#پول_جهیزیه
#ازلسان_مادر_معزز
#شهید_دفاع_مقدس
#یدالله_احمدی
یک زمانی قرار بود دختر دوممان را به خانه ی بخت بفرستیم ولی آن سال خیلی از نظر مالی دستمان خالی بود و من نزدیک آفتاب غروب بخاطر این موضوع خیلی گریه کردم و با یدالله درد و دل می کردم و می گفتم: مامان یدالله جان یادت هست همیشه می گفتی مامان تا خواهرم معصومه سی سالش نشود شوهرش نمی دهیم!حالا می خواهم به خانه شوهر بفرستمش اما دستمان خالی است و چیزی ندارم که بعنوان جهیزیه همراهش کنم. آن شب یدالله به خواب خواهر بزرگترش رفته بود و به خواهرش گفته بود به مامان بگو اینقدر گریه نکن کارها درست می شود و من رفتم به خانه ی خودمان تا با مامان صحبت کنم اما مامان خواب بود صدایش نزدم. و به مامان بگو اینقدر بی تابی نکند و اینقدر یدالله یدالله نگوید؛ ما خودمان حواسمان هست. و الحمدلله به لطف خدا ما یک زمین داشتیم که آن سال توانستیم با یک قیمت مناسبی بفروشیم و پول جهیزیه دخترم را تهیه کنیم.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398