eitaa logo
یهتدون
349 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
387 ویدیو
11 فایل
✅ یهتدون : کانالی با موضوعات متنوع سیاسی، انقلابی، مذهبی، فرهنگی و ... . 👈 با ما همراه باشید . https://eitaa.com/yahtadoon http://eitaa.com/joinchat/904593409Cdf6cc11aa3 ارتباط با ادمین: @Mohammad_314
مشاهده در ایتا
دانلود
بیداری ملت : 🔴 تلگرام درصدد فروش "طلای مجازی" است / سرمایه ملی در خطری بزرگ یک توسعه‌دهنده پلت‌فرم‌های ارتباطی: 🔹 طبیعی است که وقتی طلا به شکل مجازی فروخته می‌شود و هیچ نمود حقیقی ندارد، ترفندی فریب‌کارانه است/اصلا طلایی در واقعیت وجود ندارد! 🔹پول و سرمایه ملی ما در نزدیکی خطری بزرگ است 🔹با سرمایه‌ای که از این طریق در اختیار تلگرام قرار می‌گیرد، خود را در برابر تمامی تصمیمات دولت و حکومت بیمه می‌کند و در آن زمان دیگر نمی‌توان به راحتی پلت‌فرم تلگرام را فیلتر کرد زیرا میلیاردها دلار سرمایه مردم ممکن است درگیر این پلت‌فرم شده باشد. 🔹تلگرام درصدد قرار دادن مردم مقابل حکومت است ✍جریان غربگرا درکنار اقداماتی مانند حراج ذخایر ارزی و طلای کشور و تلاش برای برهم زدن روابط اقتصادی با همسایگان مانند عراق و بی تحرکی در مدیریت کشور اکنون با مجال حیات دادن به تلگرام فرصت را برای زدن یک ضربه سنگین اقتصادی دیگر به دشمن داده اند @yahtadoon
🔺دوستان به دو پست و پیام بالا دقت بفرمایید 👆 دو نمونه ی داخلی و خارجی معامله مبهم و شبهه ناک از بعد فقهی و اسلامیش که بگذریم در بعد اجتماعیش پول های سرگردانی که هر کسی براش کیسه دوخته و مردمی که از شرایط بد اقتصادی، دزدی ها و ناراستی ها ، سوء مدیریت ها ، فرهنگ بد خرید و ... مینالن و دقیقا خودشون مسبب این مشکلات هستن و اما بعد دیگرش همچنان که این ابزار دشمن در شرایط جنگ اقتصادی هر روز ترفندی برای ضربه زدن بیشتر به کشور ما رو میکنه . این دست باید قطع بشه با هر کس در اطرافتون که نسبت به این جنگ ابزار خارجی آشنایی نداره صحبت کرده و روشنگری کنید ، هر کدوم از ما فقط یک نفر و به خارج از تلگرام راهنمایی کنیم به اندازه ی یه سرباز از کشورمون حمایت کردیم . @yahtadoon
هدایت شده از یه استکان چای دبش
...با امیر داریم جمع و جور می کنیم بیاییم تهران تشییع تو .امیر می خواهد لباس سیاه بپوشد ، نمی گذارم..می گویم همان پیراهن سورمه ای ایت خوب است . قرار است از خود پایگاه سوار یک هواپیمای c_130 بشویم و بیاییم تهران.. دوباره همه یاد تو افتادند.تلفن پشت سر هم زنگ می خورد ،می خواهند درباره ی تو با من و امیر مصاحبه کنند. امیر با غرور می گوید : ما باید درباره ی بابا حرف بزنیم.. اما من دیگر دل و دماغش را ندارم..پایم جلو نمی رود.. تو حسابی ما را گذاشتی توی سایه ، عباس.. خودت را بگذار جای من.. کسی سال تا سال در خانه ات را هم نزند که زنده ای یا مرده ،چرا عباس ؟؟ این انصاف است ؟؟ در این سالها هر کسی خوابت را دیده ، توی باغ بودی ،درندشت و پر گل.به من و امیر سلام رساندی و گفتی منتظری .امیر که نه ، ولی خود من ، عین این بیست سال چمدانم گوشه ی همین در بود.. ...امیر می زند به دستم.مامان حواست کجاست ، دیر شد. چشمم می افتد به دستش..ساعت مچی تو را بسته..همان ساعتی که تو و یاسینی برای باندهای پروازهای زیادتان جایزه گرفتید... رسیدیم به باند پرواز ..عباس کمکم کن.من بعد از تو طاقت دیدن هیچ هواپیمایی را ندارم.. تمام هواپیماهای نظامی برای من ، هنوز همان غول آهنی سرد و یخ زده هستند... ............... ............................ ...................................... تمام این چند شب خواب ستاد معراج را دیده ام..خودم را که از راهروهای تاریک و دراز، سراسیمه عبور کرده ام ،پارچه روی تابوت ها را به دنبال تو کنار زده ام و تابوت ها همه خالی بوده اند و من با جیغ خودم از خواب بیدار شده ام... امیر آرام کنارم نشسته و از پنجره ابرها را نگاه می کند.. هواپیما مسافر زیادی ندارد.انگار که اصلا بخاطر ما پریده باشد..امیر می گوید: ابرها رو ببین ، مثل دریاست. دستم را می گذارم روی پایش و خم می شوم به جلو..راست می گوید.درست انگار که خدا در آسمان هم دریا خلق کرده باشد.. ابرهای سفید و پف آلود ، آن قدر فشرده و تنگ همند که مثل دریا تهشان پیدا نیست... دلم می خواهد به خلبان بگویم همین نزدیکی ها جایی نگه دارد ، تا من پیاده بشوم.. کفش ها و جوراب ها را دربیاورم و تا ته این دریای ابری بدوم.. دلم می گوید یک جایی از این دریا خانه ی توست..دلم می خواهد به امیر بگویم برگردیم خانه .همه چیز مثل گذشته است.عباس هم قرار نیست بیاید. کمکم کن.شبیه یک ساعت خراب شده ام... از کتاب : دوران به روایت همسر شهید به قلم : زهرا مشتاق ☕️🌹 @yahtadoon http://eitaa.com/joinchat/904593409Cdf6cc11aa3
نشر واجب و حداکثری فردا پنجشنبه۲۲شهریور تشییع۱۳۵شهیدگمنام. ازساعت۹تا اذان ظهر از دانشگاه تهران بسمت معراج شهدا. #رسانه_باشید #همه_میاییم #تنفس_مصنوعی #اقتدار_قضایی #اغتشاش_گرام #تلگرام_رمز_فتنه_بهمن #نه_به_تلگرام @yahtadoon
📷 زنان چهره شهر را تغییر میدهند #شهرداری_تهران #تنفس_مصنوعی #اقتدار_قضایی #اغتشاش_گرام #تلگرام_رمز_فتنه_بهمن #نه_به_تلگرام @yahtadoon
گفتن ضربدر روی مشکی جزو پوستر نبوده اما دروغ خودش و از هر گوشه کناری بیرون میندازه 😏 پاکت خرید نمایشگاه هست همه ضربدر دارن اون کی بوده رو همه ضربدر زد 😏😏😏 @yahtadoon
حرکت خودجوش مردم ورامین در حمایت از پیامرسانهای داخلی #تنفس_مصنوعی #اقتدار_قضایی #اغتشاش_گرام #تلگرام_رمز_فتنه_بهمن #نه_به_تلگرام @yahtadoon
محرمانه ◽️جمعه‌های مطالبه‌گری با #حرکت_خودجوش ▫️امروز هم مردم در ادامه درخواست از مسئولان برای مهار ابرجاسوسی به نام تلگرام که با پوسته‌های ایرانی در حال نوکری برای آمریکا و اسرائیل است با پلاکاردهای هشدارآمیز در نمازجمعه شرکت کردند #نه_به_تلگرام #اغتشاش_گرام #اقتدار_قضایی #تنفس_مصنوعی @yahtadoon
پس از گذشت چند ماه و وقتی گیاه شما به خوبی رشد کرد با کنار زدن خاک می توانید ریزوم ها یا همان غده های جدید را مشاهده کنید. در صورت تمایل می توانید آنها را خارج کرده و زنجبیل تازه و پر از خاصیت خود را به صورت دمنوش یا داخل آب میوه میل کنید. و یا در انواع خورشتها از خواص آن بهره ببرید . ویا در صورت تمایل میتونید آنها رو دوباره بکارید برای برداشت بعدی . به این راحتی شما می‌توانید خودتان این گیاه معجزه آسا را بکارید و برداشت کنید این پروسه چند ماهی طول می‌کشد اما لذت بخش است . پس یادتان باشد که در کاشت و پرورش زنحبیل باید کمی صبر و حوصله هم چاشنی کارتان بکنید . همچنین می توانید همین روش را در باغچه خانه هم پیاده کنید و از محصول خود لذت ببرید. 👈در یهتدون بخوانید 👉 @yahtadoon http://eitaa.com/joinchat/904593409Cdf6cc11aa3
هدایت شده از یه استکان چای دبش
....از تکانهای هواپیما بیدار می شوم.خلبان آمده تا حال من را بپرسد.دست هایم از بس در دستان امیر بوده عرق کرده..دریای ابری هنوز ادامه دارد.. کمربندم را باز می کنم و از روی صندلی بلند می شوم... امیر با نگرانی می پرسد : کجا ؟؟ خلبان راه را باز می کند.می روم سمت کابین و روی صندلی کنار خلبان می نشینم .دریای ابری صاف و یک دست رو به رویم است... به امیر می گویم بگذارد کمی آن جا بنشینم. خلبان با اشاره به او می گوید : مسئله ای نیست..و پدرانه نگاهش می کند.. من دستم را سر می دهم روی بدنه فلزی. سرم را می چرخانم و بال ها را نگاه می کنم... توی دلم می گویم : یا همین حالا بیا یا برای همیشه از قلبم برو.. کسی از پشت چشمهایم را می گیرد.با خستگی می گویم : امیر حالا وقت شوخی نیست ، برو.اما چشم هایم را رها نمی کند.می خواهم دست هایش را باز کنم که سری با ماسک و کلاه جلو می آید.. از پشت طلق شیشه ای کلاه ؛ چشم هایی که غریبه نیست ؛ نگاهم می کند.. این نمی تواند واقعی باشد.تو عباس منی که حالا نشسته ای و هواپیما را می بری... چیزی که نمی دانم چیست ، راه گلویم را بسته.. نگاهت می کنم و صورتت پر از خنده می شود.این همه خنده را از کجا آوردی عباس ! دست کش هایت را در می آوری.دستم را می گیری.هنوز احساس غریبگی می کنم. دستم را جلو می آورم.کلاه و ماسک را بر می دارم.تو همانی .گم شده ی منی. دست می کشم روی موهایت ؛ واقعیند. تو این جایی.. سرت را فرو میکنی توی پشتی صندلی و خیره نگاهم می کنی. بگو که خواب نیستم..بگو که این چشم های تو است که دارد من را نگاه می کند.. نگاه آرام تو خوابم می کند... دستم را می گیری و می دویم روی ابرها..تو روی ابرها دراز می کشی و غلت می زنی تا آن ته و آن جا ، پشت مه آلودگی ابرها گم می شوی.. گلویم یکدفعه باز می شود و فریاد می کشم : عباس ، عباس نرو.من بی تو سقوط می کنم.و می روم پایین ، پایین تر... امیر آشفته تکانم می دهد .روی گونه هایم جای کشیده های محکمش می سوزد..خلبان با نگرانی صدایم می کند.. امیر ماسک اکسیژم را می گذارد روی دهانم.. من نفس عمیق می کشم و با تو در ابرها می دوم... از کتاب : دوران به روایت همسر شهید به قلم : زهرا مشتاق ☕️🌹 @yahtadoon http://eitaa.com/joinchat/904593409Cdf6cc11aa3
هدایت شده از یه استکان چای دبش
.....این دومین و آخرین نامه ای است که بعد از بیست سال برایت می نویسم و تمام حرفم این است که به تو بگویم در این دنیای بزرگ هیچ زنی نیست که شوهرش را دوبار روی شانه هایش تشییع کرده باشد. کاش بتوانی بفهمی عباس ، حمل تابوتی به سبکی پر ، چقدر سخت است.. من و امیر. این سنگینی را در سکوت با هم تقسیم کردیم ، بی آن که از قبل چیزی به هم گفته باشیم.. دالان دراز را با هم آمدیم تو .باید خیلی راه می رفتیم تا به معراج شهدا می رسیدیم.. احساس می کردم استخوانهایم دارند خورد می شوند.. امیر بیشتر می دوید تا یک راه رفتن معمولی.. انگار قرار بود خود تو را ببیند ؛ عباس زنده و سلامت را.انگار نه انگار تو بیست سال قبل رفته بودی و امیر آن وقت،هشت ماهش بود... به حال خودم نیستم..گاهی به م تنه می زنند.دلم می خواهد امیر دست هایم را بگیرد ، هر دو دستم را و از بین این همه آدم عبور دهد. می دانم پایان این قدم ها رسیدن به تو است.. من هنوز مبهوت دیدن توام.. ما نزدیکترین کسان مردی هستیم که به او می گویند قهرمان و این قهرمان مردی است که من سالهای درازی است که دوستش دارم.. حالا خوب می دانم سهم تمام لیلی ها بی مجنون ماندن است.. درست مثل پروانه که بعد از رفتن علی یاسینی فهمید دل من از نبودن تو چه سوخته است... عباس ، من ؛بعد از این دالان دراز بی رحم که انگار هیچ وقت نمی خواهد تمام شود ، تو را می بینم.. دلم می خواهد موقع برداشتن سر تابوت هیچ کس اینجا نباشد.هیچ چشمی تو را نبیند.دلم می خواهد این آخربن دیدار ، فقط مال ما باشد ؛ من و امیر و تو... این آخرین ملاقات را جز با خدا ، با هیچ کس دیگری نمی خواهم قسمت کنم... پیش از آمدن، وقتی امیر رفت پشت تریبون ؛ تا درباره تو حرف بزند...نمی دانستم چه می خواهد بگوید..نمی دانستم کدام یک از این حرفهایی را که در تمام این سالها برایش تکرار کرده ام می گوید.. امیر با سری بالا گرفته و با غرور از تو حرف می زند... می گوید : پدر من یک قهرمان بود.او زمانی تصمیم به عملیات شهادت طلبانه گرفت که با داشتن من و مادرم احساس خوشبختی می کرد.اما او به چیز بزرگتری فکر کرد.... .......امیر هنوز دارد حرف می زند و من دیگر چیزی نمی شنوم..فقط می خوام مراسم تمام شود.میخ های تابوت را در می آورم ، نایلون های کهنه را کنار بزنم و ببینم این جعبه ی جادویی از تو چه سوغاتی برایم آورده. امیر دوزانو می شود و روی تابوت تو را می بوسد . تابوتی که رویش پرچم ایران کشیده اند .حالا در تابوت را باز می کنند.. جز یک استخوان از تو چیزی نمانده.استخوان درشت ران . استخوانی که مال هیچکس دیگر نیست.مال عباس من است....مابقی خاک است... ......یکی می پرسد اطمینان دارید که این شهید دوران است ؟؟ من می دانم.دلم می گوید..امیر زیر بار نمی رود و در جواب مرد می گوید می خواهیم آزمایش DNA بدهیم... به خاطر دل امیر سکوت می کنم... امیر باز دست می کند توی تابوت و گریه اش بیشتر می شود..مردی می گوید : این جسد از قبر شهید دوران دراومده...نبش قبر شده ست...باز می گوید : دست توی خاک نکنید ؛ آلوده ست.من و امیر نگاهش می کنیم... دلم می خواهد همه چیز دروغ باشد.تو هنوز زنده باشی ، در تابوت دوباره باز بشود و ما تو را ببینیم که از خوابی دراز و دور بیدار می شوی و به ما لبخند می زنی... باز سوار ماشین خودمان بشویم .از تونل دراز و تاریک عبور کنیم و آخرش در آن نور تند چشم هایمان را باز کنیم و در بیشه کلا باشیم..تو و امیر بدوید سمت دریا و من از دور نگاهتان کنم ، برایتان لبخند بزنم..... پایان... از کتاب : دوران به روایت همسر شهید به قلم : زهرا مشتاق ☕️🌹 @yahtadoon http://eitaa.com/joinchat/904593409Cdf6cc11aa3
تبیین: 🔴 چرا دقیقا را مورد هدف قرار می دهند؟! 💢فاکس نیوز/نیکی هیلی، نماینده دائم آمریکا در سازمان ملل:   "ما داریم آنها (ایرانی‌ها) را طوری خفه می‌کنیم که مجبورند خیلی زود به موضوع های بالستیک خود و حمایتشان از تروریسم بپردازند... نمی‌توانیم اجازه دهیم که آنها برنامه هسته‌ای داشته باشند...در حال حاضر، تمرکز اصلی ما بر روی است." در دل وقاحت گویی جدید این مقام امریکایی یک نکته بسیار مهم نهفته است؛ آمریکایی ها در شکل جدید دشمنی خود دقیقا را هدف قرار داده اند. 🔻۱. این نکته که آمریکایی ها مجموعه اقداماتی را برای هدف قرار دادن مردم ایران در پیش گرفته اند به این معنی است که خودشان واقف هستند توانایی سرنگونی نظام ایران را ندارند. اگر صبر مردم و انسجام ملی ادامه داشته باشد ؛ طراحی جدید امریکا،  بی ثمر باقی خواهد ماند. 🔻۲. (مهم) ☄ایجاد گسل های نارضایتی میان مردم- نظام ، مردم- دولت، دولت-نظام و مردم- مردم از اهداف سیاست جدید امریکایی هاست. 🔻۳. بر خلاف تبلیغات آمریکایی ها؛ شرایط اقتصادی ایران (با وجود شرایط نامناسب و مدیریت کم تحرک و فاقد ابتکار دولت فعلی ) به سمت ورشکستگی و فروپاشی اقتصادی نخواهد رسید. دقیقا به دلیل ناکافی بودن ابزارهای دشمن، آمریکایی ها در صدد ایجاد یک بزرگ در ادراک مردم ایران هستند. در همین راستا اقدامات تهاجمی آمریکایی ها بگونه ای است تا ذهنیات مردم  مورد هدف قرار گیرد. کارکرد اصلی تحریم و فشارهای آمریکا ؛ در است. آمریکایی ها به دنبال انباشت نارضایتی در اذهان مردم ایران هستند تا بقول خودشان به انفجار منتهی شود. @yahtadoon http://eitaa.com/joinchat/904593409Cdf6cc11aa3