eitaa logo
یک آیه در روز
2هزار دنبال‌کننده
115 عکس
10 ویدیو
24 فایل
به عنوان یک مسلمان، لازم نیست که روزی حداقل در یک آیه قرآن تدبر کنیم؟! http://eitaa.com/joinchat/603193344C313f67a507 سایت www.yekaye.ir نویسنده (حسین سوزنچی) @souzanchi @HSouzanchi گزیده مطالب: @yekAaye توضیح درباره کانال https://eitaa.com/yekaye/917
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹أَوْلادُكُمْ قبلا بیان شد که ▪️ماده «ولد» در اصل به معنای بچه و فرزند است؛ یعنی آنچه از نسل هر موجود زنده‌ای ادامه پیدا کند. کلمه «وَلَد» (فرزند) را هم برای یک نفر یا بیشتر، و نیز هم برای پسر و دختر به کار می‌برند. البته برخی همچون مرحوم مصطفوی بر این باورند که اگرچه ولادت موجود زنده بارزترین مصداق آن است، اما اصل این ماده به معنای مطلق خروج چیزی است از چیز دیگر به نحوی که دومی از اولی تکوین یافته و نتیجه شده باشد، اعم از اینکه از موجود زنده باشد یا غیر آن و مادی باشد یا معنوی؛ چنانکه تعبیر «ولد الكلام» برای خروج سخن از دهان نیز به کار می‌رود. وی بر همین اساس، حتی تعبیر «وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ» (بلد/۳) را نه به معنای پدر و فرزند، بلکه به معنای مطلق آن چیزی که از چیزی درمی‌آید دانسته؛ و بر این باور است که والد اشاره به همان «بلد» (سرزمین مکه) دارد و »ما ولد« همه چیزهایی است که از این سرزمین بیرون آمد از تولد پیامبر اکرم ص گرفته تا روییدن درختان و جریان یافتن رودها و … . اما دیگران با اینکه بر کاربردهایی نیز «ولد الكلام» ویا «تَولَّدَ الشّی‏ءُ عن الشّی‏ء» به معنای حصول چیزی از چیز دیگر اذعان دارند، اما ظاهرا معنای اصلی را همان می‌دانند که اشاره شد و احتمالا اینها از باب توسعه استعمال لفظ به نحو استعاره و مجاز بوده است ... ▪️با اینکه خود کلمه «وَلَد»، به معنای فرزند برای اعم از مفرد و جمع هم به کار می‌رود (وَ لَكُمْ نِصْفُ ما تَرَكَ أَزْواجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ كانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ ُ نساء/۱۲؛ لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ؛ بقره/۲۳۳؛ يَوْماً لا يَجْزي والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ، لقمان/۳۳)، اما برای جمع آن به نحو خاص کلمات «اولاد» (شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلاد، اسراء/۶۴؛ نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلادا، سبأ/۳۵) و «وُلْد» (نوح/۲۱؛ بنابر قرائت برخی از قراء سبعه: مَنْ لَمْ يَزِدْهُ مالُهُ وَ وُلْدُه‏) نیز استفاده شده است. ▪️برخی تفاوت کلمه «ولد» و «ابن» را در این دانسته‌اند که «ولد» ناظر به تولد یافتن از شخص خاص است، چنانکه این تعبیر را برای حیوانات هم به کار می‌برند؛ اما «ابن» بیشتر دلالت بر اختصاص و مداومت همنشینی دارد و از این جهت است که برای نسبت دادن غالبا تعبیر «ابن فلان» رایج است و علما شاگردان خود ویا سلاطین رعایای خود را «ابناء» خود خطاب می‌کنند و حتی برای فرزندخواندگی فعل «تبنّی» را ساخته‌اند؛ هرچند این تحلیل از این جهت می‌تواند محل مناقشه باشد که از ماده «ولد» هم کلمه «ولید» را برای فرزندخوانده هم به کار می‌برند؛ چنانکه آسیه در مورد حضرت موسی ع پیشنهاد می‌دهد که وی را فرزند خود بگیریم: »وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لي‏ وَ لَكَ لا تَقْتُلُوهُ عَسی‏ أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً» (قصص/۹) وبعدا فرعون با همین تعبیر «ولید» از این جریان یاد می‌کند: «قالَ أَ لَمْ نُرَبِّكَ فينا وَليداً وَ لَبِثْتَ فينا مِنْ عُمُرِكَ سِنينَ» (شعراء/۱۸) جلسه ۹۸۴ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-17/ @yekaye
🔹يفْصِلُ ▪️درباره ماده «فصل» اتفاق نظری در اهل لغت وجود دارد که به معنای فاصله و جدایی بین دو چیز است هرچند در تعبیر دقیق آن اختلافات جزیی مشاهده می‌شود.: خلیل آن را به معنای فاصله بین دو چیز می‌داند (كتاب العين، ج‏7، ص126 )، ابن فارس آن را تمییز گذاشتن بین چیزی از چیز دیگر و جدایی این از آن معرفی کرده (معجم المقاييس اللغة، ج‏4، ص505 )، راغب آن را جدایی چیزی از دیگری به نحوی که بین آنها فاصله‌ای بیفتد دانسته (مفردات ألفاظ القرآن، ص638) حسن جبل آن را تمییز گذاشتن چیزی از دیگری که یا با تمام شدن خود آن یا چیزی از همان باب حاصل می‌شود دانسته (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۶۷۸ ) و مرحوم مصطفوی هم اصرار دارد که تاکید محوری این ماده بر نقطه مقابل «وصل» است و اینکه وصل مرتفع گردد و مفاهیمی مانند تمییز و جدایی و ... از آثار و لوازم آن است نه معنای اصلی آن (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏9، ص96-۹۸ ). ▪️فصل به این معنای جدا کردن و فاصله انداختن، هم در خصوص افعال به کار می‌رود و هم اقوال؛ تعبیر «فَصَلَ القوم عن مكان كذا» به معنای جدا شدن و رفتن از آن مکان است: «وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قالَ أَبُوهُمْ‏» (يوسف/94)، و «فَصْل» به معنای قضاوت بین حق و باطل به کار رفته: «لَوْ لا كَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ» (شوری/۲۱) ، «إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ مِيقاتُهُمْ أَجْمَعِينَ‏» (دخان/40)، «هذا يَوْمُ الْفَصْلِ» (صافات/21)، «إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ» (حج/17)، و کسی که این قضاوت را انجام می‌دهد «فَیصَل» گویند و به چنین حکم و قضاوتی، قضاوتِ فیصلی یا فاصل گویند؛ و البته فاصل برای کسی هم که این حکم را صادر می‌کند گفته می‌شود: «إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ الْفاصِلينَ» (انعام/57) (كتاب العين، ج‏7، ص126؛ معجم المقاييس اللغة، ج‏4، ص505). ▪️در همین راستا تعبیر «فصل الخطاب» به کار رفته که به معنای حکمی است که قطعی و فیصله‌بخش است «وَ آتَيْناهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطاب‏» (ص/۲۰) (مفردات ألفاظ القرآن، ص638 ) و زبان را هم «مِفْصَل» گفته‌اند بدین جهت که با آن بین امور تفصیل داده و امور از هم متمایز می‌شوند (معجم المقاييس اللغة، ج‏4، ص505). و درباره اینکه چرا روز قیامت «یوم الفصل» گفته شده؛ احتمال داده‌اند به خاطر این باشد که اهل قیامت از عالم ماده و متعلقاتش جدا می‌شوند یا به جهت انفصال و جدایی‌ای که روز قیامت بین آنها می‌افتد و خوب‌ها و بدها از هم جدا می‌شوند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏9، ص97 ) و می‌تواند از این بابت باشد که قضاوت‌های نهایی جداکننده حق از باطل در آن انجام می‌شود. ▪️«فِصَال» به گرفتن بچه از شیر (جدایی انداختن بین بچه و شیر مادر) گویند: فَإِنْ أَرادا فِصالًا عَنْ تَراضٍ مِنْهُما» (بقرة/233)، وَ فِصالُهُ فِي عامَيْنِ‏» (لقمان/14)، که به بچه‌ای که از شیر گرفته شده در تعابیر عامیانه «فَصِيلُ» گویند وگرنه در کاربرد دقیق، «فَصِيل» به بچه‌شتر وقتی از شیر گرفته می‌شود گویند؛ و «فَصِيلَة» به عشیره شخص گویند: « وَ فَصِيلَتِهِ الَّتِي تُؤْوِيهِ‏» (معارج/13)، و ظاهرا وجه تسمیه‌اش این وی از آنها [أخذ و] جدا شده‌ است‌ (مفردات ألفاظ القرآن، ص638 ؛ معجم المقاييس اللغة، ج‏4، ص505 ). ▪️از این ماده علاوه بر کاربردهایش به صورت ثلاثی مجرد، کاربرد آن در باب تفعیل هم در قرآن کریم مشاهده می‌شود؛ که عمده این تعبیر به صورت تفصیل آیات آمده است: «كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآيات» (انعام/۵۵؛ اعراف/۳۲ و ۱۷۴؛ یونس/۲۴؛ روم/۲۸) «يُفَصِّلُ الْآياتِ» (یونس/۵؛‌رعد/۲)، « قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ ...» (انعام/۹۷ و ۹۸ و ۱۲۶) «كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ» (هود/1) «كِتابٌ فُصِّلَتْ آياتُهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا» (فصلت/3) «وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِيًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آياتُهُ» (فصلت/۴۴)؛ و البته غیر آن هم هست، و در مورد هر چیزی به کار می‌رود، مانند: «وَ قَدْ فَصَّلَ لَكُمْ ما حَرَّمَ عَلَيْكُمْ» (انعام/۱۱۹)، «وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصيلاً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ» (اعراف/۱۴۵)، «وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرى‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ ... تَفْصيلَ الْكِتابِ لا رَيْبَ فيهِ» (یونس/37) «ما كانَ حَديثاً يُفْتَرى‏ وَ لكِنْ تَفْصيلَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ» (یوسف/111)؛ و شاید در آیه «وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنا آيَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنينَ وَ الْحِسابَ وَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصيلاً» (اسراء/12) نسبتی بین آیه قرار دادن و تفصیل دادن هر چیزی یافت. @yekaye 👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیح ماده «فصل» ▫️در هر صورت درباره آن گفته‌اند که تفصیل دلالت بر وقوع فصل و تعلق آن به مفعولِ مد نظر است (زیرا در باب تفعیل جهت وقوع لحاظ می‌شود و مورد توجه است) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏9، ص97-۹۸ ) و در این حالت به صورت اسم مفعول هم آمده است: «هُوَ الَّذي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتابَ مُفَصَّلاً» (انعام/۱۱۴)، «هُوَ الَّذي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتابَ مُفَصَّلاًت» (اعراف/۱۳۳) که البته این کلمه بر طبق احادیث نبوی به صورت اصطلاحی برای سوره‌های کوتاه اواخر قرآن به کار رفته است (مفردات ألفاظ القرآن، ص638 ). ▫️از نظر عسکری کلمه «تفصیل» به دو کلمه «شرح» و «تقسیم» (ماده «قسم») نزدیک است و در تفاوت اینها گفته است که: شرح بیان چیزی است که شرح داده می‌شود و بیرون آوردن آن است از وجه اشکال به تجلی و ظهور؛ از این رو در مورد قرآن به کار برده نمی‌شود؛ اما «تفصیل» بیان آن چیزی است که کل به نحو اجمالی متضمن آن است به صورت جداگانه؛ و تفاوت دیگر این است تفصیل وصف خود آحاد جنس است و گاه خود همین تفصیل نیاز به شرح و بیان دارد؛ پس معلوم است که غیر از شرح است زیرا چیزی نیازمند خودش نیست! و تفاوتش با تقسیم این است که در تقسیم فقط به اقسام اشاره می‌شود اما در تفصیل هر قسمی توضیح داده می‌شود و تقسیم معنا را می‌گشاید اما تفصیل، بیان و توضیح آن را به سرانجام می‌رساند (الفروق في اللغة، ص49 ). ▪️خود کلمه «فصل» هم به کلماتی به لحاظ معنایی نزدیک است که توجه به تفاوت آنها می‌تواند در فهم بهتر هریک کمک کند. عسکری در کتاب خود از تفاوت «فصل» با «فرق» و «فتح» و «قطع» و «فتق» سخن گفته است؛ از نظر وی: 🔸تفاوت «قطع» و «فصل‏» به این است که فصل جدا شدن آشکار است؛ اما قطع هم می‌تواند آشکار باشد و هم مخفی؛ از این رو، برای جدا کردن دو نفر که نزاع دارند و حق به نفع یکی مستقر می‌شود و دیگر کاملا از هم جدا می‌شوند تعبیر «فصل» به کار می‌رود، نه قطع؛ اما در خصوص در مناظره که غالبا کاملا آشکار نمی‌شود چه کسی پیروز شده و خصومت کاملا رفع نمی‌گردد تعبیر «قطع» به کار می‌رود (الفروق في اللغة، ص۱۴۴ ). 🔸و تفاوت «فصل» و «فرق» به این است که «فصل» فاصله افتادن و جدایی در جایی است که با یک چیز واحدی سر و کار داشته باشیم (از این رو تعبیر فصل‌ برای اجزای کتاب به کار می‌رود) اما «فرق» نقطه مقابل «جمع» است و جایی است که با دو امر سر و کار داریم. وی با توجه به این تفاوت درباره کاربرد «فصل» و «حد» [در منطق] توضیح می‌دهد که «حد» آن چیزی است که شیء‌را از غیرش جدا می‌کند اما فصل چیزی نزدیکترین چیز بدان است چنانکه گویی با آن یکی است؛ و همچنین وقتی عضوی از بدن جدا می‌شود تعبیر «فصلت العضو» به کار می‌برند نه «فرقت العضو» زیرا عضو را قسمتی از بدن می‌دانند؛ و البته اشاره می‌کند که برخی هم بر این باورند که فرق‌ها و تفاوت‌هایی که کاملا آشکار باشد «فصل» به کار می‌رود و چون دو معنا به هم نزدیک بوده‌اند کم‌کم به جای هم به کار رفته‌اند (الفروق في اللغة، ص142 ). البته خود وی در صفحات بعد در تفاوت «فتق» با «فصل» و «قطع» و «شقّ» می‌گوید فتق بین دو چیز به هم چسبیده است که یکی به دیگری متصل می‌باشد و وقتی بین آن دو جدایی افکنده می‌شود می‌گویند «فَتَقا»، اما وقتی که شیء واحدی باشد و بین قسمتی از آن با قسمت دیگر «فرق» انداخته شود تعابیر «فصل» و «قطع» و «شقّ» به کار می‌رود (الفروق في اللغة، ص145 ). 🔸در هر صورت وی در تفاوت فصل با «فتح» هم می‌گوید «فتح» فصل و فاصله انداختن بین دو چیز است تا آنچه در ورای آن دو است آشکار گردد و «فتح باب» هم به همین جهت گفته شده سپس توسعه معنایی پیدا کرده به طوری که به باران پیاپی «فتوح» ویا به حاکم (کسی که بین دو نفر حکم می‌کند «فاتح» گفته می‌شود: «افْتَحْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ» (اعراف/۸۹) (الفروق في اللغة، ص142 ). @yekaye 👇ادامه مطلب👇
قسمت سوم و پایانی توضیحات مربوط به ماده «فصل» مرحوم مصطفوی در دو جا (یکی ذیل ماده «فرج» و دیگری ذیل ماده «قطع») اشاره‌ای به معنای ماده «فصل» کرده و از تفاوت آن با کلماتی مانند «فتح» و «فتق» و «فجّ» (ماده «فجج») و «فجر» و «فجو» و «فرج» (و انفراج) و «شقّ» و «انکشاف» (ماده «کشف») و «فرق» ، «فلق»، «قطّ» (ماده «قطط») و «قرض» و «قطع» سخن به میان آورده است. از نظر وی، تفاوت اینها در این است که: ▪️«فصل»‌ جدا شدن دو چیزی است که قبلا به هم وصل بوده‌اند؛ ▪️«فتح» مقابل «إغلاق» است و به معنای گشودن و برداشتن سد است؛ ▪️«فتق» مقابل «رتق» است و انفراج در مقابل التیام و بهبودی است؛ ▪️«فجّ» انفراج [باز شدن] واضح بین طرفین چیزی است؛ ▪️«فجر» انشقاق (پارگی) همراه با ظهور چیزی است؛ ▪️«فجو» انفراج [باز شدن] وسیعی بین دو چیز است؛ ▪️«فرج» و «انفراج» حصول مطلق باز شدن بین دو چیز است اعم از مادی و معنوی؛ ▪️«شقّ» انفراج مطلق است خواه همراه با تفرق و جدایی باشد یا خیر؛ ▪️«انکشاف» زوال پرده و برداشتن آن از روی چیزی است تا آشکار شود؛ ▪️«فرق» در جایی است که دو چیز در کنار هم جمع شده باشند و سپس بین آنها تفرقه و جدایی بیفتد؛ ▪️«فلق» پارگی و انشقاق در یک چیز است به نحوی که جدایی‌ای در آن حاصل شود؛ ▪️«قطّ» انقطاع و برشی است که با حصول تعیّن و محدودیت باشد؛ ▪️«قرض» قیچی کردن و جدا شدن به قطعات مختلف را گویند؛ ▪️«قطع» مطلقِ ایجاد فاصله و جدایی در ارتباط و اتصال بین اجزاست 📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۹، ص۴۶ و۲۹۳). 📿ماده «فصل» و مشتقات آن ۴۳ بار در قرآن کریم به کار رفته است. 📖 اختلاف قرائت ▪️در برخی قرائات اهل کوفه (عاصم) و برخی قراءات عشر (یعقوب) و اربعه عشر (حسن و أعمش) و برخی قراءات غیرمشهور (ابوحيوة و سهل) به صورت «يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ» (فعل معلوم ثلاثی مجرد، که فاعل آن «الله» است) قرائت شده است؛ ▪️اما در بسیاری از قراءات، یعنی قرائت اهل مدینه (نافع) و مکه (ابن کثیر) و بصره (ابوعمرو) و طریقی از روایت اهل شام (طریق داجونی از روایت هشام از ابن عامر) و حتی برخی روایات غیرمعروف از عاصم (روایت مفضل ضبی) و نیز در برخی قراءات عشر (أبوجعفر) و اربعه عشر (ابن محیصن و یزیدی) به صورت «يُفْصَلُ بَيْنَكُمْ» (فعل مجهول ثلاثی مجرد که «بینکم» نایب فاعل آن است) قرائت شده است. ▪️در برخی قراءات دیگر اهل کوفه (حمزه و کسائی) و برخی قراءات عشر (خلف و یعقوب) و اربعه عشر (اعمش) و برخی قراءات غیرمشهور (ابن وثاب و ابن أبی‌عبله و أبوزكريا فراء) به صورت «يُفَصِّل بَيْنَكُمْ» (فعل معلوم باب تفعیل) ▪️و در قرائت اهل شام (ابن عامر) از جمله در طریق دیگری از همان روایت هشام از ابن عامر (طریق حلوانی) ▪️و برخی قراءات غیرمشهور (أعرج و عيسى بن عمر و ابن ذكوان) به صورت «يُفَصَّل بَيْنَكُمْ» (فعل مجهول باب تفعیل؛ آنگاه اینکه نایب فاعل آن را یا همین «بینَکم» دانسته‌اند و دلیل منصوب بودنش را مبنی بر فتح شدن آن به خاطر اضافه به کلمه مبنی دانسته‌اند ویا نایب فاعل را ضمیر مصدر که از «یفصل» فهمیده می‌شود یعنی: یفصل الفصلُ بینکم. ▪️همچنین در برخی قراءات غیرمشهور (قتادة و أبوحيوة و ابن‌أبي‌عبلة) به صورت «يُفْصِلُ بَيْنَكُمْ» (فعل معلوم باب افعال) ▪️و در برخی دیگر از قراءات غیرمشهور (أبوحيوة و ابن أبي عبلة و زيد بن علي و علقمة و أبو رزين و عكرمة و ضحاك) به صورت «نَفْصِلُ بَيْنَكُمْ» (فعل معلوم ثلاثی مجرد اما به صورت متکلم مع الغیر) ▪️در برخی دیگر از قراءات غیرمشهور (أبوحيوة) به صورت «نُفْصِلُ بَيْنَكُمْ» (فعل معلوم باب افعال اما به صورت متکلم مع الغیر) ▪️در برخی دیگر از قراءات غیرمشهور (أبو حيوة و ابن أبي عبلة و طلحة بن مصرف و نخعي و ابن عباس و أبو العالية و أُبَيُّ بن كعب) به صورت «نُفَصِّل بَيْنَكُمْ» (فعل معلوم باب تفعیل اما به صورت متکلم مع الغیر) قرائت شده است. 💢همان طور که ملاحظه می‌شود بسیاری از قراء برای این کلمه چند قرائت داشته‌اند؛ و این از شواهد خوبی است که نشان می‌دهد که نزد قراء، قبول یک قرائت به معنای نفی قراءات دیگر نبوده است. 🔸در قراءاتی که فعل به صورت مجهول است «بینَکم» که ظرف است نایب فاعل دانسته‌اند که محلا مرفوع است؛ اما اینکه چرا در ظاهر منصوب آمده گفته‌اند چون غالبا کلمه «بین» به صورت مفتوح تلفظ می‌شود؛ ‌شبیه کلمه «دون» در آیه «وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِكَ». 📚معجم القراءات ج ۹، ص٤١٧ -۴۱۸ ؛ 📚مجمع البيان، ج‏9، ص403 ؛ 📚البحر المحيط، ج‏10، ص154 ؛ 📚الکامل المفصل فی القراءات الاربعة ‌عشر، ص۵۴۹ @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
احادیث ۸ و ۱۰ ذیل آیه ۱ به این آیه هم مرتبط می‌شود (جلسه ۱۱۳۱ https://yekaye.ir/al-mumtahanah-60-01/)؛‌ اما احادیث دیگر:
☀️۱) الف. زیاد بن ابی سلمه می‌گوید: بر امام کاظم ع وارد شدم به من فرمود: زیاد! آیا تو در دستگاه حکومت و برای حکومت کار می‌کنی؟ گفتم: بله. فرمود: چرا؟ گفتم: من آدمی آبرودار و عیال‌وارم و دستم به جایی بند نیست. فرمود: زیاد! اینکه از کوه مرتفعی به پایین سقوط کنم و قطعه قطعه شوم برایم دوست‌داشتنی‌تر است از اینکه متولی کاری برای یکی از اینان شوم یا بساطی برای یکی از اینان پهن کنم مگر برای آن چیز خاص. گفتم: فدایت شوم؛ برای چه چیزی؟ من نمی‌دانم. فرمود: مگر برای رفع دردسری از مومنی رفع کنم یا آزاد کردن اسیرش یا بازپرداخت بدهی‌اش. زیاد! همانا کمترین کاری که خداوند با کسی که متولی کاری برای آنان شود این است که سراپرده‌ای از آتش برایش برپا شود تا خداوند از حساب خلایق فارغ شود [و سراغ حساب او بیاید]. زیاد! اگر تولی کارهای آنان را عهده‌دار شدی پس به تک‌تک برادرانت نیکی کن و بدان خداوند در پشت سر آنان است. زیاد! [بترس از اینکه] شخصی از شما متولی کاری برای یکی از آنان شود سپس بین شما و آنان یکسان برخورد کند، که به او گفته شود تو امری غیرواقعی به خود بسته‌ای و دروغگویی. زیاد! هرگاه به یاد قدرتت بر مردم افتادی یاد کن از قدرت خدا بر تو فردا و تمام شدن آنچه در قبال برایشان انجام دادی از آنان؛ و بقای آنچه برایشان انجام دادی علیه تو*. ظاهرا مقصود از «نَفَادَ مَا أَتَيْتَ إِلَيْهِمْ عَنْهُمْ وَ بَقَاءَ مَا أَتَيْتَ إِلَيْهِمْ عَلَيْك» این است که تو با انجام کارها برای آنان منافعی از آنان به دست می‌آوردی و گناهی بر دوش خود می‌گذاشتی. در قیامت آن منافع دیگر نیست و فقط آنچه بر دوشت سنگینی می‌کند باقی مانده است. 📚الكافي، ج‏5، ص109-110؛ 📚تهذيب الأحكام، ج‏6، ص333 📚شبیه این حکایت (با عباراتی اندک متفاوت) به نقل از صفوان درباره شخصی به نام زیاد بن مروان عبدی در مجموع رائق سید هبة الله (به نقل مستدرك الوسائل، ج‏13، ص135-۱۳۶ ) روایت شده است؛ که شباهت عبارات بقدری زیاد است که احتمال زیاد آن است که یک واقعه باشد و زیاد بن أبی‌سلمه همان زیاد بن مروان عبدی باشد. ☀️ب. ظاهرا همین حکایت که به نقل صفوان آمده است در روضه شیخ مفید نقل شده، اما نکته اضافه و متفاوتی در آن هست؛ در آنجا آمده است که صفوان می‌گوید: صفوان روایت کرده:‌ شخصی بر مولایم [امام کاظم ع] وارد شد. حضرت فرمود: آیا عهده‌دار کاری برای آنان شده‌ای؟ گفت: بله؛ ای مولای من! فرمود: چرا؟ گفت: من مردی عیالوارم و مال و اموالی ندارم. حضرت رو به اصحابش کرد و فرمود: کسی که دوست دارد به شخصی بنگرد که چنین حساب می‌کند که هنگامی که خداوند را عصیان کند روزی‌اش را می‌دهد و هنگامی که اطاعتش کند وی را محروم می‌کند به این شخص بنگرد! 📚مستدرك الوسائل، ج‏13، ص129 @yekaye 👇سند و متن احادیث فوق👇
سند و متن احادیث بند ۱ ☀️الف. الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَسَنِ الْهَاشِمِيُّ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِي حَمَّادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ زِيَادِ بْنِ أَبِي سَلَمَةَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى ع؛ فَقَالَ لِي: يَا زِيَادُ! إِنَّكَ لَتَعْمَلُ عَمَلَ‏ السُّلْطَانِ؟ قَالَ: قُلْتُ: أَجَلْ! قَالَ لِي: وَ لِمَ؟ قُلْتُ: أَنَا رَجُلٌ لِي مُرُوءَةٌ وَ عَلَيَّ عِيَالٌ وَ لَيْسَ وَرَاءَ ظَهْرِي شَيْ‏ءٌ. فَقَالَ لِي: يَا زِيَادُ! لَأَنْ أَسْقُطَ مِنْ حَالِقٍ فَأَتَقَطَّعَ قِطْعَةً قِطْعَةً أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَتَوَلَّى لِأَحَدٍ مِنْهُمْ عَمَلًا أَوْ أَطَأَ بِسَاطَ أَحَدِهِمْ إِلَّا لِمَا ذَا. قُلْتُ: لَا أَدْرِي جُعِلْتُ فِدَاكَ. فَقَالَ: إِلَّا لِتَفْرِيجِ كُرْبَةٍ عَنْ مُؤْمِنٍ أَوْ فَكِّ أَسْرِهِ أَوْ قَضَاءِ دَيْنِهِ. يَا زِيَادُ! إِنَّ أَهْوَنَ مَا يَصْنَعُ اللَّهُ بِمَنْ تَوَلَّى لَهُمْ عَمَلًا أَنْ يُضْرَبَ عَلَيْهِ سُرَادِقٌ مِنْ نَارٍ إِلَى أَنْ يَفْرُغَ اللَّهُ مِنْ حِسَابِ الْخَلَائِقِ. يَا زِيَادُ! فَإِنْ وُلِّيتَ شَيْئاً مِنْ أَعْمَالِهِمْ فَأَحْسِنْ إِلَى إِخْوَانِكَ فَوَاحِدَةٌ بِوَاحِدَةٍ وَ اللَّهُ مِنْ وَرَاءِ ذَلِكَ. يَا زِيَادُ! أَيُّمَا رَجُلٍ مِنْكُمْ تَوَلَّى لِأَحَدٍ مِنْهُمْ عَمَلًا ثُمَّ سَاوَى بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ فَقُولُوا لَهُ: أَنْتَ مُنْتَحِلٌ كَذَّابٌ! يَا زِيَادُ! إِذَا ذَكَرْتَ مَقْدُرَتَكَ عَلَى النَّاسِ فَاذْكُرْ مَقْدُرَةَ اللَّهِ عَلَيْكَ غَداً وَ نَفَادَ مَا أَتَيْتَ إِلَيْهِمْ عَنْهُمْ وَ بَقَاءَ مَا أَتَيْتَ إِلَيْهِمْ عَلَيْك‏. 📚الكافي، ج‏5، ص109-110؛ 📚تهذيب الأحكام، ج‏6، ص333 ☀️ب. الشَّيْخُ الْمُفِيدُ فِي الرَّوْضَةِ، عَنْ صَفْوَانَ قَالَ: دَخَلَ عَلَى مَوْلَايَ رَجُلٌ. فَقَالَ ع لَهُ: أَ تَتَقَلَّدُ لَهُمْ عَمَلَهُمْ؟ فَقَالَ: بَلَى يَا مَوْلَايَ! قَالَ: وَ لِمَ ذَلِكَ؟ قَالَ: إِنِّي رَجُلٌ عَلَيَّ عَيْلَةٌ وَ لَيْسَ لِي مَالٌ. فَالْتَفَتَ إِلَى أَصْحَابِهِ؛ ثُمَّ قَالَ: مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى رَجُلٍ يُقَدِّرُ أَنَّهُ إِذَا عَصَى اللَّهَ رَزَقَهُ وَ إِذَا أَطَاعَهُ حَرَمَهُ فَلْيَنْظُرْ إِلَى هَذَا. 📚مستدرك الوسائل، ج‏13، ص129 @yekaye
☀️۲) یکی از موالیان امام سجاد ع تعریف کرده است: من در کوفه بودم که امام صادق ع به حیره آمد. خدمت ایشان رسیدم و عرض کردم: فدایت شوم! کاش با داوود بن علی [استاندار مدینه] یا برخی از اینها صحبتی کنید تا من در برخی از این ولایات [= پست‌های حکومتی] وارد شوم. فرمود: من کسی نیستم که چنین کنم. به منزلم برگشتم و با خود فکر کردم که گمان نمی‌کنم که مرا منع کرده باشد مگر به خاطر خوف اینکه ظلم و جوری مرتکب شوم؛ دوباره سراغشان خواهم رفت و ضمانت‌هایی در حد طلاق و آزاد کردن بردگان و سوگندهای غلیظ می‌دهم که به احدی ظلم نکنم و [از مسیر حق] منحرف نشوم و قطعا به عدالت رفتار کنم. پس سراغ ایشان رفتم و عرض کردم: فدایت شوم. من درباره این پرهیز شما فکر کردم و گمانم این است که مرا بدین جهت منع کردی و این کار را خوش نداشتی که مرتکب ظلم و جوری شوم؛ ولی برعهده من است که هر زنی که دارم طلاق‌ داده شود و هر برده‌ای که دارم آزاد شود اگر در حق احدی ظلم و جوری مرتکب شوم و عدالت نورزم. حضرت فرمود: چه گفتی؟!!! دوباره همه آن سوگندها را تکرار کردم! سرش را رو به آسمان بلند کرد و فرمود: به دست آوردن آسمان برای تو ساده‌تر از این است! 📚الكافي، ج‏5، ص108 عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ زُرْبِيٍّ قَالَ: أَخْبَرَنِي‏ مَوْلًى لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ: كُنْتُ بِالْكُوفَةِ، فَقَدِمَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع الْحِيرَةَ. فَأَتَيْتُهُ فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ! لَوْ كَلَّمْتَ دَاوُدَ بْنَ عَلِيٍّ أَوْ بَعْضَ هَؤُلَاءِ فَأَدْخُلَ فِي بَعْضِ هَذِهِ الْوِلَايَاتِ. فَقَالَ: مَا كُنْتُ لِأَفْعَلَ! قَالَ: فَانْصَرَفْتُ إِلَى مَنْزِلِي؛ فَتَفَكَّرْتُ فَقُلْتُ: مَا أَحْسَبُهُ مَنَعَنِي إِلَّا مَخَافَةَ أَنْ أَظْلِمَ أَوْ أَجُورَ. وَ اللَّهِ لآَتِيَنَّهُ وَ لَأُعْطِيَنَّهُ الطَّلَاقَ وَ الْعَتَاقَ وَ الْأَيْمَانَ الْمُغَلَّظَةَ أَلَّا أَظْلِمَ أَحَداً وَ لَا أَجُورَ وَ لَأَعْدِلَنَّ. قَالَ: فَأَتَيْتُهُ، فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ! إِنِّي فَكَّرْتُ فِي إِبَائِكَ عَلَيَّ، فَظَنَنْتُ أَنَّكَ إِنَّمَا مَنَعْتَنِي وَ كَرِهْتَ ذَلِكَ مَخَافَةَ أَنْ أَجُورَ أَوْ أَظْلِمَ؛ وَ إِنَّ كُلَّ امْرَأَةٍ لِي طَالِقٌ وَ كُلَّ مَمْلُوكٍ لِي حُرٌّ عَلَيَّ وَ عَلَيَّ إِنْ ظَلَمْتُ أَحَداً أَوْ جُرْتُ عَلَيْهِ وَ إِنْ لَمْ أَعْدِلْ. قَالَ: كَيْفَ قُلْتَ؟! قَالَ: فَأَعَدْتُ عَلَيْهِ الْأَيْمَانَ. فَرَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ، فَقَالَ: تَنَاوُلُ السَّمَاءِ أَيْسَرُ عَلَيْكَ مِنْ ذَلِك‏. @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک آیه در روز
۱۱۳۳) 📖 لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحامُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ وَ
. 1️⃣ «لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحامُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ» در آیه اول مومنان را بازداشت از اینکه با دشمنان خود و خدا رابطه دوستانه برقرار کنند. آیه قبل چرایی این دستور را از زاویه دنیوی توضیح داد که این رابطه آن فایده‌ای را که شما انتظارش را در دنیا دارید برایتان نخواهد داشت و این آیه چرایی آن را از زاویه اخروی توضیح می‌دهد. می‌فرماید نه‌تنها این کفار در دنیا به نفع شما کاری نخواهند کرد، بلکه آن خویشاوندان و فرزندانتان که به خاطر آنها بود که چنان کردید، نیز روز قیامت هیچ فایده‌ای برای شما نخواهند داشت؛ چرا که خداوند در آن روز بین شما و آنها جدایی می‌افکند و خداوند به هرچه انجام می‌دهید آگاه است؛ یعنی روز قیامت شما می‌مانید و عملتان و خداوندی که بدین کارتان آگاه بوده و ثمره و عقوبت این کارتان را خواهد داد 📚 (مجمع البيان، ج‏9، ص406 ؛ الميزان، ج‏19، ص229 ؛ مفاتيح الغيب، ج‏29، ص518 ؛ البحر المحيط، ج‏10، ص154 ؛ تفسیر نور، ج۹، ص۵۷۷ ). @yekaye
یک آیه در روز
۱۱۳۳) 📖 لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحامُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ وَ
. 2️⃣ «لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ ... وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ ... یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ ... لَنْ تَنْفَعَکُمْ» در این سه آیه سه دلیل آورد که هرگونه انگیزه مسلمانان برای ایجاد رابطه دوستانه با کفّار را به چالش بکشد: آنها قلباً که مایلند شما هم کافر شوید؛ اگر موقعیت پیدا کنند، دست و زبانشان بر ضدّ شما خواهد بود؛ و در قیامت هم که سودی برای شما ندارند. 📚(تفسیر نور، ج۹، ص۵۷۷). @yekaye