🌟 حقيقتى عالى از زبان #جابر_بن_عبدالله_انصارى (ره)
📚 شيخ بزرگوار «عمادالدين ابوالقاسم طبرى آملى» كه از شاگردان شيخ ابوعلى فرزند گرانقدر #شيخ_طوسى است، در كتاب با قيمت «بشارة المصطفى» كه از كتب نفيسه است با ذكر سند از «اعمش» كه از بزرگان محدّثين است و او از « #عطية_بن_سعد_بن_جناده_عوفى_جدلى» كه او نيز از روات بنى اميّه است و اهل سنت در رجال خود تصريح كرده اند كه او انسانى صادق مى باشد، روايت كرده كه گفت:
👣 با جابر براى زيارت حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) به #كربلا آمدیم.
🏝 جابر غسل كرد و بر خود عطر زد.
✋🏻 دستش را گرفته به روى قبر مطهّر حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) گذاشتم... بيهوش شد... بر صورت او آب زدم... به حال آمد.
💔 با سوز دل سخنانى جگر سوز به محضر حضرت #امام_حسين (عليه السلام) عرضه داشت، سپس به شهداى گرانقدر كربلا سلام كرد و در پايان كلامش گفت كه:
☝🏻 ما نيز شريك بوديم در آن كارى كه شما داخل شديد، يعنى مجادله و مقاتله و نصرت و يارى ذرّيه خاتم پيامبران و شهادت در محضر او!!
👳🏻 عطيّه مى گويد:
⁉ به او گفتم: ما رنجى نبرديم، و شمشيرى نزديم، سرهاى اين گروه از بدن جدا، و همسرانشان بيوه، و فرزندانشان يتيم شدند، چگونه در اجر با ايشان شريك باشيم؟!!
⚜ جابر در پاسخ گفت:
☝🏻عطيّه! من با دو گوش خود از #رسول_خدا (صلى الله عليه وآله) شنيدم كه:
▪هر كس عمل قومى را دوست دارد، در ثواب آن عمل با آنان شريك است.
☝🏻سپس گفت: اى عطيّه! رسول حقّ فرمود:
▪نيّت من و اصحابم بر همان نيّت حسين و اصحاب اوست.
📙 برگرفته از کتاب عبرت آموز، #استاد_حسین_انصاریان.
گل نرگس:
محمد:
یــا ضــامــن آهــو
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا
https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
#حـلقـہ_عشـاق
#روایت
#اربعین
#داستان_کوتاه
#پندها
#تکیه
🌟 حقيقتى عالى از زبان #جابر_بن_عبدالله_انصارى (ره)
📚 شيخ بزرگوار «عمادالدين ابوالقاسم طبرى آملى» كه از شاگردان شيخ ابوعلى فرزند گرانقدر #شيخ_طوسى است، در كتاب با قيمت «بشارة المصطفى» كه از كتب نفيسه است با ذكر سند از «اعمش» كه از بزرگان محدّثين است و او از « #عطية_بن_سعد_بن_جناده_عوفى_جدلى» كه او نيز از روات بنى اميّه است و اهل سنت در رجال خود تصريح كرده اند كه او انسانى صادق مى باشد، روايت كرده كه گفت:
👣 با جابر براى زيارت حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) به #كربلا آمدیم.
🏝 جابر غسل كرد و بر خود عطر زد.
✋🏻 دستش را گرفته به روى قبر مطهّر حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) گذاشتم... بيهوش شد... بر صورت او آب زدم... به حال آمد.
💔 با سوز دل سخنانى جگر سوز به محضر حضرت #امام_حسين (عليه السلام) عرضه داشت، سپس به شهداى گرانقدر كربلا سلام كرد و در پايان كلامش گفت كه:
☝🏻 ما نيز شريك بوديم در آن كارى كه شما داخل شديد، يعنى مجادله و مقاتله و نصرت و يارى ذرّيه خاتم پيامبران و شهادت در محضر او!!
👳🏻 عطيّه مى گويد:
⁉ به او گفتم: ما رنجى نبرديم، و شمشيرى نزديم، سرهاى اين گروه از بدن جدا، و همسرانشان بيوه، و فرزندانشان يتيم شدند، چگونه در اجر با ايشان شريك باشيم؟!!
⚜ جابر در پاسخ گفت:
☝🏻عطيّه! من با دو گوش خود از #رسول_خدا (صلى الله عليه وآله) شنيدم كه:
▪هر كس عمل قومى را دوست دارد، در ثواب آن عمل با آنان شريك است.
☝🏻سپس گفت: اى عطيّه! رسول حقّ فرمود:
▪نيّت من و اصحابم بر همان نيّت حسين و اصحاب اوست.
📙 برگرفته از کتاب عبرت آموز، #استاد_حسین_انصاریان.
#حـلقـہ_عشـاق
#روایت
#اربعین
#داستان_کوتاه
#پندها
#تکیه
گل نرگس:
گل نرگس:
محمد:
یــا ضــامــن آهــو
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا
https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
💠🌹💠 ٺشـــرفــــــ👣ــــــاٺ
🕋 ریگ طلا در طواف کعبه!!
📙 مرحوم #شیخ_طوسی (رحمت اللَّه علیه) در کتاب خود به طور مستند حکایت نموده است:
👳🏻شخصی به نام #أزُدی - #آودی - گفت:
🕋 سالی از سال ها به مکّه معظّمه مشرّف شده بودم و مشغول طواف #کعبه الهی در دور ششم بودم، که ناگهان اجتماع عدّه ای از #حاجیان - در سمت راست کعبه - توجّه مرا جلب کرد، مخصوصاً جوانی خوش سیما و خوشبو، با هیبت و وقار عجیبی که در میان آن جمع حضور داشت، توجّه همگان جلب او گشته بود.
👣 پس نزدیک رفتم و آن جوان را در حال صحبت دیدم که چه زیبا و شیرین، سخن مطرح می فرمود، خواستم جلوتر بروم و چند جمله ای با او سخن گویم، ولی افرادی مانع من شدند.
👳🏻 پرسیدم: او کیست؟
👥 گفتند: او فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است که هر سال در کنگره عظیم حجّ، در جمع حاجیان شرکت می فرماید و با آن ها صحبت و مذاکره می نماید.
👳🏻✋با صدای بلند گفتم: من دنبال هادی می گردم، ای مولایم! مرا نجات بده و هدایت و یاریم فرما.
🕋 پس با دست مبارک خود مُشتی از ریگ های کنار کعبه الهی را برداشت و به من فرمود: این ها را تحویل بگیر!!
👤یکی از افراد حاضر جلو آمد و گفت: ببینم چه چیزی تقدیم نمود؟
👳🏻✊اظهار داشتم: چند ریگی بیش نیست، وقتی دست خود را باز کردم، در کمال حیرت چشمم به قطعه ای طلا افتاد.
👣 در همین لحظه آن جوان خوش سیما نزدیک من آمد و اظهار داشت:
❓حجّت برایت ثابت گردید و حقّ روشن شد، از سرگردانی نجات یافتی، اکنون مرا می شناسی؟
👳🏻 عرضه داشتم: خیر، شما را نمی شناسم!
🌹فرمود: من #مهدی_موعود هستم، من صاحب الزّمان هستم، من تمام دنیا را عدالت می گسترانم، بدان که در هیچ زمانی زمین از حجّت و خلیفه خدا خالی نخواهد بود.
👌و سپس در ادامه فرمایش خود افزود:
🌹توجّه کن که موضوع و جریان امروز امانتی است بر عهده تو، که باید برای اشخاص مورد وثوق و اطمینان بازگو و تعریف نمائی.
📙غیبة طوسی، ص ٢۵٣، ح ٢٢٣.
📚 اصول کافی، ج ۱، ص ۳۳۲، ح ۱۵.
📚 إعلام الوری، ج ۲، ص ۲۶۷.
📗 إکمال الّدین، ص ۴۴۴، ح ۱.
📚 الخرایج و الجرائح، ج ۲، ص ۷۸۴، ح ۱۱۰.
📚 مدینةالمعاجز، ج ۸، ص ۷۱، ح ۲۶۷۴، و ص ۱۶۵، ح ۲۷۶۴.
📘 چهل داستان و چهل #حدیث از #امام_زمان (علیه السلام)، عبداللّه صالحی.
#تشرفات
#کرامات
#پندها
#داستان_کوتاه
#سـیـره_اهـل_بیـٺگل نرگس:
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا
https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
⚜️ روش برخورد با مردم
📓 مرحوم #شیخ_طوسی (رضوان اللّه تعالی علیه) در کتاب رجال خود آورده است:
🌴 در یکی از روزها، عدّه ای از دوستان #امام_رضا (علیه السلام) در منزل آن حضرت گرد یکدیگر جمع شده بودند و #یونس_بن_عبدالرّحمن نیز که از افراد مورد اعتماد حضرت و از شخصیّت های ارزنده بود، در جمع ایشان حضور داشت.
👥👥 هنگامی که آنان مشغول صحبت و مذاکره بودند، ناگهان گروهی از اهالی #بصره اجازه ورود خواستند.
🌹امام (علیه السلام)، به یونس فرمود:
🔅داخل فلان اتاق برو و مواظب باش هیچ گونه عکس العملی از خود نشان ندهی؛ مگر آن که به تو اجازه داده شود.
👥👥 آن گاه اجازه فرمود و اهالی بصره وارد شدند و بر علیه یونس، به سخن چینی و ناسزاگوئی آغاز کردند!!
🌹و در این بین حضرت رضا (علیه السلام) سر مبارک خود را پائین انداخته بود و هیچ سخنی نمی فرمود؛ و نیز عکس العملی ننمود تا آن که بلند شدند و ضمن خداحافظی از نزد حضرت خارج گشتند.
👣 بعد از آن، حضرت اجازه فرمود تا یونس از اتاق بیرون آید.
👳🏻♂️ یونس با حالتی غمگین و چشمی گریان وارد شد و حضرت را مخاطب قرار داد و اظهار داشت:
✋🏻 یابن رسول اللّه! من فدایت گردم، با چنین افرادی من معاشرت دارم، در حالی که نمی دانستم درباره من چنین خواهند گفت؛ و چنین نسبت هائی را به من می دهند!!
🌹 امام رضا (علیه السلام) با ملاطفت، یونس بن عبدالرّحمان را مورد خطاب قرار داد و فرمود:
🔅ای یونس! غمگین مباش، مردم هر چه می خواهند بگویند، این گونه مسائل و صحبت ها اهمیّتی ندارد، زمانی که امام تو، از تو راضی و خوشنود باشد هیچ جای نگرانی و ناراحتی وچود ندارد.
🔅ای یونس! سعی کن، همیشه با مردم به مقدار کمال و معرفت آن ها سخن بگوئی و معارف الهی را برای آن ها بیان نمائی. و از طرح و بیان آن مطالب و مسائلی که نمی فهمند و درک نمی کنند، خودداری کن.
🔅ای یونس! هنگامی که تو دُرّ گرانبهائی را در دست خویش داری و مردم بگویند که سنگ یا کلوخی در دست تو است؛ و یا آن که سنگی در دست تو باشد و مردم بگویند که درّ گرانبهائی در دست داری، چنین گفتاری چه تأثیری در اعتقادات و افکار تو خواهد داشت؟ و آیا از چنین افکار و گفتار مردم، سود و یا زیانی بر تو وارد می شود؟!
👳🏻♂️ یونس با فرمایشات حضرت آرامش یافت و اظهار داشت: خیر، سخنان ایشان هیچ اهمیّتی برایم ندارد.
🌹امام رضا (علیه السلام) مجدّداً او را مخاطب قرار داد و فرمود:
🔅ای یونس، بنابراین چنانچه راه صحیح را شناخته، همچنین حقیقت را درک کرده باشی؛ و نیز امامت از تو راضی باشد، نباید افکار و گفتار مردم در روحیّه، اعتقادات و افکار تو کمترین تاثیری داشته باشد؛ مردم هر چه می خواهند، بگویند.
📚 بحارالأنوار، ج ۲، ص ۶۵، ح ۵، به نقل از کتاب رجال کشّی.
📗چهل داستان و چهل #حدیث از امام رضا (علیه السلام)، عبداللّه صالحی.
💗🌹 یـــاس کـــبود🌹💗:
:
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا
https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈