تدبرهای ۱ و ۳ و ۴ از جلسه قبل کاملا برای ای آیه هم قابل ذکر است؛ و به همانجا مراجعه شود.
ضمنا تدبر ۱ اصلاحی شد که پیشنهاد میشود قبل از مطالعه تدبرهای ذیل ابتدا آن را مرور کنید
.
1️⃣ «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ؛ وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرینَ»
به تبع اینکه «اولین» در آیه قبل را چه بدانیم «آخرین» (بعدیها) معنایش متفاوت میشود و بر اساس هر یک از معانیای که برای اولین و آخرین در نظر بگیریم آنچه واضح است این است که در هر صورت، جمعیت اصحاب یمین در اولین و آخرین تقریبا همانند خواهد بود؛ یعنی همان گونه که جماعت عظیمی از اصحاب یمین از پیشینیان است، جماعت عظیمی از اصحاب یمین هم از متاخرین میباشد؛ برخلاف سابقون که جمعیتشان در آخرین کم بود.
🤔پیش از پرداختن به این سوال که چرا وضعیت متاخران از اصحاب یمین با وضعیت متاخران از «سابقون» متفاوت است، باید یادآوری کرد که - چنانکه در تدبر ۱ جلسه قبل اشاره شد- برای اولین و آخرین در بحث سابقون ۶ معنا اشاره شد که ۴ معنای آن در این آیه هم قابل انطباق است:
(1) ناظر به کل بشریت: اولین= امتهای قبلی؛ آخرین= امت پیامبر اسلام؛
(2) ناظر به امت اسلام: اولین= اصحاب، یا شیعیان زمان ظهور، یا ...؛ آخرین= کسانی که پیامبر را درک نکردند، یا شیعیان زمان غیبت؛ یا ...
(3) ناظر به نسبت بین مومنان و ذریه آنان.
(4) ناظر به هر امتی: اولین= مومنانی که پیامبر خودشان را درک کردند، آخرین= مومنانی که پیامبر خودشان را درک نکردند.
▪️بر اساس دو معنای نخست، مساله فوق (اینکه سابقون در متاخران کم باشند اما اصحاب یمین در متاخران زیاد باشند) کاملا معنیدار و قابل تامل است؛ اما در خصوص دو معنای اخیر حل مساله تفاوتی میکند:
📝نکته تخصصی #تفسیری
یکی از قواعد مهمی که در استفاده از یک لفظ در بیش از یک معنا باید لحاظ شود این است که اگر یک معنا به یک عبارت نسبت داده میشود باید بقیه عبارات هم ناظر به همان معنا تفسیر شود؛ وگرنه لازمهالش هرج و مرج در معنا و لغویت کلام میشود.
مثلا اگر در آیه ۳۴ همین سوره «وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ» اشاره شد که «فُرُشٍ» هم میتواند به معنای بساط باشد و هم به معنای همخوابگان؛ و «مَرْفُوعَةٍ» هم برای رفعت دادن مادی (چیزی را در جایی رفیع قرار دادن)به کار میرود و هم در رفعت معنوی (مقام و مرتبه کسی را بالا بردن)؛ و اگر چه معنای دوم «فُرُشٍ» «مَرْفُوعَةٍ» قابل جمع است (زنان بلند بالا، زنان بلندمرتبه) اما واضح است که معنای اول «فُرُشٍ» فقط با معنای اول «مَرْفُوعَةٍ» سازگار است و با معنای دومش سازگاری ندارد؛ و نمیتوان به بهانه استفاده از یک لفظ در بیش از یک معنا دو معنای ناسازگار از دو واژه را کنار هم قرار داد.
🔸این رعایت اقتضائات غالبا وقتی کلمات بلافاصله پس از همدیگر بیایند (مانند همین مثال) خیلی واضح است؛ اما وقتی فاصله میافتد کمتر مورد توجه قرار میگیرد؛ در حالی که اگر در سورهای آیهای ظرفیت چند معنا داشت و ما در موقعیتی یک معنا را برگزیدیم؛ مادام که بحث را در همان موقعیت ادامه می دهیم لازم است آیات بعدی را هم با لحاظ همان معنا در نظر بگیریم.
◾️بر این اساس، اگر در آیات 13 و 14 اولین و آخرین را ناظر به کل امتها و به معنای امتهای پیشین و امت اسلام بگیریم، در اینجا (آیات39 و 40) نیز همین معنا باید مد نظر باشد؛ و همین طور در خصوص معنای دوم.
(و از این روست که عرض شد سوال مذکور معنیدار و قابل تامل است و در تدبرهای بعد بحث خواهد شد)
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
ادامه تدبر۱
◾️اما اگر اصحاب یمین را در فضای این دو قول اخیر (قول سوم و چهارم) بخواهیم بفهمیم، آنگاه به ترتیب دو قول سوم و ششمی که در آیات 13 و 14 بیان شد (ناظر به زمان پیامبر ص و ناظر به دو گروه مذکور در این آیه 100 سوره توبة باشد؛ و ناظر به خود پیامبران باشد) با بحث اینجا تناسب خواهد داشت؛ و در این موارد دیگر مقایسه بین دستهبندی سابقون و اصحاب یمین (که چرا در یکی تعداد اولین و آخرین متفاوت است ودر دیگری متفاوت نیست) حال و روز متفاوتی پیدا خواهد کرد:
🍃الف. اگر بحث اولین و آخرین در سابقون (ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ؛ وَ قَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ) ناظر به آیه «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ» (توبة/100) باشد، آنگاه دستهبندی اولین و آخرین اصحاب یمین ربطی به دستهبندی مذکور ندارد؛ و در میان این اقوال بهترین حالت آن است که این فراز اخیر (ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ؛ وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرینَ) را ناظر به قول سوم (نسبت بین مومنان و ذریهشان) بدانیم که این هم ربطی به سابقون نداشته باشد.
در این حالت، وقتی در آیات سابقون اشاره میشود «جماعتی از پیشینیاناند و اندکی از بعدیها» درباره آنان است که تحت شرایط خاصی به پیامبر اسلام گرویدند؛ که آنان که در دوران سختی به آن مقام مقربین رسیدند خیلی بیشتر از بعدیها بودند که در دوران راحتی اسلام وارد اسلام شدند؛ و وقتی اینجا بیان میشود که اصحاب یمین «جماعتی از پیشینیاناند و جماعتی از بعدیها» اشاره است به اینکه همان گونه که بسیاری مومنان بهشتی میشوند بسیاری از ذریهشان هم که همان مرام را پیروی میکنند بهشتی میشوند.
بدین جهت بود که گفته شد که سوال از اینکه چرا آنجا متاخرین قلیل بودند و اینجا متاخرین برابرند، ضرورتی نمییابد زیرا اساس ناظر به دو دستهبندی متفاوت در میان انسانهاست.
🍃ب. قول ششم در «سابقون» (اینکه آیات 13 و 14 ناظر باشد به خود پیامبران، که در روزگاران نخستین زیاد بودند و و هرچه به آخرالزمان نزدیک شدیم تعدادشان کمتر شد) تناسب دارد با اینکه در اینجا (آیات 39-40) قول چهارم (اولین، مومنانی اند که پیامبر خودشان را درک کردند، و آخرین، مومنانیاند که پیامبر خودشان را درک نکردند) را انتخاب کنیم.
در اینجا نیز وجه تفاوت واضح است. در خصوص پیامبران (سابقون) خداوند به مصلحتی در گذشته بیشتر پیامبر میفرستاد؛ اما در آخرالزمان خیلی کمتر فرستاد؛ اما وقتی سراغ جامعه مومنان (اصحاب یمین) میرویم همان گونه که بسیاری از مومنان زمان هر پیامبری به وی گرویدند بسیاری از مومنان هم بعد از وی به وی گرویدند. یعنی باز موضوع کاملا متفاوت است.
🤔اما بر اساس دو معنای نخست اینکه سابقون در متاخران کم باشند اما اصحاب یمین در متاخران زیاد باشند قابل تامل خواهد بود که در تدبرهای بعدی بدانها اشاره میشود
@yekaye
.
2️⃣ «وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرینَ»
بر اساس اینکه «اولین» را امتهای پیشین و آخرین را امت اسلام بدانیم، چرا سابقون از این امت نسبت به امم قبل قلیلاند ولی در اصحاب یمین چنین وضعیتی نیست؟
🍃الف. چهبسا بدین جهت است که اساسا انسانهایی که به مقام قرب در هر امتی برسند بسیار قلیلاند؛ لیکن چون هزاران پیامبر در امتهای قبل آمدند و هر پیامبری احتمالا دست کم چند مومن در رده سابقون داشته، حتی اگر تعداد سابقون امت پیامبر از هر یک از امتهای مذکور بسیار بیشتر باشد باز طبیعی است که مجموع سابقون در امتهای قبل بیش از سابقون این امت باشد.
اما اصحاب یمین شامل عموم دینداران است که چون اسلام دین خاتم بود و مخاطبش همه جهانیان بودند (تَبارَكَ الَّذي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمينَ نَذيرا؛ فرقان/۱) و قرنهای متمادی ادامه یافت و بر همه ادیان چیره خواهد شد (هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه؛ توبه/۳۳ و فتح/۲۸ و صف/۹) طبیعتا تعداد پیروان آن به تعداد پیروان همه ادیان قبلی تنه میزند.
(به نظر میرسد احادیثی مانند حدیث۱ و۲ تاحدودی موید این معنا باشند)
🍃ب. ...
@yekaye
.
3️⃣ «وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرینَ»
بر اساس اینکه «اولین» را مومنان صدر اسلام و آخرین را بعدیها بدانیم، چرا سابقون در بعدیها نسبت به سابقون صدر اسلام قلیلاند ولی در اصحاب یمین چنین وضعیتی نیست؟
🤔برای پاسخ این سوال ابتدا باید محدوده «صدر اسلام» از محدوده «بعدیها» مشخص شود؛ که نهتنها متناسب با آن میتوان وجوهی را این تفاوت برشمرد، بلکه خود همین تفاوت هم میتواند قرینهای بر ناصواب بودنی برخی از تحلیلها درباره این محدوده باشد:
💠الف. اولین، مومنان صدر اسلام زمان پیامبر باشد و بعدیها، پس از آن.
چنانکه در جلسه 980 (تدبر ۱.ب) اشاره شد این قول ظاهرا مبتنی بر این رویکرد خلیفه دوم دارد که ارزشگذاری ایمان انسانها را بر اساس زمان و سابقه اسلام آوردن آنها قرار داد؛ و امروزه هم این رویکرد در سلفیگری نمود دارد که برترین انسانها را صحابه میدانند تا جایی که به عدالت همه صحابه و معتبر دانستن همه نظرات آنان (هرچند با هم مخالف باشد!) فتوا میدهند، و اشاره شد که بویژه با نوع تحلیل که اهل سنت و سلفیون از صحابه دارند (هرکس یکبار پیامبر ص را در حیاتش زیارت کرده باشد و تصریحی به اینکه او منافق است نشده باشد)
▪️ این موضع صریحا خلاف بسیاری از آیات قرآن (مثلا آیه ۱۰۱سوره توبه) است؛ و آشکارا این کار را کردند که اهل بیت و ذریه رسول الله را تحتالشعاع قرار دهند.
▪️شاهد دیگری که بر ناموجه بودن این قول می توان یافت این است که در خود سلفیون مساله را تسری میدهند و میگویند اول صحابه سپس تابعان و سپس هرکه به لحاظ زمانی به آنها نزدیکتر باشد. در حالی که آیات بوضوح فقط دو دسته کرده است «اولیها» و «بعدیها».
▪️شاهد سوم کثرت انسانهای بسیار والایی است که در طول تاریخ اسلام پدید آمدهاند که بوضوح از صحابه بالاترند. در میان شیعه و بویژه با توجه به روایت ۱۲ خلیفهای که متواتر در شیعه و سنی است که آن ۱۲ تن را از همگان برتر معرفی میکند جای تردیدی نیست که تعداد برترین مقربانی که بعد از پیامبر آمدند بیش از تعداد کسانی است که در زمان پیامبر در زمره مقربان بودند؛ اما در اهل سنت هم اگر کسانی که خود آنان جزء بهترین انسانها میشمرند (چه اینکه برترین فقهایی که رپیس مکاتب فقهی آنهایند همگی از بعدیهایند؛ یا برترین عرفاء را همگی در نسلهای بعد میبینند یا ...) در نظر بگیریم قطعا تعداد آنها از صحابهای که حال و روز معنوی و مقام قرب بسیاری از آنان (مانند بسیاری از بزرگان قریش که تا توانستند علیه اسلام جنگیدند) برای خود اهل سنت هم کاملا واضح است.
🔻از این رو، به نظر میرسد این معنا برای تفکیک اولیها و بعدیها قابل دفاع نباشد.
💠ب. اولین، مومنان زمان حضور معصومین باشد و بعدیها، مومنان پس از آن.
توجیه این وجه آن است که بودن در حضور معصوم و استفاده مستقیم از او میتواند رشد بسیار عظیمی برای انسان داشته باشد که کسانی که از این محضر محرومند و بتوانند به چنان رشدی برسند نسبت به کسانی که درک این محضر را می کنند اندک خواهد بود.
▪️این وجه یک اشکال مهم دارد و آن اینکه ما میدانیم بعد از این غیبت امام زمان ع ظهور خواهد کرد و همگان از محضر او برخوردار خواهند شد؛ و از این رو همان امکان استفاده مستقیم، این بار برای همه بشریت مهیا خواهد شد.
🔺مگر اینکه زمان بعد از ظهور را در مقایسه با زمان پیش از آن ناچیر بدانیم؛ ویا اینکه گفته شود اگر آن زمان امتداد دارد عمده اش ناظر به رجعت انسانها خواهد بود (یعنی همان مقربانی که عمدهشان در زمان حضور بودند و قلیلی از آنها در زمان غیبت) نه ولادت افراد کاملا جدیدی که این معادله را به هم بزند.
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
ادامه تدبر3
💠ج. اولین، ناظر است به مومنان تا پیش از قیام حکومت جهانی حضرت مهدی ع، و بعدیها، ناظر است به پس از استقرار این حکومت.
این قول میتواند ناظر به روایاتی باشد که ظهورشان در این است که زمان پس از ظهور بسیار بیش از قبل از آن میباشد؛
🔺و وجه ترجیح هم این است که تا پیش از ظهور و استقرار آن حکومت جهانی است که انسانها با امتحانات بسیار سختی مواجه بودهاند و این امتحانات بسیار سخت است که مقام انسانها را بسیار بالا میبرد؛ اما پس از استقرار آن، دست شیطان بسته میشود و اگرچه رشد انسانها بسیار بیشتر میشود اما این رشد ارزشی [و در نتیجه ثمرهای] به اندازه رشدی که در زمان غلبه تیرگیها داشته ندارد.
🔺موید این مطلب روایاتی است که وقتی اهل بیت ع در مقام دلداری شیعیان میفرمودند ارزش عمل در دوره غیبت بسیار بیش از ارزش آن در دوره ظهور و استقرار دولت حق است.
🔻اما آنچه این قول را تضعیف میکند این است که عمل یک سطح از سطوح حقیقت انسانی است که بیشتر برای مخلِصین موضوعیت دارد تا مخلَصین؛ یعنی مومنان تا پیش از رسیدن به مقام مخلَصین، عملشان خیلی موضوعیت دارد؛ اما آنچه مخلَصین را مقرب کرده، خالصشدگیِ آنان توسط خداوند است نه خود عمل آنان که خودشان باید آن را خالص کنند (توضیح بیشتر در جلسه 991، تدبر1).
🔻علاوه بر این، این احادیث در مقام مقایسه عمل افراد دوره غیبت و ظهور است؛ و این لزوما دلالتی بر برتری خود انسانها در این دو دوره ندارد.
🔻 گذشته از اینها، در بسیاری از احادیث بر رشد عظیم انسانها در دوره ظهور تاکید شده است و اساسا مهمترین فلسفه ظهور همین رشد عظیمی است که برای بشریت حاصل میشود؛ و اگر قرار باشد قبل از آن افراد بیشتر بتوانند به بالاترین مراتب قرب برسند، فلسفه ظهور مخدوش میشود.
💠د. ...
🔸تبصره
لازم به ذکر است که آن قول که سابقون را ناظر به آيه 100 سوره طور میدانست، نیز اولین و آخرین را درون این امت قرار میداد؛ لیکن چون هر دو را مربوط به زمان پیامبر ص قرار میداد از این بحث خارج است؛ و چنانکه در تدبر ۱ اشاره شد دیگر نسبتی با بحث اصحاب یمین پیدا نمیکند؛ که این سوال در خصوص آن جای طرح شدن داشته باشد؛ و البته وجه بیشتر بودن سابقون در اولین گروندگان به پیامبر نسبت به بعدیهایش هم واضح بود؛ زیرا آنان در شرایط سختی ایمان آوردند احتمال اینکه ایمانشان عمیقتر باشد بیشتر از بعدیهاست که در شرایط راحتی که منفعت هم اسلام آوردن را ایجاب میکرد اسلام آوردند.
@yekaye
🔹أَصْحابُ
در آیه ۸ همین سوره اشاره شد که
◾️ماده «صحب» در اصل دلالت دارد بر نزدیک و قرین هم قرار گرفتن؛ و «صاحب» (جمع آن: اصحاب) به هر ملازم و همنشین و همراهی گفته میشود، اعم از اینکه این ملازمت با بدن باشد یا با عنایت و اهتمام؛ و برخی هم معنای اصلی آن را معاشرتی که در مسیر دنیا، در برنامههای ظاهری یا باطنی، تداوم داشته باشد دانسته اند.
▪️البته برخی از اهل لغت با اینکه رواج کاربرد «صاحب» در معنای «قرین» را قبول دارند، اما اصل این ماده را «حفظ کردن» میدانند که فقط در نسبت بین انسانها به کار میرود، و بر یک نوع انتفاع، دست کم در یکی از طرفین، دلالت دارد؛ برخلاف قرین که در نسبت بین اشیاء هم به کار میرود و بر صرف کنار هم قرار داشتن و در یک مسیر بودن دلالت دارد؛ و شاهدی بر اینکه در اصل ماده «صحب» معنای «حفظ» نهفته، آن است که عرب تعبیر «صحبك الله» را به معنای «خداوند حفظت کند» به کار میبرند؛ چنانکه در «لا يَسْتَطيعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ وَ لا هُمْ مِنَّا يُصْحَبُونَ» (انبیاء/۴۳) نیز ظاهرا در همین معنا به کار رفته است؛
هرچند که برخی این کلمه در این آیه را هم در همان معنای مصاحبت و همنشینی گرفته و گفتهاند «إصحاب للشیء» به معنای منقاد و مطیع بودن در برابر آن چیز است؛ به نحوی که آن دیگری را صاحب وی میگرداند، و به همین مناسبت، مقصود در این آیه هم آن است که آنان را از جهت این معبودهای دروغینشان هیچ آرامش و راحتی و رفقی در کار نخواهد بود که مصاحب و همراه ایشان باشد؛ ولی اغلب اهل لغت، این را در همان معنای حفظ کردن و جوار و پناه دادن دانستهاند؛ و خود همین مفهوم منقاد و مطیع بودن نیز دلالت بر نوعی حفاظت کردن از جانب شخص مقابل دارد.
▪️راغب اصفهانی که اصل معنای این ماده را ملازمت و همراهی دانسته، توضیح داده که این ماده در عرف در مواردی اطلاق میشود که این همراهی زیاد باشد، و این ماده دلالت بر طول همنشینی و ملازمت دارد و بدین جهت تعبیر «مصاحبت» و «اصطحاب» بلیغتر از تعبیر «اجتماع» است: هر اصطحابی اجتماع است اما هر اجتماعی اصطحاب نیست؛ و چهبسا اینکه پیامبر را در مقام دفاع از اینکه ایشان دیوانه نیستند «صاحب» آنان خواندهاند (ما صاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ، تکویر/۲۲؛ ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ، اعراف/۱۸۴؛ ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ، سبأ/۴۶) بدین جهت باشد که وی مدتها در میان آنان زیسته و با آنان بوده و آنان ظاهر و باطن وی را میشناسند و در واقعا در او دیوانگی و جنونی ندیده بودند.
▪️اما نکته قابل توجه این است که راغب اشاره میکند که این ماده هم در جایی که شخص مافوق و حاکم بر بقیه باشد (مانند صاحب الجیش) و هم در جایی که تحت سلطه قرار گرفته باشد (مانند صاحب الامیر) به کار میرود [به عنوان یک مثال قرآنی، میتوان به «أَصْحابَ النَّارِ» اشاره کرد که هم در مورد جهنمیان که آتش بر آنان مسلط شده به کار رفته، مانند «وَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النَّار (تغابن/۱۰)؛ و هم در مورد فرشتگان موکل بر جهنم که بر آتش آن مسلطاند، مانند: «ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِكَة» (مدثر/۳۱)]؛ و به همین جهت همراهی زیاد است که به مالک یک چیز و کسی که اختیار تصرف در چیزی را داشته باشد صاحب آن گفته میشود؛ اما با توجه به اینکه صاحب بدین معنا در قرآن کریم به کار نرفته است؛ بلکه عمده کاربردهایش در جایی است که به خاطر کثرت ملازمت و همراهی با کسی یا امری (أَصْحابُ مُوسی، أَصْحابَ السَّبْتِ، أَصْحابُ الْجَنَّةِ، أَصْحابَ النَّارِ، أَصْحابِ السَّعيرِ، أَصْحابِ الْجَحيمِ، أَصْحابَ الْقَرْيَةِ، أَصْحابِ مَدْيَنَ، أَصْحابِ الْقُبُورِ) ویا به مناسبت اینکه نام آنان با آن واقعه و یا آن چیز گره خورده (أَصْحابَ الْكَةفِ، أَصْحابُ الْأُخْدُودِ، أَصْحابَ الرَّسِّ، أَصْحابَ السَّفينَةِ، أَصْحابُ الْأَعْراف، َ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ، أَصْحابُ الْحِجْرِ، أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِيِّ، أَصْحابَ الْيَمينِ، أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ، أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ، أَصْحابُ الشِّمالِ) آنان را صاحب و اصحاب آن امر خوانده است، بتوان نظر کسانی که نوعی معنای حفظ را هم در این ماده دخیل دانستهاند ترجیح داد.
🔖جلسه ۹۷۵ http://yekaye.ir/al-waqiah-56-8/
@yekaye
🔹الشِّمالِ
درباره ماده «شمل» قبلا بیان شد که
▪️برخی اصل این کلمه را در معنای «دست چپ» در مقابل «دست راست» دانستهاند و گفتهاند به همین مناسبت ابتدا به لباسی که سمت چپ بدن را میپوشاند «الشِمال» گفتند (همان گونه که نام قسمتهای مختلف لباس را از قسمتهای مختلف بدن گرفتهاند: مانند پای [پاچه] شلوار و ..) و بعدا بهتدریج به هرگونه پوشاندن و احاطه کردنی تعبیر «شمل» و شمول به کار رفت.
▪️در مقابل، برخی دیگر از متخصصان لغت بر این باورند که این ماده در اصل دارای دو معنای کاملا متفاوت (مشترک لفظی) بوده و یک معنایش شمول و در برگرفتن و احاطه کردن میباشد و «شَملة» به معنای لباس هم از همین معناست، و معنای دوم «چپ» در مقابل «راست» است و باد «شمال» را هم بدین جهت چنین نامیدهاند که اگر کسی در ناحیه قبله عراق بایستد، از سمت چپ قبله میوزد. و برخی در تایید نکته فوق، معنای اصلی این کلمه را همان احاطه کردن دانسته، و معتقدند معنای «سمت چپ» برای این واژه از کلمه «شمؤل» عبری وارد زبان عربی شده است و چون غالبا در مقابل «یمین» قرار گرفته، و «یمین» – چنانکه در بالا اشاره شد- بار معنایی مثبت (قوت و یمن و برکت) دارد این کلمه بار معنایی منفی پیدا کرده و به معنای «ضعف و سستی» و یا «شوم و نحس بودن» رایج شده است.
🔖جلسه ۲۳۷ http://yekaye.ir/al-aaraf-7-17/
@yekaye
☀️۱) زراره گوید:
مردی از امام باقر دربارهی این کلام خدای عزّوجلّ «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَی ...: و هنگامى كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذريّه آنان را برگرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا پروردگار شما نيستم؟ گفتند: بله ... » سؤال کرد. پس درحالیکه پدرش میشنید فرمود:
«پدرم این حدیث را به من گفت که خدای عزّوجلّ مشتی از خاکی که آدم از آن آفریده شد را برداشت. سپس آب شیرین گوارا را بر آن ریخت و بهمدّت چهل روز آن را رها کرد. بعد آب شور بد مزه را بر آن ریخت و آن را بهمدّت چهل روز رها کرد. هنگامیکه آن گِل، خوب خمیر شد، آن را گرفت و بهشدّت آن را مالید؛ پس همانند ذرّاتی (مورچگانی) از راست و چپ آن بیرون آمدند و به همهی آنان دستور داد که در آتش بیفتند. اصحاب یمین وارد شدند و برای آنان به سرد و سلامت شد و اصحاب شمال از ورود به آن خودداری کردند».
📚الكافي، ج2، ص7؛
📚مختصر البصائر، ص382-383
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ، عَنْ زُرَارَةَ أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِهِ جَلَّ وَ عَزَّ «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى إِلَى آخِرِ الْآيَةِ فَقَالَ وَ أَبُوهُ يَسْمَعُ ع «حَدَّثَنِي أَبِي أَنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ قَبَضَ قَبْضَةً مِنْ تُرَابِ التُّرْبَةِ الَّتِي خَلَقَ مِنْهَا آدَمَ ع فَصَبَّ عَلَيْهَا الْمَاءَ الْعَذْبَ الْفُرَاتَ، ثُمَّ تَرَكَهَا أَرْبَعِينَ صَبَاحاً، ثُمَّ صَبَّ عَلَيْهَا الْمَاءَ الْمَالِحَ الْأُجَاجَ فَتَرَكَهَا أَرْبَعِينَ صَبَاحاً، فَلَمَّا اخْتَمَرَتِ الطِّينَةُ أَخَذَهَا [تبارك و تعالى] فَعَرَكَهَا عَرْكاً شَدِيداً، [ثم هكذا حكى بسط كفيه] فَخَرَجُوا كَالذَّرِّ مِنْ يَمِينِهِ وَ شِمَالِهِ وَ أَمَرَهُمْ جَمِيعاً أَنْ يَقَعُوا [يدخلوا] فِي النَّارِ، فَدَخَلَ أَصْحَابُ الْيَمِينِ فَصَارَتْ عَلَيْهِمْ بَرْداً وَ سَلَاماً، وَ أَبَى أَصْحَابُ الشِّمَالِ أَنْ يَدْخُلُوهَا»
📚این حدیث عینا در تفسير العياشي، ج2، ص39 نیز آمده است با این تفاوت که زراره این پرسش و پاسخ را خطاب به امام صادق ع نقل میکند.
@yekaye
☀️۲) الف. از امام صادق ع روایت شده است:
همانا خداوند عز و جل وقتی که خواست آدم را بیافریند آب را بر روی خاک و گِل جاری کرد و سپس مشتی از آن برگرفت و آن را به هم مالید و سپس آن را به دست خویش دوقسم کرد؛ سپس آنان را بیافرید (کاشت) در حالی که میجنبیدند؛ سپس آتشی را بر آنان برافراشت و به اهل دست چپ دستور داد که در آن وارد شوند. پس به سوی آن رفتند اما ترسیدند و داخلش نشدند. سپس به اهل سمت راست فرمود که در آن وارد شوند. پس به سوی آن رفتند و داخلش شدند؛ و خداوند به آتش دستور داد که بر آنان سرد و سلامت باشد. چون اهل سمت راست این را دیدند گفتند: پروردگارا! از ما درگذر به ما هم مهلتی بده؛پس خداوند مهلتی بدانان داد و بدانان فرمود که در آن وارد شوید. پس به سوی آن رفتند و مشرف بر آن ایستادند اما داخلش نشدند. پس همگان را به حالت گِل برگرداند و از آن [گِل] آدم را آفرید.
و امام صادق ع در ادامه فرمود: پس نه اینان میتوانند از آنان باشند و نه آنان از اینان!
و فرمود: و میدانید که رسول الله ص اول کسی است که به آن آتش وارد شد و این همان سخن خداوند عز و جل است که «بگو اگر برای خداوند رحمان فرزندی باشد پس همانا من اولین پرستندگانم.» (زخرف/۸۱)
📚الكافي، ج2، ص7؛
📚 مختصر البصائر، ص383
عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
«إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ لَمَّا أَرَادَ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ ع أَرْسَلَ الْمَاءَ عَلَى الطِّينِ، ثُمَّ قَبَضَ قَبْضَةً فَعَرَكَهَا ثُمَّ فَرَّقَهَا فِرْقَتَيْنِ بِيَدِهِ، ثُمَّ ذَرَأَهُمْ فَإِذَا هُمْ يَدِبُّونَ، ثُمَّ رَفَعَ لَهُمْ نَاراً فَأَمَرَ أَهْلَ الشِّمَالِ أَنْ يَدْخُلُوهَا، فَذَهَبُوا إِلَيْهَا فَهَابُوهَا فَلَمْ يَدْخُلُوهَا، ثُمَّ أَمَرَ أَهْلَ الْيَمِينِ أَنْ يَدْخُلُوهَا فَذَهَبُوا فَدَخَلُوهَا، فَأَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ النَّارَ فَكَانَتْ عَلَيْهِمْ بَرْداً وَ سَلَاماً. فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ أَهْلُ الشِّمَالِ قَالُوا: رَبَّنَا [يَا رَبِّ] أَقِلْنَا فَأَقَالَهُمْ، ثُمَّ قَالَ لَهُمُ: ادْخُلُوهَا فَذَهَبُوا فَقَامُوا عَلَيْهَا وَ لَمْ يَدْخُلُوهَا، فَأَعَادَهُمْ طِيناً وَ خَلَقَ مِنْهَا آدَمَ ع.
وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: فَلَنْ يَسْتَطِيعَ هَؤُلَاءِ أَنْ يَكُونُوا مِنْ هَؤُلَاءِ، وَ لَا هَؤُلَاءِ أَنْ يَكُونُوا مِنْ هَؤُلَاءِ.
قَالَ: فَتَرَوْنَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَوَّلُ مَنْ دَخَلَ تِلْكَ النَّارَ فَذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِين.
@yekaye
☀️2) ب. همانا خداوند تعالی در ابتدای آفرینش دو دریا ایجاد نمود، یکی شیرین و گوارا و دیگری شور و تلخ. سپس تربت آدم (علیه السلام) را از دریای شیرین و گوارا آفرید، سپس آن را در دریای تلخ جاری کرد، پس آن را گِلی بدبو (حجر/26) قرار داد و این [آغاز] آفرینش آدم بود؛ سپس مشتی از کتف راست آدم برداشت، و آن را در صلب آدم آفرید [کاشت] و فرمود: «اینها اهل بهشت هستند و پروایی ندارم» سپس مشتی هم از کتف چپ آدم برداشت و آن را در صلب آدم آفرید [کاشت] و فرمود: «اینها اهل جهنّم هستند و پروایی ندارم و از آنچه انجام دادهام مورد سوال واقع نشوم؛ و برای من بعد از این در مورد اینان بداء ممکن است؛ و در اینان و آنان است که ابتلاءرخ میدهد.
امام صادق ع فرمود: پس در آن روز اصحاب دست چپ در حالی که ذراتی بودند با آفریدگارشان احتجاج کردند و گفتند پروردگارا! چرا آتش را برای ما واجب کردی پیش از آنکه حجتی علیه ما داشته باشی و ما را با پیامبرانت بیازمایی و از اینکه اهل طاعت یا معصیت تو هستیم آگاه شوی در حالی که تو حکم کننده به عدل هستی»؟
خداوند تبارک و تعالی به آنها فرمود: من اکنون با حجتی بر شما اینکه شما اهل طاعت یا معصیت هستید را بر شما آشکار میکنم و جای هرگونه عذر را بعد از این آشکار کردن میبندم.
پس حقتعالی به «مالک»، مامور جهنم، امر فرمود به آتش دستور بده که برافروخته و شعلهور شود و لهیب سرکشی از خود را بیرون فرستد؛ پس او چنین کرد سپس خداوند به آنها فرمود: «از روی طوع و با رغبت و اختیار خود داخل آن شوید» گفتند: «از روی طوع و با رغبت و اختیار خود داخل آن نمیشویم». خداوند فرمود: ««از روی طوع و با رغبت و اختیار خود داخل آن شوید وگرنه در حالی که خوش نمیدارید و به زور شما را بدان عذاب کنم.» گفتند: «ما از آن به سوی تو فرار کردیم و با تو احتجاج نمودیم که چرا آتش را برای ما واجب کردی و ما را از اصحاب دست چپ قرار دادی چگونه انتظار داری از روی طوع و با رغبت و اختیار خود داخل آن شویم؟ پس از اصحاب یمین آغاز کن و به آنها دستور وارد شدن بدان بده که بدانیم در این زمینه بین ما و آنها عدل را رعایت کردی.
امام صادق ع فرمود: پس به اصحاب دست راست در حالی که ذراتی در پیشگاه او بودند امر فرمود «از روی طوع و با رغبت و اختیار خود داخل آن شوید» پس آنان برای ورود به آتش هجوم آوردند و همگی در آن وارد شدند و خداوند آن را بر ایشان سرد و سلامت گرداند و سپس از آن بیرونشان آورد سپس خداوند تبارک و تعالی در میان اصحاب سمت راست و اصحاب سمت چپ ندا داد فرمود: «آیا من پروردگار شما نیستم»؟ اصحاب یمین گفتند: «بله پروردگارا همانا ما آفریدههای و پرورش یافتگان توییم به این اقرار داریم از روی رغبت و اختیار» و اصحاب شمال جواب دادند «بله پروردگارا همانا ما آفریدههای و پرورش یافتگان توییم و به این اقرار داریم از روی ناچاری و ناخرسندی« و این همان سخن خداوند است که «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ؛ تمام آنان که در آسمانها و زمیناند از روی اختیار یا بناچار تسلیم اویند و به سوی او برمی گردند.» فرمود: همان [اقرار آنان به] توحید خداوند است.
📚تفسير العياشي، ج1، ص182-183
👇متن حدیث👇
@yekaye
متن حدیث2)ب
عن عمار بن أبي الأحوص عن أبي عبد الله ع أن الله تبارك و تعالى خلق في مبتدإ الخلق بحرين، أحدهما عَذْبٌ فُراتٌ، و الآخر مِلْحٌ أُجاجٌ ثم خلق تربة آدم من البحر العذب الفرات، ثم أجراه على البحر الأجاج، فجعله حمأ مسنونا و هو خلق آدم، ثم قبض قبضة من كتف آدم الأيمن فذرأها في صلب آدم، فقال: هؤلاء في الجنة و لا أبالي ثم قبض قبضة من كتف آدم الأيسر فذرأها في صلب آدم فقال: هؤلاء في النار و لا أبالي و لا أسأل عما أفعل و لي في هؤلاء البداء بعد و في هؤلاء و هؤلاء سيبتلون قال أبو عبد الله: فاحتج يومئذ أصحاب الشمال و هم ذر على خالقهم، فقالوا: يا ربنا لم أوجبت لنا النار و أنت الحكم العدل من قبل أن تحتج علينا و تبلونا بالرسل و تعلم طاعتنا لك و معصيتنا فقال الله تبارك و تعالى: فأنا أخبركم بالحجة عليكم الآن في الطاعة و المعصية و الإعذار بعد الإخبار. قال أبو عبد الله ع: فأوحى الله إلى مالك خازن النار أن مر النار تشهق ثم تخرج عنقا منها، فخرجت لهم، ثم قال الله لهم ادخلوها طائعين، فقالوا: لا ندخلها طائعين ثم قال: ادخلوها طائعين أو لأعذبنكم بها كارهين، قالوا: إنما هربنا إليك منها و حاججناك فيها حيث أوجبتها علينا و صيرتنا من أصحاب الشمال فكيف ندخلها طائعين و لكن ابدأ بأصحاب اليمين في دخولها كي تكون قد عدلت فينا و فيهم. قال أبو عبد الله ع: فأمر أصحاب اليمين و هم ذر بين يديه فقال: ادخلوا هذه النار طائعين، قال: فطفقوا يتبادرون في دخولها فولجوا فيها جميعا فصيرها الله عليهم بردا و سلاما، ثم أخرجهم منها، ثم إن الله تبارك و تعالى نادى في أصحاب اليمين و أصحاب الشمال: أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ فقال أصحاب اليمين: بلى يا ربنا نحن بريتك و خلقك مقرين طائعين، و قال أصحاب الشمال: بلى يا ربنا نحن بريتك و خلقك كارهين، و ذلك قول الله «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ» قال: توحيدهم لله.
📚تفسير العياشي، ج1، ص182-183
@yekaye
☀️۳) عبدالله بن سنان میگوید:
در حال طواف بودیم که شخصی از آل عمر داشت طواف می کرد و شخص دیگری دستش را گرفت و برای استلام حجرالاسود پیش کشید؛ وی بشدت دستش را کشید و با او برخورد تندی کرد و گفت:حجت باطل شد. این که استلام کردی سنگی است که نه سودی دارد و نه زیانی.
من به امام صادق ع عرض کردم: آیا شنیدید که این آدم عُمَری به آنکه حجر را استلام کرد چه گفت و با او چگونه برخورد کرد؟
فرمود؛ مگر به او چه گفت؟
گفتم: گفت: بنده خدا! حجت باطل شد زیرا این سنگی است که نه سودی دارد و نه ضرری.
امام صادق ع فرمود: دروغ گفت و دروغ گفت و باز هم دروف گفت. همانا این سنگ در روز قیامت زبان گویایی دارد که برای هرکس که با آن دیدار کند شهادت میدهد. سپس فرمود:
وقتی خداوند تبارک و تعالی آسمانها و زمین را آفرید، دو دریا ایجاد نمود، یکی شیرین و دیگری تلخ. پس تربت آدم (علیه السلام) را از دریای شیرین آفرید سپس از دریای تلخ بر آن پاشید، سپس [گِل] آدم (علیه السلام) را از آن ورز داد و آن را همچون پوست مالید؛ سپس آن را آن مقدار که صلاح می دانست به حال خود رها کرد. پس وقتی خواست در آن روح بدمد او را همچون شبحی برپاداشت؛سپس مشتی از کتف راستش برداشت، بلافاصله ذراتی [همچون مورچهها] از آن خارج شدند. پس فرمود: «اینها به سوی بهشت [خواهند رفت]» و یک مشت هم از کتف چپش برداشت و فرمود: «اینها به سوی جهنّم [خواهند رفت]». سپس حقتعالی اصحاب سمت راست و اصحاب سمت چپ را به سخن درآورد، اصحاب سمت چپ عرضه داشتند: «پروردگارا! چرا آتش را برای ما آفریدی در حالی که حق را برای ما روشن نکردی [یا: گناهی برای ما اثبات ننمودی] و بهسوی ما رسولی مبعوث نداشتی»؟
خداوند عزّوجلّ به آنها فرمود: «بهخاطر آنکه میدانم شما بهطرف آن میروید و اکنون من شما را میآزمایم، پس حقتعالی به آتش امر فرمود برافروخته شود، آتش برافروخته شد. سپس به آنها فرمود: «جمیعاً داخل آتش شوید که من آن را برای شما سرد و سلامت میگردانم».
آنها عرضه داشتند: «پروردگارا! ما از تو پرسیدیم چرا برای ما آتش آفریدی و مقصودمان از این سؤال فرار و گریز از آن بود [حال ما را امر میکنی که در آن داخل شویم؟] اگر به اصحاب یمین نیز این فرمان را بدهی داخل آن نمیشوند.»
پس حق عزّوجلّ به آتش امر فرمود برافروخته گردد و برافروخته شد. سپس به اصحاب یمین فرمان داد که همگی در آتش داخل شوند و آنان داخل شدند و آتش برایشان سرد و سلامت گردید.
سپس به تمام آنها فرمود: «آیا من پروردگار شما نیستم»؟ اصحاب یمین از روی میل گفتند: بله؛ و اصحاب شمال از روی کراهت گفتند بله! پس باری تعالی از جملگی آنها پیمان گرفت و ایشان را بر خودشان شاهد قرار داد.
امام صادق ع ادامه داد: و حجرالاسود آن وقت در بهشت بود پس خداوند عزّوجلّ بیرونش آورد و آن میثاق و پیمان خلایق را در خود فروبرد و فرمودهی حق تعالی به همین معنا اشاره دارد: «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ: تمام آنان که در آسمانها و زمیناند از روی اختیار یا بناچار تسلیم اویند و به سوی او برمی گردند.» و زمانیکه خداوند متعال حضرت آدم (علیه السلام) را در بهشت ساکن نمود و وی مرتکب لغزشگردید، حق تعالی حجرالاسود را از بهشت فروفرستاد و آن را در رکنی از ارکان بیت خود قرار داد. حضرت آدم (علیه السلام) را از بهشت بر روی کوه صفا هبوط داد و برای مدّت مدیدی آنجا درنگ نمود. سپس حجرالاسود را در بیت الله دید و آن را شناخت و یاد میثاق و عهدش افتاد از این رو به سرعت نزد حجر آمد و و سپس خویش را روی آن افکند و چهل روز گریست در حالی از خطایش توبه میکرد و از اینکه عهد را نقض کرده پشیمان شده بود».
سپس امام (علیه السلام) فرمود: «و بههمین خاطر امر شدهاید هرگاه حجر را استلام کردید بگویید: أَمَانَتِي أَدَّيْتُهَا وَ مِيثَاقِي تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِي بِالْمُوَافَاةِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ: امانتم را را ادا کردم و میثاقی که بسته بودم بدان وفاردار ماندم تا در روز قیامت به این وفاداری من شهادت دهی.»
📚مختصر البصائر، ص507-509؛
📚علل الشرائع، ج2، ص425-426
👇متن حدیث👇
@yekaye
☀️متن حدیث 3)
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ، عَنْ زِيَادٍ الْقَنْدِيِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ، قَالَ: بَيْنَا نَحْنُ فِي الطَّوَافِ إِذْ مَرَّ رَجُلٌ مِنْ آلِ عُمَرَ، فَأَخَذَ بِيَدِهِ رَجُلٌ فَاسْتَلَمَ الْحَجَرَ فَانْتَهَرَهُ وَ أَغْلَظَ لَهُ، وَ قَالَ لَهُ: بَطَلَ حَجُّكَ، إِنَّ الَّذِي تَسْتَلِمُهُ حَجَرٌ لَا يَنْفَعُ وَ لَا يَضُرُّ، فَقُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع: جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ الْعُمَرِيِّ لِهَذَا الَّذِي اسْتَلَمَ الْحَجَرَ فَأَصَابَهُ مَا أَصَابَهُ؟ فَقَالَ: «وَ مَا الَّذِي قَالَ لَهُ؟» قُلْتُ: قَالَ لَهُ: يَا عَبْدَ اللَّهِ بَطَلَ حَجُّكَ، إِنَّمَا هُوَ حَجَرٌ لَا يَضُرُّ وَ لَا يَنْفَعُ.
فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: «كَذَبَ ثُمَّ كَذَبَ ثُمَّ كَذَبَ، إِنَّ لِلْحَجَرِ لِسَاناً ذَلْقاً يَوْمَ الْقِيَامَةِ، يَشْهَدُ لِمَنْ وَافَاهُ بِالْمُوَافَاةِ.
ثُمَّ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ خَلَقَ بَحْرَيْنِ: بَحْراً عَذْباً وَ بَحْراً أُجَاجاً، فَخَلَقَ تُرْبَةَ آدَمَ ع مِنَ الْبَحْرِ الْعَذْبِ وَ شَنَّ [سَنَ] عَلَيْهَا مِنَ الْبَحْرِ الْأُجَاجِ، ثُمَّ جَبَّلَ آدَمَ فَعَرَكَهُ عَرْكَ الْأَدِيمِ، فَتَرَكَهُ مَا شَاءَ اللَّهُ. فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ يَنْفُخَ فِيهِ الرُّوحَ أَقَامَهُ شَبَحاً، فَقَبَضَ قَبْضَةً مِنْ كَتِفِهِ الْأَيْمَنِ فَخَرَجُوا كَالذَّرِّ، فَقَالَ: هَؤُلَاءِ إِلَى الْجَنَّةِ، وَ قَبَضَ قَبْضَةً مِنْ كَتِفِهِ الْأَيْسَرِ وَ قَالَ: هَؤُلَاءِ إِلَى النَّارِ. فَأَنْطَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَصْحَابَ الْيَمِينِ وَ أَصْحَابَ الْيَسَارِ، فَقَالَ أَصْحَابُ الْيَسَارِ: يَا رَبِّ لِمَ خَلَقْتَ لَنَا النَّارَ، وَ لَمْ تُبَيِّنْ لَنَا [يَثْبُتْ لَنَا ذَنْبٌ]، وَ لَمْ تَبْعَثْ إِلَيْنَا رَسُولًا؟!
فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُمْ: ذَلِكَ لِعِلْمِي بِمَا أَنْتُمْ صَائِرُونَ إِلَيْهِ، وَ إِنِّي سَأُبْلِيكُمْ، فَأَمَرَ عَزَّ وَ جَلَّ النَّارَ َأُسْعِرَتْ [فَاسْتَعَرَتْ]. ثُمَّ قَالَ لَهُمْ، تَقَحَّمُوا جَمِيعاً فِي النَّارِ، فَإِنِّي أَجْعَلُهَا عَلَيْكُمْ بَرْداً وَ سَلَاماً.
فَقَالُوا: يَا رَبِّ إِنَّمَا سَأَلْنَاكَ لِأَيِّ شَيْءٍ جَعَلْتَهَا لَنَا؟ هَرَباً مِنْهَا، وَ لَوْ أَمَرْتَ أَصْحَابَ الْيَمِينِ مَا دَخَلُوهَا.
فَأَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ النَّارَ َأُسْعِرَتْ [فَاسْتَعَرَتْ]، ثُمَّ قَالَ لِأَصْحَابِ الْيَمِينِ: تَقَحَّمُوا جَمِيعاً فِي النَّارِ، فَتَقَحَّمُوا جَمِيعاً فَكَانَتْ عَلَيْهِمْ بَرْداً وَ سَلَاماً، فَقَالَ لَهُمْ جَمِيعاً: أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ؟ قَالَ أَصْحَابُ الْيَمِينِ: بَلَى طَوْعاً، وَ قَالَ أَصْحَابُ الشِّمَالِ: بَلَى كَرْهاً، فَأَخَذَ مِنْهُمْ جَمِيعاً مِيثَاقَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ.
قَالَ: وَ كَانَ الْحَجَرُ فِي الْجَنَّةِ، فَأَخْرَجَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَالْتَقَمَ الْمِيثَاقَ مِنَ الْخَلْقِ كُلِّهِمْ، فَذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ» فَلَمَّا أَسْكَنَ اللَّهُ تَعَالَى آدَمَ ع الْجَنَّةَ وَ عَصَى، أَهْبَطَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْحَجَرَ فَجَعَلَهُ فِي رُكْنِ بَيْتِهِ، وَ أَهْبَطَ آدَمَ عَلَى الصَّفَا، فَمَكَثَ مَا شَاءَ اللَّهُ. ثُمَّ رَآهُ فِي الْبَيْتِ فَعَرَفَهُ وَ عَرَفَ مِيثَاقَهُ وَ ذَكَرَهُ، فَجَاءَ إِلَيْهِ مُسْرِعاً فَأَكَبَّ عَلَيْهِ، وَ بَكَى عَلَيْهِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً تَائِباً مِنْ خَطِيئَتِهِ، نَادِماً عَلَى نَقْضِهِ مِيثَاقَهُ. قَالَ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِكَ أُمِرْتُمْ أَنْ تَقُولُوا إِذَا اسْتَلَمْتُمُ الْحَجَرَ أَمَانَتِي أَدَّيْتُهَا وَ مِيثَاقِي تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِي بِالْمُوَافَاةِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.
قَالَ: فَمِنْ أَجْلِ ذَلِكَ أُمِرْتُمْ أَنْ تَقُولُوا إِذَا اسْتَلَمْتُمُ الْحَجَرَ: أَمَانَتِي أَدَّيْتُهَا وَ مِيثَاقِي تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِي بِالْمُوَافَاةِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»
@yekaye
☀️۴) از امام باقر ع روایت شده است:
همانا خداى عز و جل چون ذريه آدم عليه السّلام را از پشتش خارج ساخت، تا از آنها براى ربوبيت خود و نبوت هر پيغمبرى پيمان گيرد، نخستين كسى كه در باره پيغمبرى او از آنان پيمان گرفت، محمد بن عبد اللَّه صلى اللَّه عليه و آله بود، سپس خداى عز و جل به آدم عليه السلام فرمود: بنگر تا چه مىبينى؟
آدم عليه السلام به ذريه خود نگريست كه همچون مورچگانی بودند که آسمان را پركردهاند.
عرض كرد: پروردگارا! ذريه ام چقدر زیادند؟! اينها را براى چه خلق فرمودى؟ و از پيمان گرفتنشان چه منظور دارى؟
خداى عز و جل فرمود: تا مرا عبادت كنند و چيزى را شريك من نسازند و به پيغمبرانم ايمان آوردند و از آنها پيروى كنند.
آدم عليه السّلام عرض كرد: پروردگارا! چرا بعضى از اينها را بزرگتر از بعضى ديگر مىبينم؟ و چرا برخى نور زيادى دارند و برخى نور كم، و برخى بىنورند؟
خداى عز و جل فرمود: ايشان را اين گونه آفريدم تا در تمام حالاتشان امتحانشان كنم.
آدم عليه السّلام عرض كرد: پروردگارا! آیا به من اجازه ميدهى که باز هم سخن گويم؟
خداى عز و جل فرمود: سخن بگوى كه روح تو از روح من است هرچند طبيعتت بر خلاف هستى من است.
آدم عرض كرد: اى كاش همه آنها را يكسان و يك اندازه مىآفريدى با يك طبيعت و يك سرشت، و به یک رنگ و با عمری یکسان و روزیای برابر، تا برخى بر برخى ديگر ستم نميكردند و هيچ گونه حسد و كينه و اختلافی در چیزی از چیزها ميانشان پيدا نميشد.
خداى عز و جل فرمود: اى آدم با روح من سخن گفتى ولی به خاطر ضعف طبيعتت نسبت به چيزى كه در آن علم ندارى به تکلف افتادی. من آفریدگاری دانا هستم، از روى داناییم در آفرینش آنان تفاوت قرار دادم، و فرمانم در ميان آنها بسبب مشيتم جارى شود، و آنان به سوى تدبير و تقدير من رهسپارند، و آفرینشم دگرگونى نپذيرد، همانا من جن و انس را آفريدم تا مرا بپرستند و بهشت را آفريدم براى كسى كه اطاعت و بندگیام كند و از پيغمبرانم پيروى نمايد و باكی ندارم؛ و دوزخ را آفريدم براى كسى كه به من كافر شود و نافرمانيم كند و از پيغمبرانم متابعت نكند و باكی ندارم، و تو و ذريهات را آفريدم بدون اينكه احتياجى به شما داشته باشم، بلكه تو و آنها را آفريدم تا آزمايشتان كنم كه معلوم شود در سرای دنیا در زندگىتان و پيش از مرگتان « كدامين شما نيكو كردارتريد.» بدین جهت بود که دنيا و آخرت و زندگى و مرگ و اطاعت و معصيت و بهشت و دوزخ را آفريدم؛ و در تقدير و تدبير خود اين گونه اراده كردم، به علمی که در همه آنها رسوخ کرده بین صورتها و پيكرها و رنگها و عمرها و روزيها و اطاعت و معصيتشان تفاوت و اختلاف انداختم. پس از آنان شقاوتمند و سعادتمند، بينا و كور، كوتاه و بلند، زیبا و زشت، دانا و نادان، ثروتمند و فقیر، فرمانبر و نافرمان، سالم و بيمار، زمينگير و بىآفت قرار دادم تا شخص سالم به بیمار بنگرد و مرا به سبب عافيتش شكر گزارد و بیمار به سالم بنگرد و دعا كند و از من بخواهد تا او را عافيت بخشم و بر بلاء من صبر كند تا از عطاء جزيل خود به او ثواب دهم؛ و توانگر به فقير بنگرد و سپاس و شكر مرا بجای آورد، و فقير به توانگر بنگرد و به درگاهم دعا كند و از من بخواهد؛ و مؤمن به كافر بنگرد و براى آنكه هدايتش كردهام مرا سپاس گوید. پس بدین جهت آنان را آفريدم تا در خوشى و ناخوشى و در آنچه مایه عافيت و گرفتارىشان است و در عطاء و منعی که نسبت بدانها روا میدارم، آنها را بیازمایم. منم خداوند مالك توانا؛ میتوانم همه آنچه را مقدر كردهام طبق تدبيرم جارى سازم، و میتوانم آنچه را بخواهم به هر چیزی كه بخواهم تغيير دهم و بعضى از آنچه را مؤخر داشتهام مقدم دارم و برخى را كه مقدم داشته مؤخر كنم؛ منم خداوند که فعال ما یشاء است و از آنچه كنم بازخواست نشوم، و منم که از مخلوقاتم از آنچه كنند بازخواست نمايم.
📚الكافي، ج2، ص8-10
👇متن حدیث👇
@yekaye
☀️متن حدیث4
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ حَبِيبٍ السِّجِسْتَانِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ:
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا أَخْرَجَ ذُرِّيَّةَ آدَمَ ع مِنْ ظَهْرِهِ لِيَأْخُذَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ بِالرُّبُوبِيَّةِ لَهُ وَ بِالنُّبُوَّةِ لِكُلِّ نَبِيٍّ فَكَانَ أَوَّلَ مَنْ أَخَذَ لَهُ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ بِنُبُوَّتِهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ ص. ثُمَّ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لآِدَمَ: انْظُرْ مَا ذَا تَرَى؟
قَالَ فَنَظَرَ آدَمُ ع إِلَى ذُرِّيَّتِهِ وَ هُمْ ذَرٌّ قَدْ مَلَئُوا السَّمَاءَ. قَالَ آدَمُ ع يَا رَبِّ مَا أَكْثَرَ ذُرِّيَّتِي وَ لِأَمْرٍ مَا خَلَقْتَهُمْ؟ فَمَا تُرِيدُ مِنْهُمْ بِأَخْذِكَ الْمِيثَاقَ عَلَيْهِمْ؟
قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ «يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَ يُؤْمِنُونَ بِرُسُلِي وَ يَتَّبِعُونَهُمْ.
قَالَ آدَمُ ع يَا رَبِّ فَمَا لِي أَرَى بَعْضَ الذَّرِّ أَعْظَمَ مِنْ بَعْضٍ وَ بَعْضَهُمْ لَهُ نُورٌ كَثِيرٌ وَ بَعْضَهُمْ لَهُ نُورٌ قَلِيلٌ وَ بَعْضَهُمْ لَيْسَ لَهُ نُورٌ؟
فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ كَذَلِكَ خَلَقْتُهُمْ لِأَبْلُوَهُمْ فِي كُلِّ حَالاتِهِمْ.
قَالَ آدَمُ ع يَا رَبِّ فَتَأْذَنُ لِي فِي الْكَلَامِ فَأَتَكَلَّمَ؟
👇ادامه متن حدیث👇
@yekaye
ادامه متن حدیث 4
قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَا آدَمُ بِرُوحِي نَطَقْتَ وَ بِضَعْفِ طَبِيعَتِكَ تَكَلَّفْتَ مَا لَا عِلْمَ لَكَ بِهِ وَ أَنَا الْخَالِقُ الْعَالِمُ بِعِلْمِي خَالَفْتُ بَيْنَ خَلْقِهِمْ وَ بِمَشِيئَتِي يَمْضِي فِيهِمْ أَمْرِي وَ إِلَى تَدْبِيرِي وَ تَقْدِيرِي صَائِرُونَ لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِي إِنَّمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ لِيَعْبُدُونِ وَ خَلَقْتُ الْجَنَّةَ لِمَنْ أَطَاعَنِي وَ عَبَدَنِي مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ رُسُلِي وَ لَا أُبَالِي وَ خَلَقْتُ النَّارَ لِمَنْ كَفَرَ بِي وَ عَصَانِي وَ لَمْ يَتَّبِعْ رُسُلِي وَ لَا أُبَالِي؛ وَ خَلَقْتُكَ وَ خَلَقْتُ ذُرِّيَّتَكَ مِنْ غَيْرِ فَاقَةٍ بِي إِلَيْكَ وَ إِلَيْهِمْ وَ إِنَّمَا خَلَقْتُكَ وَ خَلَقْتُهُمْ لِأَبْلُوَكَ وَ أَبْلُوَهُمْ «أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» فِي دَارِ الدُّنْيَا فِي حَيَاتِكُمْ وَ قَبْلَ مَمَاتِكُمْ؛ فَلِذَلِكَ خَلَقْتُ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةَ وَ الْحَيَاةَ وَ الْمَوْتَ وَ الطَّاعَةَ وَ الْمَعْصِيَةَ وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ وَ كَذَلِكَ أَرَدْتُ فِي تَقْدِيرِي وَ تَدْبِيرِي وَ بِعِلْمِيَ النَّافِذِ فِيهِمْ خَالَفْتُ بَيْنَ صُوَرِهِمْ وَ أَجْسَامِهِمْ وَ أَلْوَانِهِمْ وَ أَعْمَارِهِمْ وَ أَرْزَاقِهِمْ وَ طَاعَتِهِمْ وَ مَعْصِيَتِهِمْ فَجَعَلْتُ مِنْهُمُ الشَّقِيَّ وَ السَّعِيدَ وَ الْبَصِيرَ وَ الْأَعْمَى وَ الْقَصِيرَ وَ الطَّوِيلَ وَ الْجَمِيلَ وَ الدَّمِيمَ وَ الْعَالِمَ وَ الْجَاهِلَ وَ الْغَنِيَّ وَ الْفَقِيرَ وَ الْمُطِيعَ وَ الْعَاصِيَ وَ الصَّحِيحَ وَ السَّقِيمَ وَ مَنْ بِهِ الزَّمَانَةُ وَ مَنْ لَا عَاهَةَ بِهِ فَيَنْظُرُ الصَّحِيحُ إِلَى الَّذِي بِهِ الْعَاهَةُ فَيَحْمَدُنِي عَلَى عَافِيَتِهِ وَ يَنْظُرُ الَّذِي بِهِ الْعَاهَةُ إِلَى الصَّحِيحِ فَيَدْعُونِي وَ يَسْأَلُنِي أَنْ أُعَافِيَهُ وَ يَصْبِرُ عَلَى بَلَائِي فَأُثِيبُهُ جَزِيلَ عَطَائِي وَ يَنْظُرُ الْغَنِيُّ إِلَى الْفَقِيرِ فَيَحْمَدُنِي وَ يَشْكُرُنِي وَ يَنْظُرُ الْفَقِيرُ إِلَى الْغَنِيِّ فَيَدْعُونِي وَ يَسْأَلُنِي وَ يَنْظُرُ الْمُؤْمِنُ إِلَى الْكَافِرِ فَيَحْمَدُنِي عَلَى مَا هَدَيْتُهُ فَلِذَلِكَ خَلَقْتُهُمْ لِأَبْلُوَهُمْ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ فِيمَا أُعَافِيهِمْ وَ فِيمَا أَبْتَلِيهِمْ وَ فِيمَا أُعْطِيهِمْ وَ فِيمَا أَمْنَعُهُمْ؛ وَ أَنَا اللَّهُ الْمَلِكُ الْقَادِرُ وَ لِي أَنْ أَمْضِيَ جَمِيعَ مَا قَدَّرْتُ عَلَى مَا دَبَّرْتُ وَ لِي أَنْ أُغَيِّرَ مِنْ ذَلِكَ مَا شِئْتُ إِلَى مَا شِئْتُ وَ أُقَدِّمَ مِنْ ذَلِكَ مَا أَخَّرْتُ وَ أُؤَخِّرَ مِنْ ذَلِكَ مَا قَدَّمْتُ وَ أَنَا اللَّهُ الْفَعَّالُ لِمَا أُرِيدُ لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَ أَنَا أَسْأَلُ خَلْقِي عَمَّا هُمْ فَاعِلُونَ.
📚الكافي، ج2، ص8-10
@yekaye
☀️۵) عبد اللّه بن سنان میگويد: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم:
بعضى از اصحاب خود [شيعيان] را مىبينم كه دچار بيخردى و تندخویى و سبكى میشوند؛ از اين جهت بشدت اندوهگين میشوم. و از آن طرف، مخالفان خود [دشمنان شيعه] را نيكو روش (حسن السمت) مىبينم.
حضرت فرمود: نگو نيكو روش؛ زيرا روش (سمت)، ناظر به راه و مسیر [= مذهب و طریقت دینی] است، بلكه بگو نيكو سيما، چنانکه خداى عز و جل میفرمايد: «سيماى آنها در رخسارشان از اثر سجده است» (فتح/۲۹)
عرض كردم: او را نيكو سيما و داراى وقار میبينم و از آن جهت اندوهگين میشوم.
فرمود: از تندخویی و سبكىای كه در اصحابت و سيمای نيكى كه در مخالفانت میبينى اندوهگين مباش؛ همانا خداوند تبارك و تعالى چون خواست آدم را بيافريند، آن دو طينت را آفريد، سپس آنها را دو نيمه كرد و به اصحاب يمين فرمود: به اذن من آفريده شويد، آنها مخلوقى گشتند همانند مورچگان كه میشتافتند؛ و به اهل شمال فرمودند: به اذن من آفريده شويد، آنها مخلوقى گشتند مانند مورچگان كه میجنبیدند. سپس براى آنها آتشى برافراشت و فرمود: به اذن من به آن در آئيد. نخستين كسى كه به آتش درآمد، حضرت محمد صلى الله عليه و آله بود، سپس پيغمبران اولو العزم و جانشینان و پيروانشان از پى او در آمدند. آنگاه به اصحاب شمال فرمود: به اذن من به آن در آئيد. گفتند: پروردگارا! ما را آفريدى تا بسوزانى؟! و نافرمانى كردند. سپس به اصحاب يمين فرمود: به اذن من از آتش خارج شويد. بىآنكه آتش به آنها جراحتى رساند و در آنها تأثيرى گذارد [خارج شدند]. چون اصحاب شمال آنها را ديدند، گفتند: پروردگارا! اصحاب خود را سالم میبينيم، از ما در گذر و به ما امر فرما داخل شويم. فرمود: از شما در گذشتم، داخل شويد. چون نزديك رفتند و افروختگى آتش به آنها رسيد، برگشتند و گفتند: پروردگارا! ما بر سوختن صبر نداريم و نافرمانى كردند. تا سه بار ايشان را امر به دخول فرمود، و در هر سه بار نافرمانى كردند و برگشتند؛ و آنها (يعنى اصحاب يمين) را سه بار امر فرمود، هر سه بار فرمان بردند و به سلامت از آتش درآمدند. سپس به همه آنها فرمود: به اذن من گِل شويد [= به وضعیت قبل از این آفرینشتان درآيید] و آدم را از آن گِل آفريد.
سپس فرمود: پس آنها كه از اين دسته باشند، از آن دسته نگردند؛ و آنها كه از آن دسته باشند، از اينها نشوند؛ و هر سبكى و بدخلقى كه در اصحابت [شيعيان واقعی] میبينى از آمیختگی آنهاست با [گِلِ] اصحاب شمال است؛ و هر سيماى نيك و وقارى كه در مخالفان مىبينى، از آمیختگی آنهاست با [گِلِ] اصحاب يمين.
📚الكافي، ج2، ص11؛
📚مختصر البصائر، ص393-394
🔹شبیه این پرسش و پاسخ و این مضمون با اندکی تفاوت از برخی دیگر از اصحاب در
📚الكافي، ج2، ص4
📚 المحاسن، ج1، ص137
📚علل الشرائع، ج1، ص83 و 85
نیز آمده است.
ضمنا روایاتی نزدیک به این مضمون ان شاء الله در بحث از آيه 90 خواهد آمد.
👇متن حدیث👇
@yekaye
متن حدیث۵
☀️أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ:
جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي لَأَرَى بَعْضَ أَصْحَابِنَا يَعْتَرِيهِ النَّزَقُ وَ الْحِدَّةُ وَ الطَّيْشُ، فَأَغْتَمُّ لِذَلِكَ غَمّاً شَدِيداً، وَ أَرَى مَنْ خَالَفَنَا فَأَرَاهُ حَسَنَ السَّمْتِ، قَالَ: «لَا تَقُلْ حَسَنَ السَّمْتِ، فَإِنَّ السَّمْتَ سَمْتُ الطَّرِيقِ، وَ لَكِنْ قُلْ حَسَنَ السِّيمَاءِ، فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ «سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ اَلسُّجُودِ» قَالَ: قُلْتُ لَهُ: فَأَرَاهُ حَسَنَ السِّيمَاءِ لَهُ وَقَارٌ فَأَغْتَمُّ لِذَلِكَ.
فَقَالَ ع: «لَا تَغْتَمَّ لِمَا رَأَيْتَ مِنْ نَزَقِ أَصْحَابِكَ، وَ لِمَا رَأَيْتَ مِنْ حُسْنِ سِيمَاءِ مَنْ خَالَفَكَ، إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا أَرَادَ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ ع خَلَقَ تِلْكَ الطِّينَتَيْنِ ثُمَّ فَرَّقَهُمَا فِرْقَتَيْنِ، فَقَالَ لِأَصْحَابِ الْيَمِينِ: كُونُوا خَلْقاً بِإِذْنِي، فَكَانُوا خَلْقاً بِمَنْزِلَةِ اَلذَّرِّ يَسْعَى؛ وَ قَالَ لِأَهْلِ اَلشِّمَالِ: كُونُوا خَلْقاً بِإِذْنِي، فَكَانُوا خَلْقاً بِمَنْزِلَةِ الذَّرِّ يَدْرُجُ، ثُمَّ رَفَعَ لَهُمْ نَاراً، فَقَالَ: ادْخُلُوهَا بِإِذْنِي، فَكَانَ أَوَّلَ مَنْ دَخَلَهَا مُحَمَّدٌ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، ثُمَّ اتَّبَعَهُ «أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ» وَ أَوْصِيَاؤُهُمْ وَ أَتْبَاعُهُمْ. ثُمَّ قَالَ لِأَصْحَابِ الشِّمَالِ: ادْخُلُوهَا بِإِذْنِي، فَقَالُوا: رَبَّنَا خَلَقْتَنَا لِتُحْرِقَنَا؟ فَعَصَوْا، فَقَالَ لِأَصْحَابِ الْيَمِينِ: اخْرُجُوا بِإِذْنِي مِنَ النَّارِ، [فَخَرَجُوا] لَمْ تَكْلِمِ النَّارُ مِنْهُمْ كَلْماً، وَ لَمْ تُؤَثِّرْ فِيهِمْ أَثَراً، فَلَمَّا رَآهُمْ أَصْحَابُ الشِّمَالِ، قَالُوا: رَبَّنَا نَرَى أَصْحَابَنَا قَدْ سَلِمُوا فَأَقِلْنَا وَ مُرْنَا بِالدُّخُولِ، قَالَ: قَدْ أَقَلْتُكُمْ فَادْخُلُوهَا، فَلَمَّا دَنَوْا وَ أَصَابَهُمُ [أَخَذَهُمُ] الْوَهَجُ رَجَعُوا، فَقَالُوا: يَا رَبَّنَا لَا صَبْرَ لَنَا عَلَى الِاحْتِرَاقِ فَعَصَوْا. فَأَمَرَهُمْ بِالدُّخُولِ ثَلاَثاً كُلَّ ذَلِكَ يَعْصُونَ وَ يَرْجِعُونَ وَ أَمَرَ أُولَئِكَ [وَ أَمَّا أَصْحَابُ الْيَمِينِ فَأَمَرَهُمْ بِالدُّخُولِ] ثَلَاثاً كُلَّ ذَلِكَ يُطِيعُونَ وَ يَخْرُجُونَ، وَ أَمَرَ أُولَئِكَ ثَلَاثاً كُلَّ ذَلِكَ يَعْصُونَ وَ يَرْجِعُونَ، فَقَالَ لَهُمْ: كُونُوا طِيناً بِإِذْنِي، فَخَلَقَ مِنْهُمْ آدَمَ ع.
قَالَ: فَمَنْ كَانَ مِنْ هَؤُلَاءِ لَا يَكُونُ مِنْ هَؤُلَاءِ، وَ مَنْ كَانَ مِنْ هَؤُلَاءِ لَا يَكُونُ مِنْ هَؤُلَاءِ، وَ مَا رَأَيْتَ مِنْ نَزَقِ أَصْحَابِكَ وَ خُلُقِهِمْ فَمِمَّا أَصَابَهُمْ مِنْ لَطْخِ أَصْحَابِ الشِّمَالِ، وَ مَا رَأَيْتَ مِنْ حُسْنِ سِيمَاءِ مَنْ خَالَفَكُمْ وَ وَقَارِهِمْ فَمِمَّا أَصَابَهُمْ مِنْ لَطْخِ أَصْحَابِ الْيَمِين.
📚الكافي، ج2، ص11؛
📚مختصر البصائر، ص393-394
و شبیه آن در:
📚الكافي، ج2، ص4
📚 المحاسن، ج1، ص137
📚علل الشرائع، ج1، ص83 و 85
@yekaye
☀️۶) عبدالصمد بن بشیر میگوید نزد امام صادق ع حکایت فلسفه اذان مطرح شد و ایشان حکایت اذان در سفر معراج پیامبر ص را شرح دادند تا بدانجا رسیدند که پیامبر ص به «سدرة المنتهی» رسید.
امام صادق ع در ادامه فرمود:
پس سدرة المنتهی گفت: «پیش از تو هیچ مخلوقی از من عبور نکرده است».
سپس امام صادق ع فرمود: «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی؛ فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی؛ فَأَوْحی إِلی عَبْدِهِ ما أَوْحی: سپس نزديك و نزديكتر شد؛ پس به فاصله مقدار دو كمان يا كمتر بود؛ پس وحى كرد به بندهاش آنچه وحى كرد.» (نجم/۸-۱۰).
امام (علیه السلام) ادامه داد:
پس دو کتاب به او واگذار کرد، کتاب اصحاب یمین و کتاب اصحاب شمال. کتاب اصحاب یمین را به دست راستش گرفت و آن را گشود و در آن نگاه کرد در آن اسامی بهشتیان با اسم پدرانشان و قبائل آنان بود. پس به او گفته شد [خداوند به او فرمود:] «پيامبر بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است ايمان آورده است» و پیامبر فرمود: «و مؤمنان همگى به خدا و فرشتگان و كتابها و فرستادگانش ايمان آوردهاند؛ ميان هيچ يك از فرستادگانش فرقی نمىگذاريم» پس خداوند فرمود «و گفتند: شنيديم و گردن نهاديم» و پیامبر فرمود: «پروردگارا، آمرزش تو را [خواستاريم] و فرجام به سوى تو است.» (بقره/285) خداوند فرمود: «خداوند هيچ كس را جز به قدر توانايىاش تكليف نمىكند. آنچه از خوبى به دست آورده به سود او، و آنچه از بدى] به دست آورده به زيان اوست.» رسول الله ص فرمود: «پروردگارا، اگر فراموش كرديم يا به خطا رفتيم ما را مؤاخذه مكن» خداوند فرمود: باشد، چنین کنم. پیامبر فرمود: «پروردگارا، بار گرانى بر [دوش] ما مگذار چنان كه بر [دوشِ] كسانى كه پيش از ما بودند نهادى.» خداوند فرمود: باشد، چنین کنم. پیامبر فرمود: «پروردگارا، و آنچه تاب آن را نداريم بر ما تحميل مكن و از ما درگذر، و بر ما ببخشاى، و بر ما رحم كن، تو مولاى مايى، پس ما را بر گروه كافران پيروز گردان» (بقره/286) و در همه این موارد خداوند فرمود: باشد، چنین کنم.
سپس آن کتاب را بست و آن را به دست راستش گرفت و کتاب دیگر که کتاب اصحاب شمال بود را گشود؛ که در آن اسامی اهل آتش و اسم پدرانشان و قبائل آنان در آن بود. پس رسول الله ص فرمود: «پروردگارا اینان قومیاند که ایمان نمیآورند» (زخرف/۸۸) پس خداوند فرمود: «از ايشان روى برتاب و بگو: به سلامت. پس زودا كه بدانند.» (زخرف/89)
پس چون از مناجات با پروردگارش فارغ شد بهسوی بیت المعمور برگشت.
و امام صادق ع ادامه داستان بیت الله و نماز خواندن در آن را بیان فرمود و نهایتا فرمود که ایشان از سفر معراج برگشت در حالی که آن دو صحیفه [اعمال] همراهش بود و آنها را به علی بن ابیطالب داد.
📚بصائر الدرجات، ج1، ص190-191؛
📚مناقب آل أبي طالب ع (لابن شهرآشوب)، ج2، ص160
📚در تفسير العياشي، ج1، ص158-159 این حدیث عینا آمده و این فراز پایانی داستان را هم که در بصائر نقل نشده آورده است.
👇متن حدیث👇
@yekaye