🔹الْحُلْقُومَ
▪️«حلقوم» را بسیاری از اهل لغت همان «حلق» دانستهاند (لسان العرب، ج12، ص150 )
هرچند درباره اینکه «میم» آن جزءحروف اصلی یا زاید باشد اختلاف دارند؛
▫️ برخی تصریح کردهاند که واو و میم آن زائده است (المصباح المنير، ج2، ص146) یعنی بر وزن فُعلوم [شبیه «کلثوم»]، و این دو حرف زائد دلالت بر امتداد دارد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص270 )
▫️برخی این قول را که حرف «میم» جزء حروف اصلی آن باشد ترجیح دادهاند (النهاية، ج1، ص428 ؛ همچنین درباره این اختلاف؛ ر.ک: تاج العروس، ج16، ص172 )
▪️و شاید به تبع این اختلاف است که
▫️برخی همچون زجاج حلقوم را کل گلو دانسته و گفتهاند: حلقوم منطقه بعد از دهان است که هم موضع نفس و هم مجرای خوردنی و نوشیدنیهاست (به نقل از المصباح المنير، ج2، ص146 ) و
▫️ برخی ظاهرا آن را منحصر در نای و متمایز از مری دانسته و بر اینکه محل عبور نفس و هوا و صدا و سرفه است و یک سرش به انتهای زبان میرسد و سر دیگرش به ریه متصل میباشد تاکید دارند (كتاب الماء، ج1، ص340 ) و
▫️ در مقابل برخی در عین اینکه حلقوم را همان حلق معرفی کردهاند آن را همان محل عبور خوردنی و نوشیدنی در مری دانستهاند (المحيط في اللغة، ج2، ص354 ). در این میان خلیل به نحوی تعبیر کرده که گویی هردوی اینها ناظر به «گلو» است؛ فقط وقتی تاکید بر عبور خوردنی و نوشیدنی است کلمه «حلق» به کار میرود و وقتی تاکید بر عبور نفس است کلمه «حلقوم» (كتاب العين، ج3، ص48 )
▪️اما ماده «حلق» در معانی متعددی به کار رفته همچون گلو، تراشیدن موی سر، شیء دایرهایشکل (حلقه)، کوه و یا هر مکان رفیع و مشرف بر اطراف (حالق) و یا پرواز کردن پرنده (حَلَّقَ الطائر) و ... (كتاب العين، ج3، ص48-49 )؛
▫️ به نحوی که برخی از برگرداندن اینها به معنای واحد اظهار عجز کرده و سه معنای اصلی برای این ماده مطرح کردهاند: تراشیدن موی از سر، ابزارهای دایرهای شکل، و علو و رفعت (معجم المقاييس اللغة، ج2، ص98 )
▪️اما برخی سعی کردهاند یک معنای محوری برای آن بیابند؛ مثلا
▫️مرحوم مصطفوی آن معنای اصلی را «ازاله کردن چیزی زاید و کندن مو از ریشه دانسته» (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص270 ) ویا
▫️حسن جبل آن معنای محوری را «زایل کردن وسط مادهای قوی به نحوی که محیط و پیرامون آن با شدتش باقی بماند معرفی کرده (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۴۸۴)
▫️اما توضیحاتی که برای برگرداندن بقیه کاربردهای به این معنا دادهاند تکلفآمیز است؛ و شاید در این زمینه بهترین قول، نظر راغب اصفهانی باشد که محور معنای این ماده را همان «حَلق» به معنای گلو گرفته، و بر این باور است که از این ماده فعل «حَلَقَ» به معنای بریدن گلو به کار رفته و به همین مناسبت به بریدن و قطع کردن موی سر هم تعبیر «حلق شعره» استفاده شده؛ که گاه به صورت «حلق رأس» تعبیر میشود:«وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَكُمْ»(بقرة/196) و حلقه را هم از این جهت که شکلش شبیه حلق کردن است چنین نامیدهاند تا جایی که برخی گفتهاند که این تعبیر در اصل برای کسانی که «حلق شَعر» می کردهاند به کار میرفته است (مفردات ألفاظ القرآن، ص253 )
▪️این ماده وقتی به باب تفعیل میرود متعدی میشود و یک نحوه دلالتی بر جهت تعلق فعل به مقعول و حیثیت وقوع فعل دارد و در آن یک نحوه تاکید بر وقوع فعل است: « آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُسَكُمْ و مُقَصِّرِينَ»(فتح/27) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص270 )
📿در قرآن کریم از ماده «حلق» همین دو مورد و نیز یکبار کلمه «حلقوم» به کار رفته است.
@yekaye
☀️۱) ابو بصير گويد: از امام صادق ع درباره معنای سخن خداوند متعال كه فرموده است: « پس چرا آنگاه که به حلقوم رسید و شما در اين هنگام مینگرید؛ و ما به او از شما نزديكتريم وليكن نمىبينيد؛ پس چرا اگر شما مجازات شدنى نيستيد؛ او را برنمیگردانيد، اگر راست مىگوييد» (واقعه/83-86) پرسیدم.
فرمود: هنگامى كه جان در حال احتضار به حلقوم رسد و شخص مومن باشد، مقام و منزل خود را در بهشت مىبيند و مىگويد: مرا به دنيا باز گردانيد تا آنچه را ديدم براى اهل دنيا خبر دهم، پس گفته مىشود: راهى براى آن نيست.
📚الزهد، ص84؛ الكافي، ج3، ص135؛ من لا يحضره الفقيه، ج1، ص136
النَّضْرُ بْنُ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَا مَعْنَى قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى «فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ؛ وَ أَنْتُمْ حِينَئِذٍ تَنْظُرُونَ؛ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَ لكِنْ لا تُبْصِرُونَ؛ فَلَوْ لا إِنْ كُنْتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ؛ تَرْجِعُونَها إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ»؟
قَالَ: إِنَّ نَفْسَ [النَّفْسَ] الْمُحْتَضَرِ إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ وَ كَانَ مُؤْمِناً رَأَى [أُرِيَ] مَنْزِلَهُ فِي [مِنَ] الْجَنَّةِ فَيَقُولُ رُدُّونِي إِلَى الدُّنْيَا حَتَّى أُخْبِرَ أَهْلَهَا [أَهْلِي] بِمَا أَرَى فَيُقَالُ لَهُ لَيْسَ إِلَى ذَلِكَ سَبِيل.
@yekaye
یک آیه در روز
1050) 📖 فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ 📖 ترجمه 💢پس چرا آنگاه که به حلقوم رسید [= جان به لب آ
.
1️⃣ «فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ»
در نکات ادبی اشاره شد که
▪️تحضیض «اذا» همواره متعلق به یک فعل است که اینجا محذوف است و فعلی که بعد از «لولا» در فرازهای بعد میآید، بر آن دلالت میکند یعنی «ترجعونها» در آیه ۸۷ یعنی تقدیر کلام این است که «فلولا ترجعونها اذا بلغت الحلقوم» (مجمع البیان، ج9، ص340)؛ یعنی پس چرا آنگاه که به حلقوم رسید [= جان به لب آمد] او را برنمیگردانید.
▪️از آیه بعد معلوم میشود که این آیه خطاب به کسانی است که دور محتضر نشستهاند؛ و اگرچه با توجه سیاق آیات میتوان آن را خطاب به کفار و منکران معاد دانست (که اگر راست میگویید و واقعا امور دست خودتان است و دست خدا نیست، پس مانع رفتن این محتضر شوید)
▫️ اما میتواند عام باشد و هشداری باشد به همه ما - چنانکه در حدیث ۱ هم با معنای عام در نظر گرفته شده است- یعنی مواظب باشید که زمانی هست که جان به لب میرسد و ما که در انجام همه اموراتمان دلبسته این و آن بودیم میبینیم که دیگر کاری از دست هیچکس برای ما ساخته نیست و هیچکس نمیتواند ما را برگرداند.
@yekaye
یک آیه در روز
1050) 📖 فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ 📖 ترجمه 💢پس چرا آنگاه که به حلقوم رسید [= جان به لب آ
.
2️⃣ «فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ»
در تدبر قبل اشاره شد که یک احتمال بسیار قوی در خصوص این آیه این است که به قرینه آيه87 کلمه «ترجعونها» محذوف است و آیه میفرماید «پس چرا آنگاه که به حلقوم رسید [= جان به لب آمد] او را برنمیگردانید.»
▪️اما باید افزود که قوت احتمال مذکور به گونهای نیست که باب سایر احتمالات برای معنای این آیه را ببندد. بویژه اگر توجه کنیم که «چرا حذف رخ داد»؟ یعنی ظاهرا یکی از اموری که ظرفیت قبول معانی متعدد برای یک عبارت را زیاد میکند این است که امری که به لحاظ ساختاری حضورش در عبارت لازم است، محذوف شود؛ الان فعلی که بعد از لولا باید بیاید و عبارت «اذا ...» بدان متعلق شود محذوف است.
▪️به علاوه که فاعل «بلغت» هم محذوف است؛ یک احتمال قوی (به قرینه آیه بعد: «و انتم تنظرون») این است که منظور شخص ثالت باشد؛ اما آیا این احتمال محال است که منظور خود مخاطب باشد و این آیه هشداری باشد به مخاطب برای جدی گرفتن آن لحظهای که جانتان به لب میرسد؛ که در این صورت مقصود از آیه بعد، نه نگاه شما به محتضر، بلکه خیره شدن نگاهتان در حین احتضار باشد؛ یا ...
▪️با این توضیحات، این آیه ظرفیت معانی متعددی پیدا میکند که هرمعنایی میتواند هشداری متناسب با خود را به همراه داشته باشد. یک معنا همان است آن محذوف «ترجعونها» باشد؛ که هشدارش این است که به ضعف و مقهوریت خود تحت اراده الهی پی ببرید و معاد را انکار نکنید؛
اما احتمالات دیگر هم محال نیست؛ مانند اینکه:
🍃الف. آن محذوف «تتوبون» باشد؛ یعنی چرا وقتی جان به لب رسید و حقیقت را دیدید توبه نکردید؛ که هشداری باشد به اینکه زودتر برای توبه اقدام کنید زیرا زمانی خواهد آمد که چشمتان به روی حقیقت باز میشود اما دیگر توان و امکان توبه ندارید.
🍃ب. آن محذوف «تقولون ما قلتم فی انکار البعث» باشد؛ یعنی چرا وقتی جانتان به لب رسید و مرگ را دیدید دیگر آن انکارهایی که نسبت به آخرت داشتید را نمیکنید؟ (مفاتیح الغیب، ج29، ص۴۳5-436 )
🍃ج. ...
@yekaye
یک آیه در روز
1050) 📖 فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ 📖 ترجمه 💢پس چرا آنگاه که به حلقوم رسید [= جان به لب آ
.
3️⃣ «فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ»
«آنگاه که به حلقوم رسید» یعنی وقتی که جان به لب آید.
🤔آیا این تعبیر دلالت نمیکند که روح انسان امری مجرد نیست؛ بلکه درون کالبد بدن است و هنگام قبض روح از این کالبد بیرون میآید؟
چند پاسخ میتوان داد:
🍃الف. یک پاسخ کلاسیک این است که در اینجا اشارهای به کلمه «روح» نشده که قرار باشد چنین نتیجهای گرفته شود؛ بلکه به قرینه آیه «بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ» آنچه به گلو رسد قلب است:
📜حکایت
در کتاب محفل الفردوس در احوالات ابن شریف الحسینی نور الله آمده است:
د و از كلمات مناسب اين مقام است آنكه ملا عصمة اللّه كه از مشاهير فضلاى لاهور است روزى به خدمت ايشان آمده عرض كرد كه اين آيه كريمه كه «إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ» دلالت بر آن مىكند كه روح جسم باشد چه اگر مجرد باشد رسيدن آن را به حلقوم معنى نخواهد بود.
در جواب فرمودند كه لفظ روح سبق ذكر نيافته تا ضمير «بلغت» به آن راجع باشد بلكه ظاهر آن است كه ضمير راجع به «قلوب» باشد چنانچه در آيت ديگر واقع است كه «بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ» فبهت الذي كفر، كأنّه التقم الحجر.
📚الصوارم المهرقة في نقد الصواعق المحرقة، فيضالإله، ص21
▪️اما به نظر میرسد که در این پاسخ بتوان مناقشه کرد؛ زیرا آیه مذکور ناظر به زندگی در همین دنیا و شدت ترسی است که بر آن افراد غلبه کرده است.
▫️البته ممکن است به این مناشقه چنین پاسخ داده شود که آن آیه نیز ناظر به مردن است؛ زیرا اشاره میکند در آن وضعیت هولناک، ترس چنان بر آنان مستولی شد که حالتشان شبیه حالت محتضر شد.
▪️اما باز همچنان جای مناقشه میماند که تعبیر «قلب» در همان آيه به چه معناست؟ مگر در لحظه مرگ و برای شخص محتضر، همین قلب صنوبریشکل به حلقوم میرسد؟
🍃ب. یک پاسخ این است که این جمله را جملهای کنایی و استعاری بدانیم؛ که دارد شدت سختی و اضطرابی که شخص محتضر بدان گرفتار شده را بیان میکند؛ گویی بقدری فشار وارد بر شخص محتضر شدید است که گویی قلب وی که در حالت عادی جایش درون سینه است تا حلقوم شخص بالا میآید؛ شبیه تعبیر فارسی «جان به لب رسیدن».
🍃ج. در عین حال، شاید همین سوال زمینهای شود برای تحقیق بیشتر درباره حقیقت نفس و روح آدمی. یعنی آیا وقتی میگوییم روح مجرد است، بیشتر یک معنای سلبی گفتهایم (همین قدر که «مادی» نیست) یا واقعا سخن ایجابیای مد نظر داشتهایم. بویژه اگر توجه کنیم که در ادبیات فلسفی، نفس مجرد تام شمرده نمیشود و حیث نفس، حیث تعلق تدبیری به بدن است؛ و تفاوت واقعیتی به نام نفس با واقعیتی به نام عقل را در این میدانند که عقل مجرد تام است اما نفس تعلق به بدن دارد.
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
ادامه تدبر 3
💠برای تامل بیشتر:
📝نکته #روششناسی درباره معنای #مجرد
به نظر میرسد کلمه #مجرد که یکی از کلمات رایج در فلسفه است معنای کاملا دقیق و محصلی ندارد!
همه میدانیم قویترین تقسیم، تقسیم ثنایی عقلی است؛ که دو قسم آن قسیم همدیگر و جامع مقسماند؛ و این تقسیم در دقیقترین حالتش آنجایی است که دو قسم مورد نظر «چیزی» و «نقیض چیزی» باشد؛ مثلا اگر بگوییم هر چیزی یا انسان است یا لاانسان؛ تقسیم دقیق عقلی به کار بردهایم. اما این تقسیم این گونه چیزی بر دایره معرفتی ما نمیافزاید؛ و اگر هر دو قسم دو مفهوم ایجابی باشد بر معرفت میافزاید. مثلا به جای اینکه گفته شود در عالم خارج، هر چیزی یا موجود است یا لاموجود؛ گفته شود در عالم خارج، هر چیزی یا موجود است یا معدوم. یا به جای اینکه گفته شود در عالم اعداد طبیعی، هر عددی یا قابل انقسام بر دو است یا قابل انقسان بر دو نیست، گفته شود در عالم اعداد طبیعی، هر عددی یا زوج است یا فرد.
اکنون میافزاییم که جذابیت چنین تقسیمهایی بقدری است که ذهن ما مایل است هرجا یک قسم جدیدی در قبال قسم قبلی کشف کرد سریع آن را در یک قالب ثنایی ایجابی ارائه دهد که این زمینهساز بسیاری از مغالطات شده است.
📋مثلا یکبار وقتی در برابر مفهوم جزیی حسی به مفهوم کلی رسیدند نام آن را «معقول» گذاشتند و هر ادراک کلی را دارای مابهازای جزیی حسی دانستند. قرنها گشذت تا پی بردید این مفاهیم کلی که «لامحسوس» بودند منحصر در آن دسته که سابقه محسوس دارند نیستند و تعبیر «معقول ثانی» را وارد ادبیات فلسفه کردند؛ یعنی مفهوم «معقول اولی» یک مفهوم واقعا ایجابی شد اما «معقول ثانی» هر آن مدرَک کلیای بود که «لامحسوس» بود و «لامعقولِ دارای ما به ازاء». قرنها گذشت تا متوجه شدند که این مجموعهای که نامش را «معقول ثانی» گذاشتهاند کاملا یکدست نیست؛بلکه فقط در آن دو وصف سلبی مذکور مشترکاند؛ و اینجا بین معقول ثانی منطقی و فلسفی تفکیک کردند؛ [و گمان حقیر این است که «معقول ثانی منطقی» واقعا یک مفهوم ایجابی است؛ اما «معقول ثانی فلسفی» هم هنوز یک مجموعه امور ناهمگن است که ویژگی مشترکشان این است که نه محسوساند؛ نه معقول اولی و نه معقول ثانی منطقی.]
به همین منوال، به نظر میرسد کلمه «مجرد» هم بیش از اینکه دلالت بر یک معنای معین داشته باشد، ایجابیشدهی یک مفهوم سلبی «غیرمادی» است؛ اما آیا عرصه غیر ماده یک عرصه یکدست است یا واقعیتهای بسیار متنوعی در آن حضور دارند که گاه شباهت این واقعیتها به همدیگر کمتر از شباهت برخی از آنها به واقعیت مادی است. شاید از مهمترین گامها در این زمینه، پی بردن به واقعیات عالم مثال بود که تعبیر گمراهکننده «نیمه مجرد- نیمه مادی» را بر آن اطلاق کردند.
در اینکه روح انسان از جنس اشیای فیزیکی و مادی متداول نیست و با بدن انسان تفاوتهایی دارد بحثی نیست؛
اما آیا با گفتن اینکه «روح» مجرد است، آیا واقعا همان جمله فوق «روح از جنس اشیای فیزیکی و مادی» نیست را تکرار کردهایم یا به درکی از یک واقعیت جدید رسیدهایم؟
آیا واقعا یک عالم به نام عالم مجردات داریم که تمام آنچه مادی نیست با لااقل برخی ویژگیهای ایجابی مشترک در آنجا حضور دارند؛ یا این کلمه میتواند یک لفظ تهی از محتوا (صرفا عنوان مشیر) باشد برای اشاره به وادیای که واقعیات کاملا متفاوت (که گاه تفاوت برخی از آنها با هم، از تفاوت برخی از آنها با واقعیات مادی بیشتر است) در کارند؛ و ادعای ویژگیهای ایجابی مشترک بین واقعیات «مجرد» شبیه آن است که برای واقعیاتی که مصداق «لا انسان» هستند ویژگیهای ایجابی مشترک قائل شویم؟
@yekaye
🔹تنْظُرُونَ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «نظر» در اصل دلالت دارد بر تأمل کردن و نگریستن در چیزی و سپس به نحو استعاری در معانی دیگر نیز توسعه داده شده است، از جمله در معنای مهلت دادن.
▪️برخی توضیح دادهاند که «نظر» به معنای برگرداندن (تقلیب) بصر (= چشم) ویا بصیرت به منظور ادراک و دیدن چیزی است و لذا گاه به معنای تامل کردن به کار میرود. تفاوت «نظر» با تأمل در این است که تأمل، نظری است که امید میرود به معرفت آن چیزی که در آن نظر شده، برسد و غالبا نیازمند زمان است.
این کلمه در نزد عامه عموما در مورد بصر (دیدن با چشم)، و در نزد خواص غالبا در مورد «بصیرت» به کار میرود؛ در واقع، نظر ادراکی است که با اقبالی از جانب دیده ویا با فکر حاصل میشود: نظر با چشم، اقبال با دیدگان و گرداندن حدقه چشم به سوی شیء مورد نظر است؛ و نظر با فکر، اقبال ذهن به جانب امری است که مورد تامل قرار گرفته و نظر کردن سلطان در کار رعیت، اقبال به جانب ایشان با حُسن سیاست است
«نظیر» هم به معنای «مثل و مانند» است گویی دو چیز که نظیر همدیگرند در کار هم نظر میکنند ویا در کارشان یکسان نظر شده است؛
🔖جلسه ۷۴۳ http://yekaye.ir/al-fater-35-43/
@yekaye
🔹حینَ
▪️اغلب مشتقات ماده «حین» به نحوی بر یک معنای ناظر به زمان دلالت دارد؛ در عین حال کلمه «حَیْن» را به معنای «هلاکت» هم به کار رفته و گفتهاند هر چیزی که با روال اصلی شیء همراه نباشد فعل «حین یحین حَیناً» در موردش به کار میرود (كتاب العين، ج3، ص304 ) و همین موجب شده در خصوص اینکه اصل ماده «حین» بر چه چیزی دلالت دارد، تحلیلهای متفاوتی رقم بخورد:
▪️اغلب اهل لغت محور اصلی این ماده را همان معنای زمان معرفی کردهاند:
▫️در این میان، ابنفارس به همین بسنده کرده که صرفا بر زمان دلالت دارد؛ اندک باشد یا زیاد؛ و اطلاق «حین» به هلاکت هم گویی تسمیه به اسم مصدر است زیرا وقتی قرار است هلاک شود پس حتما حین و وقتی دارد (معجم المقاييس اللغة، ج2، ص125-126 )؛
▫️راغب اصفهانی بر این باور است که «حین» به معنای وقت بلوغ و حصول چیزی است؛ و معنای مبهمی دارد که با مضاف الیه خاص میشود مانند «وَ لاتَ حِينَ مَناصٍ» (ص/3) یا «حِينَ تُمْسُونَ وَ حِينَ تُصْبِحُونَ» (روم/17) و از آنجا که تعبیر «حَيَّنْتُ الشيء» به معنای «وقتی را برای آن چیز قرار دادم» میباشد کلمه «حین» (= هلاک] به معنای «وقت مرگ» میباشد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص267-268 )
▫️و مرحوم مصطفوی هم معتقد است که معنای اصلی این ماده قطعهای از زمان است که مبهم و مطلق باشد بدون اینکه در خود کلمه دلالتی بر معنای گذشت، حال یا آینده؛ و نیز دلالتی بر کم و زیاد بودنش باشد و همه اینها با قیود بیرونی و قرائن دیگر متعین میشود؛ و در تفاوتش با «زمان» و «مدت» میگوید که «زمان» مطلق امتداد زمانی است؛ «مدت» زمان محدودی است که به امتداد معینی مقید شده باشد؛ و «حین» زمان محدودی است که به امتداد معینی مقید نشده باشد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص334 )
▫️ البته برخی با استناد به آیه «تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها» (ابراهیم/۲۵) بر این باورند که «حین» در بسیاری از موارد در معنای «شش ماه» (مجاز القرآن (ابوعبیده)، ج1، ص340 ؛ معاني القرآن (فراء)، ج2، ص45 ؛ مجمع البيان، ج1، ص197 ) یا یک سال (مفردات ألفاظ القرآن، ص26۸ ) به کار رفته است؛ اما به نظر میرسد این قول، مخصوصا با استناد به این آیه چندان قابل دفاع نباشد.
▪️در مقابل، حسن جبل بویژه از این بابت که معنای اصلی حرف «ح» را یک نحوه حک شدنی که همراه با خشک و گسترده شدن باشد» میداند، با استناد به تعبیر «حان سنبل الزرع» که به معنای خشک شدن سنبل و آماده بودنش برای چیده شدن میباشد محور اصلی معنای این ماده «خشک شدن چیزی یعنی از بین رفتن رطوبت و تِری از درون آن که موجب میشود وقت تحصل آن سررسد» معرفی کردهاند؛ آنگاه بر این باورند که وجه کاربرد آن در خصوص معنای هلاکت از این جهت است که آب مایه حیات در هر چیزی است (انبیاء/۳۰) و لذا از دست دادن آب موجب هلاکت است؛ و وجه کاربرد آن در خصوص معنای ظرف زمانی را از باب «رسیدن زمان چیدن زراعت» دانستهاند که ظرف زمانی یعنی هر چیزی به وقتی که آنچه از آن مراد است برسد؛ ومعنایی که راغب اصفهانی در خصوص کلمه «حین» گفته بود را موید نظر خود میگیرند (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۵۰۷)
▪️در هر صورت، اشاره شد که کلمه «حین» به معنای زمان یک ابهامی دارد و بسیاری از اوقات به صورت مضاف میآید که متعلقش معلوم شود و چون بر معنای ظرفیت دلالت میکند در این موارد غالبا در نقش مفعول فیه و لذا منصوب میباشد؛ مانند «الصَّابِرينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حينَ الْبَأْسِ» (بقره/177) «إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ» (مائده/101) «شَهادَةُ بَيْنِكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حينَ الْوَصِيَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ» (مائده/106)؛
▫️ هرچند که گاه ممکن است حرف جر بر روی آن بیاید و مجرور گردد: «وَ دَخَلَ الْمَدينَةَ عَلى حينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها» (قصص/۱۵)؛
▪️ البته در بسیاری از اوقات نیز این ابهامش یک نحوه موضوعیت دارد؛ که در این صورت غالبا به صورت مجرور به حرف جر «الی» و «حتی»: «لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حينٍ» (اعراف/24) «مَتَّعْناهُمْ إِلى حينٍ» (یونس/98) «لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حينٍ» (یوسف/35) ویا مضاف الیه به کلمه «بعد»: «وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حينٍ» (ص/88) ویا «کل» «تُؤْتي أُكُلَها كُلَّ حينٍ بِإِذْنِ رَبِّها» (ابراهیم/۲۵) میآید؛ هرچند گاه میشود که به صورتی که نه مضاف الیه باشد و نه مضاف هم به کار رفته است مانند: «هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً» (انسان/1)
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
🔸از کلماتی که معنایش به «حین» نزدیک است کلمه «دهر» است؛ در تفاوت ایناین دو گفتهاند که «حین» به جمیع اوقات متناهی (ساعت، ماه، سال، و ...) گفته میؤود؛ ما «دهر» ناظر است به اوقات متوالی مختلف؛ چنانکه دهریین وقتی گفتند « وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ» مقصودشان این است که صرفا زمانه با اختلاف احوالش مایه هلاکت و مرگ ما میشود؛ و نیز دهر فقط به زمانهای اندک گفته میشود (الفروق في اللغة، ص265 )
📿ماده «حین» ۳۵ بار در قرآن کریم – و ظاهرا در همگی آنها تنها در همین معنای «زمان» - به کار رفته است.
🔹حینَئِذٍ = حینَ + إِذْ + -ٍ
اشاره شد که کلمه «حینَ» بسیاری از اوقات به صورت مضاف میآيد که یکی از حالات خاص آن، اضافه به کلمه «إذ» یا «إذا»ست که اینها هم ظرف زماناند که غالبا بعد از آنها جمله میآيد؛ که گاه جمله مذکور حذف میشود و با تنوین بدان اشاره میشود و به صورت «حینَئِذٍ» میآيد که غالبا به معنای «حین اذ کان [أو یکون] کذلک» میباشد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص334 ) و در این آیه به معنای «حین اذا بلغت الحلقوم» میباشد (إعراب القرآن و بيانه، ج9، ص448)
▪️ خوب است اشاره شود که از نظر خلیل تعبیر «حینَئِذٍ» معادل تعبیر «الان» است در جایی که آن لحظه دور باشد؛ که گاه برای تخفیف در کلام همزه آن به یاء تبدیل میشود (حینیذ) (كتاب العين، ج3، ص304 ) که در برخی قرائات غیرمشهور از این آیه با چنین قرائتی نیز مواجهیم.
📿این ترکیب تنها همین یکبار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔹وَ أَنْتُمْ حینَئِذٍ تَنْظُرُونَ
حرف واو را تقریبا عموما واو حالیه دانستهاند و جمله بعد از آن را حال برای فاعل «بلغت» در آیه قبل (إعراب القرآن و بيانه، ج9، ص448 ) اما احتمال عطف دانستن آن نیز منتفی نیست.
@yekaye
☀️۱) در روایتی از اهل بیت ع که در تفسیر و تاویل این آیات وارد شده - و ابتدای آن در بحث از آیه 82 (جلسه 1049، حدیث۲) گذشت - آمده است:
«پس چرا آنگاه که به حلقوم رسید [= جان به لب آمد]؛ و شما آن هنگام مینگرید» به وصی او امیرالمومنین ع، که دوست و ولیّاش را به بهشت و دشمنش را به جهنم بشارت میدهد؛ ...
ادامه این روایت ذیل آیه بعد خواهد آمد.
📚تأويل الآيات الظاهرةص622
فِي حَدِيثِ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْهُمْ ص قَالَ:
... «فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ وَ أَنْتُمْ حِينَئِذٍ تَنْظُرُونَ» إِلَى وَصِيِّهِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ يُبَشِّرُ وَلِيَّهُ بِالْجَنَّةِ وَ عَدُوَّهُ بِالنَّارِ ...
@yekaye
☀️2) روایت شده است که امام حسن عسگری توضیحاتی درباره آیه « كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ كُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْياكُمْ ثُمَّ يُميتُكُمْ ثُمَّ يُحْييكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُون» (بقره/۲۸) ارائه میدادند که کسی از ایشان پرسید: آیا در قبر نعمت و عذابی هست؟!
حضرت توضیحاتی درباره زندگی پس از مرگ دادند تا بدینجا رسید که فرمودند:
همانا مومنی که ولایت حضرت محمد ص و خاندان پاک وی را پذیرفته و حضرت علی ع را بعد از حضرت محمد ص به عنوان امام خویش گرفته که او را اسوه خود قرار داده و سخنان وی را راست و کارهای وی را صواب بشمرد و با اطاعت از ذریه پاک وی در امور دین و سیاستش به طاعت وی گردن نهاده، هنگامی که آن امر الهی که برگشتپذیر نیست و آن قضای الهی که مانعی جلوی آن را نتواند بگیرد سررسد و ملک الموت و اعوانش نزد او حاضر شوند، کنار سر خود حضرت محمد ص رسول الله را در سویی و حضرت علی ع سید اصیاء را در سوی دیگر بیابد و کنار پای خود امام حسن ع سبط پیامبر را در سویی و امام حسین ع سید الشهداء را در سوی دیگر؛ و در پیرامون خود بعد از آنان خوبان از خواص و محبین آنها که سروران این امت – بعد از سروران اهل بیت حضرت محمد ع – هستند را ببیند؛پس این مومن بیمار به آنان بنگرد و آنان را خطاب قرار دهد البته به نحوی که خداوند صدایش را از گوش افرادی که در محضر وی هستند در پرده بدارد همان گونه که رویت ما اهل بیت ع و رویت خاصان ما را از چشم ایشان در پرده بدارد تا ایمانشان بدین سبب از ثواب بیشتری برخوردار شود به خاطر شدت سختیهایی که در آن واقعاند.
آنگاه این مومن گوید: پدر و مادرم به فدایت ای پیامبرِ رب العزة، پدر و مادر به فدایت ای وصی پیامبر رحمت؛ پدر و مادرم به فدایتان ای دو دردانه حضرت محمد ص و شیران وی؛ ای دو فرزندان و دو بط وی، ای دو سرور جوانان اهل بهشت و مقربان رحمت و رضوان خدا. خوش آمدید ای جماعت حوبان اصحاب حضرت محمد ص و علی ع و دو فرزند ایشان، چقدر شوق من به شما زیاد است و چقدر الان از دیدنتان خرسندم. ای رسول الله ص! این ملک الموت است که نزدم حاضر شده و من در این مطلب که نزد او جلالت قدری دارم به خاطر اینکه شما و برادرتان در کنارم هستید شک ندارم.
رسول الله ص میفرماید:بله همین طور است. سپس رسول الله ص به ملک الموت نگاهی میکند و میفرماید: ای ملک الموت تو را به سفارش خداوند در خصوص احسان به دوستداران و موالیان و خادمان و ترجیحدهندگان ما سفارش میکنم.
پس ملک الموت میگوید: یا رسول الله! به او بگو بدانچه برایش در بهشتها آماده شده است بنگرد.
پس رسول اله ص به او فرماید:به بالا بنگر! و او نگاه میکند به چیری که عقلها بدان احاطه نیابد و در شمارش و حساب نگنجد.
سپس ملک الموت گوید: چگونه مدارا نکنم با کسی که چنین پاداشی در انتظارش است؛ و این حضرت محمد ص و یارانش زیارتکنندگان اویند؟! یا رسول الله! اگر نبود که خداوند مرگ را به عنوان گردنهای مقدر فرموده که رسیدن به آن بهشتها جز با گذر کردن از این گردنه حاصل نمیشود هرگز روحش را نمیگرفتم؛ ولیکن این خادم و دوستدار شما اسوهاش خود شما و سایر پیامبران خدا و اولیای او هستند که به حکم خداوند متعال طعم مرگ را چشیدهاند.
سپس حضرت محمد ص میفرماید: ای ملک الموت! پس کار این برادرمان را به تو سپردیم و در مورد او سفارش به نیکی میکنیم.
آنگاه ایشان ایشان و همراهانشان به عمق بهشتها رفعت میگیرند و پرده و حجاب از جلوی چشم آن مومن بیمار کنار میرود و آن مومن آنان را در آن مقام رفیع – پس از آنکه [لحظاتی قبل] نزد او بودند میبیند؛ و میگوید: ای ملک الموت! زود باش؛ زود باش؛ روحم را بگیر و مرا اینجت معطل نکن؛چرا که تحمل فراق حضرت محمد ص و عترت وی را ندارد؛ مرا به آنان ملحق کن.
آنگاه است که ملک الموت روحش را بگیرد و [از بدن] بیرون کشد همان گونه که مو را از آرد جدا کنند؛ و اگر شما چنین به نظرتان میآید که او در شدت و سختی است، حقیقتا سختیای نیست و او در آسایش و لذت است. و چون داخل قبرش شود ...
👇ادامه حدیث👇
@yekaye
ادامه حدیث۲
[حضرت در ادامه توضیحاتی درباره عالم قبر و نکیر و منکر و ... میدهند تا بدینجا میرسند که:]
رسول الله فرمود: اما اگر با اولیای ما دشمن و به دشمنان ما دوست بود و در زمره کسانی بود که به ضدیت با ما افتخار میکنند چون ملک الموت نزدش بیاید تا روحش را برکشد خداوند برای آن فاجر سرورانش که اطاعت آنان را به جای اطاعت خداوند برگزیده بود را ممثل گرداند که در انواع عذابها بسر میبرند چنانکه دیدن آنها نزدیک است وی را هلاک کند و دائما از عذاب آنان بهرهای به وی رسد که تحملش را ندارد. پس ملک الموت به او گوید: ای فاجر کافر! اولیای خدا را به نفع دشمنان خدا رها کردی؟! پس امروز مشکلی از تو را رفع نخواهند کرد و هیچ راه فراری نداری؛ پس چنان عذابی بر وی وارد شود که اگر کمترین آن بر تمام اهل دنیا تقسیم شود همه را هلاک کند. سپس وقتی در قبر گذاشته شود ...
📚التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص212-215
👇متن حدیث👇
@yekaye
متن حدیث۲
قَالَ الْإِمَامُ ع: ... فَقِيلَ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! فَفِي الْقَبْرِ نَعِيمٌ، وَ عَذَاب؟
قَالَ الْإِمَامُ ع: ... إِنَّ الْمُؤْمِنَ الْمُوَالِيَ لِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ، الْمُتَّخِذَ لِعَلِيٍّ بَعْدَ مُحَمَّدٍ ص إِمَامَهُ الَّذِي يَحْتَذِي مِثَالَهُ، وَ سَيِّدَهُ الَّذِي يُصَدِّقُ أَقْوَالَهُ، وَ يُصَوِّبُ أَفْعَالَهُ، وَ يُطِيعُهُ بِطَاعَةِ مَنْ يَنْدُبُهُ مِنْ أَطَايِبِ ذُرِّيَّتِهِ لِأُمُورِ الدِّينِ وَ سِيَاسَتِهِ، إِذَا حَضَرَهُ مِنْ [أَمْرِ] اللَّهِ تَعَالَى مَا لَا يُرَدُّ، وَ نَزَلَ بِهِ مِنْ قَضَائِهِ مَا لَا يُصَدُّ، وَ حَضَرَهُ مَلَكُ الْمَوْتِ وَ أَعْوَانُهُ، وَجَدَ عِنْدَ رَأْسِهِ مُحَمَّداً ص رَسُولَ اللَّهِ [سَيِّدَ النَّبِيِّينَ] مِنْ جَانِبٍ، وَ مِنْ جَانِبٍ آخَرَ عَلِيّاً ع سَيِّدَ الْوَصِيِّينَ، وَ عِنْدَ رِجْلَيْهِ مِنْ جَانِبٍ الْحَسَنَ ع سِبْطَ سَيِّدِ النَّبِيِّينَ، وَ مِنْ جَانِبٍ آخَرَ الْحُسَيْنَ ع سَيِّدَ الشُّهَدَاءِ أَجْمَعِينَ، وَ حَوَالَيْهِ بَعْدَهُمْ خِيَارَ خَوَاصِّهِمْ وَ مُحِبِّيهِمْ الَّذِينَ هُمْ سَادَةُ هَذِهِ الْأُمَّةِ بَعْدَ سَادَاتِهِمْ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ فَيَنْظُرُ إِلَيْهِمُ الْعَلِيلُ الْمُؤْمِنُ، فَيُخَاطِبُهُمْ بِحَيْثُ يَحْجُبُ اللَّهُ صَوْتَهُ عَنْ آذَانِ حَاضِرِيهِ كَمَا يَحْجُبُ رُؤْيَتَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ رُؤْيَةَ خَوَاصِّنَا عَنْ عُيُونِهِمْ، لِيَكُونَ إِيمَانُهُمْ بِذَلِكَ أَعْظَمَ ثَوَاباً لِشِدَّةِ الْمِحْنَةِ عَلَيْهِمْ فِيهِ.
فَيَقُولُ الْمُؤْمِنُ: بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ رَبِّ الْعِزَّةِ، بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا وَصِيَّ رَسُولِ [رَبِ] الرَّحْمَةِ، بِأَبِي أَنْتُمَا وَ أُمِّي يَا شِبْلَيْ مُحَمَّدٍ وَ ضِرْغَامَيْهِ، وَ [يَا] وَلَدَيْهِ وَ سِبْطَيْهِ، وَ [يَا] سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ الْمُقَرَّبِينَ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوَانِ. مَرْحَباً بِكُمْ [يَا] مَعَاشِرَ خِيَارِ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ وَلَدَيْهِمَا مَا كَانَ أَعْظَمَ شَوْقِي إِلَيْكُمْ! وَ مَا أَشَدَّ سُرُورِيَ الْآنَ بِلِقَائِكُمْ! يَا رَسُولَ اللَّهِ هَذَا مَلَكُ الْمَوْتِ قَدْ حَضَرَنِي، وَ لَا أَشُكُّ فِي جَلَالَتِي فِي صَدْرِهِ لِمَكَانِكَ وَ مَكَانِ أَخِيكَ مِنِّي.
فَيَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ ص: كَذَلِكَ هُوَ. ثُمَّ يُقْبِلُ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَى مَلَكِ الْمَوْتِ فَيَقُولُ: يَا مَلَكَ الْمَوْتِ اسْتَوْصِ بِوَصِيَّةِ اللَّهِ فِي الْإِحْسَانِ إِلَى مَوْلَانَا وَ خَادِمِنَا وَ مُحِبِّنَا وَ مُؤْثِرِنَا.
فَيَقُولُ [لَهُ] مَلَكُ الْمَوْتِ: يَا رَسُولَ اللَّهِ مُرْهُ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى مَا قَدْ أَعَدَّ [اللَّهُ] لَهُ فِي الْجِنَانِ.
فَيَقُولُ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص: انْظُرْ إِلَى الْعُلْوِ. فَيَنْظُرُ إِلَى مَا لَا تُحِيطُ بِهِ الْأَلْبَابُ وَ لَا يَأْتِي عَلَيْهِ الْعَدَدُ وَ الْحِسَابُ.
فَيَقُولُ مَلَكُ الْمَوْتِ: كَيْفَ لَا أَرْفَقُ بِمَنْ ذَلِكَ ثَوَابُهُ، وَ هَذَا مُحَمَّدٌ وَ عِتْرَتُهُ زُوَّارُهُ؟! يَا رَسُولَ اللَّهِ لَوْ لَا أَنَّ اللَّهَ جَعَلَ الْمَوْتَ عَقَبَةً لَا يَصِلُ إِلَى تِلْكَ الْجِنَانِ إِلَّا مَنْ قَطَعَهَا، لَمَا تَنَاوَلْتُ رُوحَهُ، وَ لَكِنْ لِخَادِمِكَ وَ مُحِبِّكَ هَذَا أُسْوَةٌ بِكَ وَ بِسَائِرِ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ الَّذِينَ أُذِيقُوا الْمَوْتَ بِحُكْمِ اللَّهِ تَعَالَى.
ثُمَّ يَقُولُ مُحَمَّدٌ ص: يَا مَلَكَ الْمَوْتِ هَاكَ أَخَانَا قَدْ سَلَّمْنَاهُ إِلَيْكَ فَاسْتَوْصِ بِهِ خَيْراً.
ثُمَّ يَرْتَفِعُ هُوَ وَ مَنْ مَعَهُ إِلَى رُبْضِ الْجِنَانِ، وَ قَدْ كُشِفَ عَنِ الْغِطَاءِ وَ الْحِجَابِ لِعَيْنِ ذَلِكَ الْمُؤْمِنِ الْعَلِيلِ، فَيَرَاهُمُ الْمُؤْمِنُ هُنَاكَ بَعْدَ مَا كَانُوا حَوْلَ فِرَاشِهِ. فَيَقُولُ: يَا مَلَكَ الْمَوْتِ الْوَحَا، الْوَحَا تَنَاوَلْ رُوحِي وَ لَا تُلْبِثْنِي هَاهُنَا، فَلَا صَبْرَ لِي عَنْ مُحَمَّدٍ وَ عِتْرَتِهِ وَ أَلْحِقْنِي بِهِمْ. فَعِنْدَ ذَلِكَ يَتَنَاوَلُ مَلَكُ الْمَوْتِ رُوحَهُ فَيَسُلُّهَا، كَمَا يُسَلُّ الشَّعْرَةُ مِنَ الدَّقِيقِ، وَ إِنْ كُنْتُمْ تَرَوْنَ أَنَّهُ فِي شِدَّةٍ فَلَيْسَ فِي شِدَّةٍ، بَلْ هُوَ فِي رَخَاءٍ وَ لَذَّةٍ. فَإِذَا أُدْخِلَ قَبْرَهُ ...
👇ادامه حدیث👇
@yekaye
ادامه متن حدیث۲
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: وَ إِنْ كَانَ لِأَوْلِيَائِنَا مُعَادِياً، وَ لِأَعْدَائِنَا مُوَالِياً، وَ لِأَضْدَادِنَا بِأَلْقَابِنَا مُلَقِّباً، فَإِذَا جَاءَهُ مَلَكُ الْمَوْتِ لِنَزْعِ رُوحِهِ مَثَّلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِذَلِكَ الْفَاجِرِ سَادَتَهُ الَّذِينَ اتَّخَذَهُمْ أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللَّهِ، عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْوَاعِ الْعَذَابِ مَا يَكَادُ نَظَرُهُ إِلَيْهِمْ يُهْلِكُهُ، وَ لَا يَزَالُ يَصِلُ إِلَيْهِ مِنْ حَرِّ عَذَابِهِمْ مَا لَا طَاقَةَ لَهُ بِهِ.
فَيَقُولُ لَهُ مَلَكُ الْمَوْتِ: [يَا] أَيُّهَا الْفَاجِرُ الْكَافِرُ تَرَكْتَ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ إِلَى أَعْدَائِهِ فَالْيَوْمَ لَا يُغْنُونَ عَنْكَ شَيْئاً، وَ لَا تَجِدُ إِلَى مَنَاصٍ سَبِيلًا. فَيَرِدُ عَلَيْهِ مِنَ الْعَذَابِ مَا لَوْ قُسِمَ أَدْنَاهُ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا لَأَهْلَكَهُمْ. ثُمَّ إِذَا أُدْلِيَ فِي قَبْرِهِ ...
📚التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص212-215
@yekaye
☀️3) از امام صادق ع روایت شده است که به یکی از یاران خاص خود فرمودند:
به خدا سوگند! فقط از شماست که عملى پذيرفته مىشود، و به خدا سوگند! شمایید که مورد مغفرت قرار می گیرید و به خدا سوگند! ميان هر يك از شما و اینکه به آرزويش برسد و خوشحال شود و چشمش روشن گردد، فاصلهاى نيست مگر آنكه جان او به اين جا برسد، و با دست مباركش به گلويش اشاره فرمود.
سپس فرمودند: چون چنين شود و شخص در حال احتضار باشد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم و حضرت على عليه السّلام، جبرئيل و ملك الموت نزد او حاضر شوند. سپس حضرت على عليه السّلام [در برخی نقلها: جبرئیل] به او نزديك شده و فرمايد: اى رسول خدا! اين شخص، ما [شما] اهل بيت را دوست مىداشت او را دوست بدار.
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مىفرمايد: اى جبرئيل! اين شخص، خدا، رسول خدا و اهل بيت رسول خدا را دوست مىداشت، او را دوست بدار وبا وی مدارا کن.
جبرئيل به ملك الموت گويد: اين شخص، خدا، رسول خدا ص و اهل بيت رسول خدا را دوست مىداشت، او را دوست بدار و با وى مدارا كن.
سپس ملك الموت به او نزديك شده، مىگويد: اى بندۀ خدا! برات آزادى خود را گرفتى؟ امان نامه برائت خود را از آتش گرفتى؟ در زندگى دنيا به عصمت كبرى چنگ زدى؟
سپس امام فرمود: خداوند به او توفيق داده و بر سخن گفتن توانايش مىكند و شخص در اين حال مىگويد: آرى!
ملك الموت مىگويد: آن چيست؟
شخص مىگويد: ولايت على بن ابى طالب عليهما السّلام.
ملك الموت مىگويد: راست گفتى، آنچه را كه از آن مىترسيدى، خداوند تو را از آن ايمن ساخت، و آنچه را كه به آن اميد داشتى، دريافتى، بشارت باد تو را به همراهى با گذشتگان نيكو و همراهى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله، على و فاطمه عليهما السّلام. سپس با مهربانى و نرمى جان او را مىگيرد...
حضرتش فرمود: هرگاه كافر در حال مرگ مىافتد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله، على عليه السّلام، جبرئيل و ملك الموت عليهما السّلام بر بالينش حاضر شوند. پس حضرت على عليه السّلام [در برخی نقلها: جبرئیل] به او نزديك شده به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مىفرمايد: اى رسول خدا! اين شخص، ما [شما] اهل بيت را دشمن مىداشت، او را دشمن بدار.
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مىفرمايد: اى جبرئيل! اين شخص، خدا، رسول او و اهل بيت رسول خدا را دشمن مىداشت، او را دشمن بدار.
سپس جبرئيل مىگويد: اى ملك الموت! اين شخص، خدا، رسول خدا و اهل بيت رسول خدا را دشمن مىداشت، او را دشمن بدار. و بر او سختگيرى كن.
سپس ملك الموت به او نزديك شده، مىگويد: اى بندۀ خدا! برات آزادى خود را گرفتى؟ امان نامه برائت خود را از آتش گرفتى؟ در زندگى دنيا به عصمت كبرى چنگ زدى؟
مىگويد: نه!
ملك الموت مىگويد: بشارت باد تو را - اى دشمن خدا!- به غضب خداى متعال و عذاب و آتش دوزخ. هان كه از آنچه كه مىترسيدى، بر تو نازل خواهد شد. سپس با سختى جان او را مىگيرد ...
📚الزهد، ص81-83؛
📚 الكافي، ج3، ص131
✅قریب به روایت فوق، قبلا روایتی در جلسه 900 (حدیث۱ http://yekaye.ir/al-fajr-89-29/) گذشت.
👇متن حدیث👇
@yekaye
متن حدیث۳
حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ:
مِنْكُمْ وَ اللَّهِ يُقْبَلُ وَ لَكُمْ وَ اللَّهِ يُغْفَرُ إِنَّهُ لَيْسَ بَيْنَ أَحَدِكُمْ وَ بَيْنَ أَنْ يَغْتَبِطَ وَ يَرَى السُّرُورَ وَ قُرَّةَ الْعَيْنِ إِلَّا أَنْ تَبْلُغَ نَفْسُهُ هَاهُنَا وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى حَلْقِهِ.
ثُمَّ قَالَ: إِنَّهُ إِذَا كَانَ ذَلِكَ وَ احْتُضِرَ حَضَرَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ الْأَئِمَّةُ وَ عَلِيٌّ وَ جَبْرَئِيلُ وَ مَلَكُ الْمَوْتِ ع فَيَدْنُو مِنْهُ جَبْرَئِيلُ [عَلِيٌّ ع] فَيَقُولُ لِرَسُولِ اللَّهِ ص إِنَّ هَذَا كَانَ يُحِبُّكُمْ [يُحِبُّنَا] أَهْلَ الْبَيْتِ فَأَحِبَّهُ.
فَيَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا جَبْرَئِيلُ إِنَّ هَذَا كَانَ يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ آلَ [وَ آلَهُ] رَسُولِهِ فَأَحِبَّهُ وَ ارْفُقْ بِهِ.
وَ يَقُولُ جَبْرَئِيلُ لِمَلَكِ الْمَوْتِ إِنَّ هَذَا كَانَ يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ أَهْلَ بَيْتِ رَسُولِهِ فَأَحِبَّهُ وَ ارْفُقْ بِهِ.
فَيَدْنُو مِنْهُ مَلَكُ الْمَوْتِ فَيَقُولُ لَهُ يَا عَبْدَ اللَّهِ أَخَذْتَ فَكَاكَ رَقَبَتِكَ أَخَذْتَ أَمَانَ بَرَاءَتِكَ تَمَسَّكْتَ بِالْعِصْمَةِ الْكُبْرَى فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا؟
قَالَ فَيُوَفِّقُهُ [فَيَرْفَعُهُ] اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَيَقُولُ نَعَمْ.
فَيَقُولُ [لَهُ] وَ مَا ذَاكَ؟
فَيَقُولُ وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ.
فَيَقُولُ صَدَقْتَ أَمَّا الَّذِي كُنْتَ تَحْذَرُهُ فَقَدْ آمَنَكَ اللَّهُ عَنْهُ [مِنْهُ] وَ أَمَّا الَّذِي كُنْتَ تَرْجُوهُ فَقَدْ أَدْرَكْتَهُ أَبْشِرْ بِالسَّلَفِ الصَّالِحِ مُرَافَقَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ ع. ثُمَّ يَسُلُّ نَفْسَهُ سَلًّا رَفِيقاً ...
قَالَ وَ إِذَا حَضَرَ الْكَافِرَ الْوَفَاةُ حَضَرَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ عَلِيٌّ وَ الْأَئِمَّةُ وَ جَبْرَئِيلُ وَ مِيكَائِيلُ وَ مَلَكُ الْمَوْتِ ع فَيَدْنُو مِنْهُ جَبْرَئِيلُ [عَلِيٌّ ع] فَيَقُولُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ هَذَا كَانَ مُبْغِضاً لَكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ فَأَبْغِضْهُ .
و يَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا جَبْرَئِيلُ إِنَّ هَذَا كَانَ يُبْغِضُ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ أَهْلَ بَيْتِ رَسُولِهِ فَأَبْغِضْهُ وَ اعْنُفْ عَلَيْهِ.
وَ يَقُولُ جَبْرَئِيلُ يَا مَلَكَ الْمَوْتِ إِنَّ هَذَا كَانَ يُبْغِضُ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ أَهْلَ بَيْتِ رَسُولِهِ فَأَبْغِضْهُ وَ اعْنُفْ عَلَيْهِ.
فَيَدْنُو مِنْهُ مَلَكُ الْمَوْتِ فَيَقُولُ يَا عَبْدَ اللَّهِ أَخَذْتَ فَكَاكَ رِهَانِكَ [رَقَبَتِكَ] أَخَذْتَ أَمَانَ بَرَاءَتِكَ مِنَ النَّارِ تَمَسَّكْتَ بِالْعِصْمَةِ الْكُبْرَى فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا؟
فَيَقُولُ لَا.
فَيَقُولُ أَبْشِرْ يَا عَدُوَّ اللَّهِ بِسَخَطِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عَذَابِهِ وَ النَّارِ أَمَّا الَّذِي كُنْتَ تَرْجُو فَقَدْ فَاتَكَ وَ أَمَّا الَّذِي كُنْتَ تَحْذَرُهُ فَقَدْ نَزَلَ بِكَ ثُمَّ يَسُلُّ نَفْسَهُ سَلًّا عَنِيفاً ...
📚الزهد، ص81-83؛
📚 الكافي، ج3، ص131
@yekaye
روایات در این مضمون که مومن و کافر در حین مرگ پیامبر ص و اهل بیت ع را میبیند بسیار است؛ تا جایی که در بسیاری از کتب حدیثی ما بابی گشوده شده با عنوان «بَابُ مَا يُعَايِنُ الْمُؤْمِنُ وَ الْكَافِر» و احادیث متعددی در این موضوع آمده (چنانکه فقط در کتاب شریف کافی ج3، ص128-135، ۱۶ روایت ناظر به این مضمون آمده است) که از معروفترین روایات این موضوع روایت حارث همدانی است و قبلا فرازی از آن روایت مفصل (در جلسه ۵۵۵، حدیث۳ http://yekaye.ir/al-ahzab-33-67/) بیان شد و اکنون فراز دیگری تقدیم میشود که در همان زمان اهل بیت ع توسط شاعر اهل بیت (حمیری)به صورت شعر درآمد و بدین جهت در بسیاری از کتب شیعه و سنی روایت شده است:
☀️۴) اصبغ بن نباته میگوید: حارث همدانی همراه با عدهای از شیعیان بر امیرالمومنین ع وارد شدند و و حارث مریض بود و به زحمت و کشان کشان راه میآمد. امیرالمومنین ع به او رو کردند – و او در دیدگان ایشان منزلتی داشت- و فرمودند ...
ای حارث! به تو بشارت میدهم که – سوگند به کسی که دانه را شکافت و میوه را بیرون آورد - حتما دوست و دشمنم مرا خواهند شناخت در موقعیتهای متعددی: حتما مرا خواهند شناخت هنگام مرگ، و هنگام عبور از صراط، و هنگام مقاسمه [= تقسیم کردن]
گفتم: مولای من! مقاسمه چیست؟
فرمود: تقسیم کردن آتش جهنم! که همانا من آن را به نحو صحیح تقسیم کنم [قسمت و سهم هرکس را آن طور که سزاوارش است به او بدهم!] و بگویم این دوست من است و این دشمن من ...
و این همان واقعهای است که سید حمیری در کتابش به شعر درآورد و گفت:
سخن حضرت علی ع به حارث چه عجیب بود؛ و چه اعجوبههایی آن را با خود آوردند؛
ای حارث همدانی هرکس بمیرد مرا ببیند؛ خواه مومن باشد یا منافقی که به رو افتاده؛
او مرا بشناسد و من هم او را بشناسم؛ به اوصاف و اسم و کارهایی که انجام داده؛
و تو هم در صراط مرا خواهی شناخت؛ پس از لغزیدن و افتادن آنجا نگران نباش؛
چرا که در آن تشنگی تو را سیراب خواهم کرد؛ از آب خنکی که عسل در برابر شیرینیاش بیمزه است؛
و به آتش وقتی که به سراغت بیاید بگویم؛ که او را رها کن و این مرد را نگیر؛
او را رها کن و به او نزدیک مشو چرا که؛ ریسمان او به ریسمان وصی متصل است.
📚الأمالي (للطوسي)، ص626؛
📚الأمالي (للمفيد)، ص4-7؛
📚بشارة المصطفى لشيعة المرتضى، ص4-5
أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَهْدِيٍّ الْكِنْدِيُّ الْعَطَّارُ بِالْكُوفَةِ وَ غَيْرِهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ عَمْرِو بْنِ طَرِيفٍ الْحُجْرِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي، عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ، عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيِّ، عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ، قَالَ: دَخَلَ الْحَارِثُ الْهَمْدَانِيُّ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) فِي نَفَرٍ مِنَ الشِّيعَةِ وَ كُنْتُ فِيهِمْ...
وَ أُبَشِّرُكَ- يَا حَارِ- لَيَعْرِفُنِي، وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ، وَلِيِّي وَ عَدُوِّي فِي مَوَاطِنَ شَتَّى، لَيَعْرِفُنِي عِنْدَ الْمَمَاتِ وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ وَ عِنْدَ الْمُقَاسَمَةِ.
قَالَ: قُلْتُ: وَ مَا الْمُقَاسَمَةُ، يَا مَوْلَايَ؟
قَالَ: مُقَاسَمَةُ النَّارِ، أُقَاسِمُهَا قِسْمَةً صِحَاحاً، أَقُولُ: هَذَا وَلِيِّي، وَ هَذَا عَدُوِّي...
قَالَ جَمِيلُ بْنُ صَالِحٍ: فَأَنْشَدَنِي السَّيِّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ فِي كِتَابِهِ:
قَوْلُ عَلِيٍّ لِحَارِثٍ عَجَبٌ / كَمْ ثَمَّ أُعْجُوبَةٍ لَهُ حَمَلَا
يَا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ يَمُتْ يَرَنِي / مِنْ مُؤْمِنٍ أَوْ مُنَافِقٍ قُبُلًا
يَعْرِفُنِي طَرْفُهُ وَ أَعْرِفُهُ / بِنَعْتِهِ وَ اسْمِهِ وَ مَا فَعَلَا
وَ أَنْتَ عِنْدَ الصِّرَاطِ تَعْرِفُنِي / فَلَا تَخَفْ عَثْرَةً وَ لَا زَلَلًا
أَسْقِيكَ مِنْ بَارِدٍ عَلَى ظَمَأٍ / تَخَالُهُ فِي الْحَلَاوَةِ الْعَسَلَا
أَقُولُ لِلنَّارِ حِينَ تُعْرَضُ / لِلْعَرْضِ دَعِيهِ لَا تَقْبَلِي الرَّجُلَا
دَعِيهِ لَا تَقْرَبِيهِ إِنَّ لَهُ / حَبْلًا بِحَبْلِ الْوَصِيِّ مُتَّصِلا
@yekaye