eitaa logo
کانال یاران همدل
94 دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
13.7هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال یاران همدل
🔰 مجمعی در امتداد دارالتبلیغ(۴) 🔺محمدرضا پهلوی برای مقابله با امام و بازداشتن او از مبارزه ضد رژیم
🔰 مجمعی در امتداد دارالتبلیغ(۵) 🔸به منظور رهایی صهیونیست‌ها از خطر امام خمینی و فلج کردن نهضت امام، روحانی‌نماهای تهران که جز تأمین زر و مال و جاه، اندیشه‌ای نداشتند به دستور ساواک و به فرمان ملوکانه، دست به کار شدند تا با کار گرفتن حربه‌ای امام را از مبارزه با رژیم صهیونیستی بازدارند و یا دست‌کم تبلیغات او را علیه صهیونیست‌ها در میان توده‌های مسلمان بی‌اثر سازند. 🔸آنها پس از گردهمایی و تشکیل نشست‌هایی در برابر نشست‌های هفتگی علمای راستین اسلام و مطالعات و کند و کاوهای گسترده، حربه مورد نظر خود را از فرموده پیامبر اسلام بدست آوردند. حربه‌ای که رنگ اسلام داشت، از کلام پیامبر عالیقدر اسلام بود، حربه‌ای که می‌توانست برای مدتی مردم را سرگرم سازد و دودستگی راه بیاندازد، بحث و جدل برپا کند که آیا باید با اسراییل مبارزه کرد یا نه؟ همین دودستگی و یا چند دستگی چقدر می‌توانست برای پیشبرد برنامه‌های شاه و صهیونیست‌ها مفید و موثر باشد و کارها را عقب بیاندازد و خیال رژیم اشغالگر را آسوده سازد. 🔸روحانی‌نماها با این خواب‌های طلایی، حربه برنده خود را عرضه داشتند و با شعار الکفر مله واحده به جنگ امام و مبازات ضد صهیونیستی او برخاستند. 📚نهضت امام خمینی، ج۱، ص۹۸۲_۹۸۱ http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰روایت‌هایی از رواداری و مدارای امام خمینی در حوزه نجف (۲) ⭕️موضع امام در برابر مقامات رژیم بعث عر
🔰 روایت‌هایی از رواداری و مدارای امام خمینی در حوزه نجف (۳) 💠 نگهبانی از کیان حوزه نجف 🔹رژیم عراق برای سلب استقلال حوزه نجف بر آن شد علمای نجف را ناگزیر سازد که در برابر نقشه‌ها و توطئه‌های دیکتاتورمابانه و زورگویانه آنها سر تسلیم فرود آورند و سیطره و سلطه بعثی‌ها بر حوزه نجف را بپذیرند. 🔸از این رو، به آقای سید ابوالقاسم خویی اولتیماتوم دادند که باید برنامه حوزه نجف و تحصیل‌ کنندگان این حوزه را به اطلاع رژیم عراق برسانید و مشخص کنید روحانیانی که در این حوزه درس می‌خوانند از چه تاریخی وارد شده‌اند و تا چه تاریخی درسشان ادامه می‌یابد و چه زمانی فارغ‌التحصیل می‌شوند در غیر این صورت دولت عراق ناگزیر است حوزه نجف را به کلی منحل و تعطیل کند. 🔹 آقای خویی با نظر موافق با این پیشنهاد رژیم عراق، فرزند خود سید جمال را نزد امام فرستاد و اولتیماتوم بعثی‌ها را به عرض امام رسانید. امام با پذیرفتن این پیشنهاد به شدت مخالفت کرد و پذیرش آن را بر خلاف مصالح اسلام، حوزه نجف و روحانیت شیعه دانست. 📚سید حمید روحانی، فصلنامه پانزده خرداد، دوره سوم، شماره ۷۳ و ۷۴، ۱۴۰۱، ص ۸۹ http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 خاطرات خودنگاشت همسر امام (۲۶) ✳️ امام مرا دوست داشت 🔹... بعد از ۶ ماه منزل «یخچال قاضی» پیدا
🔰خاطرات خودنگاشت همسر امام (۲۷) ✳️ پایان خانه به دوشی 🔸..صاحب خانه مردی بود بنام «طاهری» و اصرار داشت آقا این خانه را بخرد و می‌گفت به هر صورتی که آقا راضی باشد می‌فروشم. آقا به برادر بزرگش آقای پسندیده نامه‌ای نوشت که خانه ارث پدری‌اش و همچنین سهمیه‌اش را از یک باغچه بفروشد تا بتواند خانه را خریداری کند. قیمت خانه را شانزده هزار تومان تقویم کردند. دوازده هزار تومان از خمین تهیه شد ولی در بقیه‌اش گیر بودیم که ناگهان شخصی آمد و با اصرار پنج‌هزار تومان به صورت امانت پیش آقا گذاشت. علی‌الظاهر عازم کربلا بود. این پول مازاد بر خرجش بود ... آقا از او اجازه تصرف گرفته بود تا بعد باز پس دهد. 🔹آقا فردای آن روز معامله منزل را تمام کرد. آقای پسندیده هم بنا بود پولی در دو سه ماه آینده برایش بفرستد ... [اما] راهیان کربلا کارشان در تهران به بن‌بست کشیده می‌شود و هنوز هفته‌ای سپری نشده بود که صاحب امانت باز می‌گردد و [به آقا] می‌گوید آمده‌ایم پولمان را بگیریم ... آقا گفتند به‌قدری ناراحت شدم که حد نداشت به خود تشر زدم که سید! آنها تو را امین دانسته‌اند و با طیب خاطر [به تو] اجازه تصرف دادند اما تو چرا تصرف کردی ... به آنها گفته بود... فردا بیایید. آنها رفتند ساعتی نگذشت که در زدند، مردی با پاکتی از پول وارد شد گفت آقا پسندیده فرستاده‌اند. معامله باغچه... انجام گرفت... امام پول‌ها را شمردند درست به‌اندازه پولی بود که از راهیان کربلا گرفته بود ... (زندگینامه بانو خدیجه ثقفی همسر امام ص۱۳۴) http://eitaa.com/yaranhamdel
9.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 چگونه حضرت فاطمه در سن ۶۰ سالگی مادرش، حضرت خدیجه بدنیا آمده؟ ❌ آیا تولد حضرت زهرا در سن بالای ۶۰ سالگی مادرش ممکنه؟ http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 آموزش جنگ شناختی ⭕اقناع سازی ❌القای ترس مسئولان 🔷عده ای شروع به تحریف سخنان آیت الله رییسی کر
🔰 آموزش جنگ شناختی ⭕اقناع سازی ❓القاء یا تلقین ⚜️از میان دویست روش جنگ نرم که در فضاهای سایبری مورد استفاده قرار می گیرد شاید بتوان مؤثرترین آن ها را «تکنیک القاء» دانست. 🔼هر کلمه، شئ، رنگ و هر آنچه پیرامون انسان رخ می دهد، علاوه بر تأثیرگذاری در ضمیر آگاه انسانها، ضمیر ناخودآگاه آنها را نیز درگیر خواهد کرد و مبنای بسیاری از کنش‌ها و رفتارهای انسان به ضمیر ناخودآگاه او برمی گردد. 🔼براین اساس در جنگ نرم می توان در یک جمله یا عکس یا... چندین نکته روان شناسی را گنجانید و آن را به مخاطب القا کرد. http://eitaa.com/yaranhamdel
36.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 حمله افراطی‌ها به پزشکیان؛ ظریف رو بذار کنار http://eitaa.com/yaranhamdel
26.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 ایران آمریکا و اسرائیل را شکست می‌دهد (اعتراف سرهنگ آمریکایی) http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 خاطرات شهداء🌷 ″هواپیمای میگ۲۵ دشمن را تا یک سال زمین‌گیر کردیم!!″ 🌷اول مرداد ماه ۱۳۶۲ در کابین ع
🔰 خاطرات شهداء🌷 ″اسلحه پيشرفته!!″ 🌷گرمای نيمه شب جزيره مجنون كلافه‌ام كرده بود. بچـه‌هـا در سـنگر خوابيده بودند. هوای شرجی و فضای دم كرده داخل سنگر باعث شد كه نتوانم دوام بياورم. بلند شدم و زدم بيرون. كمی زير آسـمان در سـكوت راه رفتم. با خودم گفتم حالا كه خوابم نمی‌برد، بهتر است وضو بگيـرم و نماز شبی بخوانم. توفيقی اجباری كه از پيش آمدنش خوشحال شدم. آفتابه‌ای را كه در كنار درِ سنگر گذاشته بودند برداشتم. آب به انـدازه كافی در آن بود. مـشتی آب بـه صـورتم زدم و درود بـر محمـد و آل او فرستادم. وضوی خود را كامل گرفتم. يك‌دفعه پشت خـاكريز بـه نظـرم چيزی تكان خورد. نيم‌خيز شده و.... 🌷و دولاّ جلو رفتم. در تاريكی مطلق، برق كلاهش را ديدم؛ يك عراقی بود. كمی ترسيدم. وای خدای مـن! دشـمن تا آن طرف سنگرها آمده بود. خواستم فرياد بزنم، ولی ديـدم صـدايم در نمی‌آيد. بايد كاری می‌كردم. آهسته، آهسته جلو رفتم. ديدم يك نفر است. معلـوم بـود اطلاعـاتی است و برای شناسايی آمده است. به خودم آمدم. ديـدم آفتابـه هنـوز در دستم است. پيش خودم گفتم اسلحه ندارم، حالا چه كار كنم! يك‌دفعـه فكری به نظرم رسيد. آهسته جلو رفتم و لوله آفتابـه را در كمـرش فـرو كردم. صدا زد: تسليم، تسليم! و دست‌هایش را بالا گرفت. اسلحه‌اش را گرفتم و به او گفتم: «تعال، رو!» 🌷وقتی اين طرف خاكريز آمدم، با صدای بلند داد زدم: «مهدی، حسين! كجاييد يك عراقی گرفتم!» بچه‌ها با صدای من بيدار شدند. چند تا از بچه‌های نگهبانی هم سريع رسيدند. همه غرق در خنده بودند. چند نفر سريع رفتند ببينند كسانی ديگر هم هستند؛ كه متوجه شـدند آن‌ها فرار كرده‌اند. من با لوله آفتابه يك اسير گرفته بودم. بچه‌ها از خنـده روده‌بر شده بودند. بعد از آن اتفاق و بردن سرباز عراقی، نمـاز شـبِ باحـالی خواندم و پيش خودم به اين فكر كردم كه وضـوی نمـاز مـن باعـث جلـوگيری از شناسايی منطقه شده بود. راوی: رزمنده دلاور سعيد صديقی http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 شوخی‌ها و خاطرات طنزِ دفاع مقدس «ماجراهای آقا فریبرز» 🎬 قسمت ۱۷۵ ″موفق باشی″ جزو اسرای عراقی یک
🔰 شوخی‌ها و خاطرات طنزِ دفاع مقدس «ماجراهای آقا فریبرز» 🎬 قسمت ۱۷۶ ″و لا يمكن الفرار من حکومتک″ دیدنی بود برخورد بچه‌ها با اسرای دشمن بعثی در روزهای اول جنگ. يك الف بچه با دو وجب و نیم قد و بالا به نام فریبرز يك مشت آدم گردن کلفت سبیل از بناگوش در رفته را می‌انداخت جلو و ردیف می کرد به سمت عقب با آن سر و وضع آشفته و ترس و لرزی که بر جانشان افتاده بود. هر چی می‌گفتی مثل طوطی تکرار می کردند و کاری به درست و غلط بودنش هم نداشتند از آن جالبتر شاید عربی صحبت کردن بچه های خودمان بود. به محض اینکه یک نفر سر و دمش می جنبید و فکر فرار به سرش می زد تنها چیزی که فریبرز بلد بود این بود که سلاحش را می‌گرفت به سمت آنها و می‌گفت و لا يمكن الفرار من حكومتك. حالا آنها چی می‌فهمیدند، خدا عالم است... برگرفته از: کتاب ماجراهای آقا فریبرز نویسنده: ناصر کاوه http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 خداوند الموت ✅ تاریخ فرقۀ اسماعیلیه ۶) کیش باطنی الموت چگونه بوجود آمد؟ 🎬 قسمت ۶ ادامه قسمت قب
🔰 خداوند الموت ✅ تاریخ فرقۀ اسماعیلیه ۶) کیش باطنی الموت چگونه بوجود آمد؟ 🎬 قسمت ۷ ادامه قسمت قبل... موسی بعد از اینکه به جوان دیلمی رسید سلام کرد و جواب شنید و گفت فرمانده قلعه به من اجازه داده که امروز با شما باب دوستی را بگشایم جوان دیلمی گفت بما هم دستورداده شده که امروز با تو دوستی کنیم. موسی از آن جوان پرسیداز نام تو پیداست که اهل دیلمان باشی، بگو از چه موقع در این قلعه بسر می‌بری؟جوان سفید چهره گفت چهار سال است که من دراین قلعه هستم.موسی پرسید قبل از آن آیا در دیلم بودی؟خورشیدکلاه جواب داد زادگاه من دیلم است ولی من در الموت بسر می‌بردم.موسی پرسید در آنجا رتبه تو چه بود؟ جوان دیلمی گفت من در الموت فدائی بودم و برای این که فدائی مطلق شوم اینجا آمدم.موسی پرسید آیا در دیلمان خویشاوندی داری؟خورشیدکلاه گفت در دیلمان، یک قبیله جزو خویشاوندان من هستند. موسی سئوال کرد آیا دلت برای خویشاوندان تنگ نمی شود؟خورشیدکلاه گفت نه. موسی پرسید آیا از آنها یاد میکنی؟خورشید کلاه جواب مثبت داد و افزود،ولی دلم برای آنها تنگ نمیشود. موسی گفت شنیده بودم که اگر عضوی از کار بیفتد اعضای دیگر قوی تر میشود و تصور می کردم اگر کسی مقطوع النسل گردد و نتواند ازدواج کند و بزن و فرزند علاقمند شود علاقه اش نسبت بخویشاوندان چون پدر و مادر و خواهر و برادر بیشتر خواهد شد.خورشیدکلاه جواب داد در من این طور نیست و من برای دیدار خویشاوندان بیتاب نیستم. موسی پرسید بعد از این که وارد این قلعه شدی چه مدت طول کشید تا تو را مقطوع النسل کردند؟ جوان دیلمی گفت یک روز بعد از ورود باین قلعه مقطوع النسل شدم. موسی پرسید آیا هنگامی که میخواستند تو را از نظر جنسی ناتوان کنند متأسف نبودی؟ جوان دیلمی جواب داد به هیچ وجه متأسف نبودم. موسی نیشابوری با خود گفت معلوم میشود یا جوانهایی که در این قلعه سکونت دارند و فدائی مطلق هستند ابله می باشند یا من، زیرا چگونه می توان پذیرفت که انسان را مقطوع النسل بکنند ولی هنگامی که از نظر جنسی او را ناتوان می‌نمایند متأسف نباشد. سپس سئوال کرد آیا موقعی که میخواستند تو را مقطوع النسل کنند احساس درد کردی؟ خورشید کلاه گفت قدری احساس درد کردم ولی درد شدید نبود و بعد خوابم برد و هنگامی که از خواب بیدار شدم درد نمی کشیدم. موسی سئوال کرد اکنون احساسات تو چگونه است، آیا میل داری ازدواج کنی؟ خورشید کلاه گفت من خواهان ازدواج نیستم. موسی پرسید من از تو انتظار دارم که با صراحت بمن جواب بدهی و بگوئی که آیا اندیشه زن را می کنی یا نه؟ خورشید کلاه جواب داد نه ای موسی. تنها فکر من این است که زنده بمانم تا بتوانم روزی را که کیش باطن عالمگیر می شود ببینم. موسی گفت من هم مثل تو امیدوارم روزی بیاید که کیش ما عالمگیر شود. خورشید کلاه اظهار کرد امروز از طرف شیرزاد بما دستور داده شد که با تو صحبت کنیم و به سئوالاتی که از ما می‌کنی جواب بدهیم. ما پرسیدیم که برای چه بما دستور داده میشود که با تو صحبت کنیم؟ گفتند برای اینکه تو می‌ترسی مقطوع النسل شوی و تصور می‌نمائی که هرگاه مقطوع النسل شوی دچار ضایعه ای غیر قابل جبران خواهی شد. موسی گفت صحیح است و من می ترسم که نتوانم در آینده ازدواج کنم خورشید کلاه اظهار کرد دیگران که در این قلعه هستند شاید مثل تو بودند و می ترسیدند که مقطوع النسل شوند و اینک چیزی که به مخیلۀ آنها خطور نمی کند موضوع ازدواج است و آیا تو گمان می کنی که بهتر از دیگران میفهمی و سایرین باندازه تو عقل نداشته اند تا این که نخواهند مقطوع النسل شوند؟ موسی گفت اگر تو از من نمی‌رنجی بتو میگویم که گاهی اتفاق می‌افتد که صدها نفر نمی‌فهمند و یک نفر می‌فهمد و به همین جهت است که شماره دانشمندان در هر عصر به تعداد انگشت های دو دست می باشد و خداوند به همه کس یک اندازه عقل نداده است. خورشید کلاه حیرت زده پرسید آیا میخواهی بگویی که ما همه بی عقل بودیم. موسی نیشابوری گفت من نمی‌توانم بگویم که شما بی عقل بودید ولی میتوانم اظهار کنم که تعصب شیرزاد فرمانده این قلعه و تعصب شما عقلتان میچربد وگرنه خود را بر مقطوع النسل و شکل خویش را شبیه به خواجه ها نمیکردید. مگر مجاهدین صدر اسلام که آن فداکاریها را در راه دین کردند خود را مقطوع النسل نمودند. مگر یاران حسین(ع) در صحرای کربلا که بی محابا جان را در راه امام فدا کردند مقطوع النسل بودند؟ من تصور نمیکنم که خداوند ما موافقت کرده باشد که ما مقطوع النسل شویم برای اینکه خود زن و فرزند دارد. من فکر میکنم که مقطوع النسل کردن فدائیان مطلق از ابتکارات خود شیرزاد فرمانده این قلعه است. من نمیتوانم فکر کنم که خداوند ما از این موضوع اطلاع ندارد، چون شیرزاد بدون موافقت خداوند مبادرت باین کار نمیکند ولی شیرزاد اول این تصمیم را گرفته و بعد باطلاع خداوند رسانیده است. ادامه دارد... http://eitaa.com/yaranhamdel