ادامه توضیحات کلمه «الآخر»
هرچند حق این است که در قبال ۱۱۵ مورد کاربرد کلمه «الآخِرَة» در قرآن کریم، تنها ۳ مورد آن در غیرِ عالم آخرت به کار رفته است: یکی «الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ» (ص/۷) و دوم «وَعْدُ الْآخِرَةِ» (اسراء/۷ و۱۰۴)؛ و نیز در قبال ۲۶ مورد کاربرد تعبیر «الْيَوْمَ الْآخِر»، فقط یکبار تعبیر «النَّشْأَةَ الْأُخْری» (نجم/۴۷) برای اشاره به عالم آخرت آمده، آن هم در حالی که تعبیر «أُخْری» ۲۶ بار در قرآن کریم به کار رفته است؛ و تقریبا در همه آنها «أُخْری»، «دیگری»ای است که سومی و چهارمی هم برایش فرض دارد؛ از این رو کاملا محتمل است که تحلیل مذکور درست باشد و فقط در تعبیر «النَّشْأَةَ الْأُخْری» ملاحظه دیگری در کار باشد (مانند این ملاحظه که «النَّشْأَةَ برای اشاره به مراتب وجود است؛ واگر به عنوان عالم بنگریم، در برابر دنیا فقط یک عالم آخرت داریم؛ اما اگر به لحاظ مراتب وجودی بنگریم، مرتبه دنیا و مرتبه آخرت دو مرتبه از مراتب وجودند، که مراتب دیگری هم غیر از آنها فرض دارد)؛ با این بیان، «آخِرت» به نحوی در مقابل «دنیا» به کار میرود که حالت سومی ندارد؛ و اینکه در اصطلاحات فنی، عالم برزخ (از مردن تا نفخ صور) را از عالم آخرت (از نفخ صور به بعد) متمایز میکنند؛ تعبیر دقیقی نیست، چنانکه در ادبیات دینی، دوره حیات برزخی را هم جزیی از عالم آخرت قرار دادهاند؛ و به این لحاظ، برزخ، در وضعیت بینابین دنیا و آخرت قرار داشتن است، نه سومیِ دنیا و آخِرت. بله، اینکه عالم برزخ، یک مرتبه وجودی غیر از مرتبه طبیعت (دنیا) و مرتبه مجرد تام (عالم عقل، عالم قیامت) باشد و مراتب وجودی حتی به این سهتا نیز منحصر نباشد، با توجه به کاربرد «النَّشْأَةَ الْأُخْری» هیچ مشکلی ندارد.
همینجا خوب است که یادآوری شود که اگرچه کلمه «آخرت» وصف است و در موارد متعددی با موصوفهایی نظیر «النَّشْأَةَ» یا «الدار» آمده، اما در ادبیات قرآن، این وصف به عنوان اسم در مقابل «دنیا» (که آن هم وصف است و به صورت اسم رایج شده) و بدون موصوف رایج شده است (مثلا: آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً، بقره/۲۰۱؛ منکم مَنْ يُريدُ الدُّنْيا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ الْآخِرَةَ، آل عمران/۱۵۲؛ خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ، حج/۱۱). در مورد چرایی مونث بودنش ظاهرا به خاطر مونث بودنِ موصوف محذوف آن است، (زیرا وقتی موصوف مذکور داشته، مانند تعبیر «الیوم الآخر»، آن هم مذکر آمده)؛ و آن محذوف میتواند «النشأة» (النشأة الآخرة، عنکبوت/۲۰) یا «الدار» (الدار الآخرة، بقره/۹۴) و مانند آن باشد. (جالب اینجاست که در قرآن کریم با اینکه سرای آخرت را خود حیات و زندگی خوانده «إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ» و بارها از تقابل «حیات دنیا« و «آخرت» سخن گفته [مثلا: َ اشْتَرَوُا الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ، بقره/۸۶؛ أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليلٌ، توبه/۳۸؛ لَهُمُ الْبُشْری فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ، یونس/۶۴] با این حال اصلا ترکیب «الْحَياة الْآخِرَة» به کار نرفته است.)
نکته دیگر اینکه ترکیب «سرای آخرت» گاهی به صورت موصوف و وصفت و گاهی به صورت مضاف و مضاف الیه میآید «وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ» (أنعام/۳۲)، «وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا» (يوسف/۱۰۹) و گفتهاند وقتی به صورت مضاف الیه میآید موصوفش در تقدیر است و مثلا «دار الحياة الآخرة» بوده است ... .
🔖جلسه ۹۸۱ http://yekaye.ir/al-waqiah-56-14/
@yekaye
🔹الْغَنِيُّ
قبلا بیان شد که ماده «غنی» وقتی به صورت کلمه و با الف مقصوره (غِنی) به کار میرود غالبا در معنای مال و ثروت است، و وقتی با الف ممدوده (غِناء) به کار میرود یک نوع صدای طربانگیز است؛ و البته اگر با الف ممدوده به صورت مفتوح الغین ادا شود (غَناء) به معنای بینیازی و کفایت است و از همان معنای اول است. اگرچه ابن فارس نتوانسته معنای واحدی برای آن بیابد و در خصوص آن، از دو اصل (یکی در معنای «کفایت» و دوم این «صوت» خاص) سخن گفته، اما برخی از اهل لغت این دومی را هم به آن اولی برگرداندهاند؛ مثلا عسکری بر این باور است که چون همانند ثروت که نفس را بهرهمند میسازد صوت غنایی هم بهره نفسانی به انسان میرساند چنین نامیده شده؛ یا حسن جبل بعد از اینکه توضیح داده که حرف «غ» برای یک نحوه تخلخل همراه با سستی به کار میرود و حرف «ن» بر یک امتداد لطیف در باطن دلالت دارد و حرف «ی» هم یک نحوه اتصال و امتداد را نشان میدهد و ترکیب اینها بر امتداد وجود چیزی لطیف به وفور در یک عرصه دلالت دارد، معنای محوری این ماده را «وجود کفایتی که یک عرصهای را به نحو مطلوبی آباد میکند و امر آن را برپا میدارد» دانسته، چنانکه ثروت برای اغلب مردم چنین کارکردی دارد و یا مثال برپا ماندن در یک مکان، تعبیر « كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فيها» (اعراف/۹۲؛ هود/۶۸ و ۹۸) است. وی بیان میکند وجه تسمیه صدای غناء هم این است که یک صوت دارای رخوت و مطلوبیتی است که به وسیله آن عرصهای، یعنی حنجره) آباد میشود، برخلاف صداهای نتراشیده و نخراشیده که به حنجره فشار میآورد. مرحوم مصطفوی نیز که اصل معنای این ماده را به معنای عدم احتیاج و نقطه مقابل فقر میداند و اموری همچون کفایت و إجزاءو ثروتمندی را از مصادیق آن به حساب میآورد، با اینکه کاربرد این ماده در خصوص صدای غنایی را برگرفته از کلمه «عناه» در زبان عبری (که به معنای ترنم و نغمه و صوت دلرباست) میداند، اما اذعان دارد که تناسبی بین این ماده و معنای عربیاش هست، که البته آن تناسب را به نحوی تکلفآمیز این گونه بیان کرده که استغناء و احساس بینیازی منجر به طغیان و خودنمایی و تجاوز از حد میشود که از زمره اینها بلند کردن صداست؛ و البته در قرآن کریم ظاهرا در همان معنای این صوت استفاده نشده است.
در خصوص کلمه «غِنى» و «غَنیّ» برخی بر این باورند که این بر سه قسم است: یکی به معنای عدم هرگونه حاجت و نیاز است که فقط در مورد خدا به این معنا به کار میرود؛ دوم به معنای کم بودن نیازهای شخص است که مثلا در آیه «وَ وَجَدَكَ عائِلًا فَأَغْنى»(لضحى/۸) در این معنا به کار رفته، و سوم به معنای فراوانی مال و ثروت متناسب با تنوع خود مردم است که در آیاتی همچون «وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ» (نساء/۶)، «الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَ هُمْ أَغْنِياءُ» (توبة/۹۳)، «لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِياءُ» (آل عمران/۱۸۱)، «يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ» (بقرة/۲۷۳) به کار رفته است. ...
این کلمه در وزن «فعیل» در معنای اسم فاعل (یا صفت مشبهه) نیز به کار رفته است که نقطه مقابل «فقیر» است: «إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقيراً فَاللَّهُ أَوْلى بِهِما» (نساء/۱۳۵)؛ که اگرچه هم به صورت مفرد (مانند آیه قبل) و هم به صورت جمع (مثلا: يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّف، بقره/۲۷۳؛ إِنَّمَا السَّبيلُ عَلَى الَّذينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَ هُمْ أَغْنِياءُ، توبه/۹۳) در قرآن در خصوص انسانها به کار رفته، اما کاربرد آن در مورد خداوند که فراوان است: «و اللَّهُ غَنِيٌّ حَليمٌ» (بقره/۲۶۳)، «اللَّه غَنِيٌّ حَميدٌ» (بقره/۲۶۷؛ لقمان/۱۲؛ تغابن/۶)، «فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمينَ» (آل عمران/۹۷)، «فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَريمٌ« (نمل/۴۰)، «إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ» (زمر/۷)؛ و چنانکه برخی توضیح دادهاند کاربرد حقیقی آن تنها شایسته خداوند است.
کلمه «غِنی» به معنای مال و ثروت، به کلمات «جده» و «یسار» نزدیک است؛ در تفاوت اینها گفتهاند استفاده شایع از کلمه «غنی» در مورد مال و ثروت است؛ اما منحصر در آن نیست و برای هر چیزی که بتواند نیازی از انسان را مرتفع کند به کار میرود؛ برخلاف «جدة» که تنها در مورد مال و ثروت به کار میرود؛ و فرق «یسار» با این دو در آن است که «یسار» آن مقدار مال و ثروتی است که یک زندگی مطلوب با آن میسر میشود و کثرت در آن شرط نیست.
🔖جلسه ۱۰۹۰ https://yekaye.ir/ababsa-80-05/
@yekaye
🔹الْحَميدُ
قبلا بیان شد که
▪️اگرچه برخی از اهل لغت «حمد» را معادل «ستایش» و «شکر» را معادل «سپاس» در فارسی دانستهاند؛ اما شاید حق با کسانی باشد که بر این باورند که «حمد» در زبان فارسی معادل ندارد؛ و در آن معنای «ستایش» (= مدح) و «سپاس» (= شکر) با هم جمع شده است. مدح (ستایش) عکسالعمل در برابر مشاهده زیبایی و عظمت است که میتواند در امور غیراختیاری هم باشد (مثلا مدح قامت رعنا) در حالی که «حمد» فقط در مواردی است که اقدامی اختیاری رخ داده باشد؛ «شکر» (سپاس) در جایی است که نعمت در کار باشد؛ اما «حمد» منحصر به این نیست؛ زیرا شکر فقط بر افعال است؛ اما حمد هم در مورد افعال و هم در مورد صفات است. در واقع، شکر بر اساس نعمت است و حمد بر اساس حکمت؛ همچنین، نقطه مقابل حمد، «ذم» (سرزنش و مذمت کردن) است؛ ولی نقطه مقابل شکر، «کفران» و ناسپاسی است. پس «حمد» اعم از «شکر» و اخص از «مدح» است.
▪️«حمید» صفت مشبهه از ماده «حمد» است که اگرچه غالبا آن را در معنای مفعولی (محمود، ستوده شده، کسی که مورد حمد قرار گرفته) دانستهاند ولی برخی احتمال این را که گاه در معنای اسم فاعل (حامد: ستاینده، حمد کننده) منتفی ندانستهاند.
🔖جلسه ۳۶ http://yekaye.ir/fateha-alketab-1-2/
@yekaye
🔹إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ
«هو» ضمیر فصل است (که وقتی بین مبتدا و خبر میآید تاکیدی در جمله ایجاد میکند، گویی در زبان فارسی، به جای «الف ب است»بگوییم «این الف است که ب است») و «غنی» و «حمید» هر دو خبر إنّ، و در حقیقت خبر برای «الله» میباشند که چون «الـ» بر سر آنها وارد شده، دلالت بر حصر میکنند:
تنها خداست که غنی است و تنها خداست که حمید است.
البته میتوان «حمید» را صفت برای «غنی» هم گرفت؛ آنگاه یعنی: تنها خداست که غنیِ حمید است.
🔖جلسه ۷۱۵ http://yekaye.ir/al-fater-35-15/
@yekaye
🔹ذیل آیه ۴ همین سوره احادیثی درباره اسوه بودن حضرت ابراهیم ع تقدیم شد که مجدد تکرار نمیکنیم.
🔸اما حدیثی در کتاب جعفریات آمده است که در شش مورد از حضرت ابراهیم ع یاد شده است به عنوان اولین کسی که کاری را انجام داد و بعدا آن کار سنت در میان بعدیها شد.
اغلب آن موارد (گاه با شرح و بسطی بیشتر) با سندهایی در کتب حدیثی دیگر آمده است. در ادامه ابتدا تک تک آن شش مورد به نقل از کتاب جعفریات تقدیم میشود و ذیل هریک از آن موارد، به سایر نقلهایی که ناظر به همان مورد آمده است، تقدیم میشود:
@yekaye
☀️۱) الف. از امام صادق ع از پدرانشان از امیرالمومنین ع روایت شده که فرمودند:
اولین کسی که در راه خدا جنگید حضرت ابراهیم خلیل بود هنگامی که روم حضرت لوط را اسیر کرد؛ پس ابراهیم به سوی آنان برای جهاد خارج شد تا اینکه توانست وی را از دست آنان نجات دهد.
📚الجعفريات (الأشعثيات)، ص28
أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِي مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ:
أَوَّلُ مَنْ قَاتَلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ إِبْرَاهِيمُ [الْخَلِيلُ] ع حَيْثُ أَسَرَتِ الرُّومُ لُوطاً فَنَفَرَ إِبْرَاهِيمُ حَتَّى اسْتَنْقَذَهُ مِنْ أَيْدِيهِمْ.
📚ب. عین همین فراز در النوادر (للراوندي)، ص23 آمده است.
@yekaye
☀️۲) الف. امام صادق ع از پدرانشان از حضرت علی ع روایت کردهاند که:
... و اولین کسی که پرچم به دست گرفت حضرت ابراهیم خلیل بود.
الجعفريات (الأشعثيات)، ص28
وَ أَوَّلُ مَنِ اتَّخَذَ الرَّايَاتِ إِبْرَاهِيمُ الْخَلِيلُ ع؛
ب. عین همین فراز در مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج3، ص299 آمده است.
ج.ج. ابن حیون فراز شماره ۱ و فراز فوق را در روایت واحدی از حضرت امیر ع بدین بیان روایت کرده است:
اولین کسی که در راه خدا جهاد کرد حضرت ابراهیم ع بود هنگامی که روم به ناحیهای که حضرت لوط در آنجا بود پورش برد و آنجا را غارت کرد و لوط را به اسیری گرفت؛ خبرش به حضرت ابراهیم ع رسید پس به سوی آنان برای جهاد خارج شد تا اینکه توانست وی را از دست آنان نجات دهد؛ و او اولین کسی بود که پرچم درست کرد.
📚دعائم الإسلام، ج1، ص344
وَ عَنْ عَلِيٍّ ص أَنَّهُ قَالَ:
أَوَّلُ مَنْ جَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ إِبْرَاهِيمُ ع أَغَارَتِ الرُّومُ عَلَى نَاحِيَةٍ فِيهَا لُوطٌ ع فَأَسَرُوهُ فَبَلَغَ إِبْرَاهِيمَ ع الْخَبَرَ فَنَفَرَ فَاسْتَنْقَذَهُ مِنْ أَيْدِيهِمْ وَ هُوَ أَوَّلُ مَنْ عَمِلَ الرَّايَاتِ ص
د. فراز شماره ۱ و فراز فوق در ابتدا و انتهای روایتی که شیخ طوسی با سند متصل آورده آمده است. ایشان نیز با سند خویش از امام صادق ع از پدرشان این را روایت کردهاند که:
اولین کسی که در راه خدا جنگید حضرت ابراهیم خلیل بود هنگامی که روم حضرت لوط را اسیر کرد؛ پس ابراهیم به سوی آنان برای جهاد خارج شد تا اینکه توانست وی را از دست آنان نجات دهد.
و اولین کسی که تیری در راه خدا پرتاب کرد سعد بن ابیوقاص – لعنت الله علیه*- بود!
و اولین کسی که اسبی را در راه خدا زین کرد و سوار بر آن به جنگ دشمن رفت مقداد بن اسود –رحمة الله علیه- بود؛
و اولین کسی که در اسلام شهید شد مهجع بود؛
و اولین کسی که اسبش را در راه خدا پی کرد جعفر بن ابیطالب ذوالجناحین** بود که اسبش را پی کرد؛
و اولین کسی که پرچم به دست گرفت حضرت ابراهیم ع بود [با پرچم] لا اله الا الله.
و اولین کسی که اسبش را در راه خدا پی کرد جعفر بن ابیطالب ذوالجناحین** بود که اسبش را پی کرد؛
و اولین کسی که پرچم به دست گرفت حضرت ابراهیم ع بود [با پرچم] لا اله الا الله.
✳️پینوشت:
* آوردن تعبیر لعنة الله علیه از حیث وضعیت نهایی اوست که در مقابل امیرالمومنین ع ایستاد نه از حیث تیری که در راه اسلام پرتاب کرد.
** ذوالجناحین یعنی دارای دو بال؛ و وجه تسمیه ایشان به این صفت آن است که وقتی خبر شهادت وی را به پیامبر دادند و به ایشان گفتند ابتدا دو دستان وی قطع شد و سپس شهید شد حضرت فرمودند خداوند به جای آن دو دست، دو بال به وی عطا فرمود که با آنها در بهشت پرواز کند.
📚تهذيب الأحكام، ج6، ص170
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّار عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ:
أَوَّلُ مَنْ قَاتَلَ إِبْرَاهِيمُ ع حَيْثُ أَسَرَتِ الرُّومُ لُوطاً ع فَنَفَرَ إِبْرَاهِيمُ ع حَتَّى اسْتَنْقَذَهُ مِنْ أَيْدِيهِمْ؛
وَ أَوَّلُ مَنْ رَمَى بِسَهْمٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ سَعْدُ بْنُ أَبِي وَقَّاصٍ لَعَنَهُ اللَّهُ؛
وَ أَوَّلُ مَنِ ارْتَبَطَ فَرَساً فِي سَبِيلِ اللَّهِ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ رَحِمَهُ اللَّهُ؛
وَ أَوَّلُ شَهِيدٍ فِي الْإِسْلَامِ مِهْجَعٌ؛
وَ أَوَّلُ مَنْ عَرْقَبَ الْفَرَسَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع ذُو الْجَنَاحَيْنِ عَرْقَبَ فَرَسَهُ؛
وَ أَوَّلُ مَنِ اتَّخَذَ الرَّايَاتِ إِبْرَاهِيمُ ع لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ.
@yekaye
🔹۳) الف. در ادامه روایت امام صادق ع از امیرالمومنین ع، آمده است:
و اولین کسی که از میهمان به عنوان میهمان [بدون هیچ چشمداشتی] پذیرایی کرد حضرت ابراهیم ع بود.
📚الجعفريات (الأشعثيات)، ص28
وَ أَوَّلُ مَنْ أَضَافَ الضَّيْفَ إِبْرَاهِيمُ.
📚ب. این فراز و فراز شماره ۵ را شیخ طوسی با سند متصل از قول امام رضا ع از پدرانشان از امام علی ع روایت کرده است که متن کامل آن ذیل فراز ۵ خواهد آمد.
@yekaye
🔹۴) الف. در ادامه روایت امام صادق ع از امیرالمومنین ع، آمده است:
و اول کسی که ترید را ترید کرد* حضرت ابراهیم ع بود.
📚الجعفريات (الأشعثيات)، ص28
وَ أَوَّلُ مَنْ ثَرَدَ الثَّرِيدَ إِبْرَاهِيمُ؛
✳️ پینوشت:
«ثرَدَ الخُبْزَ» یعنی نان را ریز ریز کرد و سپس با آب خورش [آب آبگوشت] خیس داد و سپس در وسط قدح ریخت (تاج العروس، ج4، ص372 ) در فارسی به صورت «ترید» و «ترید کردن» تعبیر میشود.
☀️ب. این حدیث مرحوم برقی با سند خویش بدین صورت روایت کرده است:
اول کسی که ترید را ترید کرد حضرت ابراهیم ع بود و اول کسی که نان خشک را در خورش ترید کرد* هاشم [جد اعلای پیامبر ص] بود.
📚المحاسن، ج2، ص402
عَنْهُ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ:
أَوَّلُ مَنْ ثَرَدَ الثَّرِيدَ إِبْرَاهِيمُ ع وَ أَوَّلُ مَنْ هَشَمَ الثَّرِيدَ هَاشِم.
✳️ پینوشت:
«هشم» به معنای شکستن چیز خشک است و «هشم الثرید» به معنای تکهتکه کردن نان و استفاده از آن در ترید کردن است.
📚ج. این مضمون ر با اندک تفاوتی در عبارات ابن حیون از خود پیامبر ص نقل کرده است (دعائم الإسلام، ج2، ص110 ).
☀️د. مرحوم کلینی این مضمون را بدین صورت از امام صادق روایت کرده که پیامبر ص فرمودند:
اولین کسی که تنوع بخشید [= چند غذا را برای پذیرایی آورد] حضرت ابراهیم ع بود و اول کسی که نان خشک را در خورش ترید کرد هاشم بود.
📚الكافي، ج6، ص317
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ:
ص أَوَّلُ مَنْ لَوَّنَ إِبْرَاهِيمُ ع وَ أَوَّلُ مَنْ هَشَمَ الثَّرِيدَ هَاشِمٌ.
✅تبصره
شاید مقصود از تعبیر ترید کردن در روایات اول و دوم، نه صرف درست کردن غذا به صورت ترید، بلکه کنایه از پذیرایی گسترده از دیگران است؛ زیرا:
هم در کتاب جعفریات این روایت در امتداد عبارتی است که از میهمانی دادن حضرت ابراهیم ع سخن میگوید؛ و
هم در روایت اخیر از تعبیر «لوّن» به جای «ثرد الثرید» استفاده شده که در فارسی میگوییم «سفره رنگارنگ چید»؛ و
هم در خصوص هاشم هم معروف است که قحطیای رخ داد و ایشان در آن قحطی ترید میکرد و به نیازمندان میداد و به خاطر همین هم به «هاشم» معروف شد (تاج العروس، ج17، ص755 ) و خود همین تعبیر نشان میدهد که اصطلاح «هشم الترید» قبلا وجود داشته و چون وی این کار را فراوان انجام داده به وی لقب «هاشم» دادند.
@yekaye
☀️۵) الف. در ادامه روایت امام صادق ع از امیرالمومنین ع، آمده است:
اولین کسی که موی سفید بر صورتش رویید حضرت ابراهیم ع بود. گفت: پروردگارا! این سپیدی چیست؟
فرمود: نور است.
گفت: پروردگارا! افزونش کن.
📚الجعفريات (الأشعثيات)، ص28
وَ أَوَّلُ مَنْ شَابَ إِبْرَاهِيمُ؛ وَ قَالَ: وَ مَا هَذَا الشَّيْبُ يَا رَبِّ؟
قَالَ: نُورٌ.
قَالَ: رَبِّ زِدْنِي مِنْهُ؛
☀️ب. مرحوم کلینی این حدیث را با سند خودش از امام صادق ع روایت کرده با این تفاوت مختصر که خداوند در پاسخ حضرت ابراهیم ع فرمود: نور و مایه وقار است (الكافي، ج6، ص492 ).
☀️ج. سپس حدیث دیگری از امام صادق ع روایت کرده است که فرمودند:
وضعیت چنین بود که محاسن مردم سپید نمیشد تا اینکه حضرت ابراهیم ع سپیدیای در محاسن خویش دید. گفت: پروردگارا! این چیست؟
فرمود: این [علامت] وقار است.
گفت: پروردگارا! بر وقار من بیفزا!
📚الكافي، ج6، ص492
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
كَانَ النَّاسُ لَا يَشِيبُونَ فَأَبْصَرَ إِبْرَاهِيمُ ع شَيْباً فِي لِحْيَتِهِ، فَقَالَ: يَا رَبِّ مَا هَذَا؟
فَقَالَ: هَذَا وَقَارٌ.
فَقَالَ: يَا رَبِّ زِدْنِي وَقَاراً.
☀️د. شیخ صدوق از امام صادق ع همین مضمون را در گفتگوی حضرت ابراهیم ع با جبرئیل مطرح کرده است (من لا يحضره الفقيه، ج1، ص130 ).
☀️ه. شیخ طوسی با سند خود روایت زیر را از امام رضا ع از پدرانشان آورده است که مضمون این روایت و نیز روایت ۳ را دربردارد؛ که امیرالمومنین ع فرمودند:
حضرت ابراهیم ع اولین کسی بود که از میهمان به عنوان میهمان [بدون هیچ چشمداشتی] پذیرایی کرد؛
و اولین کسی بود که موی سفید بر صورتش رویید. گفت: این چیست؟
به او گفته شد: وقار در دنیا و نوری در آخرت است.
📚الأمالي (للطوسي)، ص338
أَخْبَرَنَا ابْنُ الصَّلْتِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا ابْنُ عُقْدَةَ، قَالَ: أَخْبَرَنِي عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحُسَيْنِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى، قَالَ: حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ عَلِيٍّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ، عَنْ آبَائِهِ، عَنْ عَلِيٍّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)، قَالَ:
كَانَ إِبْرَاهِيمُ أَوَّلَ مَنْ أَضَافَ الضَّيْفَ،
وَ أَوَّلَ مَنْ شَابَ، فَقَالَ: مَا هَذَا؟
قِيلَ: وَقَارٌ فِي الدُّنْيَا، وَ نُورٌ فِي الْآخِرَةِ.
@yekaye
☀️۶) الف. در ادامه روایت امام صادق ع از امیرالمومنین ع، آمده است:
و اول کسی که ختنه کرد حضرت ابراهیم ع بود.
📚الجعفريات (الأشعثيات)، ص28
وَ أَوَّلُ مَنِ اخْتَتَنَ إِبْرَاهِيمُ...
☀️ب. در همانجا حدیث بعدی که باز از امام صادق ع از پدرانش روایت شده چنین است که حضرت علی ع فرمودند:
به حضرت ابراهیم خلیل الرحمن گفته شد: خود را پاک و طاهر کن. پس وی ناخنهایش را گرفت.
دوباره به وی گفته شد: خود را پاک و طاهر کن. پس وی موهای زاید زیر بغل خویش را برکند.
دوباره به وی گفته شد: خود را پاک و طاهر کن. پس وی سر خویش را حلق کرد.
دوباره به وی گفته شد: خود را پاک و طاهر کن. پس وی ختنه کرد.
📚الجعفريات (الأشعثيات)، ص28
أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِي مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ:
قِيلَ لِإِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ الرَّحْمَنِ: تَطَهَّرْ. فَأَخَذَ مِنْ أَظْفَارِهِ.
ثُمَّ قِيلَ لَهُ: تَطَهَّرْ. فَنَتَفَ تَحْتَ جَنَاحَيْهِ.
ثُمَّ قِيلَ لَهُ: تَطَهَّرْ. فَحَلَقَ هَامَتَهُ.
ثُمَّ قِيلَ لَهُ: تَطَهَّرْ. فَاخْتَتَنَ.
☀️ج. این دو حدیث به همین صورت در النوادر (للراوندي)، ص23 و دعائم الإسلام، ج1، ص124 آمده است. فقط به جای «موی سرش را حلق کرد» آمده است «حَلَقَ عَانَتَهُ: موهای عانه (زیر شکم)اش را تراشید».
☀️د. شخص زندیقی خدمت امام صادق ع میرسد و سوالاتی از امام ع میپرسد که فرازهایی از آن قبلا گذشت. در فرازی از این گفتگو امام ع می فرمایند:
مجوس [= زرتشتیان] روالشان این نبود که ختنه کنند در حالی که این از سنتهای پیامبران بود و اولین کسی که این کار را انجام داد حضرت ابراهیم خلیل الله بود.
📚الإحتجاج (للطبرسي)، ج2، ص346
مِنْ سُؤَالِ الزِّنْدِيقِ الَّذِي سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ مَسَائِلَ كَثِيرَةٍ أَنَّهُ قَال:
... وَ كَانَتِ الْمَجُوسُ لَا تَخْتِنُ [تَخْتَتِن] وَ هُوَ مِنْ سُنَنِ الْأَنْبِيَاءِ وَ أَوَّلُ مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ إِبْرَاهِيمُ خَلِيلُ اللَّه.
☀️ه. از امام رضا ع از پدرانشان از امام حسین ع روایت شده است که یکبار حضرت علی ع در مسجد جامع کوفه بود که شخصی از اهل شام برخاست و سوالاتی از حضرت پرسید که فرازهایی از آن قبلا گذشت. از جمله آن سوالات این بود:
و از ایشان پرسید درباره اولین کسی که به ختنه کردن دستور داد.
امیرالمومنین ع فرمود: حضرت ابراهیم ع.
... و از ایشان پرسید درباره اولین کسی که نعلین پوشید.
امیرالمومنین ع فرمود: حضرت ابراهیم ع.
📚علل الشرائع، ج2، ص596
حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْبَصْرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ جَبَلَةَ الْوَاعِظُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَامِرٍ الطَّائِيُّ [قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي] قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا ع قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ ع قَالَ:
كَانَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع بِالْكُوفَةِ فِي الْجَامِعِ إِذْ قَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنِّي أَسْأَلُكَ عَنْ أَشْيَاء...
... وَ سَأَلَهُ عَنْ أَوَّلِ مَنْ أُمِرَ بِالْخِتَانِ؟ قَالَ: إِبْرَاهِيمُ ع.
... وَ سَأَلَهُ عَنْ أَوَّلِ مَنْ لَبِسَ النَّعْلَيْنِ؟ فَقَالَ: إِبْرَاهِيمُ ع
📚شیخ صدوق همین حدیث را با همین سند در عيون أخبار الرضا ع (ج1، ص245) آورده است فقط سوال اول بدین صورت است که: «سَأَلَهُ عَنْ أَوَّلِ مَا أُمِرَ بِالْخِتَانِ: اولین کسی که به ختنه کردن دستور داده شد».
@yekaye