🔹السَّماواتِ
قبلا بیان شد که
▪️درباره معنای اصلی ماده «سمو» گفتهاند دلالت دارد بر علو؛ و به تعبیر دیگر، دلالت دارد بر رفعت چیزی و شاخص و کاملا آشکار بودنش و علو آن نسبت بدانچه تحت آن؛ و از آنجا که «سماءِ» هر چیزی، به بالای آن گفته میشود برخی معتقدند که اصل ماده «سمو» هر آن چیزی است که رفعتی یافته و فوق چیز دیگر و محیط بر آن باشد؛ و از آنجا که در زبانهای آرامیو عبری و سریانی کلمه «شماء» به همین معنای «سماء» به کار رفته این احتمال منتفی نیست که این لفظ با همین معنا از آن زبانهای دیگر به زبان عربی وارد شده باشد.
▪️به همین مناسبت فوقیت در معنای این ماده، کلمه «سماء» هم بر ابر (و حتی باران) اطلاق میشود (يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً؛ هود/۵۲؛ نوح/۱۱) و هم بر سقف خانه؛ چنانکه در مقابل برای آسمان هم تعبیر سقف شده است (وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً؛ انبیاء/۳۲) و برای پشت اسب (روی اسب) نیز از «سماء الفرس» استفاده میشود و حتی به گیاهان نیز «سماء» میگویند؛ و البته رایجترین معنای آن همان آسمان است؛ و گفته شده که هر چیزی در مقایسه با آنچه پایینتر از آن است «سماء»و در مقایسه با آنچه فوق آن است «أرض» است و آیه «اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَ» (طلاق/۱۲) را نیز بر همین حمل کردهاند؛
البته گفتهاند «سماء» در معنای باران به صورت مذکر میآید و جمع آن به صورت «أَسْمِيَة» است؛ اما «سماء» در مقابل «أرض» هم به معنای مفرد (فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ؛ دخان/۲۹) و هم به معنای جمع (ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَ؛ بقرة/۲۹) به کار میرود ولو با ادات جمع هم جمع بسته میشود: «تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فيهِنَّ» (اسراء/۴۴)؛ و این «سماء» مونث است: «وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ» (ذاریات/۴۷) «وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْميزانَ» (الرحمن/۷) «إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ» (انشقاق/۱) «إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ» (انفطار/۱)؛ هرچند گاه «مذکر» هم میآید: «السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ» (نازعات/۷۹)
و البته برخی بر این باورند که «سماء» در مقابل «أرض» همواره مونث است و اگر آن را به عنوان سقف لحاظ کنند (در همین آیه اخیر) به صورت مذکر به کار میبرند.
🔸با این اوصاف معلوم میشود که کلمه «سماء» به کلماتی مانند «رفعت» و «ارتفاع»، «علو» «صعود» «رقی» و «فوق» نزدیک است؛
در تفاوت اینها گفتهاند:
▪️«رفعت» (ماده «رفع») نقطه مقابل «خفض» است و مستلزم زایل شدن از جایگاه پایینی است که قبلا در آنجا بوده است؛
▪️«علو» وقتی است که فی نفسه و به خود شیءنگاه شود صرف نظر از مادون آن و یا جابجا شدنش و در آن یک معنای قهر و اقتدار نهفته است؛
▪️«صعود» ناظر به جابجایی مکانی و مختص مکان است؛
▪️«رقی» صعودی است که تدریجی انجام شود؛
▪️«فوق» هم ظرف مکان و نقطه مقابل «تحت» و صرفا ناظر به وصف شیءدر مقایسه است؛نه وصفی برای خود شیء.
🔖جلسه ۱۰۴۱ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-74/
@yekaye
🔹الْأَرْضِ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «أرض» در زبان عربی در معانی متعددی به کار رفته است که برخی اینها را به سه معنا برمیگردانند که دوتای آنها در قرآن کریم به کار نرفته است (یکی در معنای زکام و سرماخوردگی؛ دیگری در معنای «رعشه و تزلزل»). اما معنایی که با آن سر و کار داریم به هر چیزی که در موقعیت پست و پایین قرار گرفته، نقطه مقابل سماء و عُلُو باشد.
▪️برخی معتقدند که اصل معنای آن، همین کره زمین در مقابل آسمان بوده و به تَبَعِ آن بر هر چیز پست و پایینی در مقابل بالا اطلاق شده؛ و
▫️برخی هم توضیح دادهاند که هرگاه این کلمه در کنار «سماء» قرار بگیرد کاملا بر همین معنای مقابل «سماء» به کار میرود و شامل جمیع موجودات زمینی هم میشود؛ اما وقتی که به صورت مطلق به کار میرود (وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَيْنا فِيها رَواسِيَ، حجر/۱۹؛ أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً، مرسلات/۲۵) غالبا خود کره زمین مورد نظر است؛ هرچند که گاه به قسمت و منطقه معینی از زمین هم اطلاق میشود (يا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ، مائده/۲۱؛ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ، لقمان/۳۴)
▫️البته برخی بر این باورند که اصل این ماده دلالت دارد بر جرم متراکمی که درونش با امر لطیفی پر شده که اشیاء به آن و بر آن قائماند؛ یعنی فقط دلالت بر پایین بودن، و اینکه چیزی بر روی باشد ندارد؛ بلکه هم بر تراکم آن جرم و در عین حال اینکه درونش امر لطیفی باشد دلالت دارد، و هم بر اینکه اموری نه فقط بر روی آناند، بلکه بدان قائماند؛ چنانکه گیاهان، نه فقط روی زمیناند بلکه به زمین قائماند؛ و یا به پاهای اسب، در مقایسه با قسمت بالای آن «قوائمه» گویند که فقط نسبت بالا و پایین نیست، بلکه قیام اسب هم بر آن است.
همچنین اینکه این ماده بر یک امر متراکم و البته با درونی لطیف دلالت دارد نیز از بسیاری از کاربردهای این ماده قابل استنباط است؛ چنانکه به زمین نرم و طیب «أرض أریضة» گویند ویا «إرَاض» به معنای بساط ضخیمی است که از پشم یا بز یا پشم شتر درست شده باشد و یا «تَأَرَّضَ النَّبْت» یعنی گیاهی که امکان برکندن آن از زمین وجود دارد.
▪️به نظر میرسد که همین در مقابل «سماء» بودن ظرفیتی را در این کلمه قرار داده که استعمال آن در قرآن لزوما برای اشاره به زمین جسمانی نباشد؛ چنانکه حتی برخی در توضیح آیه «اللَّهُ الَّذي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ» (طلاق/۱۲) و نیز روایاتی که از هفت زمین در قبال هفت آسمان سخن میگوید این احتمال را مطرح کردهاند که مقصود از هر زمینی، آسمانِ تحت آسمان بالاتر است؛ و بدین ترتیب، هفت آسمان و یک زمین داریم که شش آسمانِ آن، هریک زمینی برای آسمان بالاتر از خود است.
در احادیث، این توسعه معنایی «أرض» جدی گرفته شده و تعابیر زمین دل، زمین جان و … – دست کم به طور استعاری – رایج است؛ و برخی روایات، برخی از تعابیر «أرض» در قرآن را بر همین معانی توسعهیافته نیز اطلاق کردهاند.
▪️این کلمه، مونث مجازی است، و به همین جهت در این آیه با فعل مونث آمده «رُجَّتِ الْأَرْضُ»؛ هرچند جمع آن، علاوه بر «أراضی» به صورت «أَرَضُون» و «أرَضین» هم به کار رفته که تبیین آن معرکه آراء شده است.
🔖جلسه ۷۸۱ http://yekaye.ir/ya-seen-36-33/
@yekaye
🔹شیءٍ
▪️ماده «شیأ» که کلمات «شیء: چیز» و «مُشَیّأ: بدقواره و قبیح» و «شاء: خواستن» از این ماده است از موادی است که بحثهای فراوانی را بین اهل لغت برانگیخته است؛ هم در خصوص اصل معنای آن؛ و هم به طور خاص در مورد کلمه «شیء» و جمع آن یعنی «اشیاء».
▫️درباره اینکه اصل این ماده بر چه چیزی دلالت میکند
▪️برخی همچون ابن فارس عملا از هرگونه بحثی شانه خالی کردهاند [وی فقط اشاره کرده که این یک کلمه واحد است و تعبیر «شَيَّأ اللَّه وجْهَه» نوعی نفرین کردن است چرا که «وجه مُشَيَّأٌ» هم به چهره زشت و قبیح اصلاق میشود (معجم مقاييس اللغه، ج3، ص231 ) و هیچ توضیحی درباره اسم پرکاربرد «شیء» و فعل «شاء» نداده است]؛
▪️برخی همچون مرحوم مصطفوی عملا معنای مشیت و اراده را محور اصلی این ماده قلمداد کرده و بر این باورند که اصل این ماده تمایلی است که به حد طلب کردن (خواستن ) برسد، و کلمه «شیء» هم همانند «مشیت» مصدر است و برای هر چیزی که بتواند مورد طلب واقع شود به کار میرود؛ لذا علاوه بر مخلوقات در مورد خداوند هم به کار میرود: « قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللَّهُ شَهيدٌ بَيْني وَ بَيْنَكُم» (أنعام/19) زیرا خدا هم مطلوب همه موجودات است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۶، ص۱۵۵ )؛
▪️اما راغب اصفهانی بر این باور است که «شیء» هر آن چیزی است بتوان به نحوی آن را شناخت و از آن خبر داد؛ و با اینکه همچون مصطفوی کلمه «شیء» را مصدر فعل «شاء» میداند اما برخلاف وی که معنای آن را همواره به صورت مفعول در نظر میگرفت بر این باور است که وقتی در مورد خداوند به کار رود به معنای اسم فاعل (شاءٍ: خواهنده) است و وقتی در مورد سایر امور به کار رود، به معنای اسم مفعول (مشیء: خواسته شده) است. وی همچنین گزارش میدهد نزد بسیاری از متکلمان این کلمه هم بر موجود و هم بر معدوم اطلاق میگردد، اما برخی «شیء» را فقط شامل موجودات میدانند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۷۱ ).
▫️و با اینکه برخی از اهل لغت هم بر همین باورند (المصباح المنير، ج1، ص330 ) اما اگر به کاربردهای مختلف این واژه در زبان عربی را بررسی کنیم به نظر میرسد حق با کسانی باشد که معنای آن را اعم میدانند چنانکه آیا وقتی در قرآن میفرماید که خداوند بر هر چیزی علم دارد (هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليم؛ بقره/۲۹) یا بر هر چیزی احاطه دارد (وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحيطاً؛ نساء/126) آیا فقط علم و احاطه او فقط منحصر در امور موجود میشود؟!
▪️اما برخی کوشیدهاند اصل عمیقتری برای این ماده بیابند. حسن جبل با توجه به اقتضائات سه حرف «ش» و «ی» و «ء» و نیز با اشاره به کلمه «مُشَیّأ» که خیلی شبیه کلمه «مؤبّن» است («اُبَن» گرهی است که در چوب و عصا وجود دارد) معنای محوری این ماده را یک نحوه ورم کردن صُلبی که تمایزی را در ظاهر چیزی رقم میزند دانسته، همانند گره روی چوب که یک برجستگی صلبی را در ظاهر چوب نمایان میسازد . وی نیز با نظر سیبویه بیشتر احساس همراهی میکند که کلمه «شیء» بر هر چیزی که بتوان از آن خبر داد اطلاق میگردد و لذا اعم العام (عامترین مفاهیم به لحاظ شمول) است (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۰۹۸) که حتی برای اشاره به امور معدوم (از این جهت که مورد توجه و خبر دادن قرار میگیرند) هم میتواند استفاده شود.
🔸در واقع ما
▫️یک کلمه «جسم» داریم که بر هر چیزی که دارای ابعاد فیزیکی و جرم باشد اطلاق میگردد و از این جهت اخص از «موجود» و «شیء» است (الفروق في اللغة، ص152 ).
▫️یک کلمه «موجود» را داریم که از ماده «وجد» گرفته شده و در اصل برای اطلاق بر هر چیزی بود که در ادراکات جزیی و مشاعر ما حاضر میشود، که در این معنا بود که این کلمه در احادیث از خداوند نفی شده است: «أَنْتَ الَّذِي لَا تُحَدُّ فَتَكُونَ مَحْدُوداً، وَ لَمْ تُمَثَّلْ فَتَكُونَ مَوْجُوداً» (صحیفه سجادیه، دعای۴۷) و البته بتدریج این کلمه توسعه پیدا کرد و بر هر چیزی که تعین خارجی و عینی داشته باشد و خودش یا آثارش متعلق ادراک قرار بگیرد اطلاق شد که در این معنا بر خداوند هم اطلاق شده است: «هُوَ اللَّهُ الثَّابِتُ الْمَوْجُودُ تَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يَصِفُهُ الْوَاصِفُونَ» (الكافي، ج1، ص100) یا «فَلَيْسَ مِنْ هَذِهِ الْوُجُوهِ شَيْءٌ يُمْكِنُ لِلْمَخْلُوقِ أَنْ يَعْرِفَهُ مِنَ الْخَالِقِ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ غَيْرُ أَنَّهُ مَوْجُودٌ فَقَطْ» (توحيد المفضل، ص179)؛ و
▫️یک کلمه «شیء» داریم که بر هر چیزی که بتوان از آن خبری داد و دربارهاش سخنی گفت اطلاق میشود خواه جسم و موجود باشد یا خیر.
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه بحث از کلمه «شیء»
▪️اشاره شد که از کلمات بسیار مناقشهبرانگیز به لحاظ تحلیل صرفی خود همین کلمه «شیء» و جمع آن یعنی «اشیاء» است که غیرمنصرف بودن «اشیاء» چالشهایی ایجاد کرده است.
▫️خلیل بحث مفصلی کرده است که اصل کلمه «شیء» بر وزن «فَيْعِل» (شَیِّء)و جمع آن بر وزن «فَعْلاء» (شیئاء) بوده است و توضیحات مفصلی داده است که چگونه تحول آن به صورت «شیء» و «أشیاء» رخ داده است (كتاب العين، ج6، ص296 ).
▫️اخفش این سخن را قبول نکرده و وزن آن را «أَفْعِلَاء» دانسته و به همین جهت آن را غیرمنصرف دانسته؛
▫️فراء هم با اینکه در خصوص «شیء» نظر خلیل را قبول کرده اما در خصوص اشیاءبه نظر اخفش متمایل شده است
▫️«کسائی» هم در قبال همه اینها وزن آن را «أفعال» دانسته و بر این باور است که به خاطر کثرت استعمال و شباهتی که با «فَعْلاء» دارد غیرمنصرف شده است
که جوهری این اختلافات را به صورت مفصل (الصحاح، ج1، ص58 ) و فیومی به نحو مختصر (المصباح المنير، ج1، ص330 ) گزارش کردهاند.
▪️اشاره شد که از این ماده فعل «شاء یشاء» به کار رفته است و درباره اینکه کلمه «شیء» چه ارتباطی با فعل «شاء»- که به معنای «خواستن» است – دارد، دیدیم که برخی همچون مرحوم مصطفوی اساسا «شیء» را بر اساس این فعل تعریف کردند و امثال حسن جبل که ماده «شیء» را به گونه متفاوتی شرح داده بودند توضیح دادهاند که وجه تسمیه خواستن به مشیت آن است که خواستن و اراده کردن، یک نحوه جمع کردن خویش و یا جمع شدن رغبت در درون برای انجام کاری است
(المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۰۹۹ ).
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
فراز پایانی بحث از کلمه «شیء»
▪️اینکه آیا اراده و مشیت تفاوتی با هم دارند یا نه،
اگرچه اولا بسیاری «شاء: خواست» را به همان معنای «أراد: اراده کرد» دانستهاند (الصحاح، ج1، ص59 ) و ثانیا تردیدی نیست که در بسیاری از موارد در کلام عرب، این دو به جای هم به کار میرود،
اما به نظر میرسد تفاوت ظریفی هم با هم دارند، چنانکه در برخی احادیث، در مورد خداوند، «مشیت» (= مصدر از «شاء») را مقدم بر «اراده» مطرح کردهاند: «فَبِعِلْمِهِ كَانَتِ الْمَشِيئَةُ وَ بِمَشِيئَتِهِ كَانَتِ الْإِرَادَةُ» (الكافي، ج۱، ص۱۴۸- ۱۴۹) ویا مستقل و در عرض اراده: «يَا ابْنَ آدَمَ بِمَشِيَّتِي كُنْتَ أَنْتَ الَّذِي تَشَاءُ لِنَفْسِكَ مَا تَشَاءُ وَ بِإِرَادَتِي كُنْتَ أَنْتَ الَّذِي تُرِيدُ لِنَفْسِكَ مَا تُرِيد» (التوحيد (للصدوق)، ص۳۴۰ )؛ و در قرآن کریم هم دوبار تعبیر «یفعل ما یرید» آورده (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يُريد، بقره/۲۵۳؛ إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يُريد، حج/۱۴) و دوبار تعبیر «یفعل ما یشاء» (قالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لي غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَ امْرَأَتي عاقِرٌ قالَ كَذلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ ما يَشاء، آلعمران/۴۰؛ وَ مَنْ يُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُكْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يَشاء، حج/۱۸).
▪️در تفاوت اینها مرحوم مصطفوی ظاهرا اراده را مرتبه بعد از مشیت دانسته و معتقد است که ابتدا توجهی به شیء مورد نظر حاصل میشود، سپس تصور آن در ذهن شکل میگیرد سپس رغبتی به آن پدید میآید و سپس مشیت محقق میشود و بعد از مشیت است که عزو و تصمیم و سپس اراده به انجام کار حاصل میشود، که البته در خداوند این مراتب توجه و تصور و رغبت در کار نیست (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج6، ص155 ) و البته توضیح وی با حدیثی که از کافی روایت کردیم سازگار است.
▪️اما راغب اصفهانی به جای بحث لغوی به اقوال متکلمان درباره این دو واژه اشاره کرده که برخی این دو را هممعنی میدانند و سپس از قول برخی از متکلمان – که به تفاوت این دو قائلند- مطلب را چنین توضیح داده که مشیت به معنای ایجاد کردن و به هدف رسیدن است (در مورد خدا جایی است که ایجاد کردن در کار باشد و در مورد انسان جایی که وصول به چیزی حاصل شود)؛ اما وقتی کلمه اراده به کار میرود لزوما مراد در پی نخواهد آمد (مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۷۱-۴۷۲ )؛
و شاید تعبیر دقیقتر وی، سخن عسکری باشد که بر این باور است که «مشیت» هم در جایی به کار میرود که بین خواستن و انجام کار فاصلهای نباشد؛ اما «اراده» اعم از این است و هم در این موارد و هم در جایی که فاصله بیفتد به کار میرود؛ شاهد این مطلب هم آن است که نقطه مقابل «شاء: خواست» را «أبی: اجتناب کرد» میآورند و مثلا میگویند: «فعلت كذا، شاء زيد أو أبى» و معلوم است که «أبی» در جایی است که قرار است اقدامی شود (الفروق في اللغة، ص۱۱۷ ).
▪️شاید بتوان این گونه بین این تحلیل و تحلیل مرحوم مصطفوی که با حدیث سازگارتر است جمع کرد که مشیت درباره خداوند تفاوت جدی با مشیت انسانی دارد و از این جهت دو تحلیل متفاوت ارائه شده است. وقتی بحث درباره مشیت خداوند است حق با مرحوم مصطفوی است که چون خداوند از علم حصولی و حصول تدریجی علم منزه است، مطابق احادیثی که آمده مرتبه مشیت او مرتبه مبتنی بر علم اوست که بر همه امور (چه موجود و چه معدوم) احاطه دارد: «يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتاب» (رعد/۳۹) و مقدم بر اراده است، اما اراده او تنها به اموری تعلق میگیرد که قرار باشد موجود شوند: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون» (یس/۸۲). از این رو، اراده اخص از مشیت میشود. اما در عالم انسانی، چون انسان عمده علمش حصولی است و تدریجی حاصل میشود پس مشیتش هم از ابتدا بر همه امور تعلق نمیگیرد و مرتبه مشیت انسان بعد از مرتبه اراده اوست و لذا گاهی اراده میکند اما نوبت به مشیت نمیرسد؛ و لذا مشیت اخص از اراده میشود.
📿ماده «شیء» و مشتقات آن ۵۱۹ بار در قرآن به کار رفتهاند؛ که تمام کاربردهای قرآنی آن یا کلمه «شیء» (و جمع آن: أشیاء) است ویا صیغههای مختلف فعل ثلاثی مجرد آن.
✅تبصره:
با اینکه کتابت رایج این فعل به صورت «شاء یشاء» است و در حالت متکلم مع الغیر هم بارها (۱۸ بار) به صورت «نشاء» استفاده شده است اما در رسم الخط قرآن کریم یک مورد داریم که به صورت «نَشؤُا» کتابت شده است: «أَنْ نَفْعَلَ في أَمْوالِنا ما نَشؤُا» (هود/87).
@yekaye
یک آیه در روز
۱۰۸۱) 📖 قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدینِكُمْ وَ اللهُ یعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَر
🔹گفته شده است:
بعد از آنكه آيه قبلى نازل شد، اعراب سوگند خوردند كه ما مؤمن و صادق در ادعاى خود هستيم، اين آيه نازل شد كه آیا شما مىخواهيد به خدا درباره دینی که بر آن هستید خبر بدهید؛ یعنی خداوند سبحان دین واقعی شما را میداند و نیازی به اخبار شما ندارد
📚مجمع البيان، ج9، ص208
📚الميزان، ج18، ص330
@yekaye
#حجرات_16
☀️۱) الف. از امام باقر ع روایت شده است که رسول الله ص فرمودند:
کسی که دلش میخواهد به زندگی من زنده باشد و به مرگ من بمیرد و در بهشتی وارد شود که پروردگارم به من وعده داده وارد شود و شاخه سرسبز [درختی] را که پروردگارم به دست خویش کاشته بگیرد پس ولایت علی بن ابیطالب ع و جانشینان پس از وی را بپذیرد که همانا آنان هرگز شما را در باب ضلالتی وارد و از باب هدایت خارج نخواهند کرد؛
پس بدانان تعلیم ندهید که آنان عالمتر از شمایند و من از پروردگارم خواستم که بین آنان و کتاب خود جدایی نیفکند تا اینکه اینچنین (و انگشتانش را به هم چسباند) در کنار حوض بر من وارد شوند، حوضی که گسترهاش از صنعاء [در یمن] تا أیله [= کوهی بین مکه و مدینه] است و در آن جامهایی از نقره و طلا به تعداد ستارگان است.
📚الكافي، ج1، ص209؛
📚بصائر الدرجات، ج1، ص49؛
📚تفسير العياشي، ج1، ص4
☀️ب. از حذیفه بن اسید روایت شده که رسول الله بر منبر فرمودند:
ای مردم! من پیشاپیش شما بر حوض کوثر وارد میشود و شما بر من در کنار حوض وارد میشوید حوضی که گسترهاش از اینجا تا صنعاء است و در آن جامهایی از نقره و طلا به تعداد ستارگان است.
و وقتی بر من وارد شوید از شما درباره ثقلین سوال و بازخواست میکنم پس بنگرید که بعد از من با آنان چه میکنید؛ ثَقَل اکبر کتاب الله است که ریسمانی است که یک سویش به دست خدا و سوی دیگرش در دستان شماست پس بدان تمسک جویید که هرگز گمراه نشوید، و در مورد عترت و اهل بیتم هم تبدیل و تغییری مرتکب نشوید، که همانا خداوند لطیف خبیر به من خبر داد که قطعا این دو از هم جدا نمیشوند تا اینکه در کنار حوض بر من وارد شوند. و من آنجا منتظر ورود شما خواهم بود.
و عدهای را از آمدن به سوی من بازمیدارند و من خواهم گفت: پروردگارا ! اینان از من و امت مناند.
و گفته خواهد شد: ای محمد! آیا میدانی که چه کردند؟ همانا آنان بعد از تو همواره به عقب برگشتند.
سپس سه بار فرمود:
شما را به عترتم (یا فرمود: به اهل بیتم) توصیه میکنم که با آنان رفتار خوبی داشته باشید.
پس سلمان برخاست و گفت: یا رسول الله ص آیا مرا خبر میدهی از امامان بعد از خودت؟ آیا همان عترت تو هستند؟
فرمود:
بله؛ امامان بعد از من عترتم هستند به تعداد نقیبان بنیاسرائیل، نه نفر از فرزندان حسین ع، که خداوند علم و فهم مرا بدانان عطا فرمود؛ پس درصدد تعلیم دادن به آنان برنیایید که همانا آنان عالمتر از شمایند؛ و از آنان پیروی کنید که همانا ایشان همراه حقاند و حق با ایشان است.
📚كفاية الأثر، ص127-129
@yekaye
👈سند و متن احادیث👇
سند و متن احادیث بند ۱
الف. مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُوسَى بْنِ سَعْدَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَبْدِ الْقَهَّارِ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَحْيَا حَيَاتِي وَ يَمُوتَ مِيتَتِي وَ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ الَّتِي وَعَدَنِيهَا رَبِّي وَ يَتَمَسَّكَ بِقَضِيبٍ غَرَسَهُ رَبِّي بِيَدِهِ فَلْيَتَوَلَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع وَ أَوْصِيَاءَهُ مِنْ بَعْدِهِ فَإِنَّهُمْ لَا يُدْخِلُونَكُمْ فِي بَابِ ضَلَالٍ وَ لَا يُخْرِجُونَكُمْ مِنْ بَابِ هُدًى فَلَا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ وَ إِنِّي سَأَلْتُ رَبِّي أَلَّا يُفَرِّقَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْكِتَابِ حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ هَكَذَا وَ ضَمَّ بَيْنَ إِصْبَعَيْهِ وَ عَرْضُهُ مَا بَيْنَ صَنْعَاءَ إِلَى أَيْلَةَ فِيهِ قُدْحَانُ فِضَّةٍ وَ ذَهَبٍ عَدَدَ النُّجُوم.
📚الكافي، ج1، ص209؛
📚بصائر الدرجات، ج1، ص49؛
📚تفسير العياشي، ج1، ص4
☀️ب. حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ وَهْبَانَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْبَصْرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الجعالي قَالَ حَدَّثَنِي إِسْمَاعِيلُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ شَيْبَةَ الْقَاضِي الْبَصْرِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ حَدَّثَنِي يَحْيَى بْنُ خَلَفٍ الرَّاسِي عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ مُعَاوِيَةَ الْخَرَّبُوذِ عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ أُسَيْدٍ قَالَ:
سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ عَلَى مِنْبَرِهِ:
مَعَاشِرَ النَّاسِ! إِنِّي فَرَطُكُمْ وَ إِنَّكُمْ وَارِدُونَ عَلَيَّ الْحَوْضَ أَعْرَضَ مَا بَيْنَ بُصْرَى وَ صَنْعَاءَ فِيهِ عَدَدَ النُّجُومِ قِدْحَانٌ مِنْ فِضَّةٍ؛ وَ أَنَا سَائِلُكُمْ حِينَ تَرِدُونَ عَلَيَّ عَنِ الثَّقَلَيْنِ. فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِّي فِيهِمَا: الثَّقَلُ الْأَكْبَرُ كِتَابُ اللَّهِ سَبَبٌ طَرَفُهُ بِيَدِ اللَّهِ وَ طَرَفُهُ بِأَيْدِيكُمْ فَاسْتَمْسِكُوا بِهِ لَنْ تَضِلُّوا، وَ لَا تُبَدِّلُوا فِي عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي؛ فَإِنَّهُ قَدْ نَبَّأَنِيَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَ الْحَوْضَ؛ أَنْتَظِرُ مَنْ يَرِدُ عَلَيَّ مِنْكُمْ. وَ سَوْفَ تُؤَخَّرُ أُنَاسٌ دُونِي؛ فَأَقُولُ: يَا رَبِّ مِنِّي وَ مِنْ أُمَّتِي؟! فَيُقَالُ: يَا مُحَمَّدُ هَلْ شَعَرْتَ بِمَا عَمِلُوا؟ إِنَّهُمْ مَا بَرِحُوا بَعْدَكَ عَلَى أَعْقَابِهِمْ!
ثُمَّ قَالَ: أُوصِيكُمْ فِي عِتْرَتِي خَيْراً ثَلَاثاً، أَوْ قَالَ: فِي أَهْلِ بَيْتِي.
فَقَامَ إِلَيْهِ سَلْمَانُ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ لَا تُخْبِرُنِي عَنِ الْأَئِمَّةِ بَعْدَكَ؟ أَ مَا هُمْ مِنْ عِتْرَتِكَ؟
فَقَالَ: نَعَمْ الْأَئِمَّةُ بَعْدِي مِنْ عِتْرَتِي عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ ع. أَعْطَاهُمُ اللَّهُ عِلْمِي وَ فَهْمِي؛ فَلَا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ وَ اتَّبِعُوهُمْ فَإِنَّهُمْ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُمْ.
📚كفاية الأثر، ص127-129
@yekaye
این سخن پیامبر اکرم ص درباره جانشینان حقیقی خود که: «لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ: پس درصدد تعلیم دادن به آنان برنیایید که همانا آنان عالمتر از شمایند» به مناسبتهای مختلف از جانب ایشان بیان شده است که از معروفترین مصادیقش بیان این جملات در خطبهای است که روز غدیر ایراد فرمودند؛ که این فراز از خطبه غدیر در منابع فراوانی از شیعه و سنی یاد شده است. در اینجا به یک نقل بسنده میکنیم:
☀️۲) یکبار در زمان خلافت عثمان که عدهای از اصحاب و تابعان در مسجد النبی جمع بودند و بحثی درباره جایگاه قریش و اعتبار قریش در میان مسلمانان در گرفته بود، حضرت علی ع به مناسبت بحث، جریان غدیر خم اشاره میکند و جملاتی از پیامبر ص در خطبه غدیر را یادآور میشود و سپس از حضار میخواهد آنها که شاهد بودند شهادت دهند.
عدهای میگویند ما مطلب دقیق یادمان نمانده. حضرت درخواست میکند کسانی مطالب رسول الله ص را در خاطر دارند بلند شوند و آنچه در خاطر دارند بیان کنند.
از میان آن جمع، زید بن ارقم و براءبن عازب و ابوذر و مقداد و عمار برمیخیرند و میگویند:
شهادت میدهیم که این سخنانی را که رسول الله ص در حالی که تو را در کنار خود داشت بر فراز منبر فرمود به یاد داریم که فرمود:
ای مردم! همانا خداوند به من دستور داد که برای شما پس از خود کسی را منصوب کنم امام شما باشد و به کار شما قیام کند و وصی و خلیفه من باشد و کسی است که خداوند بر مومنان اطاعت از او را در کتابش واجب فرموده و آ» را قرین اطاعت خویش و اطاعت از من قرار داده و به شما دستور داده که ولایت او را بپذیرید و من نگرانی خودم را به خاطر طعنههای اهل نفاق و تکذیب کردنشان به خداوند عرض کردم ولی به من فرمود که یا این را ابلاغ میکنم یا مرا عذاب خواهد کرد.
ای مردم! همانا خداوند در کتابش شما را به نماز دستور داد و من برایتان بیان نمودم، و به زکات و روزه و حج دستور داد و برایتان بیان و تفسیر کردم، و شما را به ولایت دستور داد و من شما را شاهد میگیرم که این را هم کاملا مشخص فرمود؛ و دستش را روی علی بن ابیطالب ع گذاشت و ادامه داد: سپس این از آن دو فرزند او خواهد بود و سپس بقیه جانشینان در میان اولاد وی؛ و ولی و هدایتگر شما همین برادرم علی بن ابیطالب است و او در میان شما همچون جایگاه من است در میانتان؛پس در دینتان از او تقلید کنید و در جمیع امورتان از او اطاعت نمایید که همانا نزد اوست جمیع آ»چه خداوند از علم و حکمتش به من تعلیم داد؛پس از او سوال کنید و از او یاد بگیرید و نیز از اوصیای پس از او نه اینکه بخواهید به آنان یاد بدهید و از آنان جلو نیفتید و از آنان عقب نمانید که همانا آنان همراه حق هستند و حق با ایشان است نه آنان از آن جدا شوند و نه آن از اینان جدا گردد.
سپس نشستند ...
📚كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج2، ص645-646
🔖این واقعه بارها و بارها توسط امامان ع از قول پیامبر نقل شد
(نمونهای از این نقل توسط امام رضا ع در جلسه ۷۳۲ حدیث۱ https://yekaye.ir/al-fater-35-32/ گذشت)
و بقدری رواج داشت که حتی مامون یکبار که میخواهد نظرش را درباره علم امام رضا بگوید به همین فراز از سخن پیامبر ص درباره اوصیای خود اشاره میکند
📚عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج1، ص204؛
📚الإحتجاج (للطبرسي)، ج2، ص432
@yekaye
👇سند و متن حدیث👇
سند و متن حدیث۲
☀️أَبَانٌ عَنْ سُلَيْمٍ قَالَ رَأَيْتُ عَلِيّاً ع فِي مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ ص فِي خِلَافَةِ عُثْمَانَ وَ جَمَاعَةٌ يَتَحَدَّثُون ...
فَقَالُوا كُلُّهُمْ: اللَّهُمَّ نَعَمْ قَدْ سَمِعْنَا ذَلِكَ وَ شَهِدْنَا كَمَا قُلْتَ سَوَاءً.
وَ قَالَ بَعْضُهُمْ: قَدْ حَفِظْنَا جُلَّ مَا قُلْتَ وَ لَمْ نَحْفَظْهُ كُلَّهُ، وَ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ حَفِظُوا أَخْيَارُنَا وَ أَفَاضِلُنَا.
فَقَالَ ع: صَدَقْتُمْ لَيْسَ كُلُّ النَّاسِ يَسْتَوُونَ فِي الْحِفْظِ. أَنْشُدُ اللَّهَ مَنْ حَفِظَ ذَلِكَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص لَمَّا قَامَ.
فَأَخْبَرَ بِهِ فَقَامَ زَيْدُ بْنُ أَرْقَمَ وَ الْبَرَاءُ بْنُ عَازِبٍ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ وَ عَمَّارٌ فَقَالُوا: نَشْهَدُ لَقَدْ حَفِظْنَا قَوْلَ النَّبِيِّ ص وَ هُوَ قَائِمٌ عَلَى الْمِنْبَرِ وَ أَنْتَ إِلَى جَنْبِهِ وَ هُوَ يَقُولُ:
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي أَنْ أَنْصِبَ لَكُمْ إِمَامَكُمْ وَ الْقَائِمَ فِيكُمْ بَعْدِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي وَ الَّذِي فَرَضَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ فِي كِتَابِهِ طَاعَتَهُ فَقَرَنَهُ بِطَاعَتِهِ وَ طَاعَتِي وَ أَمَرَكُمْ فِيهِ بِوَلَايَتِهِ وَ إِنِّي رَاجَعْتُ رَبِّي خَشْيَةَ طَعْنِ أَهْلِ النِّفَاقِ وَ تَكْذِيبِهِمْ فَأَوْعَدَنِي لَتُبَلِّغَنَّهَا أَوْ لَيُعَذِّبَنَّنِي.
أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَكُمْ فِي كِتَابِهِ بِالصَّلَاةِ فَقَدْ بَيَّنْتُهَا لَكُمْ وَ بِالزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ فَبَيَّنْتُهَا لَكُمْ وَ فَسَّرْتُهَا وَ أَمَرَكُمْ بِالْوَلَايَةِ وَ إِنِّي أُشْهِدُكُمْ أَنَّهَا لِهَذَا خَاصَّةً وَ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع ثُمَّ لِابْنَيْهِ بَعْدَهُ ثُمَّ لِلْأَوْصِيَاءِ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ وُلْدِهِمْ لَا يُفَارِقُونَ الْقُرْآنَ وَ لَا يُفَارِقُهُمُ الْقُرْآنُ حَتَّى يَرِدُوا عَلَيَّ حَوْضِي. أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ بَيَّنْتُ لَكُمْ مَفْزَعَكُمْ بَعْدِي وَ إِمَامَكُمْ بَعْدِي وَ وَلِيَّكُمْ وَ هَادِيَكُمْ وَ هُوَ أَخِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ هُوَ فِيكُمْ بِمَنْزِلَتِي فِيكُمْ فَقَلِّدُوهُ دِينَكُمْ وَ أَطِيعُوهُ فِي جَمِيعِ أُمُورِكُمْ فَإِنَّ عِنْدَهُ جَمِيعَ مَا عَلَّمَنِيَ اللَّهُ مِنْ عِلْمِهِ وَ حِكْمَتِهِ فَسَلُوهُ وَ تَعَلَّمُوا مِنْهُ وَ مِنْ أَوْصِيَائِهِ بَعْدَهُ وَ لَا تُعَلِّمُوهُمْ وَ لَا تَتَقَدَّمُوهُمْ وَ لَا تَخَلَّفُوا عَنْهُمْ فَإِنَّهُمْ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُمْ لَا يُزَايِلُونَهُ وَ لَا يُزَايِلُهُمْ.
ثُمَّ جَلَسُوا ...
@yekaye