961) 📖 وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِی مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیمانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى كُلِّ شَیءٍ شَهیداً 📖
💢ترجمه
و برای هریک قرار دادیم موالی [افرادی که اولیترند] از آنچه باقی گذاشتند والدین و خویشاوندان و کسانی که با شما پیمان بستهاند [با آنها همقسم شدهاید] پس نصیب آنان را بدیشان بدهید که خداوند بر هر چیزی شاهد است.
سوره نساء (4) آیه 33
1398/8/26
19 ربیعالاول 1441
@yekaye
🔹موالِی
▪️درباره ماده «ولی» گفته شده که اصل آن، دلالت بر «قرب» و نزدیکی میکند، چنانکه تعبیر «تَبَاعَدَ بعد وَلْىٍ» یعنی بعد از نزدیکی دور شد. (معجم المقاييس اللغة، ج6، ص141)
▫️ برخی دقت بیشتری به خرج دادهاند که نه به هرگونه قرب و نزدیکی، بلکه دلالت دارد بر وقوع چیزی در ورای چیز دیگر (که وراء، اعم از جلو یا پشت سر است) در حالی که رابطهای بین آنها باشد، و در واقع، «قرب» و نزدیکی لازمه و اثر این معناست، نه اصل آن (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13، ص203)؛
▫️به تعبیر دیگر، به معنای اتصال دو چیز است بدون اینکه فاصلهای بین آنها باشد (مجمع البيان، ج3، ص65)؛
▫️و این استعاره گرفته میشود برای نزدیکی از حیث مکان، نسبت، دین، دوستی، نصرت، اعتقاد، و ... (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۸۵)
چنانکه فعل «ولی یلی» - که کاربرد رایج آن به صورت «وَلِيَ يَلِي» است، اما ندرتاً به صورت «وَلَي يَلِي» هم به کار رفته است (المصباح المنير، ج2، ص673) - در جایی به کار میرود که چیزی در پس چیز دیگری باشد «قاتِلُوا الَّذينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ» (توبه/123) ویا در پی او بیاید؛
▫️ و حتی برخی اگرچه کلمه «وَلْي» را به همان معنای «قُرْب» دانستهاند، اما اشاره کردهاند که برخی این کلمه را هم به معنای «حصول امر دومی بعد از امر اول بدون فاصله» دانستهاند (المصباح المنير، ج2، ص673)
▪️مصدر ثلاثی مجرد آن «ولایت» است که هم به صورت «وَلَايَةُ» و هم به «وِلَايَةُ» به کار میروند و برخی گفتهاند اولی به معنای «نصرت دادن» و دومی به معنای کاری را برعهده گرفتن میباشد، هرچند که گفته شده «وِلَايَةُ» و «وَلَايَة» شبیه «دِلَالة» و «دَلَالة» است و حقیقتش همان کاری را برعهده گرفتن (مفردات ألفاظ القرآن، ص885) و تدبیر امور کس دیگری را عهدهدار شدن (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13، ص204) است؛ و در هر دو آیه «ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّى يُهاجِرُوا» (انفال/22) و «هُنالِكَ الْولايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً» (کهف/44) این کلمه هم به فتح و هم به کسر واو قرائت شده است.
▫️برخی توضیح دادهاند که ولایت اگرچه مثل اغلب کلمات ابتدا در معانی محسوس و مادی به کار رفته و سپس در معانی معنوی به کار رفته، اما وقتی آن را در معنای معنویاش در نظر میگیریم لازمهاش آن است که ولیّ با کسی که ولایتش را عهدهدار شده نسبتی داشته باشد گه کس دیگری چنان نسبتی را ندارد، و هر شأنی از آن شخص را که دیگری بتواند در آن شخص پی بگیرد، ولیّ است که عهدهدارش میشود؛ همانند ولیّ میت که عهدهدار اموال او میشود یا ولیّ طفل که تدبیر امور طفل را عهدهدار میگردد و یا ولیّ نصرت که یاری کردن همه جانبه فرد مورد ولایت خود را عهده دار میگردد و خداوند بدین معنا ولیّ بندگانش در تمامی امورشان در دنیا و آخرت است؛ و همین طور سایر ولایتها. (الميزان، ج6، ص12)
▫️و شاید به همین جهت است که خداوند متعال در آیات متعدد هرگونه رابطه ولایت بین مومنان و کافران را نفی کرده: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ إلى قوله: وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ» (المائدة/51) ، «لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ أَوْلِياءَ» (التوبة/23)، «وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ» (أعراف/3)، «ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ» (الأنفال/72)، «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ» (الممتحنة/1)؛ اما بینن خود کافران و نیز بین کافران و شیاطین رابطه موالات در دنیا را پذیرفته «إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» (الأعراف/30)، «إِنَّا جَعَلْنَا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ» (الأعراف/27)، «فَقاتِلُوا أَوْلِياءَ الشَّيْطانِ» (النساء/76) هرچند این رابطه در آخرت را بین خود آنان نیز انکار کرده است: «یَوْمَ لا يُغْنِي مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئاً» (الدخان/41) (مفردات ألفاظ القرآن، ص885-886)
@yekaye
👇ادامه👇
ادامه توضیح ماده «ولی»
▪️این معنای در پی هم آمدن ویا پشت سر هم بودنی که امر سومی بین آنها نباشد، بنوعی معنای سزاوارتر بودن را میرساند، از این روست که کلمه «أولی» به معنای «سزاوارتر» (یعنی نسبت اولی با دومی از هر امر ثالثی بیشتر است) از همین ماده درست شده است: «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوهُ» (آل عمران/68) «إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقيراً فَاللَّهُ أَوْلى بِهِما» (نساء/135) «أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ» (انفال/75 و احزاب/6) «ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذينَ هُمْ أَوْلى بِها صِلِيًّا» (مریم/70) «النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» (احزاب/6) و «أَوْلى لَكَ فَأَوْلى» (قیامت/34 و 35) که در خصوص مورد اخیر برخی این احتمال را که در اینجا «أولی» فعل متعدی در معنای «نزدیک کردن» ویا به معنای «انزجر» باشد، منتفی ندانستهاند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص887)
▪️«مولی» (جمع آن: «موالی») هم که به معانی آزادکننده، بردهی آزادشده، بلکه صاحب برده و خود برده [وَ هُوَ كَلٌّ عَلى مَوْلاهُ؛ نحل/76]، رئیس و سروری که از او اطاعت میشود، نزدیکان و خویشاوندان بویژه پسرعمو [وَ إِنِّي خِفْتُ الْمَوالِيَ مِنْ وَرائي، مریم/5؛ِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ مَواليكُمْ، احزاب/5]، همقسم، پسرعمو، ناصر و یاور [بَلِ اللَّهُ مَوْلاكُمْ وَ هُوَ خَيْرُ النَّاصِرينَ، آل عمران/150؛ أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا، بقره/286؛ أَنَّ اللَّهَ مَوْلاكُمْ نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصيرُ، انفال/40]، همسایه، وارث [لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ مِمَّا تَرَكَ؛ نساء/33]، و شخص سزاوارتر، به کار میرود، از همین باب است چرا که همه اینها در جهتی از جهات به شخص مربوطه (بنده به صاحبش، دو همقسم یا همنشین یا پسرعمر و ...) به همدیگر، یا رئیس به مرئوسین از جهتی (مثلا یاری کردن، یا تدبیر وی را برعهده گرفتن یا ...) سزاوارتر از دیگرانند؛
▫️و یا وقتی قرآن کریم میفرماید «النَّارُ هِيَ مَوْلاكُمْ» (حدید/15) یعنی این نار به شما سزاوارتر است. (مجمع البيان، ج3، ص65)
اغلب اهل لغت بر این باورند که «ولیّ» (جمع آن: أولیاء) و «مولی» به یک معنا هستند ؛ و هر دو هم در معنای فاعلی (اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا، بقرة/257؛ إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ، أعراف/196؛ وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ، آل عمران/68؛ [جَعَلْنَا الشَّياطينَ أَوْلِياءَ لِلَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ، اعراف/27]؛ ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا، محمد/11؛ نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصِيرُ، أنفال/40؛ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلى، حج/78؛ وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ» (التحريم/4؛ ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِ، أنعام/62) و هم در معنای مفعولی [أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ، یونس/62؛ إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاس، جمعه/6؛ فَقاتِلُوا أَوْلِياءَ الشَّيْطان، نساء/76؛ فَتَكُونَ لِلشَّيْطانِ وَلِيًّا، مریم/45؛ وَ إِنِّي خِفْتُ الْمَوالِيَ مِنْ وَرائي، مریم/5] [چنانکه گاه در یک آیه هردوی معنای فاعلی و مفعولی با هم به کار رفته است: «يَوْمَ لا يُغْني مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئاً» (دخان/41)] (مفردات ألفاظ القرآن، ص885)
▪️البته برخی به تفاوت ظریفی بین «ولی» و «مولی» قائلند و آن اینکه «مولی» چهبسا مصدر میمی یا اسم مکان باشد که در صورت اخیر یعنی کسی که به نحوی به ولایت متلبس شده باشد (الميزان، ج4، ص341)
و برخی نیز بر اسم مکان بودن «مولی» اصرار دارند و گفتهاند یعنی محل ولایت؛ و آن مصداقی است که ولایت در آن بروز و ظهور مییابد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13، ص204)
و آن وقت فرقشان این میشود که «ولیّ» بر وزن فعیل، صفت مشبهه است و صرفا دلالت بر اتصاف به صفت ولایت دارد؛ اما «مولی» و صیغه «مَفعَل» که برای اسم مکان به کار میرود، دلالت بر تمرکز فعل و محا تجمع و سرچشمه آن کار قرار گرفتن دارد، از این رو، تعبیر «مولی» تعظیم و تجلیل بیشتری [در خصوص جایی که در معنای فاعلی به کار میرود] دارد. (همان، ص205)
▪️ «والی» هم گاه به همین معنای «ولیّ» به کار میرود: «وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ» (الرعد/11) (مفردات ألفاظ القرآن، ص885)
@yekaye
👇ادامه👇
ادامه توضیح ماده «ولی»
▪️این ماده وقتی به باب تفعیل (ولّی یولّی تولیة) میرود به معنای این است که چیزی را در امری و یا کاری، ورای چیز قبلی قرار دهند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13، ص206)؛
▫️بدین ترتیب تعبیر «ولّی وجهه کذا» که به معنای روی آوردن به چیزی است: «فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ» (البقرة/144) «وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ» (بقره/149 و 150) «فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلى قَوْمِهِمْ مُنْذِرينَ» (احقاف/29) «فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» (بقره/115) «لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِب» (بقره/177) یعنی روی خود را به سمت آن چیز و در پی توجه به آن چیز قرار دادن؛
▫️و وقتی با تعبیر عنه بیاید «وَلَّى وجهَهُ عن کذا» به معنای رویگردان شدن از چیزی است، گویی روی خود را در ورای آنچه در آن بوده قرار میدهد و از مواجهه قبلی با آن به جهت ورای آن برمیگردد: «سَيَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ» (بقره/142)
[که گاهی بدون حرف «عن» و با قرینههای کلام، این مفهوم رویگردان شدن (و نه روی آوردن) فهمیده میشود:] «فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ كَأَنَّها جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً» (نمل/10 و قصص/31)، «إِذا وَلَّوْا مُدْبِرينَ» (نمل/80 و روم/52) «وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفاً» (انفال/16) [«وَلَّوْا عَلى أَدْبارِهِمْ نُفُوراً» (اسراء/46)، «وَ إِنْ يُقاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ» (آل عمران/111)، «وَ لَقَدْ كانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا يُوَلُّونَ الْأَدْبارَ» (احزاب/15) «سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ يُوَلُّونَ الدُّبُرَ» (قمر/45)، «وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا وَلَّى مُسْتَكْبِراً» (لقمان/7) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13، ص206)
▪️اما وقتی به باب تفعل برود به معنای پذیرش ولایت است؛ [در این حالت کلمه «متولی» نیز همانند «ولیّ» در دو معنای فاعلی و مفعولی به کار میرود؛ یعنی]
▫️هم در خصوص کسی که «ولایت و سرپرستی کس دیگری» را میپذیرد تا عهدهدار امور او شود: «إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتابَ وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ» «وَ إِذا تَوَلَّى سَعى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فيها» (بقره/205) ، «يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبيلِ الْمُؤْمِنينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى» (نساء/115)
▫️و هم در مورد کسی به کار میرود که «ولایت ولیّای بر خود» را پذیرفته است: «وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ» (مائده/56) ، «لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ» (مائده/51) ، «كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّه» (حج/4) «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِم» (مجادله/14) «إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ ... أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ» (ممتحنه/9) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13، ص204)
▪️و همانند باب تفعیل، اگر با حرف اضافه «عن» بیاید (چه صریحا و چه در تقدیر) به معنای اعراض کردن و رویگردان میباشد؛ که این اعراض کردن گاهی با جسم است و گاهی با گوش ندادن و بیاعتنایی کردن: «فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِكْرِنا» (نجم/29) ، «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حينٍ» (صافات/174) «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ» (ذاریات/54) «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ يَوْمَ يَدْعُ الدَّاعِ إِلى شَيْءٍ نُكُرٍ» (قمر/6)، «أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْه» (انفال/20) ، «قُلْ أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّل» (نور/54)، «فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ في شِقاق» (بقره/137) ، «فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغ» (آل عمران/20)، «فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَليلاً مِنْهُم» (بقره/274) ، «إِنَّ الَّذينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطان» (آل عمران/134) (مفردات ألفاظ القرآن، ص887)
[به نظر میرسد در آیه «وَ الَّذي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظيمٌ» (نور/11) بتوان «تولی» را در هر دو معنایش صحیح دانست]
@yekaye
👇ادامه👇
ادامه توضیح ماده «ولی»
▪️البته ظاهر کلام برخی از محققان این است که چهبسا خود کلمه «تولی» (بدون حرف عن، حتی در تقدیر) بتواند بر اساس همان معنای اصلیاش به نحوی بر معنای اعراض و رویگردانی دلالت کند، بدین جهت که در پشت سر دیگری قرار گرفتن میتواند به معنای خروج از برنامه وی قلمداد شود (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13، ص206)
که با توجه به کثرت فراوان کاربرد «تولی» بدون «عن» در معنای اعراض، این احتمال بعدی نیست و اگر چنین باشد بعید نیست که اساساً ماده «ولی» از مواد متضاد باشد؛ یعنی از موادی باشد که در دو مفهوم ضد هم به کار میروند (شبیه «قسط» که هم در معنای عدل به کار میرود و هم در معنای ظلم) و آنگاه چهبسا نهتنها در باب تفعّل، بلکه در باب تفعیل هم همین قاعده برقرار باشد؛ و نهتنها تشخیص کاربرد آن در معنای رویگردان شدن، بلکه تشخیص کاربرد آن در معنای روی آوردن، به کمک قرینهها باشد.
🔸از کلماتی که به معنای «ولیّ» نزدیک است، «نصیر» است؛ در تفاوت این دو گفتهاند از طرفی ولایت یاری کردنی است که از روی دوست داشتن انجام میشود اما نصرت مطلق یاری کردن و کمک رساندن است، حتی اگر مثلا برای ریا باشد؛ و از طرف دیگر، ممکن است کسی که ولایت دیگری را برعهده دارد به هر دلیلی امکان نصرت وی را نداشته باشد. (الفروق في اللغة، ص184)
📿ماده «ولی» و مشتقات آن 231 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔹الْأَقْرَبُونَ
▪️در آیه 19 همین سوره بیان شد ماده «قرب» در اصل به معنای نزدیکی و در مقابل «بُعد» (دوری) میباشد؛ که برای نزدیکی به لحاظ خویشاوندی تعابیر «قُرْبة» و «قُرْبَى» و «قَرابة» به کار برده میشود و گفته میشود «فلانٌ قَرِيبي، و ذو قَرابتي»
در قرآن کریم تعابیر «اولوا القربی» (وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبى؛ نساء/۸)، «ذو قربی» (بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ ذِي الْقُرْبى،؛ بقره/۸۳؛ وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى، فاطر/۱۸) [و «أقربین»: «فَلِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبينَ وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ» (بقره/۲۱۵)، «وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبينَ» (شعراء/۲۱۴)] به کار رفته است
و عموما «ذا مقربة» (يَتيماً ذا مَقْرَبَةٍ؛ بلد/۱۵) را به نیز معنای دارای «قرابت» (خویشاوندی) و معادل «قُربی» (خویشاوند) دانستهاند که نزدیک بودن در نَسَب و رَحِم (خویشاوندی) محسوب میشوند.
🔖جلسه 933 http://yekaye.ir/an-nesa-4-8/
@yekaye
🔹عقَدَتْ أَیمانُكُمْ
▪️درباره ماده «عقد» برخی بر این باورند که اصل این ماده بر «محکم کردن» (شَدٍّ) و «محکم بستن» (شِدّةِ وُثوق) دلالت دارد. (معجم مقاييس اللغه، ج4، ص86).
▫️ برخی اصل آن را جمع کردن بین اطراف چیزی میدانند [که در بستن هم همین کار انجام میشود] و معتقدند که این ابتدا در خصوص اشیای سفت به کار میرفته و سپس در عرصه معامله و عهد و ... استعاره گرفته و رایج شده است (مفردات ألفاظ القرآن، ص576).
▫️ برخی هم به نحوی بین این دو تحلیل جمع کرده، بر این باورند که اصل این ماده دلالت دارد بر انضمام دو یا چند جزء و آنها را در نقطه معینی به هم بستن؛ که نقطه مقابل آن «حلّ» (از ماده «حلل») به معنای گشودن گره است ، مادی باشد یا معنوی؛ و شدت و محکمی و ... از لوازم و آثار آن است. (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج8، ص229)
▪️بدین ترتیب به عهدهایی که محکم شده باشد «عَقْد» (معجم مقاييس اللغه، ج4، ص86) تا جایی که اساساً برخی فرق «عقد» و «عهد» را در این دانستهاند که در «عقد» الزام شدیدتری نهفته است (الفروق في اللغة، ص47). البته لازم به ذکر است که کلمه «عَقد» در اصل مصدر ثلاثی مجرد است، که به صورت اسم به کار رفته و لذا جمع هم بسته شده است: (جمع آن: عقود) گویند: «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» (مائده/1) (مفردات ألفاظ القرآن، ص576).
▪️وقتی این ماده با کلمه «یمین: سوگند» ترکیب میشود، هم بر شدت بیشتر عقد و پیمان دلالت میکند، و هم بر محکم و جدی بودن سوگندی که خورده است؛ بدین ترتیب «عَقَدَت یمینه» یعنی پیمانش را خیلی محکم و جدی بست: «وَ الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ» (نساء/33)، و در نتیجه نقطه مقابل «اللغو فی الأیمان» (سوگند سست و بیقصد جدی) میباشد: لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ في أَيْمانِكُمْ وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَيْمان» (مائده/89) (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج8، ص232)
▪️البته برخی در تفاوت این دو گفتهاند «عقد» معلق کردن قسم است بر کسی یا چیزی که بدان قسم خورده میشود؛ مثلا میگویی «به خدا سوگند که داخل این خانه خواهم شد» که در این حالت «سوگند» به «داخل شدن در خانه» گره خورده است؛ اما «لغو در سوگند» آنجایی است که چیزی [مثلا انجام کاری] به این سوگند گره نخورد، مانند اینکه در اثتای سخنت بگویی «به خدا سوگند، این خوب است» (الفروق في اللغة، ص48)
▪️تعبیر «عُقدَة» را برخی به معنای لزوم و وجوب گرفته و گفتهاند آیه «وَ لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكاحِ» (بقرة/235) میفرماید وجوب و لزوم نکاح را بر هم نزنید و آن را نگسلید. (معجم مقاييس اللغه، ج4، ص86)
▫️ اما به نظر میرسد حق با کسانی است که آن را نوعی حاصل مصدر و عنوان اسم برای چیزی که هرگونه عقدی (اعم از عقد بیع یا عقد نکاح و ...) با آن حاصل میشود دانستهاند؛ که نهتنها در سایر کاربردهای عقدة النکاح (مثلا: يَعْفُوَا الَّذي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاحِ؛ بقره/237) بلکه این تعبیر را در سایر کاربردهای کلمه «عقده» میتوان ملاحظه کرد:
▫️«عقدة اللسان» یعنی گره و بسته شدگیای که زبان بدان دچار شده باشد که شحص را از خوب سخن گفتن عاجز میکند: «وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي»([طه/27) و
▫️«عقدة الساحر» (که جمع آن «عُقَد» میشود) آن کار و گرهافکندنی است که جادوگر انجام میدهد «وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِي الْعُقَدِ» (فلق/4) (مفردات ألفاظ القرآن، ص577) در واقع، این زنان جادوگر سحرشان را با گره زدن نخها انجام میدادند و به همین مناسبت به ساحر «مُعَقِّد» (گرهزننده) نیز میگویند. (معجم مقاييس اللغه، ج4، ص89)
▪️«عقیده» و «اعتقاد» (باور جزمی) را هم بدین مناسبت چنین نامیدهاند که قلب بر آن محکم پیوند میخورد و براحتی از آن جدا نمیشود. (معجم المقاييس اللغة، ج4، ص87) از این رو، هر علمی «اعتقاد» نیست؛ بلکه اعتقاد آن مطلبی است که گویی با ریسمان به قلب بشدت بسته شده است (الفروق في اللغة، ص85)
▪️این ماده وقتی به باب مفاعله میرود (و الَّذینَ عَاقَدَتْ أَیمانُكُمْ؛ نساء/33؛ بنا به برخی از قرائات) به معنای معاهده و میثاق است. (لسان العرب، ج3، ص297)
▪️و وقتی به باب تفعیل میرود (وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَيْمان؛ مائده/89) صرفا تاکید و مبالغه بر عقد را میرساند. (لسان العرب، ج3، ص297)
📿ماده «عقد» و مشتقات آن 7 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
📖 اختلاف قرائت
▪️در قرائت اهل مکه (ابن کثیر) و مدینه (نافع) و شام (ابن عامر) و بصره (ابوهمرو) و نیز در قرائت یعقوب و ابوجعفر (از قراء عشره) و ابن عباس به صورت فعل باب مفاعله (عاقَدَت) قرائت شده است؛ که عقد بستن با کس دیگری مورد تاکید است که دیگران میتواند مخاطب این پیمان باشند و شما کسی باشید که با سوگند نزد آنان پیمان بسته باشید، یعنی تقدیر کلام این بوده که: «والذین عاقَدتهم أیمانکم: کسانی که با سوگندهایتان با آنها پیمان بستید»؛ و میتواند بالعکس باشد و تقدیر کلام این باشد که «والذین عاقدت حلفهم أیمانکم: کسانی که با سوگندشان با [سوگند] شما پیمان بستند»
▪️در قرائت اهل کوفه (عاصم و حمزه و کسائی) و نیز در قرائت خلف (از قراء عشره) و اعمش (از قراء اربعه عشر) این کلمه به صورت فعل ثلاثی مجرد (عَقَدَتْ) قرائت شده است؛ که در این حالت کلمه «حلف» در تقدیر است و تقدیر کلام این است که «والذین عقدت حلفهم أیمانکم: کسانی که با سوگندشان با [سوگند] شما پیمان بستند»
▪️و در قرائتی غیرمشهور یعنی روایت علي بن كبشة ار قرائت حمزه (از قراء کوفه) و نیز قرائت مبشربنعبيد وأمسعد دختر سعدبنالربيع و مطوعي به صورت فعل باب تفعیل (عَقَّدت) قرائت شده که معنایش شبیه «عقدت» است و فقط این معنا را با تاکید و مبالغه میرساند.
📚مجمع البيان، ج3، ص65 ؛ معجم القراءات، ج2، ص61
@yekaye
🔹 أَیمانُكُمْ
در آیه 24 همین سوره بیان شد که
▪️«اَیمان» جمع «یمین» و از ماده «یمن» است.
▪️برخی اصل معنای این کلمه از واژه «یمین» به معنای «دست راست» دانستهاند (وَ ما تِلْكَ بِیمینِكَ یا مُوسى، طه۱۷؛ وَ لا تَخُطُّهُ بِیمینِكَ، عنکبوت/۴۸؛ فَراغَ عَلَیهِمْ ضَرْباً بِالْیمینِ، صافات/۹۳) که بعدا به مناسبتهای مختلف در معانی «قدرت» (چون دست راست غالبا قویتر از دست چپ است)، «یُمن» و برکت (چون عرب سمت راست را غالبا به فال نیک میگرفت)، و «قسم خوردن» (چون هنگام همقسم شدن غالبا دست راست را در دست هم میگذاشتند) به کار رفته است. اما برخی اصل معنای این ماده را مشتمل بر سه مولفه «قوت» در مسیر «خوبی» همراه با نوعی «زیادت» و فزونی دانستهاند که در مقابل «شوم» است که ضعف و در مسیر بدی و خواری میباشد و معتقدند که «یمین» به معنای سوگند، اگرچه تناسبی با معنای عربی واژه دارد، اما در اصل از زبانهای عبری و سریانی گرفته شده است.
▪️برای اشاره به اینکه چیزی در اختیار آدم است تعبیر «مَلِکَ یمینی» نافذتر و بلیغتر از تعبیر «فی یدی» است؛ و ظاهرا به همین جهت بوده که برای برده و کنیز تعبیر «ملک یمین» به کار رفته است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۹۴) و تعبیر «ملکت أیمانکم» اعم از برده و کنیز را شامل میشود: «وَ الَّذینَ یبْتَغُونَ الْكِتابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَیمانُكُمْ فَكاتِبُوهُم» (نور/۳۳) هرچند با قرینه میتوان تشخیص داد که در خصوص کنیز (وَ مَنْ لَمْ یسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً أَنْ ینْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَیمانُكُمْ مِنْ فَتَیاتِكُمُ الْمُؤْمِنات، نساء/۲۵) و یا برده (وَ لا یبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ… أَوْ ما مَلَكَتْ أَیمانُهُنَّ؛ نور/۳۱) و البته با توجه به اینکه اصل معنایش از توان تصرف در شخص دیگر آمده بعید نیست که در برخی از استعمالات قرآنی به معنای مطلقِ کسی که انسان حق نکاح با وی دارد (اعم از همسر آزاد یا کنیز) باشد مانند همین آیه حاضر « وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما مَلَكَتْ أَیمانُكُمْ» (نساء/۲۴) که برخی چنین احتمالی را برای آیه منتفی ندانستهاند.
🔖جلسه 951 http://yekaye.ir/an-nesa-4-24/
@yekaye
🔹شَهیداً
قبلا بیان شد که
▪️ماده «شهد» در اصل این ماده دلالت دارد بر حضور و آگاهی (علم) و آگاه کردن (اعلام). به تعبیر دیگر، «شهادت» حضوری است که همراه با مشاهده (اعم از مشاهده با چشم یا با شهود قلبی) باشد و
▫️ برخی افزودهاند که جایی که هم که استدلال و تفکر به نحو قطعی به مطلبی برشد، کلمه «شهادت» را میتوان به کار برد و شاهد بر این مدعا هم آیه «شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها إِنْ كانَ قَميصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَت …» (یوسف/۲۶-۲۷) است.
▪️با این توضیحات معلوم میشود که در شهادت دو عنصر «علم» و «حضور» با هم شرط است؛ لذا «شهادت» هم از «علم» اخص است و منحصر به مواردی است که علم به معلوم بدون هیچ واسطهای حاصل شده باشد، و هم از «حضور» اخص است و جایی که حضور همراه با غفلت و بیتوجهی باشد، شهادت صدق نمیکند و اصطلاح «شهادت» هم در جایی که واقعه رخ میدهد و شخص حاضر است و به واقعه توجه میکند به کار میرود (اصطلاحا: تحمل شهادت) و هم در جایی که از شخص تقاضا میشود واقعهای را که در آن حاضر بوده، در مقابل دیگران گواهی دهد (اصطلاحا: ادای شهادت).
▪️«شهید» به معنای «حاضری که آگاه است» بر وزن «فعیل» میباشد که این وزن، دلالت بر مبالغه در معنای اسم فاعل دارد که وقتی درباره مطلق علم باشد «علیم» گویند، و وقتی درباره علم به امور مخفی و غیرآشکار باشد «خبیر» گویند، و وقتی در مورد علم به امور آشکار باشد «شهید» گویند، که بدین معنا «شهید» هم یکی از اسمهای خداوند است.
▫️ به کسی هم که در راه خدا کُشته میشود «شهید» [و به کار او «شهادت»] گفته میشود؛ و درباره چرایی آن، برخی گفتهاند: چون فرشتگان رحمت در لحظه شهادت نزد او حاضر میشوند، یا چون او در محضر فرشتگان قرار میگیرد ویا از این جهت که در آن لحظه آن نعمتهایی که خدا برای آنها مهیا کرده را مشاهده میکنند، ویا از این جهت که روح آنها آن لحظه محضر خدا را درک میکند.
🔖جلسه 304 http://yekaye.ir/al-maaarij-70-33/
@yekaye
✅ تحلیل نحوی و ظرفیت معنایی عظیم این آیه
این آیه با توجه به ظرفیتی که از حیث مرجع ضمیرها، و نسبتهای کلمات و عبارات و اینکه حروف «و» چه مطلبی را به چه مطلبی عطف میکند و ...، ظرفیت افاده چندین معنا بر اساس تحلیل نحوی و معانی کلمات دارد
و با توجه به قاعده امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا بعید نیست همه آنها در آیه لحاظ شده باشد؛ و بلکه از زیباترین شواهد برای چنین استفادهای است.
لذا در همین قسمت نکات ادبی اهم این موارد بدین بیان است (موارد زیر در هر بند تا حد امکان تلاش شده به ترتیب اظهر به ظاهر مرتب شود)
@yekaye
🔹 لِكُلٍّ
تنوین دلالت بر محذوف دارد که این محذوف میتواند «أحدٍ» (هرکس) یا «شیءٍ» (هرچیزی) باشد (اعراب القرآن (نحاس)، ج1، ص212)
(برخی به جای «شیء» ، «مالٍ» گفتهاند: التبيان فى اعراب القرآن، ص103)
بر این اساس یک معنای رایج برای فراز «لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِی» این است که:
برای هرکسی (یا برای هرچیزی/ هر مالی) وارثانی قرار دادیم.
@yekaye
🔹) لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِی مِمَّا تَرَك الْوالِدانِ وَ ...
اولین جمله این کلام را
▪️میتوان این را یک جمله فعلیه دانست که «لکلٍ» جار و مجروری است که در مقام مفعول اول برای «جعلنا» و مقدم بر فعل آمده است، که در این صورت این تقدمش دلالت بر تاکید دارد؛ و مفعول دومش موالی است و «مما ترک ...» هم صفت برای موالی است [صفت بودنش در فرازهای بعدی شرح داده میشود؛ فعلا تقدیر کلام چنین میشود: جعلنا لکلٍ موالی مما ترک ...؛ که خود همین عبارت چند معنا دارد که در بندهای بعدی بیان خواهد شد.]
(اعراب القرآن و بيانه، ج2، ص207 )
و آنگاه
▫️یا جمله «لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِی مِمَّا تَرَك» یک جمله کامل قلمداد میشود و ادامه آن، گویی پاسخ سوالی است که آن موالی کیستند، و گفته شده: «هم الوالدان و ...»؛
▫️و یا اینکه الوالدان، فاعل «ترک» است؛ آنگاه عبارت گویی بدین صورت بوده است: جعلنا لکل انسانٍ موالی، یرث الموالی مما ترک الوالدان و ...»
(البحر المحيط، ج3، ص619-620)
▪️و میتوان جمله اسمیه دانست بدین بیان که «لِكُلٍّ» جار و مجروری است که میتوان آن را متعلق به محذوف، و خبر مقدم دانست؛
و آنگاه عبارت «جعلنا موالی» صفت برای «کلٍّ» است (در این حالت مفعول اول «جعلنا» را میتوان محذوف دانست که همان مضاف الیه مقدر «کُلٍّ» بر آن نیز دلالت دارد) و «مما ترک» متعلق به یک صفتی است که آن صفت، صفتِ مبتدای محذوفی همانند «نصیبٌ» است [در واقع، جار و مجرورِ «ما ترک» بر این محذوف دلالت میکند]؛
یعنی تقدیر کلام این بوده: «لكلٍ [لکلٍ من هؤلاء الذين/ لکلّ قومٍ] جعلناهم موالي، نصيبٌ مما ترک»
(البحر المحيط، ج3، ص620 ؛ اعراب القرآن و بيانه، ج2، ص206-207 )
@yekaye
🔹لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِی «مِمَّا تَرَك»
«مما ترک»
▪️میتواند متعلق به صفت محذوف برای کلمه محذوف در «کلٍ» باشد، آنگاه فاعل «ما ترک»، «والدان» میباشد، یعنی: لکلِ [أحدٍ او مالٍ موجود] مما ترکه الوالدان جعلنا موالی: برای هر یک (از انسانها یا اموال موجودی) که والدان برجا گذاشتهاند موالیای قرار دادیم (التبيان فى اعراب القرآن، ص103؛ البحر المحيط، ج3، ص620 )
▫️که در این حالت «موالی» صرفا وارث نیست
▫️بلکه میتواند به معنای ولیّ (کسی که ولایت دارد) باشد؛
👈البته این گونه فاصله افتادن بین صفت و موصوف مجاز است یا خیر، محل بحث است.
▪️و میتواند در جایگاه صفت برای «موالی» باشد؛
آنگاه فاعل «ما ترک»،
▫️میتواند «والدان» میباشد، یعنی: موالي كائنين مما ترك أي خلف الوالدان و الأقربون: موالیای که این موالی از زمره آن کسانی که والدین برجای خود گذاشتند، بودند؛ [یعنی موالی برجای مانده از والدین] (مجمع البيان، ج3، ص66)
▫️و میتواند خود مضاف الیه مقدر کلمه «کل» باشد؛ یعنی: لکل انسانٍ جعلنا موالی مما ترک [ذلک الانسان]: برای هر انسان قرار دادیم موالیای از آنچه آن انسان بر جای گذاشت. (پاورقیِ الجدول فى اعراب القرآن، ج5، ص25)
▪️و میتواند متعلق به فعل محذوفی باشد که «موالی» بر آن دلالت دارد، یعنی: لکل جعلنا موالی یرثون مما ترک: برای هر کس (یا هر مالی) وارثانی قرار دادیم که از آنچه باقی گذاشته شده ارث میبرند. (التبيان فى اعراب القرآن، ص104)
▪️و میتواند «مِن» نه به معنای «از»، بلکه به معنای «نسبت به» باشد (شبیه علیٍ منّی بمنزلة هارون من موسی) و آنگاه مما ترک، متعلق به «موالی» باشد، یعنی: لکلٍ جعلنا «موالی مما ترک»: برای هرکس موالیای نسبت به آنچه باقی گذاشت، قرار دادیم؛ که در این حالت، فاعل «ترک»، همان مضاف الیه «کلٍ» است [= أحد یا مال] که در تقدیر میباشد؛ یعنی در این حالت، دیگر «الوالدان» نمیتواند فاعلِ «ترک» باشد.
▪️و میتواند «ما» به معنای «مَن» باشد، یعنی «لكل أحدٍ ممّن ترك الوالدان: برای هریک از کسانی که والدین و ... برجای گذاشتند موالیای قرار دادیم. (التبيان فى اعراب القرآن، ص104)
@yekaye
🔹 لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِی مِمَّا تَرَك «الْوالِدانِ» وَ الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیمانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ
«الوالدان»
▪️میتواند فاعل «ترک» باشد: مما ترک الوالدان: از آنچه والدین برجای گذاشتند؛
▪️و میتواند خبر برای عبارت محذوف باشد که کل جمله بدل یا عطف بیان برای «کلٍّ» ویا برای «موالی» میباشد: لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِی...[وَ هُم] الْوالِدانِ وَ ...: برای هرکسی موالیای گذاشتیم که آن کسانی که موالی دارند همان والدین و ... هستند؛ یا برای هرکسی موالیای گذاشتیم که آن موالی همان والدین و ... هستند.
▫️در اینجا نیز «موالی» هم به معنای وارث و هم به معنای ولی میتواند به کار رفته باشد.
▪️و میتواند مبتدا برای جملهای باشد که «فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ» خبر آن است؛ و آنگاه کل جمله نسبت به ما قبل خود جمله استینافیه میشود: لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِی مِمَّا تَرَك؛ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیمانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ: برای هرکس/هرچیزی موالیای نسبت به آنچه برجای گذاشته قرار دادیم؛ والدین و خویشاوندان و همپیمانان، نصیبشان را بدهید.
@yekaye
🔹لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِی مِمَّا تَرَك الْوالِدانِ «وَ» الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیمانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ
حرف «و» قبل از «الْأَقْرَبُونَ»
▪️میتواند حرف عطف باشد برای عطف «اقربون» به «والدین»؛ لذا در تمام موارد فوق که درباره والدین گفته شد، درباره اقربون هم میآید؛
▪️و میتواند واو استیناف باشد و اقربون مبتدای برای جمله جدیدی باشد که خبر آن «فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ» خبر آن است؛ و آنگاه کل جمله نسبت به ما قبل خود جمله استینافیه میشود؛ مثلا یک معنا این است: لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِی مِمَّا تَرَك الْوالِدانِ؛ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیمانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ: برای هرکس/هرچیزی از آنچه والدین برجای گذاشته موالیای قرار دادیم؛ و به خویشاوندان و همپیمانان هم نصیبشان را بدهید.
👈(البته این احتمال بسیار ضعیف است به خاطر اینکه آمدن حرف «ف» بر روی خبر توجیهی میخواهد که در ادامه خواهیم دید این توجیه برای «الذین عقدت ایمانکم» وجود دارد؛ اما اینجا خیر.)
@yekaye
🔹لكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِی مِمَّا تَرَك الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ «وَ» الَّذینَ عَقَدَتْ أَیمانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ
حرف «و» قبل از عبارت «الَّذینَ عَقَدَتْ أَیمانُكُمْ»
▪️میتواند واو استیناف باشد (معنایی که در شأن نزول آمده با این گزینه بیشترین سازگاری را دارد)؛
آنگاه این عبارت،
▫️میتواند مبتدا برای جملهای باشد که «فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ» خبر آن است (مجمع البيان، ج3، ص66 ؛ التبيان فى اعراب القرآن، ص104)؛ و آنگاه کل جمله نسبت به ما قبل خود جمله استینافیه میشود، مثلا به این صورت: لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِی مِمَّا تَرَك الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ؛ وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیمانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ: برای هرکس/هرچیزی از آنچه والدین و خویشاوندان برجای گذاشتهاند موالیای قرار دادیم؛ و به کسانی که با آنان پیمان بستهاید هم نصیبشان را بدهید.
▫️و میتواند منصوب به فعل محذوف باشد که فعل مذکور آن را تفسیر میکند؛ یعنی این گونه بوده است «و آتوا الذين عقدت». (التبيان فى اعراب القرآن، ص104 ).
▫️و میتواند مفعول برای «آتوهم نصیبهم» باشد از باب اشتغال (شبیه «زیداً فاضربه») (البحر المحيط، ج3، ص622)
▪️و میتواند حرف عطف باشد؛
آنگاه
▫️میتواند برای عطف این عبارت به «الوالدان و الاقربون» (مجمع البيان، ج3، ص66 )؛ لذا مواردی که درباره والدین گفته شد، میتواند شامل این هم بشود؛
▫️میتواند برای عطف به «موالی» باشد که معنایش میشود «و جعلنا الذین عقدت أیمانکم ورّاثا»؛ که این رویه [که با پیمانی، مثلا پیمان برادری از هم ارث ببرند] وجود داشت و بعدا نسخ شد؛ آنگاه عبارتِ بعدی آیه فقط برای تاکید میشود. (التبيان فى اعراب القرآن، ص104 )
@yekaye
🔹 «وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیمانُكُمْ»
علاوه بر نسبت نحوی این فراز با فرازهای دیگر آیه، به لحاظ ساختار درونی خود این عبارت، بویژه با توجه به دو قرائت «عاقدت» و «عقدت» تقدیرهای مختلفی فرض دارد:
▪️اگر قرائت «عقدت» را در نظر بگیریم تقدیرش «عقدت حلفهم أیمانکم» است
▪️و اگر قرائت «عاقدت» را در نظر بگیریم، آنگاه تقدیر کلام هم میتواند «الذین عاقدتهم أیمانکم» باشد و هم میتواند «الذین عاقدت حلفهم أیمانکم» باشد. (مجمع البيان، ج3، ص65)
▫️و با توجه به اینکه پیمان با شخص سوگندخورنده بسته میشود نه با خود سوگندهای اشخاص، چهبسا تقدیر دقیقتر به جای «عقدت/عاقدت حلفهم أیمانکم» این است که مضافی هم در تقدیر بگیریم، یعنی «عقدت حلفهم ذووأیمانکم» (التبيان فى اعراب القرآن، ص104)
👈البته جدای از تحلیل نحوی، مفاد این عبارت هم معانی دیگری را میتواند منتقل کند که در ادامه بیان خواهد شد.
@yekaye
🔹لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِی مِمَّا تَرَك الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیمانُكُمْ «فَ»آتُوهُمْ نَصیبَهُمْ.
حرف «ف» در «فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ»
▪️ می تواند برای تفریع کل جمله بعد (آتُوهُمْ نَصیبَهُمْ) بر جمله قبل (لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِی مِمَّا تَرَك الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیمانُكُمْ) است: یعنی حال که خداوند برای آنچه والدین و خویشاوندان و همپیمانان موالیای از ما ترک قرار داده، پس نصیب هریک از اینها را به آنها بدهید.
▪️و میتواند فاء رابطه (یا «فاء زائده»؛ الجدول فى اعراب القرآن، ج5، ص26) باشد برای تفریع «آتوهم نصیبهم» بر »الذین عقدت ایمانکم»؛ و این تفریع بدین جهت است که «الذین عقدت ایمانکم» چون موصول است، معنای شرطی دارد (اعراب القرآن و بيانه، ج2، ص207) یعنی کسانی که با آنان همپیمان شدهاید پس [چون با آنان پیمان بستهاید] نصیب آنان را بدهید.
@yekaye
🔹 لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِی مِمَّا تَرَك الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیمانُكُمْ فَآتُو«هُمْ» نَصیبَ«هُمْ»
مرجع ضمیر «هم» در «آتوهم» ( و به تبع آن در «نصیبهم»)
▪️میتواند «موالی» باشد (البحر المحيط، ج3، ص622)؛ آنگاه به تبع تفاوتهای معناییای که اشاره شد «نصیب» میتواند سهمالارث باشد، و یا حق وی در کفالت و ولایت و ...
▪️و میتواند «الوالدان و الاقربون و الذین عقد أیمانکم» باشد (البحر المحيط، ج3، ص622)؛
▪️و میتواند فقط «الذین عقدت ایمانکم» باشد (البحر المحيط، ج3، ص622).
@yekaye
✅ تبصره:
علاوه بر این تکثرهای معنایی که به خاطر ظرفیت نحوی عبارات میسر شده است،
برخی از کلمات یا عبارات در این آیه میتواند بر چند معنای متفاوت دلالت داشته باشد، که همین ظرفیت معنایی این آیه را بیشتر کرده است؛
از جمله:
@yekaye
🔹«موالی»
این کلمه چنانکه در برخی از فرازهای فوق اشاره شد، میتواند به معنای
▪️«وارث» (کسی که اولیتر است به میت، از حیث دریافت اموال وی)
▪️یا «ولیّ» (کسی که اولیتر است به بازماندگان میت، برای سرپرستی آنان)؛
▪️و چهبسا بر مفهوم «وصیّ» (کسی که اولیتر است به میت، از حیث انجام درخواستها و وصیتهای وی)
دلالت کند.
@yekaye