☀️۲) از امیرالمومنین ع روایت شده که در خطبهای به توصیف ملک الموت پرداخته، فرمودند:
... چگونه جنین را در شکم مادرش متوفی میکند؟ آيا از برخی از اعضا و جوارح بدن مادر در او وارد میشود؟ یا [بیرون میایستد و] روح [جنین] به اذن پروردگارش او را اجابت میکند؟ یا همراه آن جنین و ساکن در امعاء و احشای او [مستقر در عمق وجود خود جنین] است؟ ...
📚نهج البلاغة، خطبه۱۱۲.
مِنْ خُطْبَةٍ لَهُ ع ذَكَرَ فِيهَا مَلَكَ الْمَوْتِ:
... كَيْفَ يَتَوَفَّى الْجَنِينَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ أَ يَلِجُ عَلَيْهِ مِنْ بَعْضِ جَوَارِحِهَا أَمِ الرُّوحُ أَجَابَتْهُ بِإِذْنِ رَبِّهَا أَمْ هُوَ سَاكِنٌ مَعَهُ فِي أَحْشَائِهَا...
@yekaye
☀️۳) از امام صادق ع روایت شده است:
همانا قومی در گذشته بودند که به پیامبرشان گفتند از پروردگارت بخواه که مرگ را از ما بردارد. پس وی برایشان دعا کرد و خداوند تبارک و تعالی مرگ را از آنان برداشت. پس تعدادشان زیاد شد چنانکه خانهها بر آنان تنگ گردید و نسلشان فراوان شد و به حدی رسید که مرد که صبح به سر کار میرفت باید برای پدر و مادر و پدربزرگ و پدر پدربزرگش هم غذا تهیه میکرد و آنان را حمام میبرد [یا: راضی میساخت] و به کارهای آنان رسیدگی میکرد به طوری که از طلب معاش بازماندند و دوباره سراغ پیامبرشان آمدند و گفتند: از پروردگارت بخواه که ما را به حالی که قبلا بودیم برگرداند؛ پس وی از پروردگار چنین درخواست کرد و خداوند دوباره آنان را به اجلهای طبیعیشان برگرداند.
📚الكافي، ج3، ص260؛ الأمالي( للصدوق)، ص510 ؛ التوحيد (للصدوق)، ص401
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
إِنَّ قَوْماً فِيمَا مَضَى قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يَرْفَعُ عَنَّا الْمَوْتَ. فَدَعَا لَهُمْ فَرَفَعَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَنْهُمُ الْمَوْتَ. فَكَثُرُوا حَتَّى ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ [بِهِمُ] الْمَنَازِلُ وَ كَثُرَ النَّسْلُ [كَثَّرُوا النَّسْلَ] وَ يُصْبِحُ الرَّجُلُ [كَانَ الرَّجُلُ يُصْبِحُ فَيَحْتَاجُ أَنْ] يُطْعِمُ أَبَاهُ وَ جَدَّهُ وَ أُمَّهُ وَ جَدَّ جَدِّهِ وَ يُوَضِّيهِمْ [يُرْضِيَهُمْ] وَ يَتَعَاهَدُهُمْ فَشَغَلُوا عَنْ طَلَبِ الْمَعَاشِ. [فَأَتَوْهُ] فَقَالُوا سَلْ لَنَا رَبَّكَ أَنْ يَرُدَّنَا إِلَى حَالِنَا الَّتِي كُنَّا عَلَيْهَا. فَسَأَلَ نَبِيُّهُمْ رَبَّهُ فَرَدَّهُمْ إِلَى حَالِهِمْ [آجَالِهِمْ].
@yekaye
☀️۴) الف. از امام سجاد ع روایت شده است که خداوند عز و جل میفرماید:
در هیچ چیزی متردد نیستم* همچون ترددی که در هنگام قبض روح مومن دارم: او از مرگ بدش میآید و من ناراحتی وی را دوست ندارم؛پس هنگامی که آن اجلش که دیگر از آن نمیشود عقب بیفتد سرمیرسد دو گل خوشبو [یا دو نسیم] از بهشت به نزدش میفرستم که یکی مُسخیه (سخاوت دهنده) و دیگری مَنسیه (فراموشی دهنده) نام دارد؛ اما مُسخیه وی را نسبت به مال و اموالش سخاوتمند سازد (که دیگر بدانها دلبستگی نداشته باشد) و اما منسیه امر دنیا [دغدغههای دنیوی] را از یاد وی ببرد.
✳️پینوشت:
* تردد خداوند را باید به عنوان صفت فعل فهمید نه صفت فاعل؛ یعنی واضح است که تغییر و حالات اینچنین در خداوند راهی ندارد. بلکه این کنایه از وضعیتی است که برای مومن حاصل میشود و در فعل خداوند بروز مییابد.
در این روایت تعبیر «ریحانتین» آمده که به معنای دو گل خوشبوست؛ و در روایت بعد «ریحین» آمده که به معنای دو نسیم است؛ و احتمال دارد یکی از اینها اشتباه ناسخ بوده باشد.
📚الأمالي (للطوسي)، ص414
أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِي أَبُو حَفْصٍ عُمَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الصُّوفِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ الْإِسْكَافِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ الْفَزَارِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي سَعِيدُ بْنُ عَمْرٍو، قَالَ: حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ ضَوْءٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) قَالَ: قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ زَيْنُ الْعَابِدِينَ (عَلَيْهِمَا السَّلَامُ):
قَالَ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ): مَا مِنْ شَيْءٍ أَتَرَدَّدُ فِيهِ مِثْلَ تَرَدُّدِي عِنْدَ قَبْضِ رُوحِ الْمُؤْمِنِ، يَكْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَنَا أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ، فَإِذَا حَضَرَهُ أَجَلُهُ الَّذِي لَا تَأْخِيرَ فِيهِ بَعَثْنَا إِلَيْهِ بِرَيْحَانَتَيْنِ مِنَ الْجَنَّةِ تُسَمَّى إِحْدَاهُمَا الْمُسْخِيَةَ وَ الْأُخْرَى الْمُنْسِيَةَ، فَأَمَّا الْمُسْخِيَةُ فَتُسْخِيهِ عَنْ مَالِهِ، وَ أَمَّا الْمُنْسِيَةُ فَتُنْسِيهِ أَمْرَ الدُّنْيَا.
☀️ب. و از امام صادق ع روایت شده که رسول الله ص فرمودند:
اگر مومن خداوند عز و جل را قسم دهد که وی را نمیزاند خداوند هرگز وی را نمیراند؛ ولیکن هنگامی که مقدرات سر برسد و اجل وی حاضر شود خداوند عز و جل دو نسیم را به سوی بفرستد نسیمی که به آن مَنسیه (فراموشی دهنده) گفته شود و نسیمی که به آن مُسخیه (سخاوت دهنده) گفته شود؛ اما منسیه خانواده و مالش را از یاد وی ببرد؛ و اما مسخیه جان وی را در قبال دنیا سخاوتمند سازد به طوری که آنچه را که نزد خداوند تبارک و تعالی است برگزیند.
📚الكافي، ج3، ص127؛ معاني الأخبار، ص142-143
أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ وَ كَانَ خَيِّراً قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو الْيَقْظَانِ عَمَّارٌ الْأَسَدِيُّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
لَوْ أَنَّ مُؤْمِناً أَقْسَمَ عَلَى رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ لَا يُمِيتَهُ مَا أَمَاتَهُ أَبَداً وَ لَكِنْ إِذَا كَانَ ذَلِكَ أَوْ إِذَا حَضَرَ أَجَلُهُ بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ رِيحَيْنِ رِيحاً يُقَالُ لَهَا الْمُنْسِيَةُ وَ رِيحاً يُقَالُ لَهَا الْمُسْخِيَةُ فَأَمَّا الْمُنْسِيَةُ فَإِنَّهَا تُنْسِيهِ أَهْلَهُ وَ مَالَهُ وَ أَمَّا الْمُسْخِيَةُ فَإِنَّهَا تُسْخِي نَفْسَهُ عَنِ الدُّنْيَا حَتَّى يَخْتَارَ مَا عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى.
@yekaye
یک آیه در روز
1027) 📖 نَحْنُ قَدَّرْنا بَینَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ 📖 ترجمه 💢ما در میان شما مر
.
1️⃣ «نَحْنُ قَدَّرْنا بَینَكُمُ الْمَوْتَ»
مقصود از این تعبیر که «ما در میان شما مرگ را مقدر کردیم» چیست؟ و آوردنش بعد از اشاره به اینکه خداوند است که خالق واقعی انسانهاست چه وجهی دارد؟
🍃الف. این برای تثبیت مطلب قبل (آفریننده بودن خداوند) است (که زمام مخلوق بتمامه به دست اوست) و نیز پاسخی است به شبهه کسانی که میگویند اگر واقعا خداوند تواناست و موجودات ذیحیات را او آفریده است پس چرا مرگ آنها را نابود میکند (مفاتيح الغيب، ج29، ص417 ).
یعنی میخواهد توجه دهد که تقدیر الهی چیزی است که تدبیر امر مخلوق با تمام خصوصیاتش از اول ایجاد تا تمام حیاتش را دربرمیگیرد؛ پس مرگ هم همچون اصل آفرینشتان جزیی از تقدیر شماست، نه اینکه این مرگ یک نقص و ایرادی باشد که از دست تقدیر خالق بیرون شده باشد و حیاتی که خالق به وی افاضه کرده را از بین ببرد. یعنی مرگ هم همانند اصل آفرینش شما امری حق است که خود خداوند مقدر فرموده، نه امری که اتفاقی هر موجود زندهای را در برگیرد و به هم زدن رویهای باشد که خالق برای موجودی که آفریده در نظر گرفته است. (الميزان، ج19، ص132 )
به طور خلاصه، میخواهد بفرماید مرگ انسان نشانهى عجز خداوند از زنده نگه داشتن نيست، بلكه تقديرى حكيمانه است. (تفسير نور، ج9، ص434)
(این تفسیر بر اساس آن است که محور تاکید کلام را «قدرنا» قرار دهیم.)
🍃ب. تقدیر، ترتیب کاری است بر مقداری؛ یعنی ما مرگ را بین بندگان بر اساس مقادیری که حکمت اقتضا میکرد جاری کردیم به طوری که یکی در کودکی میمیرد و یکی در جوانی و دیگری در پیری. (مقاتل، به نقل از مجمع البيان، ج9، ص337 )
و مویدی است بر اینکه ماییم که خالق شما هستیم و شما هیچکارهاید؛ زیرا این تفاوتها همگی نشان میدهد که تمام امور شما به دست ماست، نه به دست خودتان.
(این تفسیر بر اساس آن است که محور تاکید کلام را «بینکم» قرار دهیم.)
🍃ج. یعنی ما مرگ را در میان شما به یکسان برای همگان مقرر کردیم و ازاین جهت فرقی بین خوبها و بدها ویا زمینیان و آسمانیان نیست. (ضحاک، به نقل از مجمع البيان، ج9، ص337 )
و مویدی است بر اینکه ماییم که خالق شما هستیم و شما هیچکارهاید؛ زیرا هیچکدامتان از مرگ خودتان یا فرزندی که ظاهرا در پیدایشش نقشی داشتهاید نمیتوانید رهایی یابید.
(این تفسیر بر اساس آن است که محور تاکید کلام را «الموت» قرار دهیم.)
🍃د. ...
@yekaye
یک آیه در روز
1027) 📖 نَحْنُ قَدَّرْنا بَینَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ 📖 ترجمه 💢ما در میان شما مر
.
2️⃣ «نَحْنُ قَدَّرْنا بَینَكُمُ الْمَوْتَ»
بعد از اینکه به تذکر داد که اقدام انسان در اینکه با منی خود در پیدایش فرزندی نقش آفرینی میکند صرفا یک اقدام فرعی است و واقعا آفرینش کار خداست نه کار انسان؛ بلافاصله سراغ این رفت که ما در میان شما مرگ را مقدر کردیم.
جالب اینجاست که – چنانکه در نکات ادبی دو آیه قبل گذشت- هم ماده «منی» (أَ فَرَأَیتُمْ ما تُمْنُونَ) و هم ماده «خلق» (أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ) در اصل معنای خود دلالت دارند بر یک نحوه «تقدیر» و «مقدر» کردن؛ یعنی همین تعبیری که صریحا در این آیه درباره مرگ بدان اشاره شد (نَحْنُ قَدَّرْنا بَینَكُمُ الْمَوْتَ).
گویی این یک تقدیر واحد انسان است که از دو زاویه مورد توجه قرار گرفته است:
یک تقدیرش این است که از منی پدید آید: نطفهای که به طور عادی بسیار ناچیز و پست و بلکه چهبسا مشمئزکننده (چون نجس است) قلمداد میشود؛
تقدیر دوم اینکه به مرگ و پایان قطعیای در دنیا ختم شود؛ و همه اینها تحت خالقیت خداوند واحد است که هیچکس نمیتواند تقدیر وی را بر هم بزند و بر او سبقت بگیرد.
در واقع، قدرت الهى، هم در آفريدن نمودار است، و هم در ميراندن. (تفسير نور، ج9، ص434)
اگر کسی این دو تقدیر را در مورد خود – که خودش هیچ نقشی در آن نداشته- توجه کند آیا جایی برای عجیب و بعید دانستن اینکه خداوند مقدر کرده باشد که دوباره او را برگرداند میماند؟
@yekaye
یک آیه در روز
1027) 📖 نَحْنُ قَدَّرْنا بَینَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ 📖 ترجمه 💢ما در میان شما مر
.
3️⃣ «نَحْنُ قَدَّرْنا بَینَكُمُ الْمَوْتَ»
مرگ، یك حادثه و اتّفاق نیست، بر اساس حكمت و حساب و كتاب است. (تفسیر نور، ج9، ص434)
@yekaye
یک آیه در روز
1027) 📖 نَحْنُ قَدَّرْنا بَینَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ 📖 ترجمه 💢ما در میان شما مر
.
4️⃣ «نَحْنُ قَدَّرْنا بَینَكُمُ الْمَوْتَ»
پایان عمر و زمان مرگ، تنها به دست خداست. (تفسیر نور، ج9، ص434)
@yekaye
یک آیه در روز
1027) 📖 نَحْنُ قَدَّرْنا بَینَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ 📖 ترجمه 💢ما در میان شما مر
.
5️⃣ «أَ فَرَأَیتُمْ ما تُمْنُونَ ... نَحْنُ قَدَّرْنا بَینَكُمُ الْمَوْتَ»
چهبسا این تعبیر «ما در میان شما مرگ را مقدر کردیم» ناظر باشد به تعبیر «آیا دقت کردهاید در آنچه با [ریختن] منی مقدر میکنید؟!» بدین بیان که میدانیم که منی مادام که جزئی از بدن شخص است به خاطر اتصال به بدن وی همچون سایر اجزای بدنش حیات دارد؛ همین که از بدن وی جدا میشود حیاتش را از دست میدهد سپس با رشد در رحم زن دوباره حیات در او دمیده میشود.
آنگاه این آیات میفرماید همان گونه که این نطفه زنده بود و مرد و دوباره زنده شد خود شما را هم آفریدیم و میراندیم و دوباره زنده میکنیم. (مفاتیح الغیب، ج29، ص417 )
@yekaye
یک آیه در روز
1027) 📖 نَحْنُ قَدَّرْنا بَینَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ 📖 ترجمه 💢ما در میان شما مر
.
6️⃣ «نَحْنُ قَدَّرْنا بَینَكُمُ الْمَوْتَ»
چرا از تعبیر «بینکم» استفاده کرد نه از تعابیری مانند «لکم» یا «فیکم»؟!
🍃الف. اگر میفرمود «فیکم» یعنی ما ظرف تحقق و یا حلول مرگ بودیم؛ و اگر میفرمود «لکم» گویی مرگ متاخر بر وجود ما بود؛ (مفاتیح الغیب، ج29، ص417 )
و در هر دو صورت یک نوع تمایز بین ما و مرگ تصور میشد؛ اما این تعبیر به بهترین وجه به اینکه مرگ متحد با وجود ما و جزیی از تقدیرِ (= اندازه وجودیِ) ماست دلالت دارد. (یکبار دیگر به حدیث2 توجه کنید. گویی گزینه سوم پاسخ صحیح مورد نظر حضرت باشد)
🍃ب. ...
@yekaye
یک آیه در روز
1027) 📖 نَحْنُ قَدَّرْنا بَینَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ 📖 ترجمه 💢ما در میان شما مر
.
7️⃣ «وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ»
ظاهرا مقصود از این عبارت که «ما چنان نیستیم که بر ما سبقت گرفته شود» در سیاق حاضر این است که ما مغلوب هیچکس نمیشویم.
این عبارت میتواند:
🍃الف. ناظر به عبارت قبل باشد ؛ آنگاه مراد این است که
🌱الف.۱. کسی بر تقدیر ما سبقت نگیرد؛ یعنی هیچ شخص یا قدرتى نمىتواند از مرگ فرار كرده و بر این تقدیر الهى غالب شده و بر آن پیشى بگیرد (تفسیر نور، ج9، ص435)؛ اعم از اینکه اصلا نمیرد؛ یا زندگیای بیش از آن مقدار که برایش مقدر شده داشته باشد (مجمع البیان، ج9، ص337 )
🌱الف.2. خود مرگ قرار نیست برنامه مقدر الهی را به هم بزند؛ یعنی گمان نشود که مرگ حیاتی را که خداوند مقدر کرده بودیم به هم زده است. (المیزان، ج19، ص132 )
🍃ب. ناظر به آیه بعد، و در واقع، ابتدای کلامی باشد که ادامهاش در آیه بعد آمده؛ یعنی این باشد که
🌱ب.۱. ما در اینکه شما را از اینجا برداریم و در نشأه دیگر ایجاد کنیم ناتوان نیستیم. (مجمع البیان، ج9، ص337 )
🌱ب.۲. ...
@yekaye
یک آیه در روز
1027) 📖 نَحْنُ قَدَّرْنا بَینَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ 📖 ترجمه 💢ما در میان شما مر
.
8️⃣ «وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ»
عبارت «ما چنان نیستیم که بر ما سبقت گرفته شود» را عموما به این معنا دانستهاند که ما مغلوب هیچکس نمیشویم. اما چرا همین را نگفت و نفرمود «و ما نحن بمغلوبین»؟!
🍃الف. این تعبیر علاوه بر اینکه در سیاق حاضر بر معنای «ما مغلوب هیچکس نمیشویم.» دلالت دارد، ظرفیت یک معنای مستقل دیگر را هم دارد؛ و آن این است که اشاره باشد به «هو الاول» بودن خداوند؛ یعنی از هر راهی که بروید مسیر شما به خداوند ختم میشود و هیچ چیزی نمیتواند از خدا عبور کند و ورای خداوند از چیز دیگری سخن بگوید؛ که البته این معنای لطیف با سیاق آیه هم سازگاری دارد زیرا اگر خداوند بر همه چیز مسبوق است پس خالق اصلی همه چیز اوست (مفاتیح الغیب، ج29، ص418 )
📝نکته تخصصی #فلسفی
شاید بتوان این تعبیر را به نحوی برهان اثبات خداوند که در دل خود دلالتی بر استحاله تسلسل نیز دارد دانست. یعنی اگر هر چیزی که مییابیم چیز دیگری هست که بر او سبقت دارد، چیزی هست که مطلقا سابق بر هر چیز است و هیچ چیزی بر او سبقت نگیرد. و کسی که هیچ چیز بر او سبقت نگیرد همه امور به دست اوست؛ از جمله آفرینش و مرگ مخلوقات.
🍃ب. ...
@yekaye
🔹نُبَدِّلَ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «بدل» را در اصل به معنای اینکه چیزی در جای چیز دیگری قرار گیرد، دانستهاند و
🔸تذکر داداند که این جایگزینی اعم از «عوض» و «تعویض» است؛
▫️در عوض، حتما دومی به ازای اولی است، اما تبدیل به مطلق تغییر دادن چیزی و برداشتن آن گویند: «أَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُمْ» (غافر/۲۶) «فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ» (بقرة/۱۸۱) «ما يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ» (ق/۲۹) «وَ إِذا شِئْنا بَدَّلْنا أَمْثالَهُمْ تَبْديلاً» (انسان/۲۸).
▫️ از تفاوتهای دیگر «تعویض» و «تبدیل» این است که در «عوض» همارزش و همقیمت بودن مورد توجه است؛ اما در «بدل» صرف تعاقب و این به جای آن آمدن مد نظر است، خواه همرتبه و همارزش باشند: «وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ» (نحل/۱۰۱) یا نباشند و حتی کاملا نقطه مقابل هم باشند «فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ» (بقرة/۵۹)، «وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً» (نور/۵۵) «فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» (فرقان/۷۰) «ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ» (أعراف/۹۵) «يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ» (إبراهيم/۴۸) «بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَواتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَيْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَليلٍ» (سبأ/۱۶)
▪️کلمه «بَدَل» (بِئْسَ لِلظَّالِمينَ بَدَلاً؛ کهف/۵۰) را به معنای «بدیل» [= جایگزین] و صفت مشبهه دانستهاند.
◾️برخی بین ورود این کلمه در ابواب مختلف تفاوتی نگذاشته، و تمامی کلمات «إبدال» و «تَبديل» و «تَبَدُّل» و «استبدال» را صرفا همان چیزی را به جای چیز دیگر گذاشتن دانستهاند؛ اما اغلب به تفاوتهای ظریفی بین اینها اشاره کردهاند:
▪️فرق «إبدال» و «تبدیل» این است که تبدیل ناظر به جهت وقوع است (ما يَكُونُ لي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسی، یونس/۱۵؛ مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً، نمل/۱۱؛ ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ، اعراف/۹۵؛ وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَة، نحل/۱۱؛ الَّذينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً، ابراهیم/۲۸) اما «ابدال» ناظر به جهت صدور (عَسى رَبُّنا أَنْ يُبْدِلَنا خَيْراً مِنْها، قلم/۳۲؛ عَسى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَيْراً مِنْكُنَّ، تحریم/۵؛ فَأَرَدْنا أَنْ يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ زَكاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً، کهف/۸۱). شاید با همین عنایت بوده که اغلب گفتهاند «تبدیل» تغییر چیزی از حالت اولیه خود است، اما «ابدال» چیزی را به جای چیز دیگر گذاشتن.
▪️همچنین کلمه «تبدیل» با «أتی به» نزدیک است؛ و در تفاوت این دو گفتهاند که وقتی تعبیر «تبدیل» میآید تاکید بر این است که چیزی کنار گذاشته شد تا اینکه چیز جدیدی به جایش آمد، اما در تعبیر «أتی به» ممکن است همان چیز قبلی هنوز باقی باشد و در عین حال چیز جدیدی در کنارش بیاید: « ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ» (یونس/۱۵)
▪️همچنین گفتهاند «تَبَدُّل» چون به باب تفعل رفته، دلالت بر مطاوعهی [= پذیرشِ] تفعیل میکند، یعنی تبدیل را در خود پذیرفتن: (مَنْ يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْإيمانِ، بقره/۱۰۸؛ لا يَحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ، احزاب/۵۲؛ يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ، ابراهیم/۴۸؛ ْ وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبيثَ بِالطَّيِّبِ، نساء/۲)
▪️و بر این باورند که معنای «تبدل» از این جهت به معنای «استبدال» نزدیک است، چرا که باب استفعال هم دلالت بر «طلب» دارد اما چون طلب در این ماده به معنای پذیرفتن و امری انفعالی است، نه طلب کردن بالفعل، به «تبدل» که نوعی قبول و انفعال در مقابل تبدیل است نزدیک میشود: (أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذي هُوَ أَدْنى بِالَّذي هُوَ خَيْرٌ، بقره/۶۱؛ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَكانَ زَوْجٍ، نساء/۲۰؛ يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ، توبه/۳۹ و محمد/۳۸)
▪️البته استبدال برای خرید و فروش (شراء) هم به کار میرود؛ اما چنانکه در آیات فوق هم واضح است معنایش اعم از خرید و فروش است.
▪️▪️«اَبْدال» به بزرگان صالحی که خداوند آنان را جایگزین پیشینیان کرده، گویند؛ و چهبسا وجه تسمیهاش این باشد که آنان حالات زشت و بد خود را به حالات خوب و پسندیده تبدیل کرده و مصداق آیه «فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ»(فرقان/۷۰) شدهاند.
🔖جلسه 974 http://yekaye.ir/an-nesa-4-20/
@yekaye
🔹 نُنْشِئَكُمْ
درباره ماده «نشأ» در آیه 35 همین سوره بیان شد که
▪️برخی بر این باورند که در اصل به معنای چیز جدیدی پدید آوردن و تربیت کردن آن است؛ به تعبیر دیگر، احداث امری مستمر؛ ویا حدوثی همراه با استمرار و بقا؛ و به تعبیر سوم، چیزی را از جنس خودش ابتداءا و از کوچکی پدید آوردن تدریجا آن را بزرگ کردن چنانکه به شتر کوچک «نشء» و به فرد جوان «ناشئ» و به هر گیاهی که تازه روییده و هنوز محکم نشده «نشیئة و نشأة» گویند؛
▪️هرچند که برخی اصل این ماده را همان بالا بردن و رفعت بخشیدن معرفی کردهاند و گفتهاند وجه تسمیه جوان به «ناشئ» این است که رفعتی میيابد (در حال رشد است] و وقتی ابر بالا بیاید تعبیر «نَشَأَ السَّحابُ» به کار میرود؛
▫️اما حق این است که در اینجا هم بر معنای حدوث و پدید آمدن دلالت دارد؛ یعنی برای دلالت بر آن حالتی است که ابر کم کم در آسمان شکل میگیرد و پدید میآید؛ و در زبان فارسی برخی از مشتقات این ماده مانند «نشو و نما» (= رشد کردن و بالا آمدن)، «نشأت گرفتن» (سرچشمه گرفتن در پیدایش)، انشاء (نگارش مطلبی جدید و بدون سابقه) رایج است.
▪️این ماده وقتی به باب افعال و تفعیل برود متعدی میشود و
▫️در تفاوت این دو گفتهاند در باب افعال جهت صدور این عمل از فاعلش مد نظر است؛ اما در باب تفعیل جهت وقوع و تعلق به مفعول؛ چنانکه «نَشَّأ» (أَ وَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ وَ هُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبينٍ؛ زخرف/۱۸) نیز به معنای تربیت کردن [تدریجا رشد دادن] دانستهاند؛ چرا که آنچه نشو در او رخ میدهد مورد توجه است؛
▫️و نیز شاید به همین جهت است که «إنشاء» (إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً؛ واقعه/۳۵؛ أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ؛ واقعه/۷۲) را به معنای «ایجاد کردن» دانستهاند؛ آن هم ایجاد کردن حالی پس از حال دیگر (ایجاد مستمر) که بدون سابقه و الگوگیری از روی چیز دیگر باشد چنانکه درباره پدید آمدن تدریجی ابرها فرموده است: «وَ يُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ» (رعد/۱۲) هر چند که این احتمال هم مطرح شده که ویژگی مهم «انشاء» [در مقابل «ایجاد»] آن است پدید آوردنی است که به صورت ابتدایی و بدون هرگونه سابقه قبلی باشد.
🔖جلسه 1002 http://yekaye.ir/al-waqiah-56-35/
@yekaye
🔹 أمْثالَكُمْ
◾️ماده «مثل» در دو معنای مهم کاربرد فراوان دارد:
▫️یکی مشابهت و
▫️دیگری برپا و ایستاده بودن؛
و بین اهل لغت درباره اینکه اصل این ماده کدام از این دو است اختلاف است:
▪️برخی همچون ابنفارس و مرحوم مصطفوی معنای اول را محور اصلی این ماده قرار داده و بر این باورند که اصل این ماده دلالت دارد بر اینکه دو چیز نظیر و شبیه هم باشند؛
▪️ اما برخی خاستگاه این ماده را از برپا ایستادن شروع کردهاند؛ مثلا حسن جبل با تاکید بر کلماتی مانند «تمثال» و «أمثل» و «تمثّل» معنای محوری این ماده را «تشخص چیزی که بر یک هیات یا صفت معینی قائم و برپا باشد» معرفی میکند و مَثَل زدن را این میداند که چیزی را با هیات خاصی برپا بداریم که اموری مثل آن بر این هیات جاری میشوند؛ و یا مَثَل و مَثُلَة به معنای آنچه مایه عبرت است «وَ جَعَلْناهُ مَثَلاً لِبَني إِسْرائيل» (زخرف/59) را میگوید یعنی چیزی در هیاتی برپا داشته شود که مایه عبرت دیگران شود (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۲۰۲۸-2029 )
و راغب نیز میگوید اصل معنای «مثول» برپا ایستاده بودن (انتصاب) است و -ظاهرا به تبع خلیل (كتاب العين، ج8، ص229 )- توضیح میدهد که فعل آن «مَثَلَ يَمْثُلُ» است برای جایی که چیزی برپا بایستد و خودی نشان کند میگویند «مَثُلَ الشيءُ» و «تمثال» هم چیزی است که مصور شده باشد و «تمثّل» هم صورت پیدا کردن است «فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا» (مريم/17) و «مثال» هم چیزی را در برابر چیز دیگر گذاشتن که کارشان شبیه همدیگر است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص758-760 )
▪️«تمثال» (جمع آن: تماثیل) هم چیزی است که شبیه چیز دیگر است و دیگری را به ظهور درمیآورد: «إِذْ قالَ لِأَبيهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثيلُ الَّتي أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ» (انبیاء/52). (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج11، ص28)
▪️همچنین اشاره شد که از این ماده برای بیان عقوبت کردن هم به کار میرود چنانکه میگویند «مَثَّل به» از این جهت که کسی را که عقوبت میکنند مثال و عبرتی برای هرکسی که عمل شبیه وی انجام داده باشد میشود و «مَثُلَة» (جمع آن: «مَثُلات») هم از همین گرفته شده است؛ چنانکه در آیه «وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ» یا به معنای عقوبتهایی است که مخاطب را از اینکه شبیه چنان رویهای در پیش بگیرد بازمیدارد ؛ ویا بر بلاهایی اطلاق میشود که بر شخص نازل می گردد و وی را مایه عبرت دیگران میکند. بر همین اساس، تعبیر «مَثَلَ الرّجُلُ قائماً» به معنای این است که وی برپا ایستاد؛ از منظر کسانی که معنای اصلی این ماده را تشبیه برقرار کردن میدانند گویی مثالی است که برپا داشته شده است؛ و به کسی که در میان قومی بهترین آنها باشد میگویند فلانی «أمثل» آنهاست «إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَريقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ يَوْماً» (طه/104) از این جهت که بیش از همه شبیه اهل صلاح و خیر است (معجم المقاييس اللغة، ج5، ص296-297 )
و مونث آن «مُثلی» نیز در همین معنا رایج است: «وَ يَذْهَبا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلى»(طه/63) (مفردات ألفاظ القرآن، ص760 )
▫️هرچند برخی به خاطر وزنش در خصوص این دو گفتهاند که صفت تفضیلی است و به معنای چیزی است که فضیلت و امتیازی در مثلیت و مشابهتش و در متمثل شدنش وجود دارد؛ و در این دو آیه هم وصف برای «طریقت» قرار گرفته یعنی میخواد بفرماید چیزی که بیشترین شباهت را با طریق و مسیر بودن دارد؛ و طریق چیزی است که شخص را به مقصدش میرساند و با همین لحاظ بوده که برای اشاره به کسی که بهترین راه را در پیش گرفته از تعبیر «أمثلهم طریقة» و برای اشاره به بهترین راه از تعبیر «طریقة المثلی» استفاده شده است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج11، ص27-28 )
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
فراز دوم از توضیح ماده «مثل»
▪️درهر صورت وقتی میگوییم این «مِثل» آن است یعنی شبیه آن است؛
🔸اما اینکه «مِثل» و «مَثَل» چه فرقی دارند
▪️برخی آنها را کاملا شبیه همدیگر دانستهاند (مانند شِبه و شَبَه) و گفتهاند مَثَلی هم که برای امور مختلف زده میشود از همین باب است چون با ارائه شبیه چیزی امری را توضیح میدهد. (معجم المقاييس اللغة، ج5، ص296-297 )
▪️برخی توضیح دادهاند که «مَثَل» صفت مشبهه است (همانند حسن) و دلالت دارد بر آن چیزی که متصف به مثلیت و مشابهت میشود و این عنوان در آن ثابت است. بدین لحاظ «مَثَلِ» چیزی اموری که مورد نظر گوینده بوده را بخوبی در خود مجسم نموده و اهم صفات و خصوصیات مورد نظر را نمایان میکند؛ و البته باز تفاوات عمیقی بین این دو کلمه قائل نیستند چرا که توضیح دادهاند هم در مِثل و هم در مَثَل گاهی وجه شبه بیان میشود که مماثلت از همان زاویه مد نظر است اما گاه وجه شبه بیان نمیشود در این موارد مماثلت در تمامی ذات و اجزا مد نظر میباشد. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج11، ص25-26 )
🔳اما اگر سراغ کاربردهای قرآنی کلمه «مَثَل» برویم به نظر میرسد ظرافتهای بیشتری در کار است.
▪️برخی بر این باورند که تعبیر «مَثَل» در قرآن در دوجا آمده است:
▫️گاهی به معنای این است که دو امر در معنایی و یا حیثیتی شبیه همدیگرند مثلا: «وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ» (ابراهیم/۲۶) «مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً» (بقرة/17) «وَ مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِما لا يَسْمَعُ إِلَّا دُعاءً وَ نِداءً» (بقرة/171)؛
▫️ و گاهی خود بیان و خبر دادن و توصیف چیزی است؛ چنانکه آیاتی همچون «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيها أَنْهارٌ...» (محمد/۱۵) ویا «ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّه» (حج/۷۳)، اصلا در مقام مثل زدن چیزی به چیز دیگر نیست بلکه صرفا در مقام اخبار از همان امر اول است. (كتاب العين، ج8، ص228 ؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص759-760 )
🔳 و البته چنانکه در مثالهای فوق دیده میشود قرآن کریم گاهی در مقام تشبیه دو چیز، به جای اینکه بگوید مَثَل چیزی، شبیه فلان چیز است میفرماید مَثَل چیزی شبیه مَثَل فلان است؛ آیا بین این دو تعبیر تفاوتی هست؟ برخی بر این باورند که گویی مقایسه نه بین چیزی و شبیه آن، بلکه بین شبیههای دو چیز است؛ که اگر اولی بود (یعنی در جاهایی که صرفا مقایسه بین چیزی و مثل آن چیز است) مقایسه ناظر به ذات این دو است؛ اما وقتی تعبیر دوم به کار میرود برای نشان دادن این است که مقایسه صرفا بین خصوصیات مورد نظر این دو میباشد نه بین ذات این دو. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج11، ص27 ).
▪️ اما برخی این گونه تفاوت گذاشتن را نه در جایی که کلمه «مَثَل» یکبار و دو بار آمده باشد، بلکه در مقام تفاوت «مِثل» و «مَثَل» دانسته و گفتهاند «مِثل» جایی است که دو چیز در ذاتشان شبیه و برابر باشند؛ اما «مَثل» در اصل به معنای صفت و توصیف چیزی است؛ از این رو تعبیر «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ» یعنی توصیف بهشتی که وعده داده شده چنین و چنان است؛ آنگاه وقتی میفرماید مَثَل چیزی کمَثَل فلان است یعنی صفت و توصیف و حکایت امر اول همان صفت و توصیف و حکایت امر دوم است (الفروق في اللغة، ص147 )؛
▪️و جالب اینجاست که کلمه «أمثال» هم جمع «مِثل» است و هم جمع «مَثَل»؛و در قرآن برای هر دو به کار رفته است؛ مثلا برای «مِثل»: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى إِلاَّ مِثْلَها» (انعام/160) و برای «مَثَل»: اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ ... يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ (نور/35)
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
فراز سوم از توضیح ماده «مثل»
🤔به نظر میرسد این تحلیل اخیر دقیقترین تحلیل باشد.
در واقع برای تشبیه از کلمه «مِثل» استفاده میشود نه «مَثَل»؛
و این کلمه اخیر صرفا در مقام توصیف و اخبار محض از چیزی است؛ لیکن
▫️ گاه این توصیف کاملا به صورت توصیف محض ارائه میشود شبیه «إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً» (بقره/26) یا «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلاً الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ» (زمر/29)؛
▫️اما گاهی اوقات در مقام توصیف و اخبار از چیزی که یک نحوه تشبیه هم مطرح شده؛ اما این تشبیه ناشی از کلمه «مثل» نیست؛ بلکه به خاطر کلمه دیگری (حرف «ک» و ...) میباشد؛ و به جای کلمه «مثل» همانند مورد قبل، میتوان همان تعبیر «حکایة» و «صفة» و مانند آن را گذاشت؛ مثلا: «مَثَلُ الْفَريقَيْنِ كَالْأَعْمى وَ الْأَصَمِّ وَ الْبَصيرِ وَ السَّميع» هود/۲۴) «إِنَّما مَثَلُ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ ...» (یونس/۲۴) «وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ» (ابراهیم/۲۶) «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ في زُجاجَةٍ ...» (نور/35)
▫️و در این گونه موارد گاهی در مقام مقایسه دو چیز، که کلمه «مَثَل» روی هر دو تکرار شده است؛ اما باز این تشبیه نه مفاد این تکرار، بلکه به خاطر وجود کلمه دیگری (بویژه حرف تشبیه «ک») است؛ به طوری که تمامی مواردی که این کلمه تکرار شده حتما روی دومی حرف «ک» آمده است.
▪️البته در مواردی که «مَثَل زدن» مطرح شده است میتوان گفت که حکایت و توصیفی مطرح شده که با یک نحوه تشبیه، مطلب مورد نظر را بفهماند؛ اما در این خصوص هم قبلا در بحث از ماده «ضرب» بیان شد که در مورد «ضَرْبُ المَثل: مَثَل زدن» (که بیشترین کاربرد کلمه «ضرب» در قرآن است؛ یعنی بیش از نیمی از موارد استعمال آن، مانند: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا، ابراهیم/۲۴ و نحل/۷۵ و ۷۶ و ۱۱۲ و زمر/۲۹ تحریم/۱۰ و ۱۱؛ وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا، كهف/۳۲ و یس/۱۳؛ ضَرَبَ لَكُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِكُمْ، روم/۲۸؛ وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ، روم/۵۸؛ وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلًا، زخرف/۵۷؛ ما ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلًا، زخرف/۵۸؛ وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَياةِ الدُّنْيا، كهف/۴۵) اگرچه راغب اصفهانی این را از باب تشبیه به ضرب سکه دانسته، یعنی یاد کردن اثر چیزی که در چیز دیگری ظاهر میشود، اما مرحوم مصطفوی بر این باور است که این تعبیر مستقیما از خود «ضرب» گرفته شده و گویی این زدنی کلام و زبان است؛ یعنی مَثَل کلامی است که گویی بر محل خاصی که با آن تناسب دارد کوبیده و زده میشود؛ (جلسه ۹۶۲ http://yekaye.ir/an-nesa-4-34/) که باز همان معنای اخبار و توصیف از کلمه «مثل» فهمیده میشود.
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
فراز آخر از توضیح ماده «مثل»
🔸این ماده با کلماتی مانند «شبیه» ، «ندّ» ، «شکل» (در فارسی: همشکل) ، «مساوی» ، «نظیر» ، «متفق» ، «عدیل» و حرف «ک» بسیار نزدیک است؛ در تفاوت اینها برخی گفتهاند که تفاوت اصلی در این است که:
▪️ماده «شبه» برای مشابهت در کیفیت است (مفردات ألفاظ القرآن، ص75) ویا برای صرف هرگونه مشابهت (ولو مشابهت جزیی) است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج11، ص25 )؛ و البته برخی گفتهاند «شبه» در جایی به کار میرود که شباهت بین دو چیز مشاهدتی باشد؛لذاست که مثلا میگویند این سیاهی شبیه آن شیاهی است اما نمیگویند قدرت فلانی شبیه قدرت بهمانی است بلکه میگویند مثل قدرت اوست (الفروق في اللغة، ص148-149 )
▪️ماده «ندد» برای مشابهت فقط در جوهر و ذات شیء است (مفردات ألفاظ القرآن، ص75)؛ در واقع یک مثل و شبیه چیزی است که ضدیت و تقابلی بین او آن شیءبرقرار است که این دو با هم نمیتوانند جمع شوند (الفروق في اللغة، ص147 )
▪️ماده «سوی» برای مشابهت در کمیت است (مفردات ألفاظ القرآن، ص75)؛ به تعبیر دیگر، مساوات در دو مقداری است که هماندازه هستند و هیچیک بر دیگری فزونی یا نقصانی ندارد؛اما مماثلت در جایی است که هریک میتواند جای دیگری بنشیند (الفروق في اللغة، ص149 )
▪️ماده «شکل» برای مشابهت در مقدار و مساحت (مفردات ألفاظ القرآن، ص75) ویا برای مشابهت در صفات ظاهری صوری است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج11، ص25 )؛ و از این رو شکل (شاكل الشيءُ الشيءَ) را در مشابهتی به کار میبرند که تفاوت گذاشتن بین آنها در ظاهر دشوار باشد (الفروق في اللغة، ص148 )
▪️اما ماده «مثل» بر مشابهت تام و همهجانبه و اصیل دلالت دارد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج11، ص25 )، و به همین جهت است که برای نفی شبیه از خداوند تعبیر نفی مثلیت به کار برده شده است: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ» (شورى/11) (مفردات ألفاظ القرآن، ص75 ) (اینکه حرف «ک» در اینجا آیا زایده است یا حاوی معناست و آیا ترکیب کمثله با مثله فرق دارد یا خیر و ... محل بحثهای مفصلی قرار گرفته که ان شاء الله ذیل آیه مربوطه بحث خواهد شد.)
◾️تفاوت «نظیر» (ماده «نظر») و «متفق» (ماده :وفق») و «عدیل» (ماده «عدل») با «مثل» هم در این است که
مثل در جایی است که ذات دو چیز شبیه هم باشند اما
▪️«نظیر» در جایی است که جنس افعالشان شبیه هم باشد و
▪️«متفقین» دو چیزیاند که حکم و فعلشان با هم اتفاق و شباهت داشته باشد؛ و
▪️ «عدیل« نیز در جایی است که حکم یکی معادل حکم دیگری باشد؛ و
▪️حرف «ک» تشبیه هم در جایی میآید که تنها در برخی از صفات (نه در تمام ذات)شبیه همدیگر باشند (الفروق في اللغة، ص148 )
📿ماده «مثل» و مشتقات آن ۱۶۹ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
☀️۱) ازامام صادق ع روایت شده است:
همانا این انسان چنان است که با حرارتی میخورد و مینوشد و با نوری میبیند و با هوایی می شنود و می بوید و با آبی طعم غذا و نوشیدنی را می یابد و با روحی حرکت می کند...
پس این چنین است انسان که از شان دنیا و از شان آخرت آفریده شده است.چون این دو شان با هم جمع شود زندگی اش در زمین خواهد بود زیرا که او از شان آسمان به دنیا آمده و هنگامی که خداوند بین این دو جدایی افکند این جدایی همان مرگ است. پس شان آخرت به آسمان برمی گردد زندگی در زمین است و مرگ در آسمان؛و مطلب از این قرار است که او بین روحها و بدنها جدایی می افکند پس روح ونور به آن قدرت (تقدیر) اول برمی گردد و بدن رها می شود چون از شان دنیاست...
📚علل الشرائع، ج1، ص107
حَدَّثَنَا عَلِی بْنُ أَحْمَدَ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِی عَنْ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ النَّخَعِی عَنْ عَمِّهِ الْحُسَینِ بْنِ یزِیدَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی زِیادٍ السَّكُونِی قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّمَا صَارَ الْإِنْسَانُ یأْكُلُ وَ یشْرَبُ بِالنَّارِ وَ یبْصِرُ وَ یعْمَلُ بِالنُّورِ وَ یسْمَعُ وَ یشَمُّ بِالرِّیحِ وَ یجِدُ طَعْمَ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ بِالْمَاءِ وَ یتَحَرَّكُ بِالرُّوحِ ...
فَهَكَذَا الْإِنْسَانُ خُلِقَ مِنْ شَأْنِ الدُّنْیا وَ شَأْنِ الْآخِرَةِ فَإِذَا جَمَعَ اللَّهُ بَینَهُمَا صَارَتْ حَیاتُهُ فِی الْأَرْضِ لِأَنَّهُ نَزَلَ مِنْ شَأْنِ السَّمَاءِ إِلَى الدُّنْیا فَإِذَا فَرَّقَ اللَّهُ بَینَهُمَا صَارَتْ تِلْكَ الْفُرْقَةُ الْمَوْتَ تَرُدُّ شَأْنَ الْأُخْرَى إِلَى السَّمَاءِ فَالْحَیاةُ فِی الْأَرْضِ وَ الْمَوْتُ فِی السَّمَاءِ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ یفَرَّقُ بَینَ الْأَرْوَاحِ وَ الْجَسَدِ فَرُدَّتِ الرُّوحُ وَ النُّورُ إِلَى الْقُدْرَةِ الْأُولَى وَ تُرِكَ الْجَسَدُ لِأَنَّهُ مِنْ شَأْنِ الدُّنْیا ...
@yekaye