eitaa logo
یک آیه در روز
2هزار دنبال‌کننده
115 عکس
10 ویدیو
24 فایل
به عنوان یک مسلمان، لازم نیست که روزی حداقل در یک آیه قرآن تدبر کنیم؟! http://eitaa.com/joinchat/603193344C313f67a507 سایت www.yekaye.ir نویسنده (حسین سوزنچی) @souzanchi @HSouzanchi گزیده مطالب: @yekAaye توضیح درباره کانال https://eitaa.com/yekaye/917
مشاهده در ایتا
دانلود
یک آیه در روز
۱۰۷۱) 📖 یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً ب
. 6️⃣ «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا» فرمود اگر فاسقی خبر مهمی آورد بررسی کنید و سریع نپذیرید. در مورد غیرفاسق چطور؟ قدر متیقن آیه این است که به خبر فردی که «عادل» و « مورد اعتماد» (ثقه) است می‌توان اعتماد کرد؛ اما در مورد فرد مشکوک چطور؟ 📝بحث کاربردی (حجیت ) از بحثهایی که در علم اصول مطرح می‌شود حجیت خبر واحد است؛ و از شواهد بر حجیت مذکور را همین آیه دانسته‌اند؛ یعنی بیان داشته‌اند که این یک سیره عقلایی بوده که اتفاقا مورد امضای شارع هم قرار گرفته است؛ و از این رو به احادیثی که از جانب افراد غیرفاسق (= عادل) نقل می‌شود می‌توان اعتماد کرد و دستورات شریعت را با واسطه آنها گرفت. همین مساله موجب شکل‌گیری علمی به اسم شده است؛ که هدف آن شناسایی افراد معتبر و قابل وثوق و تمایز آنان از افراد غیرقابل اعتماد است. 🤔اما آیا شخص قابل اعتماد (= غیرفاسق)، کسی است که حتما بدانیم «عادل» و «مورد اعتماد» (ثقه) است؛ ‌یا این آیه صرفا از ما می‌خواهد که اگر در مورد فاسق بودن کسی مطمئن بودیم، اعتماد نکنیم؛ وگرنه (یعنی در خصوص افرادی که نمی‌دانیم فاسقند یا خیر) می‌توانیم به خبرشان اعتماد کنیم؟ ظهور اولیه آیه معنای دوم است (تا حدی که برخی از این آیه برداشت کرده‌اند که: «اصل در اسلام، اعتماد به مردم است، اما حساب کسی که فسق او بر همگان روشن شد از افراد عادی جداست؛ تفسیر نور، ج۹، ص۱۷۱)؛ در حالی که مبنای علمای رجال و اصول در اعتبار «خبر واحد» این است که راویان حدیث حتما باید مورد اعتماد باشند؛و از این رو، خبر شخص مجهول (کسی که اطلاع و توثیقی درباره وی ندارند) را اصطلاحا «خبر ضعیف» و غیرقابل اعتماد می‌دانند. از این رو، برخی این آیه را به عنوان دلیلی برای مدعای علمای رجال (که حتما راوی باید معتبر باشد) قابل قبول ندانسته‌اند (مفاد آیه اخص از مدعاست).🤔 اما شاید چیزی که بتواند نشان دهد که این آیه هم بر همان مدعا دلالت دارد این است که درهر دو شأن نزولی که برای آیه ذکر شده، «فسقِ» آن افرادی که خبر را آوردند برای مخاطبان واضح نبوده است؛ و اتفاقا خود آیه را شاهدی دانسته‌اند برای فسق این دو نفر. علاوه بر این، می‌توان چنین پاسخ داد که اگر به کلمه «نبأ» و نیز ادامه آیه (فتصیبوا ...) توجه کنیم می‌بینیم که اتفاقا عقلا در اخباری که مهم باشد و بخواهد مبنای یک تصمیم جدی باشد (که این تصمیم چه‌بسا موجب آسیب دیدن عده‌ای شود) حتما در اعتبار منبع خبر دقت می‌کنند و به صرف اینکه شهرت به دروغگویی نداشته، بسنده نمی‌کنند؛ و چون قرار است از احادیث معصومان ع، به شریعت (احکام تنظیم‌کننده زندگی فردی و اجتماعی) برسیم، پس آنها اخباری مهم در تصمیم‌گیری هستند و باید اعتبار منبع خبر تایید شود. 📝ثمره اجتماعی وجود دو کلمه «نبأ» و «فاسق» در این آیه که در مقام امضای یک سیره عقلایی است بسیار مهم است. یعنی اگر آیه به آن سیره عقلا قید می‌زند (که چه‌بسا تقیید هم نیست؛ بلکه شرح حوزه‌ای است که واقعا سیره عقلا هم آن را شامل نمی‌شود؛ یعنی عقلا در اخبار مهم، قابل اعتماد بودن راوی برایشان مهم است) نشان می‌دهد که در مواردی که قید نخورده به همان سیره می‌توان عمل کرد. 🤔اگر این مساله را جدی بگیریم می‌توان نوع مواجهه سخت‌گیرانه‌ای که در میان متاخران در مواجهه با احادیث رواج یافته، مناقشه کرد؛ سخت‌گیری ای که موجب شده بسیاری از مؤمنان جرات خواندن کتب حدیثی را – از ترس از اینکه مبادا حدیث نادرستی در آنها باشد- نداشته باشند؛ در حالی که اولا بسیاری از این کتب را کسانی گردآوری کرده‌اند که از علمای بزرگ و مسلط به معارف دین بوده‌اند (و طبیعی است که هرجا احساس کنند که انحرافی در کار است و احتمال جعلی بودن بدهند، ذیل آن تذکری می‌دهند) و ثانیا بسیاری از این احادیث ناظر به حکم فقهی شرعی نیستند که نیاز به تخصص فقهی برای استنباط داشته باشد، بلکه ناظر به ابعاد عادی زندگی اند. بله، این سخن نباید بهانه‌ای شود که افراد بدون تخصص لازم و صرفا با دیدن یکی دو حدیث، شخصا دست به صدور فتوا بزنند. 👇ادامه مطلب👈 https://eitaa.com/yekaye/9451
ادامه تدبر ۶ (ثمره اجتماعی بحث ) به تعبیر دیگر، درست است که تاثیر برخی از احادیث در مقام تصمیم‌گیریِ مستند به شرع به نحوی است که قطعا باید آورنده آن مورد اعتماد (ثقه) باشد؛ اما در بسیاری از احادیث (بویژه احادیثی که حاوی نکات اخلاقی ساده برای زندگی است) چنین چیزی ضرورت ندارد؛ و این سبکی که برخی در پیش گرفته‌اند که هر حدیثی که راوی برایشان شناخته شده نیست (راویان «مجهول» و اخبار «مرسل») آن را به عنوان خبر ضعیف کنار می‌گذارند رویه‌ای نیست که لزوما مبتنی بر نگاه قرآنی باشد. ⛔️اگر به کتابهایی که تحت عنوان «گزیده‌ی ...» به خیال خود این گونه احادیث را از منبع اصلی حذف کرده‌اند ویا تحت عنوان «الاحادیث الضعیفه» گردآوری شده و بسیاری از احادیث را زیر سوال می‌برند، نگاهی شود که چه احادیثی به این بهانه‌ها حذف می‌شود بخوبی متوجه ابعاد نادرست این رویکرد افراطی می‌شویم. 📛(از اینها بدتر آن است که به صرف مجهول بودن راوی، حدیث وی را جعلی معرفی می‌کنند؛ که در تدبر ۵ اشاره شد) بر همین اساس، شاید بتوان وجه تاکیدی را که بر آسان‌گیری در «اخبار من بلغ»* وجود دارد فهمید. یعنی اگرچه روال عقلا این است که در تصمیم‌گیری‌هایی که ممکن است به آسیب رساندن به دیگران منجر شود در خصوص منبع خبر سخت‌گیرانه بررسی کنند؛ اما همین عقلا در تصمیم گیریهایی که چنین آثار سویی ندارد چنین سخت‌گیری‌ای ندارند. به تعبیر دیگر، وقتی این همه کتابهای مختلف اندیشمندان غیرمعصوم را براحتی به افراد توصیه می‌کنیم آیا رواست که در توصیه عموم به مطالعه کتب حدیثی این اندازه سخت گیری کنیم؟! بویژه کتب علمای متقدم شیعه، که با توجه به تخصص آنها و حساسیتهایی که در ایشان نسبت به پرهیز از احادیث جعلی وجود داشته (که اگر در مورد حدیثی مشکوک می‌شدند یا آن را نمی‌آوردند یا حتما تذکرش را می‌دادند) علم اجمالی داریم که عمده احادیثی که در آنها هست و گردآورنده هم هشداری در موردش نداده احادیث معتبری است.🤔 📝ثمره تخصصی : خبر یا یا ...؟ اگرچه امروزه نزد برخی از فقهای متاخر، بررسی سند حدیث، اولویت اول در مقام اعتبارسنجی است و با مناقشه در سند، براحتی حدیث را در مقام استنباط کنار می‌گذارند؛ اما بر اساس توضیحات فوق، این رویه قابل مناقشه است. شاهد خوبی بر این مناقشه، وجود اخبار علاجیه* است، که در ابتدا بر اموری همچون مطابقت با کتاب و سنت قطعی، مخالفت با عامه، شهرت، و ... تاکید می‌کنند؛ و بررسیِ وثاقت راوی را جزء مولفه‌های آخر در مقام تصمیم‌گیری می گذارند؛ که نشان می‌دهد که اگرچه بررسی سند در جای خود مهم است، اما نباید تنها محورِ و حتی محور اصلی قبول یا رد احادیث قرار گیرد. ظاهرا از همین روست که بسیاری از بزرگان ضابطه «خبر موثوق الصدور» را جایگزین «خبر ثقه» کرده‌اند؛ و آن طور که نقل شده سبک برخی از بزرگان مثل حضرت آيت الله بهجت از این هم فراتر بوده است؛ یعنی امثال ایشان در بررسی احادیث، تنها در مواردی که محتوا و جهت‌گیری حدیث با محتوا و جهت‌گیری مجموع تعالیم اهل بیت ناسازگار به نظر می‌رسیده بر بررسی رجال آن اصرار می‌ورزیدند. به نظر می‌رسد سیره بسیاری از فقهای بزرگ همچون شیخ انصاری نیز این بوده است؛ شاهد مهمش هم اینکه ایشان ابایی ندارند از اینکه شالوده و فصل‌بندی کتاب مکاسب را با حدیثی آغاز کنند که به لحاظ سندی ضعیف محسوب می‌شود. ✳️*پی نوشت: - اخبار من بلغ، احادیثی است که می‌گویند اگر درباره ثواب عمل خوبی حدیثی از معصومی برای شما گفتند و شما بدان عمل کردید ولو اعتبارش را بررسی نکردید خداوند تفضلا آن ثواب را به شما می‌دهد. - اخبار علاجیه، احادیثی است که خود معصوم توضیح داده اگر احادیث متعارضی از ما به شما رسید چکار کنید. @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۷۱) 📖 یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً ب
. 7️⃣«إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا» هم کلمه «فاسق» و هم کلمه «نبأ» را نکره آورد؛ و گفته‌اند همان طور که در جملات خبری نکره در سیاق نفی دلالت بر عموم دارد، در جملات شرطی نیز نکره در سیاق اثبات دلالت بر عموم دارد، پس مقصود هر فاسقی و هر خبر مهمی است 📚مفاتيح الغيب، ج‏28، ص98-99 این امر لازم می‌آورد که ببینیم فاسق - که هنگام شنیدن اخبار مهم از آنها باید درنگ و بررسی کنیم- در منطق قرآن به چه کسانی اطلاق می‌شود: 📝 در قرآن کریم ماده «فسق» ۵۴ بار در قرآن کریم به کار رفته؛ که ۳۷ مورد از آن به صورت «فاسق» (فقط به صورت مذکر؛ اما اعم از مفرد یا جمع، معرفه یا نکره) می باشد. وقتی این موارد را بررسی کنیم معلوم می‌شود که قرآن کریم این کلمه را به طور خاص در نقطه مقابل «مومن» به کار برده است: «أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ» (سجده/18)؛ در عین حال، اگرچه نسبت به خطر «الفسوق بعد الإیمان» (حجرات/۱۱) هشدار داده اما نمی‌توان گفت که «فسوق» دقیقا نقطه مقابل ایمان است؛ چرا که در جایی این کلمه همراه با کفر و عصیان در مقابل ایمان قرار داده شده است: «وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في‏ قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ» (حجرات/۷). 💢با این حال، می‌توان گفت تعبیر «فاسق» شامل این موارد می‌شود: 1. کسانی که خدا را فراموش کرده‌اند: «وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ» (حشر/19) 2. کافران (و هر کفر ورزیدنی): «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ» (توبه/80)، و اساسا کفر ورزیدن ناشی از فاسق بودن است: «وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ آياتٍ بَيِّناتٍ وَ ما يَكْفُرُ بِها إِلاَّ الْفاسِقُونَ» (بقره/99) 3. منافقان: «إِنَّ الْمُنافِقينَ هُمُ الْفاسِقُونَ» (توبه/67)، 4. ظالمان (کسانی که ظلم می‌کنند): «فَأَنْزَلْنا عَلَى الَّذينَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ» (بقره/59) «وَ أَخَذْنَا الَّذينَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئيسٍ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ» (اعراف/165) 5. سرکشان و مستکبران (فرعون و قومش): «إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقينَ» (نمل/12) «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقين‏» (زخرف/۵۴) 6. کسانی که بر عهد و میثاق الهی پای‌بند نمی‌مانند: «قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى‏ ذلِكُمْ إِصْري قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدين‏؛ فَمَنْ تَوَلَّى بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ» (آل عمران/81-82) «وَ ما وَجَدْنا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَكْثَرَهُمْ لَفاسِقينَ» (اعراف/102) 7. کسانی که روالشان تخلف از احکام خدا و نپذیرفتن حکم خداست: «مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ» (مائده/47) «وَ لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهيدٌ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ» (بقره/282) 8. در خصوص مسائل مربوط به عفت: - هم آنان که اهل فحشا‌ئند، مانند قوم لوط: «وَ لُوطاً آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتي‏ كانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقينَ» (انبیاء/74)؛ - هم آنان که به دیگران تهمت فحشاء می‌زنند: «وَ الَّذينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ ... أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ« (نور/4) 9. دنیازدگان: - خواه مترفینی که در جبهه مقابل پیامبرانند: «وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفيها فَفَسَقُوا فيها» (اسراء/۱۶) «وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقينَ» (ذاریات/46) - خواه آنان که در جامعه‌ دینی‌اند؛ ولی دنیا را بر دین ترجیح می‌دهند: « قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ في‏ سَبيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ» (توبه/24) و به خاطر دنیایشان پیامبران الهی را تنها می‌گذارند: «قالُوا يا مُوسى‏ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فيها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُون‏؛ قالَ رَبِّ إِنِّي لا أَمْلِكُ إِلاَّ نَفْسي‏ وَ أَخي‏ فَافْرُقْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقينَ» (مائده/24-25) 👇ادامه مطلب👈 https://eitaa.com/yekaye/9453
ادامه تدبر ۷ ( در قرآن کریم) اکنون که بحث فاسق در قرآن مطرح شد خوب است که توجه کنیم که فسق ورزیدن فاسقان، اگر با توبه جبران نشود، چه آثاری دارد: 🔹هیچگاه ایمان نخواهند آورد: «كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ عَلَى الَّذينَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لا يُؤْمِنُونَ» (یونس/33) 🔹و هدایت نخواهند شد: «و اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ» (مائده/108؛ توبه/۲۴ و ۸۰؛ صف/۵)؛ ▫️و بلکه حتی در مواجهه با پیام حق گمراه می‌شوند! «يُضِلُّ بِهِ كَثيراً وَ يَهْدي بِهِ كَثيراً وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقينَ» (بقره/2۶) 🔹مورد مغفرت قرار نمی‌گیرند: «سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ» (منافقون/۶) ▫️و به هلاکت می‌رسند «فَهَلْ يُهْلَكُ إِلاَّ الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ» (احقاف/35) 🔹اعمالشان (از جمله انفاق‌هایشان) ‌قبول نخواهد شد: «قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً لَنْ يُتَقَبَّلَ مِنْكُمْ إِنَّكُمْ كُنْتُمْ قَوْماً فاسِقينَ» (توبه/53) 🔹اعتبار اجتماعی شان را از دست می‌دهند و قابل اعتماد نیستند: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ» (حجرات/۶) «كَيْفَ وَ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لا يَرْقُبُوا فيكُمْ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً يُرْضُونَكُمْ بِأَفْواهِهِمْ وَ تَأْبى‏ قُلُوبُهُمْ وَ أَكْثَرُهُمْ فاسِقُونَ» (توبه/8) 🔹و جایگاهشان جهنم است و راه خروجی از آن ندارند: «وَ أَمَّا الَّذينَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ كُلَّما أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها أُعيدُوا فيها وَ قيلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ» (سجده/20) @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۷۱) 📖 یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً ب
. 8️⃣ «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ» چرا با اینکه در آیه ۱۲ همین سوره تجسس حرام شمرده شده، در این آیه دستور تحقیق و بررسی آمده است؟ 🔹الف. آن تجسس ناظر به بررسی احوالات خود اشخاص است که ابتدا به ساکن درباره وضعیت افراد تجسس کنیم؛ اما این آیه ناظر است به سخن کسی درباره افرادی دیگر، که درباره آنها اتهامی را مطرح کرده؛ و قبل از اینکه در مورد آن افراد دیگر تصمیمی بگیریم سخن آن اتهام را بررسی کنیم؛ و اینها دو مقام متفاوتند. 🔹ب. آنجا که تجسس حرام است درباره رفتار شخصی مردم است که ربطی به زندگی اجتماعی ندارد؛ ولی آنجا که واجب است موردی است که به جامعه مربوط است و می‌خواهیم بر اساس آن اقدام و عملی انجام دهیم که اگر به خاطر احتترام فرد، تحقیق و بررسی نکنیم ممکن است جامعه در معرض فتنه و آشوب قرار گیرد (تفسیر نور، ج۹، ص۱۶۷). به تعبیر دیگر افشاگری و رسوا کردن افرادی که کارشان سبب فتنه است مانعی ندارد (همان، ص۱۷۱) 🔹ج. ... @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۷۱) 📖 یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً ب
. 9️⃣ «إِنْ جاءَكُمْ ... فَتَبَینُوا أَنْ تُصیبُوا... بِجَهالَةٍ» اقدام عجولانه و بدون بررسی و تحقیق، نوعی جهالت است. (تفسیر نور، ج۹، ص۱۷۲) ✅تبصره این آیه را می‌توان از شواهدی دانست که نشان می‌دهد کلمه «جهل» و «جهالت» در ادبیات قرآنی لزوما به معنای صرف اشتباه و ندانستن نیست؛ بلکه اقدامی است که پشتوانه عقلی موجهی ندارد؛ زیرا می‌دانیم که ممکن است انسان بررسی و تحقیق انجام دهد اما لزوما به مطلب درست نرسد؛ به تعبیر فنی «مجتهد لزوما مصیب نیست»؛ بلکه می‌شود که شخص مجتهد اشتباه کند. از این رو وقتی هم که در جای دیگر گفته می‌شود توبه افرادی که از روی جهالت مرتکب گناه شده‌اند قبول است (إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ؛ نساء/۱۷) مقصود این نیست که افرادی که از گناه بودن گناه بی‌خبرند؛ بلکه مقصود کسانی است که در هنگام گناه عقلشان مغلوبِ (نفس: شهوت یا غضب) واقع شده است. @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۷۱) 📖 یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً ب
. 🔟 «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ» یکی از اهداف خبرگزاری‌های فاسق، ایجاد فتنه و به هم زدن امنیت اجتماعی است. 📚(تفسیر نور، ج۹، ص۱۷۲) پس اگر کسی خبرچینی کرد تا به دیگران لطمه‌ای بزند، درنگ کنید و تا می‌توانید ترتیب اثر ندهید. 📜حکایت📜 📋گفته‌اند که شخصی نزد حضرت علی ع آمد و سعایت شخص دیگری را کرد. حضرت فرمود: ای فلانی! ما درباره آنچه گفتی بررسی می‌کنیم؛ اگر راستگو بودی که نزد ما خوار می‌شوی (چون غیبت و سعایت از مؤمن کردی)؛ و اگر دروغ گفتی تو را عقوبت می‌کنیم؛ اگر هم می‌خواهی [اصلا بررسی‌ای نکنیم و] از تو درگذریم. گفت: ‌یا امیرالمؤمنین! از من درگذرید! 📋و نقل كرده‏اند كه مردى بر عمر بن عبد العزيز وارد شد، و از مرد ديگرى نزد وى چيزى گفت. عمر به او گفت: اگر مى‏خواهى در باره تو تحقيق مى‏كنيم، اگر دروغگو بودى، پس مشمول اين آيه مباركه هستى: «اگر فاسقى خبرى براى شما آورد ...» (حجرات/۶)؛ و اگر راستگو بودى، مشمول اين آيه هستى: «عيبجوست و براى خبرچينى گام برمى‏دارد» (قلم/۱۱)؛ و اگر هم مايلى تو را مى‏بخشيم. آن مرد گفت: ببخشيد، ديگر هرگز چنين كارى نخواهم كرد. 📚كشف الريبة (شهید ثانی)، ص45-46 @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۷۱) 📖 یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً ب
. 1️⃣1️⃣ «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ» در این آیه از حرف «إن» استفاده کرد؛ نه از حرف «إذا»؛ ‌یعنی فرمود «اگر فاسقی خبر مهمی آورد ...» و نفرمود «هنگامی که فاسقی خبر مهمی آورد...»؟ ➖برخی توضیح داده‌اند که از تفاوتهای حرف «إن» با «إذا» ‌این است که «إذا» در جایی می‌آید که با یک رویه مواجهیم ولی «إن» غالبا در جایی به کار می‌رود که وقوعش را چندان انتظار نداریم؛ مثلا هیچگاه می‌گویند «إذا طلعت الشمس» و نمی‌گویند «إن طلعت الشمس» 📚 (مفاتيح الغيب (فخر رازی)، ج‏28، ص98 ). این نشان می‌دهد که انسان مؤمن از منظر قرآن به لحاظ سواد رسانه‌ای چنان هوشیار است که فاسقان امید چندانی به اینکه او را تحت تاثیر خبر خود قرار دهند ندارند. 📝نکته‌ای در در منطق قرآن کریم در مورد اخباری که در جامعه پخش می‌شود، هم گوینده باید خیلی مراقبت کند هم شنونده: 💢از سویی برای کسانی که با پخش اخبار دروغ در جامعه دغدغه ایجاد می‌کنند کیفری سخت معین فرموده: «لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لا يُجاوِرُونَكَ فيها إِلاَّ قَليلاً؛ مَلْعُونينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتيلاً: البته اگر منافقان و كسانى كه در دل‏هايشان مرض است و شايعه‏پراكنان در شهر، [از این کار] دست بر ندارند حتما تو را بر ضدّ آنها برمى‏انگيزيم، آن گاه در اينجا جز اندكى مجاور تو نخواهند بود؛ در حالى كه ملعون [=از جانب خدا و مطرود از سوى مردم] بوده، هر كجا يافت شوند دستگير و با جدیت اعدام شوند» (احزاب/60-61) و 💢 از سوی دیگر، از مؤمنان خواسته که هر خبری را از هرکسی سریع قبول نکنند: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا» (حجرات/۶) و فریاد مرگ بر کسانی که با ساده‌انگاری و غفلت هر دروغها را نشر می‌دهند سر داده: «قُتِلَ الْخَرَّاصُون‏؛ الَّذينَ هُمْ في‏ غَمْرَةٍ ساهُون‏؛ مرگ بر دروغ‌پردازان! همانان كه در ورطه نادانى بى‏خبرند» (ذاریات/۱۰-۱۱) و ضمن انتقاد صریح از کسانی که هر خبری را می‌شنوند و نسنجیده آن را نشر می‌دهند، تاکید می‌فرماید خبر را به اهل استنباط عرضه کنید: «وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى‏ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطانَ إِلاَّ قَليلا: و چون خبرى [حاكى‏] از ايمنى يا وحشت به آنان برسد، انتشارش دهند و اگر آن را به پيامبر و اولياى امر خود ارجاع كنند، قطعاً كسانى از آنان كه اهل استنباط کردن‏اند، به حقيقت آن پى مى‏بردند؛ و اگر فضل خدا و رحمتِ او بر شما نبود، مسلّماً جز اندكى، از شيطان پيروى مى‏كردید» (نساء/۸۳). @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۷۱) 📖 یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً ب
. 2️⃣1️⃣ «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمینَ» چرا در این آیه محور نهی از اعتماد به سخن فاسق را پشیمان شدن از این قرار داد که از روی جهالت به قومی آسیب برسانیم؟ یعنی آیا اعتماد به سخن فاسق نمی‌تواند به جهات دیگر موجب پشیمانی شود؟ ‌ به تعبیر دیگر اگر به سخن فاسق اعتماد کردیم و به هیچ قومی آسیب نرسید پشیمان نمی‌شویم؟ 🔹الف. اثبات شیء نفی ما عدا نمی‌کند؛ و این از باب تاکید بر مهمترین ضرر چنین اعتماد ناروایی است. 🔹ب. این آیه را باید در فضای کلی سوره دید. فضای کلی این سوره ناظر به ارتباطات اجتماعی است؛ و طبیعتا در اینجا ضرر این اقدام در ارتباطات اجتماعی مورد توجه قرار می‌گیرد. 🔹ج. اگر توصیه‌ اخلاقی می‌خواهیم داشته باشیم (اینکه سریع به خبر فاسق ترتب اثر ندهیم)، چه خوب است که مهمترین ثمرات عینی و ملموس آن (آِسیب دیدن دیگران؛ پشیمانی خود شخص) را ذکر کنیم تا انگیزه عمل به آن توصیه در وی تقویت شود. 🔹د. این تعبیر عملا می‌تواند شمول داشته باشد: در واقع تعبیر «تصیبوا» یک تعبیر عام از هر اثر نامطلوب می‌تواند باشد (و معلوم است که ترتب اثر به سخن فاسق زمانی بد است که اثر نامطلوب داشته باشد؛ یعنی جایی که بی‌اثر باشد یا اثر مطلوب داشته باشد که بد نیست)؛ و «قوم» هم مقصود بارزترین مصداق کسی است که آسیب دیده؛ یعنی با توجه به تقسیم ارتباطات انسان به ارتباطات چهارگانه (با خدا، با خود، با دیگران، با محیط) گزینه‌های دیگر این است به خدا آسیب برسد؛ به خودتان آسیب برسد؛ شخصی دیگر آسیب برسد؛ ؛ ‌به حیوانات و محیط زیست آسیب برسد؟ مورد اول که اساسا محال است؛ اما در موارد بعدی به دلالت التزامی می‌تواند همه اینها را دربرگیرد. 🔹ه. ... @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۷۱) 📖 یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً ب
. 3️⃣1️⃣ «فَتَبَینُوا أَنْ تُصیبُوا ... فَتُصْبِحُوا عَلی‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمینَ» پایان کار نسنجیده، پشیمانی است. (تفسیر نور، ج۹، ص۱۷۲) ✅تبصره برخی گفته‌اند آوردن این جمله در آخر این آیه وبا حرف «ف» تفریع، دلالت ضمنی بر مدح مؤمنان دارد؛ ‌یعنی شما کسانی نیستید که وقتی کار بدی بکنید بی‌اعتنا بگذرید؛ بلکه وقتی کار بدی انجام دهید و متوجه بد بودنش بشوید بلافاصله پشیمان می‌شوید 📚(مفاتيح الغيب، ج‏28، ص100) @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۷۱) 📖 یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً ب
. 4️⃣1️⃣ «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمینَ» در آیات قبل، ارتباطات انسان با رسول الله ص مورد توجه بود؛ و از انسانها می‌خواست که نسبت به سخنان ایشان خاضع باشند و گوش شنوایی داشته باشند. با توجه به فضایی که به خاطر روابط ایمانی برقرار می‌شود طبیعی است که عمل به این دستور در ارتباطات بین خود مؤمنان نیز طنین‌انداز شود؛ یعنی وقتی آن ادب نسبت به رسول الله ص در جانها جای گرفت؛ این ادب نسبت به سایر مؤمنان هم شیوع پیدا می‌کند: 💢شاید از این رو بلافاصله هشدار می‌دهد که مبادا این روحیه پذیرش کلام در جامعه ایمانی بقدری شیوع پیدا کند که حتی اگر فاسقی هم خبر مهمی آورد بدون درنگ قبول کنید. 📝ثمره مهم در : احترام یا ؟ گوش دادن به دیگران در ارتباطات اجتماعی، بقدری در اسلام موضوعیت دارد که پیامبر اکرم ص چنان خود را ملتزم به گوش سپردن به مخاطبان می‌کرد که هرزه‌پیشگان از باب تمسخر ایشان را «گوش» می‌خواندند؛ و خداوند هم بر سراسر گوش بودن ایشان صحه گذاشت؛ البته گوشی که فقط سخنان خوب در آن باقی می‌ماند: «وَ مِنْهُمُ الَّذينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ ...: و برخی از آنان پیامبر را اذیت می‌کنند و می‌گویند: او [سراسر] گوش است. بگو [او] گوشِ [پیام‌های] خوبی برای شماست...» (توبه/۶۱) اما باید توجه داشت که استماع سخن (که مورد تاکید قرآن کریم است: فَبَشِّرْ عِبادِ؛ الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه‏؛ زمر/۱۷-۱۸) به معنای باز بودن آغوش انسان برای ارتباطات سالم اجتماعی است؛ نه لزوما پذیرش مفاد سخنی که بیان می‌شود و ترتیب اثر دادن به آن. به تعبیر دیگر، اگرچه در ارتباطات اجتماعی قاعده اولیه این است که «تمام انسانها محترم‌اند» (البته مادام که از انسانیت خارج نشده باشند) و در مقام گفتگو باید احترام همه را رعایت کرد؛ اما این مستلزم آن نیست که بگوییم: «نظر هرکسی محترم است». در همین دو آیه سوره زمر هم اگرچه در مقام استماع، هیچ قیدی برای «القول»‌ نیاورد (یعنی نفرمود فقط سخنان حق را گوش می‌کنند)، اما در مقام عمل، فقط تبعیت از ابعاد نیک آن قول را امضا کرد. در واقع، انسان مؤمن با هر صاحب‌سخنی با روی باز مواجه می‌شود؛ اما نه لزوما با سخن وی. اگر صاحب‌سخنی سخن کاملا باطلی بیان کرد، اگرچه احترام خود وی را - مادام که بی‌احترامی‌ای نکرده - باید حفظ کرد؛ اما آن سخن باطل هیچ احترامی ندارد؛ و گاه لازم می‌شود که با شدیدترین وجه، مفاد آن سخن درهم کوبیده شود: «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ» (انبیاء/۱۸). در آیه محل بحث، دارد تذکر می‌دهد که ⭕️گاه شخص گوینده، آدم خوبی نیست و نباید به سخنش سریع اعتماد کرد؛ اما 📛نه اینکه چون فاسق است حتما تکذیبش کنید؛‌ یا پیش از اینکه لب به سخن باز کند، دهانش را ببندید❗️ بلکه فرمود چون او فاسق است در ترتیب اثر دادن به کلام وی درنگ، و سخنش را بررسی کنید؛ و وقتی توصیه به بررسی کردن می‌شود یعنی اگر بعد از بررسی معلوم شد سخن حقی گفته آنگاه می‌توانید به آن سخن ترتیب اثر دهید. ✅تبصره بحث کتب ضاله یا سخنان فتنه‌انگیزی که واضح است که قصد برهم‌زدن جامعه را دارند، تخصصا از این بحث خارج است؛ از این رو، همین قرآنی که ما را دعوت به شنیدن سخنان دعوت می‌کند، وقتی نوبت به منافقان و اراجیف‌بافان می‌رسد آنها را تهدید می‌کند که اگر از این کارشان دست برندارند تبعید ویا حتی اعدام خواهند شد: «لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لا يُجاوِرُونَكَ فيها إِلاَّ قَليلا؛ مَلْعُونينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتيلا: البته اگر منافقان و كسانى كه در دل‏هايشان مرض است و شايعه ‏پراكنان در شهر، [از این کار] دست بر ندارند حتما تو را بر ضدّ آنها برمى ‏انگيزيم، آن گاه در اينجا جز اندكى مجاور تو نخواهند بود؛ در حالى كه ملعون [=از جانب خدا و مطرود از سوى مردم] بوده، هر كجا يافته شوند دستگير و با جدیت اعدام شوند» (احزاب/60-61)؛ که توضیح این مطلب در تدبر۱۱ گذشت. @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۰۷۲) 📖 وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطیعُكُمْ فی‏ كَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیكُمُ الْإیمانَ وَ زَینَهُ فی‏ قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَیكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ 📖 ترجمه 💢و بدانید که همانا [آنکه] در [میان] شماست پیامبر خدا [است]؛ اگر در بسیاری از آن امور از شما فرمان برد، قطعا [خودتان] به دردسر می‌افتید؛ ولیکن خداوند ایمان را محبوب شما کرد و آن را در دلهایتان بیاراست و کفر و فسوق [= پلیدکاری] و عصیان [= سرکشی] را نزدتان ناپسند نمود؛ آنان‌اند که راشدین [= رشدیافتگان] اند. سوره حجرات (۴۹)، آیه۷ ۱۴۰۱/۲/۱۰ ۲۸ رمضان المبارک ۱۴۴۳ @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹أَنَّ فِیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ واضح است که به لحاظ نحوی «رسول الله« اسم أن است؛ اما درباره خبر أن، اغلب صرفا از زاویه نحوی تحلیل کرده، گفته‌اند که «فیکم» می‌باشد؛ اما مرحوم طبرسی این اشکال را مطرح کرده که علی القاعده خبر (بویژه وقتی می‌گویند: بدانید که) باید افاده‌کننده مطلبی باشد، نه توضیح واضحات؛ مثلا هیچگاه نمی‌گویند [بدانید که] آتش گرم است؛ از این رو وی بر این باور است که بهتر است کل عبارت «لو یطیعکم ...» را خبر أن بدانیم؛ بدین ترتیب اگر وجه اول را در نظر بگیریم (که «فیکم» خبر أن باشد) آنگاه می‌خواهد نسبت به جایگاه رسول الله در میان اصحاب تذکر بدهد؛ که جایگاه او در میان خودتان را به رسمیت بشناسید و او را همچون بقیه در نظر نگیرید؛ و در حالت دوم جمله «لو ...» خبر بعد از خبر (خبر دوم محسوب می‌شود 📚(مجمع البیان، ج‏9، ص198). @yekaye
🔹یطیعُكُمْ قبلا بیان شد که ▪️ماده «طوع‏» در اصل به معنای تسلیم شدن و انقیاد و اطاعت کردن می‌باشد و «طَوْع» نقطه مقابل «کُرْه» (اکراه و اجبار) است: «ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً» (فصلت/۱۱). 🔸برخی توضیح داده‌اند که در این ماده، سه عنصر معنایی حضور دارد «میل و رغبت» ، «خضوع و کرنش» و «عمل بر اساس دستور»؛ و وقتی عنصر «میل و رغبت» حذف شود، «اکراه» صدق می‌کند خواه خضوع و عمل واقع شود یا نشود؛ 🔸 اما دیگران این عناصر معنایی را ناشی از ورود این ماده در ابواب مختلف صرفی دانسته‌اند یعنی توضیح داده‌اند که: ▪️فعل ثلاثی مجرد آن (طاعَ يَطُوع) به معنای تسلیم امر کسی شدن است؛ که اسم فاعل آن «طائع» می‌شود (قالَتا أَتَيْنا طائِعينَ؛ فصلت/۱۱). ▪️هنگامی به باب افعال می‌رود (أطاع یُطاع) بسیاری از اهل لغت بین آن و حالت ثلاثی مجردِ این ماده (طاع یطوع) تفاوتی نگذاشته‌اند؛ اما از ابن‌سکیت مطلبی نقل شده که اگرچه ظاهرا وی هم این دو را مساوی می‌داند؛ اما نهایتا بر این باور است که فعل ثلاثی مجرد آن تنها بر مفهوم «انقیاد» دلالت دارد؛ اما وقتی به باب افعال می‌رود که امر و دستوری هم در کار بوده باشد؛ و نیز ازهری از لیث نقل می‌کند که «طاع» صرفا به معنای انقیاد است؛ اما «أطاعة» - که «طاعة» هم از آن گرفته شده: (وَ يَقُولُونَ طاعَةٌ فَإِذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِكَ، نساء/۸۱؛ قُلْ لا تُقْسِمُوا طاعَةٌ مَعْرُوفَةٌ، نور/۵۳؛ طاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ، محمد/۲۱) – به معنای این است که علاوه بر اینکه مطیع و تسلیم او بود، آن دستور وی را هم انجام داد؛ و شاید به همین جهت است که در قرآن کریم به صورت فعل ثلاثی مجرد اصلا به کار نرفته است، مثلا: «الَّذينَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا» (آل‌عمران/۱۶۸)؛ «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» (نساء/۸۰) ؛ «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُول»‏ (نساء/۵۹؛ مائده/۹۲، نور/۵۴؛ محمد/۳۳؛ تغابن/۱۲) ؛ «يا لَيْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ» (احزاب/۶۶). ▪️وقتی به باب مفاعله (طاوَعَ یُطاوع) برود، به معنای آن است که این اطاعت کردنش با میل و رغبت هم بود. ▪️ وقتی به باب استفعال برود (استطاع یستطیع) به معنای قدرت و طاقت داشتن بر انجام کاری است (لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً؛ کهف/۶۷ و ۷۲ و ۷۵) یعنی چیزی که به خاطر آن، انجام دادن فعل، میسر و مقدور می‌گردد؛ و مصدر آن «استطاعة» است که در اصل «استطواع» بوده که واو آن حذف شده و به جایش در انتها «ة» افزوده شده است که این چنین حالتی در کلمات معتل اجوف رایج است مانند استعانة و استعاذة. از ابن‌سکیت نقل شده که این کلمه در لهجه‌های مختلف عرب به چهار صورت «أستطيع» و «اسطيع» و «استتيع» و «استيع» تلفظ شده است که در دومی «ت» به خاطر التقای با «ط» افتاده است (لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ؛ کهف/۸۲) در سومی، «ط» به «ت» تبدیل شده و در چهارمی این دو حالت با هم رخ داده است. ▪️ وقتی به باب افتعال می‌رود (تطوَّعَ) به معنای این است که استطاعت آن را بر دوش کشید، [= یعنی خود را با تکلف، در انجام آن کار توانا معرف نمود] و به کار مستحبی «تطوُّع» گویند چرا که شخص از روی میل و رغبت، عمل به تکلیفی را عهده‌دار می‌شود (فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ؛ بقرة/۱۸۴) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۳۰) و اسم فاعل آن «مُطَّوِّع» است که اصلش «متطوّع» بوده که «ت» در «ط» ادغام شده است (الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فی الصَّدَقاتِ‏؛ توبه/۷۹). ▪️اما معنای آن، وقتی به باب «تفعیل» می‌رود «فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخيه» (مائده/۳۰) مطلب مقداری پیچیده می‌شود: ▫️برخی آن را با همان حالت ثلاثی مجرد (طاع) به یک معنا دانسته‌اند؛ ▫️برخی آن را با «أطاع» هم‌معنا دانسته، و فقط تذکر داده‌اند «طوّع» بلیغ‌تر از «أطاع» است و تعبیر «طَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ» را دقیقاً نقطه مقابل «تأبَّتْ عن كذا نفسُه‏: نفسش از آن ابا داشت» دانسته‌اند؛ ▫️و برخی در ادامه همین مطلب افزوده‌اند که تفاوت «طوّع» و «أطاع» در این است که اولی دلالت بر تدریجی بودن می‌کند و دومی بر دفعی بودن؛ یعنی «اطاعت» یکدفعه دستور را عمل کردن است، اما «طوّعت نفسه» یعنی نفسش او را بتدریج و کم‌کم به انجام آن کار متقاعد و وادار نمود؛ ▫️و برخی در همین راستا گفته‌اند که اساساً معنای آن همان ترخیص و تسهیل است. 🔖جلسه ۶۵۶ http://yekaye.ir/al-kahf-18-75/ @yekaye
🔹لَعَنِتُّمْ ▪️اغلب اهل لغت بیان کرده‌اند که ماده «عنت» در اصل دلالت بر مشقت و سختی شدید دارد و نقطه مقابل صحت و سهولت است 📚(كتاب العين، ج‏2، ص72 ؛ معجم المقاييس اللغة، ج‏4، ص150)؛ و به تعبیر دیگر، مشقتی که با یک نحوه اختلال همراه باشد و در اموری همچون اذیت شدن و ضرر دیدن و هلاکت و گناه به کار می‌رود 📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏8، ص234)؛ چنانکه تعبیر «عنت الدابة» در جایی به کار می‌رود که پاهای حیوان بشکند و دیگر قابل علاج نباشد. و از ابن‌الانباری نقل شده که اصل «عنت» به معنای شدت گرفتن است و وقتی می‌گویند «فلانٌ یعنت فلانا» یعنی خیلی بر او سخت گرفت؛ و از همینجا به معنای هلاکت هم به کار رفته است 📚(مجمع البیان، ج‏9، ص198)؛ چنانکه در خصوص آیه «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَكُم» (بقره/۲۲۰) برخی آن را به «أهلککم» تفسیر کرده‌اند؛ و ظاهرا به همین مناسبت کاربردش در شکستن استخوان، برخی معنای محوری این ماده را شکسته شدن و اموری همانند آن یا هر نحوه فسادی که در جسم یک چیز ممتد حاصل شود دانسته اند 📚(المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۵۳۷) ▪️البته برخی معنای این ماده را به عناد و دشمنی نزدیک دانسته و گفته اند تعبیر «معانته» بلیغتر از «معانده» است زیرا معانده‌ای است که در آن خوف و هلاک باشد 📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص589-590 )؛ ▫️اما برخی بشدت با این مخالفت کرده و گفته‌اند تعبیر «معانده» مخالفتی است که همراه با عصیان باشد و لذا با «معانته» که یک نحوه تحقق مشقت همراه با اختلال است متفاوت است 📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏8، ص234 ) و شاید از بهترین شواهد بر این معنا این دو آیه است که می‌فرماید کافران آرزو دارند شما به مشقت بیفتید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ» (نساء/118) و از آن سو این به مشقت افتادنهای شما پیامبر ص را بسیار ناراحت می‌کند « لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ» (توبه/128) 📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏8، ص234 ) و اگر از شما پیروی نمی‌کند به همین خاطر است که می‌داند مدلهای تصمیم‌گیری شما به نحوی است که شما را به مشقت می‌اندازد « وَ اعْلَمُوا أَنَّ فيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطيعُكُمْ في‏ كَثيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّم» (حجرات/۷) ▪️از کاربردهای دیگر این ماده در قرآن که بحث‌برانگیز شده است کاربردش در این آیه است «وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ ... مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ ... ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ» (نساء/25) که بسیاری از اهل لعت کاربرد آن در اینجا را به معنای گناه و فجور دانسته‌اند (مثلا: معجم المقاييس اللغة، ج‏4، ص151 ) و واضح است که در همینجا هم گناه و فجور از این جهت که یک مشقتی برای انسان پیش می‌آورد مد نظر قرار گرفته است. 📿ماده «عنت» همین ۵ بار در قرآن کریم به کار رفته است. (لازم به ذکر است که کلمه «عنت» در آیه «وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ» (طه/۱۱۱) از ماده «عنی» است و ربطی به این ماده ندارد.) @yekaye
🔹حَبَّبَ قبلا بیان شد که ▪️ماده «حبب» در معانی متعددی به کار رفته است؛ دو معنای رایجتر آن، که در قرآن کریم به کار رفته، یکی «دوست داشتن» است و دیگری «دانه». ▪️ابن‌فارس اساساً به سه اصل و ریشه مستقل برای این ماده باور دارد: یکی همین معنای «دانه»، دیگری لزوم و ثبات (که محبت و دوست داشتن را به این معنا برمی‌گردانند) و سوم کوتاه بودن (قِصَر) است. ▪️اما دیگران همان دو معنا را اساسی دانسته‌اند؛ و در این میان، مرحوم مصطفوی همه این معانی را به «دوست داشتن» برمی‌گرداند و می‌گوید «دانه» هم از این جهت که محبوب کشاورز است، «حبّ» نامیده شده؛ ولی راغب «دوست داشتن» را به «دانه» برمی‌گرداند با این توضیح که اصل این کلمه برای گندم و جو و سایر دانه‌های خوردنی به کار می‌رفته، سپس تعبیر «حَبَّةُ القلب» از باب تشبیه قلب به شکل دانه به کار رفته؛ و از اینجا تعبیر «حَبَبْتُ فلانا» در اصل به این معنا بوده که «حبه‌ی قلبم به تو اصابت کرد» و بتدریج برای دوست داشتن به کار رفته است. ▪️در هر صورت، معنای «دانه» یکی از معانی پرکاربرد این ماده است. این کلمه، علاوه بر به دو صورت «حَبّ» (إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوی‏، أنعام/۹۵؛ فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصِیدِ، ق/۹) و «حَبّة» (كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ، بقرة/۲۶۱؛ وَ لا حَبَّةٍ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ‏، أنعام/۵۹) در زبان عربی به صورت «حِبّة» (جمعِ «حِبّ») نیز به کار رفته است؛ ابن‌فارس توضیح داده که با فتحه برای دانه‌هایی که خودشان خوراکی‌اند (بویژه گندم و جو) به کار می‌رود، اما با کسره برای اشاره به دانه‌هایی که «بذر» گیاهان هستند، می‌باشد؛ و این نیز گفته شده که به دانه‌ی هر چیز دانه‌داری (یعنی حتی عدس و لوبیا و …) «حِبّ» گفته می‌شود و تنها به دانه‌های گندم و جو «حَبّ» اطلاق می‌گردد. 🔖جلسه ۷۸۱ http://yekaye.ir/ya-seen-36-33/ @yekaye
🔹الْإیمانَ ▪️ماده «أمن» ‌را امثال راغب و مرحوم مصطفوی در اصل در معنای طمانینه نفس و امنیت و سکون و زوال ترس دانسته‌اند. ▪️ اما ابن فارس اصل این را در دو معنا دانسته: یکی همین امانت، نقطه مقابل خیانت، که به نوعی سکون قلب برمی‌گردد؛ و دیگری تصدیق کردن؛ و البته تذکر داده که خود این دو معنا بسیار به هم نزدیک‌اند؛ و شاهد بارز بر معنای «تصدیق» را آیه «وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ كُنَّا صادِقین‏» (یوسف/۱۷) دانسته است؛ ولی امثال راغب هم با اینکه اذعان داشته‌اند که در این آیه، ایمان به معنای تصدیق است؛ اما چنین توجیه کرده‌اند که اساساً ایمان تصدیقی است که نوعی امنیت‌بخشی را با خود همراه دارد و به همین جهت است که در اینجا از تعبیر «مؤمن» استفاده شده است. ▪️به نظر می‌رسد همان طور که امانت، نقطه مقابل خیانت است؛ «أمن» هم نقطه مقابل «خوف» است: «وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْف» (نساء/۸۳). ▪️از پرکاربردین استعمالات ماده «أمن» کاربرد آن در باب إفعال است: درباره فعل «آمَنَ» و مصدر آن (ایمان) برخی توضیح داده‌اند که این فعل هم می‌تواند لازم باشد که در این صورت «آمَنَ» (= ایمان آورد) ‌به معنای «ایمن شد» به کار رفته است؛ و هم می‌تواند متعدی باشد و «آمنتُهُ» به معنای «او را در امن قرار دادم» خواهد بود. به تعبیر دیگر، «إیمان» خود یا دیگری را در امن و سکون قرار دادن است و «ایمان به خدا» یعنی «حصول اطمینان و سکون به خداوند متعال». البته در کاربردهای قرآنی گاه این فعل به کسانی که به شریعت پیامبر اکرم ص ایمان آورده‌اند اطلاق شده است «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ النَّصاری‏ وَ الصَّابِئین‏» (بقره/۶۲) « إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِی وَ الَّذینَ آمَنُوا» (آل عمران/۶۸) و … ؛ و نه‌تنها غالبا در عرصه اعتقادات و باورهای شخص و در عرض عمل مطرح شده» (چنانکه ترکیب «الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات‏» ۵۰ بار در قرآن کریم به کار رفته است) بلکه برخی بر این باورند که گاه برای اشاره به خود «عمل صالح» هم به کار رفته است؛ چنانکه معتقدند در آیه «وَ ما كانَ اللَّهُ لِیضیعَ إیمانَكُمْ» ایمان به معنای نماز بوده است. ▪️بر این اساس، کلمه پرکاربرد «مؤمن» (در مقابل «کافر») به معنای «کسی که در امنیت قرار گرفته است» می‌باشد؛ هرچند از باب ذم در مورد برخی از کافران هم به کار رفته است از این باب که گویی آنان با چیزی می‌خواهند به امن و اطمینان برسند که اقتضایش عدم امنیت و اطمینان است: «أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْكِتابِ یؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ» (نساء/۵۱) چنانکه تعبیر «شرح صدر» را هم با همین ملاحظه برای کافران به کار برده است «مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَیهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ» (نحل/۱۰۶). ▪️البته می‌دانیم که لفظ «مؤمن» درباره خداوند هم به کار رفته و یکی از اسماء الله است: « هُوَ اللَّهُ الَّذی … السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیمِنُ …‏؛ حشر/۲۳)؛ که عموما آن را – برخلاف کاربردش در مورد انسانها – به معنای متعدی‌اش، یعنی «کسی که امنیت و اطمینان می‌بخشد» دانسته‌اند؛ و البته ابن‌فارس هم با توجه به دو معنایی که برای ماده «امن» باور داشت – علاوه بر اینکه احتمال مذکور را قبول دارد- از برخی از اهل علم نقل می‌کند که عبارت «مؤمن» در مورد خداوند چه‌بسا از باب معنای «تصدیق» باشد؛ یعنی به معنای کسی که وعده‌های ثوابی را که به بندگانش داده است، تصدیق و محقق خواهد کرد. @yekaye 👇ادامه مطلب👇
ادامه تحلیل ماده «أمن» ▪️کلمات «أمن» (فَأَی الْفَریقَینِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ؛ انعام/۸۱) ، «أمانت» و «أمان» در اصل، مصدر هستند که گاهی به عنوان اسم برای حالتی که انسان در آن حالت بسر می‌برد به کار می‌رود (تو در امانی) و گاه به عنوان اسم در مورد چیزی که مورد امنیت قرار گرفته و از انسان در مورد آن، ایمن می‌باشند (امانت چیزی است که به کسی سپرده می‌شود و در مورد اینکه آن شخص آن را حفظ می‌کند اطمینان دارند و آن چیز را نزد وی در امان می‌دانند): « إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی‏ أَهْلِها» (نساء/۲۸) لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ» (انفال/۲۷) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۹۰) و البته گاه تعابیر به نحوی است که هم معنای اسمی و هم معنای مصدری در آن محتمل است، مانند «وَ الَّذینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ» (مؤمنون/۸؛ معارج/۳۲). چنانکه درباره کلمه «امانت» در آیه «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ …» (احزاب/۷۲) بسیاری آن را در معنای اسمی‌ (با مصادیقی مانند توحید، عدالت، حروف الفبا، عقل) قلمداد کرده‌اند؛ ولی برخی اصرار دارند که این در معنای مصدری‌اش است یعنی خداوند طمانینه و سکون و عدم وحشت در قبال حوادث و تکالیف تکوینی و تشریعی را عرضه کرد، که از مصادیقش تحمل نبوت و قبول خلافت و استعداد ولایت و … است. و «آمِن» آن امر ساکن و مطمئنی است که جای ترس و نگرانی ندارد: «قَرْیةً كانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یأْتیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكانٍ» (نحل/۱۱۲) «رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً» (بقره/۱۲۶؛ ابراهیم/۳۵) «مَنْ یأْتی‏ آمِناً یوْمَ الْقِیامَة» (فصلت/۴۰). ▪️«أمین» بر وزن فعیل در معنای مفعول است: یعنی «مورد اطمینان»؛ و این کلمه نه‌تنها در مورد انسان‌ها (إِنِّی لَكُمْ رَسُولٌ أَمینٌ؛ شعراء/۱۰۷ و ۱۲۵ و ۱۴۲ و ۱۷۸ و دخان/۱۸) و بلکه هر موجود ذی‌شعوری (مُطاعٍ ثَمَّ أَمینٍ؛ تکویر/۲۱) به کار می‌رود، بلکه در مورد هر چیزی که انسان بتواند به او اطمینان کند نیز به کار می‌رود: «إِنَّ الْمُتَّقینَ فی‏ مَقامٍ أَمینٍ» (دخان/۵۱) چنانکه خود کلمه «مأمون» نیز همین طور است: «إِنَّ عَذابَ رَبِّهِمْ غَیرُ مَأْمُونٍ» (معارج/۲۸). ▪️«مأمن» اسم مکان است و به معنای جایگاهی است که شخص در آن ایمن است: «ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ»‏(توبة/۶). ▪️وقتی ماده «أمن» به باب افتعال می‌رود به معنای «امین واقع شدن» و «پذیرش و قبول امانت» است از این جهت که بودن اشیاء نزد وی را در امن و امان می‌دانند: «فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً فَلْیؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ» (بقره/۲۸۳). ▪️کلمه «أَمَنَةٌ» وقتی در وصف انسان به کار برده می‌شود (مثلا رجل أَمَنَةٌ) به معنای کسی است که بسادگی به هر کس اطمینان می‌کند؛ اما در آیه «ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعاساً» (بقره/۱۵۳) و آیه «إِذْ یغَشِّیكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْه» (انفال/۱۱) برخی آن را مصدر (همانند غَلَبَه) دانسته‌اند که بر «کثرة الامن» دلالت دارد؛ و برخی علاوه بر اینکه آن را مصدری همانند «أمن» دانسته‌اند این را که همانند «کَتَبه» اسم جمع (امنیت‌ها) باشد نیز احتمال داده‌اند. 🔖جلسه ۸۴۸ http://yekaye.ir/ale-imran-3-177/ @yekaye
🔹زینَهُ ▪️ماده «زین»، که نقطه مقابل «شین» است، در اصل دلالت دارد بر زیبایی ویا زیبا کردن چیزی 📚(معجم المقاييس اللغة، ج‏3، ص41 )؛ حسن جبل معتقد است معنای محوری این ماده عبارت است از «جذابیتی در ظاهر چیزی که غالبا برآمده از امری است که در باطن آن ذخیره شده بوده، شبیه تاج خروس (زین ادیک) یا گیاهانی که از زمین می‌روید «زینة الأرض» هستند 📚(المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۹۲۳ )؛ و مرحوم مصطفوی بر این باور است که اصل این ماده به معنای «زیبایی‌»ای است که در ظاهر چیزی باشد؛ اعم از اینکه عرضی و از بیرون عارض بر آن شده باشد یا مربوط به اجزای خود شیء باشد 📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏4، ص375). ▪️از این ماده، علاوه بر کلمه «زینة» در آیاتی همچون «يا بَني‏ آدَمَ خُذُوا زينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِد» (اعراف/۳۱)، «مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللَّهِ الَّتي‏ أَخْرَجَ لِعِبادِه» (أعراف/۳۲)، «وَ ما أُوتيتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَمَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ زينَتُها» (قصص/۶۰) «وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها» (نور/۳۱)، فعل «زیّن» هم در قرآن کریم مکرر به کار رفته است؛ که متعدی و به معنای زینت دادن است: «زُيِّنَ لِلَّذينَ كَفَرُوا الْحَياةُ الدُّنْيا» (بقره/212) «زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ» (آل عمران/14) «زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ ما كانُوا يَعْمَلُونَ» (انعام/43). ▪️به نظر می‌رسد ماده «زین» حد وسطی بین ماده «حلی» با ماده‌های «حسن» و «جمل» باشد؛ حُسن و جمال عموما در جایی به کار می‌رود که زیبایی به خود شیء برگردد؛ اما «حلیة» (= زیور) چیزی است که صرفا برای زیبا کردن چیز دیگری به کار می‌رود. در مقابل، اگرچه ماده «زین» برای زیبایی خود شیء هم به کار رفته است («وجهی زین و وجهک شین: ‌صورت من زیبا و صورت تو زشت است»؛‌ كتاب الماء، ج‏2، ص599)؛ اما عموم کاربردهای قرآنی ناظر به زیبایی‌ای است که از بیرون به چیزی اضافه شود؛ خواه زیبایی مادی: «فَخَرَجَ عَلى‏ قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ‏» (قصص/79) خواه غیر مادی «حَبَّبَ إِلَیكُمُ الْإیمانَ وَ زَینَهُ فی‏ قُلُوبِكُمْ» (حجرات/۷)؛ و اهل لغت عموما بیان کرده‌اند که «زینت» به معنای هر چیزی است که به وسیله آن چیزی زیبا جلوه داده شود 📚(كتاب العين، ج‏7، ص387 ؛ المحيط في اللغة، ج‌9، ص94؛ تاج اللغة و صحاح العربية، ج‌5، ص2132؛ لسان العرب، ج‌13، ص201؛ مجمع البحرين، ج‌6، ص261) و برخی هم بر اینکه در این کلمه «استفاده از شیء دیگر» نهفته تصریح کرده‌ و گفته‌اند: «الزّينة: تَحْسينُ الشي‌ءِ بغيرِهِ من لبْسَةٍ أو حلْيَةٍ أَو هَيْئةٍ» 📚(حرالی؛ به نقل تاج العروس من جواهر القاموس، ج‌18، ص267) @yekaye 👇ادامه مطلب👇
ادامه تحلیل کلمه «زینت» ▪️با این حال، مرحوم مصطفوی- با تاکید بر تفاوت این ماده و ماده «حلی»- اصرار دارد که «زینت» برای زیبایی‌های خود شیء هم به کار می‌رود؛ و به نظر می‌رسد اصرار ایشان بیش از آنکه به تحلیل‌های لغوی برگردد (چرا که هیچ شاهد لغوی بر این مدعا یافت نشد)، ناشی از این است که می‌خواهد در بحث حجاب زن، «زینت» را به معنای مطلق بگیرد که شامل خود اعضای بدن هم بشود، و در نتیجه از آیه «وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها» وجوب پوشاندن صورت زن را هم نتیجه بگیرد! (یعنی با اثبات اینکه مهمترین مصداق کلمه زینت، صورت است، امکان استثنا کردن آن را منتفی سازند و استثنای «الا ما ظهر منها» را منحصر به «لباس‌های بیرونی» کند که خودبه‌خود در معرض دید است) 📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏4، ص375-۳۷۷ ). ▫️جالب اینجاست که برخی از معاصران دقیقا با همین تطبیق کلمه «زینت» بر زیبایی‌هایی که به خود شیء برمی‌گردد، خواسته‌اند از همین آیه جواز آشکار گذاشتن بسیاری از قسمتهای بدن زن (غیر از محدوده بالای سینه تا زانو) را با استناد به اینکه در عرف‌های امروزی بسیاری از جوامع این قسمتها را نمی‌پوشانند، نتیجه بگیرند❗️ 📝این موضع را به تفصیل در مقاله «بررسی نظر دکتر کديور درباره حجاب شرعی» نقد کرده‌ام https://www.souzanchi.ir/hejab-in-sureh-noor-critic-of-kadivars-opinion/ ⭕️در حالی که به نظر می‌رسد هیچیک از این دو دیدگاه قابل دفاع نباشد؛ بویژه که در کاربردهای قرآنی موردی یافت نمی‌شود که برای زیبایی طبیعی شیء (که از ابتدای آفرینش آن همراهش بوده باشد) کلمه «زینت» استفاده شده باشد؛ و برای این گونه موارد، کلماتی همچون «جمال» (وَ لَكُمْ فيها جَمالٌ حينَ تُريحُونَ وَ حينَ تَسْرَحُونَ؛ نحل/6) و «حُسن» (لا يَحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ؛ احزاب/۵۲) و «حِسان» (فيهِنَّ خَيْراتٌ حِسان‏؛ الرحمن/۷۰) به کار رفته است. ▫️در عرف عرب هم کلمه «زينت» در خصوص زینتهای زنان در مورد اشياي خارجي به کار مي‌رود (خواه شيء جدا از بدن، مانند گوشواره و النگو؛ و خواه اشيايي که به بدن متصل مي‌شود مانند روژ لب و سرمه)، و در مورد خود اعضاي بدن، غالبا از تعابیر «حسن» یا «جمیل» استفاده مي‌شود؛ مثلا مي‌گويند وجه [= صورت و چهره] او «حَسَن» یا «جميل» است؛ و اگر کلمه زینت را به کار ببرند، نمی‌گویند «صورتش زینت است» بلکه با تعبیر «صورتش «مُزَیّن» است» بیان می‌کنند، که معنایش این است که: [به وسیله شی‌ای خارجی] صورتش را زینت داده است. پس آيه که مي‌فرمايد «زينت‌هايشان را بروز ندهند (در معرض ديد قرار ندهند) مگر آن زينت‌هايي که آشکار است» مقصود اولی‌اش درباره وسايل زينتي است، نه خود اعضاي بدن؛ و چنانکه مفسران اشاره کرده‌اند، دلالت آیه بر پوشاندن اعضای بدن، به‌تبعِ پوشاندن وسایل، و از راه «قیاس اولیت» فهمیده می‌شود: یعنی زینتی – که می دانیم جداگانه دیدنش اشکال ندارد - روی عضوی از بدن قرار گیرد، پوشاندنش واجب می‌شود، پس به طریق اولی، پوشاندن آن عضو واجب است 📚(الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج‏3، ص231) و محتوای روایاتی که زینت در این آیه را بر بدن تطبیق کرده‌اند (و گفته‌اند مقصود آیه پوشاندن بدن غیر از وجه و کفین است)، نیز منافاتی با بحث فوق ندارد زیرا آن روایات در مقام بیان حکم شرعی منتج از آیه بوده‌اند نه در مقام معنا کردن کلمه زینت، و چنانکه اشاره شد، آیه به قیاس اولویت، اندامهای تحت زینت، و دوباره به قیاس اولویت، سایر اندامهای مخفی‌تر را شامل می‌شود. 📿ماده «زین» و مشتقات آن ۴۶ بار در قرآن کریم به کار رفته است. @yekaye
🔹كَرَّهَ قبلا بیان شد که ▪️ماده «کره» را در اصل به معنای نارضایتی و دوست نداشتن، و نقطه مقابل رضایت و محبت دانسته‌اند. اگرچه مرحوم مصطفوی معنای اجبار را در آن پررنگ‌تر دانسته و آن را نقطه مقابل اراده معرفی کرده است، بدین بیان که اراده، خواستن همراه با اختیار و انتخاب است؛ [اما اکراه، انجام کار از روی اجبار و برخلاف میل است]؛ اما دست کم در سه آیه قرآن، ماده «کره» در مقابل ماده «حبب» قرار داده شده است: «عَسی‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَیئاً … وَ عَسی‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیئاً» (بقره/۲۱۶) ، «لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیكُمُ الْإیمانَ … وَ كَرَّهَ إِلَیكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ» (حجرات/۷) ، «أَ یحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یأْكُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیتاً فَكَرِهْتُمُوهُ» (حجرات/۱۲) ▪️مصدر فعل «کَرِهَ یَکرَهُ» را «کَره» دانسته‌اند: «لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً» (آل عمران/۸۳). البته مرحوم طبرسی «کُره» را هم مصدر و تفاوت آنها را صرفا تفاوت در لهجه (لغتان) دانسته‌؛ اما ابن فارس «کُره» ‌را اسم و به معنای «مشقت» دانسته (حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً؛ احقاف/۱۵)؛ و بر این باور است که «کَره» در آنجاست که خود شخص متکلفانه عملی را عهده‌دار شود و آن را با ناخرسندی انجام دهد. یعنی به تعبیر صاحب بن عباد، «کُره» مشقتی است بدون اینکه شخص به خاطر آن به تکلف افتد ولی «کَرة» مشقتی است که شخص را به تکلف می‌اندازد و وی بناچار آن را عهده‌دار می‌شود؛ و به تعبیر راغب، «کَره» مشقتی است که از خارج و به اجبار بر شخص تحمیل می‌شود، اما «کُره» آن است که شخص خود بدان می‌رسد در حالی که می‌توانسته از آن معاف باشد. ▪️این ماده وقتی به باب افعال برود به معنای اجبار کردن و کسی را به کاری که دوست ندارد وادار نمودن است: «وَ ما أَكْرَهْتَنا عَلَیهِ مِنَ السِّحْر» (طه/۷۲) «وَ لا تُكْرِهُوا فَتَیاتِكُمْ عَلَی الْبِغاءِ … وَ مَنْ یكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحیمٌ» (نور/۳۳) «أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یكُونُوا مُؤْمِنینَ» (یونس/۹۹) «لا إِكْراهَ فِی الدِّینِ» (بقره/۲۵۶) ▪️بر همین اساس وقتی شخص با امر خارجی بر کاری مجبور شود، با صیغه اسم مفعول از باب افعال (یعنی «مُکرَه») تعبیر می‌شود؛ اما وقتی این کراهت از درون وی برخاسته باشد با صیغه اسم فاعل ثلاثی مجرد (یعنی «کاره») تعبیر می‌شود: «أَ نُلْزِمُكُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها كارِهُونَ» (هود/۲۸) «أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ» (مؤمنون/۷۰) «كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَیتِكَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَریقاً مِنَ الْمُؤْمِنینَ لَكارِهُونَ» (انفال/۵) ▪️اما چیزی که خود آن چیز مورد کراهت باشد با صیغه اسم مفعول ثلاثی مجرد می‌آید (یعنی «مکروه») «كُلُّ ذلِكَ كانَ سَیئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً» (اسراء/۳۸). ▪️و وقتی به باب تفعیل برود، غالبا با حرف «الی» همراه می‌شود و به معنای چیزی را نزد کسی مکروه و ناخوشایند گرداندن است؛ و نقطه مقابل «حَبَّبَ الیه» می‌باشد: «وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیكُمُ الْإیمانَ … وَ كَرَّهَ إِلَیكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ» (حجرات/۷). 🔖جلسه ۹۴۶ https://yekaye.ir/an-nesa-4-19/ @yekaye
🔹الْكُفْرَ قبلا بیان شد که ماده «کفر» دلالت بر پوشاندن و مخفی کردن می‌کند؛ به کشاورز «کافر» گفته می‌شود چون دانه را در دل خاک مخفی می‌کند و «کفاره» هم کفاره است چون گناه را می‌پوشاند و «تکفیر» هم به معنای اقدامی است که چنان روی گناه را می‌پوشاند که گویی انسان گناهی انجام نداده (در مقابل حبط که در مورد نابود شدن کارهای خوب است) [البته در زبان فارسی، حکم کردن به کفر شخص دیگری را «تکفیر» می‌گوییم که در زبان عربی تعبیر «إکفار» بدین معناست]. و کفر، هم در نقظه مقابل ایمان به کار می‌رود زیرا «حق را می‌پوشاند» و هم در نقطه مقابل «شکر»‌ و به معنای «ناسپاسی» به کار می‌رود زیرا نعمت را می‌پوشاند. در خصوص این مطلب اخیر، راغب اصفهانی توضیح داده که در مورد ناسپاسی نعمت، غالبا تعبیر «کفران» به کار می‌رود، و در مورد انکار خدا و نبوت و شریعت (بی‌دینی) غالبا تعبیر «کُفر» (که فاعل آن، «کافر» است) به کار می‌رود و «کُفُور» (که در آیه حاضر آمده است) در هر دو با هم به کار می‌رود. بر اساس توضیحات ایشان اگر بخواهیم با توجه به این دو معنای ناسپاسی (کفران نعمت) و بی‌دینی، مشتقات این ماده را دسته بندی کنیم باید بگوییم: الف. «کفران» غالبا برای ناسپاسی نعمت به کار می‌رود، و کسی که زیاد کفران نعمت می‌کند، «کَفور» است و«کَفّار» بلیغ‌تر از «کَفور» است، و غالبا برای جمع بستن کسی که کفران نعمت می‌کند از تعبیر «کَفَرَة» استفاده می‌شود. ب. «کُفر» غالبا برای بی‌دینی به کار می‌رود، و کسی که منکر خدا یا نبوت یا شریعت است «کافر» است که جمع آن «کُفّار» است. و توجه شود که اینها معانی پراستعمال است وگرنه چنانکه اشاره شد برای «زارع» و کشاورز هم تعبیر «کافر» به کار می‌رود و لذا «کُفّار» که جمع «کافر» است در آیه ۲۰ سوره حدید، می‌تواند به معنای «زُرّاع» (کشاورزان)‌ باشد و می‌تواند به همان معنای مخالفان اسلام باشد. لازم به ذکر است که اگرچه در فرهنگ دینی غالبا کلمه «کافر» فقط به معنای منکر خدا و نبوت و شریعت به کار می‌رود اما در ادبیات قرآنی در مورد منکر ولایت و امامت الهی هم این تعبیر به کار می‌رود چنانکه کسانی که به جای ولایت الله، ولایت طاغوت را پذیرفته باشند کارشان «کفر» معرفی شده (بقره/۲۵۶) و حتی منافق هم (که ظاهرا مسلمان است و خدا و نبوت و شریعت را قبول دارد) کافر خوانده شده است (نساء/۱۳۷-۱۳۸؛ منافقون/۱-۳). همچنین در حدیثی آمده است که کفر در قرآن به پنج معنا به کار رفته: کفر حجود (انکار)» (که دو قسم می‌شد: انکار از روی ظن و گمان، ویا کاملا آگاهانه در برابر حقیقت ایستادن)، ترک آنچه خدا دستور داده، کفر برائت و کفر نعمت. جلسه ۲۵۰ http://yekaye.ir/al-furqan-025-50/ @yekaye