✳️منتظران ظهور
☘شرح حال اولیاء خدا (علامه امینی) ؛
حسان [مرحوم استاد حبیب الله چایچیان] که اشعارش - در ثنا و رثای آل الله شهرتی شایان دارد - صحنه ای را یادآور می شود: علامۀ امینی بالایِ منبر، با شور و هیجان، با استفادۀ شگفت آور از احادیث عترت و آیات قرآن، مشغول صحبت بود. جمعیت شنوندگان در خانه و کوچه و خیابان، به حدی بود که رفت و آمد وسایط نقلیّه متوقف شده بود.
تمام افکار مجذوب جاذبه گفتار شیوای او بود که ناگهان، یک نفر صفوف حاضرین را شکافت و با عجله خود را به بالای منبر رساند و به علّامه خبر داد:
⚡️⚡️⚡️
استاد بزرگ و ادیب دانشمندی از دانشگاه الأزهر مصر که در اثر خواندنِ کتاب الغدیر به قبول مذهب تشیّع افتخار یافته است!
و برای عرض ادب و تشکّر از این لطف الهی، به زیارت حضرت رضا "علیه السلام" مشرّف شده و در آنجا اشعارِ بسیار زیبا به زبان عربی سروده است، اینک می خواهد شما را نیز زیارت نماید.
علامه امینی کلام خود را قطع کرد و فرمود: به ایشان بگویید بیاید و اشعار خود را در پشتِ بلندگو قرائت کند!
سپس بالایِ منبر، بر جای خود نشستند و آن استاد مصری دو پله پائین تر ایستاده، اشعار عربیِ بسیار بلیغ و زیبای خود را در مدحِ حضرت رضا "علیه السلام" قرائت کرد. علامه امینی بلافاصله رو به من کرد و فرمود: حسان، تو هم اشعارت را در مدح حضرت رضا علیه السلام بخوان!
⚡️⚡️⚡️
من که قبلا قرار نبود در آن جمعیّتِ انبوه، که دامنه اش تا خیابانهای اطراف کشیده شده بود، شعری بخوانم مضطربانه عرض کردم: حضرت آقای امینی، قربانت گردم! شما که می دانید من اشعارم را همیشه از روی کتاب و یا دفترچه می خوانم. حالا که من همراهم شعری برای خواندن ندارم!
ولی ایشان بدون توجّه به عرایضِ من، باز پشت بلندگو تکرار فرمودند: حسان، به عنوان پذیرایی از مهمان عزیز، تو هم باید شعری در مدحِ حضرت رضا "علیه السلام" بخوانی!
در حال درماندگی ناگهان متوجه شدم که اشعارِ نیمه تمامی که شبِ گذشته در مدح حضرت رضا "علیه السلام" سروده بودم، در جیب من است! لذا با عجله عرض کردم:
حضرت آقای امینی! یک شعر نیمه تمام را دیشب سروده ام در جیب خود یافتم و با اجازۀ شما همان را می خوانم:
حاجتم بود حجّ ِ بیت الله
قسمتم شد حریم قبلۀ طوس
⚡️⚡️⚡️
وقتی شعرم را که بیش از بیست بیت بود خواندم، استاد مصری باتوجّه مرا در آغوش کشید، بوسید و گفت: چگونه توانستی اشعار عربی مرا، در این چند لحظه با همان قافیه به شعر فارسی برگردانی؟! تازه متوجه شدم که این یک اعجاز از حضرت رضا "علیه السلام" است. شعری که شب قبل در مدح آن حضرت سروده بودم، با شعری که آن استاد مصری در مشهد مقدّس گفته بود به طوری در قافیه و معنا هماهنگ و یکسان بودند که آن استاد مصری خیال کرده بود من در همان مجلس، اشعارِ عربی او را به شعر فارسی برگردانده ام!
📗مقاله علامه امینی، در دانشنامه امام علی علیه السلام، ج۱۲. استاد ابوالحسنی منذر
#شرح_حال_اولیاء_خدا
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
گل نرگس:
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا
https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
فوروارد یادت نشه
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
💠شهیدی که با حضرت زینب(س) در جبهـه دیـــدار داشت
یکبار خاطره ای از جبهه برایم تعریف میکرد
میگفت:
🌷کنار یکی از زاغه های #مهمات سخت مشغول بودیم.
تو جعبه های مخصوص مهمّات میگذاشتیم و درشان را می بستیم.
گرم ڪار یکدفعه چشمم افتاد به یک خـانـم #محجبـه که چادری مشکی داشت،
پا به پای ما مهمات میگذاشت توی جعبه ها.
🌷با خودم گفتم حتما از این خانمـهاییه که میان جبهه
اصلا حواسم به این نبود که #هیچ زنی را نمیگذارند وارد آن منطقه بشود.
به بچه ها نگاه کردم مشغول کارشان بودند و بی تفاوت میرفتند و می آمدند، انگار آن خانم را نمیدیدند.
🌷قضیه عجیب برام سؤال شده بود
موضوع عــادی بنظر نمیرسید.
#کنجکاو شدم بفهمم جریان چیست
رفتم نزدیکتر تا رعایت #ادب شده باشد،
سینه ای صاف کردم و خیلی با احتیاط گفتم:
🌷خانم ! جایی که ما مردها هستیم شما نباید #زحمت بکشین.
رویش طرف من نبود.
به تمام قد ایستاد و فرمود:
مگر شما در راه #برادر من زحمت نمی کشید
یک آن یاد #امـام_حسیـن علیـه السلام
افتادم و اشک توی چشمهام حلقه زد.
خدا بهم لطف کرد که سریع موضوع را گرفتم و فهمیدم جریان چیست .
🌷بی اختیار شده بودم و نمیدونستم چی بگم
خانم همانطور که رویشان آنطرف بود فرمودند:
هرکس که یاور ما باشد البته ما هم یاری اش میکنیم.
📚کتاب خاکهای نرم کوشک ص۱۶۶
#شهید_عبدالحسین_برونسی
#راوی_همسر_شهید
🕊|🌹گل نرگس:
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا
https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
🌹حسین (علیه السلام) و امتحان طبیب!!
💚 به مناسبت #شب_جمعه، شب زیارتی ارباب بی کفن
🌴روایت است که در شهر موصل طبیبی بود مروانی (اموی) و اکثر اوقات در خدمت معاویه (علیه الهاویه) به سر می برد.
👳🏻 در زمان حیات #امام_حسین (علیه السلام) آن طبیب می گفت: که امام زمان، حسین بن علی بن ابیطالب است!!
👴 علت آن این بود که روزی درویشی به طبیب گفت: اعتقاد یزید پلید که فاسق و فاجر و ظالم و عاصی است، مانند پدرش معاویه و جدش ابوسفیان می باشد. ولی امام زمان حسین بن علی (علیه السلام) است که به جمیع اوصاف حمیده موصوف است و کمترین صفاتش این است که مال او وقف محتاجان و بیوه زنان است و در یزید این صفات موجود نیست.
👳🏻طبیب این سخن را در ظاهر قبول نکرد؛ اما در دل می گفت:
💭 من این قول درویش را امتحان می کنم، اگر در این باب صادق باشد من نیز شیعه وی خواهم شد.
🌴از قضا در همسایگی آن طبیب زنی بود بیوه و پسر یتیم داشت.
🛌 وقتی آن زن بیمار گردید پسر خود را نزد طبیب فرستاد که فلان مرض را دارم، علاج فرمای.
👳🏻طبیب گفت: ای پسر، مادرت را جگر اسب سالم می کند که فلان رنگ باشد!!
👦🏻 آن یتیم گفت: من جگر اسبی از کجا پیدا کنم؟
👈 طبیب گفت: نزد حسین بن علی!!
👳🏻قصد طبیب این بود که ببیند کَرم و خُلقی که لازمه امامت است آیا در امام حسین علیه السلام موجود است یا خیر؟!!
👦🏻یتیم به در خانه امام حسین علیه السلام آمده، احوال مادر خود و قول حکیم را معروض داشت.
🌹 آن حضرت فرمود: آن حضرت فرمود، تا یک اسب را از طویله بیرون آوردند و کشتند و جگرش را به یتیم دادند.
👦🏻یتیم جگر را گرفته، نزد طبیب آورد.
👳🏻 طبیب گفت: اسبت چه رنگ بود؟
👦🏻 یتیم گفت: فلان رنگ که تو گفتی!
👳🏻طبیب گفت: جگر اسب این رنگی خوب نیست، فلان رنگ خوب است!!
👦🏻 برای بار دوم یتیم خدمت امام حسین علیه السلام رسیده، قول حکیم را بیان نمود!
🌹 حضرت فرموده تا اسب دیگر را سر بریدند و جگرش را به یتیم دادند.
👦🏻 یتیم آن را گرفته نزد طبیب آورد.
👳🏻طبیب گفت: این نوع اسب نیز جگرش خوب نمی باشد، اسب باید فلان رنگ باشد!!
👦🏻 پسر یتیم برای بار سوم خدمت حضرت رسیدند تا آنکه این مراجعه ها پنج بار تکرار شد و هر نوبت حضرت اسبی می کشت و جگرش را به طفل می داد.
👳🏻طبیب چون این حسن خلق و کرم آن حضرت را مشاهده کرد، برخاست و به در خانه آن حضرت آمد و از ملازمان آن حضرت التماس کرد که مرا به طویله حضرت ببرید.
🐴 خادمان طبیب را به طویله بردند؛ نگاه کرد. دید پنج اسب سر بریده در طویله افتاده است.
👳🏻 پرسید: چرا این اسبها را سر می بریده اند؟
☝گفتند: برای خاطر یک یتیم که مادر او را گفته طبیب باید با جگر اسب معالجه نمود.
🌴 طبیب با دیدن این جریان، به در خانه حضرت نشست تا آنکه حضرت بیرون آمد.
👣 طبیب برخاسته دست و پای آن حضرت را بوسید و از آن حضرت عذر می خواست و از شیعیان خاص آن حضرت شد.
🌹 حضرت پرسید: سبب اخلاق و اعتقاد تو چه بوده است؟
👳🏻طبیب احوال یتیم و امتحان خود را برای حضرت بیان نمود.
🌹 حضرت فرمود: این ها سهل است، بیا تا تو را خبر دهم به چیزی که بالاتر از این فضل باشد!!
🌹پس امام حسین (علیه السلام) دست به آسمان برداشته، عرض کرد:
🔅خدایا برای رضای تو و دوستان تو این اسبها را کشتم و تو قادری که آنها را زنده گردانی. اگر خانواده ما نزد تو قرب و منزلتی دارند، به حرمت جدم مصطفی و پدرم علی مرتضی و مادرم فاطمة الزهرا و برادرم حسن مجتبی این اسبها را زنده گردان.
🐴 هنور دعای حضرت تمام نشده بود که هر پنج اسب زنده شده، برخاستند.
📔 چهل داستان از #کرامات #امام_حسین (علیه السلام)، #مصطفی_محمدی_اهوازی
#روایت
#پندها
#داستان_کوتاه
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
گل نرگس:
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا
https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
"سیمای دو زن"
داستانهای عاشقانهی "خسرو و شیرین" و "لیلی و مجنون" هر دو سروده #نظامی شاعر توانمند ایرانیاند.
منظومه خسرو و شیرین داستان عاشقانهای است در ایران باستان (و نیز یادی است از معشوقهی از کف رفته نظامی به نام آفاق در دوران جوانی) به نحوی که در این حدود هشتصد سال کسی نتوانسته نظیرش را بسراید.
و "لیلی و مجنون" داستان دلدادگی دو جوان است در دنیای عرب.
نظامی در آغاز هر دو داستان مدعی است که در اصل داستان تصرفی نکرده است.
نظامی نا خودآگاه در لیلی و مجنون به ترسیم چهره زن در دیار عرب و در خسرو و شیرین به نمایاندن چهره زن در ایران باستان پرداخته است.
لیلی پروردهی جامعهای است که دلبستگی را مقدمه انحراف میپندارد، که نتیجهاش سقوط حتمی است در درکات وحشت انگیز فحشا!
اما در دیار شیرین مانعی بر مصاحبت و معاشرت بیآلایش مرد و زن نیست. و عجبا که در عین آزادی معاشرت، شخصیت دختران پاسدار عفاف ایشان است.
دختری سرشناس یکه و تنها بر پشت اسب مینشیند و از ناف ارمنستان تا قلب تیسفون میتازد و کسی متعرض او نمیشود.
اما وضع لیلی چنین نیست!
جرائمش بسیار.... اول این که زن به دنیا آمده و از هر اختیار و انتخابی محروم است.
گناه دیگرش زیبایی است. در نظام قبیله ای مرگ و زندگی او در قبضه استبداد مردان است.
پدر لیلی مرد مقتدری است که چون از تعلق خاطر قیس (مجنون) و دخترش با خبر میشود در حصار خانه زندانیش میکند و زندانبانش زن فلک زدهای است به نام مادر! که به فرمان شفاعت ناپذیر شوهر مجبور است رابطه دخترش را با جهان خارج قطع کند.
اما فضای داستان خسرو و شیرین بکلی متفاوت است. دنیای شیرین دنیای بیپروایی هاست شیرین دست پرورده زنی است که: "ز مردان بیشتر دارد سترگی"
دختر ورزشکار، نشاط طلب و طبیعت دوستی است که بر اسبی زمانه گرد بر مینشیند و با جماعتی از دختران هم سن و سال خود که : "زبرقع نیستشان بر روی بندی " و هر یک با فنون سوار کاری و دفاع از خویش آشنایی دارند، به چوگان بازی میرود.
دختری که در چنین محیطی بالیده در مورد طبیعی ترین حق مشروع خویش، یعنی انتخاب شوهر گرفتار هیچ مانعی نیست.
شیرین در کنار عاشق خود "خسرو" اسب میتازد، به گردش و تفریح میپردازد مذاکره میکند شرط و شروط میگذارد و امتیاز میگیرد و در همه حال پاکدامنی خود را پاس میدارد.
و آن طرف زندگی سراسر تسلیم لیلی است خالی از هر تلاشی.
از مکتب خانهاش باز میگیرند و در خانه زندانیش می کنند و به شوهر نادیده نامطبوعی میدهندش بیآنکه اعتراضی بکند.
موقعیت زن در نظام قبیلهای عرب و جایگاه زن در ایران.
بر گرفته از کتاب "سیمای دو زن"
نوشته شادروان #سعیدی_سیرجانی
گل نرگس:
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا
https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
هدایت شده از یــا ضــامــن آهــو
گل نرگس:
❁﷽❁الهی به امیدتو
هر صبح که با نام تو آغاز شود
هر سینه نزول رحمت احراز شود
یا رب تو گواهی که به یک بسم الله .....صد ره به تو باز شود
☘☘☘☘☘☘☘☘
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
☘☘☘ سـلام صبحگاهے تقدیم
✨السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے ْ الاَمان الاَمان
اللہم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجہم
☘☘☘☘☘دعای برکت روز:
امام صادق(علیه السلام):وقتی صبح دمید بگو:
(الحَمدُللّه فالِقِ الإِصباحِ،سُبحانَ رَبِّ المَساءِ وَالصَّباحِ،اللّهُمَّ صَبِّح آلَ مُحَمَّدٍ بِبَرَکَةٍ وعافِیَةٍ، وسُرورٍ وقُرَّةِ عَینٍ. اللّهُمَّ إنَّکَ تُنَزِّلُ بِاللَّیل وَالنَّهارِ ما تَشاءُ، فَأَنزِل عَلَیِّ و عَلی أهلِ بَیتی مِن بَرَکَةِ السَّماواتِ وَالأَرضِ رِزقا حَلالاً طَیِّبا واسِعا تُغنینی بِهِ عَن جَمیع خَلقِک................... بحار الأنوارج87/ص356
☘☘☘دعابراےطلب_خيرودفع_شر
اميرمؤمنان علي(ع)فرمود:
هرڪہ به هنگام شب سه مرتبه بگويد:
سُبْحَانَ اللهِ حِيْنَ تُمْسُنَ وَحِيْنَ تُصْبِحُونَ،وَلَهُ الْحَمْدُ فِي الَّسمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَعَشِيَّاً وَحِيْنَ تُظْهِرُونَ.
هيچ خيرے را درآن شب از دست نمي دهدو همه شرها از او دور مي گردند.وهرڪه همانند اين دعا را به هنگام صبح بخواند،هيچ خيرے را درآن روز از دست نمي دهد وهمه شرها از اودور مي گردند.
📚روضة الواعظين .: دعای ☘☘☘☘زیاد_شدن_رزق_و_روزی
حضرت محمد «ص»: مردی از انصار را بعد از مدتی دیدند به او فرمود علت غیبتت چیست؟ گفت فقر و درد ای پیامبر خدا، حضرت فرمود آیا نمیخواهی کلامی به تو بگویم که با گفتن آن فقر و درد از تو رخت بر بندد؟ گفت بلی یا رسول الله. حضرت فرمود هنگامی که صبح را شب کردی بگو⬇️:
لا حَولَ وَ لا قُوَّهَ اِلاّ باِللهِ ( اَلعَلیِّ العَظیمِ ) تَوَکَّلتُ عَلَی الحَیِّ اَلّذی لا یَمُوتُ وَ الحَمدُ للهِ اَلّذی لَم یَتَّخِذ وَلَداً وَ لَم یَکُن لَهُ شریکٌ فِی المُلکِ وَ لَم یَکُن لَهُ وَلِیٌّ مِن الذُّلِّ وَکَبِّرهُ تَکبیراً ☘☘☘☘امام صادق علیه السلام:هر روز سی مرتبه با خلوص بگویدلَا إِلَهَ إِلَّا الَّلهُ الْمَلِكُ الْحَقُ الْمُبِينُ
🔵 رو به غنا و ثروت خواهد آورد و فقر را پشت سر خواهد گذاشت
☘☘☘☘☘برای رزق و ثروت هر روز هفت مرتبه دعای زیر را بخوانید.
بِسمُ اللهِ الرَّحمن الرَّحیم،اللَّهُمَّ إِنّی ضَعیفٌ فَقَوِّنی،اللَّهُمَّ إِنّی ذَلیلٌ فَأَعِزَّنی،اللَّهُمَّ إِنّی فَقیرٌ فَاَغنِنی، بِرَحمَتِکَ یا أَرحَمَ الرّاحِمینَ
📖منبع : تحفة رضوی
☘☘این دعا را حفظ وهمیشه تکرارکن
*اللهم إني أسألك الهدى والتقى والعفاف والغنى*
بارالها من از تو:هدایت، تقوا، عفت و پاکدامنی، و بینیازی رامیطلبم.
هدایت شده از یــا ضــامــن آهــو
🌸پروردگارا
🎊در این صبح زیبا و دلپذیر
🌸آرامش را همچون دانههای برف
🎊آرام و بیصدا
🌸به سرزمین قلب کسانی
🎊که برایم عزیزند بباران
🌸همه شما عزیزید
🎊دوستان صبحتون بخیر
🌸وسرشار از آرامش وشادی
ابراهيم عليهالسلام در عين آن كه عابد، پارسا و شيفته حق بود، مرد كار و تلاش بود، هرگز براى خود روا نمی دانست كه بى كار باشد، بخشى از زندگى او به كشاورزى و دامدارى گذشت، و در اين راستا پيشرفت وسيعى كرد، و صاحب چند گله گوسفند شد.
بعضى از فرشتگان به خدا عرض كردند: دوستى ابراهيم با تو به خاطر آن همه نعمتهاى فراوانى است كه به او عطا كرده اى؟
خداوند خواست به آنها نشان دهد كه چنين نيست، بلكه ابراهيم خدا را به حق شناخته است، به جبرئيل فرمود: در كنار ابراهيم برو و مرا ياد كن
جبرئيل كنار ابراهيم آمد ديد او در كنار گوسفندان خود است، روى تلى ايستاد و با صداى بلند گفت:
سبُّوح قُدُّوس ربُّ الملائِكةِ و الرُّوحِ؛
پاك و منزه است خداى فرشتگان و روح!
ابراهيم تا نام خدا را شنيد، آن چنان شور و حالى پيدا كرد و هيجان زده شد كه زبان حالش اين بود:
اين مطرب از كجاست كه بر گفت نام دوست
تا جان و جامه نثار دهم در هواى دوست
دل زنده مىشود به اميد وفاى يار
جان رقص می کند به سماع كلام دوست
ابراهيم به اطراف نگريست و شخصى را روى تلى ديد نزدش آمد و گفت:
آيا تو بودى كه نام دوستم را به زبان آوردى؟
او گفت: آرى.
ابراهيم گفت: بار ديگر از نام دوستم ياد كن، يك سوم گوسفندانم را به تو خواهم بخشيد.
او گفت: سبُّوح قُدُّوس ربُّ الملائِكةِ و الرُّوحِ
ابراهيم عليهالسلام با شنيدن اين واژه ها كه يادآور خداى يكتا و بى همتا بود، چنان لذت مى برد كه قابل توصيف نيست، نزد آن شخص رفت و گفت: يك بار ديگر نام دوستم را ياد كن، نصف گوسفندانم را به تو خواهم بخشيد.
آن شخص براى بار سوم، واژه هاى فوق را تكرار كرد، ابراهيم نزد او رفت و گفت: يك بار ديگر از نام دوستم ياد كن، همه گوسفندانم را به تو خواهم بخشيد.
آن شخص، آن واژه ها را تكرار كرد.
ابراهيم گفت: ديگر چيزى ندارم، خودم را به عنوان برده بگير، و يك بار ديگر نام دوستم را به زبان آور!
آن شخص نام خدا را به زبان آورد، ابراهيم نزد او رفت و گفت: اينك من و گوسفندانم را ضبط كن كه از آن تو هستم.
در اين هنگام جبرئيل خود را معرفى كرد و گفت: من جبرئيلم، نيازى به دوستى تو ندارم، به راستى كه مراحل دوستى خدا را به آخر رسانده اى، سزاوار است كه خداوند تو را به عنوان خليل (دوست خالص) خود برگزيند.
💝کانال ما را به دوستان خود معرفی کنید💝گل نرگس:
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا
https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
💕 داستان کوتاه
#مهربونی_بهونه_نمیخواد...
در حال خرید بودم که صدای "پیرمرد دوره گردی" به گوشم رسید؛
_آقا این بسته نون چند؟
"فروشنده" با بی حوصلهگی گفت:
هزار و پونصد تومن!
پیرمرد با نگاهی پر از "حسرت" رو به فروشنده گفت:
""نمیشه کمتر حساب کنی؟!""
توی اون لحظات "توقع شنیدن" هر جوابی رو از فروشنده داشتم جز این که شنیدم!؛
_نه، نمیشه!!
دوره گرد پیر، "مظلومانه" با غروری که صدای شکستنش گوشمو کر کرده بود بسته ی نون رو سر جاش گذاشت و از مغازه "خارج" شد!
درونم چیزی فروریخت...
"هاج و واج" از برخورد فروشنده به دوستم چشم دوخته بودم.
از "نگاه غمگینش" فهمیدم اونم به چیزی فکر میکنه که من فکر میکنم!
یه لحظه به خودم اومدم، باید کاری میکردم.
این مبلغ "بینهایت ناچیز" بود اما برای اون پیرمرد انگار تمام دنیا بود!
به دوستم گفتم تا دور نشده "این بسته نون رو بهش برسون!"
"پولش رو حساب کردم و از مغازه خارج شدم."
پیرمرد بینوا به قدری از دیدن یه بسته نون خوشحال شده بود که "انگار همه ی دنیا توی دستاشه!"
* چه حس قشنگی بود...*
اون روز گذشت...
شب پشت چراغ قرمز یه "دختر بچه ی هفت، هشت ساله،" با یه لبخند دلنشین به سمتم اومد؛
ازم فال میخری؟
"با لبخند"" لپشو" گرفتمو گفتم چند؟
_فالی دو هزار تومن!
داخل کیفمو نگاه کردم اما دریغ از حتی یه هزار تومنی!
با ناراحتی نگاش کردمو گفتم؛ عزیزم اصلا پول خرد ندارم!
و با جوابی که ازش شنیدم "درون خودم غرق شدم..."
_اشکال نداره، یه فال "مهمون من" باشید!!
بی اختیار این جمله چند بار توی ذهنم تکرار شد؛
_یه فال مهمون من باش!!
از اینهمه "تفاوت بین آدمها" به ستوه اومدم!
صبح رو به خاطر آوردم، یه فروشنده ی بالغ و به ظاهر عاقل که صاحب یه "مغازه ی لوکس" توو بهترین نقطه ی شهر تهران بود، از هزار و پونصد تومن "ناقابل" نگذشت ...
اما؛
یه دختر بچه ی هفت، هشت ساله ی فال فروش دوست داشت یه فال مهمونش باشم و از دو هزار تومنش گذشت...
.
"همین تلنگرای کوچیک" باعث میشه ما آدما بهمون ثابت بشه که "مرام و معرفت" نه به سنه، نه به داراییه، نه به سطح سواد آدما!!👌
""معرفت یه گوهر نابه که نصیب هر کسی نمیشه ...""
◇الهی كه صاحب قلبهای بزرگ دستاشون هیچوقت خالی نباشه تا بتونن با قلب پاک و بخشندشون دنیارو گلستون کنن...◇🙏
📚❦┅┅ گل نرگس:
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا
https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
✵━━┅═🌸‿🌸═┅━✵
.
💐ندبه های انتظار💐
🔴اشاره امام زمان (عج) به نزدیک بودن زمان ظهور
♻️مرحوم حجت الاسلام سید محمد گلپایگانی فرزند آیت الله سید جمال گلپایگانی فرمود:
🔆پس از فوت مرحوم پدرم شبی در خواب دیدم حضورشان مشرف و ایشان در اطاق با زیلو و فاقد اثاث و لوازم نشسته اند.
⁉️گفتم: پدر! اگر آنجا هم خبری نیست ما بدنبال کارمان برویم؛ وضع طلبگی در گذشته و حال، همین است که به چشم می خورد!
🌼فرمود: پسر حرف نزن؛ هم اکنون ولی عصر ـ عجل الله فرجه الشریف ـ تشریف می آورند.
✨آنگاه پدرم از جا برخاست. متوجه شدم که محبوب کل عالم، تشریف آوردند؛
🌺پس از عرض سلام و جواب، حضرت، قبل از اینکه من حرفی بزنم فرمودند:
« سید محمد، مقام پدرت این حجره محقر نیست؛ بلکه مقامش آنجاست. »
🌹بر اثر اشاره دست حضرت نگاه کردم قصری با شکوه، ساختمانی با عظمت که لایدرک و لایوصف است، دیدم و خوشحال گردیدم.
🍀عرض کردم:
یابن رسول الله آیا وقت ظهور موفورالسرور رسیده است تا دیدگان همه به جمال و حضور و ظهورتان روشن شود؟
🌹حضرت فرمودند:
« لم تبق من العلامات الا المحتومات و ربّما ( او فربما علی تردید منی ) اوقعت فی مدة قلیلة فعلیکم بدعاء الفرج:
🌟از علائم ظهور فقط علامات حتمی مانده است و شاید آنها نیز در مدتی کوتاه به وقوع به پیوندند و برای فرج دعا کنید. »
گل نرگس:
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا
https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
🌟🔮🌟🔮🌺🌼🌺🔮🌟
📗کرامات آیت الله گلپایگانی ره
💠❓📚 ✍🏻💠 #پــرســمــان
❓سئوال: خواستم در مورد #آداب_سفر از نظر اسلام هم توضیح بدید؟
✅ پاسخ:
📚 اجمالى از آداب و مقدّمات سفر را در اینجا ذکر می کنیم كه اسناد و تفصيل آن در #بحارالأنوار، جلد ٩٧؛ #كتاب _المزار، صفحه ١٠١ به بعد و در #وسائل_الشيعه، جلد ١١ ابواب آداب سفر از كتاب #الحجّ، صفحه ٣۴٣ به بعد وارد شده است:
1⃣ در بعضى از روايات آمده است كه انتخاب بعضى از روزهاى هفته براى مسافرت بهتر است ولى چنانچه انسان سفر خود را با صدقه و دعا شروع كند انشاء الله گرفتار مشكلى نخواهد شد.
2⃣ با اميدوارى حركت كند و از فال بد زدن بپرهيزد چرا كه از روايات به دست مى آيد آنگونه كه تو تفأل برخود كنى همان برايت پيش مى آيد؛ اگر آسان بگيرى آسان و اگر سخت بگيرى سخت مى شود و اگر آن را چيزى به حساب نياورى مشكلى پيش نمى آيد.
3⃣ قبل از سفر صدقه بدهد كه در روايتى از امام باقر (عليه السلام) آمده:
🔅«هر زمان امام سجّاد (عليه السلام) پاى در ركاب مى گذاشت با صدقه دادن در حدّ توان خود، سلامتى را از خداوند عزّوجل طلب مى كرد و هنگام بازگشت از سفر نيز به شكرانه سلامتى سفر به اندازه توان خويش صدقه مى داد و حمد و شكر خدا بجاى مى آورد».
4⃣ قبل از سفر دو ركعت نماز بخواند و همه چيز خود را به خدا بسپارد و بگويد:
🔅«اللَّهُمَّ إِنّي أَسْتَوْدِعُكَ نَفْسي، وَ أَهْلي، وَ مالي، وَ ذُرِّيَّتي، وَ دُنْياي وَآخِرَتي، وَ أَمانَتي، وَ خاتِمَةَ عَمَلي».
5⃣ پس از خروج از خانه، بر در منزل و رو به آن سمتى كه به سوى آن، سفرش را آغاز مى كند، مى ايستد و هر كدام از حمد و آيةالكرسى و فلق و ناس و اخلاص را از پيش رو و جانب راست و چپ مى خواند.
6⃣ مقدارى از تربت امام حسين (عليه السلام) را با خود بر دارد.
7⃣ در مواقع احساس خطر، آيه ٨٠ سوره اسراء و آیه الکرسی را تلاوت كند.
8⃣ اگر به منزلى رسيد كه قصد استراحت در آن را دارد قبل از خواب، تسبيح فاطمه زهرا عليها السلام را بگويد، سپس آيةالكرسى تلاوت كند كه تا صبح از هر خطرى محفوظ بماند.
9⃣ به دوستان و همراهان كمك كند و در رفع نيازهاى آنان مضايقه ننمايد و حقيقتاً نسبت به آنان متواضع و دوست و مهربان باشد.
🔟 به ما دستور داده شده با كسانى كه از جهت خرج كردن و تمكّن مالى در رديف شما نيستند، مسافرت نكنيد، مبادا آنها احساس حقارت كنند.
1⃣1⃣ دقيقاً مراقب انجام نمازهاى واجب باشد كه بسيار مهم است.
2⃣1⃣ بعد از نمازهاى قصر اگر وقت دارد سى مرتبه تسبيحات اربعه را فراموش نكند كه روى آن تأكيد شده است.
3⃣1⃣ ناگفته پيداست آنچه درباره دعا و صدقات براى حفظ جان و مال و خانواده، از خطرات در بالا گفته شد به اين معنا نيست كه انسان احتياط را از دست دهد و مراقبت هاى لازم را براى حفظ خويش و اموالش انجام ندهد؛ بلكه مقصود اين است هر چه براى حفظ خود و اموال خويش در توان دارد انجام دهد و بقيّه را به خدا بسپارد چرا كه در روايت آمده است دعاى افراد سهل انگار مستجاب نمى شود.
🚗 بنابراين، بايد در جادّه هاى خطرناك قدم نگذارد؛ خصوصاً در رانندگى امورى را كه براى ايمنى توصيه شده است فراموش نكند، از سرعت غير مجاز بپرهيزد، با احتياط حركت كند و وسايل لازم را كه در سفرهاى زمستانى يا تابستانى مورد نياز است با خود بردارد.
📕 برگرفته از مفاتیح نوین، مکارم شیرازی، ص ٢١١.
گل نرگس:
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا
https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
💠🌹💠 ٺشـــرفــــــ👣ــــــاٺ
💚 تشرف خدمت #امام_زمان (عج) در غیبت کبری
✋ تشرف نجات بخش
⚜ مرحوم #آیت_الله_شیخ_مرتضی_حائری فرمود:
🎙مردی به نام #شیخ_عبدالله از اهالی دیار بختیاری را می شناسم که علیرغم نداشتن سواد نسبت به علوم متداول، سیری عجیب در عالم معنویات دارد، در ابتدا او محیط #بختیاری ها را با تمام علائق اش، ترک و به #نجف_اشرف رفت و در کفشداری حرم مشغول خدمت به زائران حضرت علی (علیه السلام) شد.
👣 هر سال نیز پیاده از نجف و #کربلا جهت زیارت #حضرت_رضا (علیه السلام) به مشهد آمده و پس از چند روزی زیارت به کربلا باز می گشت.
🚌 پس از حکومت بعثی ها، وی به ایران هجرت و اینک در قم در منزل آقای #حاج_سید_صادق_حسین_یزدی، اتاقی را به اجاره گرفته و زندگی می کند.
🏜 او خود می گفت: به هنگام پیاده روی به سوی یکی از عتبات مقدسه، ناگهان خود را در بیابان کویری یافتم، هوا بسیار گرم بود، چیزی نگذشت که تشنگی و گرسنگی مزید بر علت شد.
👣 در عین حال چاره ای جز عبور از آن کویر نداشتم، پس به زحمت هر چه تمام تر به راه ادامه دادم.
👁 چیزی نگذشت که از دور شبهی استوانه ای یافتم، ابتدا تصورم بر این بود که درختی در وسط کویر روییده است، ابتدا با خود گفتم در کویر درخت نمی روید.
👤 نزدیکتر رفته، به ناگاه متوجه مردی شدم که لباس پشمینه اش! را بر روی زمین نهاده و به انتظار ایستاده است، پس از سلام و تعارفات اولیه، بدون معطلی گفت:
❓شما تشنه ای؟
👳🏻 گفتم: بلی!
🏺او بلافاصله از زیر آن لباس پشمینه کوزه ای خنک و پر از آب شیرین بیرون آورده و به دستم داد، تا از آن سیراب شوم!
❓پرسید: شما گرسنه ای؟
👳🏻 گفتم: آری.
🍪 پس دوباره از زیر همان لباس پشمینه، نانی گرم و تازه از تنور در آمده به دستم داد! سپس از مشک خشکی که در زیر همان لباس بود، کره ای بسیار عالی در آورده و در مقابلم نهاد، تا با نان و کره رفع گرسنگی کنم.
⏳لحظاتی پس از سیر شدن، به من گفت:
❓خربزه می خواهی؟
✋با خوشحالی گفتم: بله می خواهم!
🍈 او بلافاصله از زیر همان لباس پشمی، خربزه ای را در آورد که به نظر می رسید تازه از بوته چیده شده است، پس از آن نیز میل کردم.
❓دقایقی بعد دوباره پرسید: چای می خواهی؟
👳🏻 گفتم: نمی خواهم!
👣👣 آن گاه از یکدیگر خداحافظی کرده و جدا شدیم، بعدا پشیمان شدم که چرا برای نوشیدن چای به وی جواب مثبت ندادم، تا ببینم چای را که محتاج به قوری، کتری و سماور است، از کجای آن لباس پشمینه در می آورد؟!
🖥 پژوهشکده تزکیه اخلاق امام علی (ع)
⛅ ️اللهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَ الْفَــرَج
#حـلقـہ_عشـاق
#داستان_کوتاه
#کرامات
#تشرفات
#پندها
گل نرگس:
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا
https://eitaa.com/yazamen_aho_raza