eitaa logo
عِنایٰاتِ امٰام‌زَمٰان وَشهدا
169 دنبال‌کننده
285 عکس
153 ویدیو
4 فایل
🕊او بٰا سپاهی ازشهیدان خواهد آمد🕊 🌹وَلٰا تحسبَن الذیـنَ قُتلوا فـی سبیلِ الله امواتا بَلْ احیـٰاءٌ عندَ ربهم یُرزَقون🌹 📣لطفا شماهم ازعنایات خود توسط شهدا وامام‌زمان برای ما بگید👇 🆔 @A_Sadat313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عِنایٰاتِ امٰام‌زَمٰان وَشهدا
،واژه غریبی است اما هستند کسانی که سال‌ها با این واژه خو گرفته‌اند مادران و همسرانی که با هر طلوع خورشید مقابل درب خانه را به نیت بازگشتن فرزندشان آب و جارو می‌کنند؛ هنوز هستند مادرانی که با قاب عکس فرزندانشان زندگی می‌کنند و کودکانی که امروز بزرگ شده‌اند و به یاد پدرانشان سنگ قبر شهیدان را هر روز شست و شو می‌دهند و با حضور در کنار شهدای گمنام انتظار چندین ساله شان را تسکین می‌دهند💔 هنوز هستند مادرانی که با هر بار شنیدن صدای زنگ سراسیمه می‌شوند، انتظار آنها زیاد نیست، به یک پلاک و چند تکه استخوان هم بسنده می‌کنند همین که بدانند فرزندشان، همسرشان، پدرشان در کنارشان آرام گرفته برایشان کافی است واژه سخت و غریبی سخت است و تنها آن را می‌توان در چشمان مادران و همسران و فرزندان شهدای پیدا کرد😭 روز 5 شنبه در منطقه نیشابور شاهد اتفاقی بودیم که بسیاری آن را معجزه دهه کرامت به فرزندان سادات خانواده ای چشم انتظار می‌دانند خانواده‌ای که پس از 31 سال هنوز چشم امید به بازگشت شهیدشان داشتند و پس از 31 سال این فراق با حضور خانواده دررودی بر سر مزار شهیدشان به پایان رسید🌷🕊 ✨ که در روستای محل زندگیش آرام گرفت✨ روز 5شنبه بود که اعلام شد هویت یکی از شهدای گمنام دفاع مقدس که سال گذشته در درود نیشابور به خاک سپرده شده است از طریق آزمایش DNA مشخص شده خبر خوشحال کننده‌ای بود، به ویژه وقتی فهمیدیم این شهید گمنام در یکی از روستاهای نیشابور است متوجه شدیم این شهید گمنام، فرزند سید ابراهیم است که نهم اسفند ماه 62 در عملیات بدر شهید شده و سال گذشته به همراه یکی دیگر از شهدای گمنام در روستای دررود نیشابور آرامیده است. مسئولان شهر نیشابور و خانواده و بستگان شهید همه به دیدن همسر شهید رفته بودند تا به انتظار 31 ساله این زن پایان بدهند بنا بود دختر شهید که وابستگی عجیبی به پدرش داشت با این خبر مادرش را خوشحال کند و سرانجام این انتظار با جمله پدرم آمده است به پایان رسید ❤️😊 اشک شوق و فریاد خوشحالی در منزل شهید سید علی اکبر حسینی به پاشد شهیدی که در سن 23 سالگی به عنوان نیروی بسیجی لشگر 5نصر از نیشابور اعزام شده بود و چهارم خرداد سال 93 همزمان با روز شهادت امام موسی بن جعفر(ع) در شهر درود یعنی همان شهر محل سکونت خانواده تدفین شده بود و امروز دیگر خانواده حسینی به یاد شهیدشان بر سنگ مزار این شهید گمنام آب نمی‌ریزند بلکه می‌دانند آن شهید گمنام از امروز متعلق به خودشان است❤️🕊 حالا دیگر یکی از شهدای گمنام به آغوش خانواده‌اش بازگشت و به این فراق و چشم انتظاری 31 ساله پایان داد شهیدی که دوست نداشت خانواده‌اش بیشتر از این اذیت شوند و از طرفی دوست نداشت همرزم شهیدش را تنها بگذارد به همین دلیل به نیشابور آمد تا هم در کنار خانواده‌اش باشد و هم در کنار همرزم شهیدش که گمنام مانده است❤️🕊 بچها میدونید چی برام جالب بود اینکه بعنوان شهید گمنام در شهر خودش دفن شد،اما ..👇👇 ❤️خوابی که دختر شهید را به آغوش پدرش رساند❤️ تنها دختر شهید سید علی‌اکبر حسینی در کنار مزار پدرش آرام نشسته بود و گویی با پدرش خلوت کرده‌ و حرف‌هایی از جنس پدر و دختری می‌زنند حرف‌هایی که سال‌ها در سینه دخترک جوان برای چنین روزی مانده است😭 با سمیه که همکلام می‌شویم از خوابی که سال گذشته دیده است تعریف می‌کند و می‌گوید: سال گذشته چند روز از اینکه شهدای گمنام را به درود بیاورند خواب دیدم در یک حسینیه خیلی بزرگ تابوت گذاشته‌اند و یکی از تابوت‌هایی که رو به قبله بود را نشانم دادند و گفتند این تابوت روبه قبله پدر شماست در همان حال گفتم این که اسمی ندارد نزدیک تر که رفتم روی تابوت با خط خوش نوشته شده بود ؛ با مادرم تماس گرفتم و گفتم دررود خبری است⁉️ و آنجا بود که فهمیدم قرار است در درود به خاک سپرده شوند🕊 چهارم خرداد ماه سال 93 روز شهادت امام موسی بن جعفر (ع) پیکر دفاع مقدس وارد روستای دررود شد خیلی بی تاب بودم روز تشیع دوشهید گمنام شک ام بیشترشد اخه گفتند یکی ازشهدا ۲۳ساله بوده خیلی دلم میخواست تابوت شهید بیاد سمت خانوم ها که همین طورهم شد دست زیر تابوت بردم و کلی گریه کردم😭😭😭بعداز خاکسپاری هر چه گفتم این شهید پدر من است کسی باور نکرد😔و می‌گفتند به خواب که اعتباری نیست، نمی‌شود تنها به یک خواب بسنده کرد💔 هنوز صحنه‌ای را که روی تابوت نوشته شده بود علی اکبر به یاد دارم از آن زمان هر وقت به دررود می‌آمدم ساعت‌ها بر مزار این شهید گمنام اشک می‌ریختم چون به دلم برات شده بود که این شهید است😭😭😭همه می‌گفتند خودت را اذیت می‌کنی. می‌گفتم بهرحال این شهید هم است و خانواده‌ای ندارد من بجای خانواده‌اش به دیدارش می‌آیم و در این یک سال
عِنایٰاتِ امٰام‌زَمٰان وَشهدا
#انتظار ،واژه غریبی است اما هستند کسانی که سال‌ها با این واژه خو گرفته‌اند مادران و همسرانی که با هر
به این شهید به اندازه‌ای وابسطه شدم که به این باور رسیدم است❤️ دختر شهید سید علی اکبر حسینی در حالی که چشمانش پر از اشک است💔و مدام آنها را با دستانش پاک می‌کند می‌گوید: در تمام این سالها تنها بار خواب پدر را دیدم یک بار زمانی که تنها 6 سال داشتم و دیدم درب حیاط در می‌زنند؛ در را باز کردم دیدم کسی نیست، دیدم یک نفر جلوی من زانو زد نگاه که کردم پدر بود که مرا در آغوش گرفت💔 سال گذشته که دوباره خواب پدر را دیدم اما کسی باور نمی‌کرد این شهید، پدر من باشد😔پس از آزمایشات هر روز منتظر خبر خوش بودم و شب ها با قاب عکس پدرم حرف میزدم یک شب دیگر پدر به خوابم آمد و گفت چرا انقدر بی تابی میکنی دخترم😊 من از این بالا مراقبت هستم😭😭😭به همون جایی اشاره کرد که دفن شده💔 این بار مطمئن‌تر شدم و به همسرم گفتم من مطمئنم که این شهید پدرم هست💔 وهمین طورهم شد. 🕊آخرین باری که رفت، به دلم الهام شده بود که بر نمی‌گردد🕊 سید علی اکبر حسینی می‌گوید: بعد از خواب دخترم حال و هوای عجیبی به همه ما دست داد تا جایی که هر روز منتظر خوش خبری بودیم و امروز آرزوی دیرینه من و فرزندانم برآورده شد❤️ وی می‌افزاید: در تمام این سال‌ها در تنهایی هایم به یاد علی اکبر و خاطراتی که داشتیم گریه می‌کردم😭و امروز شاهد خبر خوشی بودم که امیدوارم طعم آن را تمام خانواده شهدای گمنام بچشند🌷 به شهیدم تبریک می‌گویم که بعد از 31 سال به شهر خودش برگشته و از این اتفاق خیلی خوشحالم😊💕 حسینی با اشاره به اینکه همسرش سال 63 در جزیره مجنون به شهادت رسیده است اظهار می‌کند: من و علی اکبر تنها سه سال و نیم با هم زندگی کردیم که حاصل آن یک پسر و دختر است اما این چندسال برای من به اندازه هزاران سال ارزش داشت. سربازی‌اش را در کردستان بود و 5 ماه بعد مجدد به جزیره مجنون رفت آخرین باری که به جبهه رفت، پسرم محمد مهدی 4ساله و دخترم سمیه 5 ماهه بود. هیچ وقت آخرین دفعه‌ای را که می‌خواست به جبهه برود فراموش نمی‌کنم؛ هوا که روشن شد رفت و دیگر برنگشت انگار به هر دو نفرمان الهام شده بود که دیدار مجددی وجود ندارد و عید نوروز همان سال 63 خبر مفقود شدن علی اکبر را برایم آوردند.💔 💕شهیدی که همه خوابش را دیدند💕 شهید علی اکبر حسینی نیز می‌‌گوید: روزی که شهدای گمنام را به دررود آوردند در مسجد جامع درخواست کردیم با توجه به خوابی که همسرم دیده پدرش در کنار تابوت شهدای گمنام باشد پس از مراسم یکی از بانوانی که از آمده بود گفت شب قبل یکی از شهدای گمنام را در خواب دیده و همین موضوع سبب شده او به دررود بیاید💔 عکس شهید علی اکبر حسینی را که می‌بیند می‌گوید من همین شهید را در خواب دیدم😭😭 رابطه پدر و فرزندی 100 درصد شده است😍✔️ نماینده کمیته جستجوی مفقودین نیروهای مسلح خراسان رضوی در حاشیه دیدار خانواده شهید علی اکبر حسینی با شهیدشان در گلزار شهدای دررود گفت: سال گذشته بعد از مراجعه خانواده شهید براساس الهام قلبی در خواب از سوی شهید، این خانواده جهت انجام آزمایش «دی.ان.ای» به ستاد معراج شهدای مرکز معرفی شدند و طی اعلام مرکز تحقیقات ژنتیک انسانی نمونه گیری که از همسر و دختر شهید به نام انجام شد و با تطبیق نمونه‌ها رابطه پدر و فرزند به صورت 100 درصد تایید شد.✔️ محمد احراری اظهار داشت: بعد از اعلام مرکز تحقیقات ژنتیک انسانی به ستاد معراج شهدای مرکز بر اساس نمونه گیری‌هایی که از شهدای گمنام تدفین شده و تطبیق آنها روشن شد شهیدی که در دررود یعنی همان شهر محل سکونت خانواده تدفین شده است و شهدا با این رخداد طیب بودن خود را بار دیگر به ما نشان دادند و این چیزی جز اعجاز نخواهد بود☝️🕊 ___________________ 📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️ @yadeShohadaa
عِنایٰاتِ امٰام‌زَمٰان وَشهدا
4_723784306719277370.mp3
6.39M
دیشب خواب بابا رو دیدوم دوباره... ___________________ 📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️ @yadeShohadaa
تو این شلوغیای زندگی حواست هست که یه موقع ، خدای نکرده... از چشمِ امام زمانت ⁉️💔
📚استاد_صاحب_الامری کتاب نکات ناب حکیم ص ۱۱۲ بدترین اوقات خواب میباشدو آن ✨ است چون در آن وقت سلطان سردی در ظاهر حاکم است. و حرارت و یبوست در باطن مخفی است. پس هر گاه انسان در آن وقت بخوابد ظاهر بدن به سبب جمع شدن دو سردی وباطن هم به علت جمع دو گرمی ضعیف می شود و لذا بر خواستن برای نماز صبح واجب است تا ازضرر این خواب جلوگیری شود و ترک خواب بین طلوعین طبق احادیث _موکد است چون این خواب موجب بیماری میشود به عیلوله نام‌گذاری شده است. زیرا تولید بیماری در ظاهر و باطن می کند و بدن را شل و چروکیده ساخته و رنگ صورت را تغییر می دهد و طعم دهان را فاسد، چشم را گود و صورت را پف کرده و زرد می گرداند و حرارت درون و خفقان را زیاد و گوشه های چشم را تهییج می نماید. ___________________ 📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️ @yadeShohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام میخواستم یه ماجرایی رو براتون تعریف کنم از عنایت شهدا،تقریبا۴۰روز پیش وقتی که یه روز بود به شهادت رسیده بودن برادرم که شهرستان بود با خونه تماس گرفت و گفت که حقوقش رو از طرف دادگاه بردن و وقتی به بانک مراجعه کرده گفتن که یک ملیارد توقیف اموال داری و تموم اموالت توقیفه چون خودش شهرستان بود منو مامانم رفتیم دادسرا پرونده رونشونمون ندادن ولی گفتندیک ملیارد توقیف اموال که داشته احتمالاحداقل۸۰۰ملیون دیه یا مهریه طلب داره ماهم چون میدونستیم برادرم قبلا براش پاپوش درست کرده بودن مطمئن شدیم بخاطراون ماجراس و واقعا حال همه اعضای خونواده خراب بودکه بخاطر کاری که نکرده باید مجازات بشه اونم پول کمی نبود تا اینکه من با دل شکسته به شهید سلیمانی پناه بردم و گفتم شما تازه به فیض شهادت رسیدید وشهادت شما کل ایران رو دگرگون کرده این نشون از اوج معنوی شما داره به خاطر خدا به برادر من کمک کنید که مشکلش حل بشه و غروب تو مسجد براشون خرما خیرات دادم فردا برادرم از شهرستان اومد و رفت دادسرا بهش گفته بودن یه مشکل جزییه و شما باید یک ملیون جریمه پرداخت کنید برادرم همون جا پولو پرداخت کرده بود و پرونده بسته شده بود همه در تعجب بودن که اگر واقعا پولی جزیی بود چرا یک ملیارد توقیف اموال زده بودن این از محالات بود حتی با چندتا وکیل صحبت کرد همه فقط تعجب میکردن ولی من میدونستم که این فقط معجزه بود ازجانب سید شهدای مدافع حرم شهید سلیمانی😔 🌸🍃 ___________________ 📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️ @yadeShohadaa
🍃🌸 ❤️تشرفات محضر ولیعصر عج؛ عالم بود و برای دیدن امام زمان دنبال راهی میگشت.. او را به جوان قصابی حواله دادند..قصاب را پیدا کرد دید شخصی عادی با لباس چرب و خونی و مگسها هم دورش 👈🏽دو دل شد بره پیش یا نه..قصاب صداش زد بیا..شک به دلت راه نده درست اومدی.. 👌🏼وقتی اضطرار و درماندگی عالم را دیددست او را گرفت و محضر امام عصر برد.. 👈🏽بعد از این تشرف این عالم افتاد به التماس که بگو چکار کردی این مقام بهت دادن که هر لحظه بخواهی میتونی محضر حضرت ولیعصر عج برسی؛ 👈🏽جوان قصاب گفت یکبار میتونستم آبروی کسی را ببرم و حق هم با من بود ولی با خدا معامله کردم و آبروی شخصی را حفظ کردم.. بعد از اینکه اینکارو کردم باب تشرف برام بازشد.. ✍🏼قاضی زاده ___________________ 📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️ @yadeShohadaa
بهم گفت: اگه بدونی امام زمانت چقدر دلش تنگ شده برات...؛ از خجالت آب میشی!...😔
تابِ دلتنگی کجا و دل ما کجا؟😔 . . ! ___________________ 📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️ @yadeShohadaa
🌸🍃 🍃 هممون شهدا را دوس داریم... اما بعضی هامون به حرف.. بعضی هامون به عمل... بعضیا فقط علاقه ظاهری به شهدا رو داریم بعضیامون میگردیم دنبال سیره شهدا تا شبیه شون بشیم... ___________________ 📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️ @yadeShohadaa
+می گفت... یه نوجوون و دیدم تو فکه که این رملا رو کنار میزد یه چاله میکند دوباره روشون و میپوشوند ... چند قدم میرفت دوباره یه چاله میکند و روشونو میپوشوند... _گفتم جوون داری چیکار میکنی؟! +گفت : دارمـ گنآهامو تو خاکهــای فکه دفن میکنم... هرچاله که میکند واسه یه گنآه ...💔(: ___________________ 📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️ @yadeShohadaa
وقتے که شهید شُد بدنش تڪہ تڪه شد •••🏹 آرۍ تڪه های بدنش را داد که چآدر خاکے مادر تڪه تڪه نشود|✖️| همیشھ میگُفٺ: از خواهرانـ میخواهم که حجابشان را مثݪـ حضرٺ زهرا رعایٺ ڪنند🏻 نہ مثݪـ حجآب های امروزیــ🍂 چون این حجآب ها بوے زهرا نمیدهـند...☔️ ___________________ 📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️ @yadeShohadaa
❤️ از پایان سربازی من چند ماه گذشت. به دنبال کار بودم، اما هرجا می رفتم بی فایده بود. می گفتند: فرم را تکمیل کن و برو! بعدا خبر میدهیم. دیگر خسته شده بودم. هرچه بیشتر تلاش می کردم کمتر نتیجه می گرفتم. البته خودم مذهبی و بسیجی و... نبودم، فقط به نمازم اهمیت می دادم. ولی خیلی شهید تورجی را دوست داشته و دارم. من از طریق یکی از بستگان که در جبهه همرزم شهید تورجی بود با او آشنا شدم. نمی دانم چرا ولی علاقه قلبی شدیدی به او دارم. بعد از آشنایی با او در همه مشکلات، خدا را به آبروی او قسم میدادم. رفاقت با او باعث شد به اعمالم دقت بیشتری داشته باشم. هرهفته حتما به سراغ او می رفتم. مواظب بودم گناهی از من سر نزند. من به واسطه این شهید بزرگوار عشق و علاقه خاصی به حضرت زهرا(س) پیدا کردم. یکبار به سر مزار شهید تورجی رفتم. وضو گرفتم. شنیده بودم شهید تورجی به نماز شب اهمیت می داد. من هم نماز شب خواندم، بعد هم نماز صبح وخوابیدم. در خواب چند نفر را دیدم که به صف ایستاده اند. شخصی هم در کنار صف بود. بلافاصله شهید تورجی از پشت سر آمد و به من گفت: برو انتهای صف! شخصی که در کنار صف ایستاده بود به من نگاهی کرد، اما به احترام تورجی چیزی نگفت. از خواب پریدم. همان روز از گزینش شرکت آب اصفهان تماس گرفتند. یکی از دوستانم آنجا شاغل بود. گفت: سریع بیا اتاق مسئول گزینش! وقتی رفتم دوستم گفت: چرا اینطوری اومدی؟ چرا کت و شلوار سفید پوشیدی؟! وارد دفتر مسئول گزینش شدم. یکدفعه رنگم پرید! این همان آقایی بود که ساعاتی قبل در خواب دیده بودم، کنار صف استاده بود. فرم را از من گرفت، نگاهی کرد و پرسید: مجردی؟! کمی نگاهش کردم. گفتم: اگر اینجا مشغول به کار شوم حتما متاهل می شوم. نگاهی به من کرد و گفت: واقعا اگر مشکل کار تو برطرف شد زن میگیری؟ من هم که خیالم از استخدام راحت شده بود شوخی کردم و گفتم: نه، دختر می گیرم! خندید و پایین فرم مرا امضا کرد. فرم را به مسئول مربوطه تحویل دادم. باورش نمی شد، گفت: صد تا لیسانس تو نوبت هستند، چطور برگه شما رو امضا کردند؟! * مشکل کار برطرف شد. با عنایت خدا مشکل ازدواج هم برطرف گردید. با دختر یکی از بستگان ازدواج کردم. وقتی مراسم عقد تمام شد با همسرم رفتیم بیرون. گفتم: خانم می خوام شما رو ببرم پیش بهترین دوستم! خیلی تعجب کرد. ما همان شب رفتیم گلستان شهدا کنار مزار شهید تورجی. عروسی ما شب ولادت حضرت زهرا(س) بود. رفتم سر مزار محمد. گفتم: تا اینجای کار همه اش عنایت خدا و لطف شما بوده. شما مرا با حضرت زهرا(س) آشنا کردی. از این به بعد هم ما را یاری کن. بعد هم کارت عروسی را سفارش دادم. علی رغم مخالفت برخی از بستگان روی کارت نوشتم: سرمایه محبت زهراست(س) دین من من دین خویش را به دو دنیا نمی دهم گر مهر و ماه را به دو دستم نهد فلک یک ذره از محبت زهرا(س) نمی دهم * آخرین روزهای سال 88 فرزند ما به دنیا آمد. قرار شد اگر پسر بود نامش را من انتخاب کنم. اگر هم دختر بود همسرم. فرزند ما دختر بود. همسرم پس از جستجو در کتابهای اسم و... نام عجیبی را انتخاب کرد. اسم دختر ما را گذاشت: دیانا خیلی ناراحت شدم ولی چیزی نگفتم. وقتی همه رفتند شروع به صحبت کردیم. خیلی حرف زدم. از هر روشی استفاده کردم اما بی فایده بود، به هیچ وجه کوتاه نمی آمد. گفتم: آخه اسم قحطی بود. تو که خودت مذهبی هستی! لااقل یه اسم ایرانی انتخاب کن. دیانا که انتخاب کردی یعنی الهه عشق رُم! وقتی هیچ راه چاره ای نداشتم سراغ دوست عزیزم رفتم. به تصویر محمد خیره شدم و گفتم: محمد جان اینطور نگاه نکن! این مشکل رو هم باید خودت حل کنی! صبح روز بعد محل کار بودم. همسرم تماس گرفت. با صدایی بغض آلود گفت: حمید، بچه ام! رنگم پریده بود. گفتم: چی شده؟ خودت سالمی؟! اتفاقی افتاده؟! همسرم گفت: چی می گی؟! بچه حالش خوبه. اگه تونستی سریع بیا! *** فرمودند: شما ما را دوست دارید؟ گفتم: خانم جان، این حرف را نزنید. همه زندگی ما با محبت شما خانواده بنا شده. بعد گفتند: این دختر شماست؟ برگشتم و نگاه کردم: شوهرم و شهید تورجی در کنار دخترم نشسته بودند. با هم صحبت می کردند. آن خانم مجلله پرسید: اسم فرزندت چیست؟ من یکدفعه مکثی کردم و گفتم: فاطمه بعد هم از خواب پریدم! حالا این شناسنامه را بگیر و برو! اسم فرزندم را درست کن. ________________________ 📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️ @yadeShohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در گلزار شهدای اصفهان قدم می زدم. تصاویر نورانی شهدا را نگاه میکردم. به مقابل کتابفروشی رسیدم. شلوغی اطراف مزار یک شهید توجهم را جلب کرد. افراد مختلفی از مرد و زن و پیر و جوان می آمدند. مشغول قرائت فاتحه می شدند و می رفتند. کمی ایستادم. کنار قبر که خلوت شد جلو رفتم. " یا زهرا(س) " اولین جمله ای بود که بالای سنگ مزار او حک شده بود.به چهره نورانی او خیره شدم. سیمایی بسیار جذاب و معنوی داشت. با یک نگاه میشد به نورانیت درون او پی برد. دوباره به سنگ مزار او خیره شدم. فرمانده دلیر گردان یا زهراء(س) از لشگر امام حسین(ع) شهید محمدرضا تورجی زاده. نمی دانم چرا، ولی جذب چهره نورانی و معنوی او شده بودم! دست خودم نبود. دقایقی را به همین صورت نشستم.چند جوان آمدند و کنار مزار او نشستند. با هم صحبت می کردند. یکی از آنها گفت: این شهید تورجی مداح بود. سوز عجیبی هم داشت. کمتر مداحی را مثل او دیده بودم. سی دی مداحی او هم هست. بعد ادامه داد: او (س) بوده. وقتی هم که شهید شد، ترکش به پهلو و بازوی او اصابت کرده بود!!😔 با آنها صحبت کردم. بچه های مسجد اباالفضل(ع) محله نورباران بودند. یکی از آنها گفت: شما هروقت بیایی، اینجا شلوغ است. خیلی از مردم در گرفتاری ها و مشکلاتشان به سراغ ایشان می آیند. خدا را به آبروی این شهید قسم میدهند و برای او نذر می کنند، قرآن می خوانند، خیرات می دهند. بعد به طرز عجیبی حل می شود! مخصوصا اگر باشد! این را خیلی از جوان های اصفهانی می دانند. شما کافی ست یک بیایی اینجا، بسیاری از کسانی که با عنایت این شهید مشکل آنها حل شده حضور دارند. بعد گفت: دوست عزیز اینها خیلی نزد خدا مقام دارند. نشنیدی حضرت امام فرمودند:💔تربت پاک شهیدان تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دارالشفای آزادگان خواهد بود💔 ❤️ ___________________ 📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️ @yadeShohadaa
شهید-تورجی-1-زنگ-گوشی.mp3
2.69M
در بین اون دیوار و در زهرا صدا میزد پدر .....😭😭 مداح دل سوخته شهید تورجی زاده💔 این مداحی بدرخواست شهید خرازی بوده. ___________________ 📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️ @yadeShohadaa
21-shahid-toorajizadeh6(www.rasekhoon.net).mp3
1.08M
روضه و مداحی شهید تورجی زاده... ___________________ 📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️ @yadeShohadaa
سلام من کمتر از یک ماه پیش به شهر اصفهان رفتم به دیدن دوستم و چون یه مشکل خیلی بزرگ توی زندگی داشتم و خیلی حالم بد بود دلم هوای شهدا رو کرد برای صحبت کردن با شهید خرازی به گلستان شهدا رفتم و اونجا با شهید تورجی زاده آشنا شدم سر مزارشون دعای توسل خوندم ازشون خواستم که به دادم برسن کتابشون رو خریدم و شروع به خوندن کردم از وقتی از اصفهان برگشتم مشکلم حل شد و قبل از تموم کردن کتابشون راهی مناطق جنگی غرب کشور شدم با راهیان نور دانشگاه، درصورتیکه اصلا انتظارشو نداشتم و مکانی رو که عملیات کربلای 10 انجام شده و شهید اونجا بودن و به شهادت رسیدن زیارت کردم و الان خیلی خوشحالم و به آرامش رسیدم. روحشون شاد باشه من تا ابد مدیونشونم. ❤️ ___________________ 📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️ @yadeShohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
YEKNET.IR - zamine - geramidash sardar soleimani 98.10.14 - narimani.mp3
7.15M
احساسی 🕊دستاتو میبینم افتاده تو صحرا 🕊آروم خوابیدی رو دامن زهرا 🎤 👌فوق زیبا... 🌷 🌷 ___________________ 📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️ @yadeShohadaa
سلام خسته نباشید من ی روز داشتم تو ایتا میچرخیدم تو ی کانالی کانال شهید هادی و شهید تورجی زاده رو معرفی کرد ه بود با خودم گفتم بزار ببینم چی داره این کانال.واردش ک شدم مطالبی رو ک توش بود رو خواندم .موندم تا تابستان سال گذشته با پسر عمم و خانمش ک طلبه هست رفتیم شهرستان خونه برادرم.اونجا پسر عمم و خانمش میخواستن برن قم زیارت .من هم خیلی دلم میخواست برم اما ن وسیله داشتیم و هم هزینش برای رفت و امدمون زیاد بود .شوهرم و پسر عمم رفتن بازار و برگشتن ک شوهرم صدایم کرد رفتم گفت آماده شو صبح بامسعودمی ریم قم .خیلی خوشحال شدم خلاصه رفتیم و بعد از زیارت و در حال برگشتن داشتم در مورد شهید هادی صحبت میکردم ک خانم پسر عمم ازم پرسید شما شهید رو از کجا میشناسید منم گفتم تو ی کانالی تو ایتا باهاشون آشنا شدم . خانم پسر عمم گفت من کتابش رو دارم اگه برگشتیم ان شاءالله بهت میدم بخونی .دیگه آروم و قرار نداشتم تا برگشتیم و کتابهای سلام بر هادی ،و کتاب زندگینامه شهید تورجی رو بهم داد ومن شب و روز مشغول مطالعه شدم .وب پسرم ک ۱۲ سالشه هم توصیه کردم بخوندشون.و با چشمانی اشکبار آنها رو ب اتمام رسوندم.خیلی ناراحتم ک همچنین جوانمردان و پهلوانهایی رو از دست دادیم اما خدا رو شکر نام و یادشان هنوز زنده اس.اتفاقا روز ۲۲ بهمن ک برای راهپیمایی رفته بودیم من و دختر ۴ساله و پسر ۹سالم نشان شهید سلیمانی رو خریدم برا پسرم دخترم هم گفت من میخوام اما دیگه از اون نشان ها نداشتن .داشتیم ب بقیه نشانها نگاه میکردم ک چشم دخترم ب عکس شهید هادی خورد گفت مامان برا من نشان عمو هادی رو بخر ومن خوشحال شدم و وقتی اونو خریدم فروشنده گفت خدا رو شکر ک شما اینا رو فراموش نکردید .ی سالنامه کوچیک خریدم ک دخترم ک باز کرد عکس شهدا رو ک دید گفت مامان عکس عمو هادی توشون نیست من هم گرفتم نگاش کردم دیدم اره راس میگه گفتم اره مامان اما فرمانده ( منظورم حاج قاسم) و بقیه دوستانش اینجان .خدا رو شکر میکنم ک با کانال شهیدان هادی و تورجی آشنا شدم چون واقعا اعتراف میکنم ک بیشتر موقع ها من نماز صبحم قضامیشد اما بلطف این عزیزان هم نماز صبحم رو بموقع میخونم هم اینکه قرآن رو چند بار ختم کردم و زیارت عاشورا رو مرتب میخونم ببخشید سرتان رو درد اوردم حلالم کنید . 🌸🍃 رفاقت باشهیدان ابراهیم هادی وتورجی زاده ___________________ 📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️ @yadeShohadaa
و اینم عکس شهدا یی ک دخترم دنبال عکس عمو هادیش بود
اینم نشانهای دختر و پسرم از دوستای شهیدمون