eitaa logo
اشعارآئینی
116 دنبال‌کننده
86 عکس
10 ویدیو
98 فایل
اشعارآئینی با سلام، با استفاده از لینک زیر به فهرست هشتک گذاری شده عناوین منتقل خواهید شد. https://eitaa.com/ya_habibalbakin1/1 ولأَندُبَنَّكَ صَباحا و مَساءً و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما ارتباط @m_sanikhani
مشاهده در ایتا
دانلود
برای ابالفضل علم ساختند توو زینبت را برای علی دقیقا شبیه بهم ساختند یقین از دم‌یاحسین و حسن دودم بهر تیغ دودم ساختند تورا اوج اوج همه اوج ها مراهم غبار قدم ساختند حسینیه های تو را تا ابد همان سایه های سرم ساختند همه واقفند اینکه از اولش به عشق تو اصلا حرم ساختند گدایی این خانه کار من است غلامت شدن افتخار من است نباشد سری از تو سردار تر نباشد دلی از تو دلدارتو گرفتارتو هستم وبازهم می ارزد که باشم گرفتار تر نداری تو در آسمان و زمین کسی مثل زینب وفادارتر قسم‌میخورم که نداریم ما   کسی رازعباس علمدار تر کسی که غلام غلامت نشد الهی شود خارتر خارتر به بازار عشق و ارادت به تو خدای تو باشد خریدار تر بجایش مراکربلامی بری نگاهم شد از گریه هربار تر من از کودکی عاشقت بوده ام قبولم‌نما گرچه آلوده ام چرا نیزه ها باتو لج می کنند بگو که چرا باتو لج می کند بدون شک اینها که باتو بدند سرمرتضی باتو لج می کنند الهی بمیرم که خولی و شمر سر نیزه را باتو لج می‌کنند تووقتی که افتاده ای برزمین  نزن دست و پا باتو لج می کنند تو به اسب ها آب دادی ولی همه نعلها باتو لج می کنند چرا سی هزاران نفر پشت هم هجابه هجا باتو لج می کنند
ای یوسف غریب به کنعان نیامدی تنهاترین مسافر دوران نیامدی گویند بوی پیرهنت میرسد ولی ما مانداه ایم و وعدۀ خوبان نیامدی دارد هنوز نسل جوان پیر میشوند طولانی است قصۀ هجران نیامدی خضر انتظار لحظۀ دیدار میکشد یعقوب دهر بهر تو گریان نیامدی ایمان چو شعله ایست کف دست مومنین شد سخت آزمایش ایمان نیامدی گاهی شکست حرمت والای اهلبیت گاهی شکست حرمت قرآن نیامدی قوم یهود، قوم نجس، قوم بچه کش در قدس و کعبه اند به جولان نیامدی آتش به جان امت اسلام میزنند هرجا که هست جمع مسلمان نیامدی دارند عاشقان شما کشته میشوند ای پاسدار خون شهیدان نیامدی خون حسین منتظر انتقام توست زینب تو را صدا کند از جان نیامدی ای زائر غریب حرمهای اهلِ بیت محصور شد حریم تو جانان نیامدی... -------------------------------------------------------
بغض دلتنگان دری را که مَلَک با احتیاط  آهسته  وا می‌کرد که حتی کوبه‌اش هم حق تعالی را صدا می‌کرد که حتی طرز دق البابش آداب و رسومی داشت چه آسان آسمان را از زمین آن در جدا می‌کرد همین که بسته می‌شد‌، باز می‌شد بغض دلتنگان همین که باز وا می‌شد، گره بسیار وا می‌کرد کسی آن سوی در می‌زیست که عالم به قربانش! که عطر نان خود را نیز تقدیم خدا می‌کرد زنی بود آنچنان که قاصرم از مدح و توصیفش که وصفش را کسی هم‌چون علیِ مرتضا می‌کرد همین که باخبر می‌شد فقیری پشتِ در مانده سراسیمه نماز مستحبش را رها می‌کرد کمک می‌کرد هر خلق خدا را بی گمان، حتی اگر آتش درِ آن خانه عرض التجا می‌کرد به دست و پاش می‌افتاد اگرکه تازیانه‌ هم زنِ این خانه بی‌شک حق رحمت را ادا می‌کرد چه آسان خاک کوچه چادرش را -آه- می‌بوسید کسی که خاک را با یک نظر چون کیمیا می‌کرد یتیم آمد، فقیر آمد، اسیر آمد، محبت دید زن این خانه حتی دشمنش را اعتنا می‌کرد کجا او بی تفاوت بود؟ او کی سرگرانی داشت؟ کجا او اهل منت بود؟ او کی ادعا می‌کرد؟ تویی که هیزم آوردی برای شعله -یادم هست- تو را مادر به نام کوچکت هر شب دعا می‌کرد!  رضا یزدانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
«فاش می‌گویم و از گفته‌ی خود» خوشحالم که کشانید مرا سمت شما اقبالم ذرّه‌ای بودم و دنیای عدم، جایم بود از عنایات شما، مانده در این غربالم پدرم، اشک، وَ روضه، به زر و زور نداد مادرم نیز، وَ من هم به همین منوالم روزی‌ام مرثیه است و به شما مدیون‌اند حال خوب و قلم و حافظه‌ی سیّالم قلمم شرح حدیث غمتان می‌گوید دفتر مرثیه‌ام، منتهی‌ الآمالم هر چه دارم همه از روضه‌ی مادر دارم به شما و سِمَت نوکری‌ام می‌بالم
🖤 السلام علیکِ یا مادر🖤 دیگر نمی‌خواهم من این دنیای فانی را جای فقط یک تار موی تو جهانی را زهرای من، آخر جهان بی تو چه می‌ارزد وقتی نمی‌خواهد دلم این زندگانی را؟ کوه غم تو بر علی، آنقدر سنگین است حس می‌کنم در زانوانم ناتوانی را ام یّجیب دخترت را گوش می‌داری؟ دارد تقاضا می‌کند این که بمانی را طاقت ندارد آسمان تا در بغل گیرد دلشوره‌ی سجّاده‌ی زهرای ثانی را یک قطره از اشک حسن کافیست تا عالم در بر بگیرد صیحه‌های آسمانی را حال حسینت را ببین، زود است، خیلی زود تا طی کند بی مادر خود، نوجوانی را می‌آید آن لحظه، که بابای تو می‌گیرد از من سراغ آن گل یاس امانی را حالا چگونه پس دهم جای گل یاسش این لاله‌ی زرد و کبود و ارغوانی را؟ التماس دعا🤲🏻🌱
🖤 السلام علیکِ یا صدیقة الطاهره🖤 دنیا بنا دارد به دردم خو بگیرد او را ز من، یا که مرا از او بگیرد چشمان شور ظلم و کینه، عزم دارد از خانه‌ی امّید من، بانو بگیرد دریای آرامم به طوفان زیر و رو شد تا کشتی آمال من، پهلو بگیرد حتّی تصوّر هم نمی‌کردم که یک روز بانوی من، از همسر خود رو بگیرد دستی به پهلو گیرد و با دست دیگر دیوار را با دیده‌ی کم سو بگیرد یک شب میان غربتی نمناک و غمگین دستم سراغ از لطمه‌ی بازو بگیرد چشمان من می‌بارد و دنیا نمی‌خواست آب روان از بستر این جو بگیرد
🕊️السلام علیکِ یا صدیقة الطّاهره🕊️ سر در میان چاه غم، انگار می‌گرید مردی میان دردها، بسیار می‌گرید در ذهن خود رد می‌شود هربار از کوچه چشمش که می‌افتد به آن مسمار می‌گرید با دیدن مُشتی پَر سوزان و خون آلود در آتش بین در و دیوار می‌گرید این مرد شب، آیا همان سردار خیبر نیست ؟! که این چنین در بیت‌الاحزان، زار می‌گرید؟! هنگام غسل پیکر یارش چه دید آن شب؟ که از مرورش حیدر کرّار می‌گرید ؟! همراه یار خود، هزاران بار می‌میرد همراه یار خود، هزاران بار می‌گرید ذکر قنوت او به جز عجّل وفاتی نیست مردی که از سنگین‌ترین آزار می‌گرید مقصودم از این واژه‌ها، شعر و سرودن نیست وقتی به زهرا می‌رسم، خودکار می‌گرید
14830-fa-javan-va-entekhab-bozorg-new.apk
8.55M
نرم افزار کتاب فوق العاده زیبای 🍃 «جوان و انتخاب بزرگ»🍃 نوشته استاد اصغر طاهرزاده برای عزیزانی که طالب معرفت و عمیق نگری هستند .... پس این کتاب را به دست طالبان حقیقت برسانید و در ثواب پخش آن سهیم باشید ⬅️ و پی دی اف↙️ https://eitaa.com/kotobtaherzadeh/993 ┄┅❅ . 📚 ⬇️ 📚 . ❅┅┅ 🔹 @MatalebeVijeh | مطالب ویژه
خورشید، نهان گشته ز انظار، انگار نه انگار ماییم همان قوم گرفتار، انگار نه انگار   مستانه به دنبال گناهیم، در ظلمت چاهیم او مانده ولی منتظر یار، انگار نه انگار   جز جرم و خطا هیچ نداریم، شرمنده ی یاریم خون شد دل زهرایی دلدار، انگار نه انگار   در نافله اش فکر احباست، آن قدر که آقاست انگار نبودیم خطاکار، انگار نه انگار   گفتیم عزدار بتولیم، با آل رسولیم گفتند خوش آمد به گنهکار، انگار نه انگار   شب ها به در خانه ی شان رفت، با قد کمان رفت دیدند شده دست به دیوار... انگار نه انگار   زهرا و دو چشمان پر از آب! ای وای بر اصحاب دیدند همه حق شده انکار...انگار نه انگار   این شاخه ی فردوس ثمر داشت، مسمار خبر داشت بی عاطفه انگار نه انگار، انگار نه انگار @hadithashk @ya_habibalbakin1
ریشه دارم لابلای ریشه‌های چادرت نذر کردم تار و پودم را برای چادرت آسمانم باش! حالا که کبوتر نیستم می‌پرم مثل غباری در هوای چادرت کودکی هستم که زیر چترِ مادر رفته‌ام در امانم از بلایا، لابلای چادرت سوره‌ی «وَالشَّمس»، تفسیرِ نماز صبح توست سوره‌ی «وَالَّیل» هم شمسُ‌الضُّحای چادرت روز اول رشته‌ی حبل‌المتین را بافتند از کنار ریشه‌های نخ‌نمای چادرت با یهودی‌های شهرِ نامسلمان‌پروران اهل اسلامیم، با نورُالهُدای چادرت سایه‌سارِ پرچمت روی سر محجوبه‌هاست مکتبت جاری‌ست، در دارُالحَیای چادرت بر سر زن‌های بزمِ روضه‌های خاکی‌ات چادر مشکی‌ست، یا رخت عزای چادرت؟ پشت پایت، چشمِ تنگِ کوچه هم خون گریه کرد از خجالت سرخ شد با ردّ پای چادرت از درِ غم‌خانه‌ات باب جسارت باز شد خیمه‌ها آتش گرفت از کربلای چادرت
بانوی خانه ی من تکیه به دیوار نکن آنقدر باتن مجروح خودت کارنکن آرزوهای علی یک شبه برباد مرو به جوانمرگی خود اینهمه اصرارنکن سوی تابوت خودت خنده ی پر دردنکن فاطمه!قلب مرا اینهمه آزارنکن پیش چشمم کفن آماده نکن زهراجان اینقدرخون به دل حیدرکرار نکن   @hadithashk @ya_habibalbakin1
گلی که عالم از او تازه بود، پرپر شد یگانه کوکب باغ وجود، پرپر شد شب شهادت زهرا علی به خود می گفت: گل محمدی من چه زود پرپر شد! خزان چه کرد که در چشم اشکبار علی تمام گلشن غیب و شهود، پرپر شد به باغ حسن کدام آفتاب ناب، افسرد که در مدار افق هر چه بود، پرپر شد؟ برای تسلیت اهل باغ آمده بود شقایقی که به صحرا کبود، پرپر شد نشان ز پاکی روح لطیف فاطمه داشت بنفشه ای که سحر در سجود، پرپر شد ز فیض صحبت او رنگ و بوی عزت داشت گلی که تشنه میان دو رود پرپر شد زکریا اخلاقی