🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_اول
#وفاداری اصحاب امام #حسین علیه السلام ▪️🔹🔹
#بخش_هجدهم
در شب عاشورا اصحاب باوفای امام حسین علیه السلام هر کدام با زبانی، وفاداری خود را اعلام کردند. به محمد بن بشر خضرمی - یکی از یاران ایشان - تازه خبر رسید که پسرش در مرز ری به دست کافران اسیر شده است، محمد گفت: خود و پسرم را در مسیر خداوند میبینم.
من دوست ندارم که پسرم گرفتار باشد و من بعد از او زنده بمانم!
امام حسین علیه السلام که سخن او را شنید، فرمود:
- بیعتم را از تو برداشتم. آزادی، برو برای آزادی پسرت کوشش کن!
محمد بن بشر گفت:
- درندگان مرا بدرند و زنده بخورند، اگر از تو جدا گردم!
امام حسین علیه السلام پنج لباس برد یمانی - که قیمت آنها هزار دینار بود - به او داد و فرمود:
- اینها را به پسر دیگرت بده تا با دادن این لباسها به دشمن (به عنوان هدیه) برادرش را از اسارت آزاد سازد. [۱]
#عاقبت ابن #زیاد! ▪️🔹🔹
ابراهیم (پسر مالک اشتر) سرهای بریده ابن زیاد و سران دشمن را برای مختار فرستاد. مختار در حال غذا خوردن بود که سرهای بریده دشمنان را در کنار وی به زمین ریختند.
مختار گفت:
- سر مقدس حسین علیه السلام را هنگامی که ابن زیاد غذا میخورد نزدش آوردند، اکنون حمد و سپاس خداوند را که سر نحس ابن زیاد در هنگام غذا خوردن نزد من آورده شده است!
در این هنگام، مار سفیدی در میان سرها پیدا شد و درون سوراخ بینی ابن زیاد رفت و از سوراخ گوش او بیرون آمد، و این عمل چندین بار تکرار شد!
مختار پس از صرف غذا برخاست و با کفشی که در پایش بود به صورت نحس ابن زیاد زد، سپس کفشش را نزد غلامش انداخت و گفت:
- این کفش را بشوی که آن را بر صورت کافری نجس نهادم!
مختار سرهای نحس دشمنان را برای محمد حنفیه در حجاز فرستاد.
محمد حنفیه نیز سر ابن زیاد را نزد امام سجاد علیه السلام فرستاد، امام علیه السلام در آن هنگام مشغول غذا خوردن بودند، فرمودند:
- روزی که سر مقدس پدرم را نزد ابن زیاد آوردند او غذا میخورد. از خداوند خواستم، مرا زنده نگهدارد تا سر بریده ی ابن زیاد را در کنار سفره غذا بنگرم. خداوند را سپاس که اکنون دعایم مستجاب شد. [۱]
----------
📚منابع:
[۱]: بحار، ج ۴۴، ص ۳۹۴
[۱]: بحار، ج ۴۵، ص ۳۴۵
~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_اول
#موعظه خام! 🔹▪️▪️▪️
#بخش_نوزدهم
روزی امام سجاد علیه السلام در منی به حسن بصری برخورد که مشغول موعظه نمودن مردم بود امام علیه السلام فرمود:
- ای حسن! خاموش باش تا من سؤالی از تو بکنم!
آیا در سرانجام کار از این حال که بین خود و خدا داری راضی خواهی بود؟
جواب داد:
- خیر! راضی نخواهم بود.
- آیا در فکر تغییر این وضع خود هستی تا به وضع و حال مورد نظر درآیی؟
حسن بصری مدتی سر به زیر انداخت، سپس گفت:
- هر بار با خود عهد میکنم که این حال را تغییر دهم ولی متأسفانه چنین نمی شود و فقط در حد حرف باقی میماند.
حضرت فرمود:
- آیا امیدواری بعد از محمد صلی الله علیه وآله پیغمبری بیاید که با تو سابقه آشنایی داشته باشد؟
- خیر!
- آیا امیدواری غیر از این، جهان دیگری باشد که در آن کارهای نیک انجام دهی؟
- خیر!
- آیا اگر کسی مختصر عقلی داشته باشد، به همین اندازه که تو راضی هستی، از خود راضی بود، تویی که به طور جدی سعی در تغییر حال خود نمی کنی - و امید هم نداری پیامبر دیگری بیاید و دنیای دیگری باشد که در آنجا به اعمال شایسته مشغول شوی! - حال، مردم را نیز موعظه میکنی؟
همین که امام علیه السلام رد شد، حسن بصری پرسید:
- این شخص که بود؟
گفتند:
- علی بن حسین علیه السلام
گفت:
- اینان (اهل بیت) منبع علم و دانش اند.
از آن پس دیگر کسی ندید حسن بصری موعظه
#عاقبت کسی که #حدیث #پیامبر را #مسخره کرد! ▪️▪️▪️🔹
امام زین العابدین علیه السلام فرمود:
انسان نمی داند با مردم چه کند! اگر بعضی امور که از پیامبر صلی الله علیه وآله شنیده ایم به آنان بگوییم ممکن است مورد تمسخر قرار دهند، از طرفی طاقت هم نداریم این حقایق را ناگفته بگذاریم!
ضمرة بن سعید گفت:
- شما آنچه شنیده اید بگویید!
فرمود:
- میدانید وقتی دشمن خدا را در تابوت میگذارند، و به گورستان میبرند، چه میگوید؟
- خیر!
- به کسانی که او را میبرند میگوید:
آیا نمی شنوید؟ از دشمن خدا به شما شکایت دارم که مرا فریب داد و به این روز سیاه انداخت و نجاتم نداد. من شکایت دارم از دوستانی که با من دوستی کردند و مرا خوار نمودند و از اولادی که از آنان حمایت کردم ولی مرا ذلیل کردند و از خانه ای که ثروتم را
در آبادی آن خرج کردم ولی سرانجام، دیگران آنجا ساکن شدند. به من رحم کنید! این قدر عجله نکنید!
ضمرة گفت:
- اگر بتواند به این خوبی صحبت کند ممکن است حتی حرکت کند و روی شانه حاملین بنشیند!
امام علیه السلام فرمود:
- خدایا! اگر ضمرة سخنان پیغمبر صلی الله علیه وآله را مسخره میکند از او انتقام بگیر!
ضمرة چهل روز زنده بود و بعد فوت کرد. غلام وی که در کنار جنازه اش بود، پس از مراسم دفن محضر امام زین العابدین علیه السلام رسید و در کنار وی نشست. امام فرمود:
- از کجا میآیی؟
عرض کرد:
- از دفن ضمرة. وقتی که خاک بر او ریختند صدایش را شنیدم که کاملا آن صدا را در زمان زندگی اش میشناختم. میگفت:
- وای بر تو ضمرة بن معبد! امروز هر دوستی که داشتی خوارت کرد و عاقبت رهسپار جهنم شدی که پناهگاه و خوابگاه ابدی توست.
امام زین العابدین فرمود:
- از خداوند عافیت مسألت دارم، زیرا سزای کسی که حدیث پیغمبر صلی الله علیه وآله را مسخره کند، همین است. [۱]
----------
📚منابع:
[۱]: بحار، ج ۴۶، ص ۱۱۶
[۱]: بحار، ج ۴۶، ص ۱۴۲
~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_یازدهم
#بخش_صد_و_هشتاد_و_هفتم
#عاقبت قرآن خوان #بی تقوا ◾️🍃
در یکی از شبها امیرالمؤمنین علیه السلام از مسجد کوفه به سوی منزل خود حرکت کرد. کمیل بن زیاد که از یاران خوب آن حضرت بود امام را همراهی مینمود. گذرشان از کنار خانه مردی افتاد که صدای قرآن خواندنش بلند بود و این آیه را (امن هو قانت آنأ اللیل ساجدا و قائما یحذر الاخرة و یرجوا رحمة ربه قل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون انما یتذکر أولوالباب) [۱] با صدای دلنشین و زیبا میخواند. کمیل از حال معنوی این مرد بسیار لذت برد و در دل بر او آفرین گفت. بدون آنکه سخنی در زبان بگوید.
حضرت به حال کمیل متوجه شد و رو به او کرد و فرمود:
ای کمیل! صدای قرآن خواندن او تو را گول نزد زیرا او اهل دوزخ است (چه بسا قرآن خوانی هست که قرآن بر او لعنت میکند) و بزودی آنچه را که گفتم به تو آشکار خواهم کرد!
کمیل از این مسئله متحیر ماند، نخست اینکه امام علیه السلام به زودی
از فکر و نیت او آگاه گشت، دیگر اینکه فرمود: این مرد با آن حال روحانیش اهل دوزخ است.
مدتی گذشت. حادثه گروه خوارج پیش آمد و کارشان به آنجا رسید که در مقابل امیرالمؤمنین ایستادند و علی علیه السلام با آنان جنگید در حالی که حافظ قرآن بودند.
پس از پایان جنگ که سرهای آن طغیان گران کافر بر زمین ریخته بود، امیرالمؤمنین علیه السلام رو به کمیل کرد در حالی که شمشیری که هنوز خود از آن میچکید در دست داشت، نوک آن را به یکی از آن سرها گذاشت و فرمود:
ای کمیل! این همان شخصی است که در آن شب قرآن میخواند و از حال او در تعجب فرو رفتی. آنگاه کمیل حضرت را بوسید و استغفار کرد. [۱]
#احترام به #شخصیت و خرید #آزادگان ◾️🍂
مردی خدمت علی علیه السلام آمد و عرض کرد:
یا امیرالمؤمنین من حاجتی دارم.
فرمود:
حاجتت را روی زمین بنویس! زیرا که من گرفتاری تو را آشکارا در چهره تو میبینم (لازم نیست با زبان بیان کنی) مرد روی زمین نوشت.
(انا فقیر محتاج) من فقیری نیازمندم.
علی علیه السلام به قنبر فرمود:
با دو جامه ارزشمند او را بپوشان.
مرد فقیر پس از آن، با چند بیت شعر از امیرالمؤمنین علیه السلام تشکر نمود. حضرت فرمود:
یکصد دینار نیز به او بدهید!
بعضی گفتند:
یا امیرالمؤمنین او را ثروتمند کردی!
علی علیه السلام فرمود:
من از پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود:
مردم را در جایگاه خود قرار دهید و به شخصیتشان احترام بگذارید. آنگاه فرمود:
من براستی تعجب میکنم از بعضی مردم، آنان بردگان را با پول میخرند ولی آزادگان را با نیکیهای خود نمی خرند. [۱] (نیکیها انسان را برده و بنده میکند. )
----------
📚منابع:
[۱]: ۲۶. (آیا کسی که در ساعات شب به عبادت پروردگار مشغول است و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت میترسید و به رحمت پروردگار امیدوار است. بگو آیا کسانی که میدانند با کسانی که نمی دانند یکسانند؟! ) زمر: آیه ۹.
[۱]: ۲۷. ب: ج ۳۳، ص ۳۹۹.
[۱]: ۲۸. ب: ج ۴۱، ص ۳۴ و ج ۷۴، ص ۴۰۷.
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیرالمؤمنین علی علیه السلام
💫 @ya_amiralmomenin110 💫