eitaa logo
کانال یاران همدل
94 دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
13.8هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 عید دیدنی فرماندهان سپاه در نوروز ۱۳۶۲ ... 💐تصویر، جمعی از فرماندهان دفاع مقدس را نشان می‌دهد که در منزل یکی از آشنایان محسن رضایی (فرمانده وقت سپاه) در شهر شوش جمع آمده‌اند. این عکس مربوط به صبح عید نوروز سال۱۳۶۲ و قبل از عملیات والفجر یک می‌باشد که شهیدان: ابراهیم همت، مهدی باکری، رضا چراغی، کاظم نجفی‌رستگار, حسن درویش و علی ییلاقی ( فرمانده وقت لشکر ویژه ۲۵ کربلا) نیز در میان جمع حضور دارند. 🌹یاد همه غیورمردان سرزمین عشق همیشه جاودان🌹 🌺یادشان گرامی با ذکر صلوات ❤️ http://eitaa.com/yaranhamdel
🔰 یادت باشه یک روز جوونایی از چشمای خشگلشون گذشتند تا امروز ما چشمامون غرق خدا باشه نه غرق گناه .....🌸🍃 ایام عید و رفت و آمد سعی کنیم گناهی نکنیم ای برادر نگاهت👁️ ای خواهر حجابت🧕 http://eitaa.com/yaranhamdel
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 ڪلام حق امروز هدیہ به روح پُر فتوح: شهدای اسلام از صدر تا انقلاب اسلامی http://eitaa.com/yaranhamdel
🔰 مسیح کردستان 📝 زندگینامه شهید محمد بروجردی 🎬 قسمت ۸۹ مقام معظم رهبری: «چهرۀ او را بازسازی کنید، آن صورت نجیب و سالم، آن آدم کم حرف و پرکار و مؤمن، این را بتوانید درست نشان بدهید، حالاتش را نشان بدهید.» ▪️ شهر سنندج در سکوتی مرگبار فرو رفته بود. آرامش قبل از طوفان. بازار و مغازه‌ها تعطیل بود. از سنندج بروجردی را خواسته بودند. اوضاع آنقدر بحرانی بود که کریمی درخواست کرد، بروجردی به آنجا برود و اوضاع را از نزدیک ببیند. وقتی در فرودگاه محمد از هلیکوپتر پیاده شد کریمی در چند قدمی او ایستاده بود و محمد توانست از همان فاصله چهره پف کرده و چشمان قرمز و نیم بسته او را ببیند. در بین راه، کریمی سربسته همه چیز را تعریف کرد: - از سه روز پیش عده‌ای جلوی سپاه جمع شدند و یکسره شعار دادند که سپاه باید از کردستان برود. دو روز اول، به همان شعار دادن گذشت و ما هم ساکت بودیم و حرفی نزدیم تا اینکه دیروز نزدیک‌های ظهر از روی آن تپه‌ها به سپاه تیراندازی شد. اصلاً باور نمی‌کردیم. مردم جلوی سپاه جمع بودند. برای همین بچه‌ها نمی‌توانستند مقابله کنند. شروع کردیم با تیراندازی هوایی، جوابشان را دادیم ولی نمی‌دانیم چه شد که سه نفر از بین مردم زخمی شدند. محمد گفت: - می‌خواهند بهانه برای درگیری درست کنند. کاری می‌کنند که این وسط چند نفر از مردم مجروح شوند، آن وقت آنها را بهانه می‌کنند تا نقشه‌های خودشان را عملی سازند. کریمی گفت: - وضع عجیب و غریبی شده، ما تکلیف خودمان را نمی‌دانیم. محمد گفت: - قبول دارم، اما یکی از مشکلات جهاد در راه خدا، تحمل چنین وضعیت‌هایی است، باید استقامت کرد. - چه استقامتی برادر! هر روز یک جور دست به تخریب روحیه این بچه‌ها می‌زنند. - بله، می‌خواهم روحیه‌مان را از دست بدهیم. بهانه دستشان بدهیم و... صحبت بروجردی و کریمی ساعت‌ها طول کشید. محمد حتی در جمع بچه‌های گرفتار در باشگاه افسران هم صحبت کرد. آنها هم عصبی و ناراحت بودند. روزها و هفته‌ها و ماه‌ها در یک ساختمان تنگ و تاریک گرفتار بودن و با انواع و اقسام شکنجه‌های روحی دست و پنجه نرم کردن، همه را عصبی کرده بود، محمد به همه نوید پیروزی می‌داد. همه امید محمد به سازمان بود. وقتی آنها آموزش‌های لازم را می‌دیدند و مسلح وارد میدان می‌شدند، اوضاع فرق می‌کرد. ادامه دارد... برگرفته از کتاب: مسیح کردستان http://eitaa.com/yaranhamdel
🔰 حُرِّ انقلاب اسلامی 🎬 قسمت اول زندگينامه نام: شاهرخ شهرت: ضرغام نام پدر: صدرالدين تولد: ۱۳۲۸ تهران شهادت: آبادان ۵۹/۹/۱۷ اينها مشخصات شناسنامه‌ای اوست. کسي که در سي و يک سال عمر خود زندگي عجيبي را رقم زد. از همان دوران کودکي با آن جثه درشت و قوي خود، نشان داد که خلق و خوي پهلوانان را دارد. شاهرخ هيچ‌گاه زيربار حرف زور و ناحق نمي‌رفت. دشمن ظالم و يار مظلوم بود. دوازده سالگي طعم تلخ يتيمي را چشيد. از آن پس با سختي روزگار را سپري کرد. در جواني به سراغ کشتي رفت. سنگين وزن کشتي می‌گرفت. چه خوب پله‌هاي ترقي را يکي پس از ديگري طي می‌کرد. قهرمان جوانان، نايب قهرمان بزرگسالان، دعوت به اردوی تيم ملی کشتی فرنگی. همراهی تيم المپيک ايران و... اما اينها همه ماجرا نبود. قدرت بدني، شجاعت، نبود راهنما، رفقاي نا اهل و... همه دست به دست هم داد. انساني بوجود آمد که کسي جلودارش نبود. هرشب کاباره، دعوا، چاقوکشي و... پدر نداشت. از کسي هم حساب نمی‌برد. مادر پيرش هم کاري نمی‌توانست بکند الا دعا! اشک می‌ريخت و براي فرزندش دعا می‌کرد. خدايا پسرم را ببخش، عاقبت به خيرش کن. خدايا پسرم را از سربازان امام زمان(عج) قرار بده. ديگران به او می‌خنديدند. اما او می‌دانست که سلاح مومن دعاست. کاری نمی‌توانست بکند الا دعا. هميشه می‌گفت: خدايا فرزندم را به تو سپردم. خدايا همه چيز به دست توست. هدايت به وسيله توست. پسرم را نجات بده! ادامه...👇
زندگی شاهرخ در غفلت و گمراهی ادامه داشت. تا اينكه دعاهای مادر پيرش اثر كرد. مسيحا نفسی آمد و از انفاس خوش او مسير زندگی شاهرخ تغيير كرد. بهمن ۵۷ بود. شب و روز می‌گفت: فقط امام، فقط خميني(ره) وقتي در تلويزيون صحبت‌های حضرت امام پخش می‌شد، با احترام می‌نشست. اشك می‌ريخت و با دل و جان گوش می‌كرد. می‌گفت: عظمت را اگر خدا بدهد، ميشود خمينی، با يك عبا و عمامه آمد. اما عظمت پوشالی شاه را از بين برد. هميشه می‌گفت: هر چه امام بگويد همان است. حرف امام برای او فصل‌الخطاب بود. برای همين روی سينه‌اش خالكوبی كرده بود كه: فدايت شوم خمينی. ولايت فقيه را به زبان عاميانه براي رفقايش توضيح می‌داد. از همان دوستان قبل از انقلاب، يارانی برای انقلاب پرورش داد. وقتی حضرت امام فرمود: به ياری پاسداران در كردستان برويد. ديگر سر از پا نمی‌شناخت. حماسه‌های او را در سنندج، سقز، شاهنشين و بعدها در گنبد و لاهيجان وخوزستان و... هنوز در خاطره‌ها باقي است. شاهرخ از جمله كساني است كه پير جماران در رسايشان فرمود: اينان ره صد ساله را يك شبه طي كردند. من دست و بازوی شما پيشگامان رهائي را می‌بوسم و از خداوند می‌خواهم مرا با بسيجيانم محشور گرداند. وقتی از گذشته زندگي خودش حرف می‌زد داستان حُر را بازگو می‌كرد. خودش را حُر نهضت امام می‌دانست. می‌گفت: ُحُر قبل از همه به ميدان كربلا رفت و به شهادت رسيد، من هم بايد جزء اولين‌ها باشم! در همان روزهای اول جنگ از همه جلوتر پا به عرصه گذاشت. آنقدر دلاورانه جنگيد که دشمنان برای سرش جايزه تعيين کردند. آنقدر شجاعانه رفت تا كسی به گرد پايش نرسد. رفت و رفت. آنقدر رفت تا با ملائك همراه شد. شاهرخ پروازي داشت تا بی‌نهايت. در هفدهم آذر پنجاه و نه دشتهای شمال آبادان اين پرواز را ثبت كرد. پروازی با جسم و جان. كسي ديگر او را نديد. حتي پيكرش پيدا نشد! می‌گويند مفقودالاثر، اما نه، او از خدا خواسته بود همه گذشته‌اش را پاک کند. همه را، هيچ چيزي از او نماند. نه اسم، نه شهرت، نه مزار و نه هيچ چيز ديگر. خدا هم دعايش را مستجاب کرد. اما ياد او زنده است. نه فقط در دل دوستان، بلکه در قلوب تمام ايرانيان. او سرباز ولايت بود. مريد امام بود. مرد ميدان عمل بود و اينها تا ابد زنده‌اند. هرگز نميرد، آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جريده عالم دوام ما ادامه دارد... http://eitaa.com/yaranhamdel
🔰 شوخی‌ها وخاطرات طنزِ دفاع مقدس «ماجراهای آقا فریبرز» 🎬 قسمت ۹۷ ″آش″ صبحهــا آش می‌دادند. يدالله، اول صبح مي‌رفت توی حمام و نرمش مي‌كرد، بـه مسئول گروهش مي‌گفت: آش من رو بزارين كنار، بعداً ميام ميخورمش. فریبــرز كه آدم شوخی بود، مي‌رفت و آش يدالله را می‌خورد. هر جا هـم كـه پنهانــش می‌كرد، فریبــرز پيدايش مـی‌كرد و می‌خوردش. يك شب، يدالله نشست و فكر كرد، چـه طـور فردا صبح آش رو پنهــان بكند كه دســت فریبــرز بــه آن نرسد. يدالله صبح، يواشکی سهميۀ آشش را گرفت و گذاشت ته كيسه لباسها. با خيال راحت رفت و نرمش كرد، وقتي برگشت، همه نگاه می‌كردند كه صـدایش کی بلند می‌شود. يدالله مثل يك سرباز پیروز، كيسه‌اش را درآورد. نگاهی به جمع كـرد و گفـت: امروز، كاری كردم كه به كوری چشم اونـايی كـه آشم رو می‌خوردن، دستشون بِهش نرسـه. فكرش رو هم نمی‌كردند آش رو كجا گذاشتم. دست برد داخل كيسه و شروع كرد به بیرون آوردن لباسهـا. بعد بشقاب را درآورد، سرش را كه برداشت داد زد، خــدا لعنتــت نکنــه فریبــرز، عقـل جن هم به اين نمی‌رســید. معلوم شد فریبرز، آش را خورده و توی بشقاب ريگ گذاشته بود. برگرفته از: کتاب ماجراهای آقا فریبرز نویسنده: ناصر کاوه http://eitaa.com/yaranhamdel
14.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 یکی از مهم‌ترین راه‌های حل مشکلات مالی 🔸جزء شانزدهم 🔸داستان شانزدهم http://eitaa.com/yaranhamdel
10.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 هر روز یک آیه راجع به امام عصر(عج) 🔵 جزء شانزدهم 🌕 بزودی همه حضرت مهدی -عجل الله فرجه- را خواهند شناخت http://eitaa.com/yaranhamdel
🔰 چند روزه همه‌ دنیا دارن از جنایات صهیونیست ها در بیمارستان شفا میگن اما سلبریتی‌های ما، فیلم نجات توله‌های یک سگ رو منتشر میکنن‼️ http://eitaa.com/yaranhamdel