بسماللهالرحمنالرحیم
#شب_چهارم_محرم_طفلان_حضرت_زینب_سلامالله
#بحرطویل
دید چشمش همه جا در دلِ دشتی که فرا رویِ نگاهش پر خون لبخند نگاهش پرخون و به هر گوشه از آن پیکر صد پارهی یاری به زمین مانده و آلالهای بالای سرش رَسته و بشکفته خودش بر سر نعش حبیبی شده از تکیهگه و مرحَم غمهای غریبی چقدر زود همه پر زده و رفته از اینجا و میدید در آن سوی سپاهی که پِی غارت آنهاست وَ این سوی برادر همهی هستی خود را که چه تنها و بی یار در این معرکهی خنجر و دشنه و چه تشنه پی دیدار مهیای شهادت شده در این دل غربت شده معنای قیامت همه تن شور و ملاقات در این لحظهی میقات مگر مُردهام اینجا که در این دشت برادر رَوَد و زنده بمانم تک و تنها
گفت با دار و ندارش دو گل سرخ بهارش دو ستاره دو قمر نَه که دو خورشید همه صبر و قرارش دو جگر گوشهی خود تا که بیایید و بپوشید لباسی که به اندام شما دوختهام تا که به تن کرده کفن کرده مگر پیشکِشِ داییتان روی تماشاییتان گردد
اگر دست ردی زد به شما دامنش آرید به کف زود بگویید تو را خاطر این خواهرتان خواهر پژمردهتان و اگر بار دگر دست ردی زد به روی سینهتان زود بگویید همین راز همین سِرِ مگو را به تضرع که تو را خاطر آن مادر از غصه کمان مادر معصومِ ، جوان مظهر پاکی به پَر چادر خاکی و بدانید شهادت به یقین قسمتتان میشود اینجا دِلِ صحرا
گفت با شاه به صد آه همین است همین است همین لحظهی ناقابل این خواهر خونین دل و شرمنده
به ما رخصتشان تا که بگردند به گرد سرتان
شده قربانیِ قنداق علیاصغرتان مثل علیاکبرتان کُشتهی لبهای ترَک خوردهیتان اشک زد حلقه به چشمان برادر زِ جگر آه برآورد و حرم یکسره افروخت و فرمود که من داغ جوان دیدهام افتادهام از پای ببین شانهی من را که چه سرخ است زِ خون بدنش آه مرا کشته علی وای مبادا که تو این داغ ببینی و نشینی و چو من پیر شوی
لیک دو جانباز سرِ راز گشودند و گرفتند برات از کف ارباب دو دنیا
در آن دشت در آن جنگ چه مردانه چه جانانه دویدند و چِسان تیغ کشیدند ولی در دل آن حلقه به صد سنگ و به صد تیغ به صد دشنه و شمشیر نفس بر لبشان ماند و فتادند چو یک سنبل و شد شانه سر گیسوی آنها به لب خنجر قاتل به روی سینهی صحرا و یک بار دگر تشنهای خسته و نالان دل سوزان خجل از پهنهی میدان به سر دوش کشید نعش غزالان حرم را دو گل تازه جوان را ولی اینبار نیامد پی دلداریِ او تکیهگَه و مرحم او از دم خیمهی خود آه چرا آه کجا ماند مگر مادرشان آه سرانجام در آن شام دو چشمان تر و خستهی زینب به سر نیزه دو سر دید دو آرامش خود را و دو دلدادهی زهرا....
(حسن لطفی)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_چهارم_محرم_طفلان_حضرت_زینب_سلامالله
با تمامِ هستیات خود را ندیدن مشکل است
سختتر از خود زِ اولادَت بُریدن مشکل است
نیمه شب از خوابِ طفلانت پریدن مشکل است
بعدِشان یک لحظه حتی آرمیدن مشکل است
یک شبه یکباره یکدَم قَد خمیدن مشکل است
از جگر از جان مگو وقتی که مادر نیستی
از غمِ طفلان مگو وقتی که مادر نیستی
از دلی سوزان مگو وقتی که مادر نیستی
آه از باران مگو وقتی که مادر نیستی
داغِ مادر را فقط قدری چشیدن مشکل است
از همه از هرکسی او بیشتر آورده است
هرکه با سر آمده خانم سه سر آورده است
او فقط خود را نه بلکه دو پسر آورده است
دو پسر نه دو سپر نه دو جگر آورده است
قبلِ قربانی شدن شانه کشیدن مشکل است
داد اول بازهَم روزیِ میکائیل را
بعد از آن خانم تَفَقُد کرد عزرائیل را
بعد لطفی کرد با پا بالِ جبرائیل را
بعد هم آورد از خیمه دو اسماعیل را
آه ابراهیم این غم را شنیدن مشکل است
زینب آمد یا که نه میآمد آنجا فاطمه
زینب است این یا حسن یا که علی یا فاطمه
گفت عباس از ادب این کیست آیا فاطمه؟
لافتا الا علی لا سیف الا فاطمه
کربلا را بی حضورش آفریدن مشکل است
در شُکوهِ او علی را حق تعالی ریخته
در حجابِ او خودش را نیز مولا ریخته
تشنه است اما به زیرِ پاش دریا ریخته
کاسه آبی پُشتشان با گریه زهرا ریخته
گفت پیشِ محضرش با سر رسیدن مشکل است
با برادر گفت آقاجان دو جانم را ببین
پیشِ رویِ خود تمامِ خانِمانم را ببین
پیرمردِ این حرم دو نوحه خوانم را ببین
ای جوانمُرده کمی دو نوجوانم را ببین
بعدِ اکبر ماندن و جامه دریدن مشکل است
چادرِ مادر به سر کرد و از این غم گریه کرد
گریه کرد و پیشِ او اربابِ عالم گریه کرد
گریه کرد و پشتِ او عباس یکدَم گریه کرد
زیرِ لب تا گفت مادر ، مادرش هم گریه کرد
گفت بی سوگند از اینجا پریدن مشکل است
بِینِ خیمه بود و میآمد صدایِ بچهها
مادر است و کاش میرفت او بِجای بچهها
حیف آبی نیست ریزد پُشتِ پای بچهها
وای میآمد زِ میدان نالههای بچهها
دیدنش که هیچ مادر را ندیدن مشکل است
اینکه هردَم با شهیدان بود حالا نیست نیست
اینکه با اکبر پریشان بود حالا نیست نیست
با حسینِ خویش نالان بود حالا نیست نیست
زیرِ تیر و سنگباران بود حالا نیست نیست
از میانِ نیزهها مادر شنیدن مشکل است
نالهها میآمد و زینب صدا میزد حسین
حالشان بَد میشُد و زینب صدا میزد حسین
یک نفر سَر میزد و زینب صدا میزد حسین
گفت عونَش اَشهدُ... و زینب صدا میزد حسین
سمتِ او در بِینِ نامحرم دویدن مشکل است
(حسن لطفی ۹۷/۰۶/۲۲)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_چهارم_محرم_طفلان_حضرت_زینب_سلامالله
عشاق هوایِ دار دارند
یعنی هوسِ قمار دارند
از دار و ندارِ خویش تنها
یک مُشت فقط ندار دارند
از محملِ پُر شتابِ لیلی
یک راهِ پُر از غبار دارند
انگار فراق مالِ آنهاست
از عشق ولی تبار دارند
بر شانهی سیل خانه بر دوش
یک سینهی بی قرار دارند
این قوم خیال سر ندارند
عشاق بجز جگر ندارند
شمشیرِ شبِ شکار زینب
یا حضرتِ ذوالفقار زینب
ای مادرِ عشق خواهرِ عشق
ای دخترِ کردگار زینب
ای بعد حسین و قبلِ عالم
سر داده سرِ قرار زینب
شد پنج امام دست بوست
زهرایِ علی مدار زینب
تکرارِ حسین در حسین و
بانویِ حسن تبار زینب
این حیدرِ خیبر و حنین است
زینب شرفالشمس حسین است
آورده دو جانِ خویشتن را
انگار حسین با حسن را
همراهی او به خیمه کردند
دو بچهی شیر شیرزن را
او آمدهاست تا ببینند
در جنگ اُحُد ابالحسن را
تا یاد دهد به هرکه آنجاست
بازیِ نبردِ سر زدن را
در محضر خود حسین میدید
گویا سه خلیلِ بت شکن را
یک عمر به قدر آه دارد
فرمود ببین سپاه دارد
ما معنی دو نَفَس نباشیم
آقا من و تو دو کَس نباشیم
آوردهام این دو باز را باز
بگزار که در قفس نباشیم
در پای تو جان دهیم هیچ است
مائیم و همین هوس: نباشیم
داغِ تو بس است و ما سه سردار
هستیم و مگو که بس نباشیم
دیدند علیِ اکبرت رفت
گفتند به هم که پس نباشیم
ارباب ببین دو مرد داریم
ما سه جگرِ نبرد داریم
سوگند به ماهتابِ عباس
آقا به ابوترابِ عباس
حالا شدهاند دو سلحشور
در معرکه با حسابِ عباس
چون غُرش اَبر بر سرِ خصم
چون صاعقه در رکابِ عباس
رفتند فرات و باز گشتند
همراهِ دو مشکِ آبِ عباس
امروز به دوشِ خود گرفتند
هر دو علَم از جنابِ عباس
هرچند که مو سپید گردم
بگذار که رو سپید گردم
با قامت کبریایی خود
با مادر کربلایی خود
زانو زدهاند تا بگیرند
حالا سندِ رهایی خود
آنقدر میان گریه گفتند
یافاطمه پیشِ دایی خود
آتش زدهاند بر دو خیمه
با نالهی نینوایی خود
رفتند به خدمت علمدار
گفتند دَمِ جدایی خود
ای دستِ تو سایهیِ سرِ ما
جانِ تو و جانِ مادرِ ما
تا نعره که از جگر کشیدند
مانند دو شیرِ نر کشیدند
میخورد به هم سپاه از ترس
شمشیر که از کمر کشیدند
از میمنه اَلفَرار گفتند
از میسره اَلحَذَر کشیدند
یک تیغ شد آن دوتیغ و بشکافت
وقتی که به هم سپر کشیدند
با غرشِ مرحبای عباس
مانند عقاب پَر کشیدند
افسوس نفَس زِ جانشان رفت
کمکم همهی توانشان رفت
یک ساعت بعد ساعتی شد
ای وای که بد قیامتی شد
از شدت تشنگی رمق رفت
در سینهیشان جراحتی شد
سیراب حرامیان رسیدند
با نیزهیشان حکایتی شد
یکبارِ دگر تَنی بهم ریخت
کوتاه دوباره قامتی شد
ای آه سرِ دو ماهِ زینب
دعوا وسطِ جماعتی شد
در خیمه نشسته است زینب
بدجور شکسته است زینب
هنگام غروب شعله جان داشت
یک دشت غمِ حرامیان داشت
در بینِ تمامیِ اسیران
یک مادرِ ناتوان توان داشت
در گوشهی قتلگاه بود و...
دستش به رویِ سر الاَمان داشت
هرچند هواسِ او به خود نیست
بر روی دو نیزه دو جوان داشت
تنهای شهیدهای خانم
در خیمهی شعلهور مکان داشت
ای وای همه امیدِ او سوخت
تنهای دوتا شهیدِ او سوخت
(حسن لطفی ۹۹/۰۶/۰۱)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_چهارم_محرم_طفلان_حضرت_زینب_سلامالله
عشاق هوایِ دار دارند
یعنی هوسِ قمار دارند
از دار و ندارِ خویش تنها
یک مُشت فقط ندار دارند
از محملِ پُر شتابِ لیلی
یک راهِ پُر از غبار دارند
انگار فراق مالِ آنهاست
از عشق ولی تبار دارند
بر شانهی سیل خانه بر دوش
یک سینهی بی قرار دارند
این قوم خیال سر ندارند
عشاق بجز جگر ندارند
شمشیرِ شبِ شکار زینب
یا حضرتِ ذوالفقار زینب
ای مادرِ عشق خواهرِ عشق
ای دخترِ کردگار زینب
ای بعد حسین و قبلِ عالم
سَر داده سرِ قرار زینب
شد پنج امام دست بوسَت
زهرایِ علی مدار زینب
تکرارِ حسین در حسین و
بانویِ حسن تبار زینب
این حیدرِ خیبر و حنین است
زینب شرفالشمس حسین است
آورده دو جانِ خویشتن را
انگار حسین با حسن را
همراهیِ او به خیمه کردند
دو بچهی شیر شیرزن را
او آمدهاست تا ببینند
در جنگ اُحُد ابالحسن را
تا یاد دهد به هرکه آنجاست
بازیِ نبردِ سَر زدن را
در محضرِ خود حسین میدید
گویا سه خلیلِ بت شکن را
یک عمر به قدر آه دارد
فرمود ببین سپاه دارد
ما معنی دو نَفَس نباشیم
آقا من و تو دو کَس نباشیم
آوردهام این دو باز را باز
بگزار که در قفس نباشیم
در پایِ تو جان دهیم هیچ است
مائیم و همین هوس: نباشیم
داغِ تو بس است و ما سه سردار
هستیم و مگو که بس نباشیم
دیدند علیِ اکبرت رفت
گفتند به هم که پس نباشیم
ارباب ببین دو مرد داریم
ما سه جگرِ نبرد داریم
سوگند به ماهتابِ عباس
آقا به ابوترابِ عباس
حالا شدهاند دو سلحشور
در معرکه با حسابِ عباس
چون غُرش اَبر بر سرِ خصم
چون صاعقه در رکابِ عباس
رفتند فرات و باز گشتند
همراهِ دو مشکِ آبِ عباس
امروز به دوشِ خود گرفتند
هر دو علَم از جنابِ عباس
هرچند که مو سپید گردم
بگذار که رو سپید گردم
با قامتِ کبریایی خود
با مادرِ کربلایی خود
زانو زدهاند تا بگیرند
حالا سندِ رهایی خود
آنقدر میان گریه گفتند :
یافاطمه پیشِ داییِ خود
آتش زدهاند بر دو خیمه
با نالهی نینوایی خود
رفتند به خدمت علمدار
گفتند دَمِ جدایی خود
ای دستِ تو سایهیِ سرِ ما
جانِ تو و جانِ مادرِ ما
تا نعره که از جگر کشیدند
مانند دو شیرِ نر کشیدند
میخورد به هم سپاه از ترس
شمشیر که از کمر کشیدند
از میمنه اَلفَرار گفتند
از میسره اَلحَذَر کشیدند
یک تیغ شد آن دوتیغ و بشکافت
وقتی که به هم سپر کشیدند
با غرشِ مرحبای عباس
مانند عقاب پَر کشیدند
افسوس نفَس زِ جانشان رفت
کمکم همهی توانشان رفت
یک ساعت بعد ساعتی شد
ای وای که بد قیامتی شد
از شدت تشنگی رمق رفت
در سینهیشان جراحتی شد
سیراب حرامیان رسیدند
با نیزهیشان حکایتی شد
یکبارِ دگر تَنی بهَم ریخت
کوتاه دوباره قامتی شد
ای آه سرِ دو ماهِ زینب
دعوا وسطِ جماعتی شد
در خیمه نشسته است زینب
بدجور شکسته است زینب
هنگامِ غروب شعله جان داشت
یک دشت غمِ حرامیان داشت
در بینِ تمامیِ اسیران
یک مادرِ ناتوان توان داشت
در گوشهی قتلگاه بود و...
دستش به رویِ سر اَلاَمان داشت
هرچند هواسِ او به خود نیست
بر روی دو نیزه دو جوان داشت
تنهای شهیدهای خانم
در خیمهی شعلهور مکان داشت
ای وای همه امیدِ او سوخت
تنهای دوتا شهیدِ او سوخت
(حسن لطفی)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
بسمالله الرحمن الرحیم
#شب_چهارم_محرم_طفلان_حضرت_زینب_سلامالله
*جامعُالاَسرار خدا زینب است
منبعُالانوار خدا زینب است
کاشفُالآیاتِ کتابُ لَه و
اعظمِ اذکار خدا زینب است
منتهی لآمالِ همه انبیا
کعبهی ابرارِ خدا زینب است
معنی نورالثقلین است او
عینِ حسن عینِ حسین است او
هست اگر بار دگر فاطمه
بار دگر هست اگر فاطمه
نیست مگر نیست مگر زینبش
جمعِ حسین و حسن و زینبین
هست علی ضرب در فاطمه
اوست که خاتون دو عالم شود
فاطمه وقتی که مجسم شود
چادرِ او از جبروت آمدهاست
مقنعهاش از ملکوت آمدهاست
رفته به معراج زمانِ نماز
یاکه پیمبر به هبوط آمدهاست
چشمِ حسین است به دستان او
تاکه دو دستش به قنوت آمدهاست
شیرترین حیدرِ بعد از حسین
حضرتِ پبیغمبرِ بعد از حسین
ای همه وصفِ تو صفاتِ علی
ای کلماتت کلماتِ علی
عالمهی عامِلهی کامله
جامعِ نورِ جلواتِ علی
ریخته از چادر تو بر زمین
جلوه به جلوه برکاتِ علی
در همه اوقات سلامُ علیک
عمهی سادات سلامُ علیک
قامتِ تو قامتِ غم را شکست
دختِ علی را نتوان دست بست
دست به دامان تو هر آنچه بود
گوش به فرمان تو هرآنچه هست
ای شرفُ العِشق بتاب و ببار
تا که مسلمان بشود بت پرست
خواست که غم دستِ تو بندَد ولی
غم که بُوَد در بَرِ دُختِ علی
*
با دو پسر آمده یا ذوالفقار
یا که علی آمده با ذوالفقار
چادر زهرا به کمر بسته و
باخودش آورده دوتا ذوالفقار
گفت برادر سه سپر را ببین
گفت که ای شاه بیا ذوالفقار
بیرقِ تو بیرقِ زهرایی است
با دو عَلَم رزم تماشایی است
با کمری خُرد غمم را ببین
دار و ندارِ حرمم را ببین
موقعِ پیریِ من و هیچ نیست
با نظرِ لطف کمم راببین
ای نفَسَم با دو نَفَس آمدم
آه دم و بازدمم را ببین
هیچ نگفتی و به سر آمدم
جایِ همه با دو جگر آمدم
آه جوانمرده سه جان با من است
شکرِ خدا این دو جوان با من است
بعدِ علیاکبرت آقا چه غم
گفت محمد که اذان با من است
نعرهی عبدالهِ من را ببین :
بعدِ ابالفضل کمان با من است
آمده هنگام جداییشان
هردویشان رفته به داییشان
داغِ جوان دیدهای ای موسپید
آمدهام تا که شوم رو سپید
پیر شدی بعدِ علیات چه زود
وای حسینم شده اَبرو سپید
اِذن بده ورنه در این لحظه من
میشوم از دردِ تو گیسو سپید
چاک گریبان کُنَمَت رَد مکن
موی پریشان کُنَمَت رَد مکن
آب اگر نیست دو دریا که هست
نیست کسی زینبِ کبری که هست
باز پس از این دو غمی نیست نیست
مادرشان روزِ مبادا که هست
غصه ندارم اگرم رد کنی
تا قسمِ حضرت زهرا که هست
اذن گرفتند و به میدان زدند
بوسه بر آن مادرِ گریان زدند
موقع رزم دو برادر رسید
نیزه ولیکن دوبرابر رسید
پشت به پشتِ هم و رو بر همه
تیزترین تیغِ دو پیکر رسید
تشنگی انداختشان از رمق
رزم ولی زود به آخر رسید
لشکر دشمن چقدر نیزه داشت
هرکه رسیدهاست دو سرنیزه داشت
تاکه خجالت نکشد آه ، شاه
مادرشان مانده در این خیمهگاه
این یکی از تیغ فقط گفت آی
آن یکی از دشنه لبش گفت آه
آی حسین است و دوتا نیمه جان
آی حسین است و دوتا قتلهگاه
مادری از بی پسری سوخت سوخت
در دل خیمه جگری سوخت سوخت
(حسن لطفی)
*جامعالسرار،منبعالانوار،نورالثقلین،منتهیالآمال
نام کتبیاست از علمای امامیه.
**استاد سید علی موسوی گرما رودی
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
#شب_چهارم_محرم_طفلان_حضرت_زینب_سلامالله
عالم علی و نورِ جهانتاب زینب است
مثلِ علی و مثلِ نبی ناب زینب است
از جلوههای فاطمه سیراب زینب است
تشنه حسین تشنه حسن آب زینب است
یعنی که پنج تَن دلِ یک قاب زینب است
این کیست این عقیلهی آقای کربلاست
این کیست این که غیرت فردای کربلاست
این کیست این رَاَیتُ جمیلای کربلاست
این کیست حضرت زهرای کربلاست
عصمت کم است صاحب القاب زینب است
آورده رویِ دست خودش جانِ خویش را
آماده کرده است دو قرآن خویش را
رو کرده است بر همه شیران خویش را
دو گِرد باد خویش دو طوفان خویش را
خورشیدِ این دو اختر نایاب زینب است
زخمِ دل شکستهی خود را که هَم گذاشت
اذن دخول خواند به خیمه قدم گذاشت
از خود گذشت و تُحفهای از بیش و کم گذاشت
سنگِ تمام پیشِ امیرِ حرم گذاشت
قبله حسین باشد و محراب زینب است
زینب رسید و باز امام احترام کرد
مثلِ علی ، حسین به پایش قیام کرد
تا او سلام کرد خدا هم سلام کرد
زینب که است؟ آنکه ادب را تمام کرد
در کربلا معلمِ آداب زینب است
دو مرد از قبیلهیِ خود انتخاب کرد
آئینه بود و رو به سوی آفتاب کرد
با التماس دامنِ خود را پُر آب کرد
بر روی نام مادرش اما حساب کرد
فرمود این شکستهی بی تاب زینب است
بالی اگر نیست برادر دلی که هست
آوردهام شعله کشم حاصلی که هست
حل کن به دست خویش مرا مشکی که هست
از من بخر دو هدیهی ناقابلی که هست
باور بکن که اولِ اصحاب زینب است
رفتند سمت معرکه پَر در بیاورند
عباس گشتهاند جگر در بیاوَرَند
چون ذوالفقار تیغِ دوسر در بیاورند
از یک یکِ سپاه پدر در بیاورند
این دو دو موج بوده و سیلاب زینب است
از دور دید و گفت علمدار مرحبا
بر ضربههایشان صدو ده بار مرحبا
بر دو امیر به دو جگردار مرحبا
زینب شدند و حیدر کرار مرحبا
اما میانِ خیمهی بی آب زینب است
اما رسید لحظهی در خون صدا زدن
خونین نَفَس نَفَس زدن و دست و پا زدن
یک بار تیغ و بار دگر نیزه را زدن
دور از نگاهِ مادرشان بی هوا زدن
در بینِ خمیه شاهدِ گرداب زینب است
یک نانجیب دشنه به اَبرویشان کشید
یک بی حیا دو نیزه به پهلویشان کشید
یک ناصبی که چکمه سَر و رویشان کشید
یک پیرمرد پنجه به گیسویشان کشید
آنکه دو چشم او شده خوناب زینب است
آمد غروب و خندهی دشمن بلند شد
وقتی صدای غارت و شیون بلند شد
دو نیزه در مقابلِ یک زن بلند شد
زینب نظر نکرد ولیکن بلند شد
چشم حسین از سرِ نِی ها به زینب است
(حسن لطفی)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_چهارم_محرم_طفلان_حضرت_زینب_سلامالله
به چه دردی بخورد بی تو پسر داشتنم
چه کنم بعد تو با داغ جگر داشتنم
نه پسرهای مناند این دو نه خواهر زاده
به تو سوگند که هستند دو حیدر زاده
تیغ آماده رویِ دامنشان است ببین
حرزِ یا فاطمه بر گردنشان است ببین
این دو پولادِ جگر تافته یعنی زینب
این دو سرباز و دو سرباخته یعنی زینب
بر سر عهد تو هستیم و همان خواهد شد
خواهرت مرد شود این دو جوان خواهد شد
یار بی یار رسیدم که دلت غم نخورد
آمدم در دلِ تو آب تکان هم نخورد
دست و بازوی علمدار حرم آوردم
پیشِ تو بر سرِ دوشم دو علم آوردم
دو سپاه حرمِ فاطمه را میبینی
ذوالفقار دو دم فاطمه را میبینی
به درِ خیمه امّیدم امید آوردم
تا که ردم نکنی موی سپید آوردم
خواهرت موقع حج نذر دو قربانی کرد
وقت نذرش شده قربانی عید آوردم
دو علیاکبر و عباس ولی کوچکتر
دو سلحشور دو شیر و دو رشید آوردم
دو حسن روی دو سید دو حسینی زاده
قابلت را که ندارد دو شهید آوردم
این دم و بازدمم این ضربانهای مناند
این حسین و حسن و تیر وکمانهای مناند
ای جوانمرده بگو که جگرم را چهکنم
سر به زیرِ حرمِ دو رو برم را چهکنم
تو اگر اذن دهی لشگر عالم با من
مادرم گفته برو اذنِ حسینم با من....
* * * *
مانده دایی که چگونه خبرش را بِبَرد
خبر سوختن بال و پرش را بِبَرد
با چه رویی برود دیدن زینب از دشت
با چه جانی به حرم دو پسرش را بِبَرد
دو جگرگوشهی او روی زمین میغلتند
ولی از خیمه نیامد جگرش را بِبَرد
یک نفر آمده اینسو بزند تیغش را
یک نفر رفته به آنسو تبرش را بِبَرد
یک نفر آمده اینسو تن این را بکشد
یک نفر رفته به آنسو که سرش را ببرد
تنشه بودند و نشد جرعهی دیگر بینند
یا که یکبار دگر چهرهی مادر بینند
دید آخر چه بلایی سرشان آوردند
زخمها بر جگرِ مادرشان آوردند
قصدِ جانِ دو برادر دو برادر کردند
ضربهی تیغ و سنان را دوبرابر کردند
مانعِ بُردنشان پشتِ خَمِ دایی بود
اِرباًاِربا شدنِ این دو تماشایی بود
کمرش خم شده باید که عصا بردارد
باید او خیمه رود تا دو عبا بردارد
زینب انگار نه انگار که بی سر شدهاند
دید بر نیزه ولی سایه مادر شدهاند
(حسن لطفی۴۰۰/۰۵/۲۱)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_چهارم_محرم_طفلان_حضرت_زینب_سلامالله
سلام حضرت دارالسلامها زینب
سلام جامع جمع امامها زینب
شکوه صبر و سکوت و صلابت و فریاد
حماسهی ابدی و سلامها زینب
سلام ای جگرِ فاطمه جهادِ علی
سلام خواهر صلح و قیامها زینب
تمامِ پاسخِ پرسش برای خلقتِ زن
جواب کاملِ این احترامها زینب
چه کس رسیده به نور نَوافِلت بانو
چه کس رسیده به شانت کدامها زینب
حسین ملتمس یک قنوتِ تو تا که...
تمام با تو شود ناتمامها زینب
سلام زمزمه هفت مرتبه سوگند
برای دیدن ختم کلامها زینب
فقط نه روضه که باید کلام تو برسد
پیام داری و باید پیام تو برسد
برای خاکِ ترک خورده آب آوردی
هزار چشمه به جای سراب آوردی
تو از بهشت تو از نور از کنار خدا
تو با نهایت عزت حجاب آوردی
فقط تویی که در این روزگارِ پُر تشویش
برای عاطفهی زن جواب آوردی
که جمع عاطفه و عقل و عشق و احساس است
و در کمال شرف انتخاب آوردی
تو نقطه چینی و باید ادامهی تو شوند
تو خواهرانِ مرا در حساب آوردی
فقط خداست که آرامش تو را فهمید
که ایستادی و فصلالخطاب آوردی
تو روی دست هرآنچه که داشتی دادی
برای عشق دو عالیجناب آوردی
وداع نکردی و دیدی به شوقِ غم رفتند
خدای من دو جگرگوشهی حرم رفتند
خدا کند نرسد نالههای آخرشان
خدا کند نرسد دادشان به مادرشان
میان خیمه نشسته چسان؟ نمیدانم
دعا کنید نبیند وداعِ آخرشان
نشسته فاطمه اینسو علی هم آنطرفش
نشستهاند بگِریند پیش دخترشان
سوارِ نیزه به دستی بقیه را میخواند:
زمانش آمده بازی کنیم با سرشان
سوارهای حرامی چقدر میچرخند
که حلقه تنگ شود دورِ حلقِ حنجرشان
که تا نیامده عباس کار خود بکنند
که تا گلاب کشند از تمام پیکرشان
جگرخراش بوَد نالههای وا اُمّا
سپاه ساخت خدایا علیِ اکبرشان
حسین آمد و در بِینشان زمین اُفتاد
بلندمرتبه شاهی زِ صدرِ زین اُفتاد
حسن لطفی ۴۰۱/۰۵/۱۰)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
جهت دسترسی راحت تر به اشعار سالهای گذشته از # هشتک های زیر استفاده نمایید .
برای دریافت اشعار بیشتر به کانال تلگرام مراجعه فرمایید
#شب_اول_محرم_اول_جلسهای
#شب_اول_محرم_حضرت_مسلم_علیهالسلام
#شب_دوم_محرم_اول_جلسهای
#شب_دوم_محرم_ورودیه
#شب_سوم_محرم_اول_جلسهای
#شب_سوم_محرم_حضرت_رقیه_سلامالله
#شب_چهارم_محرم_اول_جلسهای
#شب_چهارم_محرم_طفلان_حضرت_زینب_سلامالله
#شب_پنجم_محرم_اول_جلسهای
#شب_پنجم_محرم_حضرت_عبدالله_ابنالحسن_علیهالسلام
#شب_ششم_محرم_اول_جلسهای
#شب_ششم_محرم_حضرت_قاسم_ابن_الحسن_علیهالسلام
#شب_هفتم_محرم_اول_جلسهای
#شب_هفتم_محرم_حضرت_علی_اصغر_علیهالسلام
#شب_هشتم_محرم_اول_جلسهای
#شب_هشتم_محرم_حضرت_علی_اکبر_علیهالسلام
#شب_نهم_محرم_اول_جلسهای
#شب_نهم_محرم_حضرت_ابالفضل_العباس_علیهالسلام
بسمالله الرحمن الرحیم
#شب_چهارم_محرم_طفلان_حضرت_زینب_سلامالله
دو زینبزاده میدان میروند از خیمهی زینب
دو شیری که کنار او کشیدند قد باهم
نرفته زینب اما میرود دنبالشان مولا
نرفت و جای زینب میدود با گریه زهرا هم
عطش با آفتابِ داغ و قاتلها تبانی کرد
توانفرساست زخم و تشنگی سرنیزه گرما هم
ضیافت داشتند آنجا حرامیهای بی احساس
که شمر آنجا صدا میزد سنان و حرمله را هم
صدای آه زینب درنیامد از دل خیمه
ولی مثل حسین آمد صدای آخ سقا هم
فقط دو نیزه کافی نیست رسم جاهلیت بود
که اول سر زدند از تَن پس از آن اِرباًاِربا هم
بهم پیچیده شد این یک زِ هم پاشیده شد آن یک
حسین از خیمه آورده گمانم دو عبا باهم
همیشه ایندو باهم بودهاند از بچگی ، حالا
به زیر تیغ تنهاشان به روی نیزه سرها هم
میان شام پس دادند سرها را به مادرها
صدای زینب آمد آنچه بخشیدم نمیخواهم
(حسن لطفی ۴۰۳/۰۴/۱۸)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
بسمالله الرحمن الرحیم
#شب_چهارم_محرم_طفلان_حضرت_زینب_سلامالله
دو زینبزاده میدان میروند از خیمهی زینب
دو شیری که کنار او کشیدند قد باهم
نرفته زینب اما میرود دنبالشان مولا
نرفت و جای زینب میدود با گریه زهرا هم
عطش با آفتابِ داغ و قاتلها تبانی کرد
توانفرساست زخم و تشنگی سرنیزه گرما هم
ضیافت داشتند آنجا حرامیهای بی احساس
که شمر آنجا صدا میزد سنان و حرمله را هم
صدای آه زینب درنیامد از دل خیمه
ولی مثل حسین آمد صدای آخ سقا هم
فقط دو نیزه کافی نیست رسم جاهلیت بود
که اول سر زدند از تَن پس از آن اِرباًاِربا هم
بهم پیچیده شد این یک زِ هم پاشیده شد آن یک
حسین از خیمه آورده گمانم دو عبا باهم
همیشه ایندو باهم بودهاند از بچگی ، حالا
به زیر تیغ تنهاشان به روی نیزه سرها هم
میان شام پس دادند سرها را به مادرها
صدای زینب آمد آنچه بخشیدم نمیخواهم
(حسن لطفی)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
بسمالله الرحمن الرحیم
#شب_چهارم_محرم_طفلان_حضرت_زینب_سلامالله
#تشیع_شهدا
#حماسی
سروها جان به فدای دل دریاییتان
همه رفتیم به تشییع تماشاییتان
بس که افزون شده امروز به زیباییتان
بعد از این فصل شما هست و شکوفاییتان
زیر تابوت شما زیر علم میمانیم
نسل در نسل همه پای حرم میمانیم
زیر تابوت نرفتیم که تا گریه کنیم
ما که باشیم که در سوگ شما گریه کنیم؟
از شما یاد گرفتیم کجا گریه کنیم
با شما بر غم شاه شهدا گریه کنیم
جایتان سبز در این روضه که گفتیم حسین
با شماییم به هر لحظه که گفتیم حسین
نعرهی شیعه زِ خوناب جگر برخیزد
یک نفر رفت اگر، چند نفر برخیزد
پدری رفت و زمین خورد پسر برخیزد
آنکه خود را زده بر خواب مگر برخیزد ؟
عزّت ما همه از عزّت زینب باشد
غیرتی هست اگر، غیرت زینب باشد
گفت ای بر سر زُلفت همه داراییها
جمع در طاق دو اَبروی تو زیباییها
میزند شعله مرا دیدن تنهاییها
ای برادر به فدایت همهی داییها
خواهرت آمده بارِ دو علمدار کشد
شاه نگذار که حتما به قسم کار کشد
به غریبیات قسم دورت اگر میگردم
با تمام جگرم با دو پسر میگردم
تیغ بردارم و مانند پدر میگردم
هرکسی یک نفر و من سه نفر میگردم
به تو سوگند که در رزم زبانزد هستند
دو دمِ تیغِ علی عون و محمد هستند
نگذار این دو بمانند خجالت بکشند
خیمهی مادرشان را که به غارت بکشند
دق کنند از غم ما زخم جسارت بکشند
داغ شرمندگی و بند اسارت بکشند
شمر ای کاش که با هرچه توان بنشیند
سرِ تو نه، به سر این دو جوان بنشیند
وای؛ از خیمهی زینب ضربان را بُردند
آه؛ با زورِ دو نیزه دو جوان را بُردند
تا بدوزند به هم چند کمان را بُردند
تا دو سر را برُبایند سنان را بردند
عطش و خنجر و خون زود توان میگیرد
اِرباًربا شدنِ این دو زمان میگیرد
حلقهها بسته شد و خنجرشان بالا رفت
نیزهها جمع شدند و سرشان بالا رفت
از دو سو از دو طرف پیکرشان بالا رفت
دادِ زهرا زِ غم مادرشان بالا رفت
چقدر طعنه از آن، طعنه از این خورد حسین
وای بر من که دو دفعه به زمین خورد حسین
(حسن لطفی ۴۰۴/۰۴/۰۷)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi