بسمالله الرحمن الرحیم
#شب_هفتم_محرم_حضرت_علی_اصغر_علیهالسلام
گرچه از دور از آن فاصلهها زد بَد زد
آتش انگار که بر کرببلا زد بَد زد
چقدر هست مگر بچه سه جایش برود
وایِ من بر سه هدف او به سه جا زد بَد زد
اصلا اینبار کماندار چه با زور کشید
به سهشعبه همهی حنجره را زد بَد زد
دست و پا داشت که میزد پدر انداخت عبا
آخرین بار نَفَس زیرِ عبا زد بَد زد
اولین بار که چشمش به رُبابش اُفتاد
اندکی حرف نزد بعد صدا زد بَد زد
بُرد در بِینِ عبا تا که نبیند چه شده
مادرش گفت بگو تیر کجا زد بَد زد؟
گرچه بر چشمِ ابالفضل همین تیر نشست
بدتر از چشمِ عمو بود که تا زد بَد زد
پشتِ خیمه به سرِ قبر ، حرامی آمد
نیزه برداشت و مانندِ عصا زد بَد زد
طفل را از وسطِ خاک کشیدند به نِی
بچه را باز نوکِ نیزه که جا زد بَد زد
نیزه دارش زِ سر نیزه سرش را انداخت
سَر که اُفتاد زمین ضربهی پا زد بَد زد
رهگذرهای دَمِ کوچه بِهَم میگفتند
حرمله تیر به این بچه چرا زد بَد زد
سالها بود همین جمله فقط کار رباب
نانجیب آنهمه لبخند به ما زد ....بَد زد
(حسن لطفی)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_هفتم_محرم_حضرت_علی_اصغر_علیهالسلام
ببین به این و به آن رو زدم نشد بابا
که بر زمین و زمان رو زدم نشد بابا
بخاطرِ تو به ناکس بخاطرِ تو به نامرد
به شمر تا به سنان رو زدم نشد بابا
بقدرِ این کفِ دست آب هم نمیخواهی
برای کمتر از آن رو زدم نشد بابا
برای آنکه مرا حرمله زَنَد نه تو را
به او به تیر و کمان رو زدم نشد بابا
مقابل من و تو آب را به اسبش داد
چقدر پیشِ همان رو زدم نشد بابا
بگو به مادرِ خود کم نذاشت بابایت
بگو به قدرِ توان رو زدم نشد بابا
ببین که پیر و جوانِ سپاه میخندند
علی به پیر و جوان رو زدم نشد بابا
(حسن لطفی ۴۰۰/۰۵/۲۴)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
بسمالله الرحمن الرحیم
#شب_هفتم_محرم_حضرت_علی_اصغر_علیهالسلام
از زبان حضرت رباب سلام الله علیها
چرا قهری مگر تقصیر دارم
بِجایت بر کَفَم زنجیر دارم
کفِ آبی فقط خوردم عزیزم
بیا از نیزه پایین شیر دارم
دلم مِیلِ دو اَبروی تو دارد
ببین که شانهام مویِ تو دارد
در آغوشم فقط پیراهنِ توست
لباس تازهات بویِ تو دارد
نمیآید پس از توخواب ، ای کاش...
که میمُردم منِ بی تاب ای کاش
دوباره شیر آوردم ولی حیف...
نمیخوردم پس از تو آب ای کاش
مرا آزار با زنجیر میداد
به من نانخشک با تحقیر میداد
زنِ شامی دلم سوزاند وقتی...
کنارم طفل خود را شیر میداد
دوباره روضه میگیرم عزیزم
در این ویرانه میمیرم عزیزم
دوباره حرمله رد شد از اینجا
دوباره خشک شد شیرم عزیزم
نگفتند آه داغِ بچه دیدهاست
نگفتند از بلا پُشتش خمیده است
ولی گفتند این تازه عروسان
عروسِ فاطمه مویش سفید است
گُلِ یاسِ مرا از ساقه بستند
مرا با ریسمان بر ناقه بستند
نمیماندی به نیزه چاره کردند
سَرَت را با نخِ قنداقه بستند
چه حسرتها جشیدم بچهام را
چه سختیها کشیدم بچه ام را
کنارِ بچههای نیزه دارش
به روی نیزه دیدم بچه ام را
فقط لالا کنم لالا بخوابی
ندارم غصه دیگر تا بخوابی
از آغوشم جدا گشتی و رفتی
که رویِ سینهی بابا بخوابی
نه رحمی بر پدر ، نه شرم کردند
بساطِ غارتش را گرم کردند
برای آنکه راحتتر بخوابی
زدند و سینهاش را نَرم کردند
سرم شد خاکِ عالم نیزه رَد شد
به پشتِ خیمه دیدم نیزه رَد شد
به دنبالِ تو میگشتند بر خاک...
چنان زد از تنت هم نیزه رَد شد
به پشتِ خیمهام قلبم گرفته
تمام چهرهام را غم گرفته
زِ بس نازی که تیری با سهشعبه
در آغوشش تو را محکم گرفته
عبا را روی تو افکند بابا
دلش را از غمت آکند بابا
چنان با تیر چسبیدی به قلبش
تو را از سینهی خود کَند بابا
(حسن لطفی)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_هفتم_محرم_حضرت_علی_اصغر_علیهالسلام
فقط به قدر کفی ، آب را هدر ندهید
فقط به قدر کفی... آب بیشتر ندهید
بزرگِ این حرمم پیش این حرم من را...
خجالتم ندهید.. آه.. خنده سر ندهید
از آب رود فقط سهمِ شیرخواره کنید
به این حرم ندهید و به این پدر ندهید
نه حرمله که نمیخواهد این گلوی سفید
بس است لمس نسیمی به او خبر ندهید
زِ من گذشت ولی لااقل به پشتِ حرم
به نیزدار نشانیِ این پسر ندهید
(حسن لطفی ۴۰۰/۰۵/۲۴)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_هفتم_محرم_حضرت_علی_اصغر_علیهالسلام
از چهرهی آفتاب عرق میریزد
از مشکِ بدونِ آب عرق میریزد
از رو زدنِ حسین شرمنده شده
از مقنعهی رُباب عرق میریزد
(حسن لطفی ۴۰۰/۰۵/۲۴)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
بسماللهالرحمنالرحیم
#شب_هفتم_محرم_حضرت_علی_اصغر_علیهالسلام
دوساعت برای تو منت کشیدم
از این مردمِ بی مروت کشیدم
لبانت نشان دادم و خنده کردند
ولی منت این جماعت کشیدم
چقدر از رُباب و چقدر از رقیه
خجالت کشیدم خجالت کشیدم
تو را با سهشعبه به من دوختند و
چه دردی زمان اصابت کشیدم
تو چسبیده بودی بر این سینه دیدی
که این تیر را با چه زحمت کشیدم
مبادا که سر روی دستم بماند
به دقت کشیدم به دقت کشیدم
برای گلوی تو یک بوسه بس بود
چقدر آه از این جراحت کشیدم
سفیدی دندان شیریت دیدم
فقط تا در خیمه حسرت کشیدم
تو را خاک کردم برای نشانی...
به دور مزارت کمی خط کشیدم
ولی نیزهداری پس از من بگوید
که یک بچه از زیر تربت کشیدم
دعا کن که پیش رباب این نگوید
به یک ضربه از خاک راحت کشیدم
"زدند و بریدند اما نگفتند
برای تو ششماه زحمت کشیدم"
(حسن لطفی ۴۰۱/۰۵/۱۳)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
بسماللهالرحمنالرحیم
#شب_هفتم_محرم_حضرت_علی_اصغر_علیهالسلام
الهی کاش چشمم تر نمیشد
و این گهواره بی اصغر نمیشد
خوشم با یادگاریهات ای کاش
که جای ناخنت بهتر نمیشد
غماهنگی گرفته مادر تو
زِ خون رنگی گرفته مادر تو
از آن دَم که نفس در سینهات سوخت
نفس تنگی گرفته مادرِ تو
جهان را خندهات میساخت مادر
تو را بالا که میانداخت مادر
چه آمد بر سرت در این چهل روز
که روی نِی تو را نشناخت مادر
غم تو درد من داغ حرم داشت
پدر بعدِ برادر پشت خم داشت
یکی از شعبههایش بر دلش رفت
سهشعبه کاشکی یک شعبه کم داشت
تو را زد حرمله یک خیمه پاشید
تو را زد بعد از آن هم آب نوشید
فقط بر پوستی بند است این سر
گلویت را سهشعبه بد تراشید
پدر را با پسر با هم چرا زد
به روی سینه زخمی بی هوا زد
نشان بگذاشت .... آمد بینِ گودال
دقیقا روی آن یک نیزه را زد
(حسن لطفی ۴۰۱/۰۵/۱۳)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
جهت دسترسی راحت تر به اشعار سالهای گذشته از # هشتک های زیر استفاده نمایید .
برای دریافت اشعار بیشتر به کانال تلگرام مراجعه فرمایید
#شب_اول_محرم_اول_جلسهای
#شب_اول_محرم_حضرت_مسلم_علیهالسلام
#شب_دوم_محرم_اول_جلسهای
#شب_دوم_محرم_ورودیه
#شب_سوم_محرم_اول_جلسهای
#شب_سوم_محرم_حضرت_رقیه_سلامالله
#شب_چهارم_محرم_اول_جلسهای
#شب_چهارم_محرم_طفلان_حضرت_زینب_سلامالله
#شب_پنجم_محرم_اول_جلسهای
#شب_پنجم_محرم_حضرت_عبدالله_ابنالحسن_علیهالسلام
#شب_ششم_محرم_اول_جلسهای
#شب_ششم_محرم_حضرت_قاسم_ابن_الحسن_علیهالسلام
#شب_هفتم_محرم_اول_جلسهای
#شب_هفتم_محرم_حضرت_علی_اصغر_علیهالسلام
#شب_هشتم_محرم_اول_جلسهای
#شب_هشتم_محرم_حضرت_علی_اکبر_علیهالسلام
#شب_نهم_محرم_اول_جلسهای
#شب_نهم_محرم_حضرت_ابالفضل_العباس_علیهالسلام
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_هفتم_محرم_حضرت_علی_اصغر_علیهالسلام
ندیدم هرچی میگردم
یه دونه آشنا مادر
کسی اینجا حواسش نیست
به حال و روزِ ما مادر
کنار نیزهها بودم
که اُفتادی تو آغوشم
هوامو داشت تو کوچه
یه سنگِ بیهوا مادر
برای دیدن بچهم
سنان با بچههاش اومد
تماشا کرد ما رو باز
میون کوچهها مادر
منو پشت سرِ نیزَت
به هرجا میبرن باهم
میدونن که باید باشه
همیشه بچه با مادر
زن شامی سرِراهم
به طفلش شیر میدادش
منم رد میشدم خوندم
برا بچش دعا مادر
ضعیفم کرده بی خوابی
نحیفم کرده غم خورن
تنور خولی انداخته
من و از اشتها مادر
عبایی که به روت بودش
تو جنسای حراجی بود
ولی دیدم که خونِت هست
هنوزم رو عبا مادر
به دستام این طنابه که
نشه بردارمت از راه
اگه یک دفعه اُفتادی
به زیر دست و پا مادر
به نیزدار گفتم که
کمی هم استراحت کن
برای عمه گفتم که
گرفته درد پا مادر
تو رو یک تیر راحت کرد
من اما مضطرب موندم
تو رو تیر از نفَس انداخت
منو هم از صدا مادر
صدای تارای صوتیت
هنوزم توی گوشم هست
شنیدم ضربشو از دور
سهشعبه خورد تا مادر
سرت توی بغل بودو
تنت اما روی دوشش
سهشعبه با خودش کرده
گلوتو جابجا مادر
شراب و خیزان بود و
همینکه داشت میاُفتاد
سرِ باباتو برداشتم
من از طشت طلا مادر
لباس مندرس داریم
هنوزم جای شکرش هست
حواسا پرتِ باباته
نه پرتِ دخترا مادر
به پشت پردهها هستن
زنای اهل این مجلس
عروس فاطمه اما
شده انگش نما مادر
(حسن لطفی ۴۰۳/۰۴/۲۱)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_هفتم_محرم_حضرت_علی_اصغر_علیهالسلام
گفتم از آبی که مینوشند حتی اسبها
مرهم لبهای بیجانش کنم اما نشد
آنقدر گفتم که منوا مادرم هم گریه کرد
خواستم یک جرعه مهمانش کنم اما نشد
رو زدم بر حرمله گفتم علی، جان میدهد
رو زدم شاید پشیمانش کنم اما نشد
بچهام را تشنه بر دستم گرفتم خواستم
آن جماعت را پریشانش کنم اما نشد
خون چکید از این عبا و مادرش از هوش رفت
آمدم با تیر پنهانش کنم اما نشد
پشت خیمه خاک کردم دستپاچه لااقل
مخفی از چشمِ سوارانش کنم اما نشد
جای زخم ناخنش بر گردن من مانده است
زخم آوردم که درمانش کنم اما نشد
تیر وقتی خورد بر حلقش ، نگاهش خشک شد
هی تکان دادم که گریانش کنم اما نشد
(حسن لطفی ۴۰۳/۰۴/۲۱)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_هفتم_محرم_حضرت_علی_اصغر_علیهالسلام
یک علی روی عبا و یک علی زیر عبا
خوب شد بر روی دوش خود عبا انداختم
تیر را بیرون کشیدم خِسخِسِ تو قطع شد
ای زبانبسته تو را من از صدا انداختم
حرمله بعد از شکارت چند تا خلعت گرفت
گفت با یک تیر اما هردو را انداختم
کاش پشت خیمهها پنهان نمیکردم تو را
وای بدجوری طمع در نیزهها انداختم
آب را وا میکنند اما نمینوشد رُباب
عمههایت را پس از تو از غذا انداختم
آه هر سنگی که بر من خورد بعدش بر تو خورد
شرمگینم که تورا در زیر پا انداختم
دست بسته میدود دنبال تو با خواهرم...
مادرت را بین مُشتی بی حیا انداختم
(حسن لطفی ۴۰۳/۰۴/۲۲)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
بسمالله الرحمن الرحیم
#شب_هفتم_محرم_حضرت_علی_اصغر_علیهالسلام
پیرِ همه بود اگرچه او کودک بود
صبرش زِ غریبی پدر اندک بود
میکرد به نی اشاره میگفت رُباب
ای کاش سرِ نیزه کمی کوچک بود
(حسن لطفی)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi