🔸استوری شرم آور رحیم بلالزاده فرماندار سابق دولت تدبیر و امید در چاراویماق و کاندیدای احتمالی انتخابات مجلس در حوزه انتخابیه هشترود و چاراویماق!
برخی از کاربران فضای مجازی در این منطقه با تغییر عکس پروفایل و انتشار مطالبی با مضمون #امام_حسنیام از توهین این فرد اعلام برائت کردند.
آیا واقعا این موجود سخیف میتونه از طرف شورای نگهبان تایید صلاحیت بشه.
@yasinasr
🌐⚠️ جواد کریمی قدوسی رئیس کمیته تحقیق و تفحص مجلس : دو نفر از خبرنگاران و ادمین های تلگرامی و #آمدنیوز و رسانه های زنجیره ای که در سال ۹۵ و ۹۶ دستگیر شدند اعتراف کردند با یکی از وزرا وقت ارتباط مستقیم داشته و از آقای واعظی وزیر ارتباطات وقت کمک مالی دریافت می کرده اند.
🔰با ما همراه باشید👇
لینک در ایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
در سروش👇
https://sapp.ir/yasinasr
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_دویست_و_چهل_و_سه
فرودگاه امام خمینی...
با حاج کاظم و تیم حفاظتش وارد فرودگاه شدیم.. حاجی به تیم حفاظتش گفت «از منو عاکف فاصله بگیرید.» اوناهم فاصله گرفتند و از چندمتر عقب تر حرکت میکردن تا همه چیز طبیعی جلوه کنه.
هیچ کسی خبر نداشت داره چی میگذره، وَ چه اتفاقاتی داره زیر پوست این پرونده می افته. بعضیا خیال میکردند افشین عزتی خائن هست، بعضیا هم خیال میکردند خادم. از بالا تا پایین به جر رهبری و امینشون که این پیام و بهشون رسوندن، همه سردرگم بودن. تمام رسانه های ایران مشتاق این لحظه بودن.
وقتی بچه های ما خبر دادند عاصف و خانوم افشار وارد سالن شدند، به یکی از بچه ها یه گوشی ریزی دادم تا برسونه به عاصف و بعد از اینکه گذاشت داخل گوشش با هم ارتباط بگیریم. رفتم روی خط عاصف... گفتم:
+عاصف صدای من و داری!
_بفرمایید آقاعاکف.. درخدمتم.
+رسیدن بخیر.
_ممنونم آقا.
+دکتر در چه وضعیتیه؟
_داریم نزدیک پله برقی میشیم.
چندثانیه بعد دیدم معاون وزیر خارجه و همچنین معاون وزیر در امور غرب آسیا «خاورمیانه» وَ دکتر افشین عزتی و... دارن از پله برقی میان پایین. خبرگزاری های رسمی کشور و عکسان خبری داشتند عکس میگرفتند. صداوسیماهم اومده بود برای گزارش و... !
یه هویی چشمم خورد به عاصف عبدالزهرا که از پشت سرشون داشت با فاصله می اومد، اما فورا برگشت بالا.
علیرغم اینکه بخاطر مشکلات زندگیم و بیماری همسرم، به اضافه ی خستگی جسمی بابت کارهای شبانه روزی اصلا حوصله هیچ کسی رو نداشتم، اما از این حرکت عاصف که یه هویی برگشت بالا خندم گرفت.. حاجی که این صحنه رو دید، با تعجب بهم گفت:
_تورو حضرت عباس نگاه کن، پله برقی داره میاد پایین، سوارش میشه دوباره بر میگرده میره بالا!! شده شبیه مستربین !!
دستم و بردم سمت گوشم، گوشی ریزی که داخل گوشم بود کمی فشارش دادم رفتم روی خط عاصف... بهش گفتم:
+ عاصف صدای منو داری؟؟
_جانم آره.
+چرا برگشتی بالا؟
_حاجی چرا بهم نگفتی در تیررس دوربین ها هستم و کلی خدم و حشم آوردید اینجا تا عکس بگیرن از این اُزمیت نکبت.
خندم گرفت از حرف عاصف. حاجی بیسیمش و که دست مسئول دفترش بود گرفت، رفت روی خط عاصف، بهش گفت:
«عاصف خان، خوشم میاد بچه زرنگی .. ایول الله پسر.. آفرین.»
وقتی افشین عزتی و مسئولین وزارت خارجه رسیدند جلوی جمعیت، پدر افشین عزتی رفت گردنش گل انداخت، مادرش زار میزد اشک میریخت، افشین هم پسر و دخترش و بغل کرد و کلی میخندید. معاون رییس سازمان انرژی اتمی هم حضور داشت. از طرفی مسئولین وزارت خارجه هم با لبخندهای قهرمانانه سیاسی و دیپلماسی داشتن با افشین از بین عکاسان و خبرنگارها عبورمیکردند.. حاج هادی به محض اینکه میرسه جلوی جمعیت فورا راهش و کج میکنه و میره یه سمت دیگه !!
یه تیم حفاظت برای افشین عزتی تدارک دیده بودم تا از بین جمعیت و عکاسان و خبرنگاران ردش کنند. تیم حفاظت و توجیه کرده بودم که به هیچ عنوان نباید اجازه بدن افشین عزتی با رسانه ها و خبرگزاری ها صحبت کنه، حتی در حد یک سلام کردن.
افشین و خانوادش و تحت الحفظ تا بیرون سالن فرودگاه در یک قسمت خاص وَ خلوت حفاظت شده هدایت کردیم و 8 تا ماشین ضدگلوله شاسی بلند از تیم تشریفات اداره رو آماده کرده بودیم تا عزتی وَ خانوادش رو طبق هماهنگی هایی که از قبل کردیم، سوار دوتا از خودروها کنند! بقیه خوردوها پوشش بود و جهت رد گم کنی، تا افشین و به یک جای امن منتقل کنیم.
به هیچ عنوان از داخل ماشین نمیشد بیرون و نگاه کرد به جز راننده و سرنشین کنارش که از بچه های خودمون بودند! بین صندلی عقب و جلو، شیشه های کاملا دودی و سیاه کشیده شده بود.
یک ساعت بعد/ طبقه دوم ساختمان امنیتی الف 1000/ نزدیک به اداره...
اگر یادتون باشه این ساختمون، همون جایی هست که نسترن و برای رد گم کنی از اون باگ، بردیم به اونجا! یعنی همون ساختمون مربوط به جلسه سری رییس تشکیلات با سران قوا و مقامات ارشد حکومتی و لشکری و امنیتی و...!
منتقل کردن دکتر عزتی به این ساختمون بنا بر صلاحدید و تصمیم رییس بود که باید این دانشمند اتمی پس از ورود به ایران به ساختمون الف 1000 منتقل میشد. حدود یکساعت بعد، دکترعزتی و خانوادش با یک اسکورت کامل وَ دقیق به اون خونه امن انتقال داده شدن.
وقتی وارد ساختمون شدن، اول خانواده افشین و فرستادیم بالا خدمت رییس تا هم و ببینن، بعد من و عاصف و حاج کاظم و دکتر افشین عزتی با آسانسور رفتیم بالا.
با دوتا از بچه های بخش رسانه ای ضدجاسوسی هماهنگ شده بودیم تا از استقبال حاج آقای (....) و حاج هادی رییس بخش ضدجاسوسی از افشین عزتی کلیپ 20 ثانیه ای تهیه بشه و بدیم به خبرگزاری ها و رسانه، تا برای انتشار روش کار کنند.
ریاست و حاج هادی استقبال گرمی از افشین عزتی کردند. هم دیگرو در آغوش گرفتند... حاج آقای ( .... ) با افشین روبوسی کرد و بهش خوش آمد گفت.
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_دویست_و_چهل_و_چهار
بعد از حدود نیم ساعت، صحبت و... رییس تشکیلات گفت :
«جناب دکتر عزتی عزیز، بچه های ما الآن اینجا در طبقه پایین مستقر هستند، میخوان بدن شمارو چک کنند تا اگر اثر شکنجه هست، مستنداتش رو در اختیار دستگاه دیپلماسی قرار بدن تا از طریق مراجع بین المللی اقدامات لازم صورت بگیره.. بخاطر مسائل حفاظتی وَ زودتر منتقل کردن شما به ایران فرصت نشد در فرودگاه مسقط برادران ما این کارو کنند، الان هم اگر شما بخواید دوستان ما هستند و میتونیم بدنتون و بررسی کنیم وَ با اسناد و مدارک پزشکی علیه ربایندگان شما اقدام کنیم. شما اونور شکنجه شدید؟»
در این اتاقی که افشین مشغول گفتگو با رییس بود، فقط حاج کاظم و حاج هادی و خانواده افشین بودند و دوتا محافظ که کنار در، داخل اتاق ایستاده بودند.
ماهم از اتاق بغل شنود میکردیم.
افشین گفت:
«نه خداروشکر شکنجه ای صورت نگرفت. اما خیلی تهدید شدم و بابتش اذیت شدم. دائم زیر شکنجه روانی بودم! روزهای اول خیلی با من بد رفتار کردند. ولی خداروشکر به خیر گذشت.»
این بار حاج هادی به دکتر عزتی گفت:
«پس این فرمی رو که دوستان تهیه کردند و روبروتون روی میز هست پر کنید که هیچ شکایتی ندارید.»
افشین فرم و پر کرد. بعد از حدود یکساعت به خونش منتقل شد وَ بهش گفتیم که تا مدت ها خونش تحت کنترل هست تا کسی بهش آسیب نزنه.
طبیعتا افشین باید پس از ورود به ایران در اختیار ما قرار میگرفت تا ببینیم چی شد که این اتفاقات افتاد، اما طبق نظر رییس و نظر من و حاج کاظم و حاج هادی، گذاشتیم دکتر افشین عزتی 10 روز در کنار خانوادش بمونه تا از دلتنگی های همسرش و بچه هاش کاسته بشه.
اما روز مهم و سرنوشت ساز که هیچ کسی فکرش و نمیکرد رسید. یازده روز از حضور دکتر افشین عزتی در ایران میگذشت که ساعت 9 صبح، به همراه عاصف، و دوتا ماشین امنیتی رفتیم جلوی خونه دکتر افشین عزتی که زیر نظر بچه های 4412 بود.
سیدعاصف عبدالزهرا زنگ خونه رو زد، همسر دکتر آیفون و جواب داد. وقتی فهمید ما هستیم بهمون بفرما زد اما با این که حکم قضایی ورود به منزل رو داشتیم داخل نرفتیم و ازش خواستیم تا به شوهرش افشین عزتی بگه بیاد بیرون. وقتی در باز شد، همسر عزتی اومد بیرون و گفت بیاید داخل. خلاصه رفتیم.
منو عاصف و سیدرضا و دوتا از بچه های عملیاتی رفتیم داخل حیاط نزدیک پله های خونش ایستادیم.. از بیرون همه چیز لحظه به لحظه تحت کنترل وَ رصد بود تا اتفاقی نیفته.
انصافا اگر بخوام راستش و بگم، باید بگم که با دیدن همسر دکتر افشین عزتی خیلی دلم سوخت.. دلم به حال بچه های افشین عزتی هم سوخت.. دلم به حال پدر و مادرش سوخت.. بچه هاش داشتند داخل حیاط میدَویدن و بازی میکردند.
وقتی دکتر اومد، به همسرش گفتم:
«خواهرم شما بفرمایید داخل.. یه صحبت مردونه و خصوصی هست.»
اونم رفت..
من شروع کردم به صحبت کردن و توضیح دادن به افشین عزتی.. بهش گفتم:
+جناب دکتر عزتی، شما باید با ما تشریف بیارید اداره.
_ببخشید! برای چی؟
+بعدا عرض میکنیم.
_اتفاقی افتاده؟
+ شما با من و همکارام تشریف بیارید بریم، بعدا خدمتتون عرض میکنیم.
_خب من در کنار خانوادم هستم الآن.. بزارید استراحت کنم.
+شما به اندازه کافی استراحت کردید!
_من الآن کار دارم. نمیتونم.. باشه بعدا میام.
دیدم دیگه داره خیلی برای ما پر رو بازی در میاره، حکم و بهش نشون دادم، بعدش به عاصف اشاره زدم تا کارش و انجام بده. دستبند و در آورد زد به دستای دکتر افشین عزتی. دکتر گفت:
«این چه کاریه؟ خجالت بکشید.. این همه گروگان آمریکایی ها بودم، حالا هم باید گروگان شما باشم؟ مثل اینکه شما فرق بین دوست و دشمن و نمیفهمید!»
گفتم:
« هیسسسس!! لطفا اجازه بدید.. آروم باشید.. شما وقتی مقاومت کنید، ما مجبوریم بهتون دست بند بزنیم.. برای همین قبلش خیلی محترمانه بهتون گفتم تشریف بیارید با هم برای گپ و گفتی دوستانه بریم اداره درخدمتتون باشیم.»
عاصف بیسیم زد به سیدرضا که داخل کوچه منتظر ما بود تا فورا بیاد جلوی درب منزل عزتی و سوارش کنیم ببریم. خیلی فوری سیدرضا اومد، بعد دکتر و با همون دمپایی که پاش بود و لباس خونگی که تنش بود، سوار ماشین کردیم. عاصف رفت صندلی عقب کنار عزتی نشست، چشم بند زد بهش و فورا منتقلش کردند به اداره.
پشت سرشون یکی از نیروها اومد، منم سوار شدم رفتم سمت اداره.
بعد از اینکه وارد اداره شدیم، عاصف و سیدرضا دکتر افشین عزتی رو چشم بسته و دست بسته بردنش داخل اتاق بازجویی.
از همون روز اول همسر عزتی پیگیر شد وَ به همون شماره ای که قبلا بهشون داده بودیم چپ و راست زنگ میزد، اما خب شِگِردِ کار ما اینه که متهمی رو که میگیریم، تا در مرحله اول تخلیه اطلاعاتی نشه، ولش نمیکنیم و نمیگذاریم هیچ کسی ازش خبر داشته باشه.. حالا اون مرحله اول، میخواد یک هفته باشه، یا بیست روز، یا شش ماه، یا یکسال.
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_دویست_و_چهل_و_پنج
برای یه کاری رفتم دفتر... وقتی اثر انگشت زدم رفتم داخل دیدم تلفن داره زنگ میخوره، گوشی رو گرفتم حاج هادی پشت خط بود.. گفتم:
+سلام.. بفرمایید.
_سلام. خداقوت.
+ممنونم. درخدمتم.
_افشین و آوردید؟
+بله. میرم برای بازجویی.
_بسیار عالی. بهم بگو وضعیت نسترن توسلی چطوره!؟
+گزارشش و نوشتم دادم دفترتون.
_بله درسته، خواستم ببینم مشکلی وجود نداره؟
+نخیر حاج آقا.
_برو به کارت برس.
+چشم. خدا حافظ.
این تماس از همون تماس ها بود که... !!! بازم بگذریم...
اسلحم و گذاشتم داخل کشوی میز کارم، برگشتم بیرون رفتم سمت اتاق بازجویی که یک طبقه پایین تر بود.
وارد اتاق بازجویی شدم، دیدم حاج هادی اونجاست.. خیلی برام جالب بود که چقدر زودتر از من حضور پیدا کرده در اون اتاق. معلوم بود خیلی نگران به نظر میرسه!
بعد از اینکه وارد اتاق مورد نظر شدم، در دوم و باز کردم و وارد اتاق بازجویی شدم. دیدم عاصف داخل اتاق بازجویی هست و منتظر بوده تا من بیام. بهش اشاره زدم چشم بند و دست بندِ دکتر افشین عزتی رو بازش کنه. کارش و انجام داد، بعدش دوربین و گذاشت روی میز تا بازجویی ضبط بشه. وقتی عاصف رفت یه کم دور میز چرخیدم، دیدم عزتی داره چپ چپ نگام میکنه!
نشستم روبروش.گفتم:
+سلام.
فقط نگام میکرد.. گفتم:
+میخوام باهم حرف بزنیم.
یه هویی آشفته شد و از روی صندلیش بلند شد، بعدش از اون طرف میز کمی خم شد به سمت من و به نشونه تهدید گفت:
_تاوان این رفتارت و پس میدی جوون. تو میدونی من کی هستم؟
داشتم خیلی آروم و ریلکس نگاش میکردم، وَ پلک میزدم.. بهش چندثانیه خیره شدم، بعد با ابروهام بهش اشاره زدم: «بشین سرجات.»
وقتی نشست، یه لیوان آب براش ریختم، گفتم:
+بفرمایید. آب میل کنید تا اعصابتون کمی آرام تر بشه.
یه لیوان آب خورد.. چندتا نفس عمیق کشید، این بار با غرور گفت:
_منتظر توضیحاتتون هستم.
چندلحظه ای نگاش کردم، گفتم:
+جناب عزتی، اونی که باید توضیح بده شما هستی، نه بنده. شما خودت خیلی خوب میدونی که برای چی اینجا هستی و روی این صندلی نشستی. ما از همه ی مسائل باخبریم. برای همین سعی کن دروغ نگی، چون برای خودت گرون تموم میشه.
_من نمیفهمم دارید در مورد چه چیزی صحبت میکنید.
+چرا، اتفاقا خیلی خوب میدونید. اما اگر میخوای حرف نزنی اون بحثش جداست، اما مِن باب تفهیم اتهام برات میگم ! اینطور خوبه؟
_بله بگید تا ببینم برای چه چیز مسخره ای با این سر و وضع منو آوردید اینجا !! حتی اجازه ندادید لباسم و عوض کنم!!!
+از فائزه ملکی بگم، یا از ملک جاسم، وَ یا اینکه از معشوقت! خانوم نسترن توسلی؟
_ کییییییی؟؟ چیییییی؟ اینا کی هستند اصلا؟ من نمیفهمم.
عاصف که داخل اتاق بغلی بود اومد روی خطم و توی گوشم گفت:
«عاکف جان، دمای صورتش فوق العاده رفته بالا. معلومه فشار بدی بهش وارد شده با این اسامی.»
عاصف از دوربین حرارتی صورت و بدن افشین و کنترل میکرد.
به عزتی گفتم:
+دکتر آب بخور.. دمای صورتت رسیده به 10000. ممکنه آمپرت جوش بیاره.
_جمع کنید این مسخره بازیارو. من یه دکتر هستم. این وصله ها به من نمیچسبه.
با آرامش بهش نگاه کردم گفتم:
+آقای دکتر عزتی، اولا صدات و بیار پایین! ثانیاً در طول این چند دهه ی پس از انقلاب، خیلی ها مدعی بودن که این وصله ها بهشون نمیچسبه، اما بدجور بهشون چسبید. طوری که لکه ننگش سالیانِ سال هست که از روی سر و صورتشون پاک نمیشه. حالا میزاری ببینیم به کجاهات لکه چسبیده، یا میخوای همچنان شلوغش کنی؟ من وقتم زیاده، وَ صبورم. اما بهت توصیه میکنم همکاری کنی تا سریعتر وضعیتت مشخص بشه.
دیدم داره نگام میکنه... گفتم:
+اصلا نظرت چیه تا برات از افسر اطلاعاتی آمریکا بگم؟ فکر میکنم اگر اینطور شروع بشه هیجانش بیشتر میشه!
_من نمیفهمم.. واقعا گیج شدم.. این بازیا چیه در آوردید؟؟ منو ربودن، چرا متوجه نیستید؟ من تحت فشار روانی بودم.. آمریکایی ها اذیتم کردن.. در عراق منو دزدیدند.. حالا هم که اومدم ایران باید از دست شماها شکنجه بشم؟
+که اینطور! پس مدعی هستی ربودنت ! وَ شکنجه ت کردن!!! عجیبه! پس چطور اون روز که با ریاست ما دیدار داشتید وَ ایشون بهتون گفتن شکنجه شدید یا نه، شما تاکید کردید که خیر مورد شکنجه واقع نشدید؟!
_چون نمیخواستم خانوادم ناراحت بشن!!
+عجب !! پس ربوده شدید، شکنجه هم شدید!؟
_بله. منو ربودن. بعدش از عراق بردن آمریکا.
+یعنی من و همکارام این چندوقت ول معطل بودیم و توهم میزدیم؟!
_واقعا نمیفهمم چی میگید. ای بابا!
+حدود شش ماه با افسران اطلاعاتی آمریکا در ارتباط بودی وَ در چندین مرحله اسناد به طور کلی سری وَ فوق سری نظام رو برای دشمن ارسال میکردی. حتی گرای دانشمندان اتمی کشور و به دشمن دادید. میشه بگی چرا؟
@yasinasr
هدایت شده از یاسین عصر
💠پست آخر💠
✔️همه با هم دعای فرج را زمزمه می کنیم:
إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ🌹
🍃🌸💖🌺🌷🌹💐🌸🌼🌹🍃
#موسسه_پژوهشی_یاسین_عصر
http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
هدایت شده از یاسین عصر
🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃
🌹🍃
🍃
❤️ توسل امروز(روز جمعه) ❤️
🌹 یا وَصِىَّ الْحَسَنِ وَالْخَلَفَ الْحُجَّةَ اَیُّهَا الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِىُّ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌹
🍃
🌹🍃
🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃
#موسسه_پژوهشی_یاسین_عصر
http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
🔴ارواح مومنان بعدازمرگ به کجا میرود؟
🌾در روایاتى وارد شده است: ارواح مؤمنان در (وادى السلام) نجف جمع مى شوند.
✨ظهور آن در این دنیا، در سرزمین نجف اشرف كه وادى ولایت است مى باشد و آن در پشت كوفه قرار دارد.
♦️احمد بن عمر مى گوید: خدمت امام صادق علیه السلام عرض كردم: برادر من در بغداد است، مى ترسم در آنجا بمیرد.
🌹حضرت فرمود: باك نداشته باش و ناراحت مباش،هر جا كه مى خواهد بمیرد؛ چون هیچ مؤمنى در شرق و یا غرب عالم نمى میرد مگر آن كه خداوند روح او را در ((وادى السلام)) با ارواح مؤمنان دیگر قرار مى دهد.
🍃عرض كردم: ((وادى السلام)) چیست و در كجا واقع شده است؟ فرمود: در پشت كوفه.
💥آگاه باش، مثل اینكه من منظره اجتماع ارواح مؤمنان را مى بینم كه حلقه حلقه دور هم نشسته اند و با یكدیگر گفت و گو مى كنند.
🌹نیز از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: روح مؤمن را پس از مرگ به سوى نهر كوثر از نواحى ((وادى السلام)) مى برند. مؤمن در باغهاى اطراف آن، گردش مى كند و از شرابهاى آن مى آشامد...
♻️حالا كه معلوم شد ارواح پیامبران و ائمه معصوم علیهم السلام و مؤمنان نیك كردار در ((وادى السلام)) نجف قرار دارند، یك سئوال پیش مى آید و آن این كه:
⁉️ پس چرا به زیارت قبور مؤمنان رویم و كنار قبر آنان رفتن چه خصوصیتى دارد ؟
🔰پاسخ: ارواح با اجساد خود ارتباط خاصى دارند.
✍وقتى انسانى به زیارت اهل قبور مى رود و بر سر قبر مؤمن حاضر مى شود، روح آن مؤمن از ((وادى السلام)) فورا به سوى قبرش پرواز مى كند و از دیدار كننده خشنود مى گردد و با او انس مى گیرد و تا وقتى كه بر سر قبر او است شاد و خوشحال مى شود
💠و موقعى از كنار قبرش بر مى گردد ناراحت مى شود و باز به ((وادى السلام)) بر مى گردد.
⚜💠⚜🔰⚜💠⚜🔰⚜💠⚜🔰
📕بحار، ج 6، ص 368.
📗انسان از مرگ تا برزخ ، نعمت اله صالحى حاجى آبادى
🔰با ما همراه باشید👇
لینک در ایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
در سروش👇
https://sapp.ir/yasinasr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥زیارت امام زمان (عج) در روز جمعه
🗣با نوای استاد فرهمند
🔰با ما همراه باشید👇
لینک در ایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
در سروش👇
https://sapp.ir/yasinasr
1_111247667.mp3
1.95M
💿مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
🗣 با نوای حاج میثم مطیعی
🔰با ما همراه باشید👇
لینک در ایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
در سروش👇
https://sapp.ir/yasinasr
1_96354699.mp3
4.05M
💿تشرف مقدس اردبیلی خدمت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
🗣 با نوای مرحوم کافی
🔰با ما همراه باشید👇
لینک در ایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
در سروش👇
https://sapp.ir/yasinasr
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_دویست_و_چهل_و_شش
وقتی به دکتر عزتی گفتم حدود شش ماه با افسران اطلاعاتی آمریکا در ارتباط بودی و اسناد سری مربوط به برنامه صلح آمیز اتمی ایران و به دشمن دادی، به شدت عصبانی شد! بهم گفت:
_میفهمی چی داری میگی جوون؟ چرا دارید به زور تهمت میزنید؟ چرا میخواید من و از کشور فراری بدید. چرا میخواید مثل اونایی که به زور بهشون اَنگِ جاسوسی زدید و آخرش ثابت نکردید، منم به همون درد مبتلا کنید؟ این وصله ها به من نمیچسبه.
به صراحت گفتم:
+دکتر ببند دهنت و لطفا.. دیگه داری حالم و به هم میزنی از این همه دروغ! هی چپ و راست میگی «این وصله ها بهم نمیچسبه اون وصله ها بهم نمیچسبه»!! بس کن دیگه! میگم سند ارتباطات شما با دشمن موجوده!
_آقای محترم، آقای بازجو! اگر اینطور بوده، چطور به یک جاسوس اجازه دادید که بعد از ورود به کشورش چندوقت پیش زن و بچش بمونه.
+این یک برنامه ی از پیش طراحی شده بود.
_خب اگر این برنامه از پیش طراحی شده بود، اما دیگه چرا گذاشتید برم جلوی دوربین صدا و سیما با مردم حرف بزنم؟ این که دیگه از پیش طراحی شده نبوده!!
+اینم یه برنامه از پیش طراحی شده بود. همون کسی که برات برنامه ریزی کرد که بری خونت، همون آدم برات برنامه چیده که بری در صداوسیما برای مردم حرف مفت بزنی وَ بگی منو دزدیدن و باهام اونطور برخورد شد. حتی مجری اون برنامه هم از همکاران ما بود.
_من واقعا گیج شدم. منظورتون و نمیفهمم.
+بایدم گیج بشی و منظور منو نفهمی. چون هیچ وقت قرار نیست کسی از این موضوع بفهمه! تو که اصلا نمیفهمی! میدونی چرا؟ چون که تنت به امثال نسترن توسلی خورده.
بلند شدم کمی قدم زدم، بهش گفتم:
+آقای افشین عزتی، در یکی از ماموریت هایی که توسط سازمان اتمی کشور به شما واگذار شده بود، برای اون ماموریت به اتریش سفر میکنید، اما علیرغم اینکه ماموریتتون به اتمام میرسه، سه شبانه روز بیشتر در اونجا می مونید.. دلیلش رو برای من بگید. منتظرم.
سکوت کرد چیزی نگفت.. ادامه دادم به سوال پیچ کردنش... گفتم:
+اون اسامی که ازشون نام بردم مدعی هستید نمیشناسید، اما شما یک هفته با خانوم نسترن توسلی در کیش بودی وَ در طی اون یک هفته با تینا محبی یکی از معشوقه های سفیر آمریکا در امارات دیدار داشتی.
وقتی این و گفتم آشفته شد، گفت:
_فقط دارید تهمت میزنید.. حتی بدونِ اینکه یک برگ سند ارائه بدید.
پاسخی بهش ندادم، چون به اندازه کافی اسناد و مدارک داشتیم که هیچ راه فراری برای عزتی باقی نمونه. بهش گفتم:
+آقای عزتی، به حساب شما و همسرتون وَ همچنین به حساب دختر یکی از دوستانتون که کودک بوده، توسط خانوم تینا محبی از کشور امارات وَ از طرف آمریکایی ها در 5 مرحله پول های کلان واریز میشه. چرا؟
بازم ساکت شد، منم پرینت حساب هایی رو که از قبل تهیه شده بود بهش نشون دادم... گفتم:
+این برگه ها، پرینت گردش حساب های مورد نظر هست. پولی که به حساب خودت، همسرت، وَ دختر دوستت واریز شد.. حتی پدر اون کودک در پنج مرحله از همون حساب مشترکِ خودش و دخترش رفته از بانک پول ها رو گرفته بعد ذره ذره به حسابت واریز شده تا باعث حساسیت سیستم امنیتی ایران نشه!!
شکل پلک زدنش تغییر کرد. چندتا پشت سر هم شبیه کسی که تیک داره پلک زد، آب دهنش و قورت داد، سرش و انداخت پایین، اما مجددا با غرور و فرار رو به جلو گفت:
_بله.. درسته. پول به حسابم واریز شده، اما این چیزایی که شما میگی نیست. من اصلا تینا محبی رو نمیشناسم.. اما نسترن توسلی وَ فائزه ملکی رو میشناسم.
+ملک جاسم چی؟ اون و نمیشناسی؟
_دورا دور میشناسمش.. من با ملک جاسم چندبار بیشتر برخورد نداشتم؟
_چرا میخوای از زیر این اتهامات محرز شده شانه خالی کنی؟
همچنان داشت مقاومت میکرد... گفت:
_من تا وکیلم نیاد حرف نمیزنم. تا الآنشم کلی اذیتم کردید؟
+آقای دکتر عزتی، خوبه بدونید که تا مراحل بازجویی شما تموم نشه اجازه ی گرفتن وکیل رو نداری. خانوادتم خیلی پیگیرتن، اما همش به در بسته میخورن.
_میشه با خانوادم صحبت کنم؟
+خیر.
_من باید اونارو از نگرانی در بیارم.
+پس همراهی کنید و به سوالاتمون پاسخ بدید تا مراحل بازجوییتون تموم بشه.
_آخه من چیکار کنم؟
+خودتون بهتر میدونید.
_بگذارید برم.. امشب تولد دخترمه . خانوادم به حضور من نیاز دارن ! چرا شما امنیتی ها انقدر بی انصاف و بی عاطفه اید؟ بخدا راست میگم. امشب تولد دخترمه!
وقتی اینو گفت خیلی ناراحت شدم. با اینکه خودم پدر نبودم، اما حس یک پدر نسبت به دخترش و میتونستم درک کنم. سرم و انداختم پایین، احساس شرمندگی کردم، نه در مقابل افشین عزتی بلکه برای اون دختر زیبا و کم سن و سالی که افشین عزتی پدرش بود.
افشین ادامه داد گفت:
_آقای محترم، فقط یه امشب و بزارید پیش دخترم باشم.
+متاسفم، چنین چیزی به دلیل مسائل امنیتی غیرقابل ممکنه.
افشین دید اصرارش بی تاثیر هست، خیلی ناراحت شد.
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_دویست_و_چهل_و_هفت
گفتم:
+بهش قول خرید هدیه ی خاصی رو دادی؟
_بله.
+چه قولی؟
_ قرار شد یه عروسک خرسِ شاسخین به رنگ قرمز براش هدیه بخرم.
+بسیارعالی.. ان شاءالله تولدشون مبارک باشه! خب آقای عزتی، بریم سر اصل مطلب، اونم اینکه چندوقت بود که با نسترن آشنا شدی؟
کمی مکث کرد، با ناراحتی گفت:
_1 سال و نیم !
وقتی گفت یکسال و نیم، پس یعنی قبل از اینکه ما اینارو بگیریم زیر چترخودمون، باهم در ارتباط بودن. یعنی حتی قبل از فائزه ملکی!! بهش گفتم:
+از کجا شروع شد؟
_از همون سفر به اتریش که سه روز اضافه موندم.
+توضیح بدید که در کشور اتریش، خانوم نسترن توسلی چطور وَ بابت چه موضوعی بهت نزدیک شد؟ شروع این موضوع به کجا بر میگرده!
_در اون ماموریت که دو روز مونده بود تموم بشه، به طور خیلی اتفاقی من و نسترن هم دیگرو در لابی هتل دیدیم. همینطور که نشسته بودم و داشتم قهوه میخوردم، همزمان مشغول خوندن یک مجله شدم تا وقتم بگذره و همکارم علیرضا بیاد.
+مگه همکارت علیرضا کجا بود؟
_داشت با همسرش از داخل اتاق به صورت تلفنی صحبت میکرد. منم زودتر اومدم پایین و منتظر موندم تا بیاد.
+خب ادامه بده! از نسترن بگو.
_داشتم مجله رو تورقی میکردم تا اینکه نسترن اومد به سمتم، با زبان محلی اتریشی گفت آقا ببخشید این عکسی که پشت مجله هست وَ دارید مطالعه میکنید خیلی نظرم و جلب کرده، میشه ببینم؟
+تو چی گفتی؟
_منم به انگلیسی گفتم نمیتونم اتریشی حرف بزنم، و گفتم من ایرانی هستم.. دیدم داره میخنده. به انگلیسی گفتم چرامیخندید که اونم به فارسی جواب داد من خودم ایرانی هستم..
+مگه تصویری که در پشت اون مجله وجود داشت چی بود؟
_مجله اتریشی SKYLines یک تصویری از بعضی جاذبه ها در ایران گذاشته بود.
+خب، بعدش مجله رو دادی ؟
_بله، با کمال میل دادم.
+وقتی که مجله رو گرفت ...
_لبخندی زد گفت واااای من عاشق این مجله هستم.. هروقت بیام اتریش این و تهیه میکنم.. آخه خیلی زود به زود دلم برای ایران تنگ میشه.. برای همین این مجله رو که در چندصفحه به جاذبه های گردشگری کشورهای مختلف میپردازه، وَ یک بخش خیلی کوتاهشم بیشتر اوقات مربوط به جاذبه های گردشگری و طبیعت بِکرِ ایران هست، میخرم و نگاش میکنم تا دلم کمتر تنگ بشه.
+میخوام مو به مو توضیح بدی! تو چی گفتی؟
_چیزی نگفتم.. فقط اون حرفاش برام جالب بود.
+فقط جالب بود؟
مکث کرد گفت:
_خودشم برام جالب شد.
+از چه لحاظ؟
_نسترن یک زن جوان و زیبا بود. جذابیت بالایی داشت. همون لحظه جذبش شدم.
+بخاطر؟
_زیباییش. خنده های قشنگش. چشمان آبی و زیباش. ثروتش. موقعیت اجتماعی که خودش و پدرش داشتن، مهربونیش و... خیلی چیزهای دیگه که در همون روز اول برام تعریف کرد.
+مگه از چه چیزهایی تعریف کرد؟
_کمی از زمین و آسمون و مسائل مختلف صحبت کردیم اون روز! اما قرار شد بازم همدیگرو ببینیم.
+قرار بعدیتون کِی بود؟
_من مشتاق شدم مجددا ببینمش. برای همین به همکارم علیرضا...
حرفش و قطع کردم گفتم:
+علیرضا در اون زمان کجا بوده و چه مسئولیتی داشته؟ وَ الان کجاست؟
_از بعد اون ماموریتم به اتریش دیگه از علیرضا خبر ندارم.
یه کاغذ و خودکار دادم بهش، گفتم:
+مشخصات دقیق علیرضا رو بنویس. اسم، فامیلی وَ هرچیزی که ممکنه برای زودتر پیدا کردن دوستت بهمون کمک کنه!
وقتی نوشت بهش گفتم: «آدرسی که نوشتی، یک بار با صدای بلند وَ واضح بخون!»
دکتر عزتی آدرس و با صدای بلند خوند! رفتم روی خط عاصف...گفتم:
«عاصف جان آدرسی که خونده شد بررسی کنید و تا چنددقیقه دیگه خبرش و به من بدید.»
به عزتی نگاه کردم گفتم:
+چرا به نسترن اطمینان کردی؟
_خودمم نفهمیدم درگیر چی دارم میشم.
+شما موقعیت حساسی داشتی، طبیعتا کوچیکترین گاف امنیتی شما به سیتسم امنیتی گزارش میشد! پس وقتی زیر ذره بین بودی نباید چنین گافی میدادی..
_درسته.. اما درگیر احساساتم شدم.. برای همین نفهمیدم.
+خب ادامه بده.
_اون روز در اتریش بین من و نسترن صحبت کوتاهی رد و بدل شد که 10 دقیقه بیشتر طول نکشید! اونم شماره ی خودش و داد به من.
+چرا؟
_گفت طی دوهفته ی آینده پس از اون دیدار برمیگرده ایران تا به دوستانش سر بزنه.. بهم گفت اگر دوست داشتی باهام تماس بگیر.
+وَ تو هم طبق پیشنهاد، دو هفته بعدش تماس میگیری.
_بله.
+آقای عزتی، شما گرایش به فرقه یهودیان دارید.
_دست شما درد نکنه. حالا یهودی هم شدیم؟
+جاسوسی و ارتباطت با نسترن توسلی رو هم اول انکار کردی، بعد عین بلبل شرح دادی.. اینم میخوای تکذیب کنی و بعد تایید کنی؟
همزمان عاصف داخل گوشم چیزی گفت:
«آقا عاکف داری صدای من و؟»
«بله بگو»
گفت: «شخص مورد نظر هم اکنون در سایت فردو در قسمت ........ مشغول فعالیت هست.»
گفتم: «وضعیتش »
گفت: «الحمدلله سفید هست.»
گفتم: «خداروشکر. ممنونم از خبرت!»
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_دویست_و_چهل_و_هشت
به دکتر افشین عزتی گفتم:
+دوستت علیرضارو چطور متقاعد کردی که 3 روز اضافه بمونه؟
_به علیرضا گفتم یه کاری رو انجام ندادیم. باید بمونیم.. با داخل هماهنگ کن تا با سفارت ایران و نهادهای مربوط به اتریش هماهنگ باشن. دوستم در اون ماموریت تحت امر من بود.. برای همین گول خورد.
+پس که اینطور! خب جناب آقای دکتر عزتی، اگر خاطرتون باشه چندلحظه قبل داشتیم درمورد مسئله گرایشات جنابعالی به یهودیت صحبت میکردیم!
همچنان تکذیب میکرد.. اما تحت فشار روانی قرار دادمش، وَ اعتراف کرد گفت:
_پدرِ پدربزرگم یهودی بوده.
+از طرف مادری یا پدری؟
_پدری.
+ببخشید دکتر!! ولی به صراحت میگم غلط کردی.. شواهد، اسناد وَ اطلاعاتی که در اختیار داریم تاکید میکنه که شما از هر دو طرف به یهودی ها متصل هستید. پدرِ پدربزرگت هم قبل از انقلاب و در زمان پهلویِ اول، از نزدیکان رضا خان بوده و در سال1337 به سرزمین های اشغالی سفر داشته. من معتقدم شما رو خوب حفظتون کردن تا حالا. میخوای بازم بگم؟
سرش و انداخت پایین... گفتم:
+جواب نده، ولی بهت میگم. تو در دهه 70 در ماجرای کوی دانشگاه هم دستگیر شدی، بعد از چندروز آزاد میشی. دوسال بعد، با اعمال قدرت یکی از وزرای وقت اون زمان از فیلتر های امنیتی ردت میکنن وَ گذشته ی تورو نادیده میگیرند، بعد وارد سیستم اتمی میشی. البته نباید دور از انصاف حرف زد، تو واقعا دانشتمند هستی وَ حقت بود که وارد سیستم اتمی بشی، چون درسات و خوب خوندی و تخصص لازم رو داشتی، اما شعور لازم رو نداشتی. مگه نه؟
سکوت کرد. گفتم:
+آقای دکتر عزتی، بهتره برای من فیلم بازی نکنی. اینکه میگم گرایش به یهودیان داری دلیلش اینه که بعضی رفتارهای شمارو همکاران ما زیر نظر گرفتند. از طرفی نفوذی های ما در مراسمات خصوصی یهودیان ایران شمارو دیدند.
_غیر ممکنه!
+از نظر شما بله، اما از نظر ما نه! شما فکر میکردی خیلی زرنگی.. وقتی میخواستی وارد اون جلسات و محافل خصوصی بشی سر و صورتت و میپوشوندی تا شناسایی نشی! اما غافل از اینکه تحت نظارت وَ رصد همکاران من بودی!! اسنادش و میخوای ببینی؟
خیلی آروم گفت:
_بله.
دستم و بردم سمت گوشم، رفتم روی خط عاصف، گفتم:
«آقاجون شروع کن.»
مانیتور اتاق بازجویی رو که از قبل بچه ها کار گذاشته بودن عاصف روشن کرد.. فیلم سی ثانیه ای از حضور افشین عزتی با یهودیان ایران و 15 عکس براش به نمایش گذاشته شد... دکتر افشین عزتی هنگ کرد.. بهش گفتم:
+اینکه نسترن چطور به تو نزدیک شده رو اگر نمیگفتی هم ما میدونستیم.. میدونی چرا؟
_چرا؟
+الآن بهت میگم.
مجددا رفتم روی خط عاصف، گفتم :
«عاصف برو روی اتاقش.. زوم کن تا دکترجونمون با کیفیت HD تصاویر معشوقه ی عزیزشون و ببینند!»
هم من وَ هم عزتی به مانیتور خیره شدیم. عاصف دوربین اتاق نسترن و فعال کرد که داشت داخل اتاقش راه میرفت. تا چشم عزتی به نسترن افتاد از روی صندلیش بلند شد. گفت:
_این نسترن هست.. چیکار به این دارید.. نسترنننننن.. نسترننننن. صدای من و میشنوی؟
+صداتون بهش نمیرسه.. نسترن توی این سالن وَ در این طبقه نیست! داخل یه اتاق بازجویی دیگه هست که صداتون و نمیشنوه. بفرمایید بشینید دکتر.
نشست ... گفتم:
+این نسترن بود، اما فائزه ملکی چطور؟ از اون خبر داری؟
_فائزه کیه؟اول بازجویی ازم پرسیدید، گفتم نمیشناسم.
+همون مهناز ایزد طلب که بخاطرش داخل اون کافه غیرتی شدی.
_اون مگه اسمش مهناز نبود؟
+خیر. فائزه ملکی بود. ساکن کانادا.
از روی صندلی بلند شدم ایستادم.. به عزتی نگاه کردم... بعد داخل اتاق بازجویی قدم زدم گفتم:
+آقای دکتر عزتی، شما از دوتا زن فریب خوردید.
_غیر ممکنه که این ها بخوان من و فریب بدن!
+با حقیقت کنار بیاید!
هی زیر لب با سردرگمی و عصبانیت میگفت غیر ممکنه!
گفتم:
+اون اطلاعات سری وَ فوق سری که به عوامل دشمن دادید، میشه بهم بگید چی بوده؟
عزتی زیربار اعترافات این بخش نرفت... دو ساعتی رو به شیوه های مختلف شکنجه روانی شد بعدش کم کم اعتراف کرد.. نقطه ضعف عزتی دخترش بود و یه سری مسائل خصوصیش که همشرش نباید میفهمید! و.... ! برای همین به راحتی تن به اعتراف داد...
اما میخوام یه نکته ی مهمی رو بگم، اونم اینکه تمام اعترافات عزتی رو بگذارید یه طرف، از اینجا به بعدش رو بگذارید یه طرف. دکتر افشین عزتی اعترافاتی رو کرد که شاید باورتون نشه... حتی میتونم به جرات بگم که اعترافات دکتر افشین عزتی سیستم امنیتی ما رو سال ها جلو انداخت و تونستیم شبکه های نفوذی زیادی رو در ایران کشف کنیم که با دستگیر شدگان قبلی مرتبط بودند.
@yasinasr
هدایت شده از یاسین عصر
💠پست آخر💠
✔️همه با هم دعای فرج را زمزمه می کنیم:
إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ🌹
🍃🌸💖🌺🌷🌹💐🌸🌼🌹🍃
#موسسه_پژوهشی_یاسین_عصر
http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
هدایت شده از یاسین عصر
🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃
🌹🍃
🍃
💚 توسل امروز (روز شنبه)💚
🌹 اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ وَاَتَوَجَّهُ اِلَیْکَ بِنَبِیِّکَ نَبِىِّ الرَّحْمَةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ یا اَبَاالْقاسِمِ یا رَسُولَ اللهِ یا اِمامَ الرَّحْمَةِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌹
🍃
🌹🍃
🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃🌹🍃
#موسسه_پژوهشی_یاسین_عصر
http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
با خدا صحبت کنید ⇩
همین ڪه گردی بر #دلتان پیدا می شود
یڪ《سبحان الله》بگویید
آن گرد ڪنار می رود .
هر وقت خطایی انجام دادید
《استغفرالله》بگویید
که چارہ است.
هر جا هم #نعمتی به شما رسید
《الحمدلله》بگویید
چون شکرش را به جا آوردی گرد نمی گیرد .
با این سه ذڪر باخدا صحبت ڪنید.
صحبت ڪردن با خدا
غم و حزن را از بین می برد ...
" حاج اسماعیل دولابی "
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸
🔰با ما همراه باشید👇
لینک در ایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
در سروش👇
https://sapp.ir/yasinasr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید
عبور از روحانی
#اصلاحات هیچ برنامه ای برای معیشت مردم ندارد...
چون...
#دعوا_سیاسی
#کانال_رسمی_موسسه_پژوهشی_یاسین_عصر
#پرستو_مروجی
🔰با ما همراه باشید👇
لینک در ایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
در سروش👇
https://sapp.ir/yasinasr
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_دویست_و_چهل_و_نه
میخوام از امشب و از این قسمت به بعد، بهتون اطلاعات بدم. نه گزارش و تحلیل! پس لطفا با دقت بخونید. هرجایی رو که متوجه نشدید، دوباره بخونید یا سوال بپرسید. چون خیلی مهم هست. این هایی که در ادامه وَ چند شب آینده میخونید، تلفیقی از اعترافات دکتر افشین عزتی و اخبار و اطلاعاتی بود که ما به دست آوردیم!
سال ها پیش سیستم امنیتی و اطلاعاتی برون مرزی آمریکا یعنی سی آی ای «CIA» به دستور رییس جمهور وقت آمریکا یک بدافزارِ رایانه ای میسازن. این بدافزار رایانه ای اسمش ویروس استکاس نت (Stuxnet ) بود.
طبق نظر شرکتهای نرمافزار امنیت رایانهای بهش میگن کرم رایانهای یا تروجان.
این بدافزار یا همون ویروس یا همون کرم رایانه ای، با استفاده از نقص امنیتی که در میانبرهای ویندوز موجود هست یا از قبل ایجادش میکنند، با آلوده کردن رایانههای صنعتی، فایلهای با قالب اسکادا که مربوط به نرمافزارهای شرکت زیمنس میشد طراحی کردند، به طوری که پس از شروع به کار رایانه، اون ویروس ها در کامپیوترهای مورد نظر تموم اطلاعات اون رایانه رو به سرور خاصی که مدنظر طراحان اون بود منتقل میکرد.
مخاطبان محترم #خیمه_گاه_ولایت ، شاید باورتون نشه اما این بدافزار یا همون ویروس، باعث شد چندسال قبل در یکی از تاسیسات اتمی کشومون انفجار رخ بده که اگر تلاش متخصصان ما نبود این انفجار باعث میشد کشور در معرض خطر قرار بگیره.
طبق نظر کارشناسان امنیتی و اطلاعاتی ایران، وَ طبق سرنخ های موجود، این ویروس به دستور رییس جمهور وقت آمریکا ساخته شد که بعدا رسانه های آمریکایی هم همین نظر رو داشتند. اما ما به همین بسنده نکردیم و نمیتونستیم باور کنیم که این فقط کار آمریکایی ها باشه، چون میتونست فقط یک بازی رسانه ای باشه که آمریکا رو بولت کنند تا هم قدرتش و به رخ بکشن، وَ هم کسانی که در این طرح بودن و از شناسایی مستثنی کنه!
به همین دلیل، بچه های ضدجاسوسی ما که فقط روی پروژه های اطلاعاتی مربوط به اسراییل کار میکردند، بعد از بررسی های دقیق بهمون گزارش دادند وَ به این نتیجه رسیدند که پای موساد در ایجاد این ویروس رایانه ای برای حمله به زیرساخت های اتمی ایران در میان هست وَ هیچ تردیدی در صحت و سقم این خبر وجود نداره.
حتی چندسال قبل از فرار #ادوارد_اسنودن «که به نظر من این موش و گربه بازی او و آمریکا یک سناریوی پیچیده و مشکوک هست» در مصاحبه ای که با #اشپیگل هفته نامه ی خبری آلمانی که در هامبورگ هست داشته، مدعی شد بدافزار استکاس نت توسط آژانس امنیت ملی آمریکا و موساد ساخته شده.
درسال 2016 هم یک کارگردان و فیلم نامه نویس و مستند ساز آمریکایی به نام #الکس_گیبنی مستندی ساخت با عنوان " #روزهای_صفر" که درمورد #ویروس_استاکس_نت بود. مخاطبان محترم #خیمه_گاه_ولایت، لطفا عجله نکنید.. بگذارید مو به مو همه چیز و بررسی کنیم تا بدونید چه اتفاقی افتاده. زودی نخواید برید سر اعتراف افشین عزتی. فعلا این اخباری که دارم میدم خدمتتون و داشته باشید.
اما برگردیم درمورد این کارگردان آمریکایی که مستند «روزهای صفر» رو منتشر کرد چندجمله دیگه عرض کنم.. الکس گیبنی دراون مستند مدعی شده بود که ویروس #استاکس_نت محصول طراحی مشترک سیستم اطلاعاتی آمریکا وَ #واحد_8200_ارتش_اسراییل هست.
بگذارید کمی در رابطه با واحد یا همون #یگان_8200_اسراییل نکاتی رو عرض کنم. سعی میکنم بعضی کلمات رو هشتگ بزنم تا اگر یه وقتی خواستید مجددا بهش رجوع کنید راحت باشید.
#یگان8200 یکی از رده های اطلاعاتی #ارتش_اسراییل هست. مسئولیت و کارهایی که این یگان اطلاعاتی در ارتش اسراییل انجام میده، رمز گشایی و کد گشایی و گردآوری #سیگنال_های_اطلاعاتی_و_امنیتی هست که واحد بسیار حساسی محسوب میشه.
طبق اخباری که به دستمون رسیده، #یگان8200ارتش_اسراییل از یگان ها یا واحدهای اطلاعاتی هست که در تموم #عملیات_های_برون_مرزی_اسراییل که شامل کارهای «اطلاعاتی_نظامی_امنیتی_جمع آوری اخبار و اقدامات تروریستی و...» میشه، این یگان عوامل اون اقدامات رو پوشش میده.
این پوشش شامل استراق سمع، پوشش اطلاعاتی، فراری دادن نیروی خودش در زمانی که احساس خطر کنه و دایره تنگ بشه هست! حالا میخواد این نیرو در هر کجای دنیا باشه.
در رابطه با این یگان فوق مهم برای اسراییل باید بگم که بیشترین تمرکز #8200 روی عملیات های تروریستی و اقدامات ضدامنیتی علیه کشور ایران و سوریه و کسانی که مرتبط با محور مقاومت هستند میباشد. شاید باورتون نشه، اما باید بگم حتی در سوریه هم باز علیه ایران کار میکنند، چون کشور ما در سوریه پایگاه های اطلاعاتی و نظامی و... داره.
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_دویست_و_پنجاه
طبق شواهد و نظرها #یگان_8200 بزرگترین واحد اطلاعاتی و نظامی وزارت دفاع یا همون ارتش اسراییل هست که از لحاظ نیرو و امکانات و... در عالی ترین وضعیت قرار داره. طبق اخبار موجود، این یگان با استفاده از تجهیزات آمریکایی راهاندازی شده و دو سال بعد از شکل گیری این هسته ی مهم، در یک مقر دائمی که مربوط به خودش میشد یعنی در منطقه ای به نام #گیلوت،واقع در شمال #تل_آویو مستقر شد و همچنان مشغول فعالیت هست.
وَ در آخر باید عرض کنم این یگان اونقدر قدرتمند هست که در طراحی و ساخت #ویروس_استاکس_نت علیه برنامه های اتمی ایران در کنار سرویس اطلاعاتی موساد اسراییل و سی آی ای حضور داشته و اقدام میکرده. دیگه خودتون حساب کنید چقدر مهم و قدرتمند هست!
تا اینجا وضعیت طراحی #ویروس_استکاس_نت وَ شرکت #زیمنس و #یگان8200ارتش_اسراییل رو خدمتتون عرض کردم.
اما ربطش به دکتر افشین عزتی وَ اعترافاتش چیه.
همون طوری که در قسمت های قبلی عرض کردم دکتر افشین عزتی مسئول امور بازرگانی سازمان اتمی کشور بود که با بعضی شرکت ها برای واردات قطعه و موارد مورد نیاز سازمان قرارداد می بست.
زمانی که #ویروس_استاکس_نت برای حمله وَ دریافت اطلاعات اتمی ایران توسط آمریکا و اسراییل طراحی و ساخته میشه، آمریکایی ها تصمیم میگیرند که این قطعات و به نحوی وارد ایران کنند.
یک شبکه تلویزیونی ایرانی فارسی زبان در عمان وجود داشت که آقای دکتر «....» که از دوستان بنده هم هستند در اون کشور فعالیت میکردند. آمریکا به هیچ عنوان اجازه ورود بعضی اقلام رو به خاک ایران نمیداد، اما عوامل سرویس اطلاعاتی آمریکا به عمان میرن و به دکتر «....» و دوستشون که رییس اون شبکه تلویزیونی بود میگن اگر یه وقت کشورتون نیاز داره یک سری قطعاتی رو وارد کنه، ما چون به شما چندنفر اطمینان داریم و مورد تاییدمون هستید، بهتون اجازه میدیم این وسط نقش دلال و داشته باشید و به ما بگید کشورتون چی میخواد!!!!!
خیلی عجیب بود.. این دوستان ما به فکر فرو رفتند و گفتند آمریکا ایران و تحریم کرده، اجازه نمیده یه نخ و سوزن وارد کنند، بعد میاد به ما میگه اگر کشورتون بخواد چیزی رو وارد کنه، از طریق شماها میتونه. چون مورد تایید ما هستید!! این دوستان گفتند به ما ربطی نداره و...! در واقع خودشون و کنار کشیدند!
آمریکا دید دست خالی برگشته، از یک فرصت استفاده کرد! اونم اینکه سازمان اتمی ایران با یکی از شرکت هایی که در ایران وجود داشت قرارداد میبنده برای وارد کردن یه سری قطعات و تجهیزات کامپیوتری.
لطفا با دقت بخونید. تاکید میکنم اگر تا اینجای موضوع رو متوجه نشدید، برگردید از شروع توضیحاتم درمورد استاکس نت و 8200 و... یکبار دیگه مطالعه کنید تا اگر سوالی بود و متوجه نشدید از ما بپرسید!
کشور ایران چون در همه ی زمینه ها بخصوص هسته ای تحریم بوده، به همین دلیل، قطعات مورد نیازش یا هرچیزی رو که میخواسته همیشه نمیتونست به طور مستقیم وارد کنه. همین مسائل باعث شد از بعضی شرکت های داخلی و خارجی به طور مستقیم یا با واسطه یا بدون واسطه وَ با دور زدن تحریم ها و مخفی کاری، اقدام به خرید قطعات میکرد.
در یک مرحله قرار شد سازمان اتمی ایران یه سری تجهیزات کامپیوتری وارد کنه. مثل کِیس، مانیتور و...
شرکتی که قرار شد برای وارد کردن این تجهیزات از خارج از ایران اقدام کنه شرکت #آتیه_بهار بود. بزارید درمورد این شرکت ایرانی هم توضیحات کافی رو بدم خدمتتون.
#شرکت_آتیه_بهار یکی از شرکت هایی بود که این مانیتورها رو وارد ایران کرد تا تحویل سازمان اتمی ایران بده. اما این شرکت توسط چه کسانی اداره میشد؟
این شرکت توسط یک شبکه بسیار گسترده و پیچیده هدایت میشده که در همه ی زمینه های «اقتصادی/ سیاسی/ فرهنگی و...» نفوذ داشته و مسئول پیاده کردن طرح ها و پروژه های سیستم اطلاعاتی آمریکا در ایران بوده. این شرکت یا بهتره بگم ساختمانی برای تجمیع مدیران شبکه نفوذ، برای کسی نبود جز خاندان #نمازی.
بله درست خوندید.. #خاندان_نمازی.. این خاندان یکی از بزرگترین شبکه ی نفوذی در ایران بودند و هستند. نمیدونم باید الآن براتون از این خاندان بگم یا سرفرصت براتون به طور مجزا تعریف کنم اینا کی بودند و کی هستند و الآن کجا هستند.
اما بگذارید اول از همه درمورد این قطعات کامپیوتری توضیحاتی رو تقدیم کنم. مخاطبان محترم #خیمه_گاه_ولایت، همونطور که در بالاتر عرض کردم مانیتورها و کِیس ها و قطعات کامپیوتری توسط شرکت آتیه بهار از یک شرکت خارجی به نام #زیمنس وارد ایران میشه تا در اختیار سازمان اتمی ایران قرار بگیره.
وقتی تمام اون مانیتورها از #شرکت_خارحی_زیمنس وارد ایران میشه، در اختیار شرکت #آتیه_بهار قرار میگره تا به سازمان اتمی تحویل داده بشه.
اما نکته ای که باید بدونید، اونم این هست که تمام این قطعات و سیستم ها، آلوده به #ویروس_استکاس_نت بوده.
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_دویست_و_پنجاه_و_یک
در بالاتر کاربرد این بدافزار و عرض کردم که این قطعات وقتی در اختیار سازمان اتمی قرار گرفت وً نصب شد، بعد از مدتی تموم اطلاعاتش به طور مستقیم میره روی سرور سازمان جاسوسی سی آی ای آمریکا.
باید به این نکته هم اشاره کنم که متاسفانه چندوقت بعد از راه اندازی این سیستم ها در یکی از سایت های هسته ای کشورمون ایران، در یکی از بخش های هسته ای تعداد قبال توجهی از سانتریفیوژها منفجر میشن و آتش سوزی گسترده ای شکل میگره. من نمیخوام درمورد انفجار در سازمان های اتمی حرفی بزنم، فقط میخوام عرض کنم قطعا میدونید چقدر خطرناک هست و یک کشور رو تهیدید میکنه.
پس از انفجار تعدادی سانتریفیوژ، وَ آسیب دیدن بخشی از اون سایت هسته ای، به لطف خدای متعال متخصصان اتمی ما متوجه سرمنشاء این حادثه تلخ میشن که این اتفاق ریشه در چه قسمتی داره و چه چیزی باعث شد این مشکل پیش بیاد.. مشکل دقیقا همون قطعات وارد شده بود.
متاسفانه زمانی که این انفجار رخ میده، خانوم #پری_نمازی که یکی از #مدیران_شرکت_آتیه_بهار بوده وَ طرف قرار داد با سازمان اتمی، بلافاصله به خارج از ایران فرار میکنه وَ همچنان در خارج از ایران هست و مشغول اقدامات علیه امنیت ملی هستند.
درمورد #خاندان_نمازی باید بگم که یکی از چهره های اصلی که بعنوان برجستهترین #عناصر_نفوذ_در_ایران معرفی شده و مدتی پیش توسط دستگاه اطلاعاتی و امنیتی ما دستگیر شد و محکومیتش هم قطعی شد جوانی هست به نام #سیامک_نمازی هست.
#سیامک_نمازی پدری داره به نام #باقر_نمازی که هر کدوم به ده سال حبس محکوم شدند. این پدر و پسر به عنوان یکی از #شاه_مهره_های_جاسوسی_و_نفوذ_در_ایران شناخته شدند. یعنی در سطح #جیسون_رضاییان! که به نظرم جیسون رضاییان باید پیش این شبکه لُنگ بندازه و عددی به حساب نمیاد. دلیلش و در ادامه عرض خواهم کرد.
درمورد پیشینه این خاندان باید عرض کنم که بررسی رَوَندِ زندگی #محمد_باقر_نمازی و پسرش #سیامک_نمازی، به شما مخاطبان محترم #خیمه_گاه_ولایت کمک میکنه تا آشنایی بهتری با نحوه عملکرد سرویسهای جاسوسی در پوشش سازمانهای مردم نهاد برای نفوذ در ایران داشته باشید. برای همین با بررسی زندگی #خاندان_نمازی، برخی اقدامات دشمن در پروژه نفوذ در داخل ایران رو بررسی میکنیم.
برگردیم به سال 1394. یعنی 4 سال قبل.
در یکی از ماه های سال 1394 یک خبر بسیار مهم توسط افسران اطلاعاتی و گمنام امام زمان عجل الله در یکی از سیستم های اطلاعاتی ایران منتشر شد.. خبر بسیار مهم بود.
دستگیری سیامک و محمد باقر نمازی دوتن از سرشبکههای جاسوسی و نفوذ در کشور ایران. این اقدام دستگاه اطلاعاتی به حدی مهم بود که فشارها و عملیات روانی و هجمه های سنگینی علیه ایران و سیستم اطلاعاتی و قوه قضاییه ما، برای آزادی این دو نفر از سمت غربیها راه افتاد و کلید خورد.
اما محمد باقر نمازی کیه و چطوری جذب این شبکه جاسوسی شده؟
دوستان عزیز، لطفا با حوصله بخونید.
محمدباقر نمازی در سال 1315 در نجف اشرف به دنیا اومد.. لطفا خوب بخونید.. ساده از کنار این مطالب نگذرید.. محمدباقر نمازی «پدر سیامک نمازی» زمانی که 6 ماهش بود خانوادش شهر نجف واقع در عراق رو به مقصد خاک ایران ترک میکنن. بعد از اینکه به ایران میان دائم در سفر بودند.. اون هم بین ایران و هند. همینطوری میرفتن و می اومدن.
میخوام ریشه شبکه رو بررسی کنیم. پس خوب بخونید.
جد پدری #باقر_نمازی، #ملا_محمد_جواد_نمازی_شیرازی معروف به #شیخ_الشریعه_اصفهانی هست. ملا محمد 30 سالش بوده که به عراق مهاجرت میکنه و به تحصیل علوم دینی در حوزه علمیه نجف میپردازه. اونقدر درس میخونه تا به درجه اجتهاد میرسه. بر اساس سوابق و اسنادی که از این خاندان موجود هست، #خاندان_نمازیهای_شیراز جزء خانوادههای متمول و سرمایه دار شیراز بودند.. به طوری که بعضی از افراد این خاندان در قرن 19 در زمینه #تجارت_تریاک فعالیت میکردن.
حتی در برخی اسناد ذکر شده که از اعضای این خانواده، شخصی به نام #محمد_نمازی_عضو_لژ_فراماسونری_روشنایی بوده.
خب! کم کم بریم سر اصل مطلب که درمورد این خاندان هست. افرادی مثل #مهدی_نمازی عضو حزب ایران نوین و خود #محمد_باقر_نمازی «عموی #پری_نمازی که پدر #سیامک_نمازی میشه» در رژیم پهلوی مسئولیتهای مهمی داشتند.
حجتالاسلام محسن نمازی پدر #محمد_باقر_نمازی در سال 1283 هجری شمسی در نجف اشرف متولد شده و در سال 1344 در همون زمانی که زیاد به هندوستان میرفتن از دنیا میره. پدرِ محمدباقر نمازی یعنی محسن نمازی هم آخوند بوده و علاقه زیادی به تحصیل دروس دینی داشت. حتی موفق شد در دوران جوانی به درجه اجتهاد برسه.
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_دویست_و_پنجاه_و_دو
شیخ محسن نمازی بعد از اینکه به کلکته هند میره و مدیر بخش عربی و فارسی رادیو کلکته میشه، اونطور که خود #محمد_باقر_نمازی_جاسوس درباره پدرش میگه این هست که: محسن نمازی در همان دوران، مسئولیت کرسی مطالعات اسلامی دانشگاه کلکته را برعهده داشه و تا آخر عمر در این مسئولیت باقی موند.
خب این مختصر رگ و ریشه ای از پدرِ محمدباقر نمازی و پدربزرگ و اجدادش بود.. اما خودِ محمد باقر نمازی چی؟؟ بگذارید درمورد اینم براتون بگم..
محمد باقر نمازی دوران تحصیلاتش را در مدارس خصوصی و دانشگاههای انگلیسی گذروند. تحصیلات ابتدایی تا دوران متوسطه رو هم در همون مدرسه انگلیسی کلکته در هندوستان گذرونده. لطفا به نوع تربیت و رشد این شخص دقت کنید.
شخص #محمدباقرنمازی شاه مهره نفوذ در ایران یا بهتر هست بگم پدر پیر شبکه نفوذ در ایران، در اعترافاتی که در بازجویی پس ازدستگیری داشت گفته بود:
اولین دوران تحصیلات ابتدایی من در مدرسه سنت جوزف کونل گذشت. از همون کودکی با زبان انگلیسی آشنا شدم.
باقر نمازی دوره کارشناسی را در رشته علوم اقتصاد در دانشگاه سنت خاویر گذرونده و بعد از اینکه مدرک کارشناسیش رو میگیره، در دفتر اقتصادی سازمان برنامه و بودجه مشغول به کار میشه.
درمورد زمان و نحوه تحصیل باقر نمازی توضیحی نمیدم.. چون نمیخوام زیاد به حاشیه بپردازم. اما درمورد سِمت های مهمش در رژیم پهلوی میخوام نکاتی رو عرض کنم.
محمدباقر نمازی مدتی رو در #کیهان_انگلیسی مشغول به کار میشه. نمازی از طریق فردی به نام #آذر_پورآذر به سازمان برنامه معرفی میشه و در سال 1339 در دفتر اقتصادی سازمان برنامه مشغول به کار شد. اما چندوقت بعد رییس دفتر برنامه بودجه وزارت بهداری میشه.
با استخدام نمازی در سازمان برنامه و بودجه، منتقد دیروز رژیم پهلوی تبدیل به یکی از خدمتگزاران رژیم پهلوی میشه. به طوری که به دلیل خدمات فراوان به رژیم، در سال 54 نشان درجه 3 همایونی را دریافت میکنه!!!
محمد باقر نمازی مسئولیتهای مختلفی رو طی کرد، حتی از سال 53 تا سال 57، چهار مسئولیت مهم رو با حکم مستقیم محمدرضا پهلوی عهدهدار شد. این مسئولیتها عبارت بودند از:
عضویت در هیئت امنای دانشگاه سیستان و بلوچستان/ معاون امور سازمانهای محلی و عدم تمرکز وزارت کشور/ استاندار خوزستان/ معاونت امور محلی و عمران شهری وزارت کشور.
یکی از مهمترین افراد مرتبط با محمد باقر نمازی همسرش هست. "افتخار السادات طباطبایی زواره" که خاندان نمازی اونو با نام "افی نمازی" میشناسن، از دانشجویان ممتاز دانشگاه تهران در سال 54 بود که به همین دلیل نشانی ویژه ای رو از شاه دریافت کرده بود. افی نمازی در خلال انقلاب به همراه دو فرزندش، #سیامک ( به جرم جاسوسی در ایران دستگیره شده ) وَ بابک، از ایران فرار کرد.
#محمد_باقر_نمازی هم طبق ادعای خودش به طور غیرقانونی از مرز سیستان و بلوچستان از کشور خارج میشه و بعد از خروج از ایران به پاکستان میره، سپس از همونجا میره آمریکا پیش خانواده ی خودش و با قبول تابعیت آمریکا در این کشور ساکن میشه اما در ابتدای دهه هفتاد «زمان هاشمی رفسنجانی» در بهبوهه ی آغاز جنگ نرم علیه ایران دوباره به کشور بر میگرده!!!
من به از اینجا به بعدش کار دارم..
اما فرزندِ #محمد_باقر_نمازی یعنی #سیامک_نمازی...
#سیامک_نمازی بین سالهای 2010 تا 2012 به مدت 19 ماه و به صورت رسمی تحت عنوان عضو کمیته مشورتی خاورمیانه با #موسسه_سایپ همکاری داشته و طبق اسناد موجود، برای این مدت 19 هزار دلار حقوق دریافت کرده است. سیامک که هم اکنون در ایران بازداشت هست، در دوران اقامتش در آمریکا با دانشگاه دفاع ملی آمریکا (NDU) که به نوعی ارگان علمی و اطلاعاتی پنتاگون (وزارت دفاع آمریکا) محسوب میشه، همکاری داشته و در جلسات محرمانه این نهاد شرکت داشته. به نظرتون چرا باید در اون جلسات محرمانه همچین آدمی رو شرکت میدادند؟ چه همکاری داشته؟ #سیامک_نمازی حتی با #موسسه_مطالعات_امنیت_ملی_اسرائیل (INSS) که مقر اون در #تلآویو هست، همکاری داشته.
طبق اسنادی که موجود هست و سیستم امنیتی ایران به اون دست پیدا کرده، #سیامک_نمازی در جلسهای در 22 فروردین 92 و تنها دو ماه قبل از انتخابات ریاست جمهوری ایران، در اون موسسه شرکت کرده و به بررسی میزان تغییرات در جمهوری اسلامی پرداخته.
@yasinasr