آري تن ما و چشم و گوش ما ساية مَن يا نفس ما است. بايد متوجه اصل خود باشيم تا به پوچي و بي مايگي دچار نشويم وگرنه قصة ما قصة هماني مي شود که مولوي در باره اش گفت:
همچو صيادي كه گيرد سايه اي
سايه او را كي بود سرمايه اي؟
📚شکر خدا که ما هستیم و عدم نیستیم
كسي كه مي خواهد بداند خدا چگونه هست تا بتواند با او ارتباط برقرار کند و به اصطلاح با او آشتي کند، خود را از آن جهت که فقط «هست» بنگرد ائمه معصومين(ع)به ما فرمودند: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَهُ»(52) هر كس «خود» را شناخت مسلّم خدايش را شناخته است، و شناخت خود يعني بفهميم که ما فقط «هستيم»
52- بحارالأنوار، ج 93، ص 457.
#آشتی_با_خدا
#استادطاهرزاده
📚 رابطه وجود خدا ، انسان و دنیا
حقيقت «نفسْ» همان «هستي» آن است و «چيستي» آن، همان «هستي» آن است. مثل وجود خدا كه فقط «هست» ولي در عين حال چيز خاصي هم نيست! پس نبايد در رابطه با شناخت خود بخواهيم چيز خاصّي را بشناسيم، بلکه با هست خود بايد ارتباط بر قرار کنيم. مثل اين که نور بي رنگ را مي يابيم، که از يک جهت هيچ رنگي ندارد و قابل اشاره هم نيست ولي موجود است.
انسان در خواب يا وقتي كه چشمش را بر هم مي گذارد، از طريق خيال مي تواند متوجه باشد «من» او غير از تن اوست، به طوري که چشم ما مي تواند از «من» ما جدا شود اما «بينايي» ما از ما جدا نمي شود. پس نتيجه مي گيريم چشم، ابزار است و جزيي از «بدن» مي باشد اما بينايي پرتويي از «من» انسان است. و لذا بينايي از انسان جدا نيست. انسان، بينايي دارد اما عين بينايي هم نيست. مثل خورشيد و نور آن است. نور خورشيد، عين خورشيد نيست اما جدا از خورشيد هم نيست.
رابطه وجود دنيا و خدا مثل رابطه بينايي و «من» انسان است، دنيا خدا نيست اما جدا از خدا هم نيست! بينايي از «من» است و منِ انسان در محل چشم با صفت بينائي ظاهر مي شود، ولي «منِ» انسان عين بينايي او نيست. دنيا از خداست، اسماء و صفات الهي به صورت مخلوقات مختلف تجلي مي کنند اما هيچ کدام از آن ها خدا نيستند. مثل آن که شنوايي از «من» است و نفسِ انسان در محل گوش به صفت شنوايي ظاهر مي شود، ولي «من» انسان، شنوايي نيست
#آشتی_با_خدا
#استادطاهرزاده
مهم مهم مهم مهم مهم مهم مهم مهم مهم مهم مهم
📚عبادت بهترین سیر از چیستی به هستی
🔵 از طريق توجه قلبي در عبادات، «هست» انسان به «هست مطلقِ» حق، وصل مي شود و باعث «قرب» انسان مي گردد.
🔵 چون تا انسان، «هستِ» خودش را نيابد، محال است به «هست مطلق» وصل شود
◀️ و در نتيجه تأکيد دين بر حضور قلب در عبادات، بهترين عامل سير از چيستي به سوي هستي و اتصال به هستِ مطلق خواهد بود
#آشتی_با_خدا
#استادطاهرزاده
«... وَ إِنِّي لَأُحِبُّ لِلرَّجُلِ الْمُؤْمِنِ مِنْكُمْ إِذَا قَامَ فِي صَلَاتِهِ أَنْ يُقْبِلَ بِقَلْبِهِ إِلَي اللَّهِ تَعَالَي وَ لَا يَشْغَلَهُ بِأَمْرِ الدُّنْيَا فَلَيْسَ مِنْ مُؤْمِنٍ يُقْبِلُ بِقَلْبِهِ فِي صَلَاتِهِ إِلَي اللَّهِ إِلَّا أَقْبَلَ اللَّهُ إِلَيْهِ بِوَجْهِهِ»
و من دوست مي دارم كه چون مؤمني از شما به نماز ايستد روي دل خويش را به سوي خدا دارد، و آن را به كار دنيا سرگرم نسازد. و هيچ مؤمني نيست كه در نماز خود روي دلش را بسوي خدا بگرداند مگر اين كه خداوند نيز روي خود به وي كند
أمالي مفيد، ص150 ، المجلس الثامن
#حدیث
#آشتی_با_خدا
#استادطاهرزاده
از اميرالمؤمنين علیه السلام «وَ إِنَّمَا لِلْعَبْدِ مِنْ صَلَاتِهِ مَا أَقْبَلَ عَلَيْهِ مِنْهَا بِقَلْبِه»
براي بنده از نمازش همان مقداري كه به دل متوجه خدا بوده است سهم مي باشد
63 ـ سوره بقره، آيه 21
#حدیث
#آشتی_با_خدا
#استادطاهرزاده
📚حضور در نماز
وقتي انسان با هستِ خود که عين ارتباط با حق است و هيچ استقلالي ندارد در محضر حق ايستاد و با حالت ذلت و بندگي محض نماز را قيام کرد و سعي نمود با توجه قلبي بهره مندي خود را از کمال مطلق بيشتر نمايد، «هست» او شديدتر مي شود، و هر چه بيشتر در وادي بندگي و عبادت پايدار بماند، قرب او بيشتر مي گردد و از حق، نصيب بيشتري مي برد، در اين حالت ديگر عبادات او در حدّ قالب عبادات نيست، بلکه قالبي است که قلب و محتوا و نور دارد، از ظلمت محدوديت و كبر و حسد و غرور نجات مي يابد و إن شاءالله از خود فاني و به حق باقي مي گردد
#آشتی_با_خدا
#استادطاهرزاده
📓 پس کی نماز میخوانی
مرحوم هاشم حداد«(ره)» از شاگردان مرحوم آيت الله سيدعلي آقا قاضي طباطبائي«(ره)»، به شهيد مطهري«(ره)» متذکر شده بود. آقاي مطهري مي فرمايند: در ملاقاتي که با مرحوم هاشم حداد«(ره)» داشتم از من پرسيد شيخ مرتضي چطوري نماز مي خواني؟ عرض کردم سعي مي کنم بر روي معاني نماز توجه کنم و سپس الفاظ آن را اداء نمايم. مرحوم هاشم حداد به ايشان مي گويند پس کي نماز مي خواني؟ مرحوم شهيد مطهري«(ره)» به آيت الله حسيني طهراني«(ره)» گفته بودند روي حرف آقاي هاشم حداد فکر کردم ديدم عجب حرفي است، راستي پس من کي نماز مي خوانم، چون:
مراد من ز نماز اين بود که در خلوت
حديث درد و فراق تو با تو بگذارم
#حکایات
#آشتی_با_خدا
#استادطاهرزاده
فکرِ نماز و صرف توجه به معاني آن که نماز واقعي نيست، در نماز بايد دل در صحنه باشد، خيلي فرق است بين فکرِ به يک حقيقت، با ارتباط داشتن با آن حقيقت. يك وقت كسي با حرفي يا عملي روبه رو مي شود و خنده اش مي گيرد ولي يك وقت است كه «فكر» خنديدن مي كند، فکر خنديدن، خنديدن نيست، خودِ خنديدن خنديدن است. يا يك وقت كسي در حال خواندن كتاب است و به مطالب کتاب متصل است، ولي يك وقت است كه در «فكر» خواندن يك كتاب است و دارد فکر مي کند که دارد کتاب مي خواند، اتفاقاً در آن حال که فکر مي کند کتاب مي خواند، کتاب نمي خواند، بلکه فکر خواندن کتاب را مي کند. فکرِ خواندن کتاب، کتاب خواندن نيست. كسي كه فكر خنديدن مي كند، ديگر نمي خندد! و كسي كه به خواندن كتاب فكر مي كند، ديگر در آن حالت کتاب نمي خواند. در مورد پرستش خدا هم همين طور است. اگر كسي به فكر پرستش خدا باشد، فکر پرستش، پرستيدن نيست و آن فکر نمي تواند ما را به خدا وصل کند.به قول مولوي:
فكرت از ماضي و مستقبل بود
چون از اين دو رست مشكل حل بود
#آشتی_با_خدا
#استادطاهرزاده
آنچه فعلاً و در «حال حاضر» در صحنه است يکي هستِ خداست و يکي هم هست ما که متصل به هستِ خدا است، بقيه ي ابعاد ما مثل شغل و وطن و غيره در فکر است و اعتباري
#آشتی_با_خدا
#استادطاهرزاده
كسي كه به اين نكته واقف شود ديگر اسير گذشته و آينده و گرفتار خيالات نمي شود بلکه در «حال» قرار مي گيرد. كسي كه «حال» را از دست داد همواره در فکر گذشته و گرفتار آينده است. گذشته و آينده اي که فعلاً موجود نيست. گذشته رفته است و ديگر نمي آيد و آينده هم نيامده است و فعلاً نيست. کسي که گرفتار آينده شد و نتوانست در «حال» زندگي کند همواره در آينده اي که نيست به سر مي برد، فردا هم که آمد، به فکر فرداي اين فردا است، و بدين ترتيب هيچ گاه ارتباط با هستي مطلق برقرار نمي كند. چون همواره در چيزي که نيست به سر مي برد. به توصيه ي مولوي:
هين مگو فردا كه فرداها گذشت
تا از اين هم نگذرد ايام كشتْ
#آشتی_با_خدا
#استادطاهرزاده
نظر به «فرداها» انسان را از واقعي ترين واقعيات يعني خداوند جدا مي کند، زيرا خداوند آزاد از آينده و گذشته در «حال» هست و کسي مي تواند با او مرتبط شود که از زمان و مکان يعني از چيستي ها آزاد شده باشد و در «حال» قرار گيرد به عبارت ديگر با «هست» خود به «هست مطلق» متصل گردد.انساني که همواره در فرداها به سر برد هيچ بذري در جان خود نمي کارد بلکه فقط در آرزوهاي نيامده به سر مي برد، در حالي که اين دنيا محل كشت است و فرصت اتصال به حضرت رب العالمين
#آشتی_با_خدا
#استادطاهرزاده
📚نتیجه
اگر انسان از طريق معرفت به نفس و از طريق اتصال هستِ خود به هستِ حق مسير زندگي را طي کند علاوه بر اين که ديگر محال است به خدا شك كند، جان او آماده ي بهره گيري از انوار الهي نيز مي گردد و لذا ديگر هيچ افسردگي و پوچي در زندگي او راه نخواهد يافت، و برعکس؛ حضور خدا روز به روز بيشتر در قلب او شعله مي كشد. اما خداي ذهني و فكري و خيالي مثل همه ي فکرها و خيالات پس از مدتي انسان را ترك مي كند
#آشتی_با_خدا
#استادطاهرزاده
📚حرکت راز رسیدن
اگر كسي به سمت نور حركت كند و به نور برسد ديگر نسبت به نور شك نمي كند، انساني که با هستِ خود مرتبط شد، هرچه زمان مي گذرد حضور نور الهي در «قلبش» شديدتر مي شود، اما اگر بنشيند و فقط به نور فكر كند و آن را نبيند، بعد از مدتي مي گويد: «نكند اصلاً نوري وجود نداشته باشد!» خدايي كه با حضور قلب و اتصال به دست نيايد بعد از مدتي رنگ مي بازد! در اين حالت خدا نرفته است بلكه اين خود انسان است كه توجه قلبش را از او برگردانده است. كسي كه باران مي خواهد بايد دهانه ي كاسه اش را به طرف بالا بگيرد، حالا اگر كسي بيايد و دهانه ي كاسه اش را وارونه به طرف زمين بگيرد مسلم هيچ باراني به دست نخواهد آورد و مي گويد کو باران؟ در حالي که مي توانست با توجه قلب به سوي خداوند و تجلي نور الهي در زندگي اش نه تنها با آن نور اُنس داشته باشد، بلکه به کمک آن نور امورات خود را فوق اسباب ظاهري به انجام برساند
#آشتی_با_خدا
#استادطاهرزاده
📚گرسنگی و تشنگی، درد و خوشحالی برای تن است یا برای من
وقتي متوجه شديم «همه ادراکات از مَنِ انسان است» علاوه بر بينايي و شنوايي و احساس، که همه مربوط به مَن يا نفس انسان مي شود، متوجه مي شويم حالاتي مثل گرسنگي و تشنگي و احساس درد نيز مربوط به من يا نفس انسان خواهد بود. مثلاً اگر با ماده بيهوش كننده، «من» را از «تن» غافل كنند به طوري که توجه مَن انسان از بدنش منصرف شود، و بعد «تن» را با کارد جراحي بشکافند، «تن» هيچ گونه دردي را حس نمي كند، چون توجه ادراک کننده اصلي که همان مَن انسان است از بدن منصرف شده است. در مواقع معمولي که زمينه ي تدبير نفسِ انسان بر بدن فراهم است، «من» به «تن» توجه دارد و چون «من» انسان، «تن» خود را دوست دارد، اگر به «تن» آزار برسد همين تعلق و توجه به «تن» موجب مي شود آن ضربه ها را منِ انسان احساس كند، چون تنِ خود را از خودش مي داند.
درهنگام گرسنگي و تشنگي، «تن» انسان نياز به غذا و آب دارد و چون منِ انسان توجه به «تن» دارد، مَن انسان احساس گرسنگي و تشنگي مي کند، در حالي که اگر «من» انسان، در اثر حادثه اي شديداً بترسد و توجهش به جايي غير از بدن معطوف شود ديگر تشنگي و گرسنگي از يادش مي رود، چون نظرش به جاي ديگري است غير از بدن. همه اين ها بدان معني است كه گرسنگي ها و تشنگي ها و دردها، همه در رابطه با «من» انسان معني مي يابند آن هم در صورتي كه «من» به «تن» توجه داشته باشد ولي اگر توجه «من» به «تن» قطع شود، هر چقدر هم كه به «تن» ضربه بزنند و يا به آن غذا ندهند نه احساس درد مي کند و نه احساس گرسنگي.
#آشتی_با_خدا
#استادطاهرزاده
📚من و تن
وقتي متوجه شديم «همه ادراکات از مَنِ انسان است» علاوه بر بينايي و شنوايي و احساس، که همه مربوط به مَن يا نفس انسان مي شود، متوجه مي شويم حالاتي مثل گرسنگي و تشنگي و احساس درد نيز مربوط به من يا نفس انسان خواهد بود. مثلاً اگر با ماده بيهوش كننده، «من» را از «تن» غافل كنند به طوري که توجه مَن انسان از بدنش منصرف شود، و بعد «تن» را با کارد جراحي بشکافند، «تن» هيچ گونه دردي را حس نمي كند، چون توجه ادراک کننده اصلي که همان مَن انسان است از بدن منصرف شده است. در مواقع معمولي که زمينه ي تدبير نفسِ انسان بر بدن فراهم است، «من» به «تن» توجه دارد و چون «من» انسان، «تن» خود را دوست دارد، اگر به «تن» آزار برسد همين تعلق و توجه به «تن» موجب مي شود آن ضربه ها را منِ انسان احساس كند، چون تنِ خود را از خودش مي داند.
درهنگام گرسنگي و تشنگي، «تن» انسان نياز به غذا و آب دارد و چون منِ انسان توجه به «تن» دارد، مَن انسان احساس گرسنگي و تشنگي مي کند، در حالي که اگر «من» انسان، در اثر حادثه اي شديداً بترسد و توجهش به جايي غير از بدن معطوف شود ديگر تشنگي و گرسنگي از يادش مي رود، چون نظرش به جاي ديگري است غير از بدن. همه اين ها بدان معني است كه گرسنگي ها و تشنگي ها و دردها، همه در رابطه با «من» انسان معني مي يابند آن هم در صورتي كه «من» به «تن» توجه داشته باشد ولي اگر توجه «من» به «تن» قطع شود، هر چقدر هم كه به «تن» ضربه بزنند و يا به آن غذا ندهند نه احساس درد مي کند و نه احساس گرسنگي.
#آشتی_با_خدا
#استادطاهرزاده
📖 کلام الله مجید
🔵سوره الشورى آیه ۵۲
🔷وَكَذَٰلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَٰكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِي بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ
ﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﮔﻮﻧﻪ [ ﻛﻪ ﺑﺮ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﭘﻴﺸﻴﻦ ﻭﺣﻲ ﻛﺮﺩﻳﻢ ] ﺭﻭﺣﻲ ﺭﺍ [ ﭼﻮﻥ ﻗﺮﺁﻥ ] ﺍﺯ ﺍﻣﺮ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻭﺣﻲ ﻛﺮﺩﻳﻢ . ﺗﻮ [ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ] ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﺴﺘﻲ ﻛﺘﺎﺏ ﻭ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﭼﻴﺴﺖ ؟ ﻭﻟﻲ ﺁﻥ [ ﻛﺘﺎﺏ ] ﺭﺍ ﻧﻮﺭﻱ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻳﻢ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺍﺯ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﻴﻢ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺁﻥ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻣﻰ ﻛﻨﻴﻢ ; ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺗﻮ [ ﻣﺮﺩم ﺭﺍ ] ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻲ ﺭﺍﺳﺖ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻣﻰ ﻧﻤﺎﻳﻲ .(٥٢)
🔵سوره الشورى آیه ۵۳
🔷صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ
ﺭﺍﻩ ﺁﻥ ﺧﺪﺍﻳﻲ ﻛﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ ، ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺳﻴﻄﺮﻩ ﻣﺎﻟﻜﻴّﺖ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﻳﻲ ﺍﻭﺳﺖ . ﺁﮔﺎﻩ ﺑﺎﺷﻴﺪ ! ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﻣﻮﺭ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺧﺪﺍ ﺑﺎﺯﻣﻰ ﮔﺮﺩﺩ .(٥٣)
📚«هستيِ» انسان، مرگ نمي پذيرد
🔹حقيقت انسان نه مرد است و نه زن؛ انسان، فقط «هست».
🔷وقتي اين نکته روشن شد، معلوم است که «هستْ»، هميشه «هستْ» است و هيچ گاه «نيست» نمي شود. پس چون انسان «هست»، مرگ نمي پذيرد.
برای روشن تر شدن مطلب دقت بفرمایید
تن» انسان، در قبضه «من» او است. اين بدان معني است كه وقتي يك نفر به مسجد مي رود «تن» او به طور مستقل به آن جا نرفته است بلكه «من» او اراده کرده و تن خود را به حرکت در آورده و به آنجا برده است. پس در ابتدا «منِ» انسان «مي خواهد» كه به مسجد برود و همين خواستنِ «من» باعث مي شود كه «تن» را به حرکت در آورد و به آنجا برود. يا وقتي كه انسان دستش را بلند مي كند اين كار را به واقع «منِ» او انجام مي دهد. «منِ» انسان مساوي دستش نيست؛ «من» انسان، فقط «هست» ولي «تن» در قبضه «من» است يعني كاملاً در كنترل آن است. و با اراده انسان جابجا مي شود و تن هيچ اراده اي در مقابل اراده ي انسان ندارد.
هنگامي كه انسان وحشت مي كند «من» او مي ترسد ولي «تن» او مي لرزد چون «تن» در قبضه ي من است و لذا حالات «من» در آن سرايت مي کند و تحت تاثير حالات «من» قرار گرفته، احساسات آن را از خود بروز مي دهد. به عنوان مثال كسي كه خواب مي بيند از كوه پرت شده و همچنان به طرف پايين مي غلتد، همين که ديد الآن سرش به سنگي مي خورد و متلاشي مي شود، ناگهان از خواب بيدار مي شود؛ «تن» او هر چند كه در رختخواب بوده است اما فردا در بدن خود احساس درد مي كند، با اين که «من» او از كوه افتاده است، اين به خاطر همين نکته است که تن در قبضه ي من است و لذا از حالات من متأثر مي شود. تحت تاثير قرار گرفتن «تن» از حالات «من» گاهي به قدري شديد است كه انسان در اثر حادثه هاي وحشتناکي که در خواب با آن روبه رو مي گردد دچار سكته قلبي مي شود، با آن که سكتة قلبي يک حالت غير طبيعي و ناگهاني قلبِ موجود در تن است.يعني «تن»، آنقدر تحت تاثير «من» قرار دارد كه حالات «من» بر تن سرايت مي کند. نفس افراد در خواب آن حادثة وحشتناک را مي بينند ولي تن تحمل آن حالات را ندارد و لذا به آن شکل - که ما نام آن را سکته مي گذاريم- عکس العمل نشان مي دهد.
📚تن و من
«تن» انسان در قبضه «من» انسان است و در حقيقت انسان دخالت ندارد ولي آنچنان آن دو با همديگر متحد شده اند كه تن از حالات نفس متاثر مي شود و عملاً به نحوي ظرف ظهور باطن خود يعني من خواهد بود. از اين جا نيز روشن مي شود که «تن» انسان، يك حقيقت غيبي به نام «من» دارد که در قبضه ي آن است و آينه ي نمايش بعضي از احوالات آن مي باشد. ابتدا حالاتي براي «من» پيش مي آيد و سپس در «تن» ظهور پيدا مي نمايد و آن تن حکايت از حالات حقيقت باطني خود مي کند. مثلاً حالتي به نام خشم براي «منِ» انسان پديد مي آيد و بعد آن حالت به صورتي خاص که تن ظرفيت آن را دارد در «تن» ظهور مي كند و شما با درهم رفتنِ چهره طرف، خبر از ناراحتي نفس او پيدا مي کنيد
#آشتی_با_خدا
#استادطاهرزاده
📚شباهت حضور صورت در بدن با حضور کعبه در دنیا
از بررسي مطلب فوق ، دو نكته مهم به دست مي آيد:
يکي اين که آثار يك پديده معنوي و غيبي مي تواند در يك پديده مادي ظاهر شود. همانطور که «تنِ» انسان، آثار «منِ» انسان را نشان مي دهد و به همين معني مي توان فهميد يعني چه که صفات الهي در عالم ماده جلوه مي كند و يا چرا بعضي از مکان ها مثل مسجدالحرام و يا حرم ائمه معصومين(ع)و يا بعضي از زمان ها مثل شب قدر، برکات خاص خود را دارند. چون اين ها ظرفيت ظهور حقايق غيبي را بيشتر از ساير مکان ها و زمان ها داشته اند، همان طور که صورت ما حالات «من» را بيشتر نشان مي دهد تا کف دست هاي ما.
نکته ي ديگر اين که تمام حالات «تن»، تحت تاثير «نفس» و «من» انسان است. به طوري که «تن»، محل ظهور «من» است هر چند تن ظرفيت ظهور بسياري از خصوصيات نفس را ندارد، ولي هر چه دارد از من انسان است. خيلي از حالات و خصوصيات در «روح» انسان هست كه «تن» نمي تواند نشان دهد مثل حالات روحاني و کمالات علمي و يا ميل هاي دروني، ولي هرچه هم که «تن» دارد تحت تأثير و تدبير من انسان دارد و به اين معني تن در قبضه «نفس» است.
#آشتی_با_خدا
#استادطاهرزاده
📚ظهور خصوصیات اصلی انسان بعد از مرگ
🔵 «نفسِ» انسان هنگامي همة خصوصياتش ظهور مي کند كه بدن اصلي او، با رفتن اين «بدن مادي»، ظاهر شود، «بدني» هم جنس روح، منتها با شکل و مقدار.
🔹براي بررسي بيشتر اين موضوع به کتاب « معاد از ديدگاه امام خميني((ره))» انتشارات مؤسسه نشر آثار امام خميني((ره)) و کتاب « معاد، بازگشت به جدّي ترين زندگي» از همين نويسنده رجوع شود.
🔵 انسان در قيامت «بدن» دارد ولي بدن او جنس عقايد و اخلاق و اعمال اوست.
🔷مثلاً در روايات آمده است كه «بدن» افرادِ سخن چين در روز قيامت به شكلي است كه سخن چيني آنها از «بدنشان» پيداست يعني زبانشان چهل ذرع(هر ذرع حدود ۴۵ سانتیمتر) است.
#آشتی_با_خدا
#استادطاهرزاده
📚روایت عجیب معاذ
🔴مُعاذ مي گويد از هول و وحشت هاي قيامت از رسول الله (ص) سؤال کردم؛ حضرت فرمودند:
🔵اي معاذ! مطلب عظيمي پرسيدي، سپس اشك از ديدگان مباركش فرو ريخت و فرمود: ده صنف از امت من به صورت هاي مختلف وارد صحنه ي محشر مي شوند:
به صورت هاي ميمون،
خوك،
سر به پايين و پا به طرف بالا كه صورتشان به زمين مي كشد،
كور، كر و لال،
بعضي زبانشان از دهان درآمده روي سينه آويخته چرك از آن مي ريزد به طوري كه همه را ناراحت مي كند،
بعضي دست و پايشان بريده،
بعضي به چوبه هاي دار آتشين آويخته اند،
بعضي از مردار بدبوترند،
بعضي پيراهن هاي قيرين بر تن دارند كه به پوست بدنشان چسبيده است.
◀️ بوزينگان سخن چينان اند،
◀️ خوكان حرام خورانند،
◀️ سرنگونان رباخوارانند،
◀️ كوران قضات ستمگرند،
◀️ كر و لالان خودپسندانند،
◀️ آن ها كه زبان خود مي جَوَند غيبت كنندگان اند،
◀️ دست و پا بريدگان همسايه آزارها هستند،
◀️ دار آويختگان سعايتگران اند كه مردم را به چنگال خونين زورمندان ستمگر دچار مي كنند،
◀️متعفنان كساني هستند كه عنان نفس بشري را به دست شهوت و كامراني سپرده و از پرداخت حقوق الهي خودداري مي نمايند،
◀️و دسته ي اخير مردم متكبر و فخر فروش اند كه بر بندگان خدا بزرگي مي كنند.
#آشتی_با_خدا
#استادطاهرزاده
#تلنگر
#روایت