یک آیه در روز
1044) 📖 إنَّهُ لَقُرْآنٌ كَریمٌ 📖 ترجمه 💢که قطعا آن بیشک قرآنی است کریم؛ سوره واقعه (56) آیه 77
.
1️⃣ «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَریمٌ»
در این آیه میفرماید: «قطعا آن بیشک قرآنی است کریم». مرجع ضمیرِ «هُ: آن» چیست؟ یعنی چه چیزی «قرآنی کریم» دانسته شده است؟
پاسخ به این سوال در گروی این است که این آیه را جواب قسم بدانیم یا خیر:
🍃الف. اگر این آیه جواب قسم است (الميزان، ج19، ص137)؛ آنگاه مرجع ضمیر فوق عبارت است از:
🌱الف.۱. «مطلق آیاتی که بر پیامبر اکرم ص نازل شده است» (مجمع البيان، ج9، ص341). ظاهرا این معنا مبتنی بر این تحلیل است که کل آیه 76 (وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظیمٌ) را جمله معترضه در نظر بگیریم؛ یعنی میفرماید «به موقعیتهای نجوم سوگند میخورم [یا: آیا به اینها سوگند نخورم] که این آیاتی که بر تو نازل کردهایم قطعا قرآنی است کریم».
و این پاسخی است به کفار؛ که آنان این را شعر و سحر ویا کلام خود حضرت محمد ص میدانستند و در این آیات سوگند خورده شده که این قرآنی کریم است؛ یعنی متنی است که اولا بر پیامبر خوانده شده (از خودش نیست) و ثانیا کریم (دارای رفعت و علو؛ و نه همچون سحر و شعر ساختگی) است (اقتباس از مفاتيح الغيب، ج29، ص428)
🌱الف.۲. «آیات قبلی»؛ که در این صورت میتواند:
🌿الف.2.1. خود همین قسم به مواقع نجوم باشد؛ یعنی مراد این باشد که «به موقعیتهای نجوم سوگند میخورم که خود همین سوگند قطعا قرآنی است کریم». یا آیات قبلتر مثلا:
🌿الف.2.2. «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ» (واقعه/74) یعنی مراد این باشد که «به موقعیتهای نجوم سوگند میخورم که همین دستور به تسبیح اسم رب قطعا قرآنی است کریم»؛
🌿الف.2.3. مجموع آیات 57 تا ۷۳، که در مقام محاجه با منکران و تذکر دادن به قیامت است؛ یعنی این گونه تذکر دادن، قرآنی کریم است؛
🌿الف2.4. ...
🌱الف.۳. «حقیقت باطنی قرآن» که بر پیامبر نشان داده شده، به قرینه آیات بعد که میفرماید «في كِتابٍ مَكْنُونٍ؛ لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ؛ تَنْزيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ: در کتابی نهان؛ که جز پاکشدگان آن را مس نکنند؛ نازل شدهای از جانب پروردگار جهانها» (واقعه/78-80)؛ یعنی مراد این باشد که «به موقعیتهای نجوم سوگند میخورم که این حقیقت ملکوتیای که به تو نشان دادم که در کتابی نهان است و جز پاکان آن را مس نکنند و از جانب پروردگارت نازل میشود قطعا قرآنی است کریم»
🌱الف.۴. ...
🍃ب. اگر این آیه جواب قسم نباشد (همانند آیات «وَ الْفَجْرِ؛ وَ لَيالٍ عَشْرٍ؛ وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ؛ وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ؛ هَلْ في ذلِكَ قَسَمٌ لِذي حِجْر» (فجر/۱-۵) که خود سوگندها زمینه تفکر است و جواب قسم محذوف است)؛ آنگاه مرجع ضمیر فوق عبارت است از:
🌱ب.۱. «قسم به مواقع نجوم»؛ بر این اساس که مرجع ضمیرِ «إِنَّهُ» در این آیه همان مرجع ضمیرِ «إِنَّهُ» در آیه قبل باشد؛ یعنی آیه ۷۶ جمله معترضه نباشد (قول ابن عطیه، به نقل از البحر المحيط، ج10، ص92 ) در این صورت «آن» همان «قسم به مواقع نجوم» است؛ یعنی میفرماید «قسم به مواقع نجوم، که این قسم، قسمی عظیم است؛ و این قسم، قرآنی کریم (مطلب قرائتشدهای کریمانه) است.
🌱ب.۲. «مواقع نجوم»؛ با این توضیح که در دو آیه قبل فرمود: «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ؛ وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظیمٌ؛ اما نه سوگند به موقعیتهای ستارگان؛ و بیتردید آن سوگندی است که – اگر بدانید – عظیم است.» و اکنون «إنه» اشاره به همان چیزی است که بدان قسم خورده شده است (اقتباس از مجمع البيان، ج9، ص341 ). ظاهرا این معنا مبتنی بر این تحلیل است که کل آیه 76 (وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظیمٌ) را جمله معترضه در نظر بگیریم؛ یعنی میفرماید «سوگند به مواقع نجوم ... که قطعا آن مواقع نجوم که بدان سوگند خوردم قرآنی است کریم».
🌱ب.۳. خود «نجوم»؛ شبیه تحلیل فوق، با این توضیح که میفرماید «سوگند به مواقع نجوم ... که قطعا آن نجومی که در سوگند من ذکر شد قرآنی است کریم».
💠تبصره
بر دو تحلیل اخیر ممکن است خرده گرفته شود که در صورتی که «مواقع» یا «نجوم» مد نظر بود باید ضمیر مونث یا جمع میآمد؛ در حالی که ضمیر مفرد مذکر آمده است. شاید بتوان چنین پاسخ داد که در این گونه اشارهها و ارجاعها، وقتی امور متکثر به عنوان امری یکپارچه مورد ارجاع و اشاره قرار گیرد بتوان با ضمیر مفرد مذکر بدان اشاره کرد؛ یعنی گویی فرموده باشد «هذا الذی اقسمت به»؛ چنانکه شبیه این در مورد «شمس» هست که با ضمیر مذکر بدان ارجاع داده شده است: «فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّي هذا أَكْبَر» (انعام/۷۸) که در اینجا مقصود «هذا الذی نراه» می باشد.
@yekaye
یک آیه در روز
1044) 📖 إنَّهُ لَقُرْآنٌ كَریمٌ 📖 ترجمه 💢که قطعا آن بیشک قرآنی است کریم؛ سوره واقعه (56) آیه 77
.
2️⃣ «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَریمٌ»
در این آیه قرآن به وصف «کریم» متصف شده است؛
▪️در نکات ادبی اشاره شد که با توجه به اینکه وصف کریم برای «قرآن» به صورت نکره – نه معرفه- آمده است معلوم میشود که در این آیه «قرآن» نه به عنوان اسم خاص، بلکه از این حیث وصف قرآنیت (یعنی مثلا اینکه یک متن خواندنی و خوانده شده بر پیامبرص است) مورد توجه قرار گرفته است.
▪️همچنین اشاره شد که ماده «کرم»، در اصل به معنای «بزرگواری» (شرافت در ذات شخص) و «بزرگمنشی» (شرافت در اعمال و رفتار) میباشد؛ و کلمه «کریم» در جایی به کار میرود که این بزرگواری و بزرگمنشی ظهور و بروز هم داشته باشد.
اکنون چرا قرآن کریم خوانده شده است؟
🍃الف. چون قرآن شأنش این است که با ادلهای که انسان را به سعادت رهنمون میشود و با تلاوت و عمل به مفاد آن خیر فراوان به انسان عطا کند پس به نحو حقیقت – نه مجاز - «کریم» خوانده شده است. (مجمع البيان، ج9، ص340-341 )
🍃ب. چون نزد خداوند کریم (ارجمند و ارزشمند) بوده و خداوند آن را اکرام کرده و بزرگ شمرده است؛ زیرا کلام اوست (مقاتل، به نقل از مجمع البيان، ج9، ص341 ) در واقع خداوندی که قرآن را فروفرستاده، خودش پروردگاری کریم (يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَريمِ؛ انفطار/6) و بلکه اکرم است (اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ؛ علق/3) که وجه و اسمش هم اهل اکرام است: «وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ» (الرحمن/27) «تَبارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِي الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ» (الرحمن/78) و انسان را به نحو خاص مورد اکرام قرار داد: «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً» (اسراء/70) تا حدی که او را مسجود فرشتگان نمود و ابلیس را به خاطر همین سجده نکردن بر انسان از درگاه خود راند و شیطان از این اندازه کرامت کردن انسان عصبانی شد: «قالَ أَ رَأَيْتَكَ هذَا الَّذي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلاَّ قَليلاً» (اسراء/62). چنین پروردگاری کلامش را از مصدر و عرشی کریم (رَبُّ الْعَرْشِ الْكَريمِ؛ مومنون/116) و توسط فرشته و پیامآوری کریم (إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَريمٍ؛ حاقه/40؛تکویر/۱۹) بلکه در صحیفههایی مکرم و توسط فرشتگانی کریم (في صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ؛ مَّرْفُوعَةٍ مُّطَهَّرَةِ؛ بِأَيْدِى سَفَرَةٍ؛ كِرامٍ بَرَرَةٍ؛ عبس/16) فروفرستاده است. طبیعی است که چنین قرآنی سراسر کریم و مملو از کرامت باشد.
🍃ج. چون کلام رب العزة است پس امری کریم و بزرگمنشانه است زیرا هم محفوظ از هرگونه تغییر و تبدیل است و هم معجزه است و هم مشتمل بر احکام و مواعظ است؛ و هر امر باجلالت و مهمی کریم محسوب میشود (به نقل از مجمع البيان، ج9، ص341 ).
🍃د. هر کلامی زیاد خوانده و تکراری شود در چشم و گوش مخاطب ارزش خود را از دست میدهد؛ لذا توصیف مطلبی که معروفترین ویژگیاش «خواندنی بودنش» است به کریم از این بابت است که نشان دهد که با اینکه این یک متنی است که قرار است زیاد خوانده شود اما این خواندن و تلاوت مکرر اصلا موجب تنزل و عادی شدن آن نمیشود بلکه همچنان کرامت و ارجمندیاش باقی میماند (مفاتيح الغيب، ج29، ص429 ).
🍃ه. ...
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
📝تکملهای برای تدبر ۲
برخی مفسران چون این تعبیر «کریم» به صورت مطلق و بدون هرگونه قیدی آمده است، این کریم بودن قرآن را ناظر به همه وجوه فوق دانسته و توضیح دادهاند که قرآن هم نزد خداوند کریم و عزیز است؛ هم خودش به خودی خود کریم و دارای صفات ارجمندانه است؛ و هم از جهت نفعی که به مردم میرساند و آنان را به سعادت دنیا و آخرت رهنمون میشود کریمانه است. (الميزان، ج19، ص137)
در واقع، کلمه «کریم» وقتی به صورت مطلق میآید جامع صفات مدح است و به چیزی گفته میشود که هم اصل و ریشهاش بزرگمنشانه و ارجمند باشد (وگرنه میگویند «کریم فی نفسه» [= کریم بالفعل]) و هم بروز و تجلیات بالفعل آن چنین باشد (وگرنه میگویند «کریم الاصل»؛یعنی فقط اصل و اساسش کریمانه است و بالفعل معلوم نیست که چنان باشد) و هم صفت بخشندگی در آن ظهور و بروز داشته باشد (از این رو به حتی به زاهد ویا عالمی که ولو به جهت تنگدستی، اهل بذل و بخشش نباشد، کریم نمیگویند)؛
و قرآن اتفاقا هم به لحاظ اصل و ریشهاش (که صادر شده از مقام ربوبی است) کریم است؛ هم به لحاظ ظهور و تجلیاتش (از فصاحت و بلاغتش گرفته، که در اوج بزرگی و عظمت است تا معارف و محتویاتش)؛ و هم به لحاظ خیررسانیاش، چنانکه هم فقیه از آن استفاده میکند، هم حکیم، هم ادیب، هم ...؛ و عوام هم که از معارفش بهره چندانی نبرند بقدری الفاظش به آنان استفاده میرساند که برحتی متن آن را حفظ میشوند (که در غیر قرآن بسیار نادر است که شخصی کتابی را حفظ کند و خود کلماتش را بدون مشابهسازی ادا نماید) (مفاتيح الغيب، ج29، ص429)
@yekaye
یک آیه در روز
1044) 📖 إنَّهُ لَقُرْآنٌ كَریمٌ 📖 ترجمه 💢که قطعا آن بیشک قرآنی است کریم؛ سوره واقعه (56) آیه 77
.
3️⃣ «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَریمٌ»
در نکات ادبی اشاره شد که کلمه قرآن در این آیه اسم خاص نیست؛ و معنایش «امر خوانده شده» میباشد. با توجه به اینکه این سخن در مقابل کافران است و آنان در اینکه این یک متن خواندنی است بحثی نداشتند، بیان اینکه «این قرآن است» چه فایدهای دارد؟
🍃الف. آنچه خبر داده شده این است که «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَریمٌ» نه صرف اینکه «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ»؛ و آنان منکر این بودند که این سخنی کریمانه و متعالی باشد؛و از این جهت ردی بر آنان است. (مفاتيح الغيب، ج29، ص428 )
🍃ب. آنان میگفتند که این کلام ساخته و پرداخته پیامبر است؛ در حالی که پیامبر ص میفرمود که اینها سخن من نیست بلکه من اینها را از فرشته وحی میشنوم و بر شما میخوانم؛ و فرق است بین انشاء کلام و خواندن کلام؛پس همین که بفرماید این یک متن خوانده شده است؛ دلالت دارد که از جانب خود رسول الله نیست و ردی است بر کلام آنها (مفاتيح الغيب، ج29، ص429 )
🍃ج. ...
@yekaye
با توجه به اینکه این آیات ناظر به حقیقت قرآن است به نظرم رسید بحث لغوی قدیمیای که درباره کلمات قرآن و کریم قبلا انجام داده بودم و در آیه قبل بدانها اشاره کردم بحثهای ناقصی است و تصمیم گرفتم قبل از اینکه این آیه را وارد شوم آن بحثها را تکمیل کنم
یک آیه در روز
🔹لقُرْآنٌ قبلا بیان شد که ◾️ماده «قرء» از نظر اغلب اهل لغت، معنایش تقریبا معادل با ماده «قری» میب
🔹لقُرْآنٌ
▫️ماده «قرء» بسیار نزدیک است به ماده «قری» [یا «قرو»] - که بر «جمع و اجتماع» دلالت میکند، چنانکه کلمه «قریة» به معنای محلی است که عدهای از انسانها در آن جمع شده باشند؛ و درباره آن قبلا در جلسه ۱۷۲ http://yekaye.ir/al-baqarah-002-259/ بحث شد -؛
▪️تا حدی که برخی از اهل لغت، در عین اذعان به تفاوت این دو ماده از این حیث که یکی به حرف عله ختم میشود و دیگری به همزه، اما بر این باورند که معنای این دو ماده مساوی است و ماده «قرء» نیز بر «جمع و اجتماع» دلالت دارد؛ و حتی کلمات ناظر به این دو را در یکجا بحث کردهاند؛
در همین راستا گفتهاند که به «ایام حیض» زنان هم «قُرء» گفته میشود به خاطر اینکه خون در رحم آنها جمع میشود؛ و یا «قرآن» را به خاطر اینکه جامع احکام و قصص است چنین نامیدهاند (معجم المقاييس اللغة، ج5، ص78-80 )؛
▪️و شاید بتوان راغب اصفهانی را هم موید این موضع دانست؛ زیرا که وی
از سویی در بحث از ماده «قری» معنای محوری آن را همین جمع کردن معرفی کرده، و
از سوی دیگر در بحث از ماده «قرء» بر این باور است که «قرائت» هم نوعی جمع کردن است از این جهت که عبارت است از اینکه حروف و کلمات را همراه با هم ادا کردن، لذا به عمل کسی که فقط یک حرف را ادا کند، «قرائت» نمیگویند؛
وی کاربرد کلمه «قُرء» در خصوص ایام حیض (جمع آن: «قروء») هم بدین جهت دانسته که این کلمه جامع بین طهر و حیضِ پس از آن است؛ در واقع، وی بر این باور است که این کلمه صرفا به معنای «حیض» ویا «طهر» نیست؛ زیرا نه به زن حائضی که خون و نقاسش ادامه داشته باشد «ذات قرء» میگویند و نه به زن پاکی که اثری از خون نبیند؛ بلکه اسمی است برای دخول در حیض از حالت پاکی؛ چنانکه در تنها آیهای که این ماده در این معنا به کار رفته، یعنی آیه «وَ الْمُطَلَّقاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ» (بقرة/228) یعنی سه بار داخل شدن از پاکی به حیض؛ و البته به همین جهت که حالت بینابی دارد برای هر دو حالت حیض و طهر به کار میرود مثلا اینکه در حدیث است «اقْعُدِي عَنْ الصَّلَاةِ أَيَّامَ أَقْرَائِكِ» یعنی در ایام حیض نماز نخوان (مفردات ألفاظ القرآن، ص668-669 )
▪️در مقابل برخی از اهل لغت، بر تفاوت ظریفی بین معنای ماده «قرء» با «قری» [و «قرو»] اشاره کردهاند مثلا حسن جبل در عین حال که معنای «جمع شدن» را در هر دو مشترک میداند اما بر این باور است که معنای محوری «قری» «جمع شدن چیزی است که شأن آن حرکت کردن با جسم در یک مکان معین است» ؛ اما «قرء» را «جمع شدن چیزی (مایع یا متحرک) در باطن یا مکانی تا زمانی که پخش شود ویا از آن مکان خارج شود» دانسته است؛ و قرائت را هم حفظ امر خوانده شده یا جمع کردن آن در دل قلمداد کرده تا حدی که تعبیر «اقراء» در آیه «سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسى» (اعلی/6) را به معنای جمع و حفظ کردن در دل پیامبر دانسته است [برخلاف اغلب اهل لغت و مفسران که «اقراء» را متعدیِ «قرأ»، و به معنای «خواندن متن و یا شعری بر کسی به قصد تعلیم قرائت آن بر وی» میدانند] و و بر این باور است که قرائت (خواندن) کتاب هم در جایی است که چشم علامات را میبیند و در دل به معانی آنها پی میبرد و آن معانی را در دل جمع و احضار میکند؛ و بعدا و به همین مناسبت این تلفظ کردن آنچه در دل حفظ شده و القای لفظی آن «قرائت» نامیده شده است. (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۷۵۷-۱۷۵۹)
▪️و برخی از اهل لغت، بر تفاوت جدی بین معنای سه ماده «قرء» و «قری» و «قرو» تاکید دارند؛ چنانکه مرحوم مصطفوی بر این باور است که اگرچه «قری» به معنای «جمع شدنی همراه با نوعی تشکل و انتظام» میباشد و «قریة» هم از همین ماده است؛ اما دو ماده دیگر با آن متفاوتند: «قرو» را هم به معنای «قصد همراه با اقدام و عمل» دانسته، که البته در قرآن کریم به کار نرفته است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج9، ص252-253 )
و معنای اصلی ماده «قرء» را متناسب با همان معنای کلمه «قرائت» (فهم و ضبط معانی مکتوب با چشم) دانسته و سعی کرده که معانیای همچون «قُرء» (ایام حیض) را نیز به این معنا برگرداند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج9، ص219-220 )
و بقدری بر تفاوت این سه ماده اصرار دارد که برای کلماتی مانند «استقراء» بر اساس اینکه ریشهاش هریک از این سه ماده باشد، معنای متفاوتی در نظر گرفته است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج9، ص253) .
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ماده «قرء» و کلمات مشابه
🔸از کلماتی که به «قرائت» نزدیک است و اتفاقا در خصوص قرآن هم کاربرد دارد کلمه «تلاوت» است که قبلا در بحث از ماده «تلو» (جلسه ۷۲۹ https://yekaye.ir/al-fater-35-29/) اشاره شد که این ماده در اصل بر «تبعیت کردن» و «پشت سر هم آمدن» دلالت دارد، و به همین مناسبت برخی گفته اند وجه تسمیه قرائت قرآن به تلاوت این است که آیه ای بعد از آیه دیگر خوانده و تفاوت تلاوت و قرائت را در این دانستهاند که قرائت بر خواندن یک کلمه هم اطلاق میشود اما در مورد تلاوت، چون پیاپی بودن شرط است، حتما باید دو کلمه یا بیشتر در کار باشد (مثلا میگویند اسم فلانی را بخوان، اما نمیگویند اسم فلانی را تلاوت کن» (الفروق في اللغة، ص18 ).
@yekaye
👇ادامه بحث درباره کلمه «قرآن»👇
🔹بحثی درباره کلمه «قرآن»
▪️عموما کلمه «قرآن» را از ماده «قرأ» دانستهاند- هرچند که به شافعی نسبت داده شده که وی اصل این کلمه را «قران» (بدون همزه) دانسته که از ماده «قرن» است؛ و برخی در این انتساب مناقشه کرده و این را موضع استاد شافعی در قرائت (به نام اسماعیل بن قسطنطین) دانستهاند (ر.ک: المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۷60)
هرچند با توجه به اینکه خود این کلمه در قرائت اهل مکه (ابن کثیر) که از قرائات سبعه متواتر از پیامبر است به صورت «قران» روایت شده است، نمیتوان این دیدگاه را یکسره کنار گذاشت.
البته اساسا برخی از اهل لغت مانند زمخشری بر این باورند که نهتنها مادههای «قرأ» و «قری» [یا «قرو»] بلکه دو ماده «قرن» و «قرش» نیز همگی در معنای «جمع» مشترکند (الفائق فی غریب الحدیث، ج3، ص83 )
هرچند در 31 کتاب لغت معروف از زمان خلیل تاکنون کسی یافت نشد که کلمه اصطلاحی «قرآن» (ولو با تلفظ «قران») را ذیل ماده «قرن» بحث کند .
🔸 اکنون بنا بر اینکه اصل این کلمه از ماده «قرأ» باشد درباره اینکه خود این کلمه به چه معناست:
▪️خلیل آن را به معنای اسم مفعول (مقروء: خوانده شده) دانسته است (كتاب العين، ج5، ص205 )؛
▪️راغب با تاکید بر معنای «جمع شدن» آن را مصدر (مانند رجحان) معرفی کرده و آیات «إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ؛ فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ» (قيامة/17-18) را شاهد بر مدعای خود آورده و پس از اشاره به اینکه این کلمه در خصوص کتاب آسمانی پیامبر اکرم ص به عنوان اسم عَلَم درآمده، شبیه تورات برای حضرت موسی و انجیل برای حضرت عیسی؛ از برخی از اهل نظر نقل کرده که چهبسا وجه تسمیه قرآن کریم به این کلمه این باشد که جامع ثمرات همه کتب آسمانی و بلکه جامع همه علوم است؛ چنانکه خداوند خودش آن را «تَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ» (يوسف/111) و «تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ» (نحل/89) معرفی کرده است.
▪️البته برخی گویی بین این دو قول جمع کرده و گفتهاند که «قرآن» مصدر است در معنای مفعولی (معادل مقروء: خوانده شده) به کار رفته است، چنانکه در آیه «وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ» (رعد/31) ظهور در این معنا دارد؛ و علاوه بر آن میتواند خودش اسم باشد برای چیزی که خوانده میشود شبیه «قربان» (در فارسی: قربانی) که به چیزی اطلاق میگردد که مایه تقرب قرار میگیرد. (مفاتيح الغيب، ج29، ص428 )
▪️مرحوم مصطفوی نیز کلمه «قرآن» را مصدر میداند اما برخلاف راغب، بر معنای «قرائت» و خواندن تاکید دارد؛ و میگوید وجه تسمیه کتاب آسمانی پیامبر اکرم ص به قرآن این است که کتابی است که هم خداوند آن را قرائت کرده: «فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ» (قيامة/18) هم پیامبر: «وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى مُكْثٍ» (اسراء/۱۰۶) و هم مردم: «فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآن» (مزمل/۲۰) و کتاب دیگری نیست که چنین خصوصیاتی داشته باشد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج9، ص221 )
▫️و اگر اشکال شود که این ویژگی برای تمام کتب آسمانی برقرار است، میتوان پاسخ داد که احتمالا منظور ایشان در خصوص مردم، رواج قرائت قران در تودههای مردم است (که در کتب آسمانی قبلی چنین رویهای نبوده؛ و صرفا خواندن آن کتابها در میان علمای آن دین رایج بوده؛ از این روست که تحریف آنها ممکن میبوده است؛ برخلاف قرآن که از همان ابتدا تمام مردم اهتمام به قرائت روزانه و اصطلاحا ختم قرآن داشتند)
▫️ و در خصوص قرائت توسط خداوند هم شاید پاسخ آن در گروی نکتهای باشد که در ادامه توضیح میدهند و آن این است که قرآن کریم تنها کتابی است که نهتنها تمام معانی آن بلکه تمام الفاظ آن نیز مستقیما از جانب خداوند است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج9، ص222-224 ) و هیچکس دیگری حتی فرشته وحی در این زمینه دخالتی نداشته؛ برخلاف اغلب وحیهای آسمانی که صرفا معنا به پیامبر مربوطه القا میشده و لفظ آن به زبان قوم مربوطه از جانب خداوند نبوده است (چنانکه در احادیث آمده است که اصل وحی بر همه پیامبران به عربی نازل میشد و تنها در گوش نبی به زبان قومش ترجمه میشد (علل الشرائع، ج1، ص126 ؛ قصص الأنبياء عليهم السلام (للراوندي)، ص278 )؛ و شاید به همین جهت است که قرآن کریم تنها کتاب آسمانی است که خود کتاب معجزه است و مورد تحدی واقع شده است.
@yekaye
👇ادامه بحث درباره کلمه «قرآن»👇
ادامه بحث درباره کلمه «قرآن»
▪️با این اوصاف به نظر میرسد یکی فلسفههای وجه تسمیه این کتاب آسمانی به قرآن گفتهاند بدین جهت است که تاکید کند که این سخن (حتی الفاظش) از خود پیامبر نیست، بلکه مطلبی است که او میخواند (چون فرق است بین انشاء یک سخن، که به خود متکلم منسوب میشود؛ و خواندن آن) [قرائت و خواندن تنها در جایی صدق میکند که مطلب از قبل آماده و مهیا شده باشد (كتاب العين، ج5، ص205 )]؛
هرچند این وجه تسمیه علاوه بر این میتواند به خاطر کثرت خواندن شدن این کتاب باشد (مفاتيح الغيب، ج29، ص429 )، کثرت خواندنی حتی در نسبت با سایر کتابهای آسمانی؛ چرا که هیچ کتاب آسمانیای هم خواندنش برای عموم پیروانش این طور شایع نبوده است؛ و البته احتمالات دیگری هم میتوان برشمرد.
🔹در مقام جمعبندی بین اقوال فوق در خصوص کلمه «قرآن» به نظر میرسد که وقتی سراغ کاربردهای قرآن میرویم وجهی برای اغلب اقوال فوق وجود دارد؛
در واقع، کلمه «قرآن» در حود قرآن کریم به وجوه مختلف استفاده شده است:
🍃الف. گاهی مشخصا به عنوان اسم علم (اسم خاص) به کار رفته است؛ یعنی همین وحی خاصی که به پیامبر اکرم ص نازل شد و اکنون به صورت یک کتاب در یک مصحف در دست ماست؛ که در این حالت کلمه «قرآن»:
🌱الف.۱. گاه به کل آن اطلاق شده است؛
مثلا:
شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ (بقره/185)
وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ (انعام/19)
وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ وَ الْقُرْآنِ (توبه/111)
ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى (طه/2)
وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً (فرقان/30)
🌱الف.۲. گاه به هر قسمتی از آن، اطلاق شده است؛
مثلا:
وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْها (مائده/101)
وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (اعراف/204)
فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ (نحل/98)
🍃ب. گاه از حیث وصف قرآنیت (یعنی مثلا اینکه یک متن خواندنی و خوانده شده بر پیامبرص است) مورد توجه قرار گرفته است؛ که این میتواند:
🌱ب.۱. ناظر به همین قرآن باشد، اما نه به عنوان اسم خاص، بلکه حیث وصف قرآنیت آن؛
مثلا:
«وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغي لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبينٌ» (یس/69)
«إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَريمٌ» (واقعه/77)
«بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجيدٌ» (بروج/
🌱ب.۲. از جهتِ مشابهت آن با همین قرآن موجود باشد؛
مانند:
قالَ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ (یونس/۱۵)
وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِيًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آياتُهُ ءَ أَعْجَمِيٌّ وَ عَرَبِيٌّ (فصلت/۴۴)
🍃ج. گاه از حیث معنای مصدری این کلمه (خواه در معنای جمع کردن باشد یا خواندن) مورد توجه قرار گرفته است؛
مثلا:
إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ؛ فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ (قیامة/۱۷-18)
كِتابٌ فُصِّلَتْ آياتُهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (فصلت/3)
🍃د. گاه از حیث معنای مفعولی این کلمه (امر خوانده شده) مورد توجه قرار گرفته است؛ مثلا:
«وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ» (رعد/31)
🍃ه. گاه از حیث معنای لغوی آن (همین معانی مصدری یا مفعولی)، به نحوی که دلالتی بر قرآن اصطلاحی نداشته باشد مورد توجه قرار گرفته است؛
مثلا:
أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً (اسراء/78)
🔸لازم به ذکر است که از کلماتی که در معنای اصطلاحی قرآن به کار رفته کلمه «فرقان» است که تفاوت «قرآن» با «فرقان» - با اینکه هر دو از اسمهای این کتاب آسمانیاند – را در این دانستهاند که «قرآن» ناظر به جمع بودن مطالب در کنار هم است؛ اما «فرقان» ناظر به اینکه بین حق و باطل جدایی میافکند. (الفروق في اللغة، ص49 )
📿 ماده «قرأ» و مشتقات آن ۸۸ بار در قرآن کریم به کار رفته است که از این تعداد ۷۰ بار آن کلمه «قرآن» (اعم از مواردی که در معنای اصطلاحی قرآن بوده یا نبوده) است.
@yekaye