eitaa logo
یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)
3.4هزار دنبال‌کننده
66 عکس
28 ویدیو
6 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم‌الله الرحمن الرحیم باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من مردِ غریبِ شهر سرگردانی‌ام‌من باران نمی‌آید ولی از اشک خیسم دارم به رویِ خاک از تو می‌نویسم کوفه مرا با ناله‌هایم روبرو کرد بدجور پیشِ زینبت بی آبرو کرد مَردم ولی با دردها هم گریه کردم در پیشِ این نامرد‌ها هم گریه کردم پشتِ خودم از بیش و کم یک تَن ندیدم بی خانمان‌تر از خودم یک تَن ندیدم شبهای اینجا کوچه‌های سرد دارد یک مَرد با دو کودکِ شبگرد دارد آقا غلط گفتم مَیا ای رود برگرد گفتم غلط کردم از اینجا زود برگرد یاران دیروز آه پُشتم را شکستند شمشیر دستم بود ، مُشتم را شکستند اینجا رفیقی داشتم اما پَرم ریخت یاری که با من بود آتش بر سرم ریخت یک آشنا سرنیزه بر کتفم فرو کرد من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد یاری که با من بود با پا زد بیافتم تنهایی‌ام می‌دید اما زد بیافتم آنکس که روز قبل دستش را فشردم امروز از دستانِ او یک نیزه خوردم آقا ، زد و با سر زمین خوردم به گودال از پشتِ سر آخر زمین خوردم به گودال آقا به طفلانت قسم هِی مو کشیدند در پیشِ طفلانم مرا هرسو کشیدند کوفه چه‌ها با این نفَس با این گلو کرد من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد از گوشه‌ای دیدند طفلانم شکستند چون دنده‌های سینه دندانم شکستند این دوستانش ; دشمناش را ندیدی با حرمله حجمِ کمانش را ندیدی ای کاش می‌ماندی که این غم سرمی‌آمد دندان شیریِ علی هم در می‌آمد ای کاش دستی روی حنجر را بگیرد یا که رُباب از شیر اصغر را بگیرد ای کاش پیشِ کودکانِ خود نیافتی یا مَحرمی چشمانِ دختر را بگیرد ای کاش جایِ خواهرانت وقتِ غارت یک مَرد باشد راهِ لشکر را بگیرد ای کاش برگردی نبینی ضجه‌ها را وقتی سنان پیشِ حرم سر را بگیرد کوفه مرا با سنگهایش زیر و رو کرد من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد برگرد ورنَه کعبه درهم می‌شود وای از پنج انگشتت یکی کم می‌شود وای (حسن لطفی ۹۸/۰۶/۰۸) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم می‌نویسم رویِ هر دیوار واویلا حسین می‌نویسم با لبی خونبار واویلا حسین هرقدم تکرار در تکرار واویلا حسین می‌نویسم زیرِ این آوار واویلا حسین وای از کوفه از این  آزار  واویلا حسین من که دنیایم تویی ؛ معنایِ دنیایم علیست من که غمهایم تویی آشوبِ شبهایم علیست دردِ امروزم تویی اندوهِ فردایم علیست آمدم در کوفه و گفتم که آقایم علیست بارها گفتم علی ، اینبار : واویلا حسین از علی گفتم ولیکن قلبِ طفلانم شکست از علی گفتم ولی یک سنگ دندانم شکست از علی گفتم ولی پهلوم میدانم شکست آنقدر خوردم که این بازویِ بی جانم شکست میزنم با دستِ بسته  زار  واویلا حسین دستگیرم کرده‌اند از بام میبینم تو را با تَنی پُر خون همین احرام میبینم تو را می‌رسی با دختری آرام میبینم تو را بِینِ کوفه در میانِ شام میبینم تو را آه آه از زینب و انظار  واویلا حسین کوفه و در سینه‌ها بُغضِ غدیرش را ببین وایِ من زنجیرهای سخت‌گیرش را ببین کوچه‌ها را بامهایش را اسیرش را ببین بوریایش را ببین تکه حصیرش را ببین دارم اینجا قبلِ تو یک کار : واویلا حسین جز غمت اینجا کسی دیشب پناهم داد  نه غیر طوعه هیچ کس در خانه راهم داد  نه پاسخی بر التماسم بر نگاهم داد  نه نه به من ، جا بر دو طفل بی گناهم داد  نه دخترم را بر حرم بسپار واویلا حسین هرکه اینجا بود_ حتی اندکی_ میزد مرا آن یکی می‌بُرد من را  این یکی میزد مرا پیرمردی میکشید و کودکی میزد مرا کاشکی جایِ یتیمت  کاشکی میزد مرا دخترت هست شب است و خار واویلا حسین یک نفر آمد نوک نیزه به پهلویم کشید یک نفر با چکمه‌اش بدجور بر رویم کشید خنجرش را کافری آمد به اَبرویم کشید حلقه‌ی زنجیر آورد و به بازویم کشید ناله‌ام شد با تَنی خونبار واویلا حسین مَردم اما گریه‌ام تقصیرِ تیرِ حرمله است جانِ تو ذهنم فقط درگیرِ تیر حرمله است بین کوفه صحبتِ تاثیرِ تیر حرمله است گرچه عُمری تیر دیدم ، تیر ، تیر حرمله است دیدم و گفتم ولی دشوار واویلا حسین جان من حتی برای آب اینجا رو مزن یا برای کودکی بی تاب اینجا رو مزن شرمگین از مادری بی خواب اینجا رو مزن پیش این لبخندها ارباب اینجا رو مزن رو مزن ، آبی ولی بردار واویلا حسین آب نه از صبح تا حالا فقط غم خورده‌ام آتش و سنگ و عصا و نیزه درهَم خورده‌ام هرچه خوردم کم نیاوردم ولی کم خورده‌ام با دو دستِ بسته سیلی‌های محکم خورده‌ام وای من از کوچه و بازار واویلا حسین (حسن لطفی۹۷) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم یا مسلم علیک منا السلام نمی‌دانم کجایی ای که از بی‌راهه می‌آیی همین اندازه می‌دانم که با شش‌ماهه می‌آیی همین اندازه می‌دانم جدا از چاره‌ات کردم چرا از خانه‌ی زهرا چنین آواره‌ات کردم سرِ دارالاماره  جان تو  جانی ندارم که تماشایی شدم  حالا که دندانی ندارم که بگو تا کوفه‌ی مولا کُشِ ناخوش نمی‌آیی به سوی مردمِ نامردِ مِهمان‌کُش نمی‌آیی اگرچه کوچه کوچه گریه‌ها بر خواهرت کردم ولی امروز چندین بار یادِ مادرت کردم همینکه ریختند از در به راه شعله‌ور رفتم اگرچه طوعه بود اما خودم در پشتِ در رفتم نه شعله خاک هم بر چادرش دیگر نخورد آقا خدا را شُکر در کوفه به رویش در نخورد آقا خبر داری به سنگِ کوچه‌های تنگ می‌خوردم کشیده می‌شدم هربار و بر هر سنگ می‌خوردم سرِ زنجیر در پایم طنابی هم به دستانم غلاف و تیغ و تیر و نیزه بود و سنگ و دندانم کسی بر پهلوی من زد که خون کرده دهانم را نوازش‌های یک چکمه شکسته استخوانم را من از بالای گودالی به شدت بر زمین خوردم توان از بازویم بُرد و به صورت بر زمین خوردم از آن گودالِ خون تا این بلندی راه بسیار است کشیدن‌های زخمی روی صدها پله دشواراست نه فکرِ دختران خود  که فکر دخترت بودم همین امروز چندیدن بار یادِ مادرت بودم... ( حسن لطفی ۴۰۰/۰۴/۲۸) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم زبان حال سر جناب مسلم علیه‌السلام دارم وصیت می‌کنم شاید نیایی با باد صحبت می‌کنم شاید نیایی دارد مسیرت را نشانم می‌دهد باد از روی دروازه تکانم می‌دهد باد با داغِ بی‌اندازه می‌گِریم که برگرد از بِین این دروازه می‌گِریم که برگرد با سر میان کوفیان مهمانم  آقا تا لحظه‌ای که میرسی می‌مانم آقا روزی که می‌آیی مرا بشناس وقتی از روی این دروازه آویزانم آقا هر روز سنگم می‌زنند از دور و نزدیک بازیچه‌ی تمرینِ این طفلانم آقا هر روز یک دندان من کم می‌شود تا... قربان دندانت شود دندانم آقا شرمنده‌ام اینجایَم و بال و پَرم ریخت  دیدی که کوفه خاکِ عالم را سرم ریخت من با چه رو گویم نیا رویی نمانده قلبم پُر از درد است و دارویی نمانده دستی که بیعت داد دستم را شکسته از بس مرا زد زخمِ بازویی نمانده طفلان من از گوشه‌ای دیدند من را از زخم‌های کوفه اَبرویی نمانده نزدیک نه از دور کوفی دوره‌ام کرد آنقدر زد تا دید پهلویی نمانده تا دِق نکرده زینب  از بیراهه برگرد گهوراه تا نَشکَسته  با ششماهه برگرد هرچیز کم باشد در اینجا غم زیاد است در کوفه می‌بینی که نامحرم زیاد است از خیزران و تازیانه حرف کم نیست از خار و سنگ و کعب نِی مرحم زیاد است ششماهه نه حتی برای مردها نیز.. یک تیغه از تیرِ سه‌شعبه هم زیاد است دست نوازش با یتیمی نیست اما پنجه برای گیسوی درهم زیاد است آبی برای تشنگان اینجا ندارند در شهر گویا طفلِ بی بابا ندارند تنها شدم تا سر به زیری را بفهمم شد بسته دستم دستگیری را بفهمم هِی سنگ خوردم زخم خوردم طعنه خوردم تا رنج بازار و اسیری را بفهمم من را به زنجیرش میانِ کوچه گرداند تا زخمِ پاهای کویری را بفهمم دندان من خون شد به یادِ دختر تو تا دردِ دندانهایِ شیری را بفهمم دلها در اینجا سنگِ دیوار است برگرد وقتِ حراجی‌هایِ بازار است برگرد (حسن لطفی ۴۰۰/۰۵/۱۷) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله الرحمن الرحیم سلام حضرتِ بی خانمانِ من برگرد غریبِ قافله‌‌ی بی نشان من برگرد سلام از لب من که پیام تو بودم فقط به جرم همینکه سلام تو بودم سلام آنکه همین کوفه بر زمینش زد فقط به خاطر تو سنگ بر جبینش زد صدا زدند سلام حسین را کشتیم پسر عموی امام حسین را کشتیم سلام از بدنی که پُر از ستاره شده سلام از تن مسلم که پاره پاره شده سلام از لبِ پا خورده‌ام  فدای سرت سلام از تنِ تا خورده‌ام  فدای سرت سلام از جگری که جراحتش تازه است سلام از بدنی که میانِ دروازه است از این تَنی که نه سر دارد و نه سامانی مگر که خاک شوم دست نامسلمانی کسی که نیست  میا که سلام رفته حسین سرِ من  و سرِ هانی به شام رفته حسین مرا ببخش ولی شرح غم شنیدنی است مرا ببخش ولی مقتلم شنیدنی است سلام آنکه گرفتار درد غربت شد کسی که کشته‌ی هجده هزار بیعت شد کسی که نامه‌ی یکصد هزار تن را دید بجای آنهمه یاری   پیر زن را دید جماعت آمدم و خوانده‌ام فُرادا را کسی نبود بخوانم نماز عشاء را دو کودکم دو گرسنه دو تشنه‌ی معصوم سپرده‌ام به شُرِیح  السلام یا مظلوم کسی نبود به ما بین خانه جا بدهد کسی نبود به دستم کمی غذا بدهد هرآنچه بر سر ابنِ مُسَهَّر آوردند سرِ من و سر هانیِ  بی سر آوردند کشان کشان نوک قلاب‌ها تنم بردند چه زود کوچه‌ی قصاب‌ها تنم بردند حرام زاده‌ای از پا کشید بندم کرد به زور با سر قناره‌ای بلندم کرد سلام از جگری که جراحتش تازه است سلام از بدنی که میان دروازه است چه غم که دشنه‌ی قلاب می‌خورد بدنم تمام روز فقط  تاب می‌خورد بدنم به زیر آتش این آفتاب می‌سوزم برای دربه دریِ رُباب می‌سوزم سرِ سلامت اگر رفته است سرم آقا فدای دخترکانت دو دخترم آقا خدا کند که مرا نور دیده نشناسد اگر رسید پدر را حمیده نشناسد به یاد آمدنت با نسیم نالیدم هرآنچه بر سر تو می‌رسد خودم دیدم که تشنه می‌شوی آب را نمی‌بینی به خواب کودک بی خواب را نمی‌بینی تو هم شبیه من از حال می‌روی آقا میان تنگی گودال  می‌روی آقا میا که داغ تو آتش به استخوانم زد سنان به نیتِ تو نیزه بر دهانم زد *قیس ابن مسهر صیداوی ، سفیر امام که بعد از حضرت مسلم در کوفه شهید شد. * جمعا پنج فرزند حضرت مسلم چهار پسر و یک دختر شهید شدند. * شیخ مفید  از یکصدهزار نامه کوفیان گزارش می کند. (حسن لطفی ۴۰۱/۰۵/۰۶) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله الرحمن الرحیم سلام حضرتِ بی خانمانِ من برگرد غریبِ قافله‌‌ی بی نشان من برگرد سلام از لب من که پیام تو بودم فقط به جرم همینکه سلام تو بودم سلام آنکه همین کوفه بر زمینش زد فقط به خاطر تو سنگ بر جبینش زد صدا زدند سلام حسین را کشتیم پسر عموی امام حسین را کشتیم سلام از بدنی که پُر از ستاره شده سلام از تن مسلم که پاره پاره شده سلام از لبِ پا خورده‌ام  فدای سرت سلام از تنِ تا خورده‌ام  فدای سرت سلام از جگری که جراحتش تازه است سلام از بدنی که میانِ دروازه است از این تَنی که نه سر دارد و نه سامانی مگر که خاک شوم دست نامسلمانی کسی که نیست  میا که سلام رفته حسین سرِ من  و سرِ هانی به شام رفته حسین مرا ببخش ولی شرح غم شنیدنی است مرا ببخش ولی مقتلم شنیدنی است سلام آنکه گرفتار درد غربت شد کسی که کشته‌ی هجده هزار بیعت شد کسی که نامه‌ی یکصد هزار تن را دید بجای آنهمه یاری   پیر زن را دید جماعت آمدم و خوانده‌ام فُرادا را کسی نبود بخوانم نماز عشاء را دو کودکم دو گرسنه دو تشنه‌ی معصوم سپرده‌ام به شُرِیح  السلام یا مظلوم کسی نبود به ما بین خانه جا بدهد کسی نبود به دستم کمی غذا بدهد هرآنچه بر سر ابنِ مُسَهَّر آوردند سرِ من و سر هانیِ  بی سر آوردند کشان کشان نوک قلاب‌ها تنم بردند چه زود کوچه‌ی قصاب‌ها تنم بردند حرام زاده‌ای از پا کشید بندم کرد به زور با سر قناره‌ای بلندم کرد سلام از جگری که جراحتش تازه است سلام از بدنی که میان دروازه است چه غم که دشنه‌ی قلاب می‌خورد بدنم تمام روز فقط  تاب می‌خورد بدنم به زیر آتش این آفتاب می‌سوزم برای دربه دریِ رُباب می‌سوزم سرِ سلامت اگر رفته است سرم آقا فدای دخترکانت دو دخترم آقا خدا کند که مرا نور دیده نشناسد اگر رسید پدر را حمیده نشناسد به یاد آمدنت با نسیم نالیدم هرآنچه بر سر تو می‌رسد خودم دیدم که تشنه می‌شوی آب را نمی‌بینی به خواب کودک بی خواب را نمی‌بینی تو هم شبیه من از حال می‌روی آقا میان تنگی گودال  می‌روی آقا میا که داغ تو آتش به استخوانم زد سنان به نیتِ تو نیزه بر دهانم زد *قیس ابن مسهر صیداوی ، سفیر امام که بعد از حضرت مسلم در کوفه شهید شد. * جمعا پنج فرزند حضرت مسلم چهار پسر و یک دختر شهید شدند. * شیخ مفید  از یکصدهزار نامه کوفیان گزارش می کند. (حسن لطفی ۴۰۱/۰۵/۰۶) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم روضه سر جناب حضرت مسلم علیه‌السلام امام از کسی که از کوفه می‌آمد، پرسید: از کجا می‌آیی؟ گفت: از کوفه. از آنجا بیرون نیامدم؛ جز آنکه مسلم بن عقیل و ‌هانی بن عروه را کشته و به دار آویخته در بازار قصابان دیدم؛ در حالی که سرهایشان را برای یزید فرستاده بودند. امام حسین گریست و فرمود: انا لله و انا الیه راجعون. همه‌جا جار زدم آبرویم را نبرید سر به دیوار زدم آبرویم را نبرید شرمگینِ غمِ تو اشک سرازیرِ من است همه‌جا جار زدم آی که تقصیر من است کاش می‌شد که بگویم که کجایی ای‌کاش و از این فاصله  نالم که نیایی ای‌کاش دستم از پشت که بستند به من خندیدند شانه‌ام را که شکستند به من خندیدند چشم صیاد  به چشمان ترم  بود که زد پیش جلاد  دلم یاد حرم بود که زد از  روی بام نگاهم به سوی شام اُفتاد پیکرم بعد سرم از لبه‌ی بام   اُفتاد پیکرم خورد زمین فاطمه نالید حسین سرِ من رو به سوی قافله غلطید حسین سوختم بسکه نمک بر جگری پاره زدند بدنم را سر بازار به قناره زدند بدنم ماند و غمی تازه... سرم را بردند می‌خورد تاب  به دروازه... سرم را بردند دیدی آخر که به کارم گره اُفتاد ای داد سرِ من را به سوی شام فرستاد ای داد من تمامیِ مسیرِ اُسرا را دیدم کربلا کوفه و شام و شهدا را دیدم قبلِ تو آمده‌ام شام بگویم  نزنید سر هر کوچه و هر بام  بگویم نزنید ناله‌ام در دلِ شامات امان از زینب پشت دروازه‌ی ساعات امان از زینب آتش و خار و خس و سنگ و سنان را دیدم معجر سوخته‌ی دخترکان را دیدم گیسویی را دو سه تا چنگ عوض کرد حسین چهرات را اثر سنگ عوض کرد حسین تیغ و تیر و غضب و قهر، خدا رحم کند لشگری رفته از این شهر، خدا رحم کند لشگری رفته که با پیرهنت برگردد رفته همراهِ عقیقِ یمنت برگردد آمدم شام بگویم که سرم مال شما گیسویم پیشکش پنجه‌ی اطفال شما لب و دندان من اینجاست مرتب بزنید خیزران را  ولی ای قوم به زینب  نزنید (حسن لطفی ۴۰۳/۰۴/۱۵) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم   ای آبرودار آبرویم را که بردند آقا زبانم لال گفتم که  بیا...، نه برگرد شهرِ مادرت آواره‌ی من هرچیز اینجا می‌شود پیدا  وفا نه سیلی اول را به من زد زجر ، یعنی با هرکه می‌آیی بیا  با بچه‌ها نه زد بر دهانم ریخت دندانم در این ظرف... گفتم تحمل کردم اما  ناسزا نه خنجر، تبر، سنگ، آتش و شمشیر و نیزه از هرچه گفتم خورده‌ام  اما عصا نه دیشب دعا کردم برای شیرخوارت هرجا که می‌آید بیاید  کربلا نه هِی رو زدم بر حرمله بی فایده بود گفتم بزن با تیر من را  بچه را نه باید دهاتی‌ها برای تو ببافند چندین عبا اما عزیزم  بوریا نه این آخرین حرف است آقا پیش زینب تنها بزن ناله کنارش... دست و پا نه (حسن لطفی ۴۰۳/۰۴/۱۶) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله الرحمن الرحیم وقت عشاء شد هیچکس دور و برش نیست با او کسی جز سایه‌ی پشت سرش نیست یک یک در هرخانه و همسایه هم رفت خاموش شد تا روشنایی سایه هم رفت هرکس که در وا کرد، سردی کرد با او در قحطِ مردان، طوعه مردی کرد با او تنها که ماند از شانه‌هایش بال کندند در کوچه‌های کوفه هم گودال کندند کم‌کم زِ پا از ضربه‌های تیر اُفتاد این مرد با نامردی آخر گیر افتاد وقت وصیت‌ها چه بی‌جان بود این مرد نامردها در کوفه مهمان بود این مرد بر خاک من تربت بخواهید از حسینم جایم حلالیت بخواهید از حسینم از من گذشت اما به مهمان‌ها نخندید وقتی زمین اُفتاد دندان‌ها نخندید از من گذشت اما رها کن نیمه‌جان را از پا مکش بر خاکِ کوچه میهمان را از من گذشت اما به آواره بگریید جای تبسم پای قناره بگریید (حسن لطفی ۴۰۴/۰۴/۰۴) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم کردم وصیت بعد خود با دیده‌بان‌ها دیدید اگر از دور رد کاروان‌ها پیکی... سفیری یا نسیمی یا کبوتر با او بگویید از من و زخم زبان‌ها یا نیزه یا تیغ است یا خورجین و خنجر اینجا عوض شد کاسبی‌های دکانها آقا از این شرمنده کاری بر نیامد جایم حلالیت بگیر از قد کمان‌ها دلواپسم دلشوره‌ام دلتنگ و دلخون از حرمله از این کمان آن ریسمان‌ها از دختران از خواهرانت از رُبابت از خیزران‌ها خیزران‌ها خیزران‌ها فگر گلوی تُردِ اصغر باش سخت است این تیرها رد می‌شوند از استخوان‌ها دندان من بشکست فهمیدم که اینجا با چکمه می‌آیند بر روی دهان‌ها (حسن لطفی ۴۰۴/۰۴/۰۴) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم گریز روضه حضرت مسلم سلام‌الله وای من خورشید بر خاک بیابان تکیه داد نیزه‌ای را زد به خاک آقا و بر آن تکیه داد آب را با ناتوانی گفت زهرا ناله زد اَینَ مسلم اَینَ هانی گفت زهرا ناله زد اَینَ مسلم گفت اما او جوابش را نداد هیچکس از بین لشکر ظرف آبش را نداد یاد تنهایی مسلم کرد یکباره گریست اَینَ مسلم گفت و مسلم روی قناره گریست (حسن لطفی ۴۰۴/۰۴/۰۴) @yashobeyr_hassan_lotfi