eitaa logo
یک آیه در روز
2هزار دنبال‌کننده
115 عکس
10 ویدیو
24 فایل
به عنوان یک مسلمان، لازم نیست که روزی حداقل در یک آیه قرآن تدبر کنیم؟! http://eitaa.com/joinchat/603193344C313f67a507 سایت www.yekaye.ir نویسنده (حسین سوزنچی) @souzanchi @HSouzanchi گزیده مطالب: @yekAaye توضیح درباره کانال https://eitaa.com/yekaye/917
مشاهده در ایتا
دانلود
📝مقدمه چنانکه قبلا اشاره شد، علت انتخاب بحث قبل، واقع شدن ما در عرصه بود؛ که به نظر می‌رسید اواخر سوره آل عمران رهنمودهای مهمی برای این عرصه داشته باشد. 🇮🇷عبور از چهل سالگی و ورود در ، اقتضائاتی دارد که شاید مهمترین آنها رسیدن به فهم عمیقی پیچیدگی‌های و مشکلات پیش روی آن است؛ تا سختی‌های مسیر، نه ما را از راه به بیراهه بکشاند؛ و نه از ادامه مسیر منصرف سازد. 🤔به نظر می‌رسد زیربنای ‌ای که بخواهد واقعا دینی باشد، این است که نهاد در آن نقش خود را درست ایفا نماید؛ و 〽️واقعیت این است که به طور غیرمحسوس و تدریجی، اما با جدیت، در مسیر تضعیف نهاد خانواده گام برمی‌دارد؛ و 🚫این خطری است که ما، و بلکه ما ایرانیان با چنان سابقه تمدنی‌ای را تهدید می‌کند. این امور انگیزه‌ای شد که برای ادامه کار، با بر خدا و به اهل بیت علیهم‌السلام، در این ایام بابرکت عجل الله تعالی فرجه الشریف، 🔺سوره مبارکه 🔺 در دستور کار قرار داده شود. مروری بر بحثی که تحت عنوان در ادامه خواهد آمد، شاید بتواند چرایی انتخاب این سوره در این برهه را بیشتر آشکار کند. از خداوند متعال توفیق صحیح و مداوم در مسیر او و و صحیحِ کلام او را خواستاریم. @Yekaye
✅معرفی سوره نساء 🔹سوره نساء را عموما از سوره‌های دانسته‌اند ؛ برخی کل آیات آن را مدنی می‌دانند؛ اما برخی دو آیه 58 (إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ سَميعاً بَصيرا) و آیه آخر آن (يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتيكُمْ فِي الْكَلالَةِ ...) را نازل شده در مکه می‌دانند. (مجمع البيان، ج3، ص3) 🔹این سوره در دسته‌بندی‌ای که از پیامبر اکرم ص روایت شده، جزء سوره‌های (هفت سوره طولانی) است که در حدیث نبوی، این هفت سوره معادل تورات دانسته شده است. (الدر المنثور، ج2، ص116) و به لحاظ حجم (تعداد حروف و کلمات، نه صرف عدد آیات) بعد از سوره بقره، بزرگترین سوره قرآن کریم است. 🔹این سوره را ظاهرا به این دلیل سوره نساء نامیده‌اند که واژه «نساء: زنان» (از مجموع 59 بار کاربردش در قرآن) 28 بار در این سوره به کار رفته و بیشتر احکام فقهی مربوط به زنان در این سوره آمده است. نام دیگر این سوره نساءالکُبری یعنی سوره بزرگ زنان است، چون سوره طلاق «‌نساءالصُغری» یا «‌نساءُالقُصری‌» یعنی سوره کوچک زنان نام دارد. (دانشنامه قرآن و قرآن‌پژوهی، ج۲، ص۱۲۳۷؛ به نقل از ویکی شیعه، مدخل «سوره نساء») 🔹این سوره، که به عنوان چهارمین سوره در مصحف شریف قرار داده شده، ظاهرا 92مین سوره‌ای است که بر پیامبر اکرم ص نازل شده و طبق روایت امام باقر ع سوره نور (که در آن نیز مسائل متعددی درباره زنان و خانواده مطرح شده) بعد از این سوره نازل شده؛ و حضرت شاهد این مدعا را هم این برمی‌شمرند که در آیه 14 سوره نساء مجازات حبس را برای زنان زناکار مطرح می‌کند و می‌فرماید این مجازات باشد تا خداوند راهی را نشان دهد؛ و در آیه 2 سوره نور، این راه نشان داده می‌شود که همان اقامه حد است. (الكافي، ج2، ص33) . @Yekaye
📖تعداد آیات تعداد آیات آن، بر اساس نسخه کوفی (که امروزه به خط عثمان طه در بلاد مشرق اسلامی رایج است) 176 آیه و بر اساس نسخه شامی 177 آیه و بر اساس سایر نسخه‌ها 175 آیه می‌باشد. 🔖(در جلسه۴۴۶ درباره چرایی اختلاف در تعداد آیات سوره‌ها توضیح داده شد: http://yekaye.ir/al-muzzammil-73-1-2/ ) تفاوت در دوجاست: 1) در نسخه‌های کوفی و شامی، آیه 44 با عبارت «وَ يُريدُونَ أَنْ تَضِلُّوا السَّبيل» تمام می‌شود؛ اما در بقیه نسخه‌ها عبارت بعدی، یعنی «وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدائِكُمْ وَ كَفى بِاللَّهِ وَلِيًّا وَ كَفى بِاللَّهِ نَصيراً» هم جزء همین آیه است. 2) در نسخه شامی، عبارت «وَ لا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصيراً» (آیه173 کوفی) آیه مستقلی حساب شده است؛ اما در بقیه نسخه‌ها، این عبارت ادامه آیه «فَأَمَّا الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَ يَزيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَمَّا الَّذينَ اسْتَنْكَفُوا وَ اسْتَكْبَرُوا فَيُعَذِّبُهُمْ عَذاباً أَليماً» می‌باشد. 📚مجمع البيان، ج3، ص3 @Yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅فضیلت و اهمیت سوره ☀️1) از امیرالمومنین ع روایت شده است که: کسی که سوره نساء را در هر جمعه بخواند از فشار قبر در امان بماند. 📚ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص105؛ تفسير العياشي، ج1، ص215؛ مجمع البيان، ج3، ص3؛ المصباح للكفعمي، ص439 حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَابِسٍ عَنْ أَبِي مَرْيَمَ عَنِ الْمِنْهَالِ عَنْ عَمْرِو بْنِ زِرِّ بْنِ حُبَيْشٍ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ: مَنْ قَرَأَ سُورَةَ النِّسَاءِ فِي كُلِّ جُمُعَةٍ أُومِنَ مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْرِ. 📚در أعلام الدين في صفات المؤمنين، ص369 همین مطلب به نقل امام سجاد ع از پیامبر اکرم ص هم روایت شده است. @Yekaye
☀️2) از رسول الله ص روایت شده است: کسی که این سوره را بخواند همانند آن است که بر هر مومنی [یا: هرکسی] که ارثی می‌برد ارثی را صدقه بدهد؛ و از حیث پاداش همانند کسی که برده‌ای را بخرد و آزاد کند به او پاداش دهند؛ و از شرک مبرا گردد؛ و در مشیت خدا در زمره کسانی که خداوند از آنان درمی گذرد باشد. 📚مجمع البيان، ج3، ص3؛ المصباح للكفعمي، ص439 أبي بن كعب عن النبي ص قال مَنْ قَرَأَهَا فَكَأَنَّمَا تَصَدَّقَ عَلَى كُلِّ مؤمن [مَنْ] وَرِثَ مِيرَاثاً وَ أُعْطِيَ مِنَ الْأَجْرِ كَمَنِ اشْتَرَى مُحَرَّراً وَ تَبَرَّأَ [بريء] مِنَ الشِّرْكِ فَكَانَ [و کان] فِي مَشِيَّةِ اللَّهِ مِنَ الَّذِينَ يَتَجَاوَزُ عَنْهُمْ. @Yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝غرض سوره نساء و مروری بر محتوای کلی آن 🔹نظر علامه طباطبایی این است که غرض این سوره، بیان احکام ازدواج و محرمات نکاح و احکام ارث است و نیز امور دیگری مانند احکام نماز و جهاد و شهادات و تجارت و غیر آن، و متعرض حال اهل کتاب هم شده است؛ و مضامینش نشان می‌دهد که بعد از هجرت نازل شده، و نه یکباره، بلکه در موقعیتهای مختلف؛ هرچند بین اغلب آیاتش ارتباطی هست. 📚(الميزان، ج4، ص134) 🔹این سوره با بحث و احکام ازدواج آغاز می‌شود؛ و سپس وارد مسائل اقتصادی می‌شود؛ آن هم از زاویه مسائل اقتصادی متفرع بر خانواده (سرپرستی اموال ایتام، حق مالکیت برای زن و مرد، ارث و مسائل مربوط به آن). طبیعی است که عادی‌ترین شکل ایجاد خانواده، وضعیت ازدواج بین یک زن و مرد است؛ اما در این سوره اقسام وضعیتهای دیگر (از وضعیتهای کاملا مردود مانند زناکاری و ازدواج با محارم؛ تا وضعیتهایی که تحت شرایطی پذیرفتنی است، مانند تعدد زوجات و ازدواج موقت) نیز مورد توجه قرار می‌گیرد و حکم هریک بیان می‌شود؛ و سپس به سراغ تقسیم کار درون خانواده و سایر احکام خانواده (مدیریت خانواده، مساله نفقه، نشوز، طلاق) می‌رود. 🔹با آیه 36، با تاکیدی بر رابطه احسان با دیگران، بحث از خانواده کوچک (والدین) به خانواده بزرگ (خویشاوندان) و به کل جامعه (همسایگان نزدیک و دور، نیازمندان، در راه ماندگان و ...) کشیده می‌شود و از اینجا بحث وارد عرصه جامعه می‌شود. 🔹شروع بحثهای جامعه نیز با پرداختن به مسائل اقتصادی است؛ اما بلافاصله از مسائل اقتصادی به محوریت اعتقادی در شکل‌گیری جامعه دینی وارد می‌شود و بحثی طولانی درباره کارشکنی‌هایی که ابتدا از جانب سایر متدینان (یعنی اهل کتاب) و سپس از جانب متدینان‌نمایان درون جامعه اسلامی (منافقان) برای جامعه دینی پیش می‌آید، می‌پردازد؛ و در میانه این آیات مهمترین راه غلبه بر این کارشکنی‌ها را این می‌داند که مومنان جایگاه ویژه پیامبر ص و اولی‌الامر به رسمیت بشناسند؛ یعنی بپذیرند که زمام سیاست اساسا باید به دست رهبران دینی جامعه باشد؛ و آیات متعددی را به ضرورت جهاد برای حفظ و بقای جامعه دینی، و اثر آن در تقویت بنیان‌های معنوی جامعه اختصاص می‌دهد؛ همان واجب دینی‌ای که توجه به آن هرگونه برداشت کسانی که می‌پندارند می‌توان مسلمان بود اما حکومت دینی تشکیل نداد را نقش بر آب می‌کند. (چون جهاد یکی از فروع دین اسلام است؛ و مساله‌ای است که تنها در صورتی که حکومت دینی تشکیل شود امکان اجرا خواهد داشت.) و در این میان مکرر از تقابلهای بین مومنان واقعی و کسانی که جهنمی می‌شوند سخن به میان می‌آورد. 🔹در اواسط سوره (آیه125) یکدفعه با اشاره‌ای به اینکه برترین دین، تسلیم خدا شدن است و همه چیز از آن خداست دوباره به بحثهای مربوط به زنان و خانواده برمی گردد و بعد از چند آیه دوباره به سراغ منافقان و اهل کتاب می‌رود و هشدارهایی هم به خود آنان می‌دهد و هم در خصوص خطر آنان به مومنان هشدار می‌دهد و نهایتا آیه آخر را باز با یک مساله در خصوص ارث خانوادگی تمام می‌کند. 🤔شاید بتوان گفت این سوره در مقام تکوین بنیان جامعه دینی است؛ جامعه ای که شروع و زیربنایش نظام خانواده است؛ و البته می‌خواهد آن نوع روابط مطلوب خانوادگی به افق روابط اجتماعی هم کشیده شود؛ و آرمان جامعه، نه فقط برابری و عدالت، که برادری و مودت قرار داده شود. از کارشکنی‌هایی که در این مسیر عده‌ای از متدینان قبلی (اهل کتاب) و فعلی (منافقان) پیش می‌آورند سخن می‌گوید و با تاکید بر گذشت‌های اقتصادی، از مردم می خواهد که حول محور پیامبر ص و امام (که پدران این امتند) جمع شوند؛ و نگذارند دنیاطلبی عده‌ای از افرادی که در سابق (اهل کتاب) یا اکنون (منافقان) ادعای ایمان می‌کنند، مسیر روابط عمیق مومنان با همدیگر را دچار خدشه کند؛ از این رو، در حالی که به طور جدی، ضوابط و حقوق اقتصادی متقابل، حتی در عرصه خانواده را مطرح می‌کند؛ در عین حال می‌کوشد با تثبیت موقعیت پدری امت برای پیامبر ص و امام ع، روابط بین مومنان در افق برادری فهم شود و نه در افق تعاملِ مبتنی بر منفعت‌طلبی. @Yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
926) 📖 يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقيباً 📖 💢ترجمه ای مردم! پروای پروردگارتان را داشته باشید، همان که شما را از نفس واحدی آفرید، و از او زوجش را خلق کرد، و از آن دو مردانی فراوان و زنانی را پراکند؛ و پروای خدایی را داشته باشید که به [حقِ/واسطه‌ی] او [از هم] درخواست می‌کنید [همدیگر را به او سوگند می‌دهید] و نیز [پروای] ارحام [= خویشاوندان] را [داشته باشید]؛ همانا خداوند همواره بر شما مراقب بوده است. سوره نساء (4) آیه 1 1398/2/3 17 شعبان 1440 @Yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹ربَّكُمُ ماده‌های «ربب» ، «ربی» ، «ربو» ، و «ربأ» چنان به هم نزدیک است که در توضیح اصل ماده اینها بیان اهل لغت گاه بسیار به هم نزدیک می‌شود؛ و به تَبَعِ آن، اینکه کلمه «ربّ» و «تربیت» واقعا از دو اصل مستقلند یا هر دو از یک اصل‌اند محل اختلاف است. ▪️ابن فارس بر این باور است که ▫️ماده «ربب» در اصل بر سه معنا دلالت دارد، که این سه معنا نیز بسیار به هم نزدیکند و چه بسا بتوان آنها را به یک معنا برگرداند: 🔹یکی اصلاح شیء و قیام بر آن، که ربّ به معنای مالک و خالق و صاحب؛ و نیز به معنای اصلاح کننده چیزی (مصلحٌ للشیء) از همین اصل است؛ و «ربیبة» (وَ رَبائِبُكُمُ اللاَّتي في حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمُ؛ نساء/23) و «رِبّی» (وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثيرٌ؛ آل عمران/146) نیز از همین اصل است. 🔹دوم ملازم چیزی بودن و اقامه بر آن است که با معنای اول بسیار نزدیک است، که در این معنا کلماتی «رَباب» برای ابرهای باران‌زا؛ و یا «رُبَّی» ‌برای گوسفندی که به خاطر شیرش دائما در خانه نگه داشته می‌شود گفته می‌شود. 🔹و سوم، ضمیمه کردن چیزی به چیز دیگر است، که این معنا نیز به دو معنای قبل نزدیک است. در این معناست کلماتی مانند «الرِّبابة» به معنای عهد، که به دو نفر که هم‌پیمان می‌شوند نیز «أَرِبَّة» گویند؛ ویا به آب فراوان از این جهت که یکجا جمع شدن «رَبَب» گویند همچنین به گله‌های گاو وحشی «رّبْرَب» گویند ظاهرا بدین جهت که با هم حرکت می‌کنند؛ ▫️وی در مقابل ماده «ربب»، حالتی را قرار می‌دهد که دو حرف «ر» و «ب» بیاید و حرف بعدی حرف عله («ی» یا «و») یا همزه باشد، و همه اینها را در اصل دال بر معنای زیادت و نمو و علو می‌داند که کلماتی مانند «ربا» (يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ يُرْبِي الصَّدَقات؛ بقره/276) یا «رَبوَة» به معنای مکان مرتفع (وَ آوَيْناهُما إِلى رَبْوَةٍ ذاتِ قَرارٍ وَ مَعینٍ؛ مومنون/50). ▫️وی اینکه «تربیة» از هریک از دو ماده «ربب» یا «ربی» باشد را محتمل می‌داند 📚(معجم المقاييس اللغة، ج2، ص483-484) ▪️اما راغب اصفهانی ظاهرا دو ماده «ربب» و «ربی» را به یک معنا برمی‌گرداند و در مقابل، ماده «ربو» را از این دو جدا می‌کند؛ چرا که وی اصلِ «ربّ» را برگرفته از «تربیة» می‌داند و بیان می‌کند که تربیت عبارت است از اینکه چیزی را از حالی به حالت دیگر درآوردن تا اینکه به حالت نهایی خود برشد، و سه فعل «رَبَّهُ» (ثلاثی مجرد از ربب) و «ربّاهُ» (باب تفعیل از «ربی») و «رَبَّبَهُ» (باب تفعیل از «ربب») را به یک معنا می‌شمرد (مفردات ألفاظ القرآن، ص335)؛ و از سوی دیگر «بحث مستقلی درباره ماده «ربو» باز کرده و کلماتی مانند «ربوة» و «ربا» را دلالت بر معنای زیادی و علو دارد جزء آن برمی‌شمرد. (همان، ص340) ▫️در نگاه راغب، کلمه «رَبّ» مصدری است که به نحو استعاری برای فاعل به کار می‌رود؛ و به صورت مطلق فقط در مورد خداوند متعال که متکفل مصلحت کل موجودات است به کار می‌رود: «بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ» (سبأ/15) و بر این اساس، تعبیر «أرباب» در آیه «وَ لا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ أَرْباباً» (آل عمران/80) به معنای آلهه (خدایان) دانسته است. وی توضیح می‌دهد که این کلمه به صورت مضاف هم برای خداوند (رَبِّ الْعالَمِينَ، فاتحة/1؛ رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ، صافات/126) و هم برای غیرخداوند (اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ، يوسف/42؛ ارْجِعْ إِلى رَبِّكَ، يوسف/50) به کار می‌رود. «ربّانیّ» هم منسوب به «ربّان» است (شبیه عطشان) و برخی هم گفته‌اند منسوب به «ربّ» است؛ یعنی کسی که علم را ربوبیت می‌کند (همچون حکیم») ویا اینکه خود را با علم تربیت می‌نماید (لَوْ لا يَنْهاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ، مائدة/63؛ كُونُوا وَ لكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُون، آل عمران/72) و برخی هم گفته‌اند منسوب به «ربّ» به معنای خداست؛ و ربانی به معنای شخص الهی می‌باشد، چنانکه از امیرالمومنین ع روایت شده «أَنَا رَبَّانِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ» و زیاد شدن نون در آن شبیه زیاد شدن در کلماتی مانند جسمانیّ است؛ و برخی هم گفته‌اند اصل آن سریانی است؛ و «رِبِّيّ» نیز همانند «رَبّانيّ» است. ▪️در همین راستا دو کلمه «رَابّ» و «رَابَّة» به یکی از زوجین می‌گویند در صورتی که تربیت فرزندی که از همسر قبلی‌اش دارد را برعهده گرفته باشد؛ و به چنین فرزندی «ربیب» و «ربیبة» گویند؛ و وجه تسمیه ابر باران‌زا به «رباب» هم این است که گویی تربیت گیاهان را برعهده گرفته است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص336-337) @Yekaye 👇ادامه توضیح «ربکم»👇
👇ادامه توضیح «ربکم» در مقابل اینها، راغب ماده «ربو» را مستقلا بحث کرده و آن را به معنای زیادت و بلندی می‌شمرد که هم به صورت مصدر (إِلى رَبْوَةٍ ذاتِ قَرارٍ وَ مَعِينٍ؛ مؤمنون/50) و هم به صورت فعل «فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ» (حج/5) ویا اسم فاعل (فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً، رعد/17؛ فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رابِيَةً، حاقة/10) در قرآن کریم به کار رفته است. چنانکه «ربا» که به معنای مال مازاد بر سرمایه است، از همین ماده می‌باشد: «وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ رِباً لِيَرْبُوَا فِي أَمْوالِ النَّاسِ فَلا يَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ» (روم/39) (مفردات ألفاظ القرآن، ص340) [ظاهرا تعبیر «أربی» هم از همین ماده ربو است: تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ أَنْ تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبى مِنْ أُمَّة؛ نحل/92] ▪️مرحوم مصطفوی نیز اگرچه معتقد است که در اشتقاق اکبر همه این ماده‌ها را به هم برمی‌گردند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص20)، اما به لحاظ معنایی بین سه حالت «ربب» و «ربو» و «ربأ» تفاوت می‌گذارد و بر این باور است که ▫️ماده «ربب» بر سوق دادن چیزی به سمت کمال و رفع نقایص آن دلالت دارد، و بدین جهت است که در خصوص اصلاح، انعام و تفضل، تدبیر، به تمام رساندن و ... به کار می‌رود و مالکیت و صاحب بودن و سروری و زیادت و نمو و علو و ... از لازمه‌های این معناست؛ و از نظر او، کلمه «رَبّ» هم برای دلالت بر مصدر و هم برای دلالت بر وصف به کار می‌رود (شبیه ضرب و صعب) و بر مبالغه در اتصاف و ثبوت ربوبیت دلالت دارد؛ ربّ کسی است که تربیت شأن اوست و این صفت در او همواره برقرار است؛ که البته تربیت هر چیزی به فراخور خودش است. وی که ماده «ربی» را اصلا برنمی‌شمرد، همچون راغب اصفهانی بر این باور است که تربیت، نه از ماده «ربو» به معنای زیادت و نمو، بلکه از همین ماده «ربب» است و مطلب را این گونه توضیح می‌دهد این ماده وقتی به باب تفعیل می‌رود به خاطر تضاعف مکرر (که سه تا حرف ب پشت سر هم قرار می‌گیرد) تخفیف داده می‌شود و حرف باء آخر به صورت «ی» تسهیل می‌شود چنانکه در کلماتی مانند «تصدية» و «دسّاها» و «أمليت» چین حالتی رخ داده و اصل این کلمات «تصديد» و «دسّسها» و «أمللت» بوده است؛ و با این توضیحات واضح است که ایشان «رِبّی» را هم منسوب به «ربّ» می داند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص18-21) ▫️وی در مقابل، ماده «ربو» را حجیم شدن (= انتفاخ)ی که با افزون شدن همراه باشد (به این معنا که شیء ابتدا حجیم می‌گردد و سپس فضل و زیادتی برایش حاصل می‌شود) دانسته است و با توجه به آیه «فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهيج» (حج/5) که «انبتت» را بعد از «ربت» آورده نتیجه می‌گیرد که ماده «ربو» غیز از نمو و مقدمه آن است؛ و یا در «فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً» یعنی کفی که باد کرده، نه اینکه رشد کرده است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص35-36) ▪️ظاهرا اغلب اهل لغت، کلمه «رُبَّ» را بی‌ارتباط با مواد فوق می‌دانند، ابن فارس که تصریح کرده کلمه «رُبّ» (به معنای «چه بسا») برای اشاره به مقدار کم به کار می‌رود و ربطی به این ماده و معناهای فوق ندارد (معجم المقاييس اللغة، ج2، ص381-384) و راغب هم صرفا اشاره کرده که «رُبَ» (یا: «رُبَّ») برای قلیل شمردن چیزی و نیز برای برای چیزی که وقتش بعد از وقتی که سزاوار بود به چشم می‌آید (رُبَما يَوَدُّ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ كانُوا مُسْلِمينَ؛ حجر/2)، به کار رفته است (مفردات ألفاظ القرآن، ص338) ▫️برخی از اهل لغت، مبنایشان این است که به لحاظ اشتقاقی با نظر دقیق، کلمه دو حرف اصلی، و نه سه حرف دارد؛ و حرف سوم فقط رنگ و بوی خاصی به کلمه می‌دهد؛ اما حتی اگر به نحو کلی این سخن قابل قبول نباشد،‌دست کم در جایی که حرف عله، همزه ویا تکرار یکی از دو حرف در کار است، چنین اشتقاقی بسیار محتمل به نظر می‌رسد و قرابت معناییِ ماده‌ها «ربب» ، «ربی» ، «ربو» ، و «ربأ» می‌تواند موید این مطلب باشد. 📿با توجه به اختلافی که درباره ماده اصلی این کلمات بود، سر جمع کاربردهای این ماده‌ها در قرآن کریم 1001 مورد است که تعداد کاربردهای این مواد به تفکیک بدین بیان است: 🔸کلمه «رُبَ» تنها همین یکبار در قرآن کریم به کار رفته است؛ 🔸ماده «ربب» (به شرطی که آن را مشتمل بر کلمات «رَبّ» 971 بار؛ «أرباب» 4 بار؛ «رَبّانیّ» 3 بار، «رِبّیّ» 1 بار؛ «ربائب» 1 بار بدانیم)؛ جمعا 980 بار در قرآن کریم به کار رفته است؛ 🔸فعل «رَبَّی» در صیغه‌های مختلفش 2 بار (َأَ لَمْ نُرَبِّكَ؛ رَبَّياني) به کار رفته است. و 🔸ماده «ربو» (با کلماتی مانند ربا، ربوة، رابی، و نیز به صورت فعل ثلاثی مجرد) جمعا 18 بار در قرآن کریم به کار رفته است. @Yekaye
🔹خَلَقَكُمْ / خَلَقَ قبلا بیان شد که ▪️کلمه «خَلق» مصدری (= آفرینش) است که در بسیاری از موارد در معنای مفعولی (= مخلوق، آفریده شده) به کار می‌رود. ▪️برخی از اهل لغت معتقدند اصل این ماده دلالت بر «تقدیر» (تعیین اندازه) داشته است، چنانکه «خُلق» (به معنای خوی و خصلت و اخلاقیات شخصی) را هم از این جهت «خُلق» نامیده‌اند که بیانگر ویژگی‌هایی است که در صاحب آن معین و مقدر شده است و برخی هم گفته‌اند کلمه «خَلق» به نحو خاص به معنای «ایجاد کردن بر اساس یک کیفیت [و محاسبه] خاص» می‌باشد که هم در مورد ایجاد بی‌سابقه، و هم ایجاد چیزی از چیز دیگر به کار می‌رود. ▪️در تفاوت «خَلق» و «خُلق» گفته‌اند که اینها در اصل در یک معنا هستند اما «خَلق» غالبا در مورد شکل و صورت و هیأتی که با بَصَر (چشم) ‌دیده می‌شود به کار می‌رود اما «خُلق»‌بیشتر درباره قوا و سجیه‌هایی که با بصیرت درک می‌شوند. 🔖جلسه ۸۲۹ http://yekaye.ir/ya-seen-36-79/ @Yekaye
🔹نفْسٍ ▪️اگرچه همگان اذعان دارند که کلمه «نَفْس» به معنای «خود» در مورد هر چیزی به کار می‌رود؛ اما درباره خاستگاه این کلمه اختلاف است: ▫️برخی معنای اصلی این ماده را «خروج هوا» (خواه در درون بدن یا در محوطه بیرون) دانسته‌اند که «تنفس» به معنای خروج هوا از درون محوطه خالی [سینه] است و به همین مناسبت است که به چشمه «نَفَس» گویند؛ از آنجا که این خروج هوا از بدن مایه راحتی انسان است، به فرج و گشایش در کارها هم «تنفس» اطلاق شده و چه‌بسا استعاره آن برای صبح (وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ؛ تکویر/18) هم از همین باب باشد. همچنین چون هر نَفْسی، قوامش به نفس کشیدن است «نَفْس» نامیده می‌شود. همچنین به همین جهت است که به معنای «خون» ‌به کار رفته چون اگر خون از بدن انسان خارج شود « نَفْسش» را از دست می‌دهد و به زن حائض هم چون خونش خارج می‌شود نفاس و نفساء گفته می‌شود؛ و چون قوام «نَفْس» به نَفَس کشیدن است، به آن «نَفْس» گفته‌اند. (معجم المقاييس اللغة، ج۵، ص۴۶۰) ▫️اما برخی بر این باورند که اصل این ماده، بر آن چیزی دلالت می‌کند موجب تعین و تشخص یک موجود از غیرش می‌شود (= خود) و هر موجودی که «خود» و «هویت»ی متمایز از دیگری برایش فرض شود، تعبیر «نفس» در موردش صادق خواهد بود. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۲، ص۱۹۸) و در همین راستاست سخن کسانی که معنای اول کلمه «نَفْس» را «روح» معرفی کرده، و بر این باورند که «نَفَس» را از این جهت نفَس گفته‌اند که همانند غذایی برای روح (نَفْس) است و با قطعش، ‌روح از بدن منقطع می‌شود (مفردات ألفاظ القرآن/۸۱۸) و وجه تسمیه «خون» به «نفس» را هم این می‌دانند که در صورت خروجش، انسان جان می‌دهد. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۲، ص۱۹۹). علامه طباطبایی نیز بر این باور است که ریشه اصلی این کلمه در همین معناست؛ یعنی ابتدا حالت تاکید بر خود هر چیزی داشت (مثلا نفس انسان، نفس سنگ، …، به معنای خود انسان، خود سنگ، … بود) و بدین مناسبت بر هر چیزی، به جای کلمه «خودِ» اطلاق ‌شد، حتی به خود خدا (انعام/۱۲؛ آل‌عمران/۲۸؛ مائده/۱۱۶) و تدریجا استفاده‌اش در مورد انسان (که موجودی مرکب از روح و بدن است) شیوع پیدا کرد و گاه هر دو معنا در یک عبارت جمع می‌شد مانند «كُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها» (هر انسانی از خودش دفاع می‌کند؛ نحل/۱۱۱) و بعدا در مورد روح انسان که دارای علم و حیات است به کار رفت؛ و البته اگرچه در اصطلاحات علمی برای سایر موجودات ذی‌شعور (مانند حیوان و جن و فرشته) به کار می‌رود، اما در عرف چنین کاربردی رایج نیست و در قرآن هم به این معانی به کار نرفته است. (الميزان، ج14، ص285) ▪️برای «نَفْس»، دو جمع مکسر معروف است: «نُفوس» و «أنفُس»؛ برخی گفته‌اند اولی (رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما في نُفُوسِكُمْ، اسراء/25؛ وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ، تکویر/7) برای جمع کثرت (یعنی برای وقتی که تعداد افراد زیاد باشد)، و دومی (إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْل، بقره/54؛ نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ، آل عمران/61؛ قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا، اعراف/23) برای جمع قِلّت (یعنی برای وقتی که تعداد افراد کم باشد، است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۲، ص۱۹۸) و البته به نظر می‌رسد در تعبیر «أنفس» مفهوم «خود» (که برای تاکید به کار می‌رود) پررنگ‌تر از مفهوم نفس به معنای روح است؛ و شاید از این روست که در قرآن کریم مواردی که کاملا کثرت در کار بوده، اما تاکید بر «خود» (و نه «روح») بوده از تعبیر «أنفس» استفاده شده است؛ مثلا: «إِنْ تُبْدُوا ما في أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّه» (بقره/284) «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُک» (نساء/64) «الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ» (انعام/12 و 20) و ... . ▫️(یادآوری می‌شود که جمع «نَفَس» «أنفاس» می‌باشد؛ که البته تعبیر أنفاس در قرآن به کار نرفته است). ▪️درباره اینکه این ماده وقتی به باب تفاعل می‌رود (وَ فِي ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ؛ مطففین/۲۶) به چه معناست، برخی گفته‌اند «تنافس» به معنای آن است که دو جنگجو در میدان جنگ قوت نفس خود را به رخ دیگری بکشند (معجم المقاييس اللغة، ج5، ص461)؛ اما برخی «تنافس» و «منافسة» را به معنای تلاش نفس برای تشبیه به افراد برتر و ملحق شدن بدانها بدون اینکه ضرری به کس دیگری وارد شود، دانسته‌ و از این جهت مضمون آیه فوق را شبیه مضمون آیه «سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ» (حديد/21) معرفی کرده‌اند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۱۸) . @Yekaye 👇ادامه توضیح درباره «نفس»👇
👇ادامه توضیحات درباره ماده «نفس»👇 ▪️همچنین از همین ماده است کلمه «نفیس» که فعیل به معنای مفعول است و به معنای گرانبها و چیزی است که مورد رغبت واقع می‌شود المحيط في اللغة، ج8، ص342)؛ و گفته‌اند وجه تسمیه‌اش این است که چیزی است که ارزش دارد که مورد تنافس واقع شود. (معجم المقاييس اللغة، ج5، ص461). 🔸در مورد نفس آدمی، چهار کلمه روح، نفس، مهجة و ذات به کار می‌رود. در تفاوت اینها گفته‌اند: ▫️«مهجة» به معنای خون خالص انسان است که با خروجش روح از بدن خارج شود؛ و نظر خلیل این است که مهجة، خونی است که در قلب جریان دارد. ▫️«نفس» به معنای مطلق «خود» است که هم برای اشاره به روح (در موجودات دارای روح) و هم برای اشاره به ذات و هم برای تاکید بر خویشتن هرچیزی به کار می‌رود؛ که این از قرائن کلام فهمیده می‌شود مثلا وقتی گفته می‌شود «خرجت نفسه» یعنی روحش از بدن مفارقت کرد؛ اما وقتی گفته می‌شود «جائنی زیدٌ نفسه» یعنی زید، خودش نزد من آمد؛ و در واقع، وقتی تعبیر نفس به کار می‌رود که به یک نحوه، بُعد اختصاصی چیزی مد نظر باشد. ▫️اما کلمه «ذات» به کلمه «شیء» (چیز) خیلی نزدیک است با این تفاوت که اصل در ذات آن بوده که به صورت مضاف به کار رود (ذات انسان، ذات جوهر، و ...) ▫️ در کلمه «روح» مفهوم حیات خیلی پررنگ است (الفروق في اللغة، ص96-97) 📿ماده «نفس» و مشتقات آن جمعاً 298 بار در قرآن کریم به کار رفته است. @Yekaye
🔹زَوْجَها قبلا بیان شد که ▪️ماده «زوج» در اصل بر مقارنت و اینکه چیزی قرین چیز دیگری شود به کار می‌رود و به همین مناسبت به هریک از زن و شوهر، وقتی در قبال همسرش در نظر گرفته شود «زوج» گفته می‌شود و در واقع به هر یک از دو چیزی که قرین همدیگر شوند و همتا، شبیه ویا حتی ضد همدیگر باشند «زوج» گفته می‌شود، خواه دو جنس مذکر و مونث در قبال هم باشد؛ و خواه دو لنگه کفش و … . ▪️نکته جالبی که اغلب اهل لغت تذکر داده‌اند این است که «زوج» به «واحد» اطلاق می‌شود نه به «دوتا»؛ یعنی اگرچه در حساب، زوج در مقابل فرد و به معنای عددی است که قابل تقسیم بر دو باشد، اما در استعمالات رایج زبان عربی، به یکی از دو چیزی که قرین همدیگرند «زوج» گفته می‌شود (اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ؛ بقره/۳۵) و وقتی بخواهند به هر دو با هم اشاره کنند باید از تعبیر «زوجین» استفاده کنند (فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى؛ قيامت/۳۹)؛ مثلا وقتی گفته شود زوجِ کبوتری را دیدم، به معنای این نیست که دوتا کبوتر را دیدم، بلکه به معنای آن است که کبوتری را دیدم که می‌دانم کبوتر دیگری هست که همسرِ اوست؛ پس زوج نه به معنای «دو چیز» بلکه به معنای هر چیزی است که قرینی و همتا [یا مقابل] ای داشته باشد. ▪️نکته مهم دیگر اینکه اگرچه «زوجه» (جمع آن: زوجات) برای اشاره به زنی که شوهر دارد، در زبان عربی به کار رفته، اما بسیاری از اهل لغت تذکر داده‌اند که این یک کاربرد غیرفصیح است و در کاربرد فصیح، همان گونه که برای مرد تعبیر زوج به کار می‌رود برای زن هم تعبیر زوج به کار می‌رود و شاید از این روست که در قرآن کریم کلمات «زوجة» و «زوجات» وجود ندارد؛ و این هم که در کلمات فقها رایج شده، برای این است که آنها می‌خواهند با این تعبیرمنظور دقیق خود را معین کنند که در مواردی که احکام و وظایف زن و مرد متفاوت است این احکام با هم خلط نشود و جالب اینجاست که اگرچه غالبا کلمه «تزویج» به معنای «ازدواج برقرار کردن» و «زنی را به همسریِ مردی درآوردن» (زوّجتُهُ إمراةً) به نحوی است که اسم زن به عنوان مفعول دوم می‌آید (فَلَمَّا قَضى زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها؛‌احزاب/۳۲) اما در قرآن کریم در مورد حور العین هیچگاه تعبیر «زوّجناهم حوراً» نیامده، بلکه همواره با حرف «بـ» آمده (زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عينٍ؛ دخان/۵۴؛ طور/۲۰) و برخی این را نشانه آن دانسته‌اند که قرآن کریم با این تعبیر می‌خواهد نشان دهد که این زوجیت با حورالعین، نکاح مرسوم و متداول بین ما تفاوتی دارد. ▪️جمع کلمه «زوج» ، «أزواج» است که با توضیحات فوق معلوم می‌شود که به معنای «دوتا دوتا»ها نیست، بلکه یا به معنای «همسر»ها (رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا، فرقان/۷۴؛ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَديثاً، تحریم/۳) و یا به عنوان مطلقِ «قرین‌»ها می‌باشد؛ چنانکه در مورد آیه «احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ» (صافات/۲۲) گفته‌اند به معنای «قرین‌ها»ی [=همنشینانِ] آنهاست که در کارهایشان بدانها اقتدا می‌کردند. 🤔بدین ترتیب در مورد کاربردهای «زوج» در قرآن باید دقت ویژه‌ای مبذول داشت، چنانکه برخی بر این باورند که در آیه «أَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهيجٍ» (حج/۵) زوج به معنای «رنگ» است از این جهت که همواره قرین هر چیزی است و یا در آیه «أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتَّى»([طه/۵۳) به معنای انواع متشابه و در آیه «مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ» (لقمان/۱۰) و آیه «ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ» (أنعام/۱۴۳)‌به معنای اصناف (صنف‌های گوناگون) است و یا در آیه «وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ»(تكوير/۷) به معنای آن است که هر پیروی قرین و همنشنی بهشتی یا جهنمیِ آن کسی می‌شود که پیرویش را می‌کرده است. و این توضیح ایشان نشان می‌دهد که این واژه، ظرفیتهای معنایی فراوانی دارد و همان طور که ایشان به برخی از ظرفیت‌هایی معنایی این واژه در برخی آیات اشاره کردند، شخص می‌تواند با یافتن شواهد کافی، در همین آیات، برخی دیگر از ظرفیت‌های معنایی این کلمه را پیاده کند. 🔖جلسه 784 http://yekaye.ir/ya-seen-36-36/ @Yekaye
🔹بَثَّ ▪️ماده «بثث» در اصل بر نشر و پخش کردن (مجمع البيان في تفسير القرآن، ج3، ص: 5) وبه تعبیر دیگر، پراکندن و آشکار کردن چیزی (معجم المقاييس اللغة، ج1، ص172) ویا پراکندن و برانگیختن چیزی، آن گونه که باد گرد و خاک را برمی‌انگیزاند و می‌پراکند (مفردات ألفاظ القرآن، ص108) و در یک کلام بر نشر (پخش کردن) و تفریق (پراکندن) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج1، ص212) دلالت دارد: چنانکه این تعبیر در آیات «بَثَّ فيها مِنْ كُلِّ دابَّة» (بقره/64؛ لقمان/10) ، «ما يَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ» (جاثیه/4) ، «بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وَ نِساءً» (نساء/1) از باب این است که با ایجاد آنها، آنان را در زمین پراکند و آشکار نمود. (مفردات ألفاظ القرآن، ص108) 🔸تفاوت «تفرّق» (متفرق کردن) و «بثّ» را در این دانسته‌اند که تفرق و فرقه به جدا کردن بین دو امر یا بیشتر اطلاق می گردد؛ اما «بث»‌برای جدا کردن اشیای متعدد و فراوان در مواضع مختلف به کار می‌رود؛ و از این رو برای جدایی انداختن بین دو چیز تعبیر تفرقه به کبار می‌رود، اما «بث» به کار نمی رود. (الفروق في اللغة، ص143) ▪️ «مبثوث» به چیزی که «متفرق و پراکنده شده» گویند: «يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ» (قارعه/4)؛ و تعبیر «وَ زَرابِيُّ مَبْثُوثَةٌ» (غاشیه/16) به معنای فرش‌های متعدد و متفرقی است که پهن شده‌اند. (معجم المقاييس اللغة، ج1، ص172) ▪️این ماده وقتی به باب انفعال می‌رود، به معنای پذیرفتن حالت پراکندگی است: «فَكانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا» (واقعه/6) ▪️این کلمه در معنای «حزن» هم به کار رفته « قالَ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْني إِلَى اللَّه» (یوسف/86)؛ برخی گفته اند بدین جهت که حزن و اندوه امری است که از آن شکایت می شود وشخص را برمی‌انگیزاند و آن را اظهار می دارد (معجم المقاييس اللغة، ج1، ص172) و برخی گفته‌اند از این جهت است که فکر و حواس انسان را پراکنده و مضطرب می‌کند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج1، ص212). برخی توضیح داده‌اند که «بثّ» در اینجا هم می‌تواند مصدر در تقدیر مفعول باشد یعنی پراکندگی‌ای که بر من عارض شده؛ و یا در معنای فاعل باشد، یعنی غمی که فکر مرا پراکنده می‌کند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص108) 🔸 و در تفاوت حزن با بث گفته‌اند که در کلمه حزن، تاکید کلام بر اندوه شدید است، اما در «بث» تاکید بر تشتتی و پراکندگیِ خاطری است که بر شخص عارض می‌گردد. (الفروق في اللغة، ص262) 📿ماده «بثث» 9 بار در قرآن کریم به کار رفته است. @Yekaye
🔹رِجالاً ▪️ماده «رجل» در اصل بر «پا» (عضوی که از ران تا قدم امتداد دارد) اطلاق می‌شده (وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشي عَلى رِجْلَيْنِ؛ نور/45) و استعمالش در اغلب مشتقات آن ربطی به این معنا دارد. (معجم المقاييس اللغة، ج2، ص492) و جمع آن «أرجُل» ‌است: «أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِها» (اعراف/195) «وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْن» (مائده/6) ، «لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلاف» (اعراف/124 و طه/71 و شعراء/49) ▪️«راجل» به کسی می‌گویند که مسیری را پیاده (روی پا) بپیماید؛ که جمع آن «رِجال» می‌شود: «فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالاً أَوْ رُكْباناً» (بقره/269) ، «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً» (حج/29) (و البته «رجال» جمع رَجُل هم هست که توضیح داده خواهد شد.) (مفردات ألفاظ القرآن، ص345) ▪️از مشتقات معروف این ماده، کلمه «رَجُل» به معنای «مرد» است که وقتی به صورت مفرد یا مثنی به کار می‌رود، در مقابلش «امرأة» (زن) به کار می‌رود (وَ إِنْ كانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ، نساء/12؛ اسْتَشْهِدُوا شَهيدَيْنِ مِنْ رِجالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتان، بقره/286) اما وقتی به صورت جمع می‌آید (که آن هم به صورت «رجال» جمع بسته می‌شود) در مقابلش «نساء» (زنان) به کار می‌رود: «بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وَ نِساءً» (نساء/1) ، «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» (نساء/34) ، «وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدان» (نساء/75 و 98) ، «وَ إِنْ كانُوا إِخْوَةً رِجالاً وَ نِساءً» (نساء/176) ، «وَ لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ وَ نِساءٌ مُؤْمِنات» (فتح/25) ، «إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساء» (اعراف/81 و نمل/55). البته ندرتاً به زن، «الرجله» گفته می‌شود (معجم المقاييس اللغة، ج2، ص493) و برخی گفته‌اند که این تعبیر در مورد زنی به کار می‌رود که از جهتی به مردان شبیه شده باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص344) ▪️درباره وجه تسمیه مرد به «رَجُل»، برخی این را خارج از معنای اصلی این ماده (پا) دانسته اند (معجم المقاييس اللغة، ج2، ص492) اما برخی بر این باورند که چون در میان زن و مرد، این مردانند که عموما روی پای خود می‌ایستند و به خود متکی‌اند و مخارج خود و خانواده را تامین می‌کنند، از این ماده برای نامیدن آنها استفاده شده است؛ برخلا زن، که غالبا از واژه‌هایی مانند «أنثی» ، «مرأة» که دلالت بر نرمی دارد استفاده می‌شود (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص71) و موید آن این است که از ابن سیده نقل شده که وقتی «رَجُل» به عنوان صفت به کار می‌رود، دلالت بر شدت و کمال می‌کند (لسان العرب، ج11، ص266) و موید دیگرش اینکه برای مردانگی و صلابت، و اشاره به شخصی که به خود متکی است تعبیر «رجل» را به کار می‌برند «وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعى»(يس/20) ، «وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ» (غافر/28) ، «أَ تَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ» (غافر/28) (مفردات ألفاظ القرآن، ص344) و حتی گاه از این حیث به نحوی به کار می‌برند که شامل زنان باصلابت هم می‌شود: «وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسيماهُمْ» (اعراف/46) ، «فيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا» وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرينَ (توبه/108) ، «رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ» (نور/37) ، «مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ» (احزاب/23) «وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنّ» (جن/6) 🔸البته کلمه «مرء» هم برای مرد به کار می‌رود و در تفاوت این دو گفته‌اند «رجل» به نحوی دلالت بر قوت در انجام کارها دارد و از این جهت در مدح افراد گفته می‌شود: «انه رَجُلٌ» (در فارسی می‌گوییم: او مرد است و کار مردانه می‌کند) ولی «مرء» بیشتر ناظر به ادب شخص است چنانکه «مروّت» به ادب شخص ناظر است. (الفروق في اللغة، ص271) 📿ماده «رجل» و مشتقات آن 73 بار در قرآن کریم به کار رفته است. @Yekaye
🔹نِساءً ▪️کلمه «نساء» و هم‌خانواده‌هایش، یعنی «نِسْوَة» و «نِسْوَان» و «نِسُون» همگی لفظ جمعی است به معنای «زنان»، که لفظ مفردی از آنها در زبان عربی وجود ندارد. (كتاب العين، ج7، ص303) برخی گفته‌اند مفرد آن همان «المرأة» است که از لفظی دیگر است؛ همانند «قوم» که آن هم مفرد ندارد و مفردش «المرء» است: «لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى أَنْ يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنّ» (حجرات/11) (مفردات ألفاظ القرآن، ص804) 🔸از این چهار کلمه ظاهرا فقط دوتای آنها در قرآن به کار رفته است: «نسوة» که فقط 2 بار به کار رفته (وَ قالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ؛ ما بالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَ؛ يوسف/30و50) و بقیه موارد «نساء» بوده است. برخی در تفاوت این دو گفته‌اند کلمه «نسوة» به خاطر حرف «و» دلالت بر سقم و مرض، و بنوعی بار تحقیر آمیز دارد؛ اما کلمه «نساء» به خاطر حرف «الف» دلالت بر رفعت و عزت و کرامت دارد و هنگام یاد کردنِ با احترام از زنان این تعبیر به کار می‌رود. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج12، ص112) ▪️در حدی که تفحص شد، هیچیک از اهل لغت این کلمه را به دو ماده «نسی» و «نسأ» برنگردانده‌اند، پس اگر بخواهیم در زبان عربی ماده‌ای برای آن قائل شویم، باید آن را از ماده «نسو» بدانیم؛ هرچند برخی اصل این واژه را وارد شده از زبانهای آرامی و سریانی و عبری می‌دانند؛ همان طور که کلمه «اولاء» (هولاء و اولئک) که آن هم جمع مذکری است که مفرد ندارد، برگرفته از زبانهای سیانی و آرامی می دانند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج12، ص111) البته خود همین افراد هم بر این باورند که به هر حال، نسبتی بین این ماده و ماده‌های نزدیکش در عربی وجود دارد. مثلا: ▫️ماده «نسأ» دلالت بر تاخیر دارد (نسأت المرأة، یعنی ایام حیض او به تاخیر افتاد) و چه‌بسا با توجه به برتری و تقدمی که مرد از حیث قوت بدنی بر زن دارد این واژه به کار رفته باشد (همان، ج4، ص71 ؛ و ج12، ص112 ). ▫️ویا اگر به تفاوت «ذکر» و «نسیان» توجه شود، و از سوی دیگر اینکه برای مرد (جنس مذکر) از واژه «ذَکَر» استفاده می‌شود؛ بعید نیست که کلمه «نساء» هم به نحوی به ماده «نسی» مرتبط بوده باشد؛ چنانکه در باب قرار دادن شهادت دو زن به جای یک مرد هم به نحوی به نسیان آنان (البته نه با ماده «نسی»، بلکه با ماده «ضلّ») اشاره شده است: «وَ اسْتَشْهِدُوا شَهيدَيْنِ مِنْ رِجالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَكِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى» (بقره/282) ▫️همچنین بعید نیست که در اشتقاق کبیر (ویا حتی از باب تقدیم و تاخیر حرف همزه در درون مشتقات یک ماده، همانند «ملائکه» که ریشه آن را ألک نیز دانسته‌اند)، بتوان بین کلمه «نساء» و «إنسان» و «اُنس» و «ناس» نیز ارتباطی برقرار کرد. بویژه بر مبنای کسانی که رکن اصلی کلمه در زبان عربی را دو حرف می‌دانند، که چنانکه در ذیل ماده «رب» اشاره شد، در جایی که یک حرف از سه حرف اصلی، از حروف عله ویا همزه باشد، این احتمال بسیار تقویت می‌شود. 📿در هر صورت، اگر ما ماده کلمه «نساء» و «نسوة» را «نسو» بدانیم، این ماده جمعاً 59 بار در قرآن کریم به کار رفته است. @Yekaye
🔹تَسائَلُونَ ▪️ماده «سءل» در اصل به معنای درخواست و طلب کردن چیزی از کسی به کار می‌رود (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج5، ص8). مصدر آن «سؤال» (قالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى نِعاجِهِ؛ ص/24) در فارسی نیز بسیار رایج است؛ و تفاوتش با «طلب» در این است که طلب یک امر نفسانی است که چه‌بسا ممکن است به مرتبه اظهار کردن نرسد؛ (التحقيق، ج5، ص8). 🔸همچنین ماده «سول» (به معنای حاجتی که نفس برای رسیدن بدان حرص می‌ورزد) - که برخی آن را به صورت «سؤل» ثبت کرده‌اند و کلمه «تسویل» (زینت دادن و آراستن کار زشت) از آن می‌آید - نیز چه بسا در اصل به همین «سأل» برگردد. 🔖 (درباره «سول» قبلا در جلسه 151 http://yekaye.ir/muhammad-47-25/ توضیح داده شد.) 🔸همچنین باید این ماده و ماده «سیل» که دلالت بر جریان و امتداد دارد (معجم المقاييس اللغة، ج3، ص123؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص437) نیز تفاوت گذاشت. ▪️برخی توضیح داده‌اند که با ماده «سأل» می‌توان هر چیزی را مورد درخواست قرار داد: ‌اعم از خبر، مال، عطاء، علم و ... (التحقيق، ج5، ص8). ▫️اما برخی خواسته‌اند کل این درخواستها را در دو قسم قرار داده‌اند؛ یعنی گفته‌اند هرآنچه با کلمه «سأل» مورد درخواست قرار می‌گیرد، یا درخواست معرفت، و یا هر چیزی است که به معرفت منجر شود؛ و یا درخواست مال و هر چیزی که مال منجر شود؛ و البته توضیح داده‌اند که در جایی که «سوال» در مقام درخواست معرفت است، منحصر به جایی که انسان چیزی را نمی‌داند و می‌خواهد بفهمد نیست (مفردات ألفاظ القرآن، ص437)؛ و اتفاقا در همین راستا برخی توضیح داده‌اند که اساساً تفاوت «سوال» و «استفهام» این است که در استفهام، مساله اصلی طلب فهم است؛ اما سوال می‌تواند با انگیزه‌های دیگری باشد (الفروق في اللغة، ص19) مثلا مواردی که خداوند سوال می‌کند؛ که گاه برای ساکت کردن و خاموش کردن کسانی است که باور غلطی دارند: «وَ إِذْ قالَ اللَّهُ يا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاس ...» (مائده/116) یا « وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتي كانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ...» (اعراف/163) ویا از باب بازخواست است «وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ» (تكوير/8) ، «لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ» (انبیاء/23) و ... (مفردات ألفاظ القرآن، ص437) ▫️با این حال به نظر می‌رسد مواردی هست که لزوما به این دو برنمی‌گردد، بلکه مطلق درخواست برای انجام کاری است: «وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِمْ مِنْ أَقْطارِها ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْها وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلاَّ يَسيراً» (احزاب/14) ▪️فعل «سأل» از افعالی دو مفعولی است: «أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً» (مومنون/72) ، «لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» (عنکبوت/61؛ لقمان/25؛ زمر/38؛ زخرف/9) هرچند گاه برای مفعول دومش از حروف «ب» ، «من» و «عن» استفاده می‌شود. برخی چنین توضیح داده اند که: ▫️- وقتی سوال برای معرفت باشد، با حرف «عن» ویا با حرف «ب» می‌آید: «وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ» (اسراء/85) «إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي» (بقرة/186) «لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ» (مائده/101) «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ» (معارج/1)؛ ▫️- وقتی سوال در مورد مال باشد با حرف «من» می‌آید: «وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ» (نساء/32) ، «فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ» (یونس/72) (مفردات ألفاظ القرآن، ص438) ▫️هرچند برخی بر این باورند که حرف «ب» ربطی به مال ویا معرفت ندارد، بلکه اساساً برای تاکید می‌آید: «فَسْئَلْ بِهِ خَبيراً» (فرقان/59) «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ» (معارج/1) (التحقيق، ج5، ص8) . ▪️کاربرد این ماده در قالب اسم فاعل (سائل) عموما در مورد طلب مال به کار می‌رود: «وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ» (ضحى/10) ، «لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ» (ذاريات/19) (مفردات ألفاظ القرآن، ص438)؛ هرچند که درباره طلب معرفت: «لَقَدْ كانَ في يُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آياتٌ لِلسَّائِلينَ» (یوسف/7)؛ و بلکه در مورد مطلقِ جویندگان: «وَ جَعَلَ فيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَكَ فيها وَ قَدَّرَ فيها أَقْواتَها في أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلينَ» (فصلت/10) نیز به کار می‌رود. ▪️«مسئول» به معنای کسی ویا چیزی است که مورد سوال (و بازخواست) واقع می‌شود: «أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْؤُلاً» (اسراء/34) «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً» (اسراء/36) «لَهُمْ فيها ما يَشاؤُنَ خالِدينَ كانَ عَلى رَبِّكَ وَعْداً مَسْؤُلاً» (فرقان/16) «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ» (صافات/24) @Yekaye 👇ادامه توضیح ماده «سأل»👇
ادامه توضیح ماده «سئل» و عبارت «تسائلون به» ▪️این ماده وقتی به باب تفاعل می‌رود به معنای سوال کردن برخی از برخی (سوال کردن از همدیگر) است (لسان العرب، ج11، ص318) «أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ» (صافات/27 و 50؛ طور/25) ، «عَمَّ يَتَساءَلُونَ» (نبأ/1) ، «فَعَمِيَتْ عَلَيْهِمُ الْأَنْباءُ يَوْمَئِذٍ فَهُمْ لا يَتَساءَلُونَ» (قصص/66) ، «وَ كَذلِكَ بَعَثْناهُمْ لِيَتَسائَلُوا بَيْنَهُمْ» (کهف/19) ، «فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُونَ» (مومنون/101) 📿 اگر ماده «سول» (سؤل) و مشتقات آن («سَوَّلَ» ، «سَوَّلَتْ» و «سُؤْلَک») را – که جمعا 5 بار در قرآن کریم به کار رفته – را خارج از ماده «سئل» بدانیم، باید گفت ماده «سأل» و مشتقات آن 128 بار در قرآن کریم به کار رفته است. 🔹اللَّهَ الَّذي تَسائَلُونَ بِهِ اینکه در عبارت «تَسائَلُونَ بِهِ» حرف «ب» در اینجا چه معنایی ایجاد کرده، ▪️برخی گفته‌اند باء قسم است؛ یعنی این عبارت از باب «اسألک بالله» است (یعنی همان خدایی که همدیگر را به او سوگند می دهید؛ او تو را به خدا سوگند می‌دهد و تو را به خدا سوگند می دهی) و ▪️ برخی گفته‌اند باء سببیه است، یعنی همان خدایی که به واسطه اوست که از همدیگر درخواست می‌کنید (مجمع البيان، ج3، ص6 ؛ البحر المحيط، ج3، ص497 )، که این معنا را می‌توان اعم از معنای اول گرفت؛ یعنی «به واسطه او»، ▫️می‌تواند به معنای «به حق او»، «با سوگند به او» باشد؛ و می‌تواند به معنای «با اعتماد بر او» باشد؛ ▫️و می‌تواند به معنای «به حکم او» باشد؛ که در این معنای آخر، چه‌بسا حرف «ب» به «عن» برگردد؛ چنانکه برخی مترجمان، بر اساس این معنا، چنین ترجمه‌ کرده اند: «از او پرسش شوید» (ترجمه معزی، ص77) یا «آن خداى كه شما را بپرسند از وى، يعنى به حكم وی» (تاج التراجم فى تفسير القرآن للاعاجم، (اسفراينى)، ج2، ص458) 📖اختلاف قراءات کلمه تَسائَلُونَ ▪️در قرائت اهل کوفه (عاصم، حمزه و کسائی) و روایتی از ابوعمر (بصره) و خلف و حسن و اعمش (از قرائات اربعه عشر) به صورت «تَسائَلُونَ» قرائت شده است؛ که در اصل «تتسائلون» بوده، یکی از «ت»ها حذف شده، شبیه «تنزل الملائکه» (قدر/4)، که در اصل «تتنزل الملائکه» بوده است. ▪️در قرائت اهل مدینه (نافع) و مکه (ابن کثیر) و شام (ابن عامر) و بصره (ابوعمرو در روایت مشهورش) و نیز در قرائت یعقوب و ابوجعفر (از قراء عشره) به صورت «تَسّائَلُونَ» (با سین مشدد) قرائت شده که در این حالت نیز در اصل «تتسائلون» بوده، یکی از «ت»ها به خاطر نزدیک بودن مخرج، به حرف «س» تبدیل و در آن ادغام شده است. ▪️در قرائت ابن مسعود به صورت «تَسئَلُونَ» قرائت شده، که در این صورت، فعل ثلاثی مجرد می‌باشد. 📚مجمع البيان، ج3، ص4 ؛ إعراب القرآن (نحاس)، ج1، ص197 ؛ البحر المحيط، ج3، ص496-497 @Yekaye
🔹الْأَرْحامَ درباره ماده «رحم» قبلا بیان شد که ▪️این ماده در اصل دلالت بر معانی‌ای همچون رقت و و عطوفت و مهربانی (= رأفت) می‌کند؛ و به تعبیر دیگر، دلالت بر «رقت قلب همراه با احسان کردن» می‌کند که گاه ممکن است در مورد «احسان کردن بدون لحاظ رقت قلب» به کار رود (مثلا وقتی در مورد خداوند به کار می‌رود) و یا «رقت قلب بتنهایی». درواقع، رحمت، ‌تجلی رأفت، و ظهور شوق و شفقت است، و مربوط به مقام ابراز نسبت به چیز خاصی است که در آن خیر و صلاح مخاطب لحاظ می‌شود، ولو خود مخاطب آن را خوش ندارد، مانند خوراندن دوای تلخ به مریض... ▪️«رَحِم» (جمعِ آن: «الأرحام») نیز همانند «رحیم» صفت مشبهه است (که البته استمرار و تاکید کلمه کمتر از «رحیم» است) و به معنای کسی است که رحمت همواره به وی پابرجاست؛ که مصداق اتم آن خویشاوندان است (لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحامُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُم؛ ممتحنه/۶)؛ و نزدیکترین خویشاوندان که چنین رحمتی بر انسان دارد، مادر است؛ و به همین مناسبت بر محلی از بدن مادر که محل شکل‌گیری و رشد فرزند است، «رَحِم» گفته می‌شود (ما خَلَقَ اللَّهُ في أَرْحامِهِنَّ، بقره/۲۲۸؛ ُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحامِ، آل‌عمران/۶؛ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَيَيْن، انعام/۱۴۳ و ۱۴۴؛ َ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ، لقمان/۳۴) ▪️البته برخی مساله را از آن سو توضیح داده و گفته‌اند «رَحِم» (که به صورت «رَحْم» ، «رِحْم» و «رِحِم» نیز تلفظ شده) عضوی در بدن زن است که نطفه را نگه می‌دارد تا جنین شود و رشد کند و به صورت بچه به دنیا بیاید؛ و چون «خویشاوندی نسبی» نهایتا به «رَحِمِ واحد» منتهی می‌شود، از این خویشاوندی به «رَحِم» تعبیر می‌شود و به خویشاوندان (کسی که دارای پیوند خویشاوندی است)، «أولوا الأرحام» (صاحبان رحم‌ها، برخورداران از خویشاوندی) (أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ؛ انفال/۷۵ و احزاب/۶) گفته می‌شود. ▪️راغب اصفهانی کلمه «رُحْم» (وَ أَقْرَبَ رُحْماً؛ کهف/۸۱) را عیناً مشابه «رَحِم» دانسته‌ که به نحو استعاری برای خویشاوندی به کار گرفته شده؛ اما دیگران (خلیل، ابن منظور و ...) بر این باورند که «الرُّحْم» [یا: الرُّحُم] مصدر، و به همان معنای «الرَّحْمة» است و وقتی می‌گویند «ما أقرب رُحمَ فلانٌ» به معنای این است که: فلانی چقدر فرد مهربان و نیکوکاری (ذا مَرْحَمَةٍ و بِرٍّ) است» و بر این اساس، تعبیر «وَ أَقْرَبَ رُحْماً» (یس/15) به این معنا می‌شود که نسبت به پدر و مادرش بسیار مهربان‌تر از آن پسرکی بود که خضر او را به قتل رساند. 🔖جلسه 762 http://yekaye.ir/ya-seen-36-15/ 📖اختلاف قراءات ▪️در اغلب قرائات کلمه «الْأَرْحامَ» به صورت منصوب قرائت شده؛ که به لحاظ نحوی دو گونه قابل تحلیل است: ▫️ یکی اینکه عطف به مجموع جار و مجرور «به» باشد (= تسائلون به و تسائلون الارحام) و ▫️دوم اینکه عطف به الله باشد (= اتقوا الله و اتقوا الارحام: پروای خویشاوندان را داشته باشید که مبادا قطع رحم کنید) ▪️اما در قرائت حمزه (از قراء کوفه) و حسن و اعمش (از قراء اربعه عشر) و برخی قرائات غیرمشهور (ابراهیم نخعی و قتاده و مطوعی و مجاهد و ابن‌عباس و ابورزین و یحیی بن وثاب و طلحه بن مصرف و ابن مسعود و اصفهانی و روایت حلبی از عبدالوارث و ابان بن تغلب و ابوایاس هارون بن علی بن حمزه کوفی)، مجرور: «الأرحامِ» قرائت شده، که در این صورت، یا عطف به ضمیر «ه» می‌باشد (یعنی در اصل چنین بوده: تسائلون به و بالارحام) ویا مجرور به باء مقدر؛ ویا از باب قَسَم است. که ابوحیان نشان می‌دهد که این قول آخر ناشی از آن بوده که عطف کلمه بر ضمیر مجرور به حرف جر را جایز نمی‌دانسته‌اند در حالی که در شعر عرب شواهد فراوانی دارد. ▪️و در برخی قرائات غیرمشهور (ابراهیم بن یزید)، مرفوع: «الأرحامُ» هم قرائت شده است؛ که در این صورت آن را می‌توان مبتدا گرفت برای خبری محذوف، که جمله قبل بر آن دلالت می‌کند (یعنی: الارحامُ مما یجب ان یتقوه). ▪️و در قرائت ابن مسعود و روایتی از اعمش، با حرف «ب» قرائت شده است: یعنی به صورت: «تساءلون به و بالأرحامِ». 📚مجمع البيان، ج3، ص4 ؛ إعراب القرآن (نحاس)، ج1، ص197-198 ؛ البحر المحيط، ج3، ص497-500 ؛ معجم القرائات، ج2، ص5-7 @Yekaye
🔹رقيباً ▪️درباره اینکه اصل ماده «رقب» چیست، گفته‌اند برافراشتگی [= انتصاب] ای است به منظور تحت نظر داشتن چیزی (معجم مقاييس اللغة، ج2، ص427)؛ و به تعبیر دیگر، تحت نظر داشتن و مراقبتی است به منظور تفتیش و بررسی از اوضاع و احوال کس یا چیزی که تحت نظر قرار گرفته است (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج4، ص201) ▪️بر این اساس، گردن را هم به این مناسبت «رقبة» (جمعِ آن «رقاب»: فَإِذا لَقيتُمُ الَّذينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ؛ محمد/4) گفته‌اند که شخص هنگام زیر نظر داشتن چیزی باید آن را برافراشته کند (معجم مقاييس اللغة، ج2، ص427) و در میان اعضای بدن، عاملی است که موجب می‌شود چشم و گوش و سایر اعضایی که می‌خواهند چیزی را تحت نظر قرار گیرند، مشرف بر محیط باشند. (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج4، ص201) ▪️هرچند برخی بر این باورند که ابتدا کلمه «رَقَبَة» به معنای «گردن» در کار بوده، و به مناسبت، این کلمه به معنای «برده» به کار رفته «وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ» (نساء/92)، «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكينِ و ... وَ فِي الرِّقاب» (توبه/60) (مفردات ألفاظ القرآن، ص362) ظاهرا مناسبتش این است که برده باید به هرچه مولایش بگوید گردن بنهد، گویی طنابی بر گردن او نهاده‌اند و او را به هر سو که می‌خواهند می‌برند. ▪️این ماده وقتی به باب افتعال می‌رود، بدین معناست از روی اختیار، مراقبت و تحت نظر داشتن دیگری را عهده دار شوند: وَ ارْتَقِبُوا إِنِّي مَعَكُمْ رَقيبٌ (هود/93) که اسم فاعل آن «مرتقب» می‌شود «فَارْتَقِبْ إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ» (دخان/59) که این آیه بدین معناست که تو با دقت امور آنان را زیر نظر بگیر همان طور که آنان در قبال تو چنین می‌کنند (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج4، ص203) ▪️و وقتی به باب تفعل می‌رود «ترقّب» به معنای آن است که احتراز کردن از کسی است که مراقب است: «فَأَصْبَحَ فِي الْمَدينَةِ خائِفاً يَتَرَقَّبُ ... فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ» (قصص/18و21) (مفردات ألفاظ القرآن، ص362) در واقع، او مراقبت می‌کند پس تو مترقب باش که به دام مراقبت او نیفتی (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج4، ص203) ▪️از آنجا که در این ماده به نوعی معنای تحت مراقبت قرار دادن اشراب شده است، برای مراقبت بر عهد و پیمان نیز به کار می‌رود: «كَيْفَ وَ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لا يَرْقُبُوا فيكُمْ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً ... لا يَرْقُبُونَ في مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً» (توبه/8-10) یعنی آنان نه قرابت و خویشاوندی و نه هیچ عهد و پیمانی را در قبال شما مراقبت و مراعات نمی‌کنند (مجمع البيان، ج5، ص14؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج4، ص203) @Yekaye 👇ادامه توضیح ماده «رقب»👇