eitaa logo
اشعارآئینی
116 دنبال‌کننده
83 عکس
8 ویدیو
98 فایل
اشعارآئینی با سلام، با استفاده از لینک زیر به فهرست هشتک گذاری شده عناوین منتقل خواهید شد. https://eitaa.com/ya_habibalbakin1/1 ولأَندُبَنَّكَ صَباحا و مَساءً و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما ارتباط @m_sanikhani
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 مناجات با امام زمان عج در شب شهادت امام سجاد علیه السلام 💢 اگر که دنیا دارم اگر که دین دارم کمند لطف تو را چونکه در کمین دارم برای خواستنت گرچه غرق تردیدم ولی به اینکه تو می خواهی ام یقین دارم قدم گذار به چشمم که رستگار شوم فقط به حرمت خاکی که بر جبین دارم تو در مقابلم آغوش باز داری و من فقط مقابل تو روی شرمگین دارم عزا گرفته ی عالم! چقدر خوشحالم که چشمی اشک فشان و دلی غمین دارم شبیه امشب تو روی دوش، شال عزا و بین سینه غم زین العابدین دارم بیا و کام مرا با نگات شیرین کن که در میان دلم شور اربعین دارم ✅محمد علی بیابانی 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 السلام علیک یا سید الساجدین ...💢 طایر وحی ام و گردیده جدا بال و پرم زخم ها مانده ز هر زخم زبان بر جگرم منم آن یار سفر کرده که تا شام بود سر پاک شهدا بر سر نی همسفرم مردم شام نخندید که بر نوک سنان می کند گریه برایم سر پاک پدرم سنگ هایی که به فرقم ز ره کینه زدید گریه کردند به حال من و بر زخم سرم پدرم کشته شد اینک بگذارید از شام عمه و خواهر خود را به مدینه ببرم خار و خاشاک و کف و کعب نی و سنگ بس است نزنید این همه لبخند به زخم جگرم سر بابا به سر نیزه و من گام به گام با سر و قاتل و با عمه ی خود رهسپرم دل شب نافله می خوانم و در حال نماز سر نورانی باباست چراغ سحرم با وجودی که عدو بر سر من آتش ریخت شسته شد حلقه ی زنجیر ز اشک بصرم همه جا در شرر ناله ی «میثم» پیداست شعله ی ناله و سوز جگر و چشم ترم ✅استاد سازگار 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 السلام علیک یا سید الساجدین ... 💢 زهر ، اشکی شد و کانونِ دعا را سوزاند بند بندِ منِ اُفتاده زِ پا را سوزاند آسمان تار شد و جرعه‌ی آبی این زهر پاره‌های جگر غرقِ بلا را سوزاند سینه‌ام بود حسینیه‌ی غمهایِ حسین یادِ آن خاطره‌ها بیتِ عزا را سوزاند من نه امروز که در کربُبلا جان دادم از همان روز که آتش همه‌جا را سوزاند با همان تیر که در حنجره‌ای تُرد و سفید تارهای عطش آلودِ صدا را سوزاند از همان لحظه که می‌سوختم و می‌دیدم تازیانه همه‌ی پیکرِ ما را سوزاند خیمه‌ای شعله‌ور اُفتاد زمین و ناگاه چادرِ دختری از جنسِ حیا را سوزاند وای از آن بَزم که در پیشِ اسیران حرم خیزران هم لب و هم طشتِ طلا را سوزاند دیدم آتش زِ سرِ بام به سرها می‌ریخت گیسوانِ به سرِ نیزه رها را سوزاند 🔹🔹 هر‌چند دل از گریه‌ی شب‌های دعا سوخت شیرازه ام اما همه در کرببلا سوخت هر صفحه‌ای از زندگی ام شرحِ فراقیست هر لحظه ام عمریست که در فصلِ عزا سوخت جا مانده به رویِ بدنم ردِ اسیری روزی نفسی بود که در شام بلا سوخت یادِ لب خشکیده‌ی شش ماهه مرا کُشت آن لحظه که از لب زدنش سینه‌ی ما سوخت تا خیمه‌مان هلهله‌ی حرمله آمد وقتی که گلو سرخ شد و تارِ صدا سوخت آتش زدن اهل حرم شعله‌ورم کرد دیدم چقدر خیمه زِ داغ شهدا سوخت دیدم به سَرم خیمه‌ی آتش زده اُفتاد دیدم که یتیمی به میانِ اُسرا سوخت سرها به سرِ نیزه و در حلقه‌ی آتش هر زلف ز هر نیزه اگر بود رها سوخت ✅حسن لطفی 🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 السلام علیک یا سید الساجدین ... 💢 آسمان را به خاک می‌آری با همان جذبه‌های عرفانی ولی از یاد می‌بری خود را دم‌به‌دم در شکوه ربانی با خودت یک سحر ببر ما را تا تجلی روشن ذاتت دل ما را تو آسمانی کن با پر و بالی از مناجاتت تربت کربلاست تسبیحت همدم ندبه‌هات سجاده بی‌قرار است گریه‌هایت را که بیفتد به پات سجاده غربتت را کسی نمی‌فهمد چشم‌هایت چقدر پُر ابر است آیه آیه صحیفه‌ات ماتم جبرئیل نگاه تو صبر است شده این خاک گریه‌پوش آقا مثل چشمت صحیفهٔ باران صبح تا شب، شکسته می‌گویی السلام علیک یا عطشان غم به قلبت دخیل می‌بندد چشم‌های تو با خوشی قهر است تشنگی بر لبان تو جاری آب دیگر برای تو زهر است کربلا در نگاه تو جاری روضه می‌خواند چشم تو سی‌سال دل تو هروله‌کنان، یک عمر علقمه، خیمه‌گاه، تل، گودال پردهٔ خیمه‌ها که بالا رفت کربلا در برابرت می‌سوخت ناگهان روی نیزه‌ها دیدی سر خورشید پرپرت می‌سوخت در دل قتلگاه می‌دیدی لحظه لحظه غروب زینب را چه به روز دل تو آوردند؟ «وَ أنَا بنُ مَن قُتِلَ صَبراً»... جز تو و عمهٔ پریشانت کوفه و شام را که می‌فهمد طعنه‌های کبودِ سلسله و سنگ و دشنام را که می‌فهمد دست بسته به سوی شهر بلا خاندان رسول را بردند به روی ناقه‌های بی‌محمل دختران بتول را بردند یادگار کبود سلسله‌ها به روی مصحف تنت مانده مرهمی از شرار خاکستر به روی زخم گردنت مانده سنگ‌های بدون پروایی محو لب‌های پاک قاری بود از لب آیه آیهٔ قرآن روی نی خون تازه جاری بود با شکوه نجیب قافله‌ات کینه‌های بنی‌امیه چه کرد در خرابه نشسته‌ای از پا با دلت ماتم رقیه چه کرد بی‌کسی‌های عمه‌ات زینب غصه‌های رباب پیرت کرد داغِ زخم زبان و هلهله‌ها بزم شوم شراب پیرت کرد... کربلا را به کوفه آوردی با شکوه پیمبرانهٔ خود لرزه انداختی به جان ستم با بیانات حیدرانهٔ خود چه حقیر است در برابر تو قد علم کردن سیاهی‌ها تو ولی از تبار خورشیدی شام را در می‌آوری از پا با دعاهای روشنت آخر شهر پُر از کمیل خواهد شد کاخ ظلمت به باد خواهد رفت اشک‌های تو سیل خواهد شد از همه سو برای خون‌خواهی در خروشند باز بیرق‌ها راوی زخم‌های پنهانِ دل مجروح تو فرزدق‌ها ✅یوسف رحیمی 🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 السلام علیک یا سید الساجدین ...💢 وقت باران داغ چشم تر عذابم می‌دهد آب می‌نوشم غم حنجر عذابم می‌دهد شیرخواره سیر باشد زود خوابش می‌برد از عطش بی‌خوابی اصغر عذابم می‌دهد مجلس ختم جوان رفتم دلم آتش گرفت یاد تشییع تن اکبر عذابم می‌دهد غیرتم را شعله‌ور کرده! چهل سالست که ماجرای غارت معجر عذابم می‌دهد ذبح را وقتی که می‌بینم کسی سر می‌برد خاطرات کندی خنجر عذابم می‌دهد روی دست من اثر از حلقه‌های آهن است این کبودی‌های بر پیکر عذابم می‌دهد موی بابایم به روی نیزه‌ها آشفته بود شانه را تا می‌زنم بر سر عذابم می‌دهد کاش غارت می‌شد از روی سرم عمامه‌ام بر سرم جامانده خاکستر عذابم می‌دهد از دم دروازه تا بازار ساعت‌ها گذشت این شلوغی‌های هر معبر عذابم می‌دهد شامیان در پیش من حرف از کنیزی می‌زدند التماس چشم آن دختر عذابم می‌دهد داغ چوب خیزران و مجلس شوم شراب از تمام داغ‌ها بدتر عذابم می‌دهد خطبه را با لعن بر جدم علی آغاز کرد چون به مسجد می‌روم منبر عذابم می‌دهد هرچه آمد بر سر ما از بلای شام بود قتلگاه اصلی ما کوچه‌های شام بود ✅سید پوریا هاشمی 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 السلام علیک یا سید الساجدین... 💢 تا اشک هست در بصرم گریه می کنم با این توان مختصرم گریه می کنم تنها نه با دو چشم ترم گریه می کنم با خون مانده بر جگرم گریه می کنم رنگم زمان دیدن مذبوح می پرد یا لحظه ای که طفل گلوبند می خرد یا مادری که کودک شش ماهه می برد با هر چه هست دور و برم گریه می کنم روح صحیفه پر شده از گریه کردنم خمس عشر، بهانه شده بهر شیونم گاهی گریز بین ابوحمزه می زنم بین نوافل سحرم گریه می کنم از خنده های حرمله زجری کشیده ام من که عقیله را سر بازار دیده ام بر دردهای عمه ی قامت خمیده ام بر غربت بزرگ حرم گریه می کنم ناموس خود به ناقه ی عریان که دیده است؟ آتش میان زلف پریشان که دیده است؟ افتادن قطار اسیران که دیده است؟ عمری است با غم سفرم گریه می کنم باید چه کرد بین گلو آه و ناله را زخم عمیق پهلو و بازوی لاله را خیلی زدند خواهر من را، سه ساله را یاد رقیه با پسرم گریه می کنم وقتی عقیله وارد بزم شراب شد وقتی که خواهرم به کنیزی خطاب شد روی سرم تمام زمانه خراب شد بر خاک ریخته به سرم گریه می کنم یادم نمی رود پدرم را پیاده بود هر طور بود روی دو پا ایستاده بود بر نیزه ی غریبی خود تکیه داده بود بر حال غربت پدرم گریه می کنم عمامه اش به خاک لگد مال مانده بود خیلی غریب در ته گودال مانده بود با کام تشنه، زخمی و بی حال مانده بود از اوج روضه با خبرم، گریه می کنم بالم زمان پا شدنم تیر می کشد از داغ زهر کل تنم تیر می کشد حالا که تشنه ام... بدنم تیر می کشد... ... یاد عموی تشنه ترم گریه می کنم ✅محمد جواد شیرازی 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 السلام علیک یا سید الساجدین... 💢 منم قاهر، منم والی، منم غالب منم لحظه به لحظه درد را طالب حسین بن علی را اولین نائب علی بن حسین بن علی بن ابیطالب منم دریای بی ساحل منم پیغمبری که کربلا بر او شده نازل نه یک بخشش،تمام بخش هایش کاملاً کامل تمام کربلا با سوره های قاسم و عون و علیِ اکبر و آیات کوتاه علیِ اصغر و آیات مکی ابوفاضل منم آنکه سنان و ازرق و خولی و شمر و حرمله با هم مرا گشتند هی قاتل همین که چشم وا کردم خودم دیدم علیِ اکبر ارباب پیش چشم بابایم قدم میزد قدم میزد، دل بابا و نظم شانه های محکم عباس و سقف آسمان را با قدم هایش به هم میزد برای قدِّ بابایم خمیدن را رقم میزد همین که چشم بستم در میان دشت غوغا شد همین که چشم وا کردم بمیرم قاتلش از پیکرش پا شد نفهمیدم چه شد از حال رفتم تا صدایی آمد از دشمن چرا ساکت نشستید آی فرزند رشیدش در میان خاک صحرا ارباً اربا شد دوباره چشم وا کردم هراسان نجمه را دیدم که بالای سرِ نعشی کشیده گوییا داغ امام مجتبی دیده که قاسم هست اگر چونان جگر گوشه برایش مثل آن روزی که می آمد جگرهای حسن در طشت و حالا پیکر قاسم میان دشت روی خاک پاشیده دوباره چشم بستم ناگهان تسبیح خاک کربلا افتاد از دستم صدای داغ هل من ناصرً در گوش من پیچید پدر بر روی دستش برد اصغر را دل خانم رباب آشوب شد ترسید گمانم قاتلش را که کمان برداشت بین آن جماعت دید نمیگویم چه شد اما پدر خون علیِ اصغرش را در هوا پاشید نمیگویم چه شد اما پدر در موقع برگشت میلرزید نمیگویم چه شد اما پدر گم کرد دست و پای خود را و عبایش را به سرعت دور او پیچید همین که رفت پشت خیمه من هم رفتم از حال و همین که حال من آمد سر جایش خودم دیدم که دارد می رود با چکمه هایش شمر آنجا توی گودال و دوباره رفتم از هوش و صدای شیحه ی اسبی که خون میریخت از زین و تن و سم و سر و یال و دهانش باعث این شد بفهمم که پدر هم بی گمان رفته و با علم امامت خود ببینم که پس از شمر لعین در گودی گودال با نیزه سنان رفته و از بس لطمه دیده سر به نوک نیزه با زحمت که نه با یک تکان رفته و زینب بعد از آن که نیزه و شمشیرها را پس زده سمت حرم لطمه زنان رفته منم من حضرت سجاد راوی هزاران روضه ی مکشوف آنجا که خودم دیدم سر بابا ز روی نیزه اش افتاد منم اصلا خود روضه که هی مجلس به مجلس می رود از کربلا تا شام منم آن مجلسی که سوخت زیر آتشی که ریختند از بام منم آن مجلسی که آخرش از اول لبریز اشکش می شود پیدا منم آن مجلس کنج خرابه آه وقتی روضه خوانی میکند طفل سه ساله با سر بابا منم آن مجلسی که روضه اش پایان نمی گیرد در این مجلس رقیه تشنه است اما چرا باران نمی گیرد منم آن مجلسی که دعوتی هایم برای خواندن روضه، سر بر روی نی مانده ست منم آن مجلسی که عمه جانم هم به روی منبر زانوی من هی روضه ی گوش خودش را تا سحر خوانده ست منم بی تاب و دلخسته منم غمگین منم والی منم غالب علی بن حسین بن علی بن ابیطالب ✅مهدی رحیمی ( زمستان) 🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 السلام علیک یا سید الساجدین .. 💢 یعقوبِ کربلا ، همه جا گریه میکنی حق داری جای آب و غذا گریه میکنی یک گوشه مینشینی و تا گریه میکنی... آنقدر گریه دار شما گریه میکنی... هرکس که هست دوروبرت گریه میکند با زخمِ روی پلکِ ترت گریه میکند این بغض سدِ راه نفس در گلو شده اشکت برای آبِ وضو آبرو شده سجاده ات کجاست دلت زیر و رو شده وقتِ شروعِ گریه برای عمو شده با رفت و آمد علقمه را زود گشته ای دنبالِ آنچه از بدنش بود گشته ای اعضا که کاملا ً همه یک جا نبود نه ؟! چیز زیادی از تنِ سقا نبود نه ؟! آنهم که بود خوش قدوبالا نبود نه ؟! اینگونه قبر ورنه معما نبود نه ؟! چه خاک کرده ای که چنین گریه میکنی تا میرسی به اُمِّ بنین گریه میکنی... ✅حبیب نیازی 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 غزل مدح و مرثیه امام سجاد علیه السلام 💢 تو خطبه خواندی و ملائک پر درآوردند بر منبر کـوفه مـگـر پـیغمبـر آوردند!!! یک عمر مولا گفت در کوچه چه شد آخر... در شهرِکـوفه دسـتـْ بسته حیدر آوردند آغاز شد خطبه پس از نام رسول الله پس سردرآوردند که با خود سر آوردند لحنِ علیِّ ابن حسین ابن علی این است افتاده اند از پا اگـر چه لشکـر آوردند بر دست و پای تو غـُل و زنجیرهایی بود که دستشان با هـر دعـای تو بَر آوردند دیدنـد مثـل مـادرت ساکـت نخواهی شد بر روی نیـزه پیش روی تو سر آوردند عالَـم فدای گریه هایـت حضرتِ سجـّاد در چشـمهایت ندبه را با کـوثر آوردند ✅حسین ایمانی 🔷🔷🔶🔶🔷🔶🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶
💢 یا سیدالساجدین... 💢 سی سال در فراق پدر گریه کرد و گفت: بازار شام جای عزیزان ما نبود …
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 السلام علیک یا سید الساجدین ... 💢 تو یادگار حسینی که کربلا دیدی شبیه عمّه ی مظلومه ات بلا دیدی "سری به نیزه بلند است"را شما دیدی و غارت حرم و خیمه گاه را دیدی دو چشم گریه ی تو تا همیشه آباد است در این سکوت تو صدها هزار فریاد است برای گریه ات آقا اشاره کافی بود همین که چشم تو بینَد سه ساله کافی بود گلوی نازک یک شیرخواره کافی بود به آب دادن ذبحی نظاره کافی بود تو را به غصّه چهل سال مبتلا دیدند به لحظهْ لحظهْ گریز تو کربلا دیدند اگرچه عصر دهم قسمت تو غم گردید که سایه ی پدرت از سر تو کم گردید نصیب تو فقط آه و غم و اَلَم گردید ز بار غصّه ی یاران قَدِ تو خم گردید اگرچه تبْ نگهت را ز درد، تیره نمود خدا برای امامت تو را ذخیره نمود دلتْ ز داغِ اسارت غمِ فراوان داشت دو پلک چشم ترِ تو همیشه باران داشت همیشه خاطرِ تو یادی از شهیدان داشت به سینه روضهء مکشوف چون هزاران داشت سه شعبه دیدی و تیر و گلوی اصغر را تو تیغ دیدی و خنجر به روی حنجر را به نوک نی سرِ خورشید ماه قافله بود نگاهبان سر شیرخواره حرمله بود به دست و پای تو دراین مسیر سلسله بود غمی که کُشته تو را شام بود و هلهله بود شهادت ارث شما بود و افتخار شما به ظلمْ، سوی اسارت کشید کار شما چه رفت بر دل غمدیده ات به دفن پدر درون قبر زدی ناله ای ز سوز جگر سری نمانده کنی رو به سوی قبله دگر رواست خون بشود جاری از غمت ز بصر به دفن شاه شهیدان کفن نبود آنروز به زیر آن همه نیزه بدن نبود آنروز ✅وحید دکامین 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 السلام علیک یا سید الساجدین ...💢 بسته راه چاره دید و گریه کرد طفل بی گهواره دید و گریه کرد دختــر آواره دید و گریه کرد روسری پاره دید و گریه کرد او چهل سال است کارش گریه است این چهل سال افتخارش گریه است دست بسته از زنان شرمنده شد از تمام کاروان شرمنده شد بیشتر از دختران شرمنده شد مجلس می آنچنان شرمنده شد در میان راه تنها مرد بود بین یک جمعیتی نامرد بود از غم ویرانه رفتن اشک ریخت پایکوبی کرد دشمن اشک ریخت لحظه معجر گرفتن اشک ریخت مردها دنبال یک زن...اشک ریخت هم زيارتنامه اش آتش گرفت هم سرو امامه اش آتش كرفت باورش میشد که غم پیرش کند؟ خواهرش را زجر زنجیرش کند زاده ء مرجانه تکفیرش کند حرمله اینقدر تحقیرش کند نانجیب پست با یک مشک آب پرسه میزد پیش چشمان رباب کوچه های شام خیلی سخت بود سنگهای بام خیلی سخت بود طعنه و دشنام خیلی سخت بود جام و بزم عام خیلی سخت بود حرفهای تند و تیزی میشنید واژه ای مثل کنیزی میشنید خنده های شمر یادش مانده است ماجرای شمر یادش مانده است چکمه های شمر یادش مانده است جای پای شمر یادش مانده است کندی خنجر عذابش میدهد ضربه آخر عذابش میدهد آمدو بال و پرش را جمع کرد دست بی انگشترش را جمع کرد با حصیری پیکرش را جمع را کرد روی دستش حنجرش را جمع کرد صورت خود را به روی خاک زد یاد عریانی گریبان چاک زد ✅محمد جواد پرچمی 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 السلام علیک یا سید الساجدین ... 💢 سر خاک کف پای تو یا حضرت سجاد جان، مست تولّای تو یا حضرت سجاد دل غرق تجلّای تو یا حضرت سجاد دست من و اعطای تو یا حضرت سجاد پرواز دهد ذکر تو تا عرش دعا را جنت، شنود از نفست بوی خدا را تو وجه خدا، دست خدا، چشم خدایی تو روح دعا، بال دعا، قلب دعایی تو کعبه و تو زمزم و تو سعی و صفایی تو مشعر و خیف و عرفاتی و منایی تا دور تو ای کعبه مقصود نگردند حجاج، طواف حرم الله نکردند ای آب بقا، قطره ای از آب وضویت وی خضر نبی، نخله سبزی، لب جویت گلبوسه ی جان دو جهان بر گل رویت ارباب دعا چشم گشودند به سویت خورشید دو گیتی مه هر انجمنی تو آئینه زهرا و حسین و حسنی تو مهر تو همه خیل رسل راست وظیفه گفتار تو در لوح الهی است لطیفه بر لعل لبت، بوسه ی آیات شریفه مصحف، بود از فاطمه و از تو، صحیفه اول علی از سلسله ی خیرالانامی چارم ولی حق پدر هشت امامی تو نور فروزنده ی مصباح هدایی سر سلسله ی نسل امام شهدایی و ا... تو، پیغامبرِ خون خدایی همسنگر سرهای ز تن گشته جدایی هر چند که بر گردن خود، سلسله داری جا در دل بشکسته ی هر سلسله داری پرواز کند طایر وحی از چمن تو شمشیر خدا خطبه ی دشمن شکن تو افسوس که شد سنگ جواب سخن تو زنجیر کند گریه به زخم بدن تو بس گل، که به سر ریخت ز سنگ لب بامت افسوس که بردند به ویرانه ی شامت غیر تو که ای یوسف زهرای شهیده گردیده پیام آور سرهای بریده جای صلوات از همه دشنام شنیده خون دلش از حلقه ی زنجیر چکیده؟ گیرم که عدو برد سوی شام خرابت ای کاش نمی برد سوی بزم شرابت ای طایر رحمت، ز چه رو بال و پرت سوخت هر لحظه دل از شعله ی داغ دگرت سوخت افسوس که در ماه محرّم، جگرت سوخت از زهر جفا یکسره پا تا به سرت سوخت یک کرب و بلا سوز، دلت بود به سینه تا کرب و بلا شد ز غمت شهر مدینه عمری به دل سوخته ات، سوز نهان بود خون جگرت، دم به دم از دیده، روان بود چشمت به عزای شهدا، اشک فشان بود از کعب نی اَت، بر بدن خسته نشان بود در غسل تو یاران ز جگر آه کشیدند بر پیکر پاکت اثر سلسله دیدند هر شب دل زارم شده، زوّار بقیعت ای کاش نهم چهره به دیوار بقیعت چون شمع بسوزم به شب تار بقیعت خون گریه کنم، لحظه ی دیدار بقیعت گیرم به دل شب ز دل خاک سراغت گریم به تو و تربت بی شمع و چراغت من «میثم» دلسوخته ی زار شمایم خاک قدم میثم تمّار شمایم شرمنده که با هیچ، خریدار شمایم هر چند بدم، عبد گنهکار شمایم نامم ز ره لطف به خاطر بسپارید در مصحف صدّیقه ی کبری بنگارید ✅استاد سازگار 🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 السلام علیک یا زین العابدین... 💢 ای شام کربلای تو یا زین العابدین دل بزم ابتلای تو یا زین العابدین یک عمر در فراق جوانان هاشمی شد خون دل غذای تو یا زین العابدین در بین خنده و کف و شادی گریستند زنجیرها برای تو یا زین العابدین چشم حسین و چشم شهیدان کربلا گریند در عزای تو یا زین العابدین ای کاش پر شود عوض اشک چشم ما از خون ساق پای تو یا زین العابدین در حیرتم که از چه به زنجیر بسته شد دست گره گشای تو یا زین العابدین ای کنز مخفی ازلی یک نفر نگفت ویرانه نیست جای تو یا زین العابدین آرد صدای گریه ی ما سر بر آسمان از اشک بی صدای تو یا زین العابدین تا حشر انقلاب حسین است سر بلند در پای خطبه های تو یا زین العابدین در کوچه های شام فقط سنگ های شام بودند آشنای تو یا زین العابدین خاشاک و سنگ و خنده و دشنام و هلهله گردید رونمای تو یا زین العابدین «میثم» سلام می دهد از دور صبح و شام بر صحن با صفای تو یا زین العابدین ✅استاد سازگار 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 گفتی که در بازار بر زخمم نمک خورد💢 از یک نسب بین عرب ها بی قرینی از یک نسب بین عجم ها بهترینی شکر خدا که مادر تو شهربانوست اینگونه پس تو بچه ایران زمینی گفتند علی اکبر شده شبه پیمبر قطعا تو هم شبه امیرالمؤمنینی با تو نماز ما که زیبایی ندارد بین همه تنها تو زین العابدینی باید که در کرب و بلا زنده بمانی چون دست تقدیر خدا در آستینی بی تو از اسلام خدا چیزی نمی ماند زنده نگهدارنده ارکان دینی اشک و دعاهایت همه عین قیام است کذب است در یک گوشه سجاده نشینی دین خدا را با کلامت زنده کردی کفار را با حرف هایت بنده کردی غرق دعایی بین دریای مناجات بعد از علی هستی تو آقای مناجات از خواب غفلت شهر را بیدار کردی بیدار ماندی بسکه در پای مناجات میخواستی مردم به دنیا دل نبندند بردی پس آنها را به دنیای مناجات همسایه هایت گفته اند از خانه تو... هر شب میاید صوت زیبای مناجات دلسردها را با دعا دلگرم کردی جمع اند مردم گرد گرمای مناجات در آسمان پر ستاره میدرخشد ماه رخت در بین شب های مناجات گه گاه میخواندی دعایی جای روضه گه گاه خواندی روضه ای جای مناجات ذکر لبت العفو یارب بود گاهی یا وای زینب وای زینب بود گاهی یک عمر غم خوردی و با غم گریه کردی هر روز و شب پشت سر هم گریه کردی با هر نفس گفتی حسینم وا حسینم از روز عاشورا دمادم گریه کردی پشتت شکست از روز عاشورا نشد راست پس سالها با قامت خم گریه کردی اشک تو یک سو اشک عالم سوی دیگر تو بیشتر از اهل عالم گریه کردی اشکت تمام ماه های سال جاری است خیلی ولی ماه محرم گریه کردی در کربلا با باغ گل هایت چه کردند؟ با دیدن یک شاخه گل هم گریه کردی بسیار گریه کردی اما روز آخر... گفتی برای عمه ات کم گریه کردی گفتی که در بازار بر زخمم نمک خورد گفتی که خیلی عمه جان ما کتک خورد ✅آرش براری 🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 هیچ دانید چه کس زیر غل و زنجیر است... 💢 این امامی که چنین سلسله بر پا دارد به خداوند قسم دست توانا دارد گرچه از گردن آزردۀ او خون ریزد در ره عشق دل و جان شکیبا دارد چهره اش سرخ شده گر چه ز خون جگرش نور توحید در آئینۀ تقوا دارد آسمان از شرر آه دلش می سوزد ناله اش سخت اثر در دل خارا دارد اشک بر غربت و تنهائی او می ریزد این هلالی که سر نیزه تماشا دارد لحظه هایش همه پر شورتر است از شب قدر بر لبش زمزمه ای دارد و احیا دارد در ره دوست به تقدیر خداوند رضاست با خداوند تو گوئی سر سودا دارد گاه بر عترت یاسین نگهش دوخته است گه نظر بر سر ببریدۀ بابا دارد شامیان! شرم نکردید ز حق؟ بر سرتان آسمان گر که شرر بار شود جا دارد هر چه خاکستر و آتش به سر او ریزید شمع از سوختن خویش چه پروا دارد هیچ دانید چه کس زیر غل و زنجیر است آن که اعجاز از او عیسی و موسی دارد هر که امروز «وفائی» ز غمش گریه کند چه غمی در دل خود از غم فردا دارد ✅ سید هاشم وفایی 🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 كاش در لحظه دفن پدرم می مردم... 💢 آفتاب لب بامم، پدرِ گریه منم علی اوسطم و پیر عزا و مَحنم قسمت این بود كه با گریه شوم هم بیعت یادگاریِ غریبِ پدری بی كفنم آب شد پیكر من از غم دروازه شام ردی از سلسله ها هست به روی بدنم یوسفی بودم و از حادثه یعقوب شدم پسر خسته دل كشته بی پیرهنم ابكی ابكی لحسین بن علی العطشان شهرۀ شهر شده گریه دشمن شكنم كاش در لحظه دفن پدرم می مردم آن كه بوسید چو عمه رگ حلقوم، منم شیرم از حیلۀ روباه ندارم باكی من كه دل گرم به خون خواهی ابن الحسنم قبلهٔ گریه كنان همه عالم هستم آخرین غصه جان سوز محرم هستم رمقی نیست در این پای پر از آبله ام بی قیام است چو زینب همه شب نافله ام كمرم را غم شش ماهه برادر تا كرد کشته ام كشتۀ تیر سه پر حرمله ام ای پدر دل ز فراق تو به جان آمده است مثل زهرای حرم خسته ازین فاصله ام تا به كی زار زدن یاد تن نحر شده؟ شاهد سوختهٔ سوختن قافله ام آتش از این تن بیمار خجالت نكشید هم تنم سوخت وَ هم این دل پر از گله ام در چهل روز فقط خوردن خون كارم بود شد شكسته همه شب حرمتم و نافله ام اربعینی به دلم غربت و غم نازل شد من حسینی شدم و عمه ابوفاضل شد ✅محمد حسین رحیمیان 🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 آمد کشان کشان ز حرم سمت قتلگاه💢 بیمار دشت کرب و بلا با اجازه ات رفتم سراغ شعر شما با اجازه ات حالا که تو جزء بکایین عالمی من هم شدم ز اهل بکا با اجازه ات گفتم کمی حال و هوایم عوض شود رفتم سراغ طشت طلا با اجازه ات رفتم میان خیمه ارباب و با سلام گفتم که ای خون خدا... با اجازه ات دست تو هم بسته به زنجیر و خوانده ام امشب تو را شیر خدا با اجازه ات دیدم چه قدر کرب و بلایی عجیب بود چون فاطمه بستر آقا غریب بود چه بستری که بوی عبادت گرفته بود بیمار ما درد شهادت گرفته بود در خیمه دیده بود که اکبر شهید شد با گریه سر به زانوی حسرت گرفته بود می خواست تا یاری خون خدا کند بیماری اش دو مرتبه قوت گرفته بود آمد کشان کشان ز حرم سمت قتلگاه آخر دلش هوای تلاوت گرفته بود بر روی نیزه ها سر ببریده را که دید روح از تنش اراده رحلت گرفته بود زینب رسید و جان دوباره به سینه داد با آیه های صبر، دلش را سکینه داد باید شما بمانی و راوی غم شوی از غربت امام زمانِ تو خم شوی باید شما بمانی و در کوچه های شام با خواهران کوچکتان هم قدم شوی باید شما بعد ابالفضلِ این حرم یک اربعین صاحب مشک و علم شوی وقت هجوم خیمه، تو سینه سپر کنی اذن فرار داده و مدد حرم شوی با خطبه های شام خودت هم چو فاطمه طوفان ویران گر کاخ ستم شوی در قالب دعا امامت به پا کنی با روضه های آب قیامت به پا کنی کارم به شعر شام تو افتاده وای من از جمله ام سلام تو افتاده وای من رفتی رکاب عمه بگیری ولی نشد از ناقه اش؟ زمام تو افتاده وای من ماندم چگونه چشم تو بیرون خیمه گاه بر پیکر امام تو افتاده وای من در بین خطبه های تو با خندهٔ یزید گر وقفه در کلام تو افتاده وای من چیزی ز انقلاب عظیم تو کم نکرد جز خیزران، قامت سرو تو خم نکرد وقتش شده که خطبه بخوانی برای ما آقا بگو منم پسر زمزم و صفا بر منبر رسول خدا بین اهل شام روضه بخوان ز کشته عطشان کربلا یک اربعین شانه و بازوی خسته ات خاکم به سر بسته به بازوی عمه ها از نیزه دار رأس بریده برو بخواه بازی نکن برابر چشم زنان ما فکری برای خنده بزم شراب کن بی معجرند پرده نشینان مرتضا قلبم اگر گرفت، فقط کار امشب است امشب دوباره گریه من مال زینب است ✅نجمه پور ملکی 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 با چه جرمی عمه ام را پیش چشمم می زنید؟ 💢 شامیان من داغدارم هلهله کمتر کنید خارجی نه! زاده ی پیغمبرم باور کنید کف زدن پایِ سر فرزند زهرا خوب نیست نامسلمانان! حیا از دخت پیغمبر کنید با چه جرمی عمه ام را پیش چشمم می زنید؟ نه حیا از فاطمه، نه شرم از حیدر کنید گشته جای شیر جاری اشک از چشم رباب جای خنده، گریه با آن مهربان مادر کنید میهمانم، زاده ی پیغمبرم، آیا رواست جای عطر گل، نثارم خاک و خاکستر کنید؟ این سر ریحانه ی زهراست بر بالای نی از چه رو با خنده استقبال از این سر کنید کوچه کوچه سنگ بگرفتید جای گل به دست تا نثار فرق مجروح علی اکبر کنید زخم زنجیر مرا دیدید و خندیدید باز شادمانی پای اشک عمه ام کمتر کنید فاطمه با ماست ای نامرد مردم! کِی رواست رقص پای گریه ی صدیقه ی اطهر کنید؟ شیعیان با شعر «میثم» در غم ما اهل بیت دیده را لبریز از خون، سینه پر آذر کنید ✅استاد سازگار 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 السلام علیک یا زین العابدین 💢 الشام همانجا که به ما بد کردند بی غیرت و بی دین همگی بی دردند دروازه ، خرابه، کوچه و بزم یزید هر چه که بگویی سرمان آوردند ✅جواد حیدری ♦️♦️ دلداده ی اشک می شوم می بارم هم باده ی اشک می شوم می بارم وقتی که به یاد غربت سجّادم سجّاده ی اشک می شوم می بارم ✅اسماعیل شبرنگ ♦️♦️ از آتش اشك روز و شب ميسوزد با ياد شهيد تشنه لب ميسوزد بيرون برو از خيمه او اي آتش اين مرد خودش ميان تب ميسوزد ✅ابراهيم كريمى ♦️♦️ از داغ غمش زجر کشیدید شما هی روضه شنیدید و چکیدید شما پس وای به حال چشمهایم، ای وای من دیده ام آنچه را شنیدید شما ✅حسن اسحاقی ♦️♦️ تو پرچم سبز كربلايى مولا فرماندهء سنگر دعايى مولا اشك تو بود رسانهء نهضت عشق مصداق "سلاحه البكايى" مولا ✅سعيد نسيمى ♦️♦️ اسلام ز گريه هاى تو احيا شد قرآن به صحيفهء شما معنا شد يك عمر قعود سبز سجادهء اشك تكميل قيام سرخ عاشورا شد ✅سعيد نسيمى ♦️♦️ هر شیعه به جز روضه؛ دعا هم دارد از برکت تو حال بکا هم دارد هر شیعه درون خانه پیش قرآن یک جلد صحیفه ی تو را هم دارد ✅سجاد احمدلو ♦️♦️ ابر آمد و گریه کرد با باد گریست باران شد و قطره قطره افتاد، گریست تا کرببلا زنده بماند ، هر روز در سوگ پدر حضرت سجّاد گریست ✅محسن ناصحی ♦️♦️ از نور خطابه اش جهان روشن شد تـيــري بـه دل مُـكــدّر دشـمــن شـد با پـيـكر زخمي از اسـارت هـايـش بـر پيكر دين مصطفي جوشن شـد ✅سيدرضاحسينى ♦️♦️ با دیدن اب ، گریه میکردی تو با اشک رباب ، گریه میکردی تو هم بر سر سفرهء غذا ، اه کنان هم موقع خواب ، گریه میکردی تو ✅امیرحسین الفت ♦️♦️ اى سبط بزرگوار پيغمبر من با چشم ترت، گريست چشم تر من اى واى چه آمد به سرت كه گفتى: اى كاش نمى زاد مرا مادر من ✅محمدحسين مهدى پناه ♦️♦️ با گریه تمام روز تو شب شده بود از هرم بلا تنت پر از تب شده بود با دیدن "بوریا" به خود می گفتی ای کاش تنش کمی مرتب شده بود ✅محمدحسن بیات لو ♦️♦️ این بنده که عاشق گدایی شده است با دیدن تو کرب و بلایی شده است آقا به غبار جانمازت سوگند با سجده ی تو زمین هوایی شده است ✅حسين طاهرى ♦️♦️ با خطبه كسى مثل تو اعجاز نكرد مانند تو دل به غصه دمساز نكرد سجادى و اعتقاد دارم چون تو سجاده ى اشك را كسى باز نكرد ✅محمدحسين مهدى پناه 🔶🔷🔶🔶🔷🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 مأمور صبر بودی و در ظهر کربلا 💢 روزی که بسته در غل و زنجیر می شدی زخمی ترین تراوش تقدیر می شدی هفت آسمان کنار تو در حال گریه بود وقتی درون خیمه زمین گیر می شدی مأمور صبر بودی و در ظهر کربلا انگار از وجود خودت سیر می شدی دشمن خیال کرد که تنها شدی ولی در چشم خیس قافله تکثیر می شدی حالا سوار ناقه ی عریان، قدم، قدم با هر نگاه سمت حرم پیر می شدی ✅مسعود یوسف پور 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 یک علیِ دیگر از این خانواده پر کشید... 💢 منت از این خانواده هر کسی بهتر کشید درد طعنه از زبان این و آن کمتر کشید تا درِ این خانه باشم آبرویم میدهند در به در شد هرکسی که دست از دلبر کشید باده ی هر ساغری قطعا نمی سازد به من ساقی من باده را از چشمه ی کوثر کشید به خود من بود اگر از روضه غافل میشدم مادرش روحی فداها کار از این نوکر کشید باز دارند از حسینیه غنیمت میبرند هرکه آمد این سیاهی را به چشم تر کشید فقر یعنی سینه ای خالی از عشق اهل بیت عاشق ارباب دست از کیسه های زر کشید جام اشک این دو ماهه دست بی بی زینب است خوشبحال هر کسی آمد و آن را سر کشید هم بزرگ و کوچک و هم اوسط اینها علی ست ذکر هو باید به عشق این همه حیدر کشید مرغ دل یک بام دارد دو هوا ، این روزها باید از کرببلا سوی مدینه پر کشید 🔹🔹 گریه کرد و آه سردی از دل مضطر کشید آن که با انگشت زخمی لاله ای پرپر کشید کوچه کوچه شهر پیغمبر سراسر ناله شد تا شهید زنده ی زینب، عبا بر سر کشید روضه یعنی بعد روز واقعه با دست خود نیزه ها را یک به یک از پهلوی اکبر کشید روضه یعنی که عموی خوش قد و بالاش را تکه تکه مثل طفل کوچکی در بر کشید از خجالت آب شد در پیش چشمان رباب هر زمانی که گریزش به لب اصغر کشید روضه یعنی اینکه این آقا به چشمش دیده است بی حیا دشداشه اش را تا زد و خنجر کشید بعد از این در روضه اش قافیه کم می آورد او پدر را از دل گودال خون بیرون کشید روضه ام امشب اگر مکشوفه شد شرمنده ام او خودش مرثیه هایم را به خاک و خون کشید روضه یعنی دست های ناتوانش بین راه خارها از دست و پای زخمی خواهر کشید روضه یعنی هرقدم در پیش چشمان ترش دست شومی از سر آیینه ای معجر کشید روضه یعنی روضه های ناتمام محفلش باز هم مرثیه هایش به شبی دیگر کشید رشته کوه درد و غم را مثل زخم کهنه ای روی دوش خسته اش تا لحظه ی آخر کشید مو کنان ، مویه کنان بر سینه و سر میزنیم یک علیِ دیگر از این خانواده پر کشید ✅علیرضا خاکساری 🔶🔷🔷🔶🔶🔷🔷🔶🔷🔷🔶🔶🔷🔶
زهر ، اشکی شد و کانونِ دعا را سوزاند بند بندِ منِ اُفتاده زِ پا را سوزاند آسمان تار شد و جرعه‌ی آبی این زهر پاره‌های جگر غرقِ بلا را سوزاند سینه‌ام بود حسینیه‌ی غمهایِ حسین یادِ آن خاطره‌ها بیتِ عزا را سوزاند من نه امروز که در کربُبلا جان دادم از همان روز که آتش همه‌جا را سوزاند با همان تیر که در حنجره‌ای تُرد و سفید تارهای عطش آلودِ صدا را سوزاند از همان لحظه که می‌سوختم و می‌دیدم تازیانه همه‌ی پیکرِ ما را سوزاند خیمه‌ای شعله‌ور اُفتاد زمین و ناگاه چادرِ دختری از جنسِ حیا را سوزاند وای از آن بَزم که در پیشِ اسیران حرم خیزران هم لب و هم طشتِ طلا را سوزاند دیدم آتش زِ سرِ بام به سرها می‌ریخت گیسوانِ به سرِ نیزه رها را سوزاند 🔹🔹 هر‌چند دل از گریه‌ی شب‌های دعا سوخت شیرازه ام اما همه در کرببلا سوخت هر صفحه‌ای از زندگی ام شرحِ فراقیست هر لحظه ام عمریست که در فصلِ عزا سوخت جا مانده به رویِ بدنم ردِ اسیری روزی نفسی بود که در شام بلا سوخت یادِ لب خشکیده‌ی شش ماهه مرا کُشت آن لحظه که از لب زدنش سینه‌ی ما سوخت تا خیمه‌مان هلهله‌ی حرمله آمد وقتی که گلو سرخ شد و تارِ صدا سوخت آتش زدن اهل حرم شعله‌ورم کرد دیدم چقدر خیمه زِ داغ شهدا سوخت دیدم به سَرم خیمه‌ی آتش زده اُفتاد دیدم که یتیمی به میانِ اُسرا سوخت سرها به سرِ نیزه و در حلقه‌ی آتش هر زلف ز هر نیزه اگر بود رها سوخت ✅حسن لطفی 🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
❁﷽❁ ❣️✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍂🌺 ✨ 🔹ألسَّلامُ عَلَی الْجُیُوبِ الْمُضَرَّجاتِ... 🔹 عالم مريد اوست كه پير مراد بود زين الموحدين شد و زين العباد بود با غصه ها قرين شد و يعقوب گريه شد از كربلا به روى دلش غم زياد بود با دست بسته در پى هجده سر به نى آواره بين كوفه و شام و بلاد بود تا لحظه ى شهادت او روضه اش فقط "يك جرعه آب بر لب عطشان نداد" بود يك لحظه هم ز خاطر آقا نمى رود زلفى كه روى نيزه در آغوش باد بود عارض بر او تبى شده و سد راه كرد عباس شاهد است كه مرد جهاد بود محمد حسین مهدی پناه 🌴 ✨ ✨🍃🌺 ✨⭐️🍂 ❣️✨✨✨✨ ╚════ ೋღ❤️ღೋ ══ 🔶🔷🔶🔶🔷🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶