.
1️⃣ «وَ حُورٌ عینٌ»
یکی از نعمتهای بهشتی که برای مقربان آماده شده است حور عین است.
▪️چنانکه در نکات ادبی گذشت لفظ حور جمع «حوراء» است که این کلمه را عموما به معنای زنی که سپیداندام باشد (کنایه از زیبایی زن) دانستهاند؛ و برخی هم آن را ناظر به کلمه «عین» دانستهاند به معنای شدت سفیدی چشم همراه با شدت سیاهی آن که زیبایی چشم را کاملا برجسته میئازد.
▪️درباره «عین» هم غالبا گفتهاند که جمع «عیناء» است که تاکید بر چشم است؛ و بر کسی که چشمان درشتی دارد (که چشم درشت غالبا از مهمترین عناصر زیبایی صورت است) اطلاق می گردد؛ در زبان عربی کسی که چنین چشمی دارد به چشم گاومیش و در زبان فارسی به چشم آهو (که تعبیر «غزالچشم» نیز ناظر به همین است) تشبیه میشود.
▪️ترکیب «حور عین» در قرائات مشهور به صورت ترکیب وصفی آمده است؛ یعنی حورائی که عیناء هم هست که این مناسبت بیشتر دارد با اینکه حوری بودن آنان را ناظر به سفیداندام بودنشان، و عین بودنشان را ناظر به زیبایی و جذابیت چشمانشان بدانیم؛
اما در برخی قرائات غیرمشهور به صورت «حورُ عينٍ» ویا «حورَ عينٍ» (یعنی ترکیب اضافی) نیز قرائت شده است که در این صورت این ترکیب با معنایی که بر شدت سفیدی در شدت سیاهی چشم تاکید داشت تناسب بیشتری دارد چراکه چشم گاومیش (که کلمه «عین» ابتدا در مورد آن به کار رفته و چشم انسانها به آن تشبیه شده) یکسره سیاه است و مانند انسان سفیدی چشم ندارد؛ آنگاه کلمه »حور» بر سفیدی و کلمه «عین» بر سیاهی این چشم دلالت دارد.
در روایات هم این ترکیب هم به صورت وصفی و هم به صورت اضافی به کار رفته با این تفاوت که در لسان روایات عموما کلمه «عین» معرفه آمده است (الحور العین یا حورالعین) و البته ترکیب وصفی آن بسیار شایعتر از ترکیب اضافی آن است
(در نرمافزار جامع احادیث نور، وقتی دامنه جستجو را به متن احادیث محدود کنیم، برای الحور العین 698 مورد، و برای حورالعین 63 مورد، و حور عین ۱۱ مورد یافت میشود).
👇توضیح بیشتر درباره حورالعین در قرآن کریم👇
@yekaye
ادامه تدبر 1
📝#حورالعین در قرآن کریم🥀
💢ترکیب «حُورٍ عينٍ» علاوه بر این آیه سوره واقعه که در وصف مقربان است، دو بار دیگر در قرآن کریم آمده که در وصف متقین است و در آن دو مورد از تزویج بهشتیان با حور عین سخن به میان آمده است:
«كَذلِكَ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عينٍ» (دخان/54) و
«مُتَّكِئينَ عَلى سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عينٍ» (طور/20).
🤔 البته از قدیم برخی از مفسران احتمال دادهاند تزویج در اینجا صرفا به معنای همنشین و قرین همدیگر بودن باشد (به نقل از مجمع البيان، ج9، ص105) و مرحوم علامه طباطبایی هم ظاهرا این قول را ترجیح داده است (الميزان، ج18، ص149 و ج۱۹، ص۱۲ )و موید این مطلب هم آن است که گفتهاند که عرب برای تزویج به معنای عقد ازدواج حرف اضافه «ب» را به کار نمیبرد چنانکه در جایی که از همسری سخن به میان آورده فرموده است: «فَلَمَّا قَضى زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها» (احزاب/۳۷) (مفاتيح الغيب، ج27، ص665 )؛
🤔 البته وجود چنین قاعدهای (عدم استفاده از حرف باء برای عقد ازدواج) را برخی از علمای لغت (مانند اخفش) انکار کردهاند (به نقل از مجمع البحرين، ج2، ص308)؛
و احتمال میرود این توجیه ناشی از این بوده که وقوع امر جنسی در بهشت را بعید میشمردهاند در حالی که تعابیر دیگری در قرآن کریم هست که بوضوح از وجود امر جنسی در بهشت سخن میگوید مانند این تعبیر درباره حوریان بهشتی: «حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِي الْخِيامِ ... لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَان» (الرحمن/72-74) و در روایات نیز بصراحت از وقوع رابطه جنسی با حورالعین سخن به میان آمده است.
💢اغلب مفسران «حور عین» را به معنای زنان بهشتی دانستهاند (مثلا مجمع البيان، ج9، ص104؛ الميزان، ج18، ص149)؛
اما برخی از معاصران با توجه به اینکه كلمه «حور» و «عين» کلمات جمعی است که هم بر مذكر و هم بر مؤنث اطلاق مىشود، نتیجه گرفتهاند که این مفهوم گستردهاى دارد كه همه همسران بهشتى را شامل مىشود، همسران زن براى مردان باايمان و همسران مرد براى زنان مؤمن. (تفسير نمونه، ج22، ص428)
اما چیزی که این احتمال را تضعیف میکند این است که دو کلمه «حور» و «عین» جداگانه برای اشاره به این نعمت بهشتی آمده است: یکی همین آیه «حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِي الْخِيامِ ... لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَان» (الرحمن/72-74) و دیگری آیه «وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ عينٌ» (صافات/48) (تعبیری که در جای دیگر درباره این «قاصرات الطرف» آمده عینا تعبیری است که در وصف همان حوریان در خیام آمده بود: فيهِنَّ قاصِراتُ الطَّرْفِ لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌ؛ الرحمن/56) و چنانکه مشاهده میشود در هر دو مورد به صورت مونث به کار رفته است؛
و در حدی که جستجو شد در احادیث معصومین علیهمالسلام نیز سخنی از اینکه همسر یک زن مومن در بهشت را حورالعین تعبیر کرده باشند یافت نشد؛ و عموما با اوصاف مونث از حورالعینهای بهشتی سخن گفتهاند.
💢درباره اینکه حورالعین زنانیاند که در بهشت ایجاد شدهاند یا زنان دنیاییاند که به بهشت رفتهاند یا هردو؛
آن مقدار که از فضای روایات برمیآید قطعا مصداق بارز آنان، زنانیاند که در بهشت ایجاد شدهاند (مثلا حدیث۱)؛ و اغلب مفسران هم آنان را زنان بهشتی و نه زنان دنیایی دانستهاند؛ و حتی علامه طباطبایی این را به ظهور آیات مربوطه نسبت میدهد(الميزان، ج18، ص149 )؛
اما از آن سو در برخی روایات تعبیر کردهاند که زنان مومن خودشان حورالعیناند؛ (مثلا روایتی که در جلسه ۹۷۷ حدیث ۱۹)گذشت که: أَنْتُمُ الطَّیبُونَ وَ نِسَاؤُكُمُ الطَّیبَاتُ كُلُّ مُؤْمِنَةٍ حَوْرَاءُ عَینَاءُ وَ كُلُّ مُؤْمِنٍ صِدِّیقٌ)؛
وبا توجه به اینکه
اولا در بسیاری از روایات درباره اینکه خود حورالعینهایی که همسران مردان بهشتیاند آمده است که خود این حورالعین خدم و حشم فراوانی دارند؛
و ثانیا در بسیاری از روایات آمده است که بسیاری از مردان و زنان مومنی که در دنیا واقعا شریک زندگی هم بودند در بهشت هم اگر دلشان بخواهد همسر همدیگر خواهند بود،
بعید نیست که دست کم بتوان برخی از زنان مومن بهشتی را نیز مصداق حورالعین در بهشت دانست.
🤔شاید به خاطر همین پیچیدگیهای نسبتهای افراد در بهشت، و سوالات و شبهاتی که ممکن است این مساله در ذهن ایجاد کند امامان معصوم برخی را از سوال کردن از این مساله برحذر می داشتهاند. (حدیث4.ب)
@Yekaye
.
2️⃣ «وَ حُورٌ عینٌ»
با اینکه نعمتهای بهشتی در ۴ آیه قبل همگی مجرور بود (که حکایت میکرد که ولدان مخلدون با چه چیزهایی بر گرد مقربان میگردند) این آیه مرفوع آمد؛ پس عطف به آنها نمیشود.
در نکات ادبی بیان شد که
💢اغلب «حور عین» در اینجا را یا عطف به ولدان مخلدون دانستهاند (یعنی همان طور که ولدان مخلدون پیرامون بهشتیان میگردند این حور عین هم همین طور)؛ ویا گفتهاند که مبتدای خبر محذوف است و تعبیری همانند «لهم» در تقدیر است؛ یعنی نعمت دیگری علاوه بر نعمتهای قبل، این است که به این مقربان حورالعین داده میشود (یعنی باز هم اصل و محور مقرباناند و این حورالعینها برای آنان است)
[به لحاظ نحوی احتمالات دیگری هم مطرح است؛ که اغلب آنها به لحاظ معنایی به همین دو معنا برمیگردد].
💢در قرآن کریم علاوه بر اینجا در دو آیه «كَذلِكَ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عينٍ» (دخان/54) و «مُتَّكِئينَ عَلى سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عينٍ» (طور/20) هم تعبیر «حور عین» به کار رفته؛ که هر دوی اینها در وصف متقین است؛ و به نظر میرسد مفهوم متقین اعم از مقربان باشد و همه بهشتیان (از جمله اصحاب یمین) را شامل شود.
با این مقایسه شاید بتوان گفت حورالعین بهشتی خودش مقام بالایی دارد که برای عموم بهشتیان، نه خادم، بلکه در حد همسر قرار میگیرد (که همسر هرکس کفو و همرتبه او باید باشد)؛ اما وقتی در نسبت با مقربان قرار میگیرند همانند خادم آنان و در رده ولدان مخلدون که در خدمت مقرباناند قرار میگیرند.
✅موید
در سوره انسان برخلاف اغلب مواردی که خداوند به توصیف تفصیلی بهشت پرداخته، سخنی از حور عین (و سایر تعابیری که دلالت بر همسران بهشتی دارد مانند قاصرات الطرف و ...) به میان نیامده است. برخی احتمال دادهاند که چون این سوره در وصف اصحاب کساءنازل شده به حرمت حضرت زهرا س سخنی از حوریان بهشتی به میان نیامده است. این احتمال میتواند موید برداشت فوق باشد که حورالعین وقتی با مقربان (که مقربان در قبال اصحاب یمین ظاهرا در سوره انسان همان عباداللهاند در قبال ابرار) سنجیده شوند آن جلال وجبروت بهشتیشان – که آنان را نه صرفا خادم، بلکه همسر و همتای مومنان بهشتی میکرد- دیگر رنگ میبازد.
@Yekaye
.
3️⃣ «وَ حُورٌ عینٌ»
واضحترین نکته در مورد حورالعین این است که آنان همسران بهشتیای هستند که به عنوان یکی از نعمتهای بهشتی به بهشتیان ارزانی داشته میشود؛ و ذکر این نعمت بلافاصله بعد از ذکر نعمت نوشیدنیها و خوردنیهای بهشتی نشان میدهد که امر جنسی هم در بهشت برقرار است.
📝امر جنسی در بهشت
رسوخ تلقی رهبانیت از فضاهای هندی و مسیحی در جوامع اسلامی بتدریج موجب شده است که ذهنیت اغلب مسلمانها نسبت به رابطه امر جنسی و معنویت و ماوراء ذهنیتی منفی باشد بدین معنا که گویی امرجنسی در انسان یک امر صرفا زمینی و دنیوی است که مانع رشد معنوی انسان است و برای کسی که میخواهد به مقامات بالای معنوی دست یابد نبود آن بهتر از وجودش است❗️
اما این تلقی بوضوح برخلاف آیات و احادیث است؛
در اسلام، تمام نیازهای جسمانی انسان ذیل فطرت و روح الهی او رقم خورده است؛ از این رو همین ابعاد ظاهرا دنیوی حیوانی مانند خوردن و نوشیدن و ازدواج کردن برای انسان از بهشت شروع شد، نه از زمین؛ و قبلا اشاره شد که همین که زوجیت آدم و حوا در بهشت – ونه در زمین- رقم خورد، انسان در همین امر جنسی نیز با حیوانات تفاوت ماهوی پیدا کرد و در واقع آنچه ظاهرا حیوانیترین غریزه انسان بود یعنی غریزه جنسی، ریشه فرهنگیترین و غیرحیوانیترین نهاد جامعه بشری، یعنی «خانواده» شد (جلسه ۲۲۵، تدبر۲).
در واقع،
همان گونه که خوردن و آشامیدن صرفا جبنه دنیوی ندارد و تغذیه انسان ابعاد معنوی و ماوراییای هم دارد، به طوری که هیچ موجود ماسویاللهای وجود ندارد که از خداوند رزق دریافت نکند (حتی فرشتگان مقرب هم دائما به رزق الهی زندهاند) و همین ابعاد معنوی و ماورایی است که خوردن و آشامیدن در بهشت را معنی دار میکند،
امر جنسی در انسان نیز علاوه بر این لذت دنیوی، ابعاد معنوی و ماوراییای نیز دارد که با توجه به همان ابعاد بوده که اصل ازدواج و بلکه اصل نکاح و زناشویی در اسلام –برخلاف مسیحیت تحریفشده و نیز اغلب عرفانهای هندی- سنت و مستحب دانسته شده است؛ و تمامی اهل بیت عصمت و طهارت همسر اختیار کردهاند؛ و در قرآن کریم هم یکی از برترین نعمتهای بهشتی همین همسرانی است که از آن با تعبیر حورالعین یاد شده است.
💢اگر توجه کنیم که نعمتهای بهشتی تجسم اعمال خود انسانها در دنیا هستند (دست کم آن دسته از نعمتها که جزای عمل خود انساناند؛ از جمله همین حور عین که در دو آیه بعد اشاره خواهد شد که جزای عمل این مقربان است) آنگاه شاید به ظرایف بیشتری از حقیقت این حورالعین و حتی عمل جنسی در بهشت بتوانیم راه پیدا کنیم.
(مخصوصا این احتمال را در کنار احتمالی بگذارید که در جلسه 984 درباره «ولدان مخلدون» (تدبر۱.ج و تدبر۵) گذشت که چهبسا مقربان در بهشت علاوه بر همسران بهشتی، از نعمت فرزند بهشتی نیز برخوردار باشند.)
@Yekaye
🔹اللُّؤْلُؤِ
▪️ماده «لألأ» یا «لؤلؤ» و بلکه دوحرف «لأ» در اصل دلالت دارد بر صفاء و براق بودن (معجم مقاييس اللغه، ج5، ص199) و به تعبیر دیگر، متمرکز شدن صفا و آنچه از درخشندگی بدان مربوط میشود و منحصر شدنش در یک مکانی به نحوی که از آن امتداد یابد اثری قوی که منتشر میشود (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۹۴۱ )
▫️ و برخی هم گفته اند که دلالت دارد بر درخششی همراه با اضطراب (تکان) که بر نوری که از مروارید ویا ستاره و ماه و آتش و برق دیده میشود که یک نحوه اضطراب و حرکتی دارد اطلاق میشود (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج10، ص169).
▪️کلمه «لؤلؤ» به معای در و مروارید درخشان است و کلمه تلألؤ به معنای درخشندگی از این ماده مشهور است که گفته اند درخششی است همچون درخشش مروارید (مفردات ألفاظ القرآن، ص752)
▪️این کلمه در قرآن کریم هم درباره درّ و مروارید در دنیا (يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ؛ الرحمن/22) و نیز درّ و مرواریدهای بهشتی (يُحَلَّوْنَ فيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً، حج/23؛ فاطر/33) به کار رفته است؛ و هم در تشبیه حورالعینهای بهشتی (وَ حُورٌ عِينٌ؛ كَأَمْثَالِ اللُّؤْلُو الْمَكْنُونِ؛ واقعه/22-23) و هم در تشبیه خدمتکاران بهشتی که از آنان با تعبیر «غلمان» (وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ؛ طور/24) و «ولدان» (وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ إِذا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً؛ انسان/19) یاد شده است؛ که گفته اند از باب شدت صفاء و جذابیت و نورانیت چنین تشبیه شدهاند. (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج10، ص170)
📿این ماده تنها با همین کلمه «لؤلؤ» و 6 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔹الْمَكْنُونِ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «کنن» در اصل به معنای پوشاندن و حفظ کردن است؛
▫️و برخی توضیح دادهاند پوشاندن در امری توخالی و محکم که بپوشاند و حفظ و حمایت نماید «أَكْنَنْتُ» به معنای «مخفی کردم» میباشد: «ما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّساءِ أَوْ أَكْنَنْتُمْ في أَنْفُسِكُمْ» (بقره/۲۳۵) «يَعْلَمُ ما تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما يُعْلِنُونَ» (نمل/۶۹).
▪️«کِنّ» آن است که در آن، چیزی حفظ میشود، و جمع آن «أکنان» است (وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْجِبالِ أَكْناناً؛ نحل/۸۱).
▪️«کِنان» پوششی است که چیزی برای حفاظت در درون آن قرار می گیرد و جمعِ آن، «أَكِنَّة» است، (وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ؛ أنعام/۲۵، اسراء/۴۶، کهف/۵۷)
▪️«مکنون» اسم مفعول است یعنی چیزی که درون «کِنّ» (ستر و حفاظ) قرار داده شده است (وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ عين، كَأَنَّهُنَّ بَيْضٌ مَكْنُونٌ، صافات/۴۹؛ وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ، طور/۲۴؛ إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَريم، في كِتابٍ مَكْنُونٍ؛ واقعه/۷۸)
🔸در تفاوت آن با ماده «ستر» گفتهاند که در «مکنون» تاکید اصلی بر صیانت و حفاظت است در حالی که در «مستور» تاکید اصلی بر پوشیده و مخفی ماندن است؛ لذا وقتی می گویند «درّ مکنون» یعنی مرواریدی که سزاوار است محافظت شود و یا وقتی میگویند زن در حجاب مکنون است یعنی در آن مصونیت دارد؛ نه اینکه لزوما مخفی و نهان باشند.
🔸و در تفاوت آن با «سرّ» گفتهاند که تفاوتشان این است که «سر» مخفی کردن چیزی است که خود شیءاقتضای مخفی بودن دارد؛ اما «اکنان» سِرّ را حفظ و صیانت کردن و به هیچ عنوان افشا نکردن است که دو آیه «أَكْنَنْتُمْ في أَنْفُسِكُم» (بقره/۲۳۵) و «يَعْلَمُ ما تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما يُعْلِنُونَ» (نمل/۶۹) موید این تحلیل است.
🔖جلسه ۶۳۸ http://yekaye.ir/al-kahf-18-57/
@yekaye
☀️۱) از امام صادق ع از قول رسول خدا ص حدیثی بسیار طولانی روایت شده در وصف مراحلی که مومن از قبض روح تا عالم قبر و برزخ و سپس حشر در قیامت و ورود در بهشت و … سپری میکند، که فرازهایی از آن قبلا گذشت. در فرازی از آن رسول الله ص فرمودند:
هیچ مؤمنی وارد بهشت نمیشود، مگر اینکه همسرانی دارد ... که همانند درّ مکنون میباشند. معنای مکنون این است که مانند مروارید در داخل صدف میباشند که دستها آن را لمس نکرده و چشمها آن را ندیدهاند.
📚الإختصاص، ص352
حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى قَالَ حَدَّثَنِي سَعِيدُ بْنُ جَنَاحٍ عَنْ عَوْفِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَزْدِيِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
إِذَا أَرَادَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَبْضَ رُوحِ الْمُؤْمِن ...
قَالَ وَ مَا مِنْ أَحَدٍ یدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا كَانَ لَهُ مِنَ الْأَزْوَاجِ ... كَأَنَّهُنَّ اللُّؤْلُؤُ الْمَكْنُونُ وَ تَفْسِیرُ الْمَكْنُونِ بِمَنْزِلَةِ اللُّؤْلُؤِ فِی الصَّدَفِ لَمْ تَمَسَّهُ الْأَیدِی وَ لَمْ تَرَهُ الْأَعْینُ ... .
@yekaye
☀️۲) الف. از ابنعباس روایت شده که یکی از علمای یهود به نام عبدالله بن سلام خدمت پیامبر ص آمد و سوالاتی پرسید. از جمله به ایشان عرض کرد:
یا محمد! حور العین را برایم توصیف کن!
فرمودند: ای ابن السلام! حور العین دارای رخسارهای سفید و چشمانی درشتاند و مژگان چشمانشان همچون پر کرکس است: صفا و درخشش آنان همچون صفای مروارید سفیدی است که در صدف و دست نخورده باشد.
📚بحار الأنوار، ج57، ص257
مَسَائِلُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَلَامٍ وَ كَانَ اسْمُهُ إِسْمَاوِيلَ فَسَمَّاهُ النَّبِيُّ ص عَبْدَ اللَّهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ:
قَالَ صَدَقْتَ يَا مُحَمَّدُ فَصِفْ لِيَ الْحُورَ الْعِينَ.
قَالَ رسول الله: يَا ابْنَ سَلَامٍ الْحُورُ الْعِينُ بِيضُ الْوُجُوهِ فِحَامُ الْعُيُونِ بِمَنْزِلَةِ جَنَاحِ النَّسْرِ صَفَاؤُهُنَّ كَصَفَاءِ اللُّؤْلُؤِ الْأَبْيَضِ الَّذِي فِي الصَّدَفِ الَّذِي لَمْ تَمَسَّهُ الْأَيْدِي.
☀️ب. شبیه این مضمون در منابع اهل سنت از ام سلمه روایت شده است که از رسول الله ص سوالاتی میپرسد. از جمله اینکه میگوید
گفتم: یا رسول الله ص! به من خبر بده از این سخن خداوند که فرمود «و حور عین»؟
فرمودند: حوریانی سفیدرو با چشمانی درشت؛ که مژگان چشمشان همچون پر کرکس است.
گفتم: مقصود از این سخن خداوند که میفرماید «همانند درّ مکنوناند» چیست؟
فرمود: صفا و درخشش آنان همچون صفای مروارید سفیدی است که در صدف و دست نخورده باشد.
📚الدر المنثور، ج6، ص150 (الشامله: ج۷، ص720)؛
جامع البيان (طبری)، ج23، ص37 ؛
المعجم الأوسط (طبرانی) ج3، ص278 ؛
تفسير ابن كثير (ط العلمية) ج8، ص21 ؛
البداية والنهاية، ج20، ص336-337
أخرج ابْن جرير وَالطَّبَرَانِيّ وَابْن مرْدَوَيْه عَن أم سَلمَة قَالَت: قلت: يَا رَسُول الله أَخْبرنِي عَن قَول الله «وحور عين».
قَالَ: حور بيض عين ضخام الْعُيُون شفر الْحَوْرَاء بِمَنْزِلَة جنَاح النسْر (وَفِي لفظ لِابْنِ مرْدَوَيْه: شفر الجفون بِمَنْزِلَة جنَاح النسْر)
قلت: يَا رَسُول الله أَخْبرنِي عَن قَول الله «كَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ» .
قَالَ: صفاؤهم كصفاء الدّرّ الَّذِي فِي الأصداف الَّذِي لم تمسه الْأَيْدِي.
@yekaye
.
1️⃣ «كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ»
▪️در قرآن کریم تشبیه به «لؤلؤ» (مرورارید) سه بار به کار رفته است:
▫️یکبار با تعبیر «لُؤْلُؤ مَنْثُور» است در وصف «ولدان بهشتی»: «وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ إِذا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً» (انسان/19) (که وصف منثور به معنای «پراکنده» است؛ برخی آن را کنایه از «مروارید غلتان» دانستهاند (ترجمه مشکینی) و برخی گفتهاند چهبسا برای اشاره به حالت خدمتگذاری آنان است که دائما این سو و آن سو میروند که اگر همه به یک صف ایستاده بودند تعبیر «لُؤْلُؤ منظوم» به کار میرفت. مجمع البيان، ج9، ص۲۵۱).
▫️و دو موردش با همین تعبیر «اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ» است: که یکی در همینجا در وصف حورالعین است؛ و دیگری در وصف غلمان بهشتی در آیه «و يَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ» (طور/24)؛ و تعبیر دیگر و وصف «مکنون» برای مروارید را عموما به معنای در صدف بودن مروارید دانستهاند که حکایت دارد از اینکه کسی بدان دست نزده است (حدیث۲؛ ونیز مجمع البيان، ج9، ص327) و یا صفا و درخشندگیاش را کاملا حفظ کرده و هنور نور خورشید و مجاورت با هوا قرار نگرفته که حتی ذرهای از درخشندگیاش کاسته شود. (مفاتيح الغيب، ج29، ص398)
🔹اما درباره تشبیه حور العین به «لؤاؤ مکنون» باید گفت:
تعبیر «لؤلؤ» (درّ و مروارید) ظاهرا برای دلالت بر صفا و درخشندگی و ارزشمندی و زیبایی آنان است؛
اما تعبیر «مکنون» یک ظهورش این است که دلالت دارد بر پاکدامنی آنان (تفسیر نور، ج۹، ص۴۲۳) و مصون و محفوظ بودنشان از دسترس نامحرمان و عدم ابتذال آنان (البحر المحيط، ج10، ص81 )؛
▫️ اما به نظر میرسد در اینجا چیزی بیش از این مد نظر است.
در واقع، اگرچه از اوصاف زنان بهشتی این است که باکرهاند و هیچکس با آنان تماسی نداشته، اما کاربرد مکنون در خصوص غلمان بهشتی نشان می دهد که مساله لزوما و منحصرا از جنس باکره بودن نیست.
🔸شاید به همین مناسبت بوده که برخی از اهل تفسیر این کلمه را تاکید بر همان شدت صفا و درخشندگی دانستهاند چنانکه مرواریدی که در صدف است چون در معرض آفتاب و هوا نبوده درخشندگی اش خیلی بیشتر است (مفاتيح الغيب، ج29، ص398 ؛ الميزان، ج19، ص123)
🔸اما به نظر میرسد میتواند این کلمه را بیش از تاکید دانست؛ و بگوییم اشاره است به مصون و محفوظ بودن از دسترس نااهلان (نه فقط نامحرمان)؛ یعنی مکنون بودن عمدتا ناظر به یک نحوه مصون و محفوظ بودن چیزی است که به خاطر تعالی و رفعت مقامش از دسترس همگان دور است چنانکه این تعبیر در همین سوره درباره حقیقت ماورایی قرآن هم آمده است که اگرچه خود قرآن در دسترس همگان است؛ اما آن اصل و حقیقتش در کتابی مکنون است: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَریمٌ؛ فی كِتابٍ مَكْنُونٍ؛ لا یمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ» (واقعه/79)
🔸شاید قرآن کریم با استفاده از تشبیه حور العین به «اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ» میخواهد به ما توجه دهد که درست است که زیبایی و جذابیت و صفای حور العین خیرهکننده است؛ اما اینها فقط یک وجهه از این نعمت الهیای است که برای مقربان آماده شده است؛ وجهه دیگرش این است که آنان از جنس حقایق مکنوناند دور از دسترس همگان و بلکه دور از دسترس فهم رایج و عادی بشر.
❇️تبصره
شاید تفاوت استفاده از تعبیر «كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ» (طور/24) در مورد غلمان بهشتی (که ظهور اولیه آیاتش این است که برای مطلق بهشتیان است نه فقط برای مقربان)، با استفاده از تعبیر «كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ» در مورد حور العینی که برای مقربان بوده است، نیز حاوی نکتهای باشد. اگرچه غالبا تعبیر «كَأَمْثالِ» را به همان معنای تاکید حرف «ک» (یعنی مبالغه در تشبیه) میدانند (مثلا: مفاتيح الغيب، ج29، ص398)؛
اما این احتمال هم منتفی نیست که در اینجا تشبیه به تشبیه در کار باشد؛ آنگاه ثمره این تفاوت آن میشود که غلمان بهشتی شبیه «دُرّ مکنون»اند؛ اما حور العینی که برای مقربان است، تشبیه شدهاند به چیزیهایی که «شبیه دُرّ مکنون» باشند. یعنی بقدری درک اینها سخت است که مستقیما تشبیه نشدهاند بلکه ما این تشبیه (چیزی شبیه دُرّ مکنون باشد) را تاحدودی میشناسیم؛ و آیه چهبسا می خواهد بفرماید درک حقیقت این حور العینها بقدری از ذهن شما دور است که فقط میتوانیم بگوییم اینها تاحدودی به این تشبیهی که در ذهن شما هست (نه حتی به خود «درّ مکنون»)، شما شباهت دارد.
@yekaye
🔹جَزاءً
قبلا بیان شد که
▪️ماده «جزی» در اصل به معنای آن است که چیزی در جای چیز دیگری قرار گیرد و کار آن را انجام دهد (يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئا؛ بقره/۴۸) (معجم المقاييس اللغة، ج۱، ص۴۵۶)
و در معنای کفایت کردن و جبران کردن (خوبی با خوبی و بدی با بدی) رایج شده؛ و از همین ماده است کلمه «جزیة» (= مالیاتی که از اهل کتاب میگیرند) (توبه/۲۹)، چرا که در عوض امکاناتی (مانند امنیت و …) است که در جامعه اسلامی از آن بهرهمند میشوند. تفاوت «جزا» با «شکر» در این است که شکر همواره در برابر نعمت به کار میرود؛ اما جزا هم در مقابل کار خوب و هم در مقابل کار بد به کار میرود
▪️برخی تذکر دادهاند با اینکه «جزا» به لحاظ لغوی به «مکافات» بسیار نزدیک است، اما در قرآن کریم هیچگاه برای جزاهای اخروی از «مکافات» استفاده نشده؛ زیرا مکافات (از ماده «کفو») در جایی است که نعمتی را با نعمت هم رتبه و کفو خود پاداش دهند و آنچه خدا میدهد برتر و متعالی است از آن عملی که انسان انجام داده است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۱۹۵).
🔖جلسه 404 http://yekaye.ir/al-ankaboot-29-7/
@yekaye
🔹كانُوا يَعْمَلُونَ
قبلا بیان شد که
▪️وقتی «کان» قبل از فعل مضارع بیاید دلالت بر استمرار و وجود یک وضعیت همیشگیای در آن فعل میکند. (جلسه۳۴ http://yekaye.ir/ya-seen-36-30/)
که در فارسی غالبا با فعل ماضی استمراری بین میشود
@yekaye