eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
590 دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
40 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
در بیمارستان کرمان درمان شهرستان کرمان در آخرین لحظات عمر شهید بزرگوار بودم که شهید نگاهش به اطراف بود و من به ایشان گفتم چیزی می خواهید فرمودند: خیر چون خیلی اصرار کردم گفتند من چیزهای را می بینم که شما نمی بینید من شروع به و کردم شهید با گفت: مقدار زیادی دور من حلقه زده اند که در همین گفت و گو بودیم که شهید به آسمان پرواز کرد و شهید شد و گرامی باد. 🌷 🌷 ✍ : همرزم شهید کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
می رویم به پیشواز گلوله هایی که سینه هایمان را سرد میکند از داغ هایتان… و شما می مانید و دو چیز . : و پیروی از دومی ؛ و .گ. یادتان باشد؛ قیامت باید در چشمان تک تک زل بزنید و جواب بدهید.. 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
قاسمعلی غذای اشکنه را خیلی دوست داشت. یه شب از سر کار که برگشت گفت: امشب اشکنه بپزید تا بخوریم؛ خانمم بهش گفت: اگر اشکنه می خوای گوجه نداریم زحمتی نیست برو سر کوچه بخر بیار تا من برات اشکنه بپزم. قاسمعلی رفت؛ وقتی برگشت گفت: زن داداش اونا که شما دیدید گوجه نبود!! نگاه کردم دیدم اول اسمش خُرما داشت ولی گوجه ننوشته بود. خانمم گفت: پس گوجه نگرفتی؟ قاسمعلی گفت: نه نگرفتم چون گوجه نداشت. اونوقتا ما نمی دونستیم که میوه ای بنام خرمالو هم وجود داره چون ما بچه روستایی کویری بودیم و اونجا خرمالو ندیده بودیم. برای همین با گوجه اشتباه گرفته بودیم. قاسمعلی خیلی با محبت بود گاهی خریدهای منزل ما رو انجام میداد که همسرم با بچه ی کوچک کمتر خسته شود و هر وقت منزل بود دختر بزرگم که آن زمان نوزاد بود را بغل می کرد و کلی برایش ذوق می کرد و تا بود. بازیش می داد و سر گرمش می کرد و مراقبش بود. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌼🌸🌷 شهید سید رضا حسینی 🌼🌸🌹 فرزند.سید احمد 🌼🌸🌺 شهادت.1365/10/24 🌼🌸💐 درسن.18سالگی 🌼🌸🌷 عملیات . کربلای 5 🌼🌸🌹 محل دفن. کمال آباد جرقویه 🌼🌸🌺 روحش شاد و یادش گرامی 🌼🌸🌷🌹🌺💐 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌼🌸🌷 شهید محمد صادقی 🌼🌸🌹 فرزند.حسن 🌼🌸🌺 تولد.1349/1/1 🌼🌸💐 شهادت.1365/10/24 🌼🌸🌷 سن.16 🌼🌸🌹 محل شهادت.شلمچه 🌼🌸🌺 محل دفن.حسن آباد جرقویه 🌼🌸💐 سراپا وسعت دریا گرفتند همان مردان که در دل جا گرفتند 🌷🌹 تمام خاطرات سبز شان ماند به بام آسمان ماوا گرفتند کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🌷 امام حسن مجتبی (عليه السلام) : ✍ تنها چيزى كه در اين دنياى فانى ، باقى مى ماند قرآن است ، پس قرآن را پيشوا و امام خود قرار دهيد ، تا به راه راست و مستقيم هدايت شويد. ✍ همانا نزديك ترين مردم به قرآن كسانى هستند كه بدان عمل كند ، گرچه به ظاهر آيات آن را حفظ نكرده باشند و دورترين افراد از قرآن كسانى هستند كه به دستورات آن عمل نكنند گرچه قارى و خواننده آن باشند. 📚 ارشاد القلوب ، ديلمى ، ص۱۰۲ کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
006 - 138&139&140 آیات 138 و 139 و 140 انعام 22-10-1401.mp3
30.92M
💚 💚 💚 💚 💚 🤍 🤍  ☫  🤍 🤍 ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ 377 مین صوت پنجشنبه شب 20 جمادی الثانی 1444 ♥️میلاد حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها♥️ آیات 138 - 139 - 140 سوره مبارکه شروع سخنرانی: 19:22 --------- تفسیر جامع وبروز قرآن کریم 🌼🌸💐🌺 برای گوش دادن ترجیحا از قرآن کریم استفاده شود 🌼🌸🌺💐 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
34.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قسمتی از مراسم سالگرد شهید مدافع حرم محمد کامران در گلزارشهدای تهران 🌹 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
دوباره به همان زندان تاریک منتقل شدند دقیقه های نفس گیر بی طاقتش کرده بود دو متهم دیگر به جمع انان اضافه شده بود نگاهش روی صورت سیاه و چنگ خورده مرد درشت هیکلی ک خوابیده بود و پر سروصدا خروپف میکرد ثابت ماند چشمانش را از روی استرس بهم فشرد و سعی کرد ارام باشد -خیلی خوب اقای معتمدی و خانوم جلالی نگاه هردو منتظر و پرامید سمت دهان سرگرد رفت -صاحب سوپرمارکتی هم شهادت داده ک شماروباهم چندبار تو اون محله دیده اون شبم ک از اون اتاق باهم دستگیر شدید طبق قانون راهی نمیمونه جز اینکه برای جلوگیری از فحشا و منکرات شمارو عقد هم کنیم اقا کمیل از شما بعیده با این سابقه ی درخشانتون -جناب سرگرد به امام زمان من بیگناهم به چشمان غمزده کمیل خیره شد شاید در اعماق وجودش اورا باور کرده بود که بیگناه است پسر سیدی ک از چهره اش پیدا بود اهل این جور خلافا نیست اما نمیتوانست به خاطر احساسات قلبی خودش قانون را نادیده بگیرد نقاب جدیت و خونسردی بر صورتش زد و گفت:چرا باید همه بر علیه شما شهادت بدن یعنی همه ی اونا با شما خصومت دارن؟ حتی اگه بیگناهی شمارو باور کنم قانون بمن این اجازه رو نمیده بدون هیچ شاهد و مدرکی بیگناهی شمارو تایید کنم این شهادت هایی ک برعلیهتون داده شده چی؟میتونم از خیرشون بگذرم؟ با شنیدن صحبت های اکبری کلافه سرش را میان دستانش گرفت طبق شهادت ان از خدا بیخبر ثابت شده بود ک انها قبلا با هم دوست بودند و ان شب هم به خواست خودشان در اتاق بودند ک توسط مامورین قبل از انکه کار از کار بگذرد دستگیر شدند! اخر چرا نمیتوانست باور کند ک چرا همه چیز برعلیه اوست او که با ان سوپرمارکتی و مرد معتاد و از همه مهم تر منصور!خصومتی نداشت چرا افراد ان مهمانی دیدن منصور را رد کردند چگونه ممکن بود منصور در رستوران باشد وقتی اورا در مهمانی دیده بود! گیج شده بود و نمیدانست باید چه کار کند با شنیدن صدای مادرش چشمانش را از شرم بست -فکر کردین شهر هرته پسر دسته گل من ک تو عمرش به یه دختر نگاه نکرده بدم عقد یه دختر خیابونی کنین مادرش وارد اتاق شد و با گریه سمت کمیل رفت و گفت:الهی مادر بمیره