eitaa logo
کانال یاران همدل
94 دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
13.9هزار ویدیو
108 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت ۲.mp3
13.71M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🔹ماجرای رفتن قاسم👦🏻 به شهر کرمان و کارگری👨🏻‍🔧 کردن 🎬قسمت ۲ 🔸هرکسی قاسم رو میدید، می‌گفت: تو خیلی کوچولویی برای کار کردن قسمت اول👈اینجا http://eitaa.com/yaranhamdel
قصه آیه مباهله.mp3
11.17M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🔰 ماجرای بحث و جدال مسیحی های نجران با رسول الله و قصه مباهله(مباهله دیگه چیه🤔) 🎬 قسمت ۳۱ 🔵 پیامبر خدا خدا فرمودند: به خدا سوگند اگر آنها پشیمان نمی‌شدند و مباهله می‌کردند، همگی نابود می‌شدند. قسمت قبل 👈 اینجا (ع) http://eitaa.com/yaranhamdel
قلب سالم ۴۲_1.m4a
11.81M
سالم ۴۲ قسمت : چهل و دوم🌱 موضوع : اثر همنشین 🌾 http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰خاطرات تلخ که با حضور خدا شیرین می‌شود 🎬قسمت نهم روزي كه عليرضا جراحي شده بود اون شيشه كه ما ب
🔰خاطرات تلخ که با حضور خدا شیرین می‌شود 🎬قسمت ۱۰ سوختگي پاي من اندازه يك سكه ده توماني بود صورتم وسيع اما سطحي بود با گاز استريل كه مي كشيدم هر روز قبل از نماز قسمتي أز پوستهاي مرده صورتم كنده مي شد به صورتم ويتامين آ مي زدم كم كم ابروهام و مژه هام كاملا در اومد ختم سوم صورتم ورم داشت و لاي چشمام كمي باز بود دختر خالم اومد تو مسجد انقدر دو دستي محكم مي زد توي صورتش الان كه دارم تعريف مي كنم از شدت هيجان صحنه قلبم درد مي گيره و حس از تنم بيرون ميره ديوانه وار ميزد توي صورتش و من چيكار مي تونستم بكنم بدتر غمگين مي شدم و عمق حادثه رو دريافت مي كردم و پنهان كردنش برام سخت مي شد اصلا جلو نرفتم نه اون اومدم سمت من نه من رفتم سمتش گويا براي هر دومون سخت تر بود براي شب هفت ورمها خيلي كم شده بود پوستهاي مرده رو با گاز استريل كنده بودم منتها رنگ پوستم كمي سرخ بود دستم رو دكتر كه پانسمان كرد گفت فردا نيا پس فردا بيا همين باعث عفونت شد وقتي باز كرد عفونتهايي داشت كه سفت بود و پاك نمي شد زن داداش جاريم سوپروايزر بيمارستان بود جاريم گفت زن داداشم برات پانسمان مي كنه دستم رو شست خيلي درد مي كرد.دردي فوق طاقت،عفونتها هم پاك نمي شد تا توي استخوان دستم درد مي كرد دردش براي عفونتش بودموقع شستن در عين حال كه اصلا به روي خودم نياوردم اما درد انقدر شديد بود كه ازش ناراحت شده بودم چرا داره انقدر سفت ميشوره در صورتي كه بايد سفت تر مي شست اگر عفونتها رو مي كند تا به خون برسه گوشت اضافه نمي آورد،نه اينكه كم گذاشت نه،من اصلا طاقت كندن عفونتش رو نداشتم الان متوجه شدم چرا عليرضا رو بي هوش كردند و با برس عفونتهاش رو تميزكردند چون انگار گوشت سفيدبود عفونتي مايع مانند كه فشار بدي بياد بيرون مثل زخمهايي كه اصولا عفونت مي كنه نبودسفت بود دفعه بعد كه ديدمش به طور ناخوداگاه دلم نميخواست بهش سلام كنم أز بس دردش شديد و غير قابل تحمل بود به خودم گفتم بنده خدا لطف كرده زحمت كشيده برات شسته و پانسمان كرده ، سريع سلام و عليك واحوالپرسي و تشكر مجدد بابت زحمات كردم اما لحظات اول دست خودم نبود هر بار مي ديدمش ازش خوشم نمي اومد در صورتي كه قبل از اينكه دستم رو پانسمان كنه ازش خيلي خوشم مي اومد.اين توضيحات رو مي دم براي درك سوختگيهاي وسيع عليرضا و عفونتهاش بود و درد موقع شست و شو،درد او هزاران برابر درد من بود وطاقتش به مراتب كمتردستم يه باريك به پهناي دو سانت و طول ١٠ سانت بود كه سه چهار سانتش عفونت كرده بود و همه ي درد مربوط به همين منطقه عفوني بودعليرضا بعد أز هر بار شست و شو نيم ساعت أز درد مي لرزيد بيمارستان خصوصي نبود فقط ساعت ملاقات بايد مي رفتيم،خواهرشوهرم ظهرها مي رفت و بهش ناهار مي داد من نمي شد برم بيمارستان،همسرم سركار بود و اون سالها تاكسي تلفني خيلي باب نبود شايدم مي ترسيدم البته من اصلا ازش نخواستم اما اگر موافق بود نمي گفت تونميخواد بياي هر روز.من كه روحم براي پسرم پرپر مي زد بينمون فاصله اوفتاده بود و نمي دونم چرا نگفت بريم خونه ي خواهرشوهرم ؟ميشد اگرملاحظه مخارج رو مي كرد خريد كنه و اگر ملاحظه زحماتمون رو ، من تو كار خونه كمك كنم نه اصلا روی چنین درخواستی رو نداشت عليرضا بدون من جايي نمي رفت چيزي نمي خريد و حتي با پدرش بدون من حاضر نبود پارك يا خريد و حتي دكتر بره اما نمي دونم چرا انقدر بي عرضه بودم براي بيمارستان رفتن البته ساعات ملاقات رو به ندرت شد كه نرم اما منظورم تحت عنوان ناهار دادن هست .البته مسافت دور بود ما جنت آباد بالاي همت بالاي ٣٥ متري گلستان بوديم و بيمارستان نزديك ميدان توحيد ،خواهر شوهرم منزلشون خيلي نزديك بود ايشون مي رفت منزلشون ستارخان نزديك مسجد ابوالفضل،چندين روز كه در مراقبتهاي ويژه بود، داماد برادرم هم خيلي مي اومد ملاقات عليرضا،يه روز ديدم براش كباب درست كرده اورده با پلو دوغ و ماست و خيار با ماست چكيده و نعنا،اما خيلي كم خورد و برگردوندعلاوه بر اينكه براي عليرضا ناراحت شدم براي داماد برادرم كه انقدر زحمت كشيده بود و اينطوري شد هم ناراحت بودم ،خواهرشوهرم پارسال ماه رمضان يدفعه دل درد گرفت و بردن بيمارستان و عمل كردند گفتند روده ش سياه شده بوده و باعمل ميكروب پخش شده و به همين سادگي فوت كرد،چند روز قبلش همگي منزلشون دعوت بوديم.دو سه روز بعدخاله ي همسرم دعوت كرده بودخواهرشوهرم نيومده بود گفتند مريضه،همون شب بستري شده بود ،من فكر مي كردم يه عمل ساده ست ،خواهرشوهرم خيلي مهربون بودانقدر كه هرچند وقت يكبار كاملا خلاء ش رو احساس می کنم و انگار جایگزینی برایش نیست ،موقع سلام علیک هم مثل همه الکی بوس نمی کرد دستش رو میگذاشت پشتم ودر آغوش میکرفت، احساس دستاش برام همیشه لذتبخش بود لطفا برای شادی بانوی مهربان فاتحه ای قرائت کنید http://eitaa.com/yaranhamdel
روانشناسی قلب 07.mp3
1.59M
7 🎧آنچه خواهید شنید؛ ❣اولین قربانی سخت گیری های ما؛ قلب خودمونه... 🔻برای داشتن يه قلب آروم وشاد؛ تمرین کنیم،آسون بگیریم، هم به خودمون،هم به دیگران. قسمت قبل 👈 اینجا http://eitaa.com/yaranhamdel
حمایت های مردم.mp3
14.64M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🔰 ماجراهای ترور دومین رئیس جمهور ایران و حمایت‌های مردم قسمت ۲۱ 🟡 امام خمینی به یاران و اطرافیان‌شون گفتن: این بچه‌ها رو میبینی با چه عشق و علاقه‌ای قلک هاشون رو میارن برای جبهه ها🥺 قسمت قبل 👈اینجا http://eitaa.com/yaranhamde
کانال یاران همدل
🔰 سیدِ محرومین 📝 خاطراتی از رئیس‌ جمهور مردمی شهید رئیسی ۲۴)فراتر از یک دیپلمات سید ابراهیم رئیس
🔰 سیدِ محرومین 📝 خاطراتی از رئیس‌ جمهور مردمی شهید رئیسی ۲۵)نماینده همه اهل سنت و شیعه سنی و شیعه ندارد؛ او تقریباً به تمام روستاهای خراسان جنوبی سر زده و با مردمانش نشست و برخاست داشته. برای همین است که تقریباً کل استان می‌شناسندش و رأی او در انتخابات خبرگان از همان روز اول رقابت‌های انتخاباتی همیشه قطعی بوده و هست. در سرکشی‌هایش بــــه روستاهای استان بارها آمده که اهل سنت به او اقتدا کردند و پشت سرش نماز خواندند. بــس که قبول دارند آقا سیدشان را. اگر کمی دیر هم می رسید، بدون تأمل به امام جماعت اهل سنت اقتدا می‌کرد. ______ حضرت علی عليه السلام به زیاد بن ابیه جانشین فرماندار بصره نوشتند صادقانه به خداوند سوگند یاد می کنم اگر گزارش برسد که از غنایم و بیت‌المال مسلمانان چیزی کم یا زیاد برداشته‌ای آن چنان بر تو سخت بگیرم که در زندگی کم بهره و بینوا و حقیر و ضعیف شوی. (نهج البلاغه نامه۲۰) **** مقام معظم رهبری(مدظله): من اگر از کسی کوتاهی ببینم و بفهمم تقصیر داشته اغماض نمی‌کنم. در مورد مسؤولان هم همیشه سفارش می‌کنم و می‌گویم که اغماض نکنید. (بیانات در جلسه پرسش و پاسخ مدیران مسئول و سردبیران نشریات دانشجویی ۱۳۷۷/۱۲/۰۴) http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🕊️پرواز دیده‌بان🕊️ 📖فصل پنجم 🇮🇷بروز بیماری ″روزهای بستری در شهر کرد و اصفهان″ آیت‌اله حیدری:
🕊️پرواز دیده‌بان🕊️ 📖فصل پنجم 🇮🇷بروز بیماری ″بیمارستان امام خمینی تهران″ آیت‌اله حیدری در تهران به کلینیک خون بیمارستان امام خمینی(ره) رفتیم. با تجویز دکتر «شریفیان»، مجدداً از مغز استخوان حشمت‌اله نمونه‌گیری کردند. برادرم عبداله از دکتر شریفیان که با چند نفر دکتر بالای سر حشمت‌اله بود، پرسید: دکتر گروه خونی برادرم - مثبت بود؛ ولی آخرین آزمایش گروه خونی‌اش را - مثبت نشان میدهد چطور ممکن است؟ پزشکهای معالج قبلی هم تعجب کردند و گفتند که اشتباه شده به نظرتان آزمایشها باید تکرار شوند؟ دکتر شریفیان که در واقع استاد گروه پزشکی حشمت بود، با نگاه دقیق به برگه های آزمایش روی میز حرف عبداله را تأیید کرد و از سایر پزشکان خواست در مورد این سؤال نظرشان را بگویند یکی از آنها با تعجب گفت: امکان تغییر در - خون هست؛ اما در گروه خونی امکان ندارد! دکتر شریفیان نظرات رزیدنتها را که شنید خودش توضیح داد که در موارد بسیار نادری امکان تغییر گروه خونی هم وجود دارد... بالاخره آن روز دکتر حزینی از مغز استخوان حشمت نمونه گرفت و برای بررسی و اطمینان بیشتر به آزمایشگاه خود بیمارستان و اصفهان فرستاد. آزمایشگاه کلینیک امام خمینی تهران برای آماده شدن جواب آزمایش دو هفته زمان تعیین کرد. ساعت ۸ همان شب حشمت‌اله حالش بد شد. او با تجربه‌ای که از بیماری خودش داشت احساس کرده بود خونریزی داخلی دارد. هر طور بود با دکتر حزینی تماس گرفتیم و از او راهنمایی خواستیم ایشان با اطلاع از سابقه بیماری گفت: به احتمال زیاد پلاکت خونش پایین است؛ او را به بیمارستان امام ببرید و بگویید ۱۰ واحد پلاکت خون تزریق کنند. وقتی به اورژانس بیمارستان امام رسیدیم و توصیه دکتر را گفتیم ابتدا خونش را برای آزمایش فرستادند و بلافاصله به او پلاکت تزریق کردند. اگر حشمت را روز قبل به بیمارستان امام نبرده و تشکیل پرونده نداده بودیم معلوم نبود در اورژانس به موقع به توصیه دکتر حزینی عمل کنند. آزمایش آن شب نشان داد که پلاکت خونش به ده هزار واحد کاهش پیدا کرده که خیلی پایین و خطرناک بود. ادامه دارد... برگرفته از کتاب: پرواز دیده‌بان http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 شوخی‌ها و خاطرات طنزِ دفاع مقدس «ماجراهای آقا فریبرز» 🎬 قسمت ۱۷۳ ″سیب سحرآمیز″ در عملیات والفج
🔰 شوخی‌ها و خاطرات طنزِ دفاع مقدس «ماجراهای آقا فریبرز» 🎬 قسمت ۱۷۴ ″اسرای عراقی″ صبح یکی از عملیاتها ناگهان دیدم فریبرز دوتا عراقی دو برابر خودش را اسیر گرفته و روی شانه یکی شان نشسته و با اسلحه دارد آنها را به سوی ما میارد و از راه دور داره شعاری میده و آن دو عراقی تکرار می‌کنند نزدیکتر که رسیدند شنیدم که اسیران می‌گفتند یا صدام پیت حلبی" و "یا صدام خیلی خری" و... به ما که رسید و اسرا را تحویل داد گفتم آخه تو با این هیکل چطوری این دو نره غول را اسیر کردی... یکی از آن خنده‌های موذیانه اش را کرد و گفت دیشب که عملیات شده بود خودشان را در جایی قایم کرده بودند. نزدیکی‌های ظهر که گشنگی و تشنگی به آنها فشار آورده بود با لباس بسیجی‌ها آمدند ایستگاه صلواتی شربت آبلیموه و کمپوت گرفتند و پول در آورده بودند که حساب کنند من هم فهمیدم عراقی هستند و با اسلحه خودم اسیرشان کردم... تا یادم نرفته بگم یه بار دیگه هم فریبرز دوتا اسیر عراقی دیگه هم گرفته بود که ماجرای شیرین و خنده داری دارد که از این قرار بود. یکی از تخصص های فریبرز تقلید صدای آدم و حیوانات بود. آنقدر صدای بز را قشنگ ادا می‌کرد که خود بز هم نمی‌توانست همچنین صدایی از خودش در بیاورد. یه روز که تو منطقه پدافندی بودیم و فریبرز با دوستش در سنگر کمین مشغول نگهبانی بودند، شیطنت آقا فریبرز گل می‌کند و صدای بز در میاورد عراقیها خیال می‌کنند که داخل سنگر از گوسفندهای عشایر مرزی جا مانده است. همین که داخل سنگر میشوند تا بز را با خودشان ببرند. فریبرز و رفیقش اسلحه را به طرف عراقی می‌گیرند و آنها را اسیر می‌کنند و به عقب منتقل می‌کنند. برگرفته از: کتاب ماجراهای آقا فریبرز نویسنده: ناصر کاوه http://eitaa.com/yaranhamdel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 رسانه اماراتی «العین»: چین سامانه لیزری سایلنت هانتر (شکارچی خاموش) را به برای مقابله با حمله احتمالی اسرائیل هدیه داده است http://eitaa.com/yaranhamdel