1️⃣علامه طباطبایی پس از اشاره به اینکه درباره مخاطب عتاب اولیه سوره عبس، که آیا مقصود خود پیامبر ص است یا شخصی از بنیامیه، دو دسته روایت وجود دارد، توضیح میدهند که هرچه باشد غرض سوره، عتاب كسى است كه ثروتمندان را بر ضعفاء و مساكين از مؤمنين مقدم مىدارد، اهل دنيا را احترام مىكند و اهل آخرت را خوار مىشمارد، بعد از اين عتاب اشارهای میشود به اینکه وضعیت آفرینش انسان و اینکه در تدبير امورش سراپا نیازمند خداوند است و با اين حال به نعمت پروردگار و تدبير عظيم او كفران مىورزد، و در آخر سخن را با هشداری به برانگیخته شدن و جزای او به پایان میبرد (الميزان، ج20، ص199 ).
@yekaye
#عبس
2️⃣در حدی که جستجو شد اغلب مفسران بیان کلیای درباره مفاد این سوره و اینکه بخواهند محوری برای کل سوره بیان کنند نداشتند؛
تنها برخی مفسران شیعه (همچون مرحوم طبرسی) و سنی (همچون آلوسی) به همین بسنده کردهاند چون سوره قبلی بحث را با انذار و هشدار نسبت به کسی که نگران وضعیت آخرتش است پایان برد، این سوره را با بیان انذار کسانی که امیدی به اسلامشان میرود و رویگردانی از کسی که میترسد (مجمع البيان، ج10، ص661 ) یا به تعبیر دیگر، بیان اینکه این انذار به چه کسی سود میرساند و برای چه کسانی بیفایده است شروع کرد (روح المعانى، ج15، ص241 ).
البته مقصود اینها از سوره قبلی، سوره نازعات است که سوره قبلی در ترتیب مصحف است، اما اگر بر اساس ترتیب نزول هم نگاه کنیم، آیات پایانی سوره نجم هم که ظاهرا آخرین سوره نازل شده پیش از این سوره است نیز ناظر به همین مساله انذار است (هذا نَذيرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولى؛ نجم/۵۶).
@yekaye
#عبس
3️⃣ اگر بخواهیم یک نگاه کلی به این سوره داشته باشیم باید گفت این سوره با اشاره به واقعهای شروع میشود که در آن مواجههای رخ داده است از جانب یک فرد متدین، که وی در مواجهه با فردی که احساس بینیازی میکرده و فردی که مشتاق بوده، دو برخورد متفاوت داشته؛ برای اولی اهتمام ورزیده اما نسبت به دومی رغبت چندانی نشان نداده است؛ و به خاطر این نوع مواجههاش مورد عتاب واقع شده است.
بعد از این عتاب این مطرح میشود که اساسا این قرآن برای تذکر آمده است وبا اشارهای به نحوه نزول آن از جانب خداوند، انسان را که - به جای تذکر گرفتن از سیر زندگی خویش که از نطفه شروع و به قبر و حشر ختم میشود- در غفلت بسر میبرد شدیدا مذمت میکند؛ و از او میخواهد که به همین طعام خویش بنگرد که خداوند با چه روندی آن را برای بهرهوری او مهیا کرده است؛
و آنگاه هشدار میدهد به وقوع قیامت، که در آنجا این روابط صمیمانه دنیوی که بر مدار نگاه دینی رقم نخورده، به فرار از همدیگر منجر میشود و هرکس در گروی ایمان داشتن یا نداشتن، و نیز در گروی عمل خویش است و انسانها بر همین اساس سفیدرو و سیاهرو محشور میشوند.
💢با این توصیف چهبسا بتوان گفت محور این سوره هشداری است به انسان، که در روابط و مواجههاش با دیگر انسانها را تا چه اندازه بر مدار نگاه آخرتاندیشانه تنظیم کرده است:
▪️بحث را با عتابی نسبت به نمونهای از تنظیم رابطه با دیگران که بر اساس معادلات دنیوی تنظیم شده آغاز میکند؛ و
▪️بعد از تذکری به چگونگی نزول قرآن (به عنوان مهمترین ابزار هدایت تشریعی)،
توجه انسان را جلب میکند
▪️اولا به سیر وجودی خویش از نطفه تا مرگ، و
▪️ثانیا به اینکه نظام عالم دست به دست هم داده تا طعام وی (آنچه تکوینا برای ادامه یافتن حیات دنیوی او لازم است) مهیا شود؛
▪️و در پایان با تذکری به وقوع قیامت و برچیده شدن روابط اجتماعی دنیوی و قرار گرفتن انسانها در دو دسته سفیدبخت و تیرهبخت عملا از وی خواسته است که این وضعیت اخروی را مبنای جهتگیریهای خود قرار دهد.
@yekaye
#عبس
May 11
🔹عبَسَ
درباره ماده «عبس» اغلب اهل لغت با اشاره به کلمه «العَبَس» (پشگل و مدفوع و ادرار گوسفند و شتر و ... است که به دم و باسن آنها میچسبد) به توضیح اصل معنای این ماده پرداختهاند؛
▪️ابن فارس بر این باور است که اصل این ماده دلالت بر احساس ناخوشایندی نسبت به چیزی دارد: «عَبَسَ وَ تَوَلَّى» (عبس/۱)
📚معجم المقاييس اللغة، ج4، ص210-211
▪️مرحوم مصطفوی اصل این ماده را یک نحوه انقباضی میداند که با حزن همراه باشد و علت تسمیه العبس را هم این دانسته که [برای انسان با دیدنش] یک نحوه انقباض و کراهتی حاصل میشود
📚التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج8، ص20
▪️راغب هم با همین توضیح درباره کلمه «العبس» معنای این ماده را درهم کشیده شدن چهره به خاطر به تنگ آمدن سینه دانسته است
📚مفردات ألفاظ القرآن، ص544
▪️اما حسن جبل در هنگام توضیح خود مقداری متفاوت موضع گرفته است. وی در هنگام بحث از ماده «عبس» به کلمه «عابس» اشاره کرده که به معنای شیری است که همه از ترس از او فرار میکنند و به تبع آن، معنای محوری آن را در هم شدن چهره دانسته است به نحوی که وحشت در دل انسان بیندازد همانند چهره آن شیر؛ و البته در ادامه به همین کلمه «العبس» اشاره کرده و گفته وجه تسمیه آن به خاطر آن حالت تنفری که دیدن آن به انسان دست میدهد آن را چنین نامیدهاند
📚المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۳۹۳
▫️اما خود وی وقتی در اول باب مربوط به دو حرف «ع» و «ب» از تک تک کلمات مربوطه بر اساس ویژگی تکتک حروف آنها سخن میگوید توضیحی داده که نشان میدهد همان تحلیلی که اغلب اشاره کردهاند درستتر است. وی در آنجا بیان میدارد که حرف «ع» اشاره به یک نحوه پیوستگی رقیق دارد و حرف «ب» برای جمع شدنی سست و یک نحوه چسبندگی به کار میرود و این دو در کنار هم برای تراکم یک ماده رقیق سست همانند مایعات در یک مکان یا درون چیزی استفاده میشود؛ و حرف «س» هم دلالت بر یک نحوه نفوذ با دقت و حدت دارد و ترکیبش با آن دو برای اشاره به چیزی که خشک و خشکیده به کار میرود
📚المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۳۸۵-۱۳۸۶
چنان که مشاهده میشود این توضیحات با همان کلمه «العبس» تناسب بیشتری دارد.
🔸برخی در توضیح این ماده به جایگاه آن در قبال مادههای مشابه اشاره کرده و گفتهاند: «عبس» به چهره خشمگین گفته میشود؛ اگر خشم به حدی برسد که شخص دندانهایش را هم نشان دهد از تعبیر «کلح» استفاده میشود. اگر این خشم و ناراحتی با دلمشغولی و اندیشیدن درباره موضوع همراه شود از تعبیر «بسر» استفاده میشود که خداوند هم در جایی اشاره کرد «عَبَسَ وَ بَسَرَ» (مدثر/22) و اگر علاوه براین اخم کردن، عصبانیت هم در چهرهاش هویدا شود میگویند «بسل»؛ و اگر علاوه بر اینها بین دو چشمش هم چین و چروک بیفتد تعبیر «قطب» استفاده میشود.
📚كتاب العين، ج1، ص343
▪️در هر صورت از این تعبیر، کلمه «یوم عبوس» به معنای روزی که بشدت ناخوشایند است گرفته شده: «إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَريراً» (انسان/10)
📚معجم المقاييس اللغة، ج4، ص211
که برخی همین آیه را شاهد گرفتهاند که کلمه «عبوس» برای غیر ذوی العقول هم به کار میرود و این حالت گرفتگی و ناخوشایندی در هر چیزی به فراخور خودش است و «عبوس» در خصوص روز عبارت است از انقباض و عسرت در جریان امور آن روز
📚التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج8، ص20
📿ماده «عبس» تنها همین ۳ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
📖اختلاف قرائت
▪️در قراءات معروف به همین صورت فعل ثلاثی مجرد است؛
▪️اما در قرائتی غیرمشهور (زید بن علی) به صورت فعل باب تفعیل «عَبَّسَ» قرائت شده است؛ که تشدید در اینجا را علامت شدت و مبالغه دانستهاند.
📚معجم القراءات ج ۱۰، ص۳۰۱
📚 المغنی فی القراءات، ص۱۸۸۹
@yekaye
🔹توَلَّى
درباره ماده «ولی» قبلا بیان شد که:
▪️برخی گفتهاند که اصل آن، دلالت بر «قرب» و نزدیکی میکند، چنانکه تعبیر «تَبَاعَدَ بعد وَلْىٍ» یعنی بعد از نزدیکی دور شد.
▫️برخی دقت بیشتری به خرج دادهاند که نه به هرگونه قرب و نزدیکی، بلکه دلالت دارد بر وقوع چیزی در ورای چیز دیگر (که وراء، اعم از جلو یا پشت سر است) در حالی که رابطهای بین آنها باشد، و در واقع، «قرب» و نزدیکی لازمه و اثر این معناست، نه اصل آن؛ به تعبیر دیگر، به معنای اتصال دو چیز است بدون اینکه فاصلهای بین آنها باشد؛ و این استعاره گرفته میشود برای نزدیکی از حیث مکان، نسبت، دین، دوستی، نصرت، اعتقاد، و ...؛ چنانکه فعل «ولی یلی» – که کاربرد رایج آن به صورت «وَلِيَ يَلِي» است، اما ندرتاً به صورت «وَلَي يَلِي» هم به کار رفته است– در جایی به کار میرود که چیزی در پس چیز دیگری باشد «قاتِلُوا الَّذينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ» (توبه/۱۲۳) ویا در پی او بیاید؛
و حتی برخی اگرچه کلمه «وَلْي» را به همان معنای «قُرْب» دانستهاند، اما اشاره کردهاند که برخی این کلمه را هم به معنای «حصول امر دومی بعد از امر اول بدون فاصله» دانستهاند...
▪️این ماده وقتی به باب تفعیل (ولّی یولّی تولیة) میرود به معنای این است که چیزی را در امری و یا کاری، ورای چیز قبلی قرار دهند؛ بدین ترتیب تعبیر «ولّی وجهه کذا» که به معنای روی آوردن به چیزی است: «فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ» (البقرة/۱۴۴) «وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ» (بقره/۱۴۹ و ۱۵۰) «فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلى قَوْمِهِمْ مُنْذِرينَ» (احقاف/۲۹) «فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» (بقره/۱۱۵) «لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِب» (بقره/۱۷۷) یعنی روی خود را به سمت آن چیز و در پی توجه به آن چیز قرار دادن؛
▫️و وقتی با تعبیر عنه بیاید «وَلَّى وجهَهُ عن کذا» به معنای رویگردان شدن از چیزی است، گویی روی خود را در ورای آنچه در آن بوده قرار میدهد و از مواجهه قبلی با آن به جهت ورای آن برمیگردد: «سَيَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ» (بقره/۱۴۲)، که گاهی بدون حرف «عن» و با قرینههای کلام، این مفهوم رویگردان شدن (و نه روی آوردن) فهمیده میشود: «فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ كَأَنَّها جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً» (نمل/۱۰ و قصص/۳۱)، «وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفاً» (انفال/۱۶)، «وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا وَلَّى مُسْتَكْبِراً» (لقمان/۷)...
▪️اما وقتی به باب تفعل برود به معنای پذیرش ولایت است؛ در این حالت کلمه «متولی» نیز همانند «ولیّ» در دو معنای فاعلی و مفعولی به کار میرود؛ یعنی
هم در خصوص کسی که «ولایت و سرپرستی کس دیگری» را میپذیرد تا عهدهدار امور او شود: «إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتابَ وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ» (اعراف/۱۹۶)، «وَ إِذا تَوَلَّى سَعى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فيها» (بقره/۲۰۵) ، «يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبيلِ الْمُؤْمِنينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى» (نساء/۱۱۵) و
هم در مورد کسی به کار میرود که «ولایت ولیّای بر خود» را پذیرفته است: «وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ» (مائده/۵۶).
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیح «تولی»
▪️همانند باب تفعیل، اگر با حرف اضافه «عن» بیاید (چه صریحا و چه در تقدیر) به معنای اعراض کردن و رویگردان میباشد؛ که این اعراض کردن گاهی با جسم است و گاهی با گوش ندادن و بیاعتنایی کردن: «فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِكْرِنا» (نجم/۲۹) ، «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حينٍ» (صافات/۱۷۴) «أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْه» (انفال/۲۰).
▫️البته ظاهر کلام برخی از محققان این است که چهبسا خود کلمه «تولی» (بدون حرف عن، حتی در تقدیر) بتواند بر اساس همان معنای اصلیاش به نحوی بر معنای اعراض و رویگردانی دلالت کند، بدین جهت که در پشت سر دیگری قرار گرفتن میتواند به معنای خروج از برنامه وی قلمداد شود که با توجه به کثرت فراوان کاربرد «تولی» بدون «عن» در معنای اعراض، - مانند «قُلْ أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّل» (نور/۵۴)، «إِنَّ الَّذينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطان» (آل عمران/۱۳۴) ، « عَبَسَ وَ تَوَلَّى» (عبس/۱)-
🤔این احتمال بعید نیست و اگر چنین باشد چهبسا اساساً ماده «ولی» از مواد متضاد باشد؛ یعنی از موادی باشد که در دو مفهوم ضد هم به کار میروند (شبیه «قسط» که هم در معنای عدل به کار میرود و هم در معنای ظلم) و آنگاه چهبسا نهتنها در باب تفعّل، بلکه در باب تفعیل هم همین قاعده برقرار باشد؛ و نهتنها تشخیص کاربرد آن در معنای رویگردان شدن، بلکه تشخیص کاربرد آن در معنای روی آوردن، به کمک قرینهها باشد...
🔖جلسه ۹۶۱ https://yekaye.ir/an-nesa-4-33/
@yekaye