eitaa logo
اشعار مناجات
470 دنبال‌کننده
5 عکس
0 ویدیو
0 فایل
از عناوین جهان مرثیه خوان ما را بس... کانال اشعار امام زمان ارواحنافداه: https://eitaa.com/yamahdi1001
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام بر رمضان و به نغمه های دعایش به لحظه های مناجات و شور و حال و نوایش سلام من به سحرهای گریه دار غریبش دلم گرفته دوباره دلم گرفته برایش سلام من به ابوحمزه های نیمه شب او به ناله های شبانگاه و ضجه های گدایش میان ندبه و زاری ز قول عبد فراری به افتتاح سلامی که کرده ایم هوایش مجیر خواندم و دیدم که رحم کرده به اشکم ز خوف آمده بیرون و رفته ام به رجایش سلام من به نبی و به حمزه و به خدیجه به روضه ی نبوی و روزه ها و صفایش سلام من به مدینه به آستان رفیعش به لاله های بقیعش به روزه دار حرایش سلام من به علی و به حلم و صبر عجیبش به چشم عقده گشایش به لحن روح فزایش نشسته باز دلم پشت درب بسته ی آنجا گرفته باز دل من برای صحن و سرایش خدا به داد دل تنگ بی نجف برسد که دلم مریض علی شد نجف شده است دوایش بزن به روی جبینم منم که مست علی ام فقط به حرمت انگور حک شده به طلایش سلام من به علی و به روزه داری زهرا به سیدالشهدا که تمام خلق فدایش سلام من به لب خشک روزه دار پریشان سلام بر رمضان و گریز کرب و بلایش شد آسمان همه دود از فشار تشنگی شه نگشته باز ز هم تارهای خشک صدایش
توبه ام توبه نشد هرچه که همت کردم من به ستاری تو سخت جسارت کردم هرچه تو دوست شدی با منه آلوده ولی بی حیاتر شده با نفس رفاقت کردم رمضان است و دل از خواب نکندم افسوس مثل هر سال من از لطف تو غفلت کردم من از این فلسفه ی روزه از این فبض عظیم به همین تشنگی ساده قناعت کردم روزه ام چشم مرا باز نکرده نکند عادتم بود اگر هرچه عبادت کردم هرچه هستم سرِ دیوانگی ام میمانم روزه ام را فقط افطار به تربت کردم خواستم از عطش روزه بگویم اما از لب تشنه اش احساس خجالت کردم روزه ام روضه شد و روضه مرا میکشدم یاد آن تشنه لب کرب و بلا میکشدم
هر روز روزه، روضه مکشوف می‌شود آنقدر تشنه بود که چشمش سیاه رفت افتاد روی خاک، همین روضه کافی است شمر آب خورد، بعد سوی قتلگاه رفت
آمده برگ دعوتی از عرش ایها الناس دعوتید همه وقت در هم خریدن آمده است غرق دریای رحمتید همه سر شب تا سحر منادی حق هر گنهکار را صدا کرده من آلوده هم طمع کردم دائم الفضل سفره وا کرده باز کرده دو دست رحمت خویش تا که شاید من و تو برگردیم طمع آغوش مهربانش را سحر جمعه تجربه کردیم مهربان تر ز مادر است خدا ما که هستیم؟ عبد فراریم با تمام گنهکاریمان در جگر حب مرتضی داریم سینه ام مثل حضرت زهرا میدهد چون بهشت بوی نجف وقت جان دادنم بچرخانید جای قبله مرا به سوی نجف قلب من با غم امام حسین مثل تربت طهارتی دارد بهتر از گریه بر امام حسین چشم من چه عبادتی دارد میزند ناله ای حسین عزیز گیسوانت کجاست شانه زنم یاد هر ضربه ای که خوردی تو درد میگیرد ای حسین تنم نیزه ها در قیام و سجده شان اشهد حنجر تو را خواندند عده ای آمدند در گودال صورتت را رو به خیمه چرخاندند آتش افتاده بود بر جگرت آسمان را چو دود میدیدی خواهرت را محاصره کردند خواهرت را کبود میدیدی سر اینکه سر تو را نبرند رو زده خواهر تو بر دشمن هر چه فریاد زد نزن نامرد عمر سعد گفت که شمر بزن
اگرچه در به در کوچه‌ی خطا شده‌ام شکسته‌بال‌ترین بنده‌ی خدا شده‌ام ولی نشسته به چشم ‌ترم، ندامت‌ها و نیمه‌راه‌ترین یار توبه‌ها شده‌ام گناه من، نفسم را به سینه چسبانده بعید نیست اگر تحبس‌الدعا شده‌ام شکسته پشت من از بار معصیت‌هایم ز خویش خسته‌ام؛ از خوب‌ها جدا شده‌ام به آستان کریمت پناه آوردم ز بس گناه نمودم چه بی‌حیا شده‌ام مرا به‌ خاطر اشک حسین خود بپذیر مرا که نذرغم شاه کربلا شده‌ام چه باک از شب و قبر و نکیر و منکرها چرا که گریه‌کن شاه سرجدا شده‌ام همیشه راه مرا کربلا رقم زده‌اند اگرچه در به‌ در کوچه‌ی خطا شده‌ام کفن به درد من مبتلا نخواهد خورد منی که خون‌جگر داغ بوریا شده‌ام
یا رب اگرچه قهر تو باشد سزای ما پاسخ بده دوباره به یا ربنای ما تنبیه کن که گریه ما را در آوری جوری بزن بلند شود ناله های ما ما دست از صدا زدنت پس نمی‌کشیم حتی بدت بیاید اگر از صدای ما یارب! چه حیف از تو که ما بنده‌ات شدیم اما چه خوب شد که تو هستی خدای ما ما توبه می‌کنیم و به تو قول می‌دهیم اصلا ولی حساب نکن بر وفای ما کوچک شمرده‌ایم گناه کبیره را چون عفو تو بزرگتر است از خطای ما هرگز به پای عفو تو جرمی نمی‌رسد هرچه گناه هم بنویسند پای ما ما مدعی شدیم جهنم نمی‌رویم راضی نشو خراب شود ادعای ما روزی که دوستان همه با ما غریبه‌اند تنها امید ما تویی ای آشنای ما یارب! اگر که آل علی را نداشتیم نزد تو مستجاب نمی‌شد دعای ما ماندم چه حکمت است مهیا نمی‌شود اسبابِ رفتنِ سفر کربلای ما ما کم گذاشتیم برای تو یا حسین اما نشد تو کم بگذاری برای ما خدمتگزار خوب نبودیم یا حسین خدمتگزار خوب نیاری به جای ما یا رب به حق فاطمه با مژده ظهور پایان بده به غصه بی‌انتهای ما
حمد شایسته ی ربّی است که نامحدود است او که هر جا که بر آن می نگری موجود است گرچه دیر آمدم و عمر هدر شد اما بخشش صاحب این خانه، همیشه زود است آخر کبر، تباهی است، گواهش این بس پشه ای قاتل خودکامگیِ نمرود است دل اگر نشکند و اشک مهیا نشود توبه و ذکر و دعا بی ثمر و بی سود است آخر سال، همه خانه تکانی کردند دل من مانده که بدجور غبارآلود است برسانید مرا زود به ایوان نجف طفلِ آواره کنار پدرش خشنود است بارها با مددش پا شدم از روی زمین در همه زندگی ام لطف علی مشهود است کاش تا هست زمان، کرب و بلایی بشوم که اجل پشت سرم هست و زمان محدود است روزه و ذکر و مناجات بهانه است رفیق گریه بر تشنه لبِ کرب و بلا مقصود است دید زینب بدن زخمی و بی جان حسین... ته گودالِ بلا، بین سنان مفقود است تشنه لب رفت به گودال و یقین دارم که خونِ جاری ز تنش بر عطشش افزوده است گیسویش هست معطر به شمیم مادر شمر بس کن، مبر آخر سوی آن گیسو دست https://eitaa.com/abdorroghaye
دیدی از غصه و غم خسته و مالامالم آمدی باز خودت زود به استقبالم از وفایت چه بگویم که شبیه مادر هر کجا رفته ام و آمده ای دنبالم مرگ همسایه و اقوام مرا زنده نکرد بس که با حرص و طمع، در طلب آمالم از سیه رویی و احوال بدم هیچ مپرس شرمسارم، چه بگویم؟! به همان منوالم چه گرفتاری و بیماری سختی دارم شب به شب، وقت مناجات و دعا بی حالم نظری کن که فقط جلد نجف باشم و بس نکند گم بشوم، مُهر بزن بر بالم بی علی هر دم و هر بازدمی معصیت است با علی حکم عبادات گرفت اعمالم سفر کرب و بلا تذکره اش با زهراست آه مادر چه شده تذکره ی هر سالم؟! من همان سینه زن داغ حسینت هستم که پریشان شده از تشنگی اش، احوالم کاش بودم به کنارش که تنش پا نخورد سال ها گریه کن آن بدن پامالم کاش بودم که به او این همه نیزه نزنند یاد آن جسم مقطع شده در گودالم کاش بودم که شوم غارت و غارت نشود داغدار تن غارت شده در جنجالم eitaa.com/abdorroghaye
تو چنانی که منم شیفته و در‌به‌درت نظری کن که بیایم نظری در نظرت هر چه دیدی طمعِ بیشتر و بیشترم باز دیدم کَرمِ بیشتر و بیشترت این همه جرم و خطا کرده‌ام و در عجبم نشد اصلا که مجازات شوم با تشرت کیستم؟ این همه تحویل مگیرم که منم بنده‌ی عاصی و رسوا شده و خیره سرت شرمسارم که همیشه عوضِ این همه لطف بوده‌ام در همه‌ی عمر فقط دردسرت لطف کردی و رساندی منِ تنها شده را به مناجات ابوحمزه و فیض سحرت قَسمت می‌دهم امشب "بِعَلیٍ بِعَلی"! قَسمت میدهم آری! قسم معتبرت ثمر خلقتِ هستی است در انگور نجف بچشان بر لب من! جرعه‌ای از این ثمرت گفتمت راه تقرب به سویت چیست؟ بگو! گفتی از کرب‌وبلا راه بجویم به درت گفتم اصلا چه زمان یاد حسینت باشم؟ گفتی آن ثانیه که سوخت زبان و جگرت! گفتمت تشنه که گشتم چه کنم یاد غمش؟ گفتی آن لحظه مدد جوی ز چشمان ترت! گفتمت روضه بخوان تا که دلم نرم شود گفتی از تشنه لبِ در دل خون غوطه‌ورت گفتم اصلا چه شده خم شده آقا کمرش؟ گفتی ای کاش نبینی غم و داغ پسرت! کاش هرگز نشود تا که ببینی روی خاک مثل تسبیح تنش ریخته در دوروبرت
دستی اگر دارم به دامان تو دارم چشمی اگر دارم به احسان تو دارم از سفره‌ای جز سفرۀ تو نان نخوردم من هرچه دارم از سرِ خوان تو دارم این زندگی با پای تو مردن می‌ارزد جانی اگر دارم به قربان تو دارم از معجزات گریه بر شاه غریب است جایی اگر در بینِ یاران تو دارم تا کِی بگویم العجل؟ پس کِی می‌آیی؟ عمری‌ست در دل، داغ هجران تو دارم هجران دلم را بُرد تا کنج خرابه این روضه را از چشم گریان تو دارم :: بابا شبیه تو پُر از دردم، کجایی؟! برگرد که امید درمان تو دارم قرآن بخوان اینجا که دیگر خیزران نیست که خاطره از صوت قرآن تو دارم دیدم به دست شمر، تار گیسویت را مرثیۀ موی پریشان تو دارم چشمم دوباره خوب می‌بیند؛ عزیزم! امشب که نور از روی تابان تو دارم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شکر خدا که فیض فراوان به ما رسید یعنی عزای شاه شهیدان به ما رسید ما وارثان مکتب حفظ شعائریم وقتی اقامه‌ی غم جانان به ما رسید روز الست، موقع تقسیم رزق‌ها منت گذاشت، دیده‌ی گریان به ما رسید :: گریه برای ماتم تو اصل دین ماست با اشک در عزای تو ایمان به ما رسید دنبال وعده‌های دروغین نمی‌رویم تا زیر خیمه‌های تو عرفان به ما رسید محتاج هیچ کسی به غیر از تو نیستیم از سفره های پاک شما نان به ما رسید بر روی نیزه باد به زلفت که می‌وزید از آن به بعد موی پریشان به ما رسید :: با گریه گفت رقیه، به جای ناز بابا ببین که خار مغیلان به ما رسید حتی برای مرکبشان سایه‌بان زدند! گرمای ظهر گوشه‌ی ویران به ما رسید ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بدم؛ مرا به پیمبر ببخش یا الله! به اشک دیده‌ی حیدر، ببخش یا الله! تمام دار و ندارم محبت زهراست مرا به سوره‌ی کوثر، ببخش یا الله! به اشک چشم حسین و حسن قبولم کن مرا به این دو برادر، ببخش یا الله! به درگه تو گناه مکرر آوردم مرا به عفو مکرّر ببخش یا الله! ببر به کرب‌ و بلا زائر حسینم کن به آن ضریح مطهر، ببخش یا الله! به دست‌‌های علمدار کربلا سوگند به حرمت علی‌ اکبر، ببخش یا الله! به بانگ العطش نازدانه‌‌های حسین به خون حنجر اصغر، ببخش یا الله! به سیدالشهدا و به خون حنجر او که شد بریده ز خنجر، ببخش یا الله! به لحظه‌‌ای که سر نیزه گشت با زینب، سر حسین برابر، ببخش یا الله ! به خون میثم تمّار، جرم "میثم" را به روی او تو نیاور؛ ببـخش یا الله! ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
وداع با ماه رمضان شاید کسی حال مرا پرسیده باشد یا اشک چشمان ترم را دیده باشد حق دارد این قلبی که مهمان خدا بود از دوری ماه خدا رنجیده باشد کِی می رسد تا آسمان ها بنده ای که در گوشه ی زندان تن پوسیده باشد پیروز میدان جهاد روزه داری ست هرکس‌که‌با نفس‌خودش جنگیده‌باشد فطر آمده تا فطرت خود رابیابیم گمگشته ای که روشنای دیده باشد امکان ندارد سفره دار ماه غفران تا این زمان ما را نیامرزیده باشد شاید خدا در لحظه های روشن قدر ما را به عشق مرتضی بخشیده باشد بخشیده خواهد شد کسی‌که‌بین روضه بر روی گونه اشک غم باریده باشد رمز شروع گریه با ذکر حسین است چشمی‌اگر‌چون‌چشمه‌ای‌خشکیده باشد دنیا ندیده تا به حالا پیکری را که اینچنین روی زمین پاشیده باشد عالم ندیده که کسی مانند زینب (س) مرثیه ی گودال را فهمیده باشد حتّی اگر زیر گلویش را به جای مادر ، میان کربلا بوسیده باشد ... خنجر رسید و از قفا سر را جدا کرد خورشید را روی فراز نیزه جا کرد
معصیت بود که سوزاند عبادات مرا بر نگرداند به من حس مناجات مرا نا گزیر است گدا ، دم ز عطایت بزند نیمه شب عبد گنه کار صدایت بزند خسته و بی کسم و غربت یک شهر بس است بی پناه آمده ام طرد نکن قهر بس است با امید آمده ام شاه ، فقیرم، چه کنم ترسم این است گنه کار بمیرم چه کنم من شب اول قبرم چه حسابی دارم گر بپرسند چه داری چه جوابی دارم منم و وحشت قبری که ز هر سو برسد کاش آن لحظه فقط ضامن اهو برسد یاد دادند به ما وقت دعا سجده کنیم غافر الذنب بخوانیم تو را سجده کنیم مهر تو در دل ما هست نمی سوزانی تو سری را که به سجدست نمی سوزانی پوستی را که لطیف است نمی سوزانی بدنی را که ضعیف است نمی سوزانی تو پشیمان شده ها را که نمی سوزانی جلوی حرمله ما را که نمی سوزانی هر سحر ورد زبانی تو الهی العفو رب شهر رمضانی تو الهی العفو
مولایَ یا مولای، سرتاپا گناهم عذری ندارم، شرمسارم، روسیاهم مولایَ یا مولای، بیرونم مینداز چیزی نمی خواهم، گدای یک نگاهم قلبم به ذکرت زنده می ماند حبیبم ای منتهای حاجتم، ای تکیه گاهم تا پای من لغزید، دستم را گرفتی از کودکی دادی نجات از پرتگاهم قدری مصیبت، های و هویم را در آورد غافل ازین بودم که هستی خیرخواهم مولایَ یا مولای، با قبرم چه سازم؟! دلواپسِ تاریکی آن جایگاهم از مادریِ فاطمه بالانشینم بیرون کشیده بارها از قعر چاهم شاهم فقط مولا علی باشد ولاغیر دور از ضلالت با علی در شاهراهم مولایَ یا مولای، از هجرش خرابم دلتنگِ ایوان طلا و صحن شاهم یاد وداع آخرش با بچه هایش در پشت درب خانه اش افتاده راهم مولایَ یا مولای، کوفه بی علی شد چون پیر مرد کوفه غرق اشک و آهم پشتم شکسته گرچه، شکرش باز باقی است بین کفن پیچیده شد پشت و پناهم کوفه کفن هم داشت پس! ماندم که از چه بهر حسینش بوریایی شد فراهم؟! بیچاره ام کرده غمش، گریان برای... آن جسم گرمادیده بین قتلگاهم https://eitaa.com/abdorroghaye
در بسته بود اما، در را کریم وا کرد از بس گدا بر این در، هرشب خدا خدا کرد با یاکریم و یارب، حاجت گرفت سائل از بس نشست اینجا، از بسکه پا به پا کرد مولا به عبد رو داد، تا بنده رو نگیرد بنده فقط جفا و، مولا فقط وفا کرد دست مرا گرفت و، با خود به خانه‌اش بُرد او این غریبه را هم، با خویش آشنا کرد رو راست باشم اصلاً، خیلی به ما بها داد بی قیمتیم و ما را، با اشک پُر بها کرد از او مدام دعوت، از ما نشد اجابت بی اعتنا شدیم و، او باز اعتنا کرد با او وفا نکردیم، او را صدا نکردیم با این وجود ما را، راهی به کربلا کرد ما را به هیأت آورد، بین رعیت آورد ارباب دید ما را، در را دوباره وا کرد... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
منم آن گناهکاری، که به سوی تو دوان است تویی آن بزرگواری، که کریم و مهربان است تو همیشه در فرازی، تویی آن گدا‌نوازی که در اوج بی نیازی، نگران بندگان است به شب سیاهِ نوری، برسان پُلِ عبوری که دلم برای دوری، ز گناه ناتوان است تو اگر مرا برانی، در دیگری نکوبم که به غیر از آستانت، همه‌جا پر از زیان است همه‌عمر جز تو یارب! چه کسی رفیق من بود؟ تو امان من نباشی! چه کسی مرا امان است؟ تو خدای مرتضایی، تو همیشه با وفایی به گدای بی نوایی، که ضعیف و ناتوان است 《برو ای گدای مسکین، در خانه علی زن》 که امیر با خدا در، نجفش هم آشیان است بگذار جای کعبه، سر خود به پای حیدر تو اگر بهشت خواهی، نجفِ علی جنان است خوشم اینکه خاک پای، پسر ابوترابم همه عمر سایبانم، عَلَم "حسین جان" است به فدای آن شهیدی، که نخورد آب و جان داد ز غمش هنوز زهرا، شب جمعه روضه خوان است :: پسرم به تو جفا شد، سرت از قفا جدا شد اثرات خنجر شمر، روی حنجرت عیان است پسرم مگر به دشمن، تو به غیر حق چه گفتی؟ که جواب حرف حقت، نوک نیزه‌ی سنان است پسرم کسی در عالم، کفن تو را ندارد کفن تو خاک بوده، کفن تو بی‌کران است به خدا عطش دلیلِ، ترک لبت نبوده ترک لبت برای، ضربات خیزران است ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آخر ماه آمده، شرمنده و زارم هنوز آه... بر این نفس وامانده گرفتارم هنوز بارِ بد جز صاحبش خواهان ندارد ای خدا مانده روی دست من سرمایه و بارم هنوز سائلان شهر هم خوابند این ساعات شب آنقدر درمانده ام از خویش، بیدارم هنوز شرمسارم از اباصالح امام عصر خود چون نکرده ذره ای تغییر، رفتارم هنوز بندگانت توبه کردند و همه برگشته اند سر به زیر انداختم از بس گنهکارم هنوز هرچه می خواهی بخوان اما نخوان بی صاحبم هرچه هم باشم پدر دارم، علی دارم هنوز سیدی دلتنگ ایوانِ طلای حیدرم در نجف مانده دل مجنون و بیمارم هنوز خورده بر کارم گره، از کربلا جا مانده ام هرچه کردم وا نشد این عقده از کارم هنوز از شروع ماه، گریان وداعش بوده ام شد تمام این ماه رحمت، سخت می بارم هنوز یاد زینب بوده ام هر وقت شد وقت وداع داغدارش در وداعی سخت و دشوارم هنوز وقت رفتن آمده، آرام تر قدری حسین دل نکندم، صبر کن، مشتاق دیدارم هنوز مثل این پنجاه و شش سالی که بودم خواهرت هرچه غم در سینه ات داری خریدارم هنوز مادرم کرده وصیت تا ببوسم حنجرت از گلویت بوسه ای را من طلبکارم هنوز دیگر از ذبحت نزن حرفی، نمی دانی مگر می دهد یک خار در پای تو آزارم هنوز https://eitaa.com/abdorroghaye
. گرفتاریم با نفسی که دنبال هوا رفته همش دنبال دنیا رفته و راه خطا رفته از آن حال مناجات و تضرع رنگ و بویی نیست خدایا حال خوب ما کجا رفته؟ کجا رفته؟ مناجاتم تظاهر شد پر از حس تکبر شد چه گویم که عباداتم‌ تماما با ریا ، رفته در این ماه مبارک هم دوباره معصیت کردم من از اعمال و رفتارم دگر شرم و حیا رفته نمازم مثل سابق نیست ، قنوتم نیز لایق نیست تهجد که به جای خود ، نمازم هم قضا رفته به مردم سوء ظن دارم ، زبان طعنه زن دارم كه جاى ذكر تو از آن ، دروغ و ناسزا رفته ادای توبه کردن را در آوردم ، پذیرفتی منی که مزه عصیان به کامم خوب جا‌ رفته دلم خیلی گرفته از خودم از اشتباهاتم خدایا کشتی عمرم به گل افتاده وا رفته کسی حال بد ما را شبیه تو نمیفهمد تویی که خوب میدانی به حال ما چه ها رفته اگر یکجا نمیبخشی ، بسوزان و خلاصش کن حساب از ما نکش دیگر حساب از دست ما رفته ولی حالا پشیمانم ، تو میخشی؟ نمیدانم فقط اینقدر میدانم به عفوت التجا رفته اذانم چون علی دارد ، نجاتم می دهد آخر اذانم چون علی دارد ، صدایم تا خدا رفته بهشت ارزانی خوبان ، نجف باشد بهشت ما به جنت سر زده هرکس دم ایوان طلا رفته همیشه وقت هر سختی به دادم میرسد مادر همیشه دست پر از خانه زهرا ، گدا رفته قیامت کارما از اهل محشر پیش می افتد اگر پرونده ام دست علی موسی الرضا رفته از استغفار ما چیزی برایت در نمی آید ولی با ذکر اربابم گناه از بین ما رفته به العفوم امیدی نیست ، بخر این یاحسینم را که هرجا نام او آمد اجابت بر دعا رفته یقین دارم نمیسوزد میان آتش قهرت هر آنکس که فقط یکبار سمت کربلا رفته غروبی رو به قبله یاد باب القبله افتادم دلم خیلی برای دیدن صحن و سرا رفته دم افطار میخوانم سلام ای تشنه مظلوم بمیرم جای آب آخر به خوردت نیزه ها رفته هزار و نهصد و پنجاه دفعه یاد ما کردی دعا کردی برایم گرچه جسمت زیرپا رفته به غارت رفتن تو خواهرت را دست غارت داد شبیه برقع زینب ، ردا رفته عبا رفته تو جایت دامن زینب فقط بوده نه آن نیزه به جای دامن زینب سرت آنجا چرا رفته؟
تا داشت باز میشد باب رفاقت ما گفتند سفره جمع است کم بود فرصت ما امشب شب وداع است گریه زیاد داریم ساقی جوابمان کرد تا گشت نوبت ما چشمی بهم زدیم و سی شب ز دستمان رفت بدبخت کرد ما را کفران نعمت ما دیگر کجا بیاییم و با تو سخن بگوییم دیدی که شام غم شد شبهای رحمت ما از این به بعد ما را در خانه ات نگهدار ما با تو خوبِ خوبیم اینجاست جنت ما هرشب حسین گفتیم هرشب علی کشیدیم یادش بخیر باشد خوش بود دولت ما ماه خدا ثوابش با گریه بر حسین است در روضه گریه کردیم این شد عبادت ما فعلا خدانگهدار دیدار ما محرم شد هرشب محرم روز قیامت ما وقت وداع زینب با دلبرش چنین گفت دیدی رسید آخر وقت مصیبت ما شمر آمد این حوالی ما را ببر مدینه گودال رفتنِ تو شرح اسارت ما عباس جان کجایی نامحرمان زیادند راضی نشو بخندند وقت اسارت ما
عمریست خوبی ات را، با ناله می زنم جار تو دشمن گناهی، نه دشمن گنهکار! هرچه بلا کشیدم، از معصیت کشیدم پشتم شکسته از این، تکرار پشت تکرار به روی من نیاوردی که بی آبرویم من که کسی نبودم، تو بودی آبرودار بی عفتم! تو باید جرم مرا بپوشی بگذار اسم من را، ناپاک این نمکزار جان رقیه یکبار، گوش مرا بپیچان من زجر میکشم از، لطفت خدای غفار! وقتی حسین دارم، کاری به کس ندارم او بوده که گرفته، دستِ منِ گرفتار هر دیگ روضه دیگِ رحمت به جوش آورد خاموش میشود پس، با آتش غمش نار ای کاش زنده باشم تا اربعین امسال ارباب را ببینم در خیمه های زوار بالاترین سری که بر نیزه شد حسین است لبهای خشک قاری، با سنگ دیده آزار هنگام سنگ خوردن، صد دفعه بر زمین خورد این نیزه دار الهی، دستش بیفتد از کار ارباب ما بلاها به جان خود خریده تا خواهرش نباشد، بی پوشیه در انظار
در برت ناله و سوز جگرم بیشتر است پیش تو بارش چشمان ترم بیشتر است جان زهرا به بر خویش نگه دار مرا چون جدا از تو شوم دردسرم بیشتر است گر چه فرمود نبی در یمنی پیش منی در مدار نفس تو اثرم بیشتر است به سرم دست کش اما ز سرم دست نکش زیر دستت که نباشم خطرم بیشتر است در قفس اوج نگیرد پر پرواز که هیچ تازه بشکستگی بال و پرم بیشتر است نام ارباب که آید به لبم در دل شب شاهدم باش که اشک سحرم بیشتر است هنرم نوکری است و نفسم خرج حسین لیک در روضه‎ی مادر هنرم بیشتر است مادرت گفت پس از «فضه خُذیني» مهدی اشک امروز به هجر پسرم بیشتر است دست بشکسته و پهلوی شکسته غم نیست به سوی غربت مولا نظرم بیشتر است
عارضم خدمتت که ای یارم من به خال لبت گرفتارم آن قدر از تو هر کجا گفتم یک حسینیه ام که سیارم پرچمت را به دوش من بسپار فرض کن خشت روی دیوارم تربت تو نماز خوانم کرد ورنه من سر به سجد نگذارم خودمانی بگویم این خط را خیلی آقا به تو بدهکارم به گنهکاری ام نگاه نکن مرد و مردانه دوستت دارم گریه کردیم و خوب شد زخمت برکتی داشت اشک بسیارم به همه گفته ام رفیق تو ام به بقیه نگو که سربارم راه را باز کن که خسته شدم آرزومند روز دیدارم بعد تو بد گذشت بر زینب زخمی داغ کوچه بازارم...
هر که از لجّه ی غم جرعه مکرر نخورد روز محشر به جز این، حسرت دیگر نخورد پدرم گفت به من، مثل حسین بن علی هیچ شاه دگری غصه ی نوکر نخورد چوب هم باشی و وقفش نشوی باخته ای هیزم است آنچه به درد تن منبر نخورد بشکند دستم اگر گوش من این را شنود "پای مرکب به تنش وا شد" و بر سر نخورد گریه کردم که فقط زخم تنش خوب شود گیرم این اشک به درد صف محشر نخورد شدنی نیست که بی یار شود خون خدا به غرور نوه ی شیرخدا بر نخورد اول روضه ی شش ماهه به خود گفت کسی: کاش این مرتبه آن تیر به اصغر نخورد به روی دست و به سر نیزه رسالت دارد تا سه شعبه به پدر، سنگ به مادر نخورد
هر کس که عمر خویش را با عشق سر کرد از اوّل عمرش، هوای دردسر کرد من به کسی از گر‌یه‌ام چیزی نگفتم یک شهر را چشمان سرخم با خبر کرد حتماً سرم را می‌گذارم زیر پایش از کوچه‌ی ما هم اگر روزی، گذر کرد هر چند من کمتر برایش کار کردم مزد مرا هر روز امّا بیشتر کرد این‌بار هم دیر آمدم روضه، ولیکن مثل همیشه چشم من را زود، تر کرد اینجا ادای گریه را هم می‌پذیرند هر کس نشد مهموم در روضه، ضرر کرد هر چند ما را عشق او دیوانه کرده مهر علی‌اکبرش، دیوانه‌تر کرد جان داد وقتی باغبان خسته فهمید یک لشکر از روی گل باغش گذر کرد با اکبر او نیزه کاری کرد مثل کاری که با پهلوی زهرا، میخ در کرد می‌ریخت بیرون از دهانش لخته‌ی خون حال پسر، حال پدر را محتضر کرد أولادُنا اَکبادُنا یعنی پدر را مقراض اهل کوفه، تقطیع جگر کرد بالای جسم اکبر خود، داد می‌زد زینب که آمد، کار او را سخت‌تر کرد پیش جوانش داشت، جان می‌داد امّا محض حجاب خواهرش، صرف نظر کرد