بوی محرم آمده ما را صدا کنید
ما را دوباره در غم خود مبتلا کنید
سالی به انتظار شما گریه کرده ایم
شاید به چشم قدمی آشنا کنید
این هم شما و این دل ناقابلی که هست
وقتش شده که روضه خود را بپا کنید
قلبم برای سینه زدن تنگ آمده
رخصت دهید و در دلمان کربلا کنید
شال عزا به گردن من بسته مادرم
دارد امید درد مرا هم دوا کنید
چشم انتظار اذن علمدار مانده ایم
خواهید جان دهیم و یا سر جدا کنید
#امام_حسین_شعرروضه_کلی
دوباره اشک تو چشمام، می باره رو گونه نم نم
سینه زن ها چشم به راهند، که میاد بوی محرم
دوباره عشق و جنون و، دوباره بیرق و پرچم
با صدای پای ارباب، دوباره میزنه قلبم
میزنه قلبم، داره میاد دوباره باز، بوی محرم
مادرم خونده تو گوشم، که تو نوکر حسینی
وقف روضه ها و وقف، پادشاه عالمینی
حالا من یه عمرِ آقا، نوکر دربارت هستم
میخونم با هر نفس من، یا حبیبی، نورعینی
یا حبیبی، نور عینی، أنت سفینه النجاة
وقتی که میام تو روضت، میگذره جنونم از حد
آخه دیوانه چو دیوانه بیبیند خوشش آید
تو روضه میام فقط با، إذن مادر تو زهرا
که میبینی همیشه، خودمو میزنم آقا
اونقدر خودمو میزنم آقا، نگام کنی یک دم
ساکن روضه اتون شدم ارباب، منو ببر تا حرم
مجنون شب های، حرم اربابم
کربلا از عشقت، تو ببین بی تابم
قسمتم نمیشه، دیدن شیش گوشه
لااقل ببینم، حرمو تو خوابم
یا زینب حسین .....
#امام_حسین_شعرروضه_کلی
سبک یاحسین غریب مادر
دودمه شب اول ماه محرم الحرام
در میان کوفیان من یک تنه یار توام ، 2
من وفادار توام 2
تو علی هستی و من میثم تمار توام ، 2
من وفادار توام 2
#دودمه
شعر مناجات با امام زمان(عج) در ماه محرم – محسن صرامی
تشنگان عشق را باران نمی آید به کار
عاشقان تشنه را هم نان نمی آید به کار
درد وقتی میکند ما را به تو نزدیک تر
پس نمیخواهم دوا،درمان نمی آید به کار
پس فراق از آتش سخت جهنم بدتر است
بی تو ما را روضه ی رضوان نمی آید به کار
نوکرت را نوکری زنده نگه دارد فقط
بی مدال نوکری هم جان نمی آید به کار
رتبه ی عاشق کجا و رتبه ی زاهد کجا
زهد در دلداگی چندان نمی آید به کار
با تو کار خلق سمت رو به راهی میرود
تا نیائی پس سر و سامان نمی آید به کار
افضل اعمال امروز انتظار واقعی ست
پس زبانی خواندنت یک آن نمی آید به کار
#امام_زمان
صدای گریه تان پیر کرده عالم را
بیا که با تو بپوشم لباس ماتم را
هزار شکر نمردم که باز میبینم
کتیبه های عزا ؛ مشکی محرّم را
برای عمه خود تا که روضه میخوانی
به گریه شعله زنی دودمان آدم را
دخیل بسته ام امسال قبل جان دادن
ببینم اشک تو را روضه مجسّم را
به نور خویش عزاداری مرا پُر کن
به سایه ات بپذیر از گدات این کم را
مرا شبیه شهیدان شهید عشقت کن
به بال شوق و بصیرت بگیر دستم را
بیا ؛به رفیقان رفته ام سوگند
که با تو زار بگریم تمام این غم را
#امام_زمان
بر پا شده حسینیه گریه ها بیا
بر روی چشم های تر از اشک ما بیا
شال عزای تو به عزایم نشانده است
وقت عزای مان شده صاحب عزا بیا
از معرفت تهی ام و از مصلحت پُرم
تا زیر و رو شَوَم ز قدوم شما بیا
یادش به خیر صحن رضا زار می زدم:
آقا نشسته ام دَم ایوان طلا بیا
ایوان طلا اگر که نشد تا ببینمت
وقت سحر زیارت پائین پا بیا
ای خاک بر سرم که نشد خاک پای تو
یک شب خرابه دل من هم بیا بیا
من را که کُشت وا ابتاهای عمه ات
یک سر به خاک کشته کرب و بلا بیا
**
#امام_زمان
بر سر بام گرفتار به صد شیون و آه
میفرستم چه سلامی به اباعبدلله
دست بر سینه شدم رو به بیابانم من
تو کجای سفری حیف نمیدانم من
این لب پاره فقط ذکر تو گفته ست زیاد
من گرفتار توام !کور شود ابن زیاد!
کوفه شهر پدرت بود ولی حالا نیست
غیر بغض علی از چهره شان پیدا نیست
کوفیان روی مسافر همه در میبندند
رسم دارند که خنجر به کمر میبندند
غم نبینی! دوسه روز است فقط غم دیدم
ظهر در دور و برم حرمله را هم دیدم
کاش که جای تو با مسلم تو بد بشوند
اسبها جای تو از روی تنم رد بشوند
کاش تا گودی گودال به زورم ببرند
سر من را ببرند و به تنورم ببرند
کاش پیراهن من غارت دشمن باشد
خیزران جای لبت روی لب من باشد
دور تا دور من زار غریبه مانده
از محبین تو یک ام حبیبه مانده
نیست جای گذر از کوچه و معبر اصلا
زن و بچه طرف کوفه نیاور اصلا
کاش در کوفه حمیده بشود قربانی
تا کند از حرمت زود بلاگردانی..
سید پوریا هاشمی
#حضرت_مسلم_شعر_روضه
سر شب بود مردم کوفه
همه درخانه هایشان رفتند
یک نفر هم نماند از آن ها
همه بى نام و بى نشان رفتند
باورت مى شود عزیزدلم
عده اى با سه سکه برگشتند
برق این سکه ها که بیشتر شد
دشمنان تو بیشتر گشتند
همه آنها که تشنه ات بودند
تشنه ى خون اکبرت هستند
قصد دارند سر تورا ببرند
تشنه ى خون حنجرت هستند
خسته ام..تشنه ام..فداى سرت
تو فقط فکر کاروانت باش
نکند غصه ى مرا بخورى
تو فقط فکر دخترانت باش
سیدى!از تو خواهشى دارم
چشم و گوشت به خواهرت باشد
التماس مى کنم که بردارى
زرهى قد اصغرت…باشد؟؟
بدنم مثل بید مى لرزد
گفتنش هم چقدر دشوار است
سیدى بیشتر مواظب باش
چشم اینها پى علمدار است
حرمله شرط بسته با خولى
که ابالفضل را زمین بزند
قصد دارد در علقمه آقا
تیر بر چشم مه جبین بزند
آرمان صائمى
#حضرت_مسلم_شعر_روضه
آه، بدجور مرا کوفه به هم ریخت حسین
همه ی شهر به یکباره سرم ریخت حسین
باورم نیست که آواره شدم در این شهر
نیست پنهان ز تو، بیچاره شدم در این شهر
تو نبودی که ببینی چه شبی سر کردم
تا سحر گریه به تنهایی حیدر کردم
باورم نیست که آواره ی صحرا شده ای
باورم نیست که تو یکه و تنها شده ای
کاش اینجا نرسی، کوفه پر از نیرنگ است
کوچه هاشان همگی مثل مدینه تنگ است
رفته از کف همه تاب و توانم چه کنم
نامه دادم که بیا، دل نگرانم چه کنم
نگرانم نکند زینبت اینجا برسد
تو نباشی و خودش بی کس و تنها برسد
چقدَر نقشه شوم است که در سر دارند
نکند دخترکان معجر نو بر دارند
وعده زیور و خلخال به هم می دادند
وعده غارت گودال به هم می دادند
نگرانم چه کنم، پیرهنت را بردار
آه آقای غریبم کفنت را بردار
چند تا مشک پر از آب بیاور حتما
آه لب تشنه شدم، آب ندادند به من
کوفه در فکر اسیرند چه بد خواهد شد
خیزران دست بگیرند چه بد خواهد شد
کوفه از قهقه ی حرمله ها سرمست است
کمر قتلِ غریبانه ی مهمان بسته است
وحید محمدی
#حضرت_مسلم_شعر_روضه
#واحد
کوفه میا حسین جان کوفه وفا ندارد
کوفی بی مروت شرم و حیا ندارد
سبک :یاعقیله العرب عمه جان یا زینب
پسرفاطمه افتاده ز پا یاور تو
پیکرم باد به قربان سر و پیکر تو
با تو اینقدر بگویم که دگر کوفه میا
می زند موج؛دورویی،نشود باور تو
کوچه هایش چقَدَر مثل مدینه تنگ است
بود ذکر لب من نام خوش مادر تو
جان زینب تو میا کاش ز ره برگردی
بیم دارم به اسارت برود خواهر تو
بعد تو نیّت این کوفی بی دین این است
که بریزند به خیمه به سرِ دختر تو
مثل تسبیح که پاره شود ازهم آقا
ترسم آن است بریزد به زمین اکبر تو
قصد دارند بخندند به زانو زدنت
قصدشان است ببینند دوچشم تر تو
خولی از بهر سرت نقشه کشیده برگرد
قصد دارد که به خورجین بگذارد سر تو
محمود اسدی (شائق)
#حضرت_مسلم_شعر_روضه
#واحد