eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
591 دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
40 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️‌سلام مولا جانم 🔹‌به لب رسیده مرا جان، چرا نمی آیی؟ رسیده عمر به پایان، چرا نمی آیی؟ 🔹‌سیاه چون شب تار است روز یارانت کجایی ای مه تابان، چرا نمی آیی؟ کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
قاب ماندگار شهیدان آیت الله شهید حاج محمدرضا مهدی زاده جانباز شهید حاج غلامحسین مهدی زاده کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
47.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مصاحبه با جانباز آزاده سید مهدی طباطبایی کلیپ شماره ۱۱ شنبه ۴ شهریور ۱۴۰۲ مجری برنامه : حسین هاشمپور فیلمبردار و عکاس : محمود فصیحی کاری از گروه فرهنگی حفظ آثار شهدای دستجرد حوزه مقاومت بسیج امام محمد باقر علیه السلام کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
50.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مصاحبه با جانباز آزاده سید مهدی طباطبایی کلیپ شماره ۱۲ شنبه ۴ شهریور ۱۴۰۲ مجری برنامه : حسین هاشمپور فیلمبردار و عکاس : محمود فصیحی کاری از گروه فرهنگی حفظ آثار شهدای دستجرد حوزه مقاومت بسیج امام محمد باقر علیه السلام کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
یدالله یک بار با علی پسر همسایه امان باهم به جبهه اعزام شدند. اما پس از مدتی علی زودتر از یدالله به مرخصی آمده بود، من وقتی علی را دیدم به او گفتم: علی بچه ی مرا با خودت به جبهه بردی و حالا خودت تنها برگشتی و بچه ی مرا نیاوردی؟! علی هم با شنیدن حرفهای من رفته بود و برای یدالله نامه نوشته بود که یدالله مادرت از اینکه با من به مرخصی نیامدی خیلی ناراحت است تو هم مرخصی بگیر و بیا؛ یدالله وقتی نامه را می خواند بعد از چهل و پنج روزی که در جبهه بود تصمیم می گیرد به مرخصی بیاید. زمانی که علی پسر همسایه به من خبر داد که یدالله به مرخصی آمده است و حالا در اصفهان است و قرار است به دستچاه بیاید. من با شنیدن این خبر بقدری خوشحال شدم که سراسیمه خود را به جاده اصلی روستا رساندم که اگر یدالله با ماشین از شهر اصفهان آمد من به استقبالش رفته باشم‌. اما آمدنش خیلی طول کشید. من از بعداز ظهر کنار جاده تا آفتاب غروب چشم به راه ماندم تا اینکه بالاخره ماشینی که یدالله با آن آمده بود از راه رسید. بعد از سلام و احوالپرسی به یدالله گفتم: مادر چرا اینقدر دیر رسیدی من از بعدازظهر شنیدم که آمدی و اصفهان هستی و من هم از بعداز ظهر تا حالا کنار جاده منتظرت بودم. یدالله گفت: مادر از اینکه زود از جبهه آمده بودم خجالت می کشیدم به روستا برگردم. گفتم: این چه حرفی است که میزنی تو چهل و پنج روز در جبهه بودی و این کم نیست. اما فکر یدالله این بود که نسبت به بقیه همرزمانم که بیش از سه الی شش ماه یا بیشتر در جبهه ها خدمت می کنند بعد به مرخصی می روند چهل و پنج روز چیزی نیست. و بابت این موضوع پیش خودش شرمنده بود. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
آهسته  آهسته  🌻🌻🌻🌻🌻🌻 به  پایان میرسد  عمر گران  آهسته آهسته به مقصدمیرسد این کاروان آهسته آهسته بهار  آخِر شود  آید  زمستان  توشه   بردار گلستان  را  رسد  باد  خزان  آهسته آهسته به  خواب غفلتی  بیدار  شو  وقتی  نمانده عجل آید  ولی  دامن  کشان  آهسته آهسته کمی  اطراف خود بنگر رفیقانت کجا رفتند تو هم باید   روی  با دیگران  آهسته آهسته هرآنچه جمع کردی  و نخوردی ایدریغ آخِر تمامی   میرسد  بر   وارثان   آهسته آهسته بیا  فکری  به حال خود نما تا فرصتی داری شوی دوراز همه از این جهان آهسته آهسته در   آئینه  نظر افکن  به  موهای  سپید خود چه راحت رفته ازدستت زمان آهسته آهسته تو هم فکری بحال خود نما ای(بیقرار)اکنون به   پایان  میرسد  عمر  گران آهسته آهسته کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398