🔹لا تُبْصِرُونَ
درباره ماده «بصر»
▪️برخی بر این باورند که این ماده در اصل بر دو معنای متفاوت دلالت دارد:
▫️یکی به معنای علم به چیزی است چنانکه وقتی میگویند «بصرت بالشیء» یعنی نسبت بدان علم و بصیرت پیدا کردم و خود «بصر» به معنای چشم به کار میرود و وقتی چیزی را ببینند تعبیر «أبصرته» را به کار میبرند؛ و «بصیرة» به معنای زره و سنگر گرفتن هم ناظر به همین معناست؛
▫️معنای دوم به معنای غلظتی است که در چیزی هست چنانکه تعبیر «بُصرِ» کوه و آسمان و دیوار و مانند آن به کار میرود و «بَصرَه» به معنای سنگ سست ویا زمین گچی است؛ و گفتهاند شهر «بصره» را هم به همین جهت بصره نامیدند که وقتی مسلمانان آن را فتح کردند برای عمر نامه نوشتند که ما در «أرضاً بَصْرَةً» فرود آمدیم؛ و این اسم برای آنجا ماند (معجم المقاييس اللغة، ج1، ص253-254 ؛ كتاب العين، ج7، ص117 )
▪️اما بسیاری کوشیدهاند یک معنای جامعی برای این ماده بیابند:
▫️اغلب این معنای جامع را ناظر به دیدن دانستهاند؛ مثلا راغب محور معنای این ماده را دیدن قرار داده و در خصوص کاربردهای دیگر آن هم معقتد است که یک نحوه به مساله دیدن گره میخورد مساله زمین «بصرة»، زمینی است که خاک نرم و گچمانند دارد به طوری که از دور به چشم میآید و ... (مفردات ألفاظ القرآن، ص127-128 )
▫️ و مرحوم مصطفوی هم این را به معنای علمی میداند که با نظر کردن حاصل میشود، خواه نظر کردن [ظاهری] چشم و خواه نظر کردن [باطنی] قلب؛ و همین دو مولفه (نظر + علم) را ممیزه این ماده از دو کلمه «نظر» و «علم» میداند که «نظر» مقید به علم نیست: «وَ تَراهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وَ هُمْ لا يُبْصِرُونَ» (اعراف/۱۹۸) و «علم» هم مقید به «نظر» و دیدن نیست؛ اما «بصر» جایی است که این دو مولفه با هم لحاظ شده باشد و کاربرد آن در معنای غلظت هم شاید بدین جهت بوده که همواره اول چیزی که به چشم میآید جسم است که غلظتی دارد و کاربردش در خصوص سنگهای نرم و گچی هم به خاطر آن سفیدیای است که در آنها هست و به چشم میآید (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج1، ص280 )
▪️اما حسن جبل این معنای محوری را «امساک (نگه داشتن) یا التقاط (درهمآمیختن) در اثنای یک امر جمعشده ویا ممتد» معرفی کرده چنانکه در دیدن همه صورتها در چشم جمع میشود و بصیرت به معنای زره هم همین است و در خصوص سنگهای نرم هم در واقع سنگریزههایی درون گِل احاطه و نگه داشته شده است. (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۳۰)
▪️البته اغلب اتفاق نظر دارند که عموم کاربردهای قرآنی این ماده ناظر به همان دیدن و درک کردن است. برخی گفتهاند کلمه «بَصَر» (که جمع آن «أبصار» است) به خود چشم (که عمل دیدن را انجام میدهد) و نیز به قوه بینایی اطلاق میگردد؛ مانند «كَلَمْحِ الْبَصَرِ» (نحل/77) و «وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ» (أحزاب/10)« فَما أَغْنى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لا أَبْصارُهُمْ» (أحقاف/26) -هرچند که مقصود دیدن با چشم باطنبین باشد؛ مانند «فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ» (ق/22) یا «ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى» (نجم/17) - ولی به درک قلبی و قوه درک قلبی علاوه بر «بصر» از تعبیر «بصیرة» هم استفاده میشود: «أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي» (يوسف/108) «بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ» (قيامة/14) که جمع آن «بصائر» است: «قَدْ جاءَكُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُم» (انعام/۱۰۴)
▫️و برای دیدن غالبا از فعل «أبصر» استفاده میشود اما برای درک قلبی هم از «ابصر» استفاده میشود و هم فعل ثلاثی مجرد (بصر) و گفتهاند حتی آنجا که فعل «بصر» که برای دیدن به کار میرود غالبا زمانی است که مساله در افق حس محدود نشود و درک قلبیای هم همراهش باشد: «رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا» (سجدة/12) «وَ لَوْ كانُوا لا يُبْصِرُونَ» (يونس/43) «وَ أَبْصِرْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ» (لصافات/179) «بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ» (طه/96) (مفردات ألفاظ القرآن، ص127-128 )
هرچند برخی فرق این دو را در این میدانند که «ابصار» بر نظر کردن دقیق که با یک نحوه اشراف همراه و نتیجهاش حصول علم و معرفت باشد اطلاق میگردد و متعدی است در حالی که «بصر» [و نیز کلمه «بصیر»] لازم است و دلالت بر یک نحوه ثبوت و استمرار دارد؛ و به همین مناسبت است که کلمه «مبصر» و ابصار در مورد خداوند به کار نمیرود (إِنَّ الَّذينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ؛ اعراف/201) اما «بصیر» و «بصر» برای خداوند به کار میرود (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج1، ص282-283 )
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
ادامه بحث از ماده «بصر»
▪️اشاره شد که کلمه «بَصَر» (که جمع آن «أبصار» است) گاه به خود چشم اطلاق میگردد و البته برای خاص چشم از تعبیر «باصرة» هم استفاده میشود.
برخی توضیح دادهاند که کلمه «بَصَر» در واقع مصدر است که گاه در معنای اسم فاعل به کار میرود و اطلاق مصدر بر اسم فاعل غالبا نشاندهنده آن است که نظر به جهت حدوث و فعل است نه ذات [یعنی «چشم» از حیث دیدنش مورد نظر است نه از حیث خود ذات چشم]؛ و البته این احتمال هم هست که «بَصَر» (همانند حسن) صفت باشد به معنای «کسی که بصارتی دارد» و به این جهت هم بر چشم و هم بر قلب اطلاق گردد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج1، ص280-281 ) و در تفاوت «بصر» با «عین» (= چشم) گفتهاند «عین» ابزار دیدن است؛ اما بصر، اسم برای خود دیدن است؛ لذا به کسی نابیناست میگویند: «عین» او کور (عمیاء) است، نه اینکه «بصر» او کور است. (الفروق في اللغة، ص۷۵ )
▪️ کلمه «مبصرة» هم مونث «مبصر» است به معنای چیزی است که بصیرت میدهد و مایه آگاهی است و دیدگان را روشن میکند: « فَلَمَّا جاءَتْهُمْ آياتُنا مُبْصِرَةً» (نمل/13) «وَ جَعَلْنا آيَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً» (إسراء/12) و گفتهاندن که گاه به معنای آنچه مایه عبرت است نیز به کار رفته است: «وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ مِنْ بَعْدِ ما أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ الْأُولى بَصائِرَ لِلنَّاسِ» (قصص/43) (مفردات ألفاظ القرآن، ص127-128 )
▪️این ماده گاهی به صورت صیغه تعجب (افعل ب) به کار میرود: «أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسْمِعْ» (کهف/26) «أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ يَوْمَ يَأْتُونَنا» (مریم/38) که برای دلالت بر مبالغه و تعظیم است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج1، ص283 )
▪️کاربرد این ماده در باب استفعال: «فَسَتُبْصِرُ وَ يُبْصِرُونَ» (قلم/5) «وَ كانُوا مُسْتَبْصِرينَ» (عنکبوت/38) برای دلالت بر طلب بصیرت است؛
و البته گفتهاند که گاه تعبیر استبصار به نحو استعاری برای «ابصار» به کار میرود همان گونه که استجابت به معنای اجابت به کار میرود (مفردات ألفاظ القرآن، ص128 )
▫️و در فرق «بصیر» و «مستبصر» گفتهاند که بصیر به معنای کسی است که بینا و عالم به مطلبی است اما «مستبصر» کسی است که مطلب برایش یک نحوه پوشیدگی یا ابهام داشته و دنبال بصیرت راه افتاده و مثلا مطلب را برایش توضیح دادهاند که الان به بصیرت رسیده؛ و لذاست که در مورد خداوند تعبیر «بصیر» به کار میرود اما مستبصر خیر. (الفروق في اللغة، ص74 )
▪️برای متعدی کردن این معنا از باب تفعیل هم استفاده میشود: « وَ لا يَسْئَلُ حَمِيمٌ حَمِيماً؛ يُبَصَّرُونَهُمْ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدي مِنْ عَذابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنيهِ» (معارج/10-11) که به معنای روشن کردن و آشکار کردن مطلب برای مخاطب است، گویی چشم طرف را به مساله مرود نظر باز میکنند و مصدر آن به صورت «تبصرة» هم در قرآن کریم به کار رفته است: «تَبْصِرَةً وَ ذِكْرى لِكُلِّ عَبْدٍ مُنيبٍ» (ق/8) (مفردات ألفاظ القرآن، ص128 ؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج1، ص283 )
🔸اشاره شد که ماده «بصر» به یک نحوه به معنای «علم» دلالت دارد؛ تفاوت «بصر» و «علم» را در عام بودن علم نسبت به بصر معرفی کردند؛ خوب است اشاره کنیم که تفاوت «بصیرت» و «علم» را هم در این دانستهاند که بصیرت تکامل علم و معرفت به چیزی است؛ و لذا کلمه «بصیرت» هم برای خداوند به کار نمیرود (الفروق في اللغة، ص84 )
📿ماده «بصر» و مشتقات آن ۱۲۸ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
☀️۱) در روایتی از اهل بیت ع که در تفسیر و تاویل این آیات وارد شده - و فراز قبلی آن در بحث از آیه قبل (جلسه 1051، حدیث1 http://yekaye.ir/al-waqiah-56-84/) گذشت - آمده است:
«و شما آن هنگام مینگرید» به وصی او امیرالمومنین ع، که دوست و ولیّاش را به بهشت و دشمنش را به جهنم بشارت میدهد؛ «و ما به آن از شما نزدیکتریم» یعنی به امیرالمومنین ع از شما «ولی نمیبینید» یعنی نمیدانید.
📚تأويل الآيات الظاهرةص622
فِي حَدِيثِ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْهُمْ ص قَالَ:
... «وَ أَنْتُمْ حِينَئِذٍ تَنْظُرُونَ» إِلَى وَصِيِّهِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ يُبَشِّرُ وَلِيَّهُ بِالْجَنَّةِ وَ عَدُوَّهُ بِالنَّارِ؛ «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ» يَعْنِي أَقْرَبُ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ مِنْكُمْ «وَ لكِنْ لا تُبْصِرُونَ» أَيْ لَا تَعْرِفُونَ.
@yekaye
☀️۲) در فرازی از دعای امام حسن ع در روز عرفه آمده است:
خدایا! چقدر تو به من نزدیکی؛ و چقدر من از تو دورم؛ و چقدر با من مهربانی کردی پس چه چیزی مرا از تو در حجاب برده است؟!
📚إقبال الأعمال، ج1، ص348
وَ مِنَ الدَّعَوَاتِ الْمُشَرَّفَةِ فِي يَوْمِ عَرَفَةَ دُعَاءُ مَوْلَانَا الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ صع:
... إِلَهِي مَا أَقْرَبَكَ مِنِّي وَ قَدْ أَبْعَدَنِي عَنْكَ وَ مَا أَرْأَفَكَ بِي فَمَا الَّذِي يَحْجُبُنِي عَنْك.
@yekaye
☀️۳) ابنابیالعوجاء از زنادقهای است که بارها با امام صادق ع بحث کرد. در فرازی از یکی از اینبحثها به مناسبت نکتهای که امام ع فرمود وی گفت: از خدا سخن به میان آوردی و مطلب را به کسی که غایب است احاله دادی!
فرمود: وای بر تو! چگونه غایب است کسی که همراه مخلوقش و شاهد است و به آنان «از رگ گردن نزدیکتر است» (ق/۱۶) سخنانشان را میشنود و خودشان را میبیند و پنهانشان را می داند.
ابن ابیالعوجاء گفت: آیا او در همهجا هست؟ اگر این طور است پس وقتی در آسمان باشد چگونه در زمین است؛ و وقتی در زمین باشد چگونه در آسمان است؟
فرمود: همانا مخلوقی را وصف کردی که وقتی از مکانی منتقل شود جایش در مکان دیگری باشد و مکان قبلی از او خالی گردد و در مکانی که اکنون بدانجا رفته از احوال مکانی که قبلا در آن بود بیخبر است؛ اما خداوند عظیم الشانِ مَلِکِ دیان چنان است که هیچ جایی از او خالی نیست و نه جایش در مکانی باشد و نه به مکانی نسبت به مکان دیگر نزدیکتر باشد.
📚الكافي، ج1، ص125-126
وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عِيسَى بْنِ يُونُسَ قَالَ: قَالَ ابْنُ أَبِي الْعَوْجَاءِ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي بَعْضِ مَا كَانَ يُحَاوِرُهُ: ذَكَرْتَ اللَّهَ فَأَحَلْتَ عَلَى غَائِبٍ!
فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ وَيْلَكَ كَيْفَ يَكُونُ غَائِباً مَنْ هُوَ مَعَ خَلْقِهِ شَاهِدٌ وَ إِلَيْهِمْ «أَقْرَبُ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» يَسْمَعُ كَلَامَهُمْ وَ يَرَى أَشْخَاصَهُمْ وَ يَعْلَمُ أَسْرَارَهُمْ.
فَقَالَ ابْنُ أَبِي الْعَوْجَاءِ: أَ هُوَ فِي كُلِّ مَكَانٍ أَ لَيْسَ إِذَا كَانَ فِي السَّمَاءِ كَيْفَ يَكُونُ فِي الْأَرْضِ وَ إِذَا كَانَ فِي الْأَرْضِ كَيْفَ يَكُونُ فِي السَّمَاءِ؟
فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: إِنَّمَا وَصَفْتَ الْمَخْلُوقَ الَّذِي إِذَا انْتَقَلَ عَنْ مَكَانٍ اشْتَغَلَ بِهِ مَكَانٌ وَ خَلَا مِنْهُ مَكَانٌ فَلَا يَدْرِي فِي الْمَكَانِ الَّذِي صَارَ إِلَيْهِ مَا يَحْدُثُ فِي الْمَكَانِ الَّذِي كَانَ فِيهِ فَأَمَّا اللَّهُ الْعَظِيمُ الشَّأْنِ الْمَلِكُ الدَّيَّانُ فَلَا يَخْلُو مِنْهُ مَكَانٌ وَ لَا يَشْتَغِلُ بِهِ مَكَانٌ وَ لَا يَكُونُ إِلَى مَكَانٍ أَقْرَبَ مِنْهُ إِلَى مَكَانٍ.
@yekaye
☀️۴) محمد بن مسلم روایت کرده که یکبار ابوحنیفه بر امام صادق ع وارد شد و گفت: پسرت موسی ع [= امام موسی کاظم ع] را دیدم که نماز میخواند و مردم از جلویش رد میشدند و مانع آنان نمیشد و میدانی که این کار چه اشکالی دارد!
امام صادق ع فرمود: بگویید موسی ع بیاید.
پس او را خبر کردند و امام ع فرمود: پسرم! ابوحنیفه میگوید تو نماز میگزاردی و مردم از جلویت رد میشدند و مانع آنان نمیشدی.
فرمود: بله پدرجان! همانا کسی که من برایش نماز میگزاردم از آنان [که از جلوی من رد میشدند] به من نزدیکتر بود چنانکه خداوند عز و جل میفرماید: و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم» (ق/۱۶).
پس امام صادق ع او را به خود چسباند و فرمود: پسرم! پدر و مادرم به فدایت، ای خزانهدار اسرار!
📚الكافي، ج3، ص297
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ رَفَعَهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ:
دَخَلَ أَبُو حَنِيفَةَ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ لَهُ: رَأَيْتُ ابْنَكَ مُوسَى ع يُصَلِّي وَ النَّاسُ يَمُرُّونَ بَيْنَ يَدَيْهِ فَلَا يَنْهَاهُمْ وَ فِيهِ مَا فِيهِ!
فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: ادْعُوا لِي مُوسَى.
فَدُعِيَ فَقَالَ لَهُ: يَا بُنَيَّ إِنَّ أَبَا حَنِيفَةَ يَذْكُرُ أَنَّكَ كُنْتَ تُصَلِّي وَ النَّاسُ يَمُرُّونَ بَيْنَ يَدَيْكَ فَلَمْ تَنْهَهُمْ؟!
فَقَالَ: نَعَمْ يَا أَبَةِ إِنَّ الَّذِي كُنْتُ أُصَلِّي لَهُ كَانَ أَقْرَبَ إِلَيَّ مِنْهُمْ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ».
قَالَ فَضَمَّهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِلَى نَفْسِهِ، ثُمَّ قَالَ: يَا بُنَيَّ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا مُودَعَ الْأَسْرَارِ.
@yekaye
📚۵) از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:
شخصی در بستر مرگ افتاد و به رسول الله ص گفتند مرگ به سراغ فلانی آمده است.
پس رسول الله ص برخاست و عدهای از اصحابش هم همراهش رفتند تا نزد وی رسیدند و او بیهوش افتاده بود.
آنگاه رسول الله ص فرمود: ای ملک الموت! از این مرد دست بردار تا سوالی از او بپرسم.
پس وی به هوش آمد و رسول الله ص فرمود: چه دیدی؟
گفت: سفیدی فراوان و سیاهی فراوانی دیدم.
فرمود: کدام به تو نزدیکتر بود؟!
گفت: سیاهی!
رسول الله ص فرمود: بگو: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الْكَثِيرَ مِنْ مَعَاصِيكَ وَ اقْبَلْ مِنِّي الْيَسِيرَ مِنْ طَاعَتِكَ: خدایا این خیل معصیتها را بر من ببخش و آن اندک طاعات را از من قبول فرما».
وی این را گفت و دوباره از هوش رفت. رسول الله دوباره فرمود: ای ملک الموت! بر او تخفیفی بده تا باز از او سوالی بپرسم.
وی دوباره به هوش آمد و حضرت فرمود: چه دیدی؟
گفت: سفیدی فراوان و سیاهی فراوانی دیدم.
فرمود: کدام به تو نزدیکتر بود؟!
گفت: سفیدی!
رسول الله ص فرمود: خداوند این رفیقتان را مورد مغفرت قرار داد.
امام صادق ع در ادامه فرمود: هنگامی که نزد شخص در حال احتضاری بودید این سخنان را به او بگویید که او بگوید.
📚الكافي، ج3، ص124-125
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي هَاشِمٍ عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِي سَلَمَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
حَضَرَ رَجُلًا الْمَوْتُ. فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ فُلَاناً قَدْ حَضَرَهُ الْمَوْتُ.
فَنَهَضَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ مَعَهُ أُنَاسٌ مِنْ أَصْحَابِهِ حَتَّى أَتَاهُ وَ هُوَ مُغْمًى عَلَيْهِ.
قَالَ فَقَالَ ص: يَا مَلَكَ الْمَوْتِ كُفَّ عَنِ الرَّجُلِ حَتَّى أَسْأَلَهُ.
فَأَفَاقَ الرَّجُلُ. فَقَالَ النَّبِيُّ ص مَا رَأَيْتَ؟
قَالَ رَأَيْتُ بَيَاضاً كَثِيراً وَ سَوَاداً كَثِيراً.
قَالَ فَأَيُّهُمَا كَانَ أَقْرَبَ إِلَيْكَ؟
فَقَالَ السَّوَادُ!
فَقَالَ النَّبِيُّ ص: قُلِ «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الْكَثِيرَ مِنْ مَعَاصِيكَ وَ اقْبَلْ مِنِّي الْيَسِيرَ مِنْ طَاعَتِكَ».
فَقَالَهُ ثُمَّ أُغْمِيَ عَلَيْهِ. فَقَالَ ص: يَا مَلَكَ الْمَوْتِ خَفِّفْ عَنْهُ حَتَّى أَسْأَلَهُ.
فَأَفَاقَ الرَّجُلُ؛ فَقَالَ مَا رَأَيْتَ؟
قَالَ رَأَيْتُ بَيَاضاً كَثِيراً وَ سَوَاداً كَثِيرا.
قَالَ فَأَيُّهُمَا كَانَ أَقْرَبَ إِلَيْكَ؟
فَقَالَ الْبَيَاضُ!
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: غَفَرَ اللَّهُ لِصَاحِبِكُمْ.
قَالَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: إِذَا حَضَرْتُمْ مَيِّتاً فَقُولُوا لَهُ هَذَا الْكَلَامَ لِيَقُولَهُ.
@yekaye
.
1️⃣ «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْكُمْ وَ لكِنْ لا تُبْصِرُونَ»
درباره اینکه مقصود از تعبیر «ما به آن از شما نزدیکتریم» چندین معنا قابل فرض است که بر اساس ضابطه امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا بعید نیست که همگی آنها مد نظر باشد:
🍃الف. واضحترین معنا آن است که مقصود از «ما» خداوند است و مقصود از «او» شخصی که در بستر مرگ افتاده و جانش به حلقوم رسیده؛ که در این صورت مقصود از «شما» اطرافیان شخص محتضر است؛
آنگاه مقصود از نزدیکتر بودن خدا عبارت است از:
🌱الف.۱. اینکه ما از حیث علم و قدرت به او نزدیکتریم (یعنی هم به او آگاهتریم و هم قدرت ما بر اوبیش از شماست) ولی شما این را نمیدانید (مجمع البيان، ج9، ص342 ) در واقع از علم، به قرب و نزدیکی تعبیر کرده بدین جهت که غالبا نزدیک بودن مهمترین سبب برای اطلاع پیدا کردن و علم به چیزی است؛ و اینکه نمیبینید، یعنی شما از کنه آنچه بر او میگذرد بیاطلاعید. (تفسير كنز الدقائق، ج13، ص55 )
🌱الف.۲. احاطه وجودی خداوند بر مخلوقاتش (در اینجا: شخص محتضر)؛ و «شما نمیدانید» یعنی به این احاطه وجودی ما بر او آگاهی و توجه ندارید (الميزان، ج19، ص139 ) در واقع، قرب در اینجا، به معنای نزدیکی و دوری مکانی نیست (حدیث۳)؛ بلکه اشاره به همان معیت وجودی خداوند با همگان است که فرمود «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ» (حدید/۴) و همان طور که خداوند همراه اشیاء است اما با آنها درآمیخته و ممزوج نشود و غیر از اشیاء است اما از آنها جدا نشود به همین ترتیب قرب و بعدش هم به شکا نزدیکی و دوری مکانی نیست؛ و لذاست که در عین اینکه خداوند به ما نزدیک است ما میتوانیم از او دور باشیم (حدیث۲) (تفسير الصافي، ج1، ص223 )
🌱الف.۳. ملکیت حقیقی خداوند نسبت به ما؛ در واقع، «چون ملكيت حقيقى از آن پروردگار است و ديگر مالكيتها مجازى است در حقيقت مال و منال تنها اضافه و نسبتى به صاحب مال دارند چنين مالكيتى مجازى و قرار دادى است بنا بر اين آنكه همه عالم از آن وى مىباشد حق تعالى است و حق تعالى مالك حقيقى همه مىباشد و چون اين ملكيت اضافى نيست و در آنجا خبر از نسبت و اضافه نيست بلكه همان طور كه انسان وهم و خيال و حس و چشم و گوش خود را مالك است حق تعالى نيز مالك عالم و آدم مىباشد و اين چنين مالكى با مملوك خويش قريب و نزديك مىباشد و هرگز نمىتوان هيچ كس ديگر را با نزديكى وى مقايسه نمود: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَ لكِنْ لا تُبْصِرُونَ»، ما از شما بيشتر به محتضر نزديكيم ولى شما نمىبينيد. به همين خاطر چون بندگان ملك حقيقى وى مىباشند پس وى على الاطلاق نزديكتر به آنهاست و هيچ كس نزديك از حق سبحان به آنها نيست لذا هر گونه تصرفى از حق سبحان در بندگان رواست و هيچ كس نمىتواند مانع قبض و بسط و تصرف وى شود» (آداب راز ونياز به درگاه بى نياز (ترجمه عدة الداعي)، ج1، ص309)
🌱الف.۴. ...
🍃ب. مقصود از «او» شخصی که در بستر مرگ افتاده و جانش به حلقوم رسیده؛ و مقصود از «شما» اطرافیان شخص محتضر است؛ اما مقصود از «ما» فرستادگان ماست؛
که مقصود از این فرستادگان می تواند عبارت باشد از:
🌱ب.۱. فرشتگانی که ماموریت قبض روح را برعهده دارند (مجمع البيان، ج9، ص342 ) و در واقع این تعبیر «ما» به یک معنا هم اشاره به خود خداوند است و هم اشاره به ملک الموت و ه اشاره به فرشتگان مامور قبض روح، چنانکه خداوند در سه آیه «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها» (زمر/26) و «قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ» (سجدة/11) و «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا» (أنعام/61) به این سه اشاره کرد و اینها در طول هماند؛ و آنگاه تعبیر نمیبینید میتواند اشاره به این باشد که ما و فرشتگانمان را نمیبینید (الميزان، ج19، ص139 )
🌱ب.۲. پیامبر ص و اهل بیت ع و در یک کلام، آن دسته از اولیای خدا هستند که به دستور الهی در هنگام مرگ هر شخصی بر بالین او حاضر میشوند (در ذیل آیه قبل: جلسه 1051؛http://yekaye.ir/al-waqiah-56-84 / احادیث متعددی بر این مضمون ارائه شد و حتی اشاره شد که به نظر میرسد برخی از آیات مانند «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً» (نساء/159) نیز ظهوری دارند در اینکه این مساله در خصوص سایر امتها و پیامبرانشان برقرار بوده است؛ که اگر چنین ظهوری درست شود دیگر نیازی نیست که همچون برخی از بزرگان (مثلا در لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج2، ص173 ) این را جزءمعانی تأویلی این آیه بدانیم.
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
ادامه تدبر ۱
🍃ج. مقصود از «ما» همان خداوند باشد؛ اما مقصود از «او»، نه شخصی که در بستر مرگ افتاده و جانش به حلقوم رسیده، بلکه آن کسانیاند که به اذن خداوند بر محضر او حاضر شدهاند (و در بند ب به برخی از آنها اشاره شد)؛ که در این صورت مقصود از «شما» میتواند خود شخص محتضر باشد؛
آنگاه معناهای دیگری برای این آیه متصور خواهد بود مانند اینکه:
🌱ج.۱. این آیه تهدیدی باشد به شخص محتضری که با آن اشخاص (خواه پیامبر ص و اهل بیت، خواه خود حضرت ملک الموت و فرشتگان مامور قبض روح) دشمنی میکرد؛ یعنی خداوند میفرماید مدتها با اینها دشمنی می کردید و فکر میکردید ارزش و اعتباری دارید؛ اکنون بیینید ما به آن اشخاص نزدیکتریم تا به شما؛ و آنان مقربان درگاه مایند؛ و شما هیچگاه به این حقیقت بصیرت نیافتید پس سزای این مخالفتهایتان با آنها – که به مخالفت با من برمیگشت- را اکنون خواهید چشید. (حدیث۱)
🌱ج.۲. ...
🤔به نظر شما چه معانی دیگری برای این آیه محتمل است؟
@yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
2️⃣ «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْكُمْ وَ لكِنْ لا تُبْصِرُونَ»
وقتی کسی در بستر مرگ میافتد نزدیکانش دور و بر او را میگیرند و تمام تلاششان را برای اینکه مانع مرگ او شوند انجام میدهند؛ اما در همین لحظه کسی [= خداوند]، و بلکه کسانی [= فرشتگان مرگ؛ اهل بیت ع] هستند که از این نزدیکانش به او بسیار نزدیکترند (احادیث ذیل آیه قبل) و اگر آنان بخواهند میتوانند مانع مرگ وی شوند و حتی وی را برگردانند؛
اما اغلب این نزدیکان و حتی خود شخص در حال احتضار به این حقیقت بصیرت ندارند؛ و لذا راه چارهای برای مرگ نمییابند؛ در حالی که اگر به این حقیقت بصیرت میداشتند میتوانستند – در صورتی که این مرگ، جزء اجل مسمای وی نبود – این مرگ را به تاخیر اندازند؛
چنانکه حکایات زنده کردن مردگان نهتنها توسط حضرت عیسی ع، بلکه توسط اهل بیت ع بارها و بارها نقل و حکایت شده است؛ اما همچنان این حقیقت را جدی نمیگیریم.
از باب نمونه فیلم ضمیمه را نگاه کنید که یکی از این کسانی که با عنایت امام رضا ع از مرگ رهایی یافت؛ و خبرش مورد تایید پزشکان و مراجع وقت قرار گرفت حکایت خود را نقل کرده است
@yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
3️⃣ «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْكُمْ وَ لكِنْ لا تُبْصِرُونَ»
خداوند، از نزديكترين افراد به انسان، نزديكتر است. نزديكى ديگران جسمى است و نزديكى او ناشى از احاطه كامل به مخلوق است. (تفسير نور، ج9، ص445)
اگر این حقیقت را جدی بگیریم آیا هیچگاه ممکن است مرتکب گناه شویم؟
🎥 به تعبیر امام خمینی (ره):
«بفهمید که همه عالم محضر خداست. محضر خداست. ما الآن در محضر خدا نشستهایم. اگر قلب ما این معنا را ادراک بکند که ما الآن در محضر خدا هستیم، همین مجلس محضر خداست، این را اگر- ایمان انسان بر آن راه پیدا نیست- مومن بشود انسان به آن، قلب انسان بیابد این مطلب را، از معصیت کنار میرود. تمام معصیتها برای این است که انسان نیافته این مسائل را. برهان هم بر آن دارد. برهان عقلی هم قائم است به اینکه خدای تبارک و تعالی همه جا حاضر است. هم برهان است و هم همه انبیا گفتهاند «وَ هُوَ مَعَکُمْ ایْنَما کُنْتُمْ» قرآن است، او با شماست. هر جا هستید او با شماست. ما این را از قرآن شنیدهایم. به برهان هم ثابت هست، لکن به قلب ما نرسیده است.»
@yekaye
.
4️⃣ «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْكُمْ وَ لكِنْ لا تُبْصِرُونَ»
در بحث از آیه قبل روایات متعددی تقدیم شد ناظر به اینکه پیامبر اکرم ص و حضرت علی ع و اهل بیت ع بر بالین هر محتضری (دوست و دشمن وی) حاضر میشود (شروع از اینجا)؛ و این آیه هم میفرماید که شما ولی اطرافیان بدین بصیرت نمییابید. اما حکایات متعددی نقل شده که کسی بر بالین شخص محتضری (اعم از دوست و یا دشمن امیرالمومنین ع) بوده و وی در حال احتضار با حضرت سخنی گفته که حضار به این حضور بصیرت پیدا کردهاند؛ در اینجا سه مورد که با سندهای متصل نقل شده تقدیم میشود:
📜حکایت۱📜
در کتب رجالی در احوالات زکریا بن سابور آمده است:
سعید بن یسار میگوید من بر بالین فرزند سابور بودم که مریض بود و در بستر مرگ افتاده بود. بناگاه دیدم دستش را باز کرد و گفت: دستم سفید شد* یا علی!
مدتی بعد بر امام صادق ع وارد شدم و محمد بن مسلم هم آنجا بود. وقتی از نزد ایشان برخاستم به نظرم محمد بن مسلم حکایت مرا به امام عرض چون چون بلافاصله امام کسی را سراغم فرستاد که برگردم و فرمود: حکایت آن مردی را که هنگام وفاتش کنار او بودی برایم تعریف کن و آنچه را که شنیدی که او گفت بگو.
گفتم: دستش را باز کرد و گفت: دستم سفید شد* یا علی!
امام صادق ع فرمود: به خدا سوگند که او را دید؛ به خدا سوگند که او را دید؛ به خدا سوگند که او را دید.
✳️*پینوشت:
مقصود وی از اینکه «دستم سفید شد» شاید اشاره به این است که حضرت علی ع با او دست داد و مقصودش این است که با این دست دادن، دستم نورانی شد؛ و یا شاید کنایهای از عاقبت به خیر شدن است شبیه تعبیری که میگویند فلانی روسفید شد و در احادیث [حدیث۵] هم گذشت که متوفی میبیند سفیدیای به سویش آمد. (الوافي، ج24، ص250 )
📚الكافي، ج3، ص130؛
📚رجال الكشي، ج2، ص627
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ سَعِيدِ بْنِ يَسَارٍ أَنَّهُ حَضَرَ أَحَدَ ابْنَيْ سَابُورَ وَ كَانَ لَهُمَا فَضْلٌ وَ وَرَعٌ وَ إِخْبَاتٌ فَمَرِضَ أَحَدُهُمَا وَ مَا أَحْسَبُهُ إِلَّا زَكَرِيَّا بْنَ سَابُورَ.
قَالَ: فَحَضَرْتُهُ عِنْدَ مَوْتِهِ فَبَسَطَ يَدَهُ ثُمَّ قَالَ ابْيَضَّتْ يَدِي يَا عَلِيُّ!
قَالَ: فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ عِنْدَهُ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ. قَالَ: فَلَمَّا قُمْتُ مِنْ عِنْدِهِ ظَنَنْتُ أَنَّ مُحَمَّداً يُخْبِرُهُ بِخَبَرِ الرَّجُلِ؛ فَأَتْبَعَنِي بِرَسُولٍ فَرَجَعْتُ إِلَيْهِ.
فَقَالَ: أَخْبِرْنِي عَنْ هَذَا الرَّجُلِ الَّذِي حَضَرْتَهُ عِنْدَ الْمَوْتِ أَيَ شَيْءٍ سَمِعْتَهُ يَقُولُ.
قَالَ قُلْتُ: بَسَطَ يَدَهُ ثُمَّ قَالَ ابْيَضَّتْ يَدِي يَا عَلِيُّ.
فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: وَ اللَّهِ رَآهُ وَ اللَّهِ رَآهُ وَ اللَّهِ رَآهُ.
👇ادامه دارد👇
@yekaye
ادامه تدبر ۴
📜حکایت۲ 📜
ابن ابییعفور (ازاصحاب امام صادق ع) میگوید
خطاب جهنی از کسانی بود که بسیار با ما رفت و آمد داشت والبته دشمنی شدیدی با آل محمد ص داشت و از اصحاب نجدهی حروری (یکی از روسای خوارج) بود. وی مریض شد و به خاطر اینکه با ما رفت و آمد داشت و از باب تقیه برای عیادتش حاضر شدم در حالی که در حال احتضار بود و شنیدم که میگفت: مرا با تو چکار؛ ای علی!
مطلب را برای امام صادق ع تعریف کردم؛ فرمود: به خدای کعبه سوگند که او را دید؛ به خدای کعبه سوگند که او را دید.
📚الكافي، ج3، ص133-134
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ الْعَبْدِيِّ عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ:
كَانَ خَطَّابٌ الْجُهَنِيُّ خَلِيطاً لَنَا وَ كَانَ شَدِيدَ النَّصْبِ لآِلِ مُحَمَّدٍ ع وَ كَانَ يَصْحَبُ نَجْدَةَ الْحَرُورِيَّةَ.
قَالَ فَدَخَلْتُ عَلَيْهِ أَعُودُهُ لِلْخُلْطَةِ وَ التَّقِيَّةِ فَإِذَا هُوَ مُغْمًى عَلَيْهِ فِي حَدِّ الْمَوْتِ فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ مَا لِي وَ لَكَ يَا عَلِيُّ!
فَأَخْبَرْتُ بِذَلِكَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع؛ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع رَآهُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ رَآهُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ.
👇ادامه دارد👇
@yekaye
ادامه تدبر ۴
📜حکایت 3📜
سید حمیری (۱۰۵-179) ابتدا از خوارج بود اما به دست امام صادق ع مستبصر شد و جزء شاعران معروف اهل بیت ع قرار گرفت که اشعارش در بسیاری از کتب شیعه و سنی نقل شده است. (ویکی شیعه)
حسین بن عون (نوه ابوالاسود دوئلی) نقل کرده: بر بالین سید حمیری وارد شدم و او در حال احتضار بود و جماعتی از همسایگانش که اغلب عثمانی* بودند بر بالینش بودند. سید خیلی خوشسیما بود و پیشانی گستردهای و گردن کشیدهای داشت؛ یکدفعه در صورتش نقطهای سیاه رنگ - شبیه نقطهای که روی کاغذ گذاشته شود- آشکار شد و دائما این نقطه بزرگ و بزرگتر میشد تا حدی که سیاهی تمام صورتش را گرفت؛ در این لحظه شیعیانی که بر بالین او بودند همگی غمگین و خوشحالی و شماتت ناصبیها [= دشمنان اهل بیت ع] آغاز شد؛ اما اندگی نگذشت که در همان محل از صورتش یک نقطه نورانی پدیدار گشت و دائما زیاد شد تا جایی که نور تمام صورتش را در برگرفت و صورتش درخشان شد؛آنگاه سید خندهای کرد و این اشعار را بر زبان جاری نمود:
دروغ گفتند آنان که گمان می کردند که علی ع دوستدار خود را در سختیها نجات نمی دهد؛
به پروردگارم سوگند که من وارد بهشت عدن شدم و خداوند بدیهایم را بخشید؛
پس امرز به دوستان علی ع بشارت بدهید همان کسانی که تا هنگام مرگ بر ولایت علی باقی ماندند؛
و بعد از او ولایت فرزندانش را پذیرفتند؛ همانان که یکی پس از دیگری با مشخصات کامل معرفی شدهاند؛
سپس این سخنان را بر زبان جاری کرد: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حَقّاً حَقّاً، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ حَقّاً حَقّاً، أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً حَقّاً، أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ». سپس چشمانش را خودش روی هم گذاشت و گویی روحش همچون چراغی بود که خاموش شد یا سنگریزهای بود که بر زمین افتاد.
حسین بن عون ادامه داد: الله اکبر؛ کسی که شاهد بوده همانند کسی نیست که شاهد نبوده باشد؛ فضیل بن یسار به من خبر داد – وگرنه من ساکت می شدم – که هم امام باقر ع و هم امام صادق ع فرموده بودند:
حرام است بر روحی که بخواهد از بدنش مفارقت کند مگر اینکه پنج تن را ببیند؛ یعنی حضرت محمد ص و حضرت علی ع و حضرت فاطمه س و امام حسن ع و امام حسین ع را ببیند آن گونه که یا مایه چشم روشنیاش باشد ویا چشمش [از شدت ناراحتی] بسوزد. به هر حال این سخن در میان مردم پر شد و دوست و دشمن بر جنازهاش حاضر شدند.
✳️* پینوشت
اصطلاح عثمانی به کسانی میگفتند که حضرت علی ع را در جریان عثمان مقصر میدانستند ولذا دشمن او بودند و معاویه را در خونخواهی عثمان محق قلمداد میکردند و منکر جایگاه اهل بیت بودند تا حدی که بعد از پیامبر ص خلافت را در ابوبکر و عمر و عثمان و سپس در بنیامیه میدانستند!
📚الأمالي (للطوسي)، ص627-628؛
📚كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج1، ص414
👇متن روایت👈
https://eitaa.com/yekaye/8863
متن اصل حکایت ۳ که در اینجا گذشت
أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ السَّدُوسِيُّ بِسِيرجَانَ، قَالَ: حَدَّثَنِي عَمِّي مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْجَبَّارِ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَوْنِ بْنِ أَبِي حَرْبِ بْنِ أَبِي الْأَسْوَدِ الدُّؤَلِيِّ، عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَوْنٍ، قَالَ:
دَخَلْتُ عَلَى السَّيِّدِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحِمْيَرِيِّ عَائِداً فِي عِلَّتِهِ الَّتِي مَاتَ فِيهَا، فَوَجَدْتُهُ يُسَاقُ بِهِ، وَ وَجَدْتُ عِنْدَهُ جَمَاعَةً مِنْ جِيرَانِهِ، وَ كَانُوا عُثْمَانِيَّةً، وَ كَانَ السَّيِّدُ جَمِيلَ الْوَجْهِ، رَحْبَ الْجَبْهَةِ، عَرِيضَ مَا بَيْنَ السَّالِفَتَيْنِ، فَبَدَتْ فِي وَجْهِهِ نُكْتَةٌ سَوْدَاءُ مِثْلُ النُّقْطَةِ مِنَ الْمِدَادِ، ثُمَّ لَمْ تَزَلْ تَزِيدُ وَ تَنْمِي حَتَّى طَبَقَتْ وَجْهَهُ- يَعْنِي اسْوِدَاداً- فَاغْتَمَّ لِذَلِكَ مَنْ حَضَرَهُ مِنَ الشِّيعَةِ، فَظَهَرَ مِنَ النَّاصِبَةِ سُرُورٌ وَ شَمَاتَةٌ، فَلَمْ يَلْبَثْ بِذَلِكَ إِلَّا قَلِيلًا حَتَّى بَدَتْ فِي ذَلِكَ الْمَكَانِ مِنْ وَجْهِهِ لُمْعَةٌ بَيْضَاءُ، فَلَمْ تَزَلْ تَزِيدُ أَيْضاً وَ تَنْمِي حَتَّى أَسْفَرَ وَجْهُهُ وَ أَشْرَقَ، وَ افْتَرَّ السَّيِّدُ ضَاحِكاً، وَ أَنْشَأَ يَقُولُ:
كَذَبَ الزَّاعِمُونَ أَنَّ عَلِيّاً / لَنْ يُنْجِيَ مُحِبَّهُ مِنْ هَنَاةٍ
قَدْ وَ رَبِّي دَخَلْتُ جَنَّةَ عَدْنٍ / وَ عَفَا لِي الْإِلَهُ عَنْ سَيِّئَاتِي
فَأَبْشِرُوا الْيَوْمَ أَوْلِيَاءَ عَلِيٍّ / وَ تَوَلَّوْا عَلِيّاً [تَوَالَوُا الْوَصِيَّ] حَتَّى الْمَمَاتِ
ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ تَوَلَّوْا بَنِيهِ / وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ بِالصِّفَاتِ
ثُمَّ أَتْبَعَ قَوْلَهُ هَذَا:" أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حَقّاً حَقّاً، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ حَقّاً حَقّاً، أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً حَقّاً، أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ" ثُمَّ أَغْمَضَ عَيْنَيْهِ بِنَفْسِهِ، فَكَأَنَّمَا كَانَتْ رُوحُهُ ذُبَالَةً طَفِئَتْ، أَوْ حَصَاةً سَقَطَتْ.
قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ: قَالَ لِي أَبِي الْحُسَيْنُ بْنُ عَوْنٍ: وَ كَانَ أُذَيْنَةُ حَاضِراً، فَقَالَ: اللَّهُ أَكْبَرُ، مَا مَنْ شَهِدَ كَمَنْ لَمْ يَشْهَدْ، أَخْبَرَنِي- وَ إِلَّا فَصَمَّتَا- الْفُضَيْلُ بْنُ يَسَارٍ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ عَنْ جَعْفَرٍ (عَلَيْهِمَا السَّلَامُ) أَنَّهُمَا قَالا: حَرَامٌ عَلَى رُوحٍ أَنْ تُفَارِقَ جَسَدَهَا حَتَّى تَرَى الْخَمْسَةَ، حَتَّى تَرَى مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ حَسَناً وَ حُسَيْناً (عَلَيْهِمُ السَّلَامُ) بِحَيْثُ تَقَرُّ عَيْنُهَا، أَوْ تُسْخَنَ عَيْنُهَا، فَانْتَشَرَ هَذَا الْقَوْلُ فِي النَّاسِ، فَشَهِدَ جَنَازَتَهُ وَ اللَّهِ الْمُوَافِقُ وَ الْمُفَارِقُ.
📚الأمالي (للطوسي)، ص627-628؛
📚كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج1، ص414
@yekaye
🔹فَلَوْ لا
در بحث از آیه ۵۷ همین سوره درباره حرف «لو» به تفصیل توضیح داده شد که حرف «لو» وقتی بتنهایی بیاید غالبا ادات شرط است؛ اما وقتی بعد از حرف «لو» حرف دیگری بیاید که معنای ترکیبیشان لحاظ میشود؛ و در این میان وقتی به صورت «لو لا» باشد:
۱. این ترکیب وقتی دلالت بر شرط دارد که بر جمله اسمیه وارد شود؛ که در این صورت امتناع موضوعی را به جهت غیر آن افاده میکند و غالبا خبر آن محذوف است؛ مثلا: «فَلَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَكُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرين» (بقره/۶۴) یا «لَوْ لا أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنين» (سبأ/۳۱)
۲. اما وقتی بر فعل وارد شود، دیگر در معنای شرط نیست؛ بلکه برای تشویق یا توبیخ است، شبیه حرف «ألا»؛ یعنی:
– یا دلالت بر تحضیض (تشویق) دارند که در این صورت فعل باید مضارع باشد: «لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون» (نمل/۴۶) «لَوْ ما تَأْتينا بِالْمَلائِكَةِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقين» (حجر/۷)؛ ویا اگر لفظش ماضی است در تاویل مضارع به کار رفته باشد؛ مانند: «لَوْ لا أَخَّرْتَني إِلى أَجَلٍ قَريبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَكُنْ مِنَ الصَّالِحين» (منافقون/۱۰) «نَحْنُ خَلَقْناكُمْ فَلَوْ لا تُصَدِّقُونَ» (واقعه/۵۷)
– یا دلالت بر تندیم (پشیمان کردن) و توبیخ دارد؛ که در این صورت با فعل ماضی میآيد: «فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إيمانُها إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ» (یونس/۹۸)
– که البته گاه این تشویق و یا توبیخ در واقع یک نحوه معنای استفهام انکاری یا امتناع دارد؛ که در این موارد دیگر نمیتوان «ألا» را جایگزین آنها کرد؛ مثلا: «وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَك»
🔖جلسه ۱۰۲۴ http://yekaye.ir/al-waqiah-56-57/
اکنون در خصوص این آیه باید گفت که این آیه هم از مصادیق حالتی است که بعد از آن فعل بیاید و به معنای تحضیض (تشویق) است؛ زیرا بر سر جمله حاوی ترکیب شرطی، دیگر حرف شرط وارد نمیشود و در واقع جزای شرط به مثابه فعلی است که مقدم متعلق به آن است؛ یعنی شبیه فراز قبل (آیه۸۳) اینجا نیز میتوان گفت این گونه بوده که «لولا ترجعونها ان کنتم غیرمدینین» (مجمع البیان، ج9، ص340 )
@yekaye
🔹مَدینینَ
در بحث از آیه ۵۶ همین سوره بیان شد که
▪️ماده «دین» در اصل در دو حوزه معنایی مهم به کار رفته است؛
▫️یکی در معنای بدهی و قرض و
▫️دیگری در معنای طاعت و حکم و جزا و مانند آن؛
و عده ای کوشیدهاند یکی از این دو را مبنای اصلی این ماده معرفی کنند.
▪️غالبا اصل این ماده را نوعی تسلیم شدن (انقیاد) و ذلیل شدن در برابر چیزی دانسته و گفتهاند که مصدر «دین» هم به معنای «طاعت» است و دان یدین در جایی به کار میرود که کسی در برابر دیگری منقاد و مطیع باشد؛ و نزدیک است به معانیای همچون طاعت و تعبد و محکومیت و مقهوریت و تسلیم در برابر امری ویا حکمی و یا قانونی و یا مجازاتی
▫️و وجه تسمیه «دَین» به معنای بدهی و قرض (تداینتم بدَین؛ بقره/۲۸۲) را این دانستهاند که بدهی یک نوع ذلت برای بدهکار میآورد؛
▫️ و یا گفتهاند وقتی این ماده از حیث خود برنامهای که ارائه شده لحاظ شود اسم مصدر «دین» استفاده میشود که برای حکم و جزاء و حساب و امور مانند آن به کار میرود؛ ولی وقتی از جانب کسی که این حکم و جزا در موردش اعمال میشود به کار میرود مصدر «دَین» است و در معانی طاعت و ذلت و بدهی و مانند آن استفاده میشود.
▫️ همچنین غالبا کاربرد کلمه «دین» در معنای شریعت و مذهب را هم ذیل همان معنای حقیقی طاعت مورد بررسی قرار دادهاند، چنانکه به عبد و کنیز نیز «مَدین» و «مدینة» گویند چون در برابر مولای خود ذلیل و مطیعند.
▫️بر اساس توضیح آنها در بسیاری از موارد کلمه «دین» هم به معنای طاعت میتواند گرفته شود، و هم به معنای حکم و شریعت و آیین، و هم به معنای جزا؛ چنانکه در خصوص تعبیر «یوم الدین» (که بار در قرآن کریم به کار رفته) ویا در خصوص آیه «ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ» (یوسف/۷۶) هر سه احتمال مطرح شده است؛ و چهبسا «مدینه» (شهر) را هم بدین جهت چنین نامیدهاند که در آن حکومتی برقرار است و اطاعت از حاکمان موضوعیت دارد.
▪️در مقابل، برخی معنای بدهکاری و یا بردگی را (که اشاره شد مدین و مدینه به معنای عبد و کنیز است) محور اصلی تحلیل این ماده قرار داده و گفتهاند معنای محوری این ماده «حقی برای دیگری است که با قوت و تمکنی شدید ذمهای را برعهده شخص مورد نظر بار میکند»
▫️ و «دین» به معنای شریعت و آیین و نیز به معنای حساب و کتاب و جزا را هم از همین باب دانستهاند.
▪️در هر صورت، در کاربردهای قرآنی این ماده، وقتی در معنای «قرض» و «بدهی» به کار رفته کاملا وضوح و تمایز دارد؛
اما در حوزه معنایی دوم، این کاربرد انعطاف معنایی بیشتری دارد؛
البته گاه «دین» به وضوح به معنای «شریعت» و آیین به کار رفته است؛
و گاه در معنای جزا و پاداش به کار رفته و اصلا نمیتوان آن را به معنای شریعت و آیین گرفت؛ مانند «مدین» (به معنای «مجزی» کسی که جزا داده شده است) در آیات «أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَدينُونَ» (صافات/53) و «فَلَوْ لا إِنْ كُنْتُمْ غَيْرَ مَدينينَ» (واقعه/86)
(که البته در اینجا ظرفیت معانی دیگر وجود دارد؛ مثلا مرحوم مصطفوی تعبیر «مدینون» در آیه 53 سوره صافات را به معنای تحت حکم و قهاریت خداوند دانستن و معادل «مقهورون» قلمداد کرده است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج3، ص291) ویا مرحوم طبرسی با اینکه معنای اصلی «مدینین» در آیه 86 سوره واقعه را همان «مجزیین» دانسته؛ اما احتمال معنای «مبعوثین» و «مملوکین» را در آن منتفی ندانسته است. (مجمع البيان، ج9، ص341) و در بالا اشاره شد که حتی معنای «بدهکار» هم در اینجا منتفی نیست.)
▪️ولی در بسیاری از موارد کلمه «دین» هم به معنای حکم و شریعت و آیین، و هم به معنای جزا میتواند گرفته شود، مانند آیات «وَ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَهُ الدِّينُ واصِباً أَ فَغَيْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ» (نحل/52) «يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دينَهُمُ الْحَقَّ» (نور/۲۵) «وَ إِنَّ الدِّينَ لَواقِعٌ» (ذاریات/۶) «فَما يُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدِّينِ» (تین/۷) «أَ رَأَيْتَ الَّذي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ» (ماعون/۱)؛ و حتی میتواند علاوه بر اینها به معنای اصلی «طاعت» باشد؛ مانند اینکه در خصوص آیه «ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ» (یوسف/۷۶) وحتی در خصوص تعبیر «یوم الدین» هر سه احتمال مطرح شده است و حتی برخی احتمال دادهاند که اساسا چون حقیقت دین در قیامت آشکار میشود و آنجاست که همه تحت انقیاد و خضوع کامل در برابر احکام الهی هستند از آن روز به «یوم الدین» تعبیر شده باشد.
جلسه ۱۰۲۳ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-56/
@yekaye
☀️۱) روایت شده که امیرالمومنین ع در فرازی از یکی از خطبههای خود فرمودند:
پس اى شنونده از پس مستى هشيار باش و از خواب غفلت بيدار باش، و اندكى بكاه از شتاب خويش، و بدانچه از زبان پيامبر امّى (ص) به تو رسيده نيك بينديش! آنچه را كه شنيدنش بايد، و تركش نشايد. آن كس را كه جز اين گفت، و سخن ديگرى را شنفت، رها كن با آنچه براى خود پذيرفت. ناز خود بنه و بزرگى فروختن بگذار و گور خويش به ياد آر! كه گذرگاه تو بر آن است، و هر چه كنى بر تو تاوان است، و آنچه كشتى، درو نمايى، و آنچه امروز فرستى، فردا بر آن در آيى. پس جاى در آمدنت را بگستران! و برگ آن را از پيش روانه گردان. پس اى شنونده پرهيز! پرهيز! و اى بيخبر، برخيز! برخيز! «و كس تو را خبر ندهد چون خدا، كه آگاه است و دانا» (فاطر/۱۴)
📚نهج البلاغة؛ خطبه ۱۵۳ (ترجمه شهيدى، ص151)؛ تحف العقول، ص156
قال امیرالمومنین ع:
... فَأَفِقْ أَيُّهَا السَّامِعُ مِنْ سَكْرَتِكَ وَ اسْتَيْقِظْ مِنْ غَفْلَتِكَ وَ اخْتَصِرْ مِنْ عَجَلَتِكَ وَ أَنْعِمِ الْفِكْرَ فِيمَا جَاءَكَ عَلَى لِسَانِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ ص مِمَّا لَا بُدَّ مِنْهُ وَ لَا مَحِيصَ عَنْهُ وَ خَالِفْ مَنْ خَالَفَ ذَلِكَ إِلَى غَيْرِهِ وَ دَعْهُ وَ مَا رَضِيَ لِنَفْسِهِ وَ ضَعْ فَخْرَكَ وَ احْطُطْ كِبْرَكَ وَ اذْكُرْ قَبْرَكَ فَإِنَّ عَلَيْهِ مَمَرَّكَ وَ كَمَا تَدِينُ تُدَانُ وَ كَمَا تَزْرَعُ تَحْصُدُ وَ مَا قَدَّمْتَ الْيَوْمَ تَقْدَمُ عَلَيْهِ غَداً فَامْهَدْ لِقَدَمِكَ وَ قَدِّمْ لِيَوْمِكَ فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ أَيُّهَا الْمُسْتَمِعُ وَ الْجِدَّ الْجِدَّ أَيُّهَا الْغَافِلُ «وَ لا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِير»...
@yekaye