🔹#سميعٌ
درباره ماده #سمع بسیاری از اهل لغت اصل این ماده را به شنیدن مرتبط دانستهاند؛ مثلا گفتهاند که
▫️اصل این ماده ادراک صوت است، خواه با عضو جسمانی باشد یا قوای روحانی و نور باطنی (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج5، ص209 )؛ یا
▫️قوهای در گوش است که با آن صوت شنیده میشود و نیز خود فعل شنیدن (مفردات ألفاظ القرآن، ص425 )؛ ویا
▫️انس گرفتن با چیزی به وسیله گوش است (معجم المقاييس اللغة، ج3، ص102 )؛
و البته بر این اساس، وجه تسمیه «مِسْمَع» (چوبی که برای بستن طناب به دلو، به دو سر دلو میزنند) را به خاطر شباهت آن با گوش قلمداد کرده ، ویا کلمهای مانند «سِمع» را که نام حیوانی است که حاصل جفتگیری کفتار ماده و گرگ نر است به عنوان کلمهای شاذ نسبت به این ماده دانستهاند (معجم المقاييس اللغة، ج3، ص102 ).
البته برخی احتمال دادهاند که به خاطر قوه شنوایی قویای که این حیوان دارد این نام را به وی دادهاند، بویژه که در عرب ضرب المثلی هست که میگوید فلانی «أسمع من السِمع» است (فرهنگ ابجدى، ص499 ).
▫️اما برخی که در ریشهیابی معانی کلمات به تکتک حروف هم توجه دارند با توجه به حرف «س» که دلالت بر نفوذ ظریف دارد، اصل ماده «سمع» را به معنای «نفوذ مادهای دقیق یا لطیف در اثنای چیزی » دانستهاند؛ که شنیدن هم از این باب که نفوذ صدا در مغز از طریق گوش است چنین نامیده شده است، و وجه تسمیه «مسمع» هم این است که چوبی است که داخل دلو نفوذ کرده؛ و وجه تسمیه حیوان موسوم به«سِمع» هم این است که: «هو خَلقٌ نفذه عِرقٌ: آفریدهای است که رگی در آن نفوذ کرده»؛ یعنی چون نوعی از گرگ در نوعی از کفتار نفوذ کرده چنین نامیده شده است (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۰۷۴).
▪️کلمه «سَمْع»
▫️گاهی برای اشاره به گوش به کار میرود: «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ» (بقرة/7) [وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَ لا أَبْصارُكُمْ وَ لا جُلُودُكُمْ؛ فصلت/۲۲]، و
▫️ گاهی برای عمل شنیدن و گوش دادن: «إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ» (شعراء/212)، «أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ» (ق/37)،
▫️گاهی برای «فهمیدن» و
▫️گاهی هم برای «اطاعت کردن» [در فارسی هم میگوییم به حرف تو گوش میکنم یعنی بدان عمل میکنم؛ شاید مصداقش این آیه باشد: «خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اسْمَعُوا» (بقرة/93)].
➖ این «شنیدن» به معنای فهمیدن در قرآن کریم بسیار به کار رفته است؛ مثلا: «وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا» (أنفال/31) یا «سَمِعْنا وَ عَصَيْنا» (نساء/46)، یعنی فهمیدیم اما اطاعت نمیکنیم؛ که نقطه مقابل «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا» (بقرة/285) است؛ یا «وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا يَسْمَعُونَ» (أنفال/21)، که هم میتواند به معنای آن باشد که «گفتند فهمیدیم اما نمیفهمند» و هم به این معنا که «گفتند شنیدیم و فهمیدیم اما به اقتضایش عمل نمیکنند». (مفردات ألفاظ القرآن، ص425 ).
البته شاید بهتر باشد به جای «اطاعت کردن»، تعبیر «اجابت کردن» را به کار ببریم؛ و این را هم یک کاربرد مجازی برای این کلمه دانستهاند؛ و از ابن الانباری هم نقل شده که تعبیر « سَمِعَ اللّه لِمَنْ حَمِدَه» به معنای آن است که خداوند دعای کسی که او را حمد گوید اجابت میکند؛ شبیه دعای «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بك من دُعَاءٍ لا يُسْمَعُ». (تاج العروس، ج11، ص227 )
@yekaye
👇ادامه توضیح درباره ماده «سمع»👇