#ذوالقرنین_کیست❓
#تفسیر_روایی
#قسمت_اول
ابوبصیر گوید: از امام صادق (علیه السلام) تفسیر این آیه:
وَ یَسْئَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَیْکُمْ مِنْهُ ذِکْرا(83کهف)
را پرسیدم. امام (علیه السلام) فرمود:
«خداوند ذوالقرنین را بهسوی قومش مبعوث کرد، آنها به گوشهی راست پیشانیاش ضربه زدند. پس خداوند او را به مدّت پانصد سال میراند و پس از آن دوباره او را مبعوث کرد. آنها به گوشهی چپ پیشانیاش ضربه زدند. پس خداوند او را به مدّت پانصد سال میراند و پس از آن دوباره او را مبعوث کرد و مغرب و مشرق زمین را تحت تصرّف او در آورد؛ از آنجا که خورشید طلوع میکند تا آنجا که غروب میکند. این است معنای این سخن خداوند که فرمود: تا به غروبگاه آفتاب رسید [در آنجا] احساس کرد [و در نظرش مجسّم شد] که خورشید در چشمهی تیره و گلآلودی فرو میرود ... و خدا او را مجازات شدیدی خواهد کرد! (کهف/۸۷۸۶) امام (علیه السلام) فرمود: «در آتش، ذوالقرنین با مس و آهن و قیر و قطران در برابر آنها دری ساخت و جلوی خروج آنها را گرفت. هرکس از آنان از دنیا میرفت، هزار پسر از نسل او زاده میشد. آنها پس از فرشتگان، بیشترین جمعیّت مخلوقات را داشتند. از امیرمؤمنان علی (علیه السلام) پرسیدند: «ذو القرنین پیامبر بود یا فرشته»؟ امام (علیه السلام) فرمود: «او نه پیامبر بود و نه فرشته. بلکه تنها بندهای از بندگان خدا بود که دوستدار او بود و خداوند نیز او را دوست داشت و دارای خلوص نیّت بود و خداوند او را بهسوی قومش مبعوث کرد. آنها به گوشهی راست پیشانیاش ضربه زدند و او طی مدّتی که خداوند اراده کرده بود در بیهوشی بود. سپس دوباره مبعوث شد و اینبار به گوشهی چپش ضربه زدند و باز هم به ارادهی خداوند مدّت زمانی را بیهوش بود تا اینکه برای بار سوّم مبعوث شد و خداوند در روی زمین به او قدرت داد و در میان شما مانند او وجود دارد یعنی خود امام علی (علیه السلام) او به جایگاه غروب خورشید رسید و دید که خورشید در چشمه تیره و گلآلودی فرو میرود و در آنجا قومی را یافت گفتیم: «ای ذو القرنین! آیا میخواهی [آنان] را مجازات کنی، و یا روش نیکویی در مورد آنها انتخاب نمایی؟. (کهف/۸۶) ذوالقرنین گفت: «امّا کسی را که ستم کرده است، مجازات خواهیم کرد سپس بهسوی پروردگارش بازمیگردد، و خدا او را مجازات شدیدی خواهد کرد! (کهف/۸۷)». سپس [بار دیگر] از اسبابی [که در اختیار داشت] بهره گرفت. (کهف/۸۹) یعنی یک نشانه و راهنما، تا به خاستگاه خورشید رسید [در آنجا] دید خورشید بر جمعیّتی طلوع میکند که در برابر [تابش] آفتاب، پوششی برای آنها قرار نداده بودیم [و هیچگونه سایبانی نداشتند]. (کهف/۹۰) گفت: اینها صنعت دوزندگی لباس را نمیدانستند. سپس [بار دیگر] از اسبابی [که در اختیار داشت] بهره گرفت. (کهف/۸۹) یعنی یک دلیل و نشانه، [و همچنان به راه خود ادامه داد] تا به میان دو کوه رسید و در کنار آن دو (کوه) قومی را یافت که هیچ سخنی را نمیفهمیدند [و زبانشان مخصوص خودشان بود]! [آن گروه به او] گفتند: «ای ذو القرنین یأجوج و مأجوج در این سرزمین فساد میکنند آیا ممکن است ما هزینهای برای تو قرار دهیم، که میان ما و آنها سدّی ایجاد کنی»؟! (کهف/۹۴۹۳) ذوالقرنین گفت: «آنچه پروردگارم در اختیار من گذارده، بهتر است [از آنچه شما پیشنهاد میکنید]! مرا با نیرویی یاری دهید، تا میان شما و آنها سدّ محکمی قرار دهم! (کهف/۹۶۹۵)». برایش آوردند و او آن را میان دو صدف یعنی دو کوه گذاشت و بهوسیلهی آن فضای خالی بین دو کوه را پر کرد. سپس به آنها دستور داد آتش بیاورند. وقتی آتش آوردند، آهن را با آن گداخته کردند و بر رویش مس ریختند و شکاف را به کلّی مسدود کردند و این است معنای این سخن خداوند: قطعات بزرگ آهن برایم بیاورید [و آنها را روی هم بچینید]!» تا وقتی که کاملًا میان دو کوه را پوشانید، گفت: «[در اطراف آن آتش بیفروزید، و] در آن بدمید»! [آنها دمیدند] تا قطعات آهن را سرخ و گداخته کرد، ... نقبی در آن ایجاد کنند. (کهف/۹۷۹۶) ذوالقرنین گفت: «این از رحمت پروردگار من است! امّا هنگامیکه وعدهی پروردگارم فرا رسد، آن را درهم میکوبد و وعدهی پروردگارم حق است! (کهف/۹۸)».
#ادامه_دارد
#ذوالقرنین_کیست❓
#تفسیر_روایی
#قسمت_دوم
در آخر الزمان و قبل از روز قیامت این سد ویران میشود و یأجوجومأجوج میآیند و انسانها را میخورند و این است معنای این آیه: تا آن زمانکه «یأجوج» و «مأجوج» گشوده شوند و آنها از هر محلّ مرتفعی بهسرعت عبور میکنند. (انبیاء/۹۶) ذوالقرنین به مغرب رفت در راه خود به روستایی رسید و مانند شیر غضبناک غرش کرد و از غرش او تاریکی و رعد و برق و صاعقههایی پدید آمد که مخالفان و دشمنانش را نابود میکرد و همینکه به مغرب خورشید رسید، تمامی مردم زمین تحت سلطهی او در آمدند که در این آیه به این موضوع اشاره شده است: ما به او در روی زمین، قدرت و حکومت دادیم و اسباب هرچیز را در اختیارش گذاشتیم. (کهف/۸۴) یعنی نشانهای. به ذوالقرنین گفتند: «خداوند بر روی زمین چشمهای دارد به اسم چشمهی حیات و هر موجود جانداری که از آب آن بنوشد، تا روز قیامت نخواهد مرد». ذوالقرنین، خضر (علیه السلام) را که بهترین یارانش بود و سیصدوشصت مرد دیگر را به نزد خود فرا خواند و به هرکدام از آنها یک ماهی داد و گفت: «به فلان جا بروید که در آنجا سیصدوشصت چشمه قرار دارد. هرکدام از شما باید ماهی خود را در یکی از آن چشمهها بشوید». آنها رفتند و این کار را انجام دادند. وقتی خضر (علیه السلام) نشسته بود و ماهی را میشست، ماهی از دستش بیرون پرید و به درون چشمه رفت. خضر (علیه السلام) از آنچه که دیده بود بسیار متعجّب شد و با خود گفت: «جواب ذوالقرنین را چه بدهم»؟ سپس لباس خود را از تن در آورد و بهدنبال ماهی رفت و از آن آب نوشید امّا نتوانست ماهی را بگیرد. پس به نزد ذوالقرنین باز گشتند. ذوالقرنین دستور داد ماهیها را از یارانش بگیرند. وقتی نوبت به خضر (علیه السلام) رسید، ماهی نزد او نبود. ذوالقرنین او را احضار کرد و از او پرسید: «ماهی چه شد»؟ خضر (علیه السلام) ماجرای ماهی را به او گفت. ذوالقرنین پرسید: «وقتی ماهی فرار کرد تو چه کردی»؟ خضر (علیه السلام) پاسخ داد: «در آب شنا کردم و بهدنبال ماهی گشتم امّا آن را نیافتم». ذوالقرنین پرسید: «آیا از آن آب خوردی»؟ خضر (علیه السلام) پاسخ داد: «بله». سپس ذوالقرنین بهدنبال چشمه گشت و آن را نیافت، پس به خضر (علیه السلام) گفت: «تو صاحب آن چشمه هستی».
📚تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۸، ص۵۸۶
بحارالأنوار، ج۱۲، ص۱۷۷
/ القمی، ج۲، ص۴۰
/ البرهان؛ «عن ابی عبدالله ... و سیل امیرالمؤمنین» محذوف
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#امام_زمان_تنها_راه_نجات