eitaa logo
یادداشت های فلسفی من
429 دنبال‌کننده
145 عکس
3 ویدیو
91 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ایجاد ارتباط میان مفهوم وجود و حقیقت وجود و اینکه چه طور سعه وجودی، سعه مفهومی می آورد و... نکته جالب دیگر این است که حاجی در اینجا میان های فلسفی فرق می گذارد و را جدا می کند. برای درک بهتر این متن حاشیه ایشان در ج۲ منظومه، ص۶۱و۶۲نیز دیده شود. بحث اخیر، منظومه، ج۲، ص۷۹
گفت و در معنای موجود. استاد عبودیت.m4a
32.15M
گفت و گو در مورد معنای موجود. لطف کردند و دلیل خودشان را برای در نظر گرفتن دو معنا برای موجود توضیح داده و به اشکالاتی که به نظر رسید پاسخ دادند
دلیل مشکل بودن علم که همین امر موجب اختلاف نظر های بیش تر در آن می شود: الالهي هو أغمض العلوم و أرقّها على الأذهان، لأنه ينظر في الأمور المجردة عن المواد، و لهذا قال الحكيم الأجل أرسطوطاليس من أراد أن يشرع في هذا العلم فليستعد لنفسه فطرة ثانية. و لدقة هذا العلم و شدة غموضه و بعد مرامه، قل من يفهم مقاصد أهله، أو يقف على أسرارهم، أو يشرف على نورهم و أعراضهم. لا جرم أكثر الخائضين في هذا العلم لا تزيدهم كثرة النظر فيه إلا حيرة و ضلالة، إلا من تأيد بتأييد إلهي زندگی نامه خود نوشت بوعلی، محبوب القلوب، ج۲، ص۱۶۴، ۱۶۵
شکایت رحمه الله علیه از ترک علوم معارفی در زمان ایشان. این نکات در کتابی نوشته شده که در پاسخی است به رساله ای از مسیحیت در رد اسلام
آیا مطالعه فلسفه باعث از بین رفتن ذهن عرفی در فقه می شود؟ خیر اتفاقا اصول ممکن است این مشکل را ایجاد کند. خاطرات آقای منتظری صفحه۶۰ دقت شود.
📄 | پیام تسلیت آیت جوادی آملی در پی حادثه تروریستی کرمان بسم الله الرحمن الرحیم انا لله وانا الیه راجعون آنچه مى تواند زمینه هرج و مرج و نا امنى را فراهم كند كمبود معارف كلامى در مراكز فرهنگی حوزه و دانشگاه از یك سو و دسیسه استكبار جهانى و فتنه صهیونیسم بین الملل و برخى از غارتگران سیاسى از سوى دیگر است. به امید خاتمه یافتن چنین جاهلیت كم نظیر! تسلیت بازماندگان را همراه با در خواست مغفرت از بارگاه الهى براى شهداى عزیز سانحه سنگین كرمان إعلام مى داریم. جوادى آملى 1402/10/14
إنّ جمهور الحكماء يقضون بوجود السطح و الخطّ و النقطة على أنّها موجودات مغايرة لما هي حدوده بالنوع. و منهم من يجعلها من العوارض التحليليّة للجسم، يعنى الموجودة بعين وجوده على قياس الأجزاء التحليليّة، ظانّا أنّ الموجود في الأعيان ليس إلّا الجسم. ثمّ العقل بضرب من التحليل ينتزع منه [110 ظ] السطح و من السطح الخطّ و من الخطّ النقطة. و يحكم بأنّها موجودة في الأعيان. ، ، صراط مستقیم
چه بسا اگر انسان دید بین داشت و همه چیز را وابسته به می دید، غفلت نکرده و بیش از این به حقیقت خود احترام می گذاشت. توجه به وحدت از جمله مواردی است که را به دین پیوند داده و فیلسوف اسلامی را به سمت سالک اسلامی شدن پیش می‌برد.
البته مراد ما از حكم و قضاوت اين است كه ضرورى بودن فعل يا ترك را درك كند اما دعوت به سوى فعل يا ترك و خواستن يكى از آن دو در حقيقت كار عاطفه و احساسى است كه عقل روى خواست آن عمل درك را انجام مى‌دهد و نفع بى‌مزاحم فعل را تصديق يا تكذيب مى‌كند آرى چون اين درك‌ها اعتبارى و قراردادى است درك و قضاوت و حكم در آنها يكى است، دقت كافى شود ص۱۰۵ طبع جدید قرآن در اسلام
آیا عقل ارائه دهنده قانون است؟ اين هدايت(به سمت قانون) به هر وسيله و به‌سوى هرچه باشد كار دستگاه آفرينش خواهد بود، زيرا همان دستگاه است كه انسان را آفريد و براى وى هدف سعادتى قرار داده و هدايت عمومى را كه هدايت انسان نيز جزئى از آن است جزئى از برنامه خود مقرر داشته. و روشن است كه در كار آفرينش تناقض و خطا معنا ندارد و اگر احياناً سببى از هدف خود باز مى‌ماند يا منحرف مى‌شود گناه خود آن سبب نيست بلكه مستند به تأثير سبب يا اسباب ديگرى است كه تأثير آن سبب را خنثى يا منحرف مى‌كند و اگر مزاحمت اسباب در ميان نبود هرگز سببى دو كار متضاد و متناقض نمى‌كرد و نه در كار خود خطا و انحراف مى‌پذيرفت. و از اين جا روشن است كه هدايت به سوى قانونى كه رافع اختلاف باشد كار عقل نيست، زيرا همين عقل است كه به سوى اختلاف دعوت مى‌كند، همين عقل است كه در انسان غريزه استخدام و حفظ منافع به طور اطلاق و آزادى كامل عمل به وجود مى‌آورد و اجتماع تعادلى را نظر به وجود مزاحم از راه اضطرار و ناچارى مى‌پذيرد و بديهى است كه در آفرينش يك نيروى عامل دو اثر متناقض- القاى اختلاف، رفع اختلاف- از خود بروز نمى‌دهد. اين همه تخلفات و نقض‌هاى بى‌شمار نسبت به قوانين جاريه كه روزانه اتفاق مى‌افتد و گناه شمرده مى‌شود همه از كسانى سر مى‌زند كه داراى عقلند وگرنه گناه محسوب نمى‌شد و اگر عقل به قوانين رافع اختلاف هدايت مى‌كرد و به حسب غريزه با تخلف ميانه نداشت به تخلفات نامبرده رضايت نمى‌داد و از آنها ممانعت مى‌نمود. عامل اصلى اين تخلفات با وجود عقل اين است كه حكم عقل به پذيرفتن اجتماع تعادلى و رعايت قوانين متضمن عدالت اجتماعى از راه اضطرار و ملاحظه مزاحم‌ ++++++++++ ***{قرآن در اسلام( طبع جديد)، ص: 110} بود كه از آزادى عمل كامل مانع بود و در غير صورت وجود مزاحم حكمى به رعايت تعاون و عدالت اجتماعى نداشت. و متخلفين قانون يا كسانى هستند كه قدرتى فوق قدرت قوه مجريه قانون داشته بى‌باكانه تخلف مى‌كند يا اشخاصى هستند كه از دسترس مجريان قانون بواسطه دورى يا استحكام محل يا غفلت مراقبين امور بيرونند يا عذرهايى پيش خود تراشيده‌اند كه تخلف خودشان را قانونى جلوه دهند يا از بيچارگى و بى‌دست‌وپايى كسان مورد تعدى استفاده مى‌نمايند و در هرحال مزاحمى در برابرشان نيست و اگر هم باشد زبون و بى‌اثر است و روشن است كه عقل در اين صورت حكمى ندارد و جلو آزادى مطلق را نمى‌گيرد و غريزه استخدام را به حال خود مى‌گذارد. پس عقل به‌سوى قانون اجتماعى كه منافع جامعه را تأمين و تضمين كند و در ضمن آن منافع فرد را به طور عادلانه حفظ نمايد هدايت نمى‌تواند نمايد، زيرا تنها در صورتى به رعايت قانون در اجتماع تعادلى حكم مى‌كند كه مزاحمى وجود داشته باشد و اما در جايى كه در برابر خود مزاحمى مانع از آزادى مطلق نبيند هرگز حكمى ندارد يا حكم برخلاف مى‌كند. قرآن در اسلام، طبع جدید، ص۱۰۹و۱۰
كار استثناناپذير عقل عملى انسان دعوت به جلب نفع و اجتناب ضرر مى‌باشد و در صورتى كه پذيرفتن تعاون و تشريك مساعى از انسان سودخواه و استخدام طلب (با بيانى كه گذشت) از راه اضطرار باشد و منشأ اضطرار همان قدرت كسانى باشد كه انسان مى‌خواهد از اعمالشان آزادانه بهره‌بردارى نمايد يا قدرت كسانى كه مقررات كيفر دست ايشان است. البته در اين‌فرض اگر در مواردى وادار كننده‌اى در ميان نباشد عقل نيز به وجوب متابعت قانون حكم نخواهد كرد و از تخلف و نقض قانون نهى نخواهد نمود. ولى اگر منشأ اضطرار- چنان كه نظريه وحى ايجاب مى‌كند- حكم خدا و مراقبت اعمال و پاداش تخلف و تبعيض و استثناناپذيرى نيكى‌ها و بدى‌ها به عهده خدايى‌ باشد كه غفلت و جهل و عجز راهى به ساحت پاكش ندارد در اين فرض عقل موردى پيدا نخواهد كرد كه ضرورت را مرتفع ديده از حكم سرباز زند و براى هميشه به آنچه وحى حكم مى‌كند حكم خواهد كرد. همان ص۱۱۶و۱۱۷
همه خداوند به یک صفت بر می گردد تعلیقه بر حکمه الاشراق، صدرا، ج۲، ص۸۲، حکمت
حتى فلسفه نيز اگرچه در آغاز به عنوان نقل از يونانى به عربى وارد محيط اسلام شد و زمانى تقريباً به شكل يونانى خود در دست مردم بود ولى پس از چندى محكوم طرز تفكر محيط گرديده هم از جهت ماده و هم از جهت صورت تغييراتى پيدا كرده تحول يافت به گواهى اين كه در فلسفه‌اى كه امروز در ميان مسلمان داير است در معارف الهيه مسئله‌اى به چشم نمى‌خورد مگر اين كه متن آن را و براهين و ادله‌اى را كه براى اثبات آن به كار برده شده مى‌توان در قرآن و حديث پيدا كرده و از لابه‌لاى آنها به دست آورد. قرآن در اسلام، ص۱۲۷و۸
تطبیق حکماء بر انبیا علیهم السلام. اصولا این نگاه تطبیقی که در میان مسلمانان بوده جالب است و دنبال کردن ریشه های تاریخی و معرفتیش می تونه جالب باشه. شهرزوری نیز در تاریخ و مقدمه خود بر شجره الهیه سخنان جالبی در این مورد دارد. خطبه تمهید القواعد ابن ترکه
إِن تَسْتَفْتِحُواْ فَقَدْ جَاءكُمُ الْفَتْحُ وَإِن تَنتَهُواْ فَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَإِن تَعُودُواْ نَعُدْ وَلَن تُغْنِيَ عَنكُمْ فِئَتُكُمْ شَيْئًا وَلَوْ كَثُرَتْ وَأَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ.  (ای مشرکان) اگر شما پیروزی (حق) را می‌طلبید اینک پیروزی به سراغ شما آمد (و اسلام پیروز شد) و اگر (از دشمنی) بازایستید آن برای شما بهتر است و اگر (به جنگ) برگردید ما هم بر می‌گردیم و (بدانید) که گروه شما هر چند زیاد باشد هرگز از شما چیزی را دفع نتوانند کرد و خداست که با مؤمنان است
فصل2.pdf
154.7K
اثبات و لوازم آن از برخی نکات استاد کرمانشاهانی حفظه الله تعالی بهره برده شده. اما نوشته قابل استناد به ایشون نیست. از نظم ضعیف متن عذرخواهم
اثبات علیت.pdf
178.1K
علامه در اثبات از ماهیت و حالت امکانی آن بهره می برد، این امر با توجه به اصالت وجود چگونه ممکن است؟
قسمتی از متن بالا☝️ اینکه علامه در فصل6مرحله4مناط را امکان و نه وجود فقری در نظر گرفتند به دلیل این است که بحث روی مناط کشف علت توسط عقل است و عقل جز ماهیت چیزی در دسترس ندارد. به دنبال واقعیت می رود، اما مفهوم به دست می آورد. بله، از این مرحله پلی به خارج زده می شود و برای امر وجودی که مصداق این ماهیت است، وصف تعلق کشف می شود. از توقف که وصف ماهیت است، به تعلق که وصف وجود است، می‌رسیم. پس به لحاظ وجودی ملاک نیاز به علت تعلق است، اما به لحاظ ماهوی مناط کشف از طریق عقل، امکان است.
خاتمه.pdf
206K
۱.نوع وحدت و کثرت چیست؟ ۲. آیا در تقابل داریم؟
یک وجود، عدم همان وجود است. دیوار مصداق نقیض زید است، نقیض زید نیست. نقیض زید، عدم زید است. هر وجودی جایگاه وجودی خاص خود را دارد و نقض آن در همان جایگاه است و خارج از آن جایگاه اصلا این وجود نیست و ربطی به آن ندارد تا بخواهد به عنوان نقیض آن مطرح شود. اما وقتی که انسان با دیوار مواجه می شود چون با آثار زید رو به رو نمی گردد، می گوید زید نیست. این زید نیست، نقیض واقعی زید است. اما در مرحله بعد چون با قضایای موجبه انس دارد می گوید: دیوار زید نیست. این یک مجاز است که ذهن مرتکب می شود و نباید باعث شود که من این را نقیض زید لحاظ کنم. عدم زید چیزی نیست که بخواهد بر دیوار حمل شده و یکی شود. ضمن اینکه دیوار کاری به زید نداشته تا بخواهد از آن طرد بذات بکند و نقیض آن باشد.
معنای بون قضیه اجتماع نقیضین این نیست که او در ساختار قضایا دخالت دارد تا آن ها را از بداهت خارج بکند. بلکه به این معنا است که به آن ها کمک می کند تا تصدیق در مورد آن ها معنا داشته باشد و- تصدیق یعنی الف ب است و درست نیست که ب نباشد-. این معنای تصدیق است که با کمک اجتماع نقیضین محقق می شود. لذا را صرفا می داند و ظن را اصلا علم محسوب نمی کند. چراکه شما زمانی حقیقتا می توانی علم داشته باشی که این مفاد را داشته باشی و این مفاد در ظن وجود ندارد. برای اطلاعات بیش تر می توان به کتاب نهایه و مقاله5ذیل بخش اشکالات در زمینه تصدیقات بدیهی مراجعه کرد.
مقایسه و ظاهرا ملاک شدن قضیه امتناع تناقض این شد که همراه تمام قضایا حضور دارد و یقین آن ها را تامین می کند. با این حساب چرا اصل واقعیت ام القضایا نباشد؟این قضیه هم همراه با تمام قضایا حضور دارد به این معنا که هر اذعان و یقینی، اذعان به واقعیتی است و لذا اصل واقعیت هم همراه با تمام قضایا است. (ضمن اینکه تردید و انکار ناپذیر است و نیازی به قضیه دیگر ندارد.) جواب: ۱. وقتی این سوال به وجود می آید که کدام مفهوم مقدم است که این ها در طول هم باشند در حالی که این دو هم عرض بوده و دو سنخ قضیه متفاوت می باشند. یکی از این ها قضیه شرطیه است و دیگری حملیه و چون این ها دو پیام متفاوت دارند، نمی توانند به یک دیگر تاویل بروند. ۲. هردو این ها 2روی از یک واقعیت هستند که به دو پیام عرضه شده اند و آن واقعیت، واقعیت توحید و است. واجب الوجود بذات به نحو ازلی طرد عدم می‌کند و لذا با عدم جمع نشده( اصل‌ امتناع‌تناقض) و حتما در همه‌ی قضایا حاضر است. چراکه با اوست که حمل در قاضایا ممکن می‌شود.() پس واجب الوجود به وجوب ازلی همان اصل واقعیتی است که با عدم جمع نمیگردد و با همه قاضایا حاضر است و لذا اصل واقعیت و اصل امتناع تناقض دارای روح واحد هستند. یک چیز هستند.