🔹تَزُولا ؛ زالَتا
▪️ماده «زول» در اصل بر برداشته شدن چیزی از جایگاهش دلالت میکند 📚(معجم المقاييس اللغة، ج3، ص38) و علاوه بر کاربرد آن به صورت فعل (يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا، فاطر/41؛ ْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ، ابراهیم/46) به صورت مصدر (زوال) هم در قرآن به کار رفته است (ما لَكُمْ مِنْ زَوالٍ؛ ابراهیم/44)
▪️درباره اینکه کلماتی مانند «ما زال» (فَما زالَتْ تِلْكَ دَعْواهُمْ حَتَّى جَعَلْناهُمْ حَصيداً خامِدينَ؛ انبیاء/15) و «لا یزال» (لا يَزالُ بُنْيانُهُمُ الَّذي بَنَوْا ريبَةً؛ توبه/110) - که مانند «کان» ناقصه عمل میکند و از این رو درباره اینکه واقعا «فعل» هستند یا اسم فعل، اختلاف نظر است - آیا با ماده «زول» تفاوت دارد یا خیر، بین اهل لغت اختلاف است.
🔸أزدی (م 466) سه حالت قائل است:
▫️«زال یزال» که غالبا با حرف نفی میآید و مانند «کان» ناقصه عمل میکند و مصدر ندارد؛
▫️«زال یزول» که فعل تام و لازم است و به معنای رفتن و انتقال میباشد (مانند آیه حاضر)، و مصدر آن «زوال» است؛ و
▫️«زال یزیل» که فعل تام و متعدی است و به معنای «جدا کردن» (تمییز) میباشد، و مصدر آن «زَيْل» است؛ و باب مفاعله (زاول یزاول مزاولة) هم از همین حالت مشتق شده و به معنای «جدایی» (مفارقت) میباشد.
📚(كتاب الماء، ج2، ص597)
▫️ابن منظور (م 711) معتقد است که تنها دو صورت «زال یزول زوالاً» و «زال، یزال زَيْلاً» در کار است که اولی از ماده «زول» و دومی از ماده «زیل» است، و فعل ناقص «زال یزال» هم به صورت اول برمیگردد
📚(لسان العرب، ج11، ص313 و 317)
▫️ابن فارس (م 395) ماده اصلی را «زول» (به معنای برداشتن از جای خود) میداند که صورت اول را شکل می دهد و آنگاه این ماده دچار اعلال شده و «و» آن به «ی» تبدیل شده است و صورت دوم را رقم زده است ولی تفاوتی در معنا پدید نیامده
📚(معجم المقاييس اللغة، ج3، ص41)
▫️مرحوم مصطفوی نیز در عین حال که به اشتقاق کبیر بین این دو باور دارد، معتقد است که تفاوت آنها در این است که ماده «زول» برداشتنی است که بنوعی بر معنای «بلند کردن از جایی» دلالت دارد، اما ماده «زیل» برداشتنی است که بنوعی بر معنای «جدا کردن از چیزی» دلالت دارد، و از آنجا که نقطه مقابل جدایی (افتراق)، همواره با هم بودن (تلازم و تداوم) است، تعبیر «ما زال» دلالت بر ثبات و استمرار و همیشگی بودن میکند
📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص366 و 373)
به تعبیر دیگر، از آنجا که معنای «زال» بنوعی دلالت بر معنایی منفی میکند، وقتی حرف نفی بر آن وارد میشود، دلالت بر معنای اثبات و ثبوت و دوام میکند.
📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص388)
▪️برخی معتقدند که این ماده لازم است و متعدی نمیشود و از این رو، وقتی به باب تفعیل میرود صرفا به معنای تکثیر و شدت زایل شدن است
📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص388)،
ولی برخی آن را متعدی دانسته و به معنای «زایل کردن» و یا «جدا کردن» قلمداد نمودهاند
📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص373)
و آیه «نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا مَكانَكُمْ أَنْتُمْ وَ شُرَكاؤُكُمْ فَزَيَّلْنا بَيْنَهُمْ» (یونس/28) هم با این تحلیل سازگارتر است.
▪️با توجه به اینکه در ماده «زیل» معنای تفرقه و جدایی نهفته است؛ وقتی به باب تفعل میرود (لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ؛ فتح/25) همه اتفاق نظر دارند که به معنای «تفرُق» و جدا شدن میباشد
📚(مثلا: معجم المقاييس اللغة، ج3، ص41؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص388)
و برخی با توجه به همین معنا، آن را مطاوعه [=پذیرش و قبول کردن جدایی] قلمداد کردهاند: زَیَّلتُهُ فَتَزَیَّلَ.
📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص373)
با توجه به اینکه ظاهرا ما با دو ماده «زول» و «زیل» سر و کار داریم و فعل ناقص «ما زال» هم به ماده «زول» برمیگردد؛ در مورد کاربردهای این مادهها در قرآن کریم باید گفت:
🔹ماده «زول» و مشتقات آن 4 بار؛ و
🔹ماده «زیل» و مشتقات آن 10 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔹مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ
▪️اولین «مِن»، من زائده است که برای تاکید به کار میرود؛
اما
▪️دومین «من» را من ابتدا دانستهاند؛
آنگاه مرجع ضمیر در «بعده» را
🔸میتوان به «امساک» برگرداند، یعنی «من بعد امساکه» (یعنی بعد از اینکه خدا آن را نگه میداشت، چه کسی ...)
(کشاف، ج3، ص617)
🔸یا به «زوال» برگرداند (یعنی من بعد الزوال)، و
🔸میتوان آن را به «الله» برگرداند یعنی «من بعد الله» (یعنی بعد از خدا چه کسی میتواند آنها را نگهدارد)
📚(المیزان، ج17، ص56)
که عبارت «من بعده» در صورت اول «حال» و در صورت دوم «صفت» محسوب میشود
📚(إعراب القرآن و بيانه، ج8، ص166)
@yekaye
🔹حَليماً
▪️درباره اینکه اصل ماده «حلم» بر چه چیزی دلالت دارد بین اهل لغت اختلاف است.
▫️ابن فارس بر این باور است که این ماده حداقل بر سه معنای کاملا متباین و بیربط به هم دلالت دارد:
(1) بردباری و نقطه مقابل عجله؛
(2) حالت سوراخ و فاسد شدن پوست که توسط موریانه و سایر حشرات رخ میدهد؛ و
(3) دیدن چیزی در خواب؛
و این ماده را از بهترین شواهدی دانسته که نمیتوان همه معانیاش را بهم برگرداند.
📚(معجم المقاييس اللغة، ج2، ص93)
در مقابل،
▫️برخی معنای اصلی این ماده را خویشتنداری و کنترل هیجانات معرفی کرده و به نحو تکلفآمیزی کوشیدهاند همه معانی مذکور را به این معنا برگردانند، با این توضیح که پوستی که فاسد میشود به خاطر این است که کاملا ساکن و آرام در برابر حشرات موذی بوده، و خواب هم موقعیتی است که اقتضای آرامش و رهایی از هیجانات روز دارد!
📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص274)
▪️در هر صورت، بحثی نیست که «حِلْم» به معنای خویشتنداری و کنترل هیجانات است و جمع آن «أَحْلَام» میباشد، که با توجه به برخی از کاربردهای این واژه، (مثلا: أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهذا؛ طور/32) برخی «حِلْم» را به معنای «عقل» دانستهاند؛ اما حق این است که از نتایج عقل است 📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص253) یعنی اگر هم گاهی بر عقل اطلاق شود نوعی کاربرد مجازی میباشد (از باب تسمیه شیء باسم مسببه)
▪️به زمان بلوغ، «حُلُم» گفته میشود (الَّذينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْكُمْ، نور/58؛ وَ إِذا بَلَغَ الْأَطْفالُ مِنْكُمُ الْحُلُمَ، نور/59)، ظاهرا از این باب که شخص وقتی به این سن میرسد سزاوار است که اهل حِلم و بردباری شود و بتواند خویشتن را کنترل کند
📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص253؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص274)
▪️«حُلْم» به معنای آن چیزی است انسان در خواب میبیند (رویا)، که جمع آن نیز «أَحْلَام» میباشد (أَضْغاثُ أَحْلام؛ یوسف/44؛ انبیاء/5)
▪️«حلیم» صفت مشبهه است به معنای کسی که بسیار بردبار است و صفتی است که هم در مورد انسان (إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ، هود/75؛ فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ، صافات/101) و هم در مورد خداوند به کار رفته است، به همراه اوصافی دیگر (غَفُورٌ حَلِيمٌ، ... غَنِيٌّ حَلِيمٌ، ... عَلِيمٌ حَلِيمٌ، ... شَكُورٌ حَلِيمٌ)
▪️معنای «حلم» به «صبر» بسیار نزدیک است و برخی در تفاوت این دو گفتهاند که «حلم» مهلت دادن حکیمانه در عذاب کردن و مواخذه کردن کسی است که مستحق عقوبت است و از این رو، نقطه مقابل آن «سفاهت» است که نوعی عجلهورزی غیرحکیمانه است ؛ اما «صبر» بازداشتن خویش است از افتادن در ناملایمات یا اظهار بیتابی کردن؛ و از این روست که در مورد خداوند تعبیر «حلیم» به کار میرود اما تعبیر «صابر» خیر
📚(الفروق فی اللغة، 194-195)
که اگر این توضیح را قبول کنیم، حق با کسانی است که اصل ماده «حلم» را نقطه مقابل عجله میدانستند؛ و مفهوم «خویشتنداری» را لازمه آن، و نه جزء آن، برمیشمردند.
ماده «حلم» و مشتقات آن 21 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔹غَفُوراً
قبلا بیان شد که
▪️ماده «غفر» در اصل در معنای «پوشاندن» ویا «محو کردن اثر شیء» است؛ و
▪️در تفاوت «مغفرت» با «عفو» گفته شده که در عفو، شخص از مذمت و عذاب کردن منصرف میشود، و لذا در مورد انسانهای عادی هم «عفو کردن و طلب عفو» به کار برده میشود؛ اما در مغفرت، گناه شخص را میپوشاند و آبروی او را نمیبرد و در واقع، نحوهای ساقط کردن عذاب است که نوعی پاداش دادن را در دل خود دارد، و لذا کلماتی همچون «مغفرت» و «استغفار» فقط در مورد خداوند به کار میرود.
🔖جلسه ۱۸۳ http://yekaye.ir/an-nisa-004-099/
@yekaye
☀️1) الف. از امام رضا ع روایت شده است که پدرم [امام کاظم ع] فرمود:
کسی نیست که وقتی که میخواهد بخوابد بگوید «إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً: همانا خداوند آسمانها و زمین را نگهداشته است از اینکه زوال پذیرند؛ و اگر زایل میشدند، هیچکس بعد از او، آن دو را نگه نمیداشت؛ البته او همواره بردبار و بس خطاپوش است» (فاطر/41) و خانه بر سرش خراب شود.
📚ثواب الأعمال، ص152؛ من لا يحضره الفقيه، ج1، ص471
حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبَّاسِ بْنِ هِلَالٍ الشَّامِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ:
لَمْ يَقُلْ أَحَدٌ قَطُّ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَنَامَ «إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً» فَيَسْقُطَ عَلَيْهِ الْبَيْتُ.
☀️ب. از امام صادق ع روایت شده است:
هرکس به زلزله مبتلا شد بگوید:
يَا مَنْ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُورا: ای کسی که آسمانها و زمین را نگهداشته است از اینکه زوال پذیرند؛ و اگر زایل میشدند، هیچکس بعد از او، آن دو را نگه نمیداشت؛ البته او همواره بردبار و بس خطاپوش است.
📚تهذيب الأحكام، ج3، ص294
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَمَّادٍ الْكُوفِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنِ ابْنِ يَقْطِينٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ أَصَابَتْهُ زَلْزَلَةٌ فَلْيَقْرَأْ يَا مَنْ «يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُورا».
@yekaye
☀️2) از امام رضا ع روایت شده است:
ما حجتهای خدا بر خلایق هستیم؛ و خلیفههای او در بندگانش؛ و امانتدارانش بر سرّ او؛
و ماییم کلمه تقوی؛ و ماییم شاهدان الهی و منارههای او در میان مخلوقات؛
به ماست که خداوند آسمانها و زمین را نگه میدارد از اینکه زایل شوند؛ و به ماست که باران نازل میکند و رحمتش را می گستراند؛
و زمین هیچگاه از قائمی از ما خالی نیست، خواه آشکار باشد یا مخفی؛
و اگر روزی بدون حجت بماند اهلش را در خود فرو میبرد همان گونه که دریا ساکنانش را در خود فرومیبرد.
📚كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص202
حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ الْمَالِكِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي مَحْمُودٍ قَالَ قَالَ الرِّضَا ع
نَحْنُ حُجَجُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ وَ خُلَفَاؤُهُ فِي عِبَادِهِ وَ أُمَنَاؤُهُ عَلَى سِرِّهِ وَ نَحْنُ كَلِمَةُ التَّقْوَى وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى وَ نَحْنُ شُهَدَاءُ اللَّهِ وَ أَعْلَامُهُ فِي بَرِيَّتِهِ بِنَا يُمْسِكُ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ بِنَا يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَنْشُرُ الرَّحْمَةَ وَ لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ مِنَّا ظَاهِرٍ أَوْ خَافٍ وَ لَوْ خَلَتْ يَوْماً بِغَيْرِ حُجَّةٍ لَمَاجَتْ بِأَهْلِهَا كَمَا يَمُوجُ الْبَحْرُ بِأَهْلِهِ.
✅ شیخ صدوق در این باب 23 حدیث با سندها و عبارات مختلف آورده است که همگی همین مضمون را تایید میکند.
@yekaye
☀️3) روایت شده است که
🔸جاثلیق به امیرالمومنین ع گفت: بفرمایید بدانم که آیا خداوند عرض را حمل میکند یا عرش خدا را؟
🔹فرمود: خداوند عز و جل حامل عرش و آسمانها و زمین و آنچه در این دو و آن چیزهایی است که بین این دوست و این سخن خداوند عز و جل است که « همانا خداوند آسمانها و زمین را نگهداشته است از اینکه زوال پذیرند؛ و اگر زایل میشدند، هیچکس بعد از او، آن دو را نگه نمیداشت؛ البته او همواره بردبار و بس خطاپوش است.»
🔸گفت: پس اینکه میفرماید «و عرش پروردگارت را بالای سر خود در آن روز هشت تن حمل می کنند» (حاقه/17) چگونه است در حالی که شما فرمودید خداوند است که عرش و آسمانها و زمین را حمل میکند؟!
🔹فرمود: همانا عرش را خداوند متعال از نورهای چهارگانه آفرید: نور سرخ که سرخی را سرخ کرد؛ و نور سبز، که سبزی از او سبز شد؛ و نور زرد، که زردی از او زد گشت؛ و نور سفید، که سفیدی از او سفید شد؛ و آن علمی است که خداوند بر دوش آن حاملان گذاشت و آن نوری است از عظمتش؛ پس به عظمت و نورش دلهای مومنان را بینا فرمود؛ و به عظمت و نورش است که جاهلان با او دشمنی میورزند؛ و به عظمت و نورش است که هرکس از مخلوقات که در آسمانها و زمین است با کارهای مختلف و دینهای متشابه، وسیلهای به سوی او می جویند؛ پس هر چیزی «حمل شده» است و خداوند تبارک و تعالی آن دو را نگهداشته است از اینکه زایل شوند، و از [هر] چیزی بدان دو احاطه دارد؛ و او حیات هر چیزی است و نور هر چیزی است، منزه و متعالیتر است از آنچه می گویند چه تعالی عظیمی؛ ...
📚الكافي، ج1، ص129؛ إرشاد القلوب (للديلمي)، ج2، ص308
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيِّ رَفَعَهُ قَالَ:
سَأَلَ الْجَاثَلِيقُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ أَخْبِرْنِي عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَحْمِلُ الْعَرْشَ أَمِ الْعَرْشُ يَحْمِلُهُ؟
فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَامِلُ الْعَرْشِ وَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا فِيهِمَا وَ مَا بَيْنَهُمَا وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً»
قَالَ فَأَخْبِرْنِي عَنْ قَوْلِهِ وَ يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمانِيَةٌ فَكَيْفَ قَالَ ذَلِكَ وَ قُلْتَ إِنَّهُ يَحْمِلُ الْعَرْشَ وَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ؟
فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع إِنَّ الْعَرْشَ خَلَقَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِنْ أَنْوَارٍ أَرْبَعَةٍ نُورٍ أَحْمَرَ مِنْهُ احْمَرَّتِ الْحُمْرَةُ وَ نُورٍ أَخْضَرَ مِنْهُ اخْضَرَّتِ الْخُضْرَةُ وَ نُورٍ أَصْفَرَ مِنْهُ اصْفَرَّتِ الصُّفْرَةُ وَ نُورٍ أَبْيَضَ مِنْهُ ابْيَضَّ الْبَيَاضُ وَ هُوَ الْعِلْمُ الَّذِي حَمَّلَهُ اللَّهُ الْحَمَلَةَ وَ ذَلِكَ نُورٌ مِنْ عَظَمَتِهِ فَبِعَظَمَتِهِ وَ نُورِهِ أَبْصَرَ قُلُوبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ بِعَظَمَتِهِ وَ نُورِهِ عَادَاهُ الْجَاهِلُونَ وَ بِعَظَمَتِهِ وَ نُورِهِ ابْتَغَى مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مِنْ جَمِيعِ خَلَائِقِهِ إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ بِالْأَعْمَالِ الْمُخْتَلِفَةِ وَ الْأَدْيَانِ الْمُشْتَبِهَةِ فَكُلُّ مَحْمُولٍ يَحْمِلُهُ اللَّهُ بِنُورِهِ وَ عَظَمَتِهِ وَ قُدْرَتِهِ لَا يَسْتَطِيعُ لِنَفْسِهِ ضَرّاً وَ لَا نَفْعاً وَ لَا مَوْتاً وَ لَا حَيَاةً وَ لَا نُشُوراً فَكُلُّ شَيْءٍ مَحْمُولٌ وَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الْمُمْسِكُ لَهُمَا أَنْ تَزُولَا وَ الْمُحِيطُ بِهِمَا مِنْ شَيْءٍ وَ هُوَ حَيَاةُ كُلِّ شَيْءٍ وَ نُورُ كُلِّ شَيْءٍ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوّاً كَبِيرا» ...
@yekaye
یک آیه در روز
741) 🌺 إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَه
.
1⃣ «إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا»
جايگاه آسمانها و زمين، و حركت و مدار آنها به ارادهى خداوند است و اوست كه هر لحظه آنها را حفظ مىكند.
📚(تفسير نور، ج9، ص510)
@yekaye
یک آیه در روز
741) 🌺 إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَه
.
2⃣ «إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا»
نظم حاكم بر هستى، از سوى خداست، نه امرى تصادفى.
📚(تفسير نور، ج9، ص510)
@yekaye
یک آیه در روز
741) 🌺 إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَه
.
3⃣«إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ»
در آیه قبل از اینکه آفرینش آسمانها و زمین تنها به دست خداست، سخن گفت؛ و در این آیه از اینکه بقای آنها نیز تنها به دست خداست.
در واقع، این آیه بنوعی مکمل آیه قبل در توحید ربوبیت است:
همان کسی که خالق و ایجاد کننده است، بقای شیء هم در گروی خود اوست.
📚(المیزان، ج17، ص55)
📝نکته تخصصی #فلسفی
یکی از براهین مهم در خداشناسی این است که «علت موجِده، علت مُبقیه نیز هست»
یعنی اگر الف، ب را ایجاد کند؛ همان الف، علت و عامل بقای ب است.
به تعبیر دیگر،
«ایجاد کردن» با «ساختن» تفاوت مهمی دارد:
سازندهی یک چیز، ایجاد کننده آن نیست،
برای همین بسیار میشود که سازنده میمیرد و از بین میرود، اما شیء ساختهشده همچنان باقی است: بنّا میمیرد اما بنا و ساختمان همچنان باقی است.
در «ساختن» تنها شکل دادن به یک موادی مد نظر است، اما در «ایجاد»، تمام حقیقتِ «موجود پدید آمده» در گروی ایجادکننده خویش است.
🔹از اشتباهات مهمی که در تاریخ فلسفه غرب رخ داده، این است که برای برهان نظم از تمثیل «خدای ساعتساز» استفاده میکنند؛
گویی جهان مانند ساعتی است که خداوند آن را ساخته و کوک کرده و جهان با نظمی معین به کار خود ادامه میدهد.
اشکال اصلی این تمثیل این است که ساعتساز تنها و تنها علت پیدایش ساعت است و بقای ساعت دیگر ربطی به ساعتساز ندارد.
🔺شاید از بهترین تمثیلها برای درک مفهوم «ایجادکننده» که فقط «سازنده» نباشد، تمثیلِ ذهن است که در تدبر4 (https://eitaa.com/yekaye/756) خواهد آمد.
@yekaye