاری کمتر!‌ به‌یاد داشته باشیم در افریقا یک میلیون و نیم از گرسنگی جان دادند. عدد بود و اذیت نشدیم؛ عددْ فاجعه آمیز نیست؛ عددْ‌ درد ندارد؛ و دوران ما عصر کمیت‌ها و سلطه ریاضیات است. دانش دوران ما،‌ است. 🔹 اما تصویرِ عکاس امریکایی (کارتر) از کودک گرسنه افریقایی؛ کرکسی منتظر است و خیره به جسد کودک تا جان دهد؛ لاشخوران،‌ لاشه می‌خورند و رسانه‌ها هستندکه لاشه‌ها را به عدد تأویل می‌برند. یک تصویر؛ آن تصویر، چنان اثر گذاشت که عکاس دیوانه شد و خودکشی کرد. اما اخبار در عصر اطلاعات جایگاه ویژه‌ای دارد. بگذریم! 🔸 در جهانی که رذالت و ابتذال تقدیس می‌شود، به نظر می‌رسد بار دیگر متعاطیان و دانش آموزان فلسفه با این پرسش روبرو باشند که در این زمان چه می‌توانیم کرد؟ چه باید کرد؟ برای دانش آموزان و متعاطیان علوم انسانی چنین پرسشی مطرح نیست. اما متعاطیان فلسفه که گفته می‌شود با امر انتزاعی درگیرند، از رویدادهایی مانند آنچه در غزه می‌گذرد و ستم عریان این دوره چگونه می‌توانند بنویسند و بگویند؟ دانش آموز فلسفه که همیشه خود را دلمشغول امور انتزاعی دانسته است و در ذهن او چنین جا گرفته است که فلسفه را با زندگی چه نسبت، در چنین مواقعی از خود می‌پرسد فلسفه به چه می‌آید؟ 🔹 بنابرین، باید نخست از ماهیت پرسش‌های فلسفی آگاه شویم. پرسش‌های فلسفی چگونه پرسش‌هایی است؟‌ پیش‌از هر پاسخی، می‌دانیم که این پرسش، ریشه در پرسش از ذات فلسفه دارد. زیرا، بسیاری از سردرگمی‌ها در قلمرو فلسفه برآمده‌از ابهام مستتر در ذات فلسفه است. اندک آشنایی با تاریخ فلسفه نشان می‌دهد، زمانی‌که آندرنیکوس رودسی (چیزی حدود صد سال پس‌از فوت ارسطو) آثار او را جمع‌آوری، مرتب و نامگذاری می‌کرد با معضلی روبه‌رو می‌شود یعنی، نامگذاری نوشتاری که در چهارده دفتر (بی‌از هر نامی) و در میان آثار بر جا مانده است. 🔸 ، در چند اثر خود، تأکید می‌کند که این نام‌گذاری نه از سر تفنن است که تقدیر(/حوالت) و حقیقتِ این دانش را آشکار می‌کند. لکن، این پیچیدگی از کجا و چگونه می‌آید؟ از و با وجود. 🔹 ارسطو موضوع فلسفه را موجود بماهو موجود می‌داند. در فلسفه تمایزی میان وجود و موجود نیست؛ را بپذیریم یا نپذیریم، دخلی به تمایز وجود و موجود ندارد. یکی از مهمترین تمایزات و در همین است. این نکته‌ای است که همواره از آن غفلت کرده‌ایم و به همین جهت، تصور می‌شود اگر تعالی را بپذیریم وجود نسبتی با انسان ندارد. النهایه و در تعالی است که ادعا می‌شود نسبت انسان و هستی در آگاهی و بواسطه آگاهی رخ نمی‌دهد. 🔸 هایدگر در و در فصل چهارم، به درستی تصریح می‌کند که هستی در چهار موضع به ظهور می‌آید. جدای از این چطور از می‌گوییم. پس، با دقت در کلام هایدگر روشن می‌شود که این چهار موضع دخلی به آگاهی ندارد. اما آنچه در بیان هایدگر نمی‌آید یا از آن غفلت شده، بدین‌قرار است؛ هرگاه نسبتی باشد، وجود دارد و هرجا پرسپکتیو باشد بی‌شک، ( انسان) حضور دارد. در نتیجه،‌ هر نسبتی که در نگر آید، در نهایت به سوبژکتیویته مؤول است. لاجرم و در این‌جا نمی‌توانیم چنین مبحث مفصلی را دنبال کنیم و به همین مقدار بسنده می‌کنیم. ادامه دارد... 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌ ‌ ‌✍🏻 سیدمحمدتقی چاوشی ‌ ‌ ‌ ‌
‌ ‌ 🔸 با تاکید بر آرای متأخر استاد فکری و معنوی‌اش ، جستاری فلسفی در باب بحران در ادراک تحت عنوان "رایحه‌ی زمان" نوشته است. 🔹 در آینده گزیده‌هایی از این کتاب را برای شما به اشتراک خواهم گذاشت... 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌‌ ‌ ✍🏻 ‌ ‌
‌ ‌ 🔸 هایدگر در پاسخ "وجود چیست؟" می‌گوید: آن است که هست، کوچک‌ترین گرفتاری که با این جواب به‌وجود می‌آید این است که البته در ظاهر، تکرار معلوم است اما وقتی هنوز شروع به تفکر نکرده‌ایم، ظاهرِتکرارِمعلوم را می‌بینیم... 🔹 در پاسخ "وجود چیست؟" ما را به آینده حواله می‌دهد بنظر او در تفکر آینده است که باید این پاسخ را بیازماییم و شرح و بیان کنیم... 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌‌ ‌ ✍🏻 برداشتی از جلسه «انتظار در ساحت وجودبینی» ‌ ‌ ‌ ‌
‌ ‌ ▪️ یادداشت نخست (بخش دوم) ▪️ ۳۰ خرداد ۱۴۰۳ 🔸 قدما گفته‌اند هر علمی از سه بخش تشکیل یافته است؛ موضوع و مسایل و مبادی. گاه به‌جای مبادی از مطالب یا نتایج نام می‌برند. لکن، نتایج خارج از است و وقتی مقدمات را به درستی بیان و توضیح کرده باشیم، نتایج یا مطالب آشکار می‌شود و به همین جهت، در کتب منطقی می‌خوانیم که از دو مقدمه فراهم آمده است و نتیجه را جزو قیاس نمی‌دانند. 🔹 به‌یاد داشته باشیم در شیوه ارتباط و پیوند مقدمات با نتایج دست‌کم پنج قول بیان شده است؛ مانند علیت و معدیت و تولیدی بودن و ... . پی بردن به این نسبت‌ها، کار عقل یا حدس است. مهم تهیه و توضیح درست و دقیق مقدمات است. 🔸 مسایل یک علم ویژگی‌هایی دارد و بی شک با آنها آشنا هستیم. لکن، یا مسایل فلسفی محل کلام است. برای نمونه می‌دانیم که موضوع مسایلِ دانش از موضوعِ دانش جدا نیست گرچه در نسبت آنها اتفاق قول وجود ندارد. اما مسایل فلسفی گذشته از ویژگی‌هایی که برای آنها و در کتب منطقی-فلسفی آورداند، خصلتی دارند که آنها را از مسایل سایر علوم جدا می‌کند. 🔹 به بیان دیگر،‌ مسایل علوم آنگونه که در دانش آمده است مختص به یک دانش نیست و هر علمی اگر علمی حقیقی باشد (یعنی، علمی باشد که بتوانیم برای مسایل آن اقامه کنیم) همان ویژگی‌ها را دارد. لکن، روحی یا طبیعتی بر مسایل حاکم است که در منطق از آن‌ها نمی‌گویند. 🔸 ارسطو در از دشواری‌های مسایل فلسفی بحث می‌کند. همانطور که می‌دانیم مسایل را آپوریا می‌خواند و آپوریا در زبان یونانی دشواری‌ها و معضلات را می‌گویند؛ هزارتو (Maze). 🔹 در هزارتو، انسان سردرگم می‌شود؛ زیرا، از آغاز به فکرِ خروج است؛ در هزارتو، می‌کوشیم به سرعت و با تعجیل راهی برای خروج بیابیم؛ زیرا، وضعیتی که در آن گرفتار آمده‌ایم، مطلوب نیست؛ آزاردهنده است. خروج از وضعیتِ هزارتو، پیش‌از ورود در آن حاضر است؛ می‌نماید که چنین خروجی بنحو ماتقدم در مسایل فلسفی حضور دارد. این آگاهی به خروج، از کجا آمده است؟ 🔸 به‌یاد داریم که و ارسطو را در عبور از شگفتی‌ و می‌دیدند؛ نقطه عزیمت فلسفه را حال و حیرت (παθος) یا شگفتی (ταοζομεναι) می‌دانستند. 🔹 در دوره جدید و به قول ، همین حیرت است که جای خود را به شک(دکارت) می‌دهد. از این‌جا روشن می‌شود که آگاهی از خروج، امری ماتقدم نیست. مقدم بر این آگاهی، آگاهی دیگری وجود دارد. وقتی آگاهی یا علم را به یقین تعریف می‌کنیم عبور از حیرت یا شک ضرور می‌شود. 🔸 هایدگر باور دارد که در یونان وجود داشت و در دوره جدید و از به‌بعد سوبژکتیویته. سوبژکتیویسم یعنی، حقیقت یا دانش را بدانیم. اما یقین را آگاهی انسان بدانیم یعنی، انسان به آگاهی و النهایه خودآگاهی برسد. 🔹 به‌بیان دیگر،‌ منوط است به یقین انسان و یقین کسب نمی‌شود مگر در و با آگاهی انسان. در نتیجه، آگاهی یقینی، حقیقت است. این را سوبژکتیویته می‌خوانیم. در سوبژکتیویسم اما گرچه حقیقت است لکن، دخلی به آگاهی انسان ندارد. قوام یقین یا حقیقت به آگاهی انسان نیست. 🔸 بیان قابل نقد است. سوبژکتیویته از یونان وجود دارد و دخلی به دوره‌های جدید ندارد. در یونان نیز یقین را در آگاهی انسان بنا می‌کنیم. آنچه مقوم متافیزیک است سوبژکتیویته است؛ چه در یونان و ایران و چه در اروپا. بله، شدت و ضعف دارد. اگر قبول کردیم که سوبژکتیویته مقوم متافیزیک است، جایی برای اینگونه تمایزات نمی‌ماند. 🔹 مضاف آنکه، چطور می‌شود که در دوره جدید سوبژکتیویته پیدا شده است؟ آیا چیزی که سابقه‌ای در تاریخ متافیزیک ندارد، به یک بار از مقومات متافیزیک شود؟ سوبژکتیویته اگر مقوم متافیزیک است که هست پس، در تمامی ادوار متافیزیک حضور دارد. ادامه دارد... (لینک بخش قبلی یادداشت) 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌ ‌ ‌✍🏻 سیدمحمدتقی چاوشی ‌ ‌ ‌ ‌
‌ ‌ 🔸 به‌نظر ، متفکر حقیقی شخصیت (به‌معنای متداول در روان‌شناسی و در افواه عام) ندارد. شخصیت، قبول رفتار و رویه مقبول قوم و اتخاذ تدابیر و اقوال با متابعت از ارزش‌های متداول یا رد و تعدیل بعضی از ارزش‌ها است. به این معنی، حجاب است. 🔹 آن را که به تفکر می‌خوانند، از قیود و اضافات و تعلقات، و مِن‌جمله از شخصیت خلاص می‌شود (هرچند که شخصیت دیگران هم از اوست) . ولی آثار این خلاصی و آزادگی در زندگی عادی او می‌ماند. 🔸 یعنی از تعلقاتی که دیگران دارند آزاد است که گاهی این ترک تعلق را حمل بر بی‌قیدی و آداب نشناسی و بی‌ادبی می‌کنند. معذالک رفتار و زندگی عادی متفکر، نتیجه اقوال و تفکر او نیست. 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ✍🏻 بُرشی از گعده مباحثه انجمن غرب‌شناسی قم مورخ ۱۶ اردیبهشت۱۴۰۳ ‌ ‌ ‌ ‌
هستی شناسی در سنت فلسفه اسلامی در مواجهه با نقد متافیزیک در اندیشه هایدگر.mp3
61.88M
‌ ‌ 🎧 هستی شناسی در سنت اسلامی در مواجهه با نقد در اندیشه 🎙 دکتر احمد رجبی ⏱ زمان: ۱۲۷ دقیقه (از دقیقه ۷۵ به بعد پرسش و پاسخ است) 🗓 تاریخ: ۱۴۰۲ 🎞 فیلم جلسه در آپارات: aparat.com/v/d240538 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌ ‌ ‌
‌ ‌ 🔸هایدگرِ متأخر و پس‌از گشت، سعی می‌کند تا خود رخداد زمانمندی دازاین و فهمِ وجود آشکار شده با آن را در رویداد بنیادین‌تری، یعنی «رویداد» یا «تاریخ هستی»، به‌مثابه واپسین بنیاد، یا بنیادِ بی‌بنیاد جای دهد. 🔹 از آن‌جا که هایدگر، این بنیادهای واپسین، یعنی زمان اصیل، زمان‌بندی در اندیشه‌ی متقدمش، و رویداد و تاریخ در اندیشه متأخرش را ذاتاً یک روی دادن دسترسی ناپذیر و نهایتاً تبیین ناپذیر و در ذات خویش، آشکار نشدنی می‌داند، به‌همین رو، به‌ویژه در اندیشه‌ی متأخر خویش، ابا دارد از این‌که تلاش خود برای رسیدن به قلمرو آغازین قوام یافتن معنای و حقیقت وجود را «بنیان‌گذاری» بنامد، و پرهیز می‌کند از این‌که آن قلمرو آغازین را به‌سادگی یک «بنیاد» بنامد، چنان‌که گویا او نیز در امتداد بنیان‌گذاری‌های انجام‌شده در تاریخ ، اکنون بنیاد جدید یا ژرف‌تری را یافته باشد. 🔸 هایدگر مدام تأکید می‌ورزد که این قلمرو آغازین، اساساً نه ناظر به ابعادی است که تاریخ متافیزیک ذاتاً نمی‌توانسته است معطوف به آن شود و از آن پرسش کند، نه‌تنها نمی‌توانسته، بلکه مدعی است که اساساً با همین ندیدن قلمرو آغازین است که در قوام تاریخی‌اش شکل‌گرفته است. 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی 📗 تناهی استعلایی ✍🏻 دکتر احمد رجبی 🔖 صفحه -- ‌
‌ ‌ 🔸 هایدگر بیشتر برهم‌زن عهد و آماده‌سازی آینده است نه استوارکننده‌ی یک عهد. 🔹 این سخن اگر ستایش باشد معنایش این نیست (بلکه آشکارا غیر از این است) که فلسفه‌ی مجموعه احکام درست است و باید آن احکام را پذیرفت. 🔸 جهان در دو هزار و پانصد سال پیش و به‌خصوص از تا کنون با فلسفه دگرگون شده‌است. دگرگونی‌ها واقع است نه رأی و نظر یا حکم و عقیده. 🔹 ممکن است کسانی از آن‌چه در تاریخ پیش‌آمده است راضی و خشنود نباشند یا برعکس آن را سیر استکمال علم و فهم و وجود بشر بدانند ولی درهرصورت از درستی و نادرستی در نمی‌توان گفت. 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی 📗 نگاهی نو به سیاست و فرهنگ 🔖 صفحه ۳۱۶ ‌ ‌
ملال از منظر هایدگر.mp3
10.26M
‌ ‌ 🎧 ملال از منظر هایدگر 🎙 دکتر صافیان ⏱ زمان: ۱۳ دقیقه 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌
تناهی حقیقت از منظر هایدگر و گادامر.mp3
41.03M
‌ ‌ 🎧 تناهی حقیقت از منظر هایدگر و گادامر 🎙 دکتر احمد رجبی ⏱ زمان: ۸۳ دقیقه 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌
‌ ‌ 🔸 "شادی" آنگاه رو می‌آورد که انسان "آزاد" باشد. آزادی آنگاه رو می‌کند که انسان توان تهی کردن خود از توهمات را داشته باشد. توهمات آنگاه پراکنده می‌شود که انسان با "خود اصیل" خویش روبه‌رو شود. 🔹 خود اصیل آنگاه حجاب از چهره می‌گشاید که انسان در وجدان خویش مطیع "آن‌ها" نباشد. آنها همان das-man "فرد منتشر" اند‌؛ همان توده‌ی بی‌قواره‌ی یک‌شکل گم‌شده در هیاهوی هم. همان جماعت یکرنگ شکل یافته از اخبار رسانه‌ها. 🔸 و رها شدن از این تارهای در هم‌تنیده با "مرگ‌آگاهی" میسر می‌شود. 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ✍🏻 وحید یامین پور
‌ ‌ 🔸 وقتی من از انسان‌گرایی انتقاد می‌کنم، مردم مرا به ضدیت با انسان متهم می‌کنند، وقتی در مخالفت با منطق سخن می‌گویم، مردم مرا ضد منطق و طرف‌دار بربریت می‌پندارند. 🔹 وقتی در نقد ارزش‌ها سخن می‌گویم، مردم به وحشت می‌افتند، وقتی می‌گویم انسان در_جهان_بودن است مردم تصور می‌کنند انسان را صرفاً به ساحت دنیوی تنزل مقام داده‌ام. 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ✍🏻 مارتین ‌ ‌ ‌ ‌
‌ ‌ 🔸 تفکر به واسطه هستی فراخوانده می‌شود تا حقیقت هستی را بیان کند. 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌‌ ‌ ✍🏻 مارتین ‌ ‌ ‌ ‌
‌ ‌ 💠 ▪️ (قسمت ۱۵) 🔸 چرا باید تاریکی زمانه عسرت که در آن گریز خدا ما را در زمانه بدون خدا رها می‌کند (زمانی چنان فقیر که حتی نمی‌تواند فقدان خدا را به‌مثابه یک فقدان تجربه و درک کند) تحمل کنیم؟ 🔹 گفته است: «انکشاف نمی‌تواند نزدیک باشد، در راهی که نزدیک است...». انکشاف؟ بله انکشاف. با وارد شدن به گرگ‌ومیش و شب که ما آن را می‌یابیم می‌توانیم بگوییم: یک ستاره! 🔸 این جهان-شب لزوماً انحلال همه چیز در آشفتگی ای ناامیدانه و بدون فکر نیست. هولدرلین شاید بیشتر از نیچه چنین حس می‌کند. اگرچه این جهان-شب ما را با درهمی و آشفتگی یک مغاک تهدید می‌کند، اما امکان تغییر و دگرگونی را نیز تشدید می‌کند. 🔹 این، نزول کردنی را مهیا می‌کند که با آن ما وارد آغاز اقامت خود در این کره خاکی می‌شویم. 🔸 همان‌طوری که باید به ذات و فراموشی وجود برگردیم تا بتوانیم یک‌بار دیگر معنای را مطرح کنیم، به‌همین ترتیب باید به این فقدان خدا، به مغاک، که ممکن است ما بار دیگر از درون آن از خدا بپرسیم، برگردیم. زیرا درنتیجه‌ی شب، ستارگان بیرون می‌آیند و آسمان‌ها روشن می‌شوند. 🔹 هایدگر در شریکی برای گفت‌وگو در باب بی‌خانمانی انسان و فقدان خدا می‌یابد که بیرون از زبان متافیزیکی است. بااین‌حال نوید یک دعوی الهی، یک خدای آینده، با چنین پرسش‌هایی و با کلمات هولدرلین نشان داده است که این زمان، زمان گریز خدا و زمان خدایی است که "خواهد آمد" نویدی که در اعلان هایدگر مبنی‌بر این‌که «تنها یک خدا می‌تواند ما را نجات دهد»، آشکارا تکرار شد. 🔸 این نوید، تنها به واسطه شب یک زمانه بی‌خدایی که شامل بلاتکلیفی است، وجود دارد. 🔹 بنابراین در این‌جا هیچ آرامشی برای متکلمی که ممکن است در این نگرش نشانه‌های امیدواری و انتظار ببیند وجود ندارد. هیچ‌چیز در این‌جا قطعی نیست، ما نمی‌توانیم عجله کنیم و از خرابه‌های قدیمی، خدایی را دوباره برای خودمان بسازیم. در عوض تفکر همان‌طورکه هولدرلین توصیف می‌کند در «وضعیت شک الهام شده الهی» قرار می‌گیرد. 🔸 ما باید علی‌رغم ظهور بی‌خدایی، در جوار فقدان خدا باقی بمانیم و مراقب آن باشیم زیرا در برابر خدایی که غایب است تسلیم می‌شویم. تاریکی‌ای که بدین ترتیب آشکار شد، هوشیاری و روشنایی جدیدی به ارمغان می‌آورد. 🔹 ما در جمع شدگی بیشتر رشد می‌کنیم، بیشتر متوجه و مراقب می‌شویم، دوباره شروع به فکر کردن می‌کنیم و از این طریق به ذات خود فرود می‌آییم. 🔸 «به روح خود گفتم آرام باش و بگذار تاریکی بر تو بیاید که تاریکیِ خدا خواهد بود. مانند یک تئاتر، چراغ‌ها خاموش می‌شوند تا صحنه تغییر کند.» ادامه دارد... 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌ ‌ ‌