eitaa logo
یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)
2.9هزار دنبال‌کننده
60 عکس
25 ویدیو
6 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بلاکش، شهید رهت می‌شویم سعید ابن عبداللهت می‌شویم (حسن لطفی) @ysshobeyr_hassan_lotfi
آقا شما هستی دلم قرص است ، حتما بعد از رئیسی هم رئیسی‌ها می‌آیند (حسن لطفی) @yashobeyr_hassan_lotfi
بلاکش بلایت به جان می‌خریم رضای امام زمان می‌خریم الهی نبینی غمی بعد از این به حق دل بی بی ام‌البنین (حسن لطفی) @yashobeyr_hassan_lotfi
فَلَمَّا جَآءَهَا نُودِيَ أَنۢ بُورِكَ مَن فِي ٱلنَّارِ وَمَنۡ حَوۡلَهَا وَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ پربركت باد آنكه در آتش است و آنكه پيرامون آن است، و منزّه و پاك است خدا كه پروردگار جهانيان است نمل 8
بسم الله الرحمن الرحیم یا جواد الائمه ادرکنی جز عطش  جز درد  جز آتش  بجز ماتم نداشت آه، زهرِ ام‌فضل از زهرِ جعده کم نداشت مجتبای دیگری در حجره‌ای اُفتاده بود غیر وا اُما خدایا سینه‌اش مرهم نداشت  آن حسن دورش شلوغ است از عزیزان این حسن خواهری حتی برای گریه کردن هم نداشت ای جوانِ خانه با این زهر پیرت کرده‌اند ای بهم پیچیده قدتت شانه‌های خم نداشت واجوادِ فاطمه دارد رضا را می‌کُشد داغ این است این جوان جز قاتلش محرم نداشت پشت در کِل می‌کشند و پای می‌کوبند تا... گم شود  دادش که دیگر  قوتی از سم  نداشت خوب شد بابای او بالاسرش امروز نیست خوب شد پیش پدر خون ناله‌ای مبهم نداشت گرچه بر سینه کشیدندش به سمت پشت بام جای شُکرش هست دیگر سینه‌ای درهَم نداشت بوی نان می‌آمد اما دخترک این روزها چند وعده جای نان جز سیلی محکم نداشت (حسن لطفی ۴۰۳/۰۳/۱۷) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم عروج من و آستان جواد قنوت من و آسمان جواد من و خلوت لامکان جواد سری دارم و سایبان جواد که آقا ندیدم  بسان جواد رهاییم اما به دامی خوشیم اسیریم اما به بامی خوشیم همه کنج صحن  امامی خوشیم به امید عرض سلامی خوشیم نگیرید از ما امان جواد هزاران هزار آستان دیده‌ایم در این آستان نورِ جان دیده‌ایم که جود و کرم توامان دیده‌ایم همیشه همین و همان دیده‌ایم دو عالم کجا خورده نان جواد اگر کارو بارت بهم خورده است اگر بر دلت موج غم خورده است به نامت اگر رزق کم خورده است چه غم ، راه تو بر حرم خورده است تو و سفره‌ی  جاودان جواد به گِردش کرم در کرم را ببین به صحنش حرم در حرم را ببین به روی گناهان قلم را ببین هلا سائل محترم را ببین که عمری نشسته به خوان جواد خوشا باد اگر کاظمین آمدیم اگر پیش این نور عین آمدیم همه عمر در زیرِ دِین آمدیم کنار ضریحِ حسین آمدیم خوشا بر دل میهمان جواد اگر مشهدی وقت دیدار گو سرت را به دیوار بگذار گو شبیه گدایی بدهکار گو دو بار و سه دفعه نه یکبار گو فقط گو رضاجان به جان جواد.... (حسن لطفی ۴۰۳/۰۳/۱۸) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم غزل مرثیه شهادت‌امام محمد‌باقر روحی فداه چه تفاوت بکند ناله کند یا نکند که دلِ سوخته را ناله مداوا نکند چه تفاوت بکند پا بکشد یا نکشد کاش میشُد خودش اینقدر تقلا نکند زهر اینبار چه دارد متورم شده است زهر با این تنِ بیمار مدارا نکند این جوانی که کنار پدر اُفتاده زمین چه کند گریه اگر بر سرِ بابا نکند اینهمه جایِ جراحات برای شام است زهر هرچند که سخت است چنین تا نکند نَفَس آخر و با روضه‌ی ویرانه گریست نشُد او یاد غمِ عمه‌ی خود را نکند یادش اُفتاد که هم بازیِ او می‌اُفتاد سنگ رحمی به سرِ دخترِ نوپا نکند گفت دستم... سرِ زنجیر به دستش بستند پس از آن شِکوه‌ای از آبله‌ی پا نکند کاش میشُد که سرِ بام کسی ننشیند یا اگر رفت فقط شعله مُهیا نکند یاکه رَقّاصه‌شان موقعِ هُل دادنمان خنده بر گریه‌ی ذُریّه‌ی زهرا نکند چادر عمه پناهش شد و نالید : سرم... چه کنم تاکه مرا زجر تماشا نکند - - - زنِ غساله چه فهمید که میگفت به خود بهتر این است که این مقنعه را وا نکند (حسن لطفی۹۶) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم یا سیدی یا محمدابن‌علی الباقر سلام‌الله گرچه با این دردِ جانکاهش تبسم کرده بود فاطمه با دیدن او دست و پا گُم کرده بود زهرها با هم تفاوت داشتند اما بگو... این چه زهری بود که جمسمش تورم کرده بود آنقدر پیچید در خود سوخت از آهش زمین گوئیا در سینه‌اش آتش طلاطم کرده بود زهر از یکسو و داغ کربلا از یک طرف آب با آتش به قتلِ او تفاهم کرده بود عمه‌اش را دید و خواند از خیمه‌های سوخته مادرش را دید ه یادِ داغ هیزم کرده  بود دید گرد محرمانش حلقه‌ی نامحرمان دید طفلی را که راهِ خیمه را گُم کرده بود سرخ شد چشمش  گمانم آهِ آخر را کشید دختران شعله‌ور را که تجسم کرده بود یادِ زنجیر و طناب و خارِ راه و سنگِ بام یادِ شام و نان خشک  و لطف مردم کرده بود وقت غسلش دید فرزندش جراحات تنش خیزران از بس که بر پشتش ترحم کرده بود.... (حسن لطفی ۱۴۰۰/۰۴/۲۶) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم چگونه او جگر تفته روبراه کند توانِ آه ندارد که آه آه کند نشد که راه رود مثلِ مادرش شده بود نشد که خیزد و دیوار تکیه‌گاه کند نشسته است جوانش به بستر مرگش خداکند که ننالد فقط نگاه کند چه داشت زهر که جسمش چنین تورم کرد که دست و پا زدنش را چه جانکاه کند هنوز غرقِ جراحات شام و کرببلاست بگو که رویِ پدر را به قتلگاه کند برای او همه‌اش روضه است وقتی که..‌. نظر به آب کند یا نظر به ماه کند کنارِ عمه به زنجیر بود و حیف نشد که خویش را سپرِ طفلِ بی‌گناه کند به چنگِ پیر‌زنی سنگ بود و او می‌گفت : خدا کند نزند یا که اشتباه کند (حسن لطفی ۹۹/۰۵/۰۷) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله الرحمن الرحیم سلام حضرتِ بی خانمانِ من برگرد غریبِ قافله‌‌ی بی نشان من برگرد سلام از لب من که پیام تو بودم فقط به جرم همینکه سلام تو بودم سلام آنکه همین کوفه بر زمینش زد فقط به خاطر تو سنگ بر جبینش زد صدا زدند سلام حسین را کشتیم پسر عموی امام حسین را کشتیم سلام از بدنی که پُر از ستاره شده سلام از تن مسلم که پاره پاره شده سلام از لبِ پا خورده‌ام  فدای سرت سلام از تنِ تا خورده‌ام  فدای سرت سلام از جگری که جراحتش تازه است سلام از بدنی که میانِ دروازه است از این تَنی که نه سر دارد و نه سامانی مگر که خاک شوم دست نامسلمانی کسی که نیست  میا که سلام رفته حسین سرِ من  و سرِ هانی به شام رفته حسین مرا ببخش ولی شرح غم شنیدنی است مرا ببخش ولی مقتلم شنیدنی است سلام آنکه گرفتار درد غربت شد کسی که کشته‌ی هجده هزار بیعت شد کسی که نامه‌ی یکصد هزار تن را دید بجای آنهمه یاری   پیر زن را دید جماعت آمدم و خوانده‌ام فُرادا را کسی نبود بخوانم نماز عشاء را دو کودکم دو گرسنه دو تشنه‌ی معصوم سپرده‌ام به شُرِیح  السلام یا مظلوم کسی نبود به ما بین خانه جا بدهد کسی نبود به دستم کمی غذا بدهد هرآنچه بر سر ابنِ مُسَهَّر آوردند سرِ من و سر هانیِ  بی سر آوردند کشان کشان نوک قلاب‌ها تنم بردند چه زود کوچه‌ی قصاب‌ها تنم بردند حرام زاده‌ای از پا کشید بندم کرد به زور با سر قناره‌ای بلندم کرد سلام از جگری که جراحتش تازه است سلام از بدنی که میان دروازه است چه غم که دشنه‌ی قلاب می‌خورد بدنم تمام روز فقط  تاب می‌خورد بدنم به زیر آتش این آفتاب می‌سوزم برای دربه دریِ رُباب می‌سوزم سرِ سلامت اگر رفته است سرم آقا فدای دخترکانت دو دخترم آقا خدا کند که مرا نور دیده نشناسد اگر رسید پدر را حمیده نشناسد به یاد آمدنت با نسیم نالیدم هرآنچه بر سر تو می‌رسد خودم دیدم که تشنه می‌شوی آب را نمی‌بینی به خواب کودک بی خواب را نمی‌بینی تو هم شبیه من از حال می‌روی آقا میان تنگی گودال  می‌روی آقا میا که داغ تو آتش به استخوانم زد سنان به نیتِ تو نیزه بر دهانم زد *قیس ابن مسهر صیداوی ، سفیر امام که بعد از حضرت مسلم در کوفه شهید شد. * جمعا پنج فرزند حضرت مسلم چهار پسر و یک دختر شهید شدند. * شیخ مفید  از یکصدهزار نامه کوفیان گزارش می کند. (حسن لطفی ۴۰۱/۰۵/۰۶) @yashobeyr_hassan_lotfi
دعای عرفه.pdf
1.82M
متن و ترجمه دعای امام حسین علیه السلام در روز عرفه برای کسانی که دسترسی به مفاتیح الجنان و دعای عرفه ندارند
بسم‌الله الرحمن الرحیم الْحَمْدُ‌لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ.... دلها اگر که بال برایِ تو می‌زنند هر شب سری به سمتِ سرای تو می‌زنند جبریل می‌شوند تمامِ کبوتران وقتی که بال و پَر به هوای تو می‌زنند از وصله‌های کهنه‌یِ نعلینِ خاکی‌ات پیداست سر به سویِ خدایِ تو می‌زنند هرشب فرشته‌ها که به معراج میروند دستی به ریشه‌های عبایِ تو می‌زنند بینند اگر خیالِ تو را بُت تراش‌ها تا روزِ حشر تیشه برای تو می‌زنند - - بر سینه‌ام نوشته خدا والی الولی یا مظهر العجائب و یا مرتضیٰ علی وقتش رسیده تا که زمین امتحان دهد وقتش رسیده تا که زمان را تکان دهد فصل ظهورِ نَفْسِ رسالت رسیده است میخواهد از خدای به گامش توان دهد باید سه روز صبر کند در غدیرِ خُم تا که به رویِ منبری از دل اذان دهد می‌خواست حق که آینه‌ای در برابرِ... ... آئینه‌ی تمام نمایش مکان دهد می‌خواست حق که عینِ نبی را عیان کند می‌خواست حق که دستِ خودش را نشان دهد - - شوری میان عرصه‌ی محشر بلند شد دستِ علی به دستِ پیمبر بلند شد وقتی غضب کُنَد همه زیر و زِبَر شوند جنگ آورانِ معرکه‌ها در به در شوند وقتی غضب کند همه در خاک می‌روند گیرم که صد سپاه بر او حمله وَر شوند چشمش اگر به پهنه‌یِ میدان نظر کند گردن کشانِ دهر همه بی سپر شوند از ضربِ ذوالفقار ، خدا فخر می‌کند سرهای بی شمار جدا بیشتر شوند فرقی نمی‌کند که یسار است یا یمین آن قدر سر زند که دو سر ، سر به سر شوند - - این مردِ تکیه گاهِ نبردِ پیمبر است این شیر ، شیرِ حضرتِ حق است حیدر است سر می‌دهیم و از درتان پَر نمی‌زنیم موجیم و سَر به ساحل دیگر نمی‌زنیم وقتی که حرف ؛ حرفِ ولایت مداری است ما دَم زِ غیر ، تا دمِ آخر نمی‌زنیم وقتی که امر نائبتان فرضِ جان ماست سنگِ کسی به سینه‌ی باور نمی‌زنیم فصل بصیرت است بجُز با لوایِ او حتی قدم به صحنه‌ی محشر نمی‌زنیم ما را فقط به پایِ ولایت نوشته‌اند ما سینه پای بیرقِ دیگر نمی‌زنیم - - با ذوالفقار و نامِ علی پا گرفته‌ایم ما درسِ خود زِ مکتب زهرا گرفته‌ایم عطری بده که غنچه‌ی نیلوفرم کُنی تا در حضورِ خویش شبی پَرپرم کُنی اصلاً مرا نگاهِ تو در صبحِ روزِ عهد پروانه آفرید که خاکسترم کُنی دُرِّ نجف دلم شده  شاید به دستِ خویش روزی مرا بگیری و انگشترم کُنی من را جلا بده که تو را جلوه گر شوم بهتر همان که آینه‌ی دیگرم کُنی نان جویی به دست تو دیدم چه می‌شود... ....هم سفره‌ی غلامِ خودت ، قنبرم کُنی همراه ظرفِ خالیِ شیر آمدم که باز دستی کشی به رویِ سرم سَرورم کُنی - - آقا نظر به چشمِ ترِ مادرم نما بوی محرم آمده عاشق ترم نما (حسن لطفی) @yashobeyr_Hassan_lotfi