eitaa logo
یک آیه در روز
1.9هزار دنبال‌کننده
115 عکس
8 ویدیو
24 فایل
به عنوان یک مسلمان، لازم نیست که روزی حداقل در یک آیه قرآن تدبر کنیم؟! http://eitaa.com/joinchat/603193344C313f67a507 سایت www.yekaye.ir نویسنده (حسین سوزنچی) @souzanchi @HSouzanchi گزیده مطالب: @yekAaye توضیح درباره کانال https://eitaa.com/yekaye/917
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️۴۱) مصداق دیگری از این واقعه (ایجاد تردید در لشکر معاویه به خاطر شهادت عمار) را زهری با سند خود از هُنیّ (غلام عمر بن خطاب) هم نقل می‌کند که وی گفته است: من ابتدا همراه معاویه و در مقابل علی ع بودم. اصحاب معاویه هم می‌گفتند: به خدا سوگند که ما عمار را نخواهیم کشت؛ که اگر او را بکشیم همان گونه خواهیم بود که می‌گویند [یعنی ما مصداقِ «الفئة الباغيه: جماعت ستمگر» خواهیم بود]. پس در جنگ صفین داشتم به کشته شدگان نگاه می کردم که چشمم به عمار خورد. سراغ عمروعاص آمدم و او بر تختش نشسته بود. صدایش کردم. گفت چه می خواهی؟ گفتم می خواهم با تو صحبت کنم. پس از جایش برخاست. گفتم: درباره عمار یاسر چه شنیده‌ای؟ گفت: رسول الله ص در موردش فرمود:‌او را «الفئة الباغيه: جماعت ستمگر» خواهند کشت. گفتم: به خدا سوگند که او کشته شد! گفت: قطعا این طور نیست. گفتم: خودم با چشمهای خودم دیدم که در میان کشتگان بود. گفت: با هم برویم و به من نشانش بده! پس وی را آنجا بردم و او اندکی آنجا ایستاد و دیدم که رنگ از رخسارش پرید. سپس برگشت و گفت: همانا کسی که وی را به میدان جنگ آورد او را کشته است. 📚الطبقات الكبير (زهری م۲۳۰)، ج3، ص234 قال: أخبرنا خالد بن مَخْلَدٍ قال: حدّثني سليمان بن بلال قال: حدّثني جعفر بن محمّد قال: سمعتُ رجلًا من الأنصار يحدّث أبى عن هُنيّ مولى عمر بن الخطّاب، قال: كنتُ أول شئٍ مع معاوية على عليّ فكان أصحاب معاوية يقولون: لا والله لا نقتل عمّارًا أبدًا، إنْ قتلناه فنحن كما يقولون. فلمّا كان يوم صفّين ذهبتُ أنْظُرُ في القتلى فإذا عمّار بن ياسر مقتول. فقال هُنيّ فجئتُ إلى عمرو بن العاص وهو على سريره؛ فقلت: أبا عبد الله! قال: ما تشاء؟ قلتُ: انْظُرْ أكلّمْكَ، فقامَ إليّ؛ فقلت: عمّار بن ياسر ما سمعتَ فيه؟ فقال: قال رسول الله، - صلى الله عليه وسلم -، تقتله الفئة الباغية. فقلت: هو ذا والله مقتولٌ. فقال: هذا باطل. فقلت: بَصُرَ به عينى مقتولٌ. قال: فانْطَلِقْ فَأرِنِيه. فذهبتُ به فأوقفته عليه فساعةَ رآه انتُقع لونه، ثمّ أعرض في شقّ وقال: إنّما قَتَلَه الذي خَرَجَ به. @yekaye
☀️۴۲) دو واقعه فوق (روایات ۴۰ و ۴۱) در این روایت از حنظلة بن خویلد که در بسیاری از کتب اهل سنت آمده جمع شده است. وی می گوید: من نزد معاویه بودم که دو نفر آمدند که در مورد سر عمار با هم نزاع می کردند و هریک مدعی بود که من او را کشتم. عبدالله پسر عمروعاص گفت: پیشنهاد می‌کنم که هریک از شما به نفع دیگری کنار بکشد زیرا من از رسول الله شنیدم (یا: پدرم از رسول الله ص شنیده است) که می فرمود: «الفئة الباغيه: جماعت ستمگر» او را به قتل می‌رسانند! معاویه [خطاب به عمروعاص] گفت: آیا نمی‌خواهی شر این [پسر] دیوانه‌ات را از سر ما کم کنی؟! اصلا تو چرا با ما آمده‌ای؟! گفت؛ پدرم شکایت مرا به رسول الله ص برد و رسول الله ص به او فرمود: مادام که پدرت زنده است از او اطاعت کن و خلافش رفتار نکن؛ پس من همراه شما آمدم اما نمی‌جنگم. 📚مسند أحمد، ج11، ص523 و ص۹۶ ؛ 📚السنن الكبرى (النسائي)، ج7، ص468 ؛ 📚مصنف ابن أبي شيبة، ج21، ص520 ؛ الطبقات الكبير، ج3، ص234 حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ هَارُونَ ، أَخْبَرَنَا الْعَوَّامُ، حَدَّثَنِي أَسْوَدُ بْنُ مَسْعُودٍ، عَنْ حَنْظَلَةَ بْنِ خُوَيْلِدٍ الْعَنْزِيِّ، قَالَ: بَيْنَمَا أَنَا عِنْدَ مُعَاوِيَةَ، إِذْ جَاءَهُ رَجُلَانِ يَخْتَصِمَانِ فِي رَأْسِ عَمَّارٍ، يَقُولُ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا: أَنَا قَتَلْتُهُ. فَقَالَ عَبْدُ اللهِ بْنُ عَمْرٍو: لِيَطِبْ بِهِ أَحَدُكُمَا نَفْسًا لِصَاحِبِهِ، فَإِنِّي سَمِعْتُ - يَعْنِي - رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ [قَالَ عَبْدُ اللهِ بْنُ أَحْمَدَ] : " كَذَا قَالَ أَبِي: يَعْنِي رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ " يَقُولُ: " تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ ". فَقَالَ مُعَاوِيَةُ: أَلَا تُغْنِي عَنَّا مَجْنُونَكَ يَا عَمْرُو؟ فَمَا بَالُكَ مَعَنَا؟ قَالَ: إِنَّ أَبِي شَكَانِي إِلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ لِي رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: " أَطِعْ أَبَاكَ مَا دَامَ حَيًّا، وَلَا تَعْصِهِ " فَأَنَا مَعَكُمْ وَلَسْتُ أُقَاتِلُ. @yekaye
🔹۴۳) مصداق دیگری از این واقعه (ایجاد تردید در لشکر معاویه به خاطر شهادت عمار) خزیمة بن ثابت است که برخی نقل‌های مربوط به وی در اینجا تقدیم می‌شود: ☀️الف. محمد بن عماره، نوه خزیمة بن ثابت می گوید: پدربزرگم [=خزیمة بن ثابت] از زمان جنگ جمل سلاحش را بیرون نیاورده بود تا اینکه عمار در جنگ صفین کشته شد؛ آنگاه بود که شمشیرش را برکشید و جنگید تا کشته شد. می‌گفت: از رسول الله ص شنیدم که می‌فرمود: عمار را «الفئة الباغيه: جماعت ستمگر» به شهادت می‌رسانند. 📚مسند أحمد، ج36، ص198، ح21873؛ 📚مصنف ابن أبي شيبة، ج21، ص533، ح40683 حَدَّثَنَا يُونُسُ، وَخَلَفُ بْنُ الْوَلِيدِ، قَالَا: حَدَّثَنَا أَبُو مَعْشَرٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ بْنِ خُزَيْمَةَ بْنِ ثَابِتٍ، قَالَ: مَا زَالَ جَدِّي، كَافًّا سِلَاحَهُ يَوْمَ الْجَمَلِ حَتَّى قُتِلَ عَمَّارٌ بِصِفِّينَ، فَسَلَّ سَيْفَهُ، فَقَاتَلَ حَتَّى قُتِلَ. قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: " تَقْتُلُ عَمَّارًا ‌الْفِئَةُ ‌الْبَاغِيَةُ ". ☀️ب. زهری این واقعه را با طول و تفصیل بیشتری از قول عماره پسر خزیمة بن ثابت می‌آورد. وی گفته است: خزیمة بن ثابت جنگ جمل را شاهد بود اما شمشیرش را از غلاف درنیاورد [= وارد جنگ نشد] و در جنگ صفین هم حاضر بود و می‌گفت من هرگز شمشیرم را از نیام برنکشم تا اینکه عمار کشته شود و ببینم چه کسی او را می کشد؛ چرا که از رسول الله ص شنیدم که می‌فرمود: عمار را «الفئة الباغيه: جماعت ستمگر» به شهادت می‌رسانند. پس چون عمار کشته شد، خزیمه گفت: الان گمراهی آشکار شد؛ و وارد میدان جنگ شد و جنگید تا به شهادت رسید. و کسی که عمار را کشت ابوغاذیة مزنی بود که وی را با نیزه‌ای هدف قرار داد و وی در آن روز در حالی که بر کجاوه‌ای سوار بود می‌جنگید؛ و او در سن ۹۴ سالگی به شهادت رسید. پس چون بر زمین افتاد مرد دیگری رسید و سرش را برید و بین آن دو نزاعی درگرفت و هریک می گفتند که من او را کشتم. عمروعاص گفت: به خدا سوگند دارند بر سر جهنم رفتن نزاع می‌کنند! و معاویه این را شنید؛ چون آن دو نفر رفتند به عمروعاص گفت: چنین موضعگیری‌ای از تو عجیب است؛ اینان جانشان را فدای ما می‌کنند و تو می گویی بر سر جهنم رفتن نزاع می‌کنند؟! عمرو گفت: ‌به خدا سوگند که همین طور است؛ به خدا سوگند خودت هم می دانی و من واقعا دلم می خواست بیست سال قبل مرده بودم و اینجا نبودم. و از ابن ابی عون هم روایت شده که می‌گفت: عمار در سن ۹۱ سالگی به شهادت رسید و تولدش قبل از پیامبر ص بود؛ و سه نفر به وی هجوم آوردند: عُقبة بن عامر جُهَني و عمر بن حارث خولاني و شريك بن سَلَمَة مرادي؛ همه با هم به او حمله کردند و او می‌گفت: اگر ما را بزنید که تا نخلستان‌هاى هجر (نام شهري است در يمن یا بحرین)، عقب برویم همچنان می دانم که من بر حقم و شما بر باطلید؛ پس آنان با هم به وی حمله کردند و او را به شهادت رساندند. و برخی از مردم بر این گمانند که عقبة‌بن عامر وی را به قتل رساند و این همان کسی است که به امر عثمان عمار را کتک زده بود 📚‌‌الطبقات الكبير، ج3، ص239-240 ☀️ج. به مناسبت این جملات اخیر عمار بی‌مناسبت نیست که به این تعبیرش که در جاهای دیگر روایت شده هم اشاره شود: زهری با دو سند مختلف از عبدالله بن سلمة روایت کرده است که: عمار یاسر را در جنگ صفین دیدم که پیرمردی گندمگون بود که شمشیر به دست می‌غرید؛ نگاهش به عمروعاص افتاد که پرچم به دست او بود و گفت: این پرچمی است که سه بار در رکاب رسول الله ص با آن چنگیدم و این دفعه چهارم است؛ به خدا سوگند اگر ما را بزنند که تا نخلستان‌هاى هجر (نام شهري است در يمن یا بحرین)، عقب برویم همچنان می دانم که ما بر حقیم و آنان در گمراهی‌اند. و این مضمون را با سه سند دیگر از قول برخی دیگر از حاضران در جنگ صفین هم روایت کرده است. 📚الطبقات الكبير، ج3، ص237-239 @yekaye سند و متن روایات فوق: https://eitaa.com/yekaye/9682
سند و متن روایات بند ۴۳ ☀️ الف. حَدَّثَنَا يُونُسُ، وَخَلَفُ بْنُ الْوَلِيدِ، قَالَا: حَدَّثَنَا أَبُو مَعْشَرٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ بْنِ خُزَيْمَةَ بْنِ ثَابِتٍ، قَالَ: مَا زَالَ جَدِّي، كَافًّا سِلَاحَهُ يَوْمَ الْجَمَلِ حَتَّى قُتِلَ عَمَّارٌ بِصِفِّينَ، فَسَلَّ سَيْفَهُ، فَقَاتَلَ حَتَّى قُتِلَ. قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: " تَقْتُلُ عَمَّارًا ‌الْفِئَةُ ‌الْبَاغِيَةُ ". 📚مسند أحمد، ج36، ص198، ح21873؛ 📚مصنف ابن أبي شيبة، ج21، ص533، ح40683 ☀️ب. أخبرنا محمّد بن عمر، حدّثني عبد الله بن الحارث بن الفُضيل عن أبيه عن عُمارة بن خُزيمة بن تابت قال: شهِدَ خُزيمة بن ثابت الجمل وهو لا يسُلّ سيفًا، وشَهِدَ صفّين وقال: أنا لا أصلُ أبدًا حتَّى يُقتَل عمّارٌ فأنْظُرَ مَن يَقْتلُه، فإنّى سمعتُ رسول الله ص يقول تقتُلُهُ الفئَةُ الباغية. قال فلمّا قُتل عمّار بن ياسر قال خُزيمة: قد بانت لي الضّلالة. واقترب فقاتل حتَّى قُتل. وكان الّذى قتل عمّار بن ياسر أبو غادية المُزَنى، طعنه برمح فسقط وكان يومئذ يقاتل في محَفَّة، فقُتل يومئذٍ وهو ابن أربع وتسعين سنة. فلمّا وقع أكبّ عليه رجلٌ آخر فاحتزّ رأسه، فأقبلا يختصمان فيه، كلاهما يقول أنا قتلتُه. فقال عمرو بن العاص: والله إنْ يختصمان إلّا في النّار. فسمعها منه معاوية، فلمّا انصرف الرجلان قال معاوية لعمرو بن العاص: ما رأيتُ مثلَ ما صنعتَ، قومٌ بَذَلوا أنْفُسَهم دونَنَا تَقولُ لهما إنّكما تختصمان في النّار، فقال عمرو: هو والله ذاك، والله إنّك لَتَعْلَمُه وَلَوَدِدْتُ أنّى مِتّ قبل هذه بعشرين سنة. قال: أخبرنا محمّد بن عمر قال: أخبرنا عبد الله بن جعفر عن ابن أبي عون قال: قُتل عمارٌ، رحمه الله، وهو ابن إحدى وتسعين سنة، وكان أقدَمَ في الميلاد من رسول الله ص وكان أقْبَلَ إليه ثلاثَةُ نفر: عُقبة بن عامر الجُهَنيّ وعمر بن الحارث الخولانيّ وشَريك بن سَلَمَة المراديّ، فانْتَهَوْا إليه جميعًا وهو يقول: والله لو ضربتمونا حتَّى تَبْلُغوا بنا سَعَفَاتِ هَجَرَ لعلمتُ أنّا على حَقّ وأنْتُم على باطل. فحَمَلوا عليه جميعًا فقتلوه. وزعم بعض النّاس أنّ عقبة بن عامر هو الذي قتل عمّارًا، وهو الّذى كان ضَرَبه حين أمَرَه عثمان بن عفّان. ويقال بل الّذى قتله عمر بن الحارث الخولانيّ. 📚‌‌الطبقات الكبير، ج3، ص239-240 ☀️ج. قال: أخبرنا أبو داود الطيالسيّ قال: أخبرنا شُعبة قال: أنبأنا عمرو بن مُرّة قال: سمعتُ عبد الله بن سلمة يقول: رأيتُ عمّار بن ياسر يوم صفّين شيخًا آدم في يده الحَرْبَةُ، وإنّها لَتَرْعَدُ، فنظر إلى عمرو بن العاص ومعه الرّاية فقال: إنّ هذه راية قد قاتلتُ بها مع رسول الله ص ثلاثَ مَرّاتٍ وهذه الرابعة، والله لو ضربونا حتَّى يُبَلّغونا سَعَفَاتِ هَجَرَ لَعَرَفْتُ أنّ مَصْلَحَتَنَا على الحقِّ وأنّهم على الضّلالة. قال: أخبرنا يحيَى بن عبّاد قال: أخبرنا شعبة قال: حدّثني عمرو بن مُرّة قال: سمعتُ عبد الله بن سلمة قال: رأيتُ عمّار بن ياسر يوم صفّين شيخًا آدم طُوالًا والحربة بيده، وإدّ يده لَتَرْعَشُ وهو يقول: والذى نفسى بيده لو ضربونا حتَّى يُبلّغونا سَعَفَاتِ هجر لعرفتُ أنّ مصلحتنا على الحقّ وأنّهم على الباطل. قال، وبيده الرّاية، فقال: إنّ هذه الرّاية قد قاتلتُ بها بين يدى رسول الله ص مرّتين وإنّ هذه لَلثَّالِثَة قال: أخبرنا الفضل بن دُكين قال: أخبرنا موسى بن قيس الحضرمى عن سلمة بن كُهَيل قال: قال عمّار بن ياسر يومَ صفّين: الجنَّة تحتَ البارقة، الظّمْآنُ قد يَرِدُ الماءَ الماءُ مَوْرُودٌ، اليومَ ألْقَى الأحِبّةَ محمّدًا وحِزْبه، والله لو ضربونا حتَّى يُبلّغونا سعفات هَجَرَ لعلمتُ أنّا على حقّ وأنّهم على باطل، والله لقد قاتلتُ بهذه الرّاية ثلاث مرّات مع رسول الله ص وما هذه المرّة بأبَرّهنّ ولا أتْقَاهُنّ. قال: أخبرنا محمّد بن عمر، حدّثني يعقوب بن عبد الله القُمّيّ عن جعفر بن أبى المغيرة عن سعيد بن عبد الرّحمن بن أبْزى عن أبيه عن عمّار بن ياسر أنّه قال وهو يسير إلى صفّين على شطّ الفرات: اللهمّ إنّهُ لَوْ أعْلَمُ أنّه أرضى لك عنى أنْ أرمى بنفسى من هذا الجبل فأتَرَدّى فأسْقُطَ فعلتُ، ولو أعلمُ أنّه أرضى لك عنى أنْ أوقد نارًا عظيمة فأقعَ فيها فعلتُ، اللهُمّ لو أعلم أنّه أرضى لك عنّى أنْ ألقىَ نفسى في الماء فأُغْرِقَ نفسى فعلتُ، فإنى لا أُقاتل إلّا أريد وَجهك، وأنا أرجو أنْ لا تُخَيّبَنى، وأنا أريدُ وَجْهَكَ. قال: أخبرنا محمّد بن عمر، حدّثني من سمع سلمة بن كُهيل يُخبرُ عن أبي صادق عن ربيعة بن ناجد قال: سمعتُ عمّار بن ياسر هو بصفّين يقول: الجنّةُ تحت البارقة، والظّمْآنُ يَرِدُ الماءَ، والماءُ مورود، اليوم ألْاقَى الأحِبّةَ محمّدًا وحِزْبَه، لقد قاتلتُ صاحبَ هذه الراية ثلاثًا برسول الله وهذه الرابعة كإحداهنّ. 📚الطبقات الكبير، ج3، ص237-239 @yekaye
☀️۴۴) زهری از قول افراد متعددی واقعه به شهادت رساندن عمار را آورده است؛ که نشان می دهد قاتلان وی با علم به حدیث نبوی مذکور به این عمل شنیع اقدام کردند. 💢طبق اسناد وی کلثوم بن جبر روایت کرده است: من در قریه قصب نزد عبدالأعلی پسر عبدالله بن عامر* بودم که به او خبر دادم ابوغادیه جهنی اذن ورود می خواهد. عبدالأعلی گفت: وارد شود. وی وارد شد در حالی که او جامه‌های کوتاهی بر تن داشت؛ و وی شخصی بلندقامت با قیافه‌ای متفاوت بود که گویی از این امت نیست. وقتی نشست تعریف کرد که من [شخصا] ‌با رسول الله ص بیعت کردم. گفتم:‌با همین دستت؟ گفت: ‌بله؛ و وی در روز [بیعت] عقبه (بیعتی که عده‌ای از اهل مدینه قبل از هجرت رسول الله ص با ایشان انجام دادند) برایمان خطبه‌ای خواند و فرمودند: ای مردم! همانا خونتان و اموالتان بر همدیگر حرام است تا زمانی که پروردگارتان را ملاقات کنید همانند حرمت امروز در این ماه [حرام] در این سرزمین حرم. آیا مطلب را به شما رساندم. گفتیم: بله. فرمود: خدایا شاهد باش. سپس فرمود: مواظب باشید که بعد از من کافر نشوید که همدیگر را بکشید. سپس مطالب دیگری برایمان تعریف کرد تا بدینجا رسید که گفت: ما عمار را در میان خودمان خیلی مهربان و دوست‌داشتنی می دانستیم تا زمانی که در مسجد قبا بودم و دیدم می‌گوید: این نعثل همان عثمان است.** پس به دور و بر خودم نگاه کردم و اگر یارانی پیدا می کردم او را چنان زیر لگد می گرفتم که کشته شود و با خودم گفتم: خدایا مرا بر عمار مسلط کن. پس در جنگ صفین دیدمش که در زمره اولین گردان سپاه قرار دارد. در اواسط صفین بود که یکبار دیدم وی بی‌پناه مانده است پس با نیزه‌ام ضربه‌ای به ران پایش وارد کردم؛‌ از درد به خود پیچید و کلاهخود را لحظه‌ای از سر برداشت پس صربه‌ای زدم و سرش از تن جدا کردم. راوی می گوید: آدمی گمراهتر از او در عمرم ندیده‌ام. خودش از پیامبر ص آن سخنان را شنیده بود و آنگاه به قتل عمار اقدام کرد. [راوی ادامه می‌دهد] ابوغادیه آبی خواست. در لیوانی شیشه‌ای برایش آب آوردند؛ از نوشیدن آن خودداری کرد تا در قدحی برایش آب آوردند. شخصی که بالای سر امیر ایستاده بود گفت: از این دستها در تعجبم! در خصوص نوشیدن آب در لیوان شیشه‌ای ورع پیشه می کند اما در کشتن عمار ورع ندارد! 💢زهری سپس با سند دیگری روایت می‌کند که ابوغادیه گفت: شنیدم که عمار یاسر درباره عثمان بدگویی می‌کند و در مدینه او را دشنام می‌دهد؛ با خودم قرار گذاشتم که او را بکشم و گفتم: اگر خداوند فرصتش را برایم فراهم آورد حتما او را خواهم کشت. در اثتای جنگ موقعیتی پیش آمد و به وی حمله کردم و نیزه‌ای بر ران وی فرو کردم و او بر زمین افتاد و وی را کشتم. و خبر به عمروعاص دادند: گفت از رسول الله شنیدم که می‌فرمود: قاتل او (کسی که با او می‌جنگد) و سلب‌کننده او (کسی که بعد از کشتنش اموال وی را به غنیمت می‌برد) در آتشند. به عمروعاص گفته شد: خوب: تو خودت با او جنگیدی. پاسخ داد: همانا فرموده بود کسی که با او بجنگد و اموالش را به غنیمت ببرد. [یعنی من فقط با او جنگیدم ولی اموالش را به غنیمت نبردم؛‌پس مشمول حدیث پیامبر ص نمی‌شوم!!!] 👇ادامه روایت به همراه پی‌نوشت‌ها 👈 https://eitaa.com/yekaye/9685
ادامه روایت ۴۴ 💢زهری در ادامه روایت دیگری هم آورده است که: چون جنگ در دو صف به وقوع پیوست و داشتند به فنا می‌رفتند، معاویه گفت: این روزی است که عرب در آن به فنا می‌رود، مگر آن که سبکیِ‌ آن بنده آنان را دریابد*** و مقصودش عمار بن یاسر بود. و این نبرد شدید سه شبانه‌روز ادامه داشت که آخرش لیلة الهریر**** بود و چون روز سوم شد عمار به هاشم بن عتبة بن أبي وقّاص که پرچم را به دست داشت گفت: حمله کن پدر و مادرم به فدایت. هاشم گفت: ای عمار، خدا تو را بیامرزد. تو مردی هستی که از جنگ اندک هراسی نداری و من هم با پرچم آرام آرام خیز برمی دارم که با این روش بدانچه می‌خواهم برسم؛ و اگر من بترسم از هلاک شدن ایمن نخواهم بود [کنایه از اینکه اگر حمله نمی‌کنم از روی ترس نیست]. پس مادام چنین می کرد تا اینکه موقعیتی پیش آمد و حمله کرد و عمار هم در گردان خود برخاست و گردان ذوالکلاء هم به سوی او حمله‌ور شدند، پس با یکدیگر جنگیدند و همه کشته شدند و دو گردان ریشه کن شدند. و حوی سکسکی و ابوغادیه مزنی با هم به سوی عمار یورش آوردند و او را کشتند. از ابوغادیه سوال شد که چگونه او را کشتید؟ گفت: چون با گردان خود به ما نزدیک شد و ما هم در گردان خودمان به سراغش رفتیم بیرون آمد و مبارز طلبید؛ پس مردی از اهالی سکاسک به مقابلش رفت و شمشیرهایشان درهم‌پیچید و عمار آن سکسکی را کشت و دوباره مبارز طلبید و من سراغش رفتم و دو ضربه بین ما رد و بد شد و دستش ضعیف شده بود، ضربه ای دیگر به او زدم و افتاد، پس با شمشیر او را زدم تا جان داد. و مردم ندا دادند: ابوالیقظان [= کنیه عمار] را کشتى، خدا تو را بکشد! گفتم: بروید پی کارتان، که به خدا قسم، برای من مهم نیست که اصلا کی هستی و به خدا قسم آن زمان او را نمی شناختم. محمد ین منتشر گفت: ای ابوالغادیه! دشمنت روز قیامت مازُنْدَرُ [ = شخص قوی هیکل] خواهد بود و او خندید چرا که ابوالغادیه پیرمردی درشت‌اندام بود. و علی ع وقتی عمار به شهادت رسید فرمود: همانا هر مسلمانی که کشته شدن عمار بر او ناگوار نباشد و به خاطر این مصیبت دردی عظیم احساس نکند انسانی غیررشید است؛ خداوند عمار را رحمت کند روزی که اسلام آورد و خداوند عمار را رحمت کند روزی که کشته شد و خداوند عمار را رحمت کند روزی که زنده برانگیخته خواهد شد؛ همانا بارها عمار را دیدم که از اصحاب رسول الله ص چهارنفر کنارش نبود مگر اینکه عمار چهارمی آنها بود و پنج نفر کنار رسول الله ص نبود مگر اینکه عمار پنجمی آنان بود؛ و احدی از قدیمی‌های اصحاب رسول الله ص شک ندارد که [بنا به وعده رسول الله ص] بهشت بر عمار واجب شده بود آن هم نه یک بار و دوبار [یعنی رسول الله ص چندین بار این سخن را تکرار کرده بود] ؛ ‌پس بهشت بر عمار گوارا باشد؛ و گفته شده که عمار همراه حق است و حق با اوست و عمار هرجا حق بگردد همان سو می‌گردد و قاتل عمار در جهنم است. ✅پی‌نوشت‌ها: * عبدالله بن عامر والی عثمان در بصره بود که حضرت علی ع او را عزل کرد و او در تجهیز سپاه جمل علیه حضرت علی ع نقش جدی داشت و بعدا یکی از فرماندهان معاویه در جنگ صفین و نیز جنگ با امام حسن ع شد و معاویه دوباره حکومت بصره را به وی سپرد. (ر.ک: ویکی شیعه؛ عبدالله بن عامر) ** نعثل اسم یهودی پیری در مدینه بود که عایشه و برخی از محاصره کنندگان عثمان، وی را نعثل خطاب می‌کردند کنایه از اینکه با این کارهایش از دین اسلام برگشته و شبیه یهودیان شده است. برای مشاهده منابع اهل سنت درباره نعثل نامیده شدن عایشه، ر.ک: http://alhassanain.org/arabic/?com=content&id=4329 *** إلا أنْ تُدركهم فيه خِفّةُ العَبْدِ، يعني عمّار بن ياسر: ظاهرا مقصودش از این جمله آن است که: مگر اینکه امثال عمار یاسر از این هجومهای شدید و تهییج رزمندگان سپاه علی ع علیه ما دست بردارند. **** لیلة الهریر، شبی بود که در جنگ صفین نبرد به اوج خود رسید و فردایش به پیشنهاد عمروعاص لشکر معاویه قرآن‌ها را بر سر نیزه زدند و تقاضای حکمیت کردند. 📚‌‌الطبقات الكبير، ج3، ص240-242 @yekaye سند و متن روایت: https://eitaa.com/yekaye/9687
سند و متن روایت زهری از شهادت عمار (روایت ۴۴) قال: أخبرنا عفّان بن مسلم ومسلم بن إبراهيم وموسى بن إسماعيل قالوا: أخبرنا ربيعة بن كلثوم بن جَبْر قال: حدّثني أبى قال: كنْتُ بواسِطِ القَصَبِ عند عبد الأعلى بن عبد الله بن عامر فقلتُ: الإذْنَ، هذا أبو غادية الجُهنى. فقال عبد الأعلى: أدْخِلوه، فَدَخَلَ عليه مُقَطّعاتٌ لَهُ فإذا رجلٌ طُوال ضَرْبٌ من الرجال كأَنّه ليس من هذه الأمّة، فلمّا أن قعد قال: بايعتُ رسول الله ص قلتُ: بيَمينك؟ قال: نعم، وخَطَبَنا رسول الله ص يوم العَقَبَة فقال: يا أيها النّاس ألا إنّ دماءكم وأموالكم حرامٌ عليكم إلى أن تَلْقَوْا ربّكم كحُرْمَةِ يَوْمكم هذا في شهركم هذا في بَلَدِكم هذا، ألا هَلْ بَلّغْتُ؟ فقلنا: نعم، فقال: اللهُمّ اشْهَدْ، ثمّ قال: ألا لا تَرْجعوا بعدى كُفّارًا يَضْرِبُ بعضكم رِقابَ بعض، قال ثمّ أتْبَعَ ذا فقال: إنّا كُنّا نَعُدّ عمّار بن ياسر فينا حَنانًا، فبينا أنا في مسجد قُباءَ إذ هو يقول: ألا إنّ نَعْثَلًا هذا لعثمان، فألْتَفِتُ فلو أجِدُ عليه أعْوانًا لَوَطِئْتُه حتَّى أقْتُله، قال قلت اللهُمّ إنّك إنْ تَشأُ تُمَكّنّى من عمّار، فلمّا كان يوم صفّين أقبل يستنّ أوّلَ الكتيبة رجلًا حتَّى إذا كان بين الصفّين فأبْصَرَ رجلٌ عَوْرَةً فطعنه في ركبته بالرمح فعثر فانكشف المِغْفَرُ عنْه، فضربتُه فإذا رأس عمّار. قال: فلم أرَ رجلًا أبْيَنَ ضَلالَةً عندي منه، إنّه سمع من النّبيّ، عليه السلام، ما سمع ثمّ قَتَلَ عَمّارًا. قال واستسقى أبو غادية فأُتى بماء في زُجاجٍ فأبَى أن يشرب فيها، فأُتىَ بماءٍ في قَدَحٍ فَشَرب، فقال رجلٌ على رأس الأمير قائمٌ بالنّبطيّة: أوى يد كفتا يَتَوَرّعُ عن الشراب في زجاج ولم يتورّع عن قتل عمّار. 💢قال: أخبرنا عفّان بن مسلم قال: أخبرنا حمّاد بن سلمة قال: أخبرنا أبو حفص وكلثوم بن جَبْر عن أبي غادية قال: سمعتُ عمّار بن ياسر يقع في عثمان يَشْتِمُه بالمدينة قال: فتوعّدتُه بالقتل قلت: لئنْ أمكننى الله منك لأفْعَلَنّ. فلمّا كان يومُ صفّين جَعَلَ عمّار يحمل على النّاس، فقيل هذا عمّارٌ، فرأيتُ فُرْجة بين الرّئَتَين وبين الساقين، قال فحملتُ عليه فطعنتُه في ركبته، قال: فوقع فقتلتُه. فقيل قتلت عمّار بن ياسر. وأُخبر عمرو بن العاص فقال: سمعتُ رسول الله ص يقول إنّ قاتله وسالبه في النّار، فقيل لعمرو بن العاص: هو ذا أنت تُقاتله، فقال: إّنما قال قاتله وسالبه. 💢قال: أخبرنا محمّد بن عمر وغيره قالوا: لمّا استلحم القتالُ بصفّين وكادوا يتفانَوْنَ قال معاوية: هذا يومٌ تفانى فيه العرب إلا أنْ تُدركهم فيه خِفّةُ العَبْدِ، يعني عمّار بن ياسر، قال وكان القتال الشديد ثلاثةَ أيّام ولياليَهنّ، آخرُهن ليلةُ الهَرير، فلمّا كان اليومُ الثالث قال عمّار لهاشم بن عتبة بن أبي وقّاص ومعه اللّواءُ يومئذٍ: احْمِلْ فِدَاكَ أبى وأمّى! فقال هاشم: يا عمّار رحمك الله إنّك رجلٌ تَسْتَخِفّكَ الحَرْبُ وإنى إنّما أزحفُ باللّواء زَحفًا رَجاءَ أن أبلغَ بذلك ما أريد، وإنى إن خَفَفْتُ لم آمَنِ الهَلَكَةَ. فَلَمْ يَزَلْ به حتَّى حَمَلَ فَنَهَضَ عمّار في كتيبته فنهض إليه ذو الكلاع في كتيبته فاقتتلوا فقُتلا جميعًا واستُؤصِلت الكتيبتان، وَحَمَلَ على عمّار حُوَيّ السّكسَكِيّ وأبو الغادية المُزَنيّ وقَتَلاه، فقيل لأبى الغادية: كيْفَ قَتَلْتَه؟ قال: لمّا دَلَفَ إلينا في كتيبته ودلفنا إليه، نادى هل من مُبارزٍ، فَبَرَزَ إليه رجلٌ من السكاسك فاضطربا بسيفيهما فقَتَلَ عمّارٌ السّكسكيَّ، ثمّ نادى مَنْ يُبارِز، فَبَرَزَ إليه رجُل من حِمْيَرَ فاضطربا بسيفيهما فقتل عمّار الحميريَّ وأثْخَنَه الحميريّ، ونادى مَنْ يُبارِزُ، فبرزتُ إليه فاختلفنا ضَرْبَتَيْن، وقد كانت يده ضَعُفَتْ فأنْتَحى عليه بضربة أُخرى فسقط فضربتُه بسيفى حتَّى بَرَدَ. قال ونادى النّاسُ: قتلتَ أبا اليَقْظان قَتَلَك الله! فقلت اذْهَبْ إليكَ فوالله ما أُبالى من كنتَ، وبالله ما أعرفُه يومئذٍ. فقال له محمّد بن المنْتَشِر: يا أبا الغادية خَصْمُك يوم القيامة مازُنْدَرُ، يعني ضخمًا، قال فضحك، وكان أبو الغادية شيخًا كبيرًا جسيمًا أدْلَمَ، قال: وقال عليّ حين قُتل عمّار: إنّ امْرأ من المسلمين لم يَعْظُمْ عليه قَتْلُ ابن ياسر وتَدْخُل به عليه المصيبةُ الموجعةُ لَغيرُ رَشيدٍ، رَحِمَ الله عمّارًا يومَ أسْلَمَ، ورحم الله عمّارًا يومَ قُتِلَ، ورحم الله عمّارًا يومَ يُبْعَثُ حيًّا، لقد رأيتُ عمّارًا وما يُذْكَرُ من أصحاب رسول الله ص أربعةٌ إلّا كان رابعًا ولا خمسةٌ إلّا كان خامسًا، وما كان أحدٌ من قدماء أصحاب رسول الله يشكّ أنّ عمّارًا قد وَجَبَتْ له الجنّة في غير موطن ولا اثنين، فهَنيئًا لعمّار بالجنّة، ولقد قيل إنّ عمّارًا مع الحقّ والحقّ معه، يَدورُ عمّار مع الحقّ أينما دار، وقاتلُ عمّار في النّار. 📚‌‌الطبقات الكبير، ج3، ص240-242 @yekaye
🔹د. سایر وعده‌های رسول الله ص به بهشتی بودن عمار در روایت قبل از امیرالمومنین ع نقل شد که وعده پیامبر ص به بهشتی بودن عمار منحصر به یکبار و دوبار نبوده است بلکه در مواطن متعددی این وعده را داده‌اند. معروفترین وعده که قبلا با اسناد مختلف اشاره شد وعده در هنگام بنای مسجد النبی بود. در اینجا از باب نمونه دو مورد دیگر از این وعده‌های رسول الله ص به شهادت عمار که در منابع اهل سنت آمده تقدیم می‌شود: @yekaye
☀️45) الف. از عمرو بن میمون روایت شده است که مشرکان [مکه] عمار را با آتش شکنجه می دادند و رسول الله ص بر او می‌گذشت و دستی بر سر او می‌کشید و می‌فرمود: «ای آتش سرد و سلامت شو» (انبیاء/۶۹) بر عمار همان گونه که بر ابراهیم چنین شدی؛ ولی [نه این مشرکان، بلکه] «الفئة الباغيه: جماعت ستمگر» تو را به قتل می‌رسانند.» ☀️ب. همچنین از عثمان بن عفان و یوسف مکی و ابن عون روایت شده است که رسول الله ص بارها بر عمار یاسر و پدرش [یاسر] و مادرش [سمیه] که به دست مشرکان مکه شکنجه می‌شدند گذشت و به آنان فرمود: صبر پیشه کنید؛ خدایا خاندان یاسر را بیامرز؛ و می‌دانم که آمرزیده‌ای؛ یا می‌فرمود: ای خاندان عمار بر شما بشارت باد که وعده‌گاه شما بهشت است. ☀️ج. و از ابن عون روایت شده که پیامبر ص بر عمار گذشت و دید که [به خاطر عذاب وجدان] می‌گرید. فرمود: آیا کفار تو را گرفتند و در آب [تا حد خفه شدن] فروبردند و نگهداشتند و تو چنین و چنان [سخنانی که کافران راضی شوند و از تو دست بردارند] گفتی؟ [ناراحت نباش] و اگر باز هم سراغت آمدند همانها را به آنها بگو. 📚الطبقات الكبير، ج3، ص230؛ همچنین در: 📚تاريخ الإسلام (ذهبی)، ج3، ص571-572 ؛ 📚أنساب الأشراف للبلاذري، ج1، ص167 ☀️الف. قال: أخبرنا يحيَى بن حمّاد قال: أخبرنا أبو عَوَانَة عن أبي بَلْج عن عمرو بن ميمون قال: أحرق المشركون عمّار بن ياسر بالنّار قال: فكان رسول الله ص يَمُرّ به ويُمِرّ يده على رأسه فيقول: «يَانَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا» [الأنبياء/69] على عمّار كما كنت على إبراهيم، تَقْتُلُكَ ‌الفِئَةُ ‌الباغيَة. ☀️ب. قال: أخبرنا مسلم بن إبراهيم وعمرو بن الهيثم أبو قطن قالا: أخبرنا القاسم بن الفضل قال: أخبرنا عمرو بن مرّة الجَمَلى عن سالم بن أبي الجعد عن عثمان بن عفّان قال: أقبلتُ أنا ورسول الله ص آخذٌ بيدى نَتَماشى في البطحاء حتَّى أتينا على أبى عمّار وعمّار وأمّه وهم يُعَذَّبون، فقال ساسر: الدّهْرُ هَكَذا، فقال له النّبيّ ص: اصْبِرْ، اللهمّ اغْفِرْ لآلِ ياسر وقد فَعَلْتَ. قال: أخبرنا مسلم بن إبراهيم قال: أخبرنا هشام الدّسْتُوائيّ قال: أخبرنا أبو الزّبير أنّ النّبيّ ص مَرّ بآل عمّار وهم يُعذَّبون فقال لهم: أبْشِروا آلَ عمّار فإنّ مَوْعِدَكم الجنّة. قال: أخبرنا الفضل بن عَنْبَسَة قال: أخبرنا شعبة عن أبي بشر عن يوسف المكيّ أنّ النّبيّ ص مرّ بعمّار وأبى عمّار وأمّه وهم يُعَذَّبون في البطحاء فقال: أبْشِروا يا آل عمّار فإنّ موعدكم الجَنّة. ☀️ج. قال: أخبرنا إسماعيل بن إبراهيم عن ابن عون عن محمّد أنّ النّبيّ ص لقى عمّارًا وهو يبكى فجعل يمسح عن عينيه وهو يقول: أخَذَكَ الكُفّارُ فَغَطّوك في الماء فقلت كذا وكذا، فإن عادوا فقل ذاك لهم. @yekaye
☀️۴۶) الف. از ابوالبختری روایت شده است که: عمار در جنگ صفین گفت: مقداری شیر برایم بیاورید که بنوشم؛ که همانا رسول الله ص فرموده بود: آخرین جرعه‌ای که از دنیا می نوشی جرعه‌ای از شیر است. پس شیری برایش آوردند و آن را نوشید و دوباره پا به میدان گذاشت تا به شهادت رسید. 📚مسند أحمد، ج31، ص172، ح18880؛ 📚مصنف ابن أبي شيبة، ج21، ص534 ؛ 📚الطبقات الكبير، ج3، ص238 ؛ 📚أنساب الأشراف للبلاذري، ج1، ص172 حَدَّثَنَا وَكِيعٌ، حَدَّثَنَا سُفْيَانُ، عَنْ حَبِيبِ بْنِ أَبِي ثَابِتٍ، عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيِّ قَالَ: قَالَ عَمَّارٌ يَوْمَ صِفِّينَ: ائْتُونِي بِشَرْبَةِ لَبَنٍ، فَإِنَّ رَسُولَ اللهِ ص قَالَ: " آخِرُ شَرْبَةٍ تَشْرَبُهَا مِنَ الدُّنْيَا شَرْبَةُ لَبَنٍ "، فَأُتِيَ بِشَرْبَةِ لَبَنٍ فَشَرِبَهَا ثُمَّ تَقَدَّمَ فَقُتِلَ. ✅تبصره: شعیب أرنؤوط (محقق کتاب) در تعلیقه‌ای طولانی اظهار می‌دارد که این حدیث صحیح است هرچند با این سندش قابل مناقشه است، و در ادامه نام دهها منبع معتبر از اهل سنت را می‌آورد که این روایت با سندهای صحیح در آن آمده است (مسند أحمد، ج31، ص172-174). ☀️ب. زهری (و برخی دیگر از کتب روایی و تاریخی اهل سنت) پس از نقل روایت فوق، روایات زیر را هم درباره عمار می‌آورد: - عبدالرحمن بن أبزی می‌گوید: در مسیر جنگ صفین عمار در کنار شط فرات دعا می کرد و می‌گفت: خدایا اگر بدانم رضایت تو از من به این است که خودم را از بالای این کوه به پایین پرتاب کنم قطعا این کار را خواهم کرد؛ و اگر بدانم رضایت تو از من به این است که آتشی عظیم روشن کنم و خود را در آن بیفکنم قطعا چنین کنم؛ خدایا! اگر بدانم رضایت تو از من به این است که خود را در آب بیندازم و غرق کنم قطعا چنین کنم. من به این جنگ نیامدم مگر به خاطر اینکه رضایت تو را می‌خواستم؛ و من به تو امیدوارم پس مرا ناامید مگردان و من رضایت تو را می‌خواهم. - ربیعة بن ناجد می‌گفت: در صفین شنیدم که عمار چنین می‌گفت: بهشت زیر برق شمشیرهاست؛ و تشنه به آب می‌رسد؛ و آب هم روی خود را گشاده است. امروز دوستانم حضرت محمد ص و حزب او را ملاقات می کنم؛ سوگند که من در رکاب رسول الله ص سه بار با این پرچم [پرچم معاویه که در دست عمروعاص بود] جنگیدم و این بار هم که بار چهارم است همانند آن قبلی‌هاست. - ابومروان اسلمی روایت کرده است: در جنگ صفین در میان مردم ایستاده بودیم که دیدیم عمار بن یاسر از لشکر بیرون آمد - و آفتاب در حال غروب بود- و می‌گفت: کیست که به سوی خداوند برود؟ تشنه دارد به آب می رسد؛ بهشت زیر سایه شمشیرهاست؛ و امروز دوستانم را ملاقات می کنم؛ حضرت محمد ص و حزب او را ملاقات می کنم. - از لؤلؤة، کنیز أمّ الحَكَم، دختر عمار روایت شده است: روزی که عمار به شهادت رسید پرچم به دست هاشم بن عتبة بود؛ و بسیاری از لشکر علی ع تا عصر آن روز شهید شده بودند؛ پس عمار از پشت سر به هاشم نزدیک شد و از او پیشی گرفت و خورشید در حال غروب بود؛ و همراه عمار ظرفی از شیر بود و چون خورشید مخفی شد وی آن را نوشید و گفت: از رسول الله ص شنیدم که فرمود: آخرین توشه‌ات از دنیا ظرفی از شیر خواهد بود. سپس پیش رفت و جنگید تا به شهادت رسید و آن هنگام ۹۴ ساله بود. 📚الطبقات الكبير، ج3، ص238-239 @yekaye سند و متن روایت: https://eitaa.com/yekaye/9691
سند و متن روایات بند ۴۶ ☀️الف. حَدَّثَنَا وَكِيعٌ، حَدَّثَنَا سُفْيَانُ، عَنْ حَبِيبِ بْنِ أَبِي ثَابِتٍ، عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيِّ قَالَ: قَالَ عَمَّارٌ يَوْمَ صِفِّينَ: ائْتُونِي بِشَرْبَةِ لَبَنٍ، فَإِنَّ رَسُولَ اللهِ ص قَالَ: " آخِرُ شَرْبَةٍ تَشْرَبُهَا مِنَ الدُّنْيَا شَرْبَةُ لَبَنٍ "، فَأُتِيَ بِشَرْبَةِ لَبَنٍ فَشَرِبَهَا ثُمَّ تَقَدَّمَ فَقُتِلَ. 📚مسند أحمد، ج31، ص172، ح18880؛ 📚مصنف ابن أبي شيبة، ج21، ص534 ؛ 📚الطبقات الكبير، ج3، ص238 ؛ 📚أنساب الأشراف للبلاذري، ج1، ص172 ب. قال: أخبرنا محمّد بن عمر، حدّثني يعقوب بن عبد الله القُمّيّ عن جعفر بن أبى المغيرة عن سعيد بن عبد الرّحمن بن أبْزى عن أبيه عن عمّار بن ياسر أنّه قال وهو يسير إلى صفّين على شطّ الفرات: اللهمّ إنّهُ لَوْ أعْلَمُ أنّه أرضى لك عنى أنْ أرمى بنفسى من هذا الجبل فأتَرَدّى فأسْقُطَ فعلتُ، ولو أعلمُ أنّه أرضى لك عنى أنْ أوقد نارًا عظيمة فأقعَ فيها فعلتُ، اللهُمّ لو أعلم أنّه أرضى لك عنّى أنْ ألقىَ نفسى في الماء فأُغْرِقَ نفسى فعلتُ، فإنى لا أُقاتل إلّا أريد وَجهك، وأنا أرجو أنْ لا تُخَيّبَنى، وأنا أريدُ وَجْهَكَ. قال: أخبرنا محمّد بن عمر، حدّثني من سمع سلمة بن كُهيل يُخبرُ عن أبي صادق عن ربيعة بن ناجد قال: سمعتُ عمّار بن ياسر هو بصفّين يقول: الجنّةُ تحت البارقة، والظّمْآنُ يَرِدُ الماءَ، والماءُ مورود، اليوم ألْاقَى الأحِبّةَ محمّدًا وحِزْبَه، لقد قاتلتُ صاحبَ هذه الراية ثلاثًا برسول الله وهذه الرابعة كإحداهنّ. قال: أخبرنا محمّد بن عمر، حدّثني هاشم بن عاصم عن المنذر بن جَهْم قال: حدّثني أبو مروان الأسلميّ قال: شهدتُ صفّين مع النّاس، فبينا نحن وقوف إذ خرج عمّار بن ياسر وقد كادت الشمس أن تغرب وهو يقول: من رائحٌ إلى الله، الظّمآنُ يرِدُ الماءَ، الجَنّةُ تحت أطراف العوالى، اليوم ألْقى الأحِبّة: اليومَ ألْقى محمّدًا وحزْبَه. قالَ: أخبرنا محمّد بن عمر، حدّثني عبد الله بن أبي عُبيدة عن أبيه عن لؤلؤة مولاة أمّ الحَكَم بنت عمّار بن ياسر قالت: لمّا كان اليوم الذي قُتل فيه عمّار، والرّاية يَحْملها هاشم بن عُتبة، وقد قُتل أصحابُ عليّ ذلك اليوم حتَّى كانت العصر، ثمّ تَقَرّبَ عَمّارٌ من وراء هاشم يُقدّمه وقد جَنَحَت الشمس للغروب، ومع عَمّار ضَيْحٌ من لَبَنٍ، فكان وجوبُ الشمس أن يُفْطِرَ، فقال حين وَجَبَت الشمس وشَرِبَ الضّيْحَ: سمعتُ رسول الله ص يقول: آخر زادك من الدّنيا ضَيْحٌ من لَبَنٍ، قال: ثمّ اقتربَ فقاتل حتَّى قُتل، وهو يومئذٍ ابن أربع وتسعين سنة. 📚الطبقات الكبير، ج3، ص238-239 @yekaye
🔹ه. گناه عدم همراهی با حضرت علی ع در جنگ‌های ایشان بویژه صفین
☀️۴۷) ابی عشاقه می‌گوید: از عمار شنیدم که می‌گفت: از رسول الله شنیدم که فرمود: ای علی! تو با «الفئة الباغيه: جماعت ستمگر» خواهی جنگید در حالی که تو بر حق هستی؛ و کسی که آن روز تو را یاری نکند از من نیست. 📚تاريخ دمشق (لابن عساكر)، ج42، ص473؛ 📚مختصر تاريخ دمشق، ج18، ص56؛ 📚جامع الأحاديث (سیوطی) ج23، ص331 أخبرنا أبو الحسن سعد الخير بن محمد أنا أحمد بن محمد بن أحمد بن موسى أنا محمد بن أحمد بن عبد الرحمن الذكواني أنا أبو أحمد محمد بن أحمد العسال نا أبو يحيى الرازي وهو عبد الرحمن بن محمد بن سالم نا عبد الله بن جعفر المقدسي نا ابن وهب عن ابن لهيعة عن أبي عشاقة عن عمار بن ياسر قال: سمعت النبي (ص) يقول: يا علي ستقاتلك الفئة الباغية وأنت على الحق؛ فمن لم ينصرك يومئذ فليس مني. @yekaye
🔹۴۸) در احادیث ۴۰ به بعد (بویژه حدیث۴۳) دیدیم که این احادیث نبوی درباره اینکه عمار را «فئه باغیه» می‌کشند برای خیلی از افراد در همان جنگ حقانیت علی ع را اثبات کرد و به نفع ایشان وارد جنگ شدند. حقیقت این است که اینکه این حدیث فضایی ایجاد کردم که معلوم شد- مطابق حدیث شماره ۴۷ - وظیفه همگان است که در این چنگ به یاری امیرالمومنین باشند بقدری مهم بود که بسیاری از بزرگان صحابه و تابعین، بعدا از اینکه با حضرت علی در این جهاد شرکت نکرده بودند ابراز تاسف ویا توبه کردند؛ مثلا: ☀️الف. در کتب اهل سنت با سندی که صحیح می‌دانند نقل شده که عبدالله بن عمر در هنگام احتضار می‌گفت: در زندگی‌ام برای چیزی تاسف نخوردم به اندازه تاسف بر آن چیزی که از این آیه [آیه۹ سوره حجرات] فهمیده می‌شد؛ ‌یعنی اینکه آن گونه که خداوند دستور داده بود همراه با علی ع در جنگ با «الفئة الباغيه: جماعت ستمگر» حاضر نشدم. 📚الدر المنثور، ج‏6، ص90؛ 📚الطبقات الكبير، ج4، ص174؛ 📚المعرفة والتاريخ، ج3، ص84؛ 📚أنساب الأشراف، ج2، ص179؛ 📚المعجم الكبير للطبراني، ج13، ص145؛ 📚الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج3، ص1117؛ 📚أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج4، ص102؛ 📚سير أعلام النبلاء، ج3، ص231 أخرج الحاكم و البیهقی و صححه عن ابن عمر قال: ما وجدت فی نفسی من شی ما وجدت من هذه الآیة انی لم أقاتل هذه الفئة الباغیة كما أمرنی الله. ☀️ب. و از عامر نقل شده که مسروق (مسروق بن اجدع همدانی، از تابعین، م۶۳) از اینکه به پیشگاه خداوند از اینکه علی ع را تنها گذاشته بود (همراه با علی ع در جنگ حاضر نشده بود) استغفار می‌کرد. ☀️ج. از شعبی نقل شده که مسروق نمرد مگر اینکه دائما انگشت ندامت می‌گزید به خاطر آنچه در خصوص همراهی علی ع از دست داده بود. 📚التاريخ الكبير لابن أبي خيثمة، ج3، ص126؛ 📚الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج3، ص1117 ؛ 📚أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج4، ص102 4099- حَدَّثَنَا ابْنُ الأَصْبَهَانِيّ، قال: أخبرنا شَرِيْك، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ، عَنْ عَامِرٍ، قَالَ: مَا مَاتَ مَسْرُوقٌ حَتَّى اسْتَغْفَرَ اللَّهَ مِنْ تخلِّيه عَنْ عليٍّ. 4102- حَدَّثَنَا عَبْد الرَّحْمَن بْنُ صالح، قال: حدثنا نوح بن دراج، قال: حدثنا مُجَالِد، عَنِ الشَّعْبِيّ، قَالَ: مَا مَاتَ مَسْرُوقٌ حَتَّى عضَّ يَدَيْه نَدَامَةً عَلَى مَا فَاتَهُ مِنْ عليٍّ. @yekaye
هدایت شده از حسین سوزنچی
🌷الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلَام‏🥀 ☀️برترین عید انسان، عید غدیر خم، بر همه انسان‌ها، بویژه اهل معرفت به امامت مبارک باد. 🌤ان شاء الله خداوند عیدی ما در این روز مبارک را تعجیل در فرج مولایمان - و فرج ما به ایشان- قرار دهد. @souzanchi
📜۳) جنگ نهروان و به هلاکت رسیدن ذوالثدیه - قبل از ورود در بحث خوارج تذکر نکته‌ای لازم است؛ و آن اینکه اگرچه از زمان حکومت بنی‌امیه معروف شده که مارقین [= از دین خارج‌شوندگان] در حدیث نبوی همان خوارج‌اند؛ اما حق این است که روایات نبوی‌ای که در آنها سخن از جنگ امیرالمومنین ع با مارقین به میان آمده نزد صحابه (مخاطبان زمان خود پیامبر ص)، منحصر به خوارج نمی‌شد و شامل دو گروه قبلی که با حضرت علی ع جنگیدند (اصحاب جمل و صفین) نیز می‌شد. شاید بهترین شاهد بر این مدعا گفتگوی عمار یاسر و سعد بن ابی‌الوقاص است که در منابع متقدم اهل سنت آمده است. این گفتگو از این جهت شاهدی بر مدعای ماست که عمار در جنگ صفین به شهادت رسید و در جنگ نهروان نبود؛ و لذا وقتی سعد را بابت عدم همراهی با علی ع مواخذه می‌کند سخنش ناظر به دو جنگ جمل و صفین است. لذا قبل از ورود در بحث خوارج این گفتگو تقدیم می‌شود: ☀️۴۹) عامر بن سعد روایت کرده است: یکبار عمار یاسر به سعد بن ابی‌ وقاص گفت: تو را چه می‌شود که از خانه بیرون نمی‌آیی تا در رکاب علی بن ابیطالب ع بجنگی؟ آیا نشنیده‌ای که رسول الله ص در موردش چه فرمود؟ فرمود: «قومی از امت من سر به شورش برمی‌دارند؛ از دین بیرون می‌روند آن گونه که تیر از کمان بیرون می‌رود؛ و علی بن ابی‌طالب ع با آنان می‌جنگد»؛ و این را سه بار تکرار کرد. سعد گفت: راست می گویی! به خدا سوگند شنیدم؛ ولیکن کناره‌گیری را بیشتر دوست داشتم تا زمانی که شمشیری بیابم که کافر را بکشد و از آسیب زدن به مومن خودداری کند! 📚السنة لابن أبي عاصم، ج2، ص599، ح1329؛ 📚المعجم الأوسط للطبراني، ج4، ص69، ح3634 ؛ 📚فتح الباري لابن حجر، ج12، ص296 حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمِ بْنِ وَارَةَ، ثنا يَحْيَى بْنُ قَزْعَةَ بِمَكَّةَ، ثنا عُمَرُ بْنُ أَبِي عَائِشَةَ الْمَدِينِيُّ، قَالَ: سَمِعْتُ ابْنَ مِسْمَارٍ، مَوْلَى آلِ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ، يَذْكُرُ عَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدٍ: أَنَّ ‌عَمَّارَ بْنَ يَاسِرٍ، قَالَ: لِسَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ: مَا لَكَ لَا تَخْرُجُ فَتُقَاتِلَ مَعَ ‌عَلِيِّ ‌بْنِ ‌أَبِي ‌طَالِبٍ، أَمَا سَمِعْتَ رَسُولَ اللَّهِ ص مَا قَالَ فِيهِ؟ قَالَ: «يَخْرُجُ قَوْمٌ مِنْ أُمَّتِي، يَمْرُقُونَ مِنَ الدِّينِ ‌مُرُوقَ السَّهْمِ مِنَ الرَّمِيَّةِ، يَقْتُلُهُمْ ‌عَلِيُّ ‌بْنُ ‌أَبِي ‌طَالِبٍ» ثَلَاثًا. قَالَ: صَدَقْتَ، وَاللَّهِ لَقَدْ سَمِعْتُهُ، وَلَكِنِّي أَحْبَبْتُ الْعُزْلَةَ حَتَّى أَجِدَ سَيْفًا يَقْطَعُ الْكَافِرَ وَيَنْبُو عَنِ الْمُؤْمِنِ! @yekaye
💢 علیرغم نکته فوق (که مارقین در تعابیر رسول الله ص ناظر به اصحاب جمل و صفین هم می‌شد)، فعلا بر اساس همین تلقی رایج بحث را پیش می‌بریم. 💢احادیث نبوی ناظر به پیش‌بینی پیدایش گروه خوراج (با تعابیری همچون مارقه و مارقین (از دین خارج‌شدگان؛ خوارج) در صحاح اهل سنت فراوان است. در بسیاری از این احادیث از جانب رسول الله ص تاکید شده است که حق با کسی است که با مارقین خواهد جنگید؛ مثلا: «سَتَكُونُ أُمَّتِي فِرْقَتَيْنِ، فَتَخْرُجُ مِنْ بَيْنَهُمَا مَارِقَةٌ يَلِي قَتْلَهَا أَوْلَاهُمَا بِالْحَقِّ: امت من دو فرقه می‌شوند که از ین آنان یکی‌شان خارج‌شدگان از دین‌اند؛ و آنان که سزاوارتر به حق‌اند جنگیدن با اینان را عهده‌دار می‌شوند» و در بسیاری از آنها این گروه نیز «‌الْفِئَةُ ‌الْبَاغِيَةُ» خوانده شده‌اند که جنگیدن با آنان وظیفه هر مسلمانی است. 💢در میان این احادیث که به وفور و در حد متواتر و از بسیاری از اصحاب در منابع اهل سنت درباره خوارج یافت می‌شود (فقط در صحیح مسلم، ج۳، ص۱۰۹-۱۱۶ از ۷ نفر از صحابه (جابر بن عبدالله انصاری، ابوسعید خدری، عمر بن خطاب، علی بن ابی‌طالب، عبیدالله بن ابی‌رفاع، ابوذر، سهل بن حنیف) احادیث مختلفی از پیامبر ص درباره خروج آنان از دین و وجوب جهاد با آنها آمده است) ، آنچه جالب توجه است وجود شخصی است که به «ذو ‌الثُّدَيَّة» (به معنای دارای دو پستان) معروف است (ظاهرا وجه تسمیه‌اش این بوده که یکی از دستانش کوچک و شبیه پستان زنان بوده است؛ هرچند در معدودی از روایات وجه تسمیه‌اش این معرفی شده که پسانهایی همچون پستان زنان داشته است). 💢در هر صورت بقدری احادیث نبوی مربوط به اینکه وی در جنگ با بهترین بندگان خدا به هلاکت می‌رسد معروف بوده است که وقتی خبر کشته شدن ذوالثدیه در جنگ نهروان به عایشه می‌رسد؛ وی بشدت از اینکه به جنگ با امیرالمومنین ع اقدام کرده بود ابراز تاسف و پشیمانی می‌کند. 💢این واقعه بقدری در منابع اهل سنت ذکر شده که اگر قرار باشد احادیثی که فقط در منابع متقدم اهل سنت درباره خوارج و ذوالثدیه را بیاوریم شاید از صدها مورد تجاوز کند؛ در اینجا صرفا معدود مواردی که بر اصل این واقعه دلالت دارد را مبتنی بر احادیثی از معتبرترین کتب اهل سنت تقدیم می‌شود. @yekaye
50) هم بخاری و هم مسلم هریک با دو سند از ابوسعید خدری روایت کرده‌اند: یکبار نزد رسول الله ص بودیم و ایشان در حال تقسیم اموال بود که ذوالخویصره (شخصی از بنی تمیم) نزد ایشان آمد و گفت: یا رسول الله ص عدالت بورز! رسول الله ص فرمود: وای بر تو! اگر من عدالت نمی ورزم، چه کسی عدالت خواهد ورزید؟! بشدت بدبخت و زیانکار می‌شدی اگر که من عدالت نمی‌ورزیدم. عمر بن خطاب گفت: یا رسول الله ص بگذار سر از تنش جدا کنیم! فرمود: رهایش کن! او را یارانی است که نماز شما نسبت به نماز آنها و روزه گرفتن آنها نسبت به روزه گرفتن شما حقیر به نظر می‌رسد؛ قرآن می خوانند اما از گردنشان بالاتر نمی‌رود؛ از دین اسلام بیرون خواهند رفت آن گونه که تیر از کمانش بیرون رود به طوری که وقتی نگاه شود نه در تیردان چیزی هست و نه در کمان اثری از پیکان است و نه اثری از تیر بدون پیکان و نه اثری از رد تیر و نه ترکش آن؛ ولی از سرگین و خون پیشی می‌گیرد؛ نشانه‌شان مردی سیاهپوست است که یکی از بازوانش همچون پستان زنان است، یا همچون تکه‌گوشتی که تکان‌تکان می‌خورد؛ در هنگامی که جدایی‌ای در مردم می افتد خروج می‌کنند. ابوسعید ادامه داد: و شهادت می دهم که من خودم این را از رسول الله ص شنیدم و شهادت می دهم که علی بن ابی‌طالب ع با آنان جنگید و من در رکابش بودم؛ و دستور داد که آن شخص را بیابیم و [جسد] وی را یافتند و بدان نگاه کردم و همان طوری بود که رسول الله ص توصیف فرموده بود. 📚صحيح البخاري، ج3، ص1321؛ و ج5، ص2281؛ 📚صحيح مسلم، ج3، ص112 148 - (1064) حَدَّثَنِي ‌أَبُو الطَّاهِرِ، أَخْبَرَنَا ‌عَبْدُ اللهِ بْنُ وَهْبٍ، أَخْبَرَنِي ‌يُونُسُ، عَنِ ‌ابْنِ شِهَابٍ، أَخْبَرَنِي ‌أَبُو سَلَمَةَ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ ‌أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ، وَحَدَّثَنِي ‌حَرْمَلَةُ بْنُ يَحْيَى، ‌وَأَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْفِهْرِيُّ قَالَا: أَخْبَرَنَا ‌ابْنُ وَهْبٍ، أَخْبَرَنِي ‌يُونُسُ، عَنِ ‌ابْنِ شِهَابٍ، أَخْبَرَنِي ‌أَبُو سَلَمَةَ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، ‌وَالضَّحَّاكُ الْهَمْدَانِيُّ، أَنَّ ‌أَبَا سَعِيدٍ الْخُدْرِيَّ قَالَ: بَيْنَا نَحْنُ عِنْدَ رَسُولِ اللهِ ص وَهُوَ يَقْسِمُ قَسْمًا أَتَاهُ ذُو الْخُوَيْصِرَةِ وَهُوَ رَجُلٌ مِنْ بَنِي تَمِيمٍ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ اعْدِلْ! قَالَ رَسُولُ اللهِ ص: وَيْلَكَ وَمَنْ يَعْدِلُ إِنْ لَمْ أَعْدِلْ، قَدْ خِبْتُ وَخَسِرْتُ إِنْ لَمْ أَعْدِلْ؟! فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ: يَا رَسُولَ اللهِ ائْذَنْ لِي فِيهِ أَضْرِبْ عُنُقَهُ! قَالَ رَسُولُ اللهِ ص: دَعْهُ فَإِنَّ لَهُ أَصْحَابًا يَحْقِرُ أَحَدُكُمْ صَلَاتَهُ مَعَ صَلَاتِهِمْ، وَصِيَامَهُ مَعَ صِيَامِهِمْ، يَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ لَا يُجَاوِزُ تَرَاقِيَهُمْ يَمْرُقُونَ مِنَ الْإِسْلَامِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ، يَنْظُرُ إِلَى نَصْلِهِ فَلَا يُوجَدُ فِيهِ شَيْءٌ، ثُمَّ يَنْظُرُ إِلَى رِصَافِهِ فَلَا يُوجَدُ فِيهِ شَيْءٌ، ثُمَّ يُنْظَرُ إِلَى نَضِيِّهِ فَلَا يُوجَدُ فِيهِ شَيْءٌ، وَهُوَ الْقِدْحُ، ثُمَّ يُنْظَرُ إِلَى قُذَذِهِ فَلَا يُوجَدُ فِيهِ شَيْءٌ سَبَقَ الْفَرْثَ وَالدَّمَ آيَتُهُمْ رَجُلٌ أَسْوَدُ إِحْدَى عَضُدَيْهِ مِثْلُ ثَدْيِ الْمَرْأَةِ، أَوْ مِثْلُ الْبَضْعَةِ تَتَدَرْدَرُ يَخْرُجُونَ عَلَى حِينِ فُرْقَةٍ مِنَ النَّاسِ. قَالَ أَبُو سَعِيدٍ: فَأَشْهَدُ أَنِّي سَمِعْتُ هَذَا مِنْ رَسُولِ اللهِ ص وَأَشْهَدُ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ قَاتَلَهُمْ وَأَنَا مَعَهُ، فَأَمَرَ بِذَلِكَ الرَّجُلِ فَالْتُمِسَ، فَوُجِدَ فَأُتِيَ بِهِ، حَتَّى نَظَرْتُ إِلَيْهِ عَلَى نَعْتِ رَسُولِ اللهِ ص الَّذِي نَعَتَ. 📚مسلم در ادامه این واقعه را با تعابیر دیگری از قول زید بن وهبی جهنی (صحيح مسلم، ج3، ص115 ) و عبیدالله بن ابی‌رافع (غلام آزاد شده رسول الله) (صحيح مسلم، ج3، ص116 ) نیز (به عنوان افراد دیگری که وی را دیده بودند) روایت کرده است. @yekaye
☀️۵۱) الف. حاکم نیشابوری (م۴۰۵) روایتی درباره ذوالثدیه را از عایشه آورده که ذهبی نیز بر صحیح بودن سند این روایت تاکید کرده است. مسروق می‌گوید: عایشه یکبار به من گفت: من دیدم که بر روی تپه‌ای ایستاده‌ام و پیرامونم گاوی در حال شخم زدن است. گفت: اگر خوابت رویای صادقه باشد پیرامونت آشوبی برپا خواهد شد. گفت: از شرک به خدا پناه می‌برم. چه بد تعبیر کردی. گفتم: چه‌بسا امری است که مایه ناراحتی‌ات خواهد شد. گفت: به خدا سوگند اینکه از آسمان به زمین بیفتم برایم خوشایندتر از این است که چنین کاری کنم. ایام گذشت و بعدها یکبار نزد او این سخن به میان آمد که علی ع ذوالثدیه را کشت. به من گفت: هرگاه به کوفه رفتی برای من از عده‌ای از مردم آن دیار که آنها را می شناسی و شاهد ماجرا بودند خبر ماجرا را به صورت مکتوب بگیر. چون به کوفه رفتم دیدم مردم گروه‌ها و حزبهای مختلفی هستند؛ از هر حزب و جماعتی ده نفر که شاهد ماجرا بود را پیدا کردم و از آنها به طور مکتوب شهادت گرفتم و گواهی‌های آنان را نزد وی بردم. گفت: خدا عمروعاص را لعنت کند. او به من چنین وانمود کرده بود که وی را در مصر کشته است. 📚المستدرك على الصحيحين للحاكم، ج4، ص14؛ 📚سير أعلام النبلاء، ج2، ص200 ☀️ب. این واقعه را بیهقی (م۴۵۸) - ویک قرن قبل از وی، آجری (م۳۶۰)- با سند خویش از مسروق چنین روایت کرده‌اند: عایشه به من گفت: آیا درباره ذو الثدیه که علی ع در حروریه (محل جنگ نهروان) به وی حمله کرد خبری داری؟ گفتم: نه. گفت: برای من از کسانی که شاهد ماجرا بودند خبری بگیر. پس به کوفه رفتم و آن موقع در کوفه حزبها و جماعتهایی* بودند؛ پس از هر حزب و جماعتی از ده نفر شهادت گرفتم و شهادت آنان را نزد وی آوردم و بر او خواندم. گفت: آیا همه اینها خودشان دیده بودند؟ گفتم: از همه‌شان سوال کردم و به من گفتند که خودشان دیده‌اند. گفت: خدا فلانی را لعنت کند. او به من نوشته بود که وی در نیل مصر غرق شده است. سپس اشک در چشمانش جمع شد و اندکی گریست؛ چون گریه‌اش آرام گرفت گفت: خداوند علی ع را رحمت کند؛ او بر حق بود؛ و آنچه بین من و او گذشت چیزی نبود جز آنچه بین زن و هووهایش رخ می‌دهد. ✳️* پی‌نوشت: در اینجا در نسخه بیهقی کلمه «أسباع» نوشته شده که به معنای «هفت‌تایی‌ها»ست؛ که معنای محصلی ندارد؛ و با توجه به عبارتی که در الشریعة آمده (و نیر روایت قبل در مستدرک حاکم) واضح است که اشتباه ناسخ بوده و کلمه «أشیاع» (جمع شیعه، به معنای حزب‌ها) اشتباها «أسباع» ثبت شده است. 📚دلائل النبوة للبيهقي، ج6، ص434-435؛ 📚الشريعة للآجري، ج1، ص361 ؛ و ج4، ص2082 ☀️ج. طبرانی (م۳۶۰) با سند دیگری این مطلب را نیز در گفتگوهای بین مسروق و عایشه روایت کرده است: از مسروق روایت شده که عایشه از من پرسید: چه کسی ذو الثدیه را کشت؟ علی بن ابی‌طالب ع؟ گفتم: بله. گفتم: خودم از رسول الله شنیدم که می‌فرمود: قومی خروج می کنند که اهل قرآن خواندن هستند اما قرآن از گردنشان بالاتر نمی‌رود؛ از دین بیرون می روند آن گونه که تیر از کمان بیرون می‌رود؛ علامتشان مردی است که دستش ناقص‌الخلقه است. 📚المعجم الأوسط للطبراني، ج5، ص314؛ ح5413 ☀️د. ابن‌ابی‌خیثمة (م۲۷۹) که یکی دو قرن پیش از همه اینها می‌زیسته، در کتاب خویش (التاريخ الكبير، ج3، ص126-127 ) بعد از اینکه با ذکر سند اشاره می‌کند که «لَمَّا أَتَى مَسْرُوقٌ عَائِشَةَ بِخَبَرِ ذِي الثُّدَيَّةِ؛ أَنَّ عَلِيًّا قتَلَه وأصحابَهُ واستبان لها ذلك: چون مسروق به عایشه خبر ذوالثدیه را داد که علی ع و اصحابش او را کشتند و این مطلب برایش کاملا واضح شد» سخنی از عایشه را نقل می‌کند که متاسفانه محقق کتاب ظاهرا نتوانسته‌ سه کلمه آن را از نسخه اصل بخواند و سخن وی را بدین صورت آورده‌اند که: «ما كنت [أخال … إلا] عليّ بن أَبي طالب»؛ که احتمال زیاد دارد بیانی بوده ناظر به پشیمانی شدید از مخالفت خویش با حضرت علی ع؛ که اگر اصل این عبارت یافت شود جالب خواهد بود. اما حتی اگر آن هم یافت نشود از واضحات تاریخ این است که برخلاف توجیهاتی که بزرگان اهل سنت می‌کنند عایشه خودش متوجه شد که در اقدام به جنگ با امیرالمومنین ع مرتکب چه گناه عظیمی شده بود؛ و لذا او که پدرش و عمر را در کنار رسول الله دفن کرده بود و اجازه نداده بود فرزند رسول الله ص یعنی امام حسن ع در کنار ایشان دفن شود - چنانکه خود اهل سنت روایت کرده‌اند و در شماره ۲۳ به برخی از آنها اشاره شد - وصیت کرد که به خاطر این گناه عظیمی که مرتکب شده بود خود وی را هم کنار ایشان دفن نکنند. @yekaye سند و متن روایات فوق: https://eitaa.com/yekaye/9701
سند و متن روایات بند ۵۱ (درباره واکنش عایشه به شنیدن کشته شدن ذوالثدیه در جنگ نهروان) ☀️۵۱) الف. أَخْبَرَنَا أَبُو إِسْحَاقَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى، وَمُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ الْحَافِظُ، قَالَا: ثنا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ الثَّقَفِيُّ، ثنا قُتَيْبَةُ بْنُ سَعِيدٍ، ثنا جَرِيرٌ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ أَبِي وَائِلٍ، عَنْ مَسْرُوقٍ، قَالَ: قَالَتْ لِي ‌عَائِشَةُ، رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا: «إِنِّي رَأَيْتُنِي عَلَى تَلٍّ وَحَوْلِي بَقَرٌ تُنْحَرُ». فَقُلْتُ لَهَا: لَئِنْ صَدَقَتْ رُؤْيَاكِ لَتَكُونَنَّ حَوْلَكَ مَلْحَمَةٌ. قَالَتْ: «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ شَرِّكَ، بِئْسَ مَا قُلْتَ». فَقُلْتُ لَهَا: فَلَعَلَّهُ إِنْ كَانَ أَمْرًا سَيَسُوءُكِ. فَقَالَتْ: «وَاللَّهِ لَأَنْ أَخِرَّ مِنَ السَّمَاءِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَفْعَلَ ذَلِكَ». فَلَمَّا كَانَ بَعْدُ ذُكِرَ عِنْدَهَا أَنَّ عَلِيًّا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَتَلَ ذَا ‌الثُّدَيَّةِ، فَقَالَتْ لِي: «إِذَا أَنْتَ قَدِمْتَ الْكُوفَةَ فَاكْتُبْ لِي نَاسًا مِمَّنْ شَهِدَ ذَلِكَ مِمَّنْ تَعْرِفُ مِنْ أَهْلِ الْبَلَدِ». فَلَمَّا قَدِمْتُ وَجَدْتُ النَّاسَ أَشْيَاعًا فَكَتَبْتُ لَهَا مِنْ كُلِّ شِيَعٍ عَشَرَةً مِمَّنْ شَهِدَ ذَلِكَ قَالَ: فَأَتَيْتُهَا بِشَهَادَتِهِمْ. فَقَالَتْ: «لَعَنَ اللَّهُ عَمْرَو بْنَ الْعَاصِ، فَإِنَّهُ زَعَمَ لِي أَنَّهُ قَتَلَهُ بِمِصْرَ». هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ الشَّيْخَيْنِ وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ. ‌‌[التعليق - من تلخيص الذهبي]6744 - على شرط البخاري ومسلم 📚المستدرك على الصحيحين للحاكم، ج4، ص14؛ 📚سير أعلام النبلاء، ج2، ص200 ☀️ب. أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللهِ الْحَافِظُ أَخْبَرَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَامِرٍ الْكِنْدِيُّ بِالْكُوفَةِ مِنْ أَصْلِ سَمَاعِهِ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ صَدَقَةَ الْكَاتِبُ قَالَ: حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ عَبْدِ اللهِ بْنِ عُمَرَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبَانَ بْنِ صَالِحٍ قَالَ: هَذَا كِتَابُ جَدِّي: مُحَمَّدَ بْنَ أَبَانَ فَقَرَأْتُ فِيهِ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ الْحُرِّ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَكَمُ بْنُ عُتَيْبَةَ وَعَبْدُ اللهِ بْنُ أَبِي السَّفَرِ، عَنْ عَامِرٍ الشَّعْبِيِّ، عَنْ ‌مَسْرُوقٍ، قَالَ: قَالَتْ ‌عَائِشَةُ: عِنْدَكَ عِلْمٌ مِنْ ذِي الثُّدَيَّةِ الَّذِي أَصَابَهُ عَلِيٌّ- رَضِيَ اللهُ عَنْهُ- فِي الْحَرُورِيَّةِ؟ قُلْتُ: لَا. قَالَتْ: فَاكْتُبْ لِي. بِشَهَادَةِ مَنْ شَهِدَهُمْ. فَرَجَعْتُ إِلَى الْكُوفَةِ وَبِهَا يَوْمَئِذٍ أَسْبَاعٌ [أشیاع] فَكَتَبْتُ شَهَادَةَ عَشَرَةٍ مِنْ كُلِّ سَبْعٍ [شیع] ثُمَّ أَتَيْتُهَا بِشَهَادَتِهِمْ فَقَرَأْتُهَا عَلَيْهَا. قَالَتْ: أَكُلُّ هَؤُلَاءِ عَايَنُوهُ؟ قُلْتُ: لَقَدْ سَأَلْتَهُمْ فَأَخْبَرُونِي أَنَّ كُلَّهُمْ قَدْ عَايَنَهُ. قَالَتْ: لَعَنَ اللهُ فُلَانًا فَإِنَّهُ كَتَبَ إِلَيَّ أَنَّهُ أَصَابَهُمْ بِنِيلِ مِصْرَ. ثُمَّ أَرْخَتْ عَيْنَيْهَا فَبَكَتْ فَلَمَّا سَكَتَتْ عَبْرَتُهَا. قَالَتْ: رَحِمَ اللهُ عَلِيًّا لَقَدْ كَانَ عَلَى الْحَقِّ وَمَا كَانَ بَيْنِي وَبَيْنَهُ إِلَّا كَمَا يَكُونُ بَيْنَ الْمَرْأَةِ وَأَحْمَائِهَا. 📚دلائل النبوة للبيهقي، ج6، ص434-435؛ 📚الشريعة للآجري، ج1، ص361 ؛ و ج4، ص2082 ☀️ج. حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي خَيْثَمَةَ قَالَ: نَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ خَلَفٍ الْعَطَّارُ قَالَ: نَا عَمْرُو بْنُ عَبْدِ الْغَفَّارِ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَمْرٍو، عَنِ الشَّعْبِيِّ، عَنْ مَسْرُوقٍ، عَنْ ‌عَائِشَةَ، أَنَّهَا قَالَتْ لَهُ: مَنْ قَتَلَ ذَا ‌الثُّدَيَّةِ؟ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَتْ: أَمَا إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ: «يَخْرُجُ قَوْمٌ يَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ، وَلَا يُجَاوِزُ تَرَاقِيَهُمْ، يَمْرُقُونَ مِنَ الدِّينِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ، عَلَامَتُهُمْ رَجُلٌ مُخْدَجُ الْيَدِ. 📚المعجم الأوسط للطبراني، ج5، ص314؛ ح5413 ☀️د. حَدَّثَنَا أَبِي، قَالَ: حَدَّثَنَا جَرِيرٌ، عَنْ مُغِيْرَة، عَنِ الشَّعْبِيّ، قَالَ: لَمَّا أَتَى مَسْرُوقٌ عَائِشَةَ بِخَبَرِ ذِي الثُّدَيَّةِ؛ أَنَّ عَلِيًّا قتَلَه وأصحابَهُ واستبان لها ذلك قالت ما كنت [أخال … إِلا] عَلِيّ بْن أَبِي طَالِبٍ. 📚التاريخ الكبير لابن‌ابی‌خیثمة ، ج3، ص126-127 @yekaye
☀️۵۲) از ابوسیعد رقاشی روایت شده است: یکبار بر عایشه وارد شدم، گفت: ابوالحسن [= حضرت علی ع] را چه می‌شود که دست به کشتار قاریان قرآن زده است؟! گفتم: ای ام المومنین! ما در میان کشته‌شدگان ذوالثدیه را یافتیم! پس عایشه ناله‌ای بلند سر داد (یا نفسی کشید) و سپس گفت: کسی که شهادتی را مخفی کند همانند کسی است که شهادت دروغ بدهد. از رسول الله ص شنیدم که می‌فرمود: این جماعت را برترینِ این امت می‌کشد. 📚المعجم الأوسط للطبراني، ج7، ص210؛ 📚السنة لابن أبي عاصم، ج2، ص599 [حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ الْأَخْرَمُ] ثنا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى، حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ قَيْسٍ الرَّقَاشِيُّ الْخَزَّازُ، ثنا غَسَّانُ بْنُ بُرْزِينَ الطُّهَوِيُّ، عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الرَّقَاشِيِّ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى ‌عَائِشَةَ، فَقَالَتْ: مَا بَالُ أَبِي الْحَسَنِ يَقْتُلُ أَصْحَابَهُ الْقُرَّاءَ؟ قَالَ: قُلْتُ: يَا أُمَّ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّا وَجَدْنَا فِي الْقَتْلَى ذَا ‌الثُّدَيَّةِ. قَالَ: فَشَهِقَتْ، أَوْ تَنَفَّسَتْ ثُمَّ قَالَتْ: كَاتِمُ الشَّهَادَةِ مَعَ شَاهِدِ الزُّورِ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ: «يَقْتُلُ هَذِهِ الْعِصَابَةَ خَيْرُ أُمَّتِي». ✅ابن کثیر در البداية والنهاية (ج10، ص629-630 ) بعد از اینکه احادیثی از عایشه در بیان اینکه خوارج بدترین مردمان این امتند که بهترین مردمان این امت آنان را می کشند می‌آورد بیان می‌کند که از مجموع احادیثی که رسیده معلوم می‌شود که عایشه حکایت خوارج و بویژه کشته شدن ذی‌الثدیه را عجیب و بعید می‌شمرد؛ اما این مطلبی است که ما به طرق متعدد نشان دادیم که این امر واقع شده است تا همگان بفهمند که این مطلب حق و صدق و از برترین شواهد بر نبوت است؛ چنانکه بسیاری از بزرگان اهل سنت در کتبی که راجع به دلائل نبوت نوشته‌اند بدان اشاره کرده‌اند. @yekaye
☀️۵۳) از عبدالله بن شداد روایت شده است: بر عایشه وارد شدم و نزد او نشسته بودیم و تازه چند شبی بود که خبری از عراق رسیده بود که علی ع کشته شد. بناگاه رو به من کرد و گفت: ای عبدالله بن شداد! آیا اگر سوالی از تو بپرسم راستش را می‌گویی؟ می‌خواهم درباره این کسانی که علی ع آنان را کشت برایم خبر دهی. گفتم: چرا فکر می‌کنی که ممکن است راستش را نگویم؟! گفت: پس حکایتشان را بگو! گفتم: وقتی علی ع با معاویه معاهده‌ بست و آن دو حَکَم حکمشان را اعلام کردند هشت هزار نفر از قاریان بر او خروج کردند؛ و در منطقه‌ای نزدیک کوفه به نام حروراء جمع شدند؛ و با وی مخالفت می کردند و می‌گفتند: لباسی که خداوند برتن تو کرد و تو را بدان نامید از تن بیرون کردی و سپس راه خود گرفتی و در دین خدا حَکَم قرار دادی در حالی که حکمی جز حکم خدا نیست. چون علی ع از این سرزنشهایی که می‌کردند و جدا شدنشان مطلع شد به اعلان‌کننده خویش گفت اعلان کند که [از میان آنان] فقط آن جماعتی که حامل قرآنند بر او وارد شوند. پس چون آن سرا از قاریان پر شد دستور داد مصحف [= قرآنِ مکتوب] بزرگی آوردند و آن را پیش روی خود گذاشت و آرام آرام آن را ورق می‌زد و می‌گفت: ای مصحف! برای مردم سخن بگو! مردم وی را خطاب قرار دادند که: ای امیرالمومنین! از او چه می‌پرسی؟ آن صرفا ورق است و مرکّب؛ ما بر اساس آنچه از آن به نظرمان رسید سخن می‌گوییم؛ چه می‌خواهی؟! گفت: اصحاب شما که خروج کرده‌اند، کتاب خدا بین من و آنهاست! خداوند عز و جل درباره زن و شوهر می‌فرماید: «و اگر از جدايى ميان آن دو بيم داريد پس حَکَمی از خانواده آن [شوهر] و حَکَمی از خانواده این [زن‏] برانگیزانید» (نساء/۳۵). امت حضرت محمد حرمتش بالاتر از حرمت یک زن و شوهر است! بر من خرده گرفته‌اند که با معاویه که معاهده امضا کردیم من نوشتم معاویه، و او نوشت علی بن ابی‌طالب.* در حالی که در صلح حدیبیه هم وقتی سهیل بن عمرو (نماینده قریش) آمد و قرار شد معاهده‌ای با قریش امضا شود رسول الله ص اول نوشت «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ». سهیل گفت: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ننویس. فرمود: پس چه بنویسم؟ گفت: ‌بنویس: بسمک اللهم! رسول الله ص فرمود: بنویس. سپس فرمود: بنویس: از محمد رسول الله؛ گفتند: اگر قبول داشتیم که تو رسول الله هستی که با تو مخالفت نمی کردیم. پس نوشت: این قرارداد صلحی است بین محمد بن عبدالله با قریش: و خداوند در کتابش می‌فرماید: « قطعاً براى شما در رسول الله ص سرمشقى نيكوست؛ براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد» (احزاب/۲۱). سپس علی بن ابی‌طالب [ابن عباس] را به سراغشان فرستاد؛ من هم با آنان بیرون رفتم تا به میان لشکرشان که رسیدیم. ابن الکواء برخاست و مردم را مخاطب قرار داد و گفت: ای حاملان قرآن! این ابن عباس است؛ کسی که او را نمی‌شناسد بداند که من او را بر اساس کتاب الله می‌شناسم؛ این همان کسی است که درباره قومش نازل شد که «بلکه اینان قومی جدل‌پیشه‌اند» (زخرف/۵۸). پس او را به صاحبش برگردانید و با وی بر سر کتاب الله بحث نکنید. اما برخی از خطبای آنان برخاستند و گفتند: نه! به خدا سوگند که با وی بر اسسا کتاب الله بحث می‌کنیم؛ اگر حقی آورد که ما هم آن را شناختیم پس از او اطاعت می کنیم و اگر باطل آورد او را با باطلظ سرنگون می‌سازیم و به نزد صاحبش برمی‌گردانیم. پس سه روز بر اساس کتاب الله با وی بحث کردند و چهار هزار نفر از آنان که ابن‌الکواء هم در میان آنان بود توبه کردند و وی آنان را بر علی ع وارد کرد. سپس علی ع سراغش بقیه‌شان فرستاد و فرمود: امر ما و امر اینان همین بود که دیدید؛ پس هرجا خواستید بایستید تا امت محمد ص جمع شوند؛ و هرجا خواستید سکونت گزینید؛ بین ما و شما چنین خواهد بود که شمشیرهایمان را از شما بازخواهیم داشت مادامی که راه را بر کسی نبسته‌اید و خونی نریخته‌اید. اما اگر چنین کردید ما نیز این [نقض پیمان] را با جنگ به همین‌سان به سوی شما می اندازیم که همانا خداوند خائنان را دوست ندارد. @yekaye 👇ادامه مطلب همراه با پی‌نوشتها👇
ادامه روایت ۵۳ (حکایت جنگ نهروان) عایشه پرسید: ابن شداد! آیا علی ع با آنان جنگید؟ گفتم: به خدا سوگند سراغشان لشکر نکشید مگر اینکه راه بستند و خونها را بناحق ریختند؛ ابن خباب را کشتند و خون اهل ذمه را حلال شمردند؟ عایشه: واقعا؟ گفتم: به خدایی که جز او خدایی نیست! عایشه گفت: پس این چه خبری است که مرتب از اهل عراق می‌شنوم و می‌گویند: ذوالثدیه؛ ذوالثدیه؟ گفتم: من خودم دیدمش وقتی که همراه با علی ع نظاره‌گر کشته‌شدگان بودیم. علی ع گفت: آیا این را می‌شناسید؟ کسانی که آنجا بودند برخی گفتند: ما دیدیم که در مسجد بنی‌فلان نماز می‌خواند؛ و برخی دیگر گفتند ما هم دیدیم که در مسجد بنی‌فلان نماز می خواند؛ و همه افراد وی را این گونه می شناختند. عایشه گفت: سخن علی ع وقتی آنجا نظاره‌گر ایستاده بود - آن گونه که اهل عراق ادعا می کنند- چه بود؟ گفتم: شنیدم که می‌گفت: خدا و رسولش راست گفتند. پرسید: آیا غیر از این هم شنیدی چیزی بگوید؟ گفتم: نه. گفت:‌ بله؛ خدا و رسولش راست گفتند. 🔸[روایت مستدرک حاکم همینجا تمام می‌شود؛ اما در متن روایتی که در مسند ابی یعلی آمده عایشه ادامه می‌دهد:] خدا رحمت کند علی را! هرگاه چیزی می‌دید که تعجبش را برمی انگیخت می‌گفت: خدا و رسولش راست گفته‌اند. پس معلوم شد اهل عراق بر او دروغ بسته‌اند و در سخن وی چیزی افزوده‌اند! * 📚المستدرك على الصحيحين للحاكم، ج2، ص165، ح2657؛ 📚مسند أبي يعلى، ج1، ص367 ✳️پی‌نوشت: *ظاهرا یکی از اعتراضات خوارج این بود که چرا در معاهده‌ای که برای توقف جنگ امضا کردید اسم شما به عنوان علی بن ابی‌طالب ثبت شد؛ در حالی که تو امیرالمومنین و خلیفه رسمی بودی؛ همین بدان معناست که خودت خلافت خودت را به رسمیت نشناختی! این تعبیر حضرت اشاره به آیه «وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى‏ سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنين: و اگر از گروهى بيمِ خيانت دارى [پيمانشان را] به سويشان بينداز [تا طرفين‏] به طور يكسان [بدانند كه پيمان گسسته است‏]، زيرا خدا خائنان را دوست نمى‏دارد.» (انفال/۵۸) است. * ظاهرا سخنی که اهل عراق می‌افزودند [که حضرت علی ع به وعده‌ای که رسول الله ص داده بودند اشاره کردند و فرمودند که خدا و رسولش راست می‌گویند] فقط سخن اهل عراق نبود بلکه واقعیتی بود که عایشه در اینجا قصد کتمان آن را داشت، چنانکه در نقل‌های قبلی در معتبرترین منابع اهل سنت اشاره شد که حضرت علی ع کشته شدن ذوالثدیة را تاییدی بر حدیثی که از رسول الله ص روایت شده بود معرفی کرد؛ مطلبی که خود عایشه در جاهای دیگر برای اشخاص دیگر ذکر و بدان اعتراف کرده بود؛ که در موارد قبل نمونه‌ای از همین بیان عایشه گذشت. @yekaye سند و متن روایت فوق: https://eitaa.com/yekaye/9707
سند و متن روایت ۵۳ (عایشه و ماجرای جنگ نهروان) حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ حَمْشَادَ، ثنا هِشَامُ بْنُ عَلِيٍّ السَّدُوسِيُّ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ كَثِيرٍ الْعَبْدِيُّ، ثنا يَحْيَى بْنُ سُلَيْمٍ، وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ وَاقِدٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُثْمَانَ بْنِ خُثَيْمٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَدَّادِ بْنِ الْهَادِ، قَالَ: قَدِمْتُ عَلَى ‌عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا، فَبَيْنَمَا نَحْنُ عِنْدَهَا جُلُوسٌ مَرْجِعُهَا مِنَ الْعِرَاقِ لَيَالِي قُوتِلَ عَلِيٌّ إِذْ قَالَتْ: يَا عَبْدَ اللَّهِ بْنَ شَدَّادٍ، هَلْ أَنْتَ صَادِقِيَّ عَمَّا أَسْأَلُكَ عَنْهُ؟ حَدَّثَنِي عَنْ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ الَّذِينَ قَتَلَهُمْ عَلِيٌّ. قُلْتُ: وَمَالِي لَا أَصْدُقُكَ؟ قُلْتُ: فَحَدِّثْنِي عَنْ قِصَّتِهِمْ. قُلْتُ: إِنَّ عَلِيًّا لَمَّا كَاتَبَ مُعَاوِيَةَ وَحَكَّمَ الْحَكَمَيْنِ خَرَجَ عَلَيْهِ ثَمَانِيَةُ آلَافٍ مِنْ قُرَّاءِ النَّاسِ، فَنَزَلُوا أَرْضًا مِنْ جَانِبِ الْكُوفَةِ يُقَالُ لَهَا: حَرُورَاءُ، وَإِنَّهُمْ أَنْكَرُوا عَلَيْهِ، فَقَالُوا: انْسَلَخْتَ مِنْ قَمِيصٍ أَلْبَسَكَهُ اللَّهُ وَأَسْمَاكَ بِهِ، ثُمَّ انْطَلَقْتَ فَحَكَّمْتَ فِي دَيْنِ اللَّهِ وَلَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ. فَلَمَّا بَلَغَ عَلِيًّا مَا عَتَبُوا عَلَيْهِ وَفَارَقُوهُ، أَمَرَ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ لَا يَدْخُلَنَّ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَّا رَجُلٌ قَدْ حَمَلَ الْقُرْآنَ. فَلَمَّا أَنِ امْتَلَأَ الدَّارُ مِنَ الْقُرَّاءِ دَعَا بِمُصْحَفٍ عَظِيمٍ فَوَضَعَهُ بَيْنَ يَدَيْهِ فَطَفِقَ يَصُكُّهُ بِيَدِهِ، وَيَقُولُ: أَيُّهَا الْمُصْحَفُ حَدِّثِ النَّاسَ! فَنَادَاهُ النَّاسُ فَقَالُوا: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، مَا تَسْأَلُهُ عَنْهُ؟! إِنَّمَا هُوَ وَرَقٌ وَمِدَادٌ، وَنَحْنُ نَتَكَلَّمُ بِمَا رَأَيْنَا مِنْهُ؛ فَمَاذَا تُرِيدُ؟ قَالَ: أَصْحَابُكُمُ الَّذِينَ خَرَجُوا بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ كِتَابُ اللَّهِ، يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ فِي امْرَأَةٍ وَرَجُلٍ: «وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَكَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِنْ أَهْلِهَا» [النساء/۳۵]. فَأُمَّةُ مُحَمَّدٍ ص أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنِ امْرَأَةٍ وَرَجُلٍ. وَنَقَمُوا عَلَيَّ أَنْ كَاتَبْتُ مُعَاوِيَةَ وَكَتَبَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، وَقَدْ جَاءَ سُهَيْلُ بْنُ عَمْرٍو وَنَحْنُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص بِالْحُدَيْبِيَةِ حِينَ صَالَحَ قَوْمُهُ قُرَيْشًا فَكَتَبَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» فَقَالَ سُهَيْلٌ: لَا تَكْتُبْ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. قَالَ: «فَكَيْفَ أَكْتُبُ؟» قَالَ: اكْتُبْ بِاسْمِكَ اللَّهُمَّ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «اكْتُبْ» ثُمَّ قَالَ: " اكْتُبْ: مِنْ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ ". قَالُوا: لَوْ نَعْلَمُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ لَمْ نُخَالِفْكَ، فَكَتَبَ: «هَذَا مَا صَالَحَ عَلَيْهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قُرَيْشًا» يَقُولُ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ: «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ» [الأحزاب/21]. فَبَعَثَهُ إِلَيْهِمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، فَخَرَجْتُ مَعَهُمْ حَتَّى إِذَا تَوَسَّطْنَا عَسْكَرَهُمْ، قَامَ ابْنُ الْكَوَّاءِ فَخَطَبَ النَّاسَ فَقَالَ: يَا حَمَلَةَ الْقُرْآنِ إِنَّ هَذَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاسٍ فَمَنْ لَمْ يَكُنْ يَعْرِفُهُ، فَأَنَا أَعْرِفُهُ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ، هَذَا مَنْ نَزَلَ فِي قَوْمِهِ: {بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ} [الزخرف: 58] فَرُدُّوهُ إِلَى صَاحِبِهِ، وَلَا تُوَاضِعُوهُ كِتَابَ اللَّهِ. قَالَ: فَقَامَ خُطَبَاؤُهُمْ فَقَالُوا: لَا وَاللَّهِ لَنُوَاضِعَنَّهُ كِتَابَ اللَّهِ، فَإِذَا جَاءَ بِالْحَقِّ نَعْرِفُهُ اسْتَطَعْنَاهُ، وَلَئِنْ جَاءَ بِالْبَاطِلِ لَنُبَكِّتَنَّهُ بِبَاطِلِهِ، وَلَنَرُدَّنَّهُ إِلَى صَاحِبِهِ. فَوَاضَعُوهُ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ، فَرَجَعَ مِنْهُمْ أَرْبَعَةُ آلَافٍ كُلُّهُمْ تَائِبٌ بَيْنَهُمُ ابْنُ الْكَوَّاءِ، حَتَّى أَدْخَلَهُمْ عَلَى عَلِيٍّ فَبَعَثَ عَلِيٌّ إِلَى بَقِيَّتِهِمْ. فَقَالَ: قَدْ كَانَ مِنْ أَمْرِنَا وَأَمْرِ النَّاسِ مَا قَدْ رَأَيْتُمْ فَقِفُوا حَيْثُ شِئْتُمْ حَتَّى تَجْتَمِعَ أُمَّةُ مُحَمَّدٍ ص، وَتَنْزِلُوا حَيْثُ شِئْتُمْ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَنْ نَقِيَكُمْ رِمَاحَنَا مَا لَمْ تَقْطَعُوا سَبِيلًا أَوْ تُطِيلُوا دَمًا، فَإِنَّكُمْ إِنْ فَعَلْتُمْ ذَلِكَ فَقَدْ نَبَذْنَا إِلَيْكُمُ الْحَرْبَ عَلَى سَوَاءٍ، إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْخَائِنِينَ. @yekaye 👇تتمه👇
تتمة روایة 53 فَقَالَتْ لَهُ ‌عَائِشَةُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا: يَا ابْنَ شَدَّادٍ فَقَدْ قَتَلَهُمْ؟ فَقَالَ: وَاللَّهِ مَا بَعَثَ إِلَيْهِمْ حَتَّى قَطَعُوا السَّبِيلَ، وَسَفَكُوا الدِّمَاءَ بِغَيْرِ حَقِّ اللَّهِ، وَقَتَلُوا ابْنَ خَبَّابٍ وَاسْتَحَلُّوا أَهْلَ الذِّمَّةِ. فَقَالَتْ: آللَّهِ؟ قُلْتُ: آللَّهِ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ. قَالَتْ: فَمَا شَيْءٌ بَلَغَنِي عَنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ يَتَحَدَّثُونَ بِهِ يَقُولُونَ: ذُو الثُّدَيِّ ذُو الثُّدَيِّ؟ فَقُلْتُ: قَدْ رَأَيْتُهُ وَوَقَفْتُ عَلَيْهِ مَعَ عَلِيٍّ فِي الْقَتْلَى فَدَعَا النَّاسَ، فَقَالَ: هَلْ تَعْرِفُونَ هَذَا؟ فَكَانَ أَكْثَرُ مَنْ جَاءَ يَقُولُ: قَدْ رَأَيْتُهُ فِي مَسْجِدِ بَنِي فُلَانٍ يُصَلِّي، وَرَأَيْتُهُ فِي مَسْجِدِ بَنِي فُلَانٍ يُصَلِّي، فَلَمْ يَأْتِ بِثَبْتٍ يُعْرَفُ إِلَّا ذَلِكَ. قَالَتْ: فَمَا قَوْلُ عَلِيٍّ حِينَ قَامَ عَلَيْهِ كَمَا يَزْعُمُ أَهْلُ الْعِرَاقِ؟ قُلْتُ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ: صَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ. قَالَتْ: وَهَلْ سَمِعْتَهُ أَنْتَ مِنْهُ قَالَ غَيْرَ ذَلِكَ؟ قُلْتُ: اللَّهُمَّ لَا. قَالَتْ: أَجَلْ صَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ. ▪️هذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ الشَّيْخَيْنِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ، إِلَّا ذِكْرَ ذِي ‌الثُّدَيَّةِ فَقَدْ أَخْرَجَهُ مُسْلِمٌ بِأَسَانِيدَ كَثِيرَةٍ. ▪️‌‌[التعليق - من تلخيص الذهبي]2657 - على شرط البخاري ومسلم وأخرج منه ذكر ذي ‌الثدية. 🔸تتمة الکلام فی مسند أبي يعلى (ج۱، ص369 ت حسين أسد) هکذا: قَالَتْ: فَهَلْ سَمِعْتَ أَنَّهُ قَالَ غَيْرَ ذَلِكَ؟، قَالَ: اللَّهُمَّ لَا، قَالَتْ: أَجَلْ، صَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ، يَرْحَمُ اللَّهُ عَلِيًّا إِنَّهُ كَانَ مِنْ كَلَامِهِ لَا يَرَى شَيْئًا يُعْجِبُهُ إِلَّا قَالَ: صَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ، فَذَهَبَ أَهْلُ الْعِرَاقِ فَيَكْذِبُونَ عَلَيْهِ وَيَزِيدُونَ عَلَيْهِ فِي الْحَدِيثِ! ‌‌ ▪️[حكم حسين سليم أسد] : إسناده صحيح. @yekaye