eitaa logo
یک آیه در روز
1.9هزار دنبال‌کننده
113 عکس
8 ویدیو
24 فایل
به عنوان یک مسلمان، لازم نیست که روزی حداقل در یک آیه قرآن تدبر کنیم؟! http://eitaa.com/joinchat/603193344C313f67a507 سایت www.yekaye.ir نویسنده (حسین سوزنچی) @souzanchi @HSouzanchi گزیده مطالب: @yekAaye توضیح درباره کانال https://eitaa.com/yekaye/917
مشاهده در ایتا
دانلود
. 4️⃣ «وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى‏ بَعْضٍ» به داده‏هاى الهى راضى باشيم و حسودانه، آرزوى برتريهاى ديگران را نداشته باشيم. (تفسير نور، ج‏2، ص279) @yekaye
. 5️⃣ «لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ» مقصود از این تعبیر، می‌تواند ناظر به بهره دنیوی باشد یا اخروی یا هردو؛ که هریک به نوبه خود می‌تواند اقسامی داشته باشد: 🍃الف. بهره اخروی: 🌱الف.1. هریک از زن و مرد ثواب و عقاب اعمالش را بر حسب آنچه از وظایف بر دوش اوست، دریافت می‌کند، پس خلاف این تدبیر را آرزو نکنید. (قتاده، به نقل از مجمع البيان، ج‏3، ص64؛ و مفاتيح الغيب، ج‏10، ص66) 🌱الف.2. مردان با انجام وظایفشان در قبال زنان بهره و ثواب خود را می‌برند و زنان هم با ادای وظایفشان در قبال مردان. (مفاتيح الغيب، ج‏10، ص66) 🌱الف.3. هرکسی به اندازه آنچه از طاعات کسب کرده ثواب می‌برد، پس سزاوار نیست که با حسد به دیگران همان بهره خود را ضایع کند؛ یعنی تقدیر کلام این است که چنین نباش که آرزوی بهره دیگران را داشته باشی و دارایی خودت را ضایع کنی. (مفاتيح الغيب، ج‏10، ص66) 🌱الف.4. ... 🍃ب. بهره دنیوی: 🌱ب.1. هریک از زن و مرد بهره و نصیب خودش را از آنچه در دنیا کسب می‌کند (از تجارت و زراعت و سایر انواع کسب و کار) خواهد داشت پس سزاوار است که هرکس به سهم خود و آنچه خداوند برای او قرار داده، راضی باشد. (مجمع البيان، ج‏3، ص64؛ مفاتيح الغيب، ج‏10، ص66) 🌱ب.2. این ناظر به ارث است، (ابن عباس، به نقل از مجمع البيان، ج‏3، ص64) که در همین زمینه سه تحلیل ارائه شده است: ▫️- هریک از زن و مرد سهمش از ارث را بر اساس آنچه خداوند تقسیم کرده دریافت می‌کند؛ که در این حالت، اکتساب به معنای رسیدن و احراز کردن است. (مجمع البيان، ج‏3، ص64؛ مفاتيح الغيب، ج‏10، ص66) ▫️- اهل جاهلیت ارث بردن زنان را قبول نداشتند و خداوند این را باطل کرد و فرمود هرکس ارث و سهم خود را می‌برد. (مفاتيح الغيب، ج‏10، ص66) ▫️- این آیه نه ناظر به تقابل، بلکه بیان حق هریک از زن و مرد (به عنوان انسان) در اموالی است که از او برجای می‌ماند. یعنی هر انسانی، چه زن باشد چه مرد، حق دارد در یک سوم اموالی که در زندگی دنیا به دست آورده وصیت کند و وارثان باید این سهم وصیت‌کننده را برای او به رسمیت بشناسند و در راهی که او خواسته آن مقدار از اموال وی را خرج کنند. (فقه القرآن، ج‏2، ص321) 🌱ب.3. این آیه دلالت بر استقلال مالی هریک از زن و مرد دارد: یعنی هم مردان و هم زنان، اگر کسب و کاری انجام دهند، خودشان از آن نصیب می‌برند و این گونه نیست که کسی کسب و کاری انجام دهد ولی از آن نصیبی نداشته باشد. 📜 نکته در غرب و اسلام استقلال مالی زنان و حق مالکیت آنان را که کشورهای غربی در قرن 19 (ظاهرا اول بار در بریتانیا در سال 1882) و بعد از انقلاب صنعتی و برای استفاده از نیروی کار ارزان زنان برای زنان به رسمیت شناختند، اسلام 1400 سال قبل، و نه برای بهره‌کشی از زنان، بلکه در راستای عدالتی که در میان همه انسانها، از جمله بین زنان و مردان باید برقرار باشد، به رسمیت شناخت. 🌱ب.4. ... 🍃ج. با توجه به اینکه کلمه نصیب عام است می‌تواند شامل تمام مصادیق فوق (اعم از بهره‌های دنیوی یا اخروی) بشود. (مفاتيح الغيب، ج‏10، ص66) @yekaye
. 6️⃣ «لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ» انسان، تنها مالك بخشى از دست رنج خود است. بخش ديگر سهم فقرا و حكومت اسلامى است. (تفسير نور، ج‏2، ص280) 📖نکته تفسیری این برداشت مبتنی بر این است که حرف «مِن» من تبعیضیه باشد، و مفهوم مخالف را هم بپذیریم؛ آنگاه تعبیر «نصیب من ما کسبوا:‌ بهره‌ای از آنچه کسب کرده‌اند» دلالت دارد که چه زن و چه مرد، صاحب تمام آنچه خودش به دست آورده نیست؛ بلکه صرفا بهره‌ای از آنچه به دست آورده از آن اوست. 💠بحث تخصصی : فلسفه واجبات مالی در واقع، چه‌بسا این آیه به نحو غیرمستقیم اشاره دارد به فلسفه برخی از واجبات مالی که به‌نوعی حق‌ الله محسوب می‌شود (مانند خمس و زکات)؛ و می‌فرماید که گمان نکنید چون با زحمت خودتان مالی به دست آوردید تمام آن کاملا در اختیار شماست و اگر واجبات مالی‌ای بر دوش شما نهاده شده شما بر خدا منت دارید! چرا که در آنچه انسان کسب می‌کند علاوه بر اینکه هزاران عوامل طبیعی و ... در کارند که اگر آنها نباشند ذره‌ای از تلاش انسان به ثمر نمی‌رسد، خود فکر و قدرت وی بر انجام کار نیز از افاضه الهی است. @yekaye
. 7️⃣ «وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى‏ بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ» به جاى تمنّاى آنچه ديگران دارند، در پى كسب و تلاش باشيم. (تفسير نور، ج‏2، ص280) @yekaye
. 8️⃣ «وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى‏ بَعْضٍ ... وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ؛ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُلِّ شَی‏ءٍ عَلیماً» غالبا چنین است که هر فضلی که می‌خواهیم درخواست، ابتدا آن فضل را در دیگران دیده و به فضل بودن آن پی برده‌ایم و سپس آن را درخواست می‌کنیم. به تعبیر دیگر، همین که بخواهیم از خداوند فضلی را درخواست کردیم، عموما فضلی که به کسی دیگر داده را تمنا کرده‌ایم. پس چه معنی دارد که ابتدا می‌فرماید «آنچه را که خداوند بدان برخی از شما را بر برخی دیگر تفضیل داده است، آرزو مکنید» سپس می‌فرماید «از خداوند از فضلش درخواست کنید»؟ 🍃الف. مقصود این است که به جاى چشمداشت به داشته‏هاى ديگران، به فضل و لطف خدا چشم داشته باشيد. (تفسير نور، ج‏2، ص280) 💠نکته در واقع، اگر انسان می‌خواهد از فضل خداوند طلب کند، مقیاسش دارایی دیگران نباشد، و چشمش به دنبال داشته‌های دیگران نباشد، بلکه از خود خداوند و مستقیما از فضل او درخواست کند؛ زیرا فضل به دست خداست، و اوست که به هر صاحب فضلی فضلش را عطا کرده و می‌کند: «يُؤْتِ كُلَّ ذي فَضْلٍ فَضْلَه» (هود/3). زیرا خداوند برتری‌هایی که به برخی افراد داده و به دیگران نداده، کاملا بر اساس علم و حکمتش بوده است. (المیزان، ج4، ص338) 🍃ب. منظور این است که به خصلت‏ها جهت صحيح بدهيم. آرزو در انسان هست، امّا جهت اين آرزو را درخواست نعمت از خدا قرار دهيم، نه سلب نعمت از ديگران. (تفسير نور، ج‏2، ص280) 🍃ج. چه‌بسا این تمنی مذموم، تمنای از دیگران باشد؛ و در مقابل، آن درخواست ممدوح، درخواست از خود خداست؛ یعنی از افراد آنچه خداوند بدان وسیله آنان را برتری داده، طلب نکنید؛ بلکه از خود خداوند طلب کنید. 🍃د. ... @yekaye
. 9️⃣ «لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ» هم كار (اکتسبوا)، هم دعا (اسئلوا الله). 📚 (تفسير نور، ج‏2، ص280) @yekaye
. 🔟 «وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ» چرا نفرمود «وَ سْئَلُوا اللَّهَ فَضْلَهُ: از خداوند فضل او را درخواست کنید» و فرمود: از خداوند از فضلش درخواست کنید»؟ 🍃الف. این تعبیر مستلزم ابهام در فضل مورد درخواست می‌شود و این دو خاصیت دارد: 🌱الف.1. تعلیم به ادب دعا و درخواست از خداوند است، زیرا انسان به نفع و ضرر واقعی خویش آگاه نیست، و چه بسیار دیده‌ایم که کسی مال و فرزند و ... را دائما درخواست می‌کرده اما همانها نهایتا وبال گردنش شدند؛ پس در عین حال که فضل خدا را طلب می‌کند، مصداقش را مبهم می‌گذارد که خود خداوند آنچه به صلاحش است به وی دهد. (الميزان، ج‏4، ص338) 🌱الف.2. آنچه مورد درخواست است چیزی نباشد برخلاف حکمت الهی در این تفاضلی که خداوند بر حسب تکوین یا تشریع مقرر فرموده است؛ و به نحوی اشاره است به فراز قبلی که گفت فضلی را که خداوند به دیگران داده آرزو نکنید. (الميزان، ج‏4، ص339) 🍃ب. ... @yekaye
. 1️⃣1️⃣ «وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى‏ بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُلِّ شَی‏ءٍ عَلیماً» با توجه به اینکه «علیم بودن خداوند» در پایان آیه را ناظر به کدام فراز آیه در نظر بگیریم معانی متعددی قابل برداشت است که همگی می‌تواند مد نظر بوده باشد: 🍃الف. ناظر به فراز اول: «وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى‏ بَعْضٍ» 🌱الف.1. خداوند نه فقط به ظاهر، بلکه به باطن شما عالم است؛ پس داشته‌های دیگران را آرزو مکنید که اگر به داشته‌های دیگران حسد بورزید، جز گناه برای خود به دست نیاورده‌اید. (مجمع‌البیان، ج3، ص64) 🌱الف.2. اگر خداوند، چيزى به كسى داد يا از او گرفت، حكيمانه و آگاهانه است. در واقع، ايمان به علم خداوند سبب بازداشتن انسان از طمع و چشم داشت [به داشته‌های دیگران] است. (تفسير نور، ج‏2، ص280) 🌱 الف.3. ... 🍃ب. ناظر به «لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ» 🌱ب.1. اینکه خداوند مقدر فرموده که هرکس از کسب و کار خود سهم ببرد (از جمله اینکه حق مالکیت زنان را به رسمیت شناخته) بر اساس علمش بوده است؛ لذاست که به رسمیت شناختن این استقلال – برخلاف آنچه در غرب رخ داد – از باب مطامع سرمایه‌داران و همراه با تخریب روابط زن و شوهر و نهاد خانواده نبود. (توضیح در تدبر5، فقره‌ی ب.3) 🌱ب.2. اگر خداوند برای هرکس وظایف مالی تعیین کرد (یعنی هرکس از بخشی، و نه از همه آنچه به دست آورده سهم دارد) (تدبر6) بر اساس علم خداوند بوده است. 🌱ب.3. ... 🍃ج. ناظر به عبارت «وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ» 🌱ج.1. اگر فضل می‌خواهید طلب کنید، از خود خداوند طلب کنید نه بر اساس داشته‌های دیگران؛ زیرا با توجه به تفاوت انسانها شما آگاه نیستید که آنچه دیگری دارد واقعا برای شما هم خوب است یا خیر. 🌱ج.2. ناظر به ابهامی که در تعبیر «من فضله» وجود دارد (توضیح در تدبر10.الف) یعنی وقتی خداوند به مصلحت درخواست کننده آگاهتر از خود اوست پس سزاار است که درخواست کننده به طور کلی تقاضای فضل خدا کند و معین نکند. (مفاتيح الغيب، ج‏10، ص67) 🌱ج.3. ... @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
961) 📖 وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِی مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیمانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى‏ كُلِّ شَی‏ءٍ شَهیداً 📖 💢ترجمه و برای هریک قرار دادیم موالی‌ [افرادی که اولی‌ترند] از آنچه باقی گذاشتند والدین و خویشاوندان و کسانی که با شما پیمان بسته‌اند [با آنها هم‌قسم شده‌اید] پس نصیب آنان را بدیشان بدهید که خداوند بر هر چیزی شاهد است. سوره نساء (4) آیه 33 1398/8/26 19 ربیع‌الاول 1441 @yekaye
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
@yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹موالِی ▪️درباره ماده «ولی» گفته شده که اصل آن، دلالت بر «قرب» و نزدیکی می‌کند، چنانکه تعبیر «تَبَاعَدَ بعد وَلْىٍ» یعنی بعد از نزدیکی دور شد. (معجم المقاييس اللغة، ج‏6، ص141) ▫️ برخی دقت بیشتری به خرج داده‌اند که نه به هرگونه قرب و نزدیکی، بلکه دلالت دارد بر وقوع چیزی در ورای چیز دیگر (که وراء، اعم از جلو یا پشت سر است) در حالی که رابطه‌ای بین آنها باشد، و در واقع، «قرب» و نزدیکی لازمه و اثر این معناست، نه اصل آن (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏13، ص203)؛ ▫️به تعبیر دیگر، به معنای اتصال دو چیز است بدون اینکه فاصله‌ای بین آنها باشد (مجمع البيان، ج‏3، ص65)؛ ▫️و این استعاره گرفته می‌شود برای نزدیکی از حیث مکان، نسبت، دین، دوستی، نصرت، اعتقاد، و ... (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۸۵) چنانکه فعل «ولی یلی» - که کاربرد رایج آن به صورت «وَلِيَ يَلِي» است، اما ندرتاً به صورت «وَلَي يَلِي» هم به کار رفته است (المصباح المنير، ج‏2، ص673) - در جایی به کار می‌رود که چیزی در پس چیز دیگری باشد «قاتِلُوا الَّذينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ» (توبه/123) ویا در پی او بیاید؛ ▫️ و حتی برخی اگرچه کلمه «وَلْي» را به همان معنای «قُرْب» دانسته‌اند، اما اشاره کرده‌اند که برخی این کلمه را هم به معنای «حصول امر دومی بعد از امر اول بدون فاصله» دانسته‌اند (المصباح المنير، ج‏2، ص673) ▪️مصدر ثلاثی مجرد آن «ولایت» است که هم به صورت «وَلَايَةُ» و هم به «وِلَايَةُ» به کار می‌روند و برخی گفته‌اند اولی به معنای «نصرت دادن» و دومی به معنای کاری را برعهده گرفتن می‌باشد، هرچند که گفته شده «وِلَايَةُ» و «وَلَايَة» شبیه «دِلَالة» و «دَلَالة» است و حقیقتش همان کاری را برعهده گرفتن (مفردات ألفاظ القرآن، ص885) و تدبیر امور کس دیگری را عهده‌دار شدن (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏13، ص204) است؛ و در هر دو آیه «ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ حَتَّى يُهاجِرُوا» (انفال/22) و «هُنالِكَ الْولايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً» (کهف/44) این کلمه هم به فتح و هم به کسر واو قرائت شده است. ▫️برخی توضیح داده‌اند که ولایت اگرچه مثل اغلب کلمات ابتدا در معانی محسوس و مادی به کار رفته و سپس در معانی معنوی به کار رفته، اما وقتی آن را در معنای معنوی‌اش در نظر می‌گیریم لازمه‌اش آن است که ولیّ با کسی که ولایتش را عهده‌دار شده نسبتی داشته باشد گه کس دیگری چنان نسبتی را ندارد، و هر شأنی از آن شخص را که دیگری بتواند در آن شخص پی بگیرد، ولیّ است که عهده‌دارش می‌شود؛ همانند ولیّ میت که عهده‌دار اموال او می‌شود یا ولیّ طفل که تدبیر امور طفل را عهده‌دار می‌گردد و یا ولیّ نصرت که یاری کردن همه جانبه فرد مورد ولایت خود را عهده دار می‌گردد و خداوند بدین معنا ولیّ بندگانش در تمامی امورشان در دنیا و آخرت است؛ و همین طور سایر ولایتها. (الميزان، ج‏6، ص12) ▫️و شاید به همین جهت است که خداوند متعال در آیات متعدد هرگونه رابطه ولایت بین مومنان و کافران را نفی کرده: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ إلى قوله: وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ‏» (المائدة/51) ، «لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ‏ وَ إِخْوانَكُمْ أَوْلِياءَ» (التوبة/23)، «وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ» (أعراف/3)، «ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ» (الأنفال/72)، «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ» (الممتحنة/1)؛ اما بینن خود کافران و نیز بین کافران و شیاطین رابطه موالات در دنیا را پذیرفته «إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ‏» (الأعراف/30)، «إِنَّا جَعَلْنَا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ‏» (الأعراف/27)، «فَقاتِلُوا أَوْلِياءَ الشَّيْطانِ‏» (النساء/76) هرچند این رابطه در آخرت را بین خود آنان نیز انکار کرده است: «یَوْمَ لا يُغْنِي مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئاً» (الدخان/41) (مفردات ألفاظ القرآن، ص885-886) @yekaye 👇ادامه👇
ادامه توضیح ماده «ولی» ▪️این معنای در پی هم آمدن ویا پشت سر هم بودنی که امر سومی بین آنها نباشد، بنوعی معنای سزاوارتر بودن را می‌رساند، از این روست که کلمه «أولی» به معنای «سزاوارتر» (یعنی نسبت اولی با دومی از هر امر ثالثی بیشتر است) از همین ماده درست شده است: «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوهُ» (آل عمران/68) «إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقيراً فَاللَّهُ أَوْلى‏ بِهِما» (نساء/135) «أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ» (انفال/75 و احزاب/6) «ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذينَ هُمْ أَوْلى‏ بِها صِلِيًّا» (مریم/70) «النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» (احزاب/6) و «أَوْلى‏ لَكَ فَأَوْلى»‏ (قیامت/34 و 35) که در خصوص مورد اخیر برخی این احتمال را که در اینجا «أولی» فعل متعدی در معنای «نزدیک کردن» ویا به معنای «انزجر» باشد، منتفی ندانسته‌اند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص887) ▪️«مولی» (جمع آن: «موالی») هم که به معانی آزادکننده، برده‌ی آزادشده،‌ بلکه صاحب برده و خود برده [وَ هُوَ كَلٌّ عَلى‏ مَوْلاهُ؛ نحل/76]، رئیس و سروری که از او اطاعت می‌شود، نزدیکان و خویشاوندان بویژه پسرعمو [وَ إِنِّي خِفْتُ الْمَوالِيَ مِنْ وَرائي، مریم/5؛ِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ مَواليكُمْ، احزاب/5]، هم‌قسم، پسرعمو، ناصر و یاور [بَلِ اللَّهُ مَوْلاكُمْ وَ هُوَ خَيْرُ النَّاصِرينَ، آل عمران/150؛ أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا، بقره/286؛ أَنَّ اللَّهَ مَوْلاكُمْ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصيرُ، انفال/40]، همسایه، وارث [لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ مِمَّا تَرَكَ؛ نساء/33]، و شخص سزاوارتر، به کار می‌رود، از همین باب است چرا که همه اینها در جهتی از جهات به شخص مربوطه (بنده به صاحبش، دو هم‌قسم یا همنشین یا پسرعمر و ...) به همدیگر، یا رئیس به مرئوسین از جهتی (مثلا یاری کردن، یا تدبیر وی را برعهده گرفتن یا ...) سزاوارتر از دیگرانند؛ ▫️و یا وقتی قرآن کریم می‌فرماید «النَّارُ هِيَ مَوْلاكُمْ» (حدید/15) یعنی این نار به شما سزاوارتر است. (مجمع البيان، ج‏3، ص65) اغلب اهل لغت بر این باورند که «ولیّ» (جمع آن: أولیاء) و «مولی» به یک معنا هستند ؛ و هر دو هم در معنای فاعلی (اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا، بقرة/257؛ إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ‏، أعراف/196؛ وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ‏، آل عمران/68؛ [جَعَلْنَا الشَّياطينَ أَوْلِياءَ لِلَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ، اعراف/27]؛ ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا، محمد/11؛ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصِيرُ، أنفال/40؛ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلى، حج/78؛ وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ‏» (التحريم/4؛ ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِ، أنعام/62) و هم در معنای مفعولی [أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ، یونس/62؛ إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاس، جمعه/6؛ فَقاتِلُوا أَوْلِياءَ الشَّيْطان، نساء/76؛ فَتَكُونَ لِلشَّيْطانِ وَلِيًّا، مریم/45؛ وَ إِنِّي خِفْتُ الْمَوالِيَ مِنْ وَرائي‏، مریم/5] [چنانکه گاه در یک آیه هردوی معنای فاعلی و مفعولی با هم به کار رفته است: «يَوْمَ لا يُغْني‏ مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئاً» (دخان/41)] (مفردات ألفاظ القرآن، ص885) ▪️البته برخی به تفاوت ظریفی بین «ولی» و «مولی» قائلند و آن اینکه «مولی» چه‌بسا مصدر میمی یا اسم مکان باشد که در صورت اخیر یعنی کسی که به نحوی به ولایت متلبس شده باشد (الميزان، ج‏4، ص341) و برخی نیز بر اسم مکان بودن «مولی» اصرار دارند و گفته‌اند یعنی محل ولایت؛ و آن مصداقی است که ولایت در آن بروز و ظهور می‌یابد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏13، ص204) و آن وقت فرقشان این می‌شود که «ولیّ» ‌بر وزن فعیل، صفت مشبهه است و صرفا دلالت بر اتصاف به صفت ولایت دارد؛ اما «مولی» و صیغه «مَفعَل» که برای اسم مکان به کار می‌رود، دلالت بر تمرکز فعل و محا تجمع و سرچشمه آن کار قرار گرفتن دارد، از این رو، تعبیر «مولی» تعظیم و تجلیل بیشتری [در خصوص جایی که در معنای فاعلی به کار می‌رود] دارد. (همان، ص205) ▪️ «والی» هم گاه به همین معنای «ولیّ» به کار می‌رود: «وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ‏» (الرعد/11) (مفردات ألفاظ القرآن، ص885) @yekaye 👇ادامه👇
ادامه توضیح ماده «ولی» ▪️این ماده وقتی به باب تفعیل (ولّی یولّی تولیة) می‌رود به معنای این است که چیزی را در امری و یا کاری، ورای چیز قبلی قرار دهند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏13، ص206)؛ ▫️بدین ترتیب تعبیر «ولّی وجهه کذا» که به معنای روی آوردن به چیزی است: «فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ» (البقرة/144) «وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ» (بقره/149 و 150) «فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلى‏ قَوْمِهِمْ مُنْذِرينَ» (احقاف/29) «فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» (بقره/115) «لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِب» (بقره/177) ‏یعنی روی خود را به سمت آن چیز و در پی توجه به آن چیز قرار دادن؛ ▫️و وقتی با تعبیر عنه بیاید «وَلَّى وجهَهُ عن کذا» به معنای روی‌گردان شدن از چیزی است، گویی روی خود را در ورای آنچه در آن بوده قرار می‌دهد و از مواجهه قبلی با آن به جهت ورای آن برمی‌گردد: «سَيَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ» (بقره/142) [که گاهی بدون حرف «عن» و با قرینه‌های کلام، این مفهوم روی‌گردان شدن (و نه روی آوردن) فهمیده می‌شود:] «فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ كَأَنَّها جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً» (نمل/10 و قصص/31)، «إِذا وَلَّوْا مُدْبِرينَ» (نمل/80 و روم/52) «وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفاً» (انفال/16) [«وَلَّوْا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ نُفُوراً» (اسراء/46)، «وَ إِنْ يُقاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ» (آل عمران/111)، «وَ لَقَدْ كانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا يُوَلُّونَ الْأَدْبارَ» (احزاب/15) «سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ يُوَلُّونَ الدُّبُرَ» (قمر/45)، «وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِ آياتُنا وَلَّى مُسْتَكْبِراً» (لقمان/7) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏13، ص206) ▪️اما وقتی به باب تفعل برود به معنای پذیرش ولایت است؛ [در این حالت کلمه «متولی» نیز همانند «ولیّ» در دو معنای فاعلی و مفعولی به کار می‌رود؛ یعنی] ▫️هم در خصوص کسی که «ولایت و سرپرستی کس دیگری» را می‌پذیرد تا عهده‌دار امور او شود: «إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتابَ وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ» «وَ إِذا تَوَلَّى سَعى‏ فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فيها» (بقره/205) ، «يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبيلِ الْمُؤْمِنينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى» (نساء/115) ▫️و هم در مورد کسی به کار می‌رود که «ولایت ولیّ‌ای بر خود» را پذیرفته است: «وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ» (مائده/56) ، «لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ» (مائده/51)‌ ، «كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّه‏» (حج/4) «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِم‏» (مجادله/14) «إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ ... أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ» (ممتحنه/9) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏13، ص204) ▪️و همانند باب تفعیل، اگر با حرف اضافه «عن» بیاید (چه صریحا و چه در تقدیر) به معنای اعراض کردن و رویگردان می‌باشد؛ که این اعراض کردن گاهی با جسم است و گاهی با گوش ندادن و بی‌اعتنایی کردن: «فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِكْرِنا» (نجم/29) ، «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حينٍ» (صافات/174) «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ» (ذاریات/54) «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ يَوْمَ يَدْعُ الدَّاعِ إِلى‏ شَيْ‏ءٍ نُكُرٍ» (قمر/6)، «أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْه‏» (انفال/20) ، «قُلْ أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّل» (نور/54)، ‏«فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ في‏ شِقاق‏» (بقره/137) ، «فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغ» (آل عمران/20)،‏ «فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَليلاً مِنْهُم‏» (بقره/274) ، «إِنَّ الَّذينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطان‏» (آل عمران/134) (مفردات ألفاظ القرآن، ص887) [به نظر می‌رسد در آیه «وَ الَّذي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظيمٌ» (نور/11) بتوان «تولی» را در هر دو معنایش صحیح دانست] @yekaye 👇ادامه👇
ادامه توضیح ماده «ولی» ▪️البته ظاهر کلام برخی از محققان این است که چه‌بسا خود کلمه «تولی» (بدون حرف عن، حتی در تقدیر) بتواند بر اساس همان معنای اصلی‌اش به نحوی بر معنای اعراض و رویگردانی دلالت کند، بدین جهت که در پشت سر دیگری قرار گرفتن می‌تواند به معنای خروج از برنامه وی قلمداد شود (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏13، ص206) که با توجه به کثرت فراوان کاربرد «تولی» بدون «عن» در معنای اعراض، این احتمال بعدی نیست و اگر چنین باشد بعید نیست که اساساً ماده «ولی» از مواد متضاد باشد؛ یعنی از موادی باشد که در دو مفهوم ضد هم به کار می‌روند (شبیه «قسط» که هم در معنای عدل به کار می‌رود و هم در معنای ظلم) و آنگاه چه‌بسا نه‌تنها در باب تفعّل، بلکه در باب تفعیل هم همین قاعده برقرار باشد؛ و نه‌تنها تشخیص کاربرد آن در معنای رویگردان شدن، بلکه تشخیص کاربرد آن در معنای روی آوردن، به کمک قرینه‌ها باشد. 🔸از کلماتی که به معنای «ولیّ» نزدیک است، «نصیر» است؛ در تفاوت این دو گفته‌اند از طرفی ولایت یاری کردنی است که از روی دوست داشتن انجام می‌شود اما نصرت مطلق یاری کردن و کمک رساندن است، حتی اگر مثلا برای ریا باشد؛ و از طرف دیگر، ممکن است کسی که ولایت دیگری را برعهده دارد به هر دلیلی امکان نصرت وی را نداشته باشد. (الفروق في اللغة، ص184) 📿ماده «ولی» و مشتقات آن 231 بار در قرآن کریم به کار رفته است. @yekaye
🔹الْأَقْرَبُونَ ▪️در آیه 19 همین سوره بیان شد ماده «قرب» در اصل به معنای نزدیکی و در مقابل «بُعد» (دوری) می‌باشد؛ که برای نزدیکی به لحاظ خویشاوندی تعابیر «قُرْبة» و «قُرْبَى» و «قَرابة» به کار برده می‌شود و گفته می‌شود «فلانٌ قَرِيبي، و ذو قَرابتي» در قرآن کریم تعابیر «اولوا القربی» (وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبى؛ نساء/۸)، «ذو قربی» (بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ ذِي الْقُرْبى،؛ بقره/۸۳؛ وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى، فاطر/۱۸) [و «أقربین»: «فَلِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبينَ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ» (بقره/۲۱۵)، «وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبينَ» (شعراء/۲۱۴)] به کار رفته است و عموما «ذا مقربة» (يَتيماً ذا مَقْرَبَةٍ؛ بلد/۱۵) را به نیز ‌معنای دارای «قرابت» (خویشاوندی) و معادل «قُربی» (خویشاوند) دانسته‌اند که نزدیک بودن در نَسَب و رَحِم (خویشاوندی) محسوب می‌شوند. 🔖جلسه 933 http://yekaye.ir/an-nesa-4-8/ @yekaye
🔹عقَدَتْ أَیمانُكُمْ ▪️درباره ماده «عقد» برخی بر این باورند که اصل این ماده بر «محکم کردن» (شَدٍّ) و «محکم بستن» (شِدّةِ وُثوق) دلالت دارد. (معجم مقاييس اللغه، ج‏4، ص86). ▫️ برخی اصل آن را جمع کردن بین اطراف چیزی می‌دانند [که در بستن هم همین کار انجام می‌شود] و معتقدند که این ابتدا در خصوص اشیای سفت به کار می‌رفته و سپس در عرصه معامله و عهد و ... استعاره گرفته و رایج شده است (مفردات ألفاظ القرآن، ص576). ▫️ برخی هم به نحوی بین این دو تحلیل جمع کرده، بر این باورند که اصل این ماده دلالت دارد بر انضمام دو یا چند جزء و آنها را در نقطه معینی به هم بستن؛ که نقطه مقابل آن «حلّ» (از ماده «حلل») به معنای گشودن گره است ، مادی باشد یا معنوی؛ و شدت و محکمی و ... از لوازم و آثار آن است. (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج‏8، ص229) ▪️بدین ترتیب به عهدهایی که محکم شده باشد «عَقْد» (معجم مقاييس اللغه، ج‏4، ص86) تا جایی که اساساً برخی فرق «عقد» و «عهد» را در این دانسته‌اند که در «عقد» الزام شدیدتری نهفته است (الفروق في اللغة، ص47). البته لازم به ذکر است که کلمه «عَقد» در اصل مصدر ثلاثی مجرد است، که به صورت اسم به کار رفته و لذا جمع هم بسته شده است: (جمع آن: عقود) گویند: «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» (مائده/1) (مفردات ألفاظ القرآن، ص576). ▪️وقتی این ماده با کلمه «یمین: سوگند» ترکیب می‌شود، هم بر شدت بیشتر عقد و پیمان دلالت می‌کند، و هم بر محکم و جدی بودن سوگندی که خورده است؛ بدین ترتیب «عَقَدَت یمینه» یعنی پیمانش را خیلی محکم و جدی بست: «وَ الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ» (نساء/33)، و در نتیجه نقطه مقابل «اللغو فی الأیمان» (سوگند سست و بی‌قصد جدی) می‌باشد: لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ في‏ أَيْمانِكُمْ وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَيْمان‏» (مائده/89) (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج‏8، ص232) ▪️البته برخی در تفاوت این دو گفته‌اند «عقد» معلق کردن قسم است بر کسی یا چیزی که بدان قسم خورده می‌شود؛ مثلا می‌گویی «به خدا سوگند که داخل این خانه خواهم شد» که در این حالت «سوگند» به «داخل شدن در خانه» گره خورده است؛ اما «لغو در سوگند» آنجایی است که چیزی [مثلا انجام کاری] به این سوگند گره نخورد، مانند اینکه در اثتای سخنت بگویی «به خدا سوگند، این خوب است» (الفروق في اللغة، ص48) ▪️تعبیر «عُقدَة» را برخی به معنای لزوم و وجوب گرفته و گفته‌اند آیه «وَ لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكاحِ»‏ (بقرة/235) می‌فرماید وجوب و لزوم نکاح را بر هم نزنید و آن را نگسلید. (معجم مقاييس اللغه، ج‏4، ص86) ▫️ اما به نظر می‌رسد حق با کسانی است که آن را نوعی حاصل مصدر و عنوان اسم برای چیزی که هرگونه عقدی (اعم از عقد بیع یا عقد نکاح و ...)‌ با آن حاصل می‌شود دانسته‌اند؛ که نه‌تنها در سایر کاربردهای عقدة النکاح (مثلا: يَعْفُوَا الَّذي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاحِ؛ بقره/237) بلکه این تعبیر را در سایر کاربردهای کلمه «عقده» می‌توان ملاحظه کرد: ▫️«عقدة اللسان» یعنی گره و بسته شدگی‌ای که زبان بدان دچار شده باشد که شحص را از خوب سخن گفتن عاجز می‌کند: «وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي»‏([طه/27) و ▫️«عقدة الساحر» (که جمع آن «عُقَد» می‌شود) آن کار و گره‌افکندنی‌ است که جادوگر انجام می‌دهد «وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِي الْعُقَدِ» (فلق/4) (مفردات ألفاظ القرآن، ص577) در واقع، این زنان جادوگر سحرشان را با گره زدن نخ‌ها انجام می‌دادند و به همین مناسبت به ساحر «مُعَقِّد» (گره‌زننده) نیز می‌گویند. (معجم مقاييس اللغه، ج‏4، ص89) ▪️«عقیده» و «اعتقاد» (باور جزمی) را هم بدین مناسبت چنین نامیده‌اند که قلب بر آن محکم پیوند می‌خورد و براحتی از آن جدا نمی‌شود. (معجم المقاييس اللغة، ج‏4، ص87) از این رو، هر علمی «اعتقاد» نیست؛ بلکه اعتقاد آن مطلبی است که گویی با ریسمان به قلب بشدت بسته شده است (الفروق في اللغة، ص85) ▪️این ماده وقتی به باب مفاعله می‌رود (و الَّذینَ عَاقَدَتْ أَیمانُكُمْ؛ نساء/33؛ بنا به برخی از قرائات) به معنای معاهده و میثاق است. (لسان العرب، ج‏3، ص297) ▪️و وقتی به باب تفعیل می‌رود (وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَيْمان؛ مائده/89) صرفا تاکید و مبالغه بر عقد را می‌رساند. (لسان العرب، ج‏3، ص297) 📿ماده «عقد» و مشتقات آن 7 بار در قرآن کریم به کار رفته است. @yekaye
📖 اختلاف قرائت ▪️در قرائت اهل مکه (ابن کثیر) و مدینه (نافع) و شام (ابن عامر) و بصره (ابوهمرو) و نیز در قرائت یعقوب و ابوجعفر (از قراء عشره) و ابن عباس به صورت فعل باب مفاعله (عاقَدَت) قرائت شده است؛ که عقد بستن با کس دیگری مورد تاکید است که دیگران می‌تواند مخاطب این پیمان باشند و شما کسی باشید که با سوگند نزد آنان پیمان بسته باشید، یعنی تقدیر کلام این بوده که: «والذین عاقَدتهم أیمانکم: کسانی که با سوگندهایتان با آنها پیمان بستید»؛ و می‌تواند بالعکس باشد و تقدیر کلام این باشد که «والذین عاقدت حلفهم أیمانکم: کسانی که با سوگندشان با [سوگند] شما پیمان بستند» ▪️در قرائت اهل کوفه (عاصم و حمزه و کسائی) و نیز در قرائت خلف (از قراء عشره) و اعمش (از قراء اربعه عشر) این کلمه به صورت فعل ثلاثی مجرد (عَقَدَتْ) قرائت شده است؛ که در این حالت کلمه «حلف» در تقدیر است و تقدیر کلام این است که «والذین عقدت حلفهم أیمانکم: کسانی که با سوگندشان با [سوگند] شما پیمان بستند» ▪️و در قرائتی غیرمشهور یعنی روایت علي بن كبشة ار قرائت حمزه (از قراء کوفه) و نیز قرائت مبشربن‌عبيد وأم‌سعد دختر سعدبن‌الربيع و مطوعي به صورت فعل باب تفعیل (عَقَّدت) قرائت شده که معنایش شبیه «عقدت» است و فقط این معنا را با تاکید و مبالغه می‌رساند. 📚مجمع البيان، ج‏3، ص65 ؛ معجم القراءات، ج2، ص61 @yekaye
🔹 أَیمانُكُمْ در آیه 24 همین سوره بیان شد که ▪️«اَیمان» جمع «یمین» و از ماده «یمن» است. ▪️برخی اصل معنای این کلمه از واژه «یمین» به معنای «دست راست» دانسته‌اند (وَ ما تِلْكَ بِیمینِكَ یا مُوسى، طه۱۷؛ وَ لا تَخُطُّهُ بِیمینِكَ، عنکبوت/۴۸؛ فَراغَ عَلَیهِمْ ضَرْباً بِالْیمینِ، صافات/۹۳) که بعدا به مناسبت‌های مختلف در معانی «قدرت» (چون دست راست غالبا قویتر از دست چپ است)، «یُمن» و برکت (چون عرب سمت راست را غالبا به فال نیک می‌گرفت)، و «قسم خوردن» (چون هنگام هم‌قسم شدن غالبا دست راست را در دست هم می‌گذاشتند) به کار رفته است. اما برخی اصل معنای این ماده را مشتمل بر سه مولفه «قوت» در مسیر «خوبی» همراه با نوعی «زیادت» و فزونی دانسته‌اند که در مقابل «شوم» است که ضعف و در مسیر بدی و خواری می‌باشد و معتقدند که «یمین» به معنای سوگند، اگرچه تناسبی با معنای عربی واژه دارد، اما در اصل از زبان‌های عبری و سریانی گرفته شده است. ▪️برای اشاره به اینکه چیزی در اختیار آدم است تعبیر «مَلِکَ یمینی» نافذتر و بلیغتر از تعبیر «فی یدی» است؛ و ظاهرا به همین جهت بوده که برای برده و کنیز تعبیر «ملک یمین» به کار رفته است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۹۴) و تعبیر «ملکت أیمانکم» اعم از برده و کنیز را شامل می‌شود:‌ «وَ الَّذینَ یبْتَغُونَ الْكِتابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَیمانُكُمْ فَكاتِبُوهُم» (نور/۳۳) هرچند با قرینه می‌توان تشخیص داد که در خصوص کنیز (وَ مَنْ لَمْ یسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً أَنْ ینْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَیمانُكُمْ مِنْ فَتَیاتِكُمُ الْمُؤْمِنات، نساء/۲۵) و یا برده (وَ لا یبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ… أَوْ ما مَلَكَتْ أَیمانُهُنَّ؛ نور/۳۱) و البته با توجه به اینکه اصل معنایش از توان تصرف در شخص دیگر آمده بعید نیست که در برخی از استعمالات قرآنی به معنای مطلقِ کسی که انسان حق نکاح با وی دارد (اعم از همسر آزاد یا کنیز) باشد مانند همین آیه حاضر « وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما مَلَكَتْ أَیمانُكُمْ» (نساء/۲۴) که برخی چنین احتمالی را برای آیه منتفی ندانسته‌اند. 🔖جلسه 951 http://yekaye.ir/an-nesa-4-24/ @yekaye
🔹شَهیداً قبلا بیان شد که ▪️ماده «شهد» در اصل این ماده دلالت دارد بر حضور و آگاهی (علم) و آگاه کردن (اعلام). به تعبیر دیگر، «شهادت» حضوری است که همراه با مشاهده (اعم از مشاهده با چشم یا با شهود قلبی) باشد و ▫️ برخی افزوده‌اند که جایی که هم که استدلال و تفکر به نحو قطعی به مطلبی برشد، کلمه «شهادت» را می‌توان به کار برد و شاهد بر این مدعا هم آیه «شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها إِنْ كانَ قَميصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَت‏ …» (یوسف/۲۶-۲۷) است. ▪️با این توضیحات معلوم می‌شود که در شهادت دو عنصر «علم» و «حضور» با هم شرط است؛ لذا «شهادت» هم از «علم» اخص است و منحصر به مواردی است که علم به معلوم بدون هیچ واسطه‌ای حاصل شده باشد، و هم از «حضور» اخص است و جایی که حضور همراه با غفلت و بی‌توجهی باشد، شهادت صدق نمی‌کند و اصطلاح «شهادت» هم در جایی که واقعه رخ می‌دهد و شخص حاضر است و به واقعه توجه می‌کند به کار می‌رود (اصطلاحا: تحمل شهادت) و هم در جایی که از شخص تقاضا می‌شود واقعه‌ای را که در آن حاضر بوده، در مقابل دیگران گواهی دهد (اصطلاحا: ادای شهادت). ▪️«شهید» به معنای «حاضری که آگاه است» بر وزن «فعیل» می‌باشد که این وزن، دلالت بر مبالغه در معنای اسم فاعل دارد که وقتی درباره مطلق علم باشد «علیم» گویند، و وقتی درباره علم به امور مخفی و غیرآشکار باشد «خبیر» گویند، و وقتی در مورد علم به امور آشکار باشد «شهید» گویند، که بدین معنا «شهید» هم یکی از اسم‌های خداوند است. ▫️ به کسی هم که در راه خدا کُشته می‌شود «شهید» [و به کار او «شهادت»] گفته می‌شود؛ و درباره چرایی آن، برخی گفته‌اند: چون فرشتگان رحمت در لحظه شهادت نزد او حاضر می‌شوند، یا چون او در محضر فرشتگان قرار می‌گیرد ویا از این جهت که در آن لحظه آن نعمتهایی که خدا برای آنها مهیا کرده را مشاهده می‌کنند، ویا از این جهت که روح آنها آن لحظه محضر خدا را درک می‌کند. 🔖جلسه 304 http://yekaye.ir/al-maaarij-70-33/ @yekaye
✅ تحلیل نحوی و ظرفیت معنایی عظیم این آیه این آیه با توجه به ظرفیتی که از حیث مرجع ضمیرها، و نسبت‌های کلمات و عبارات و اینکه حروف «و» چه مطلبی را به چه مطلبی عطف می‌کند و ...، ظرفیت افاده چندین معنا بر اساس تحلیل نحوی و معانی کلمات دارد و با توجه به قاعده امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا بعید نیست همه آنها در آیه لحاظ شده باشد؛ و بلکه از زیباترین شواهد برای چنین استفاده‌ای است. لذا در همین قسمت نکات ادبی اهم این موارد بدین بیان است (موارد زیر در هر بند تا حد امکان تلاش شده به ترتیب اظهر به ظاهر مرتب شود) @yekaye
🔹 لِكُلٍّ تنوین دلالت بر محذوف دارد که این محذوف می‌تواند «أحدٍ» (هرکس) یا «شیءٍ» (هرچیزی) باشد (اعراب القرآن (نحاس)، ج‏1، ص212) (برخی به جای «شیء» ، «مالٍ» گفته‌اند: التبيان فى اعراب القرآن، ص103) بر این اساس یک معنای رایج برای فراز «لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِی» ‌این است که: برای هرکسی (یا برای هرچیزی/ هر مالی) وارثانی قرار دادیم. @yekaye
🔹) لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِی مِمَّا تَرَك الْوالِدانِ وَ ... اولین جمله این کلام را ▪️می‌توان این را یک جمله فعلیه دانست که «لکلٍ» جار و مجروری است که در مقام مفعول اول برای «جعلنا» و مقدم بر فعل آمده است، که در این صورت این تقدمش دلالت بر تاکید دارد؛ و مفعول دومش موالی است و «مما ترک ...» هم صفت برای موالی است [صفت بودنش در فرازهای بعدی شرح داده می‌شود؛ فعلا تقدیر کلام چنین می‌شود: جعلنا لکلٍ موالی مما ترک ...؛ که خود همین عبارت چند معنا دارد که در بندهای بعدی بیان خواهد شد.] (اعراب القرآن و بيانه، ج‏2، ص207 ) و آنگاه ▫️یا جمله «لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِی مِمَّا تَرَك» یک جمله کامل قلمداد می‌شود و ادامه آن، گویی پاسخ سوالی است که آن موالی کیستند، و گفته شده: «هم الوالدان و ...»؛ ▫️و یا اینکه الوالدان، فاعل «ترک» است؛ آنگاه عبارت گویی بدین صورت بوده است: جعلنا لکل انسانٍ موالی، یرث الموالی مما ترک الوالدان و ...» (البحر المحيط، ج‏3، ص619-620) ▪️و می‌توان جمله اسمیه دانست بدین بیان که «لِكُلٍّ» جار و مجروری است که می‌توان آن را متعلق به محذوف، و خبر مقدم دانست؛ و آنگاه عبارت «جعلنا موالی» صفت برای «کلٍّ» است (در این حالت مفعول اول «جعلنا» را می‌توان محذوف دانست که همان مضاف الیه مقدر «کُلٍّ» بر آن نیز دلالت دارد) و «مما ترک» متعلق به یک صفتی است که آن صفت، صفتِ مبتدای محذوفی همانند «نصیبٌ» است [در واقع، جار و مجرورِ «ما ترک» بر این محذوف دلالت می‌کند]؛ یعنی تقدیر کلام این بوده: «لكلٍ [لکلٍ من هؤلاء الذين/ لکلّ قومٍ] جعلناهم موالي، نصيبٌ مما ترک»‏ (البحر المحيط، ج‏3، ص620 ؛ اعراب القرآن و بيانه، ج‏2، ص206-207 ) @yekaye
🔹لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِی «مِمَّا تَرَك» «مما ترک» ▪️می‌تواند متعلق به صفت محذوف برای کلمه محذوف در «کلٍ» باشد، آنگاه فاعل «ما ترک»، «والدان» می‌باشد، یعنی: ‌لکلِ [أحدٍ او مالٍ موجود] مما ترکه الوالدان جعلنا موالی: برای هر یک (از انسانها یا اموال موجودی) که والدان برجا گذاشته‌اند موالی‌ای قرار دادیم (التبيان فى اعراب القرآن، ص103؛ البحر المحيط، ج‏3، ص620 ) ▫️که در این حالت «موالی» صرفا وارث نیست ▫️بلکه می‌تواند به معنای ولیّ (کسی که ولایت دارد) باشد؛ 👈البته این گونه فاصله افتادن بین صفت و موصوف مجاز است یا خیر، ‌محل بحث است. ▪️و می‌تواند در جایگاه صفت برای «موالی» باشد؛ آنگاه فاعل «ما ترک»، ▫️می‌تواند «والدان» می‌باشد، یعنی: موالي كائنين مما ترك أي خلف الوالدان و الأقربون: موالی‌ای که این موالی از زمره آن کسانی که والدین برجای خود گذاشتند، بودند؛ [یعنی موالی برجای مانده از والدین] (مجمع البيان، ج‏3، ص66) ▫️و می‌تواند خود مضاف الیه مقدر کلمه «کل» ‌باشد؛ یعنی: لکل انسانٍ جعلنا موالی مما ترک [ذلک الانسان]: برای هر انسان قرار دادیم موالی‌ای از آنچه آن انسان بر جای گذاشت. (پاورقیِ الجدول فى اعراب القرآن، ج‏5، ص25) ▪️و می‌تواند متعلق به فعل محذوفی باشد که «موالی» بر آن دلالت دارد، یعنی: لکل جعلنا موالی یرثون مما ترک: برای هر کس (یا هر مالی) وارثانی قرار دادیم که از آنچه باقی گذاشته شده ارث می‌برند. (التبيان فى اعراب القرآن، ص104) ▪️و می‌تواند «مِن» نه به معنای «از»، بلکه به معنای «نسبت به» باشد (شبیه علیٍ منّی بمنزلة هارون من موسی) و آنگاه مما ترک، متعلق به «موالی» باشد، یعنی: لکلٍ جعلنا «موالی مما ترک»: برای هرکس موالی‌ای نسبت به آنچه باقی گذاشت، قرار دادیم؛ که در این حالت، فاعل «ترک»، همان مضاف الیه «کلٍ» است [= أحد یا مال] که در تقدیر می‌باشد؛ یعنی در این حالت، دیگر «الوالدان» نمی‌تواند فاعلِ «ترک» باشد. ▪️و می‌تواند «ما» به معنای «مَن» باشد، یعنی «لكل أحدٍ ممّن ترك الوالدان: برای هریک از کسانی که والدین و ... برجای گذاشتند موالی‌ای قرار دادیم. (التبيان فى اعراب القرآن، ص104) @yekaye