🔹یدْخُلِ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «دخل» در اصل به معنای وارد شدن و داخل شدن است؛ یا به تعبیر دقیقتر، داخل شدن در محیط که آن محیط کاملا بر این امر داخل شده احاطه پیدا کند؛ و
🔸تفاوتش با ماده «ورد» و «ولج» را نیز در همین دانستهاند که کلمه «ورود»، نقطه مقابل «صدور» است، و با نزدیک شدن و در معرض دخول قرار گرفتن نیز سازگار است: «وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْینَ» (قصص/۲۳) و لذا مقدم بر «دخول»است؛ و
کلمه «ولوج» در جایی است که داخل شدن با چسبیدن و در اتصال کامل با محیط پیرامونی انجام شود: «حَتَّى یلِجَ الْجَمَلُ فی سَمِّ الْخِیاطِ» (اعراف/۴۰) «یعْلَمُ ما یلِجُ فِی الْأَرْضِ» (سبأ/۲ و حدید/۴)؛
اما «دخول» نقطه مقابل «خروج» است و با قرار گرفتن به طور کامل در یک محیط حاصل میشود، نه همچون «ورود» به صرف نزدیک شدن کفایت میکند و نه در حد ولوج نیازمند اتصال با دیواره محیطی است که در آن وارد شده باشد.
▪️اشاره شده که «دخول» نقطه مقابل خروج است و هم در مکان (ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْیةَ، بقرة/۵۸؛ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ، نحل/۳۲؛ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها، زمر/۷۲) و هم در زمان [در قرآن یافت نشد] و هم در مورد اعمال (قالُوا آمَنَّا وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْكُفْر، مائده/۶۱؛ َ لَمَّا یدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِكُمْ، حجرات/۱۴) به کار میرود.
به تعبیر دیگر، دخول هم میتواند دخول مادی و مکانی باشد مانند «وَ لِیدْخُلُوا الْمَسْجِدَ» (اسراء/) ویا «إِذا دَخَلُوا قَرْیةً» (نمل/۳۴) و میتواند دخولی معنوی باشد مانند «ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ كَافَّةً» (بقره/۲۰۸) «وَ لَمَّا یدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِكُمْ» (حجرات/۱۴)
🔸این ماده وقتی با حروف مختلفی میآید معانی مختلفی میگیرد:
▪️وقتی با حرف «فی» بیاید به معنای آغاز و شروع اقدام به داخل شدن میکند: «ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ» (اعراف/۳۸) «یدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ» (نصر/۲) «فَادْخُلِی فِی عِبادِی» (فجر/۲۹) «ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ كَافَّةً» (بقره/۲۰۸)؛
وقتی با حرف «من» بیاید به مبدا و نقطهای که دخول از آنجا باید شروع شود اشاره دارد: «لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ» (یوسف/۶۷) «وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَیثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ» (یوسف/۶۸)؛
▪️وقتی با حرف «بـ» بیاید بر چسبیدن و ارتباط و تاکید دلالت دارد: «أَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِكَ» (نمل/۱۹) «وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْكُفْرِ» (مائده/۶۱) «دَخَلْتُمْ بِهِنَّ» (نساء/۲۳)؛ و البته در مورد آخر، برخی تذکر دادهاند که این تعبیر کنایه از نزدیکی کردن و افضاء زن است.
🔖جلسه ۹۵۰ https://yekaye.ir/an-nesa-4-23/
@yekaye
🔹قلُوبِكُمْ
درباره ماده «قلب» قبلا بیان شد که
▪️برخی همچون ابن فارس بر این باورند که این ماده در اصل بر دو معنای مستقل دلالت دارد:
▫️یکی بر معنای «محض» و «خالص» و امر شریفِ از هر چیزی، که بر این اساس، وجه تسمیه کلمه «قَلْب» (به معنای عضو صنوبریشکل درون بدن که مرکز گردش خون میباشد) را از این جهت است که خالصترین و رفیعترین عضو بدن میباشد؛ و
▫️دیگری بر برگرداندن چیزی از جهتی به جهت دیگر.
◾️اما دیگران هریک خواستهاند یکی از این دو معنا را معنای محوری قلمداد کنند و دیگری را به آن برگردانند:
▪️برخی همچون حسن جبل همان معنای اول را اصل قرار داده و بر این باورند که معنای اصلی این ماده باطن و لبّ هر چیزی است؛ آنگاه با اشاره به کلماتی مانند «قَلَب» که به معنای برگرداندن لَب است به صورتی که داخل لب نمایان شود ویا تعبیر «قَلَبتُ الخبز» که وقتی است که بعد از اینکه ظاهرش پخته شود نان را زیر و رو میکنند که باطنش هم پخته شود، گفتهاند که این ماده برای حالت ظاهر و باطن را به هم برگرداندن هم به کار رفته و بتدریج برای هر تغییر فراوان و یا چیزی را از حالت باطن به ظاهر در آوردن نیز استعمال شده است.
▪️اما برخی همچون راغب و مرحوم مصطفوی معنای دوم، یعنی برگرداندن چیزی از وجهی به وجه دیگر و مطلق دگرگونی و تحول را محور این ماده دانستهاند؛ و آنگاه وجه تسمیه «قلب» را ناشی از کثرت دگرگونی و زیر و رو شدنش [از حالتی به حالت دیگر منقلب شدن] قلمداد کردهاند؛ به تعبیر دیگر، از این جهت که دائما در حال قبض و بسط است [تا گردش خون را تضمین کند] و در واقع دائما در حال تغییر و تحول است و هیچ عضوی از اعضای بدن نیست که این اندازه در حال حرکت و تغییر وضعیت باشد.
▪️کلمه «قلب» در قرآن کریم، هم در معنای همین قلب مادی به کار رفته است (وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ؛ أحزاب/۱۰) و هم در معنای قلب معنوی (إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ؛ ق/۳۷). و در ادبیات قرآن کریم، قلب مرکز ادراکات (وَ طُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ، توبة/۸۷؛ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ، حج/۴۶) و نیز احساسات انسان معرفی شده است: «وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ» (أنفال/۱۰) ، «وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ» (حشر/۲) ، «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ» (فتح/۴).
▪️معلوم شد که فعل «قَلَبَ» به معنای برگرداندن کسی از مسیری است که در پیش گرفته (وَ إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ؛ عنكبوت/۲۱) اما این ماده در بابهای انفعال و تفعیل و تفعّل نیز زیاد به کار رفته است که به تفصیل بحث شد.
🔸ماده «قلب» و بویژه «انقلاب» به برخی از کلمات دیگر مانند رجوع، تحول، تبدیل، تغییر، و تصریف بسیار نزدیک است و اغلب اهل لغت برای توضیح این ماده، از این کلمات استفاده نمودهاند؛ اما برخی به تفاوت ظریف بین این کلمات اشاره کردهاند:
▫️«قلب» و «انقلاب» به مطلق هرگونه دگرگونی دلالت دارد؛ اعم از مادی (نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْيَمِينِ وَ ذاتَ الشِّمالِ) یا معنوی (إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ)، زمانی (يُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ) یا مکانی (بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ)، و دگرگونی و تغییر در حالت (يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ) یا صفت و یا در خود موضوع (إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ)؛
▫️اما «تحول» ناظر است به تبدیلی که در حالت شیء رخ می دهد؛
▫️«تبدیل» آن است که چیزی در پی دیگر و جایگزین چیز دیگر شود؛
▫️«تغییر» دگرگونیای است که سمت و سوی خاصی در آن مد نظر باشد؛
▫️«تصریف» صِرف برگردادنِ چیزی به هر نحو ممکن میباشد.
▫️در تفاوت «انقلاب» با «رجوع» (=برگشتن) برخی همچون عسکری گفتهاند که رجوع، برگشتن به جایی است که قبلا در آن بوده، اما انقلاب برگشتن به موضعی برخلاف آن موضعی است که در آن بسر میبرده است؛ اما امثال ابوحیان این تحلیل را قابل تامل دانستهاند؛ و ظاهرا این معنا عمومیت نداشته باشد و مثال نقضهایی برای آن می توان یافت، ماند: «وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهِينَ» (المطففين/۳۱) و شاید بیش از این نتوان گفت که در انقلاب برگشتنی که با نوعی دگرگونی و تغییر حال همراه باشد مد نظر است اما در رجوع، خود حرکت شیء مد نظر است.
🔖جلسه ۱۰۶۸ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-03/
@yekaye
🔹رَسُولَهُ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «رسل» در اصل به معنای برانگیختن و امتداد یافتن است، برانگیختی که با نرمی و مدارا همراه باشد، چنانکه برای شتری که رام است و براحتی میتوان او را به حرکت واداشت تعبیر «ناقة رَسْلَةٌ» به کار میبرند.
▪️برخی بر این باورند که اساساً این ماده در اصل به معنای نافذ دانستن (انفاذ) و برانگیختنی است که کار و ماموریتی را بر دوش آنکه برانگیخته میشود میگذارد، و لذا همراه با نوعی حرکت و سیر (ولو سیر معنوی) همراه است.
▪️در فارسی ما تعبیر «فرستادن» را به کار میبریم اما ظاهرا تفاوت اندکی بین این دو هست؛ شبیه تفاوتی که اهل لغت بین «برانگیختن» (بعث) با «ارسال» مطرح کردهاند که:
در ارسال، حتما شخص ارسال شده، کار و ماموریتی را برای ارسال کننده انجام میدهد
در حالی که در بعث [و همین طور در «فرستادن» فارسی] لزوما چنین چیزی مد نظر نیست چنانکه مثلا برای فرستادن بچه به مدرسه تعبیر «بَعَثتُهُ»» به کار میرود، نه «أرسَلتُهُ».
▪️پس، کلمه «رسول» به معنای کسی است که برای انجام کاری فرستاده میشود. این کلمهای است که برای مذکر و مونث، مفرد و تثنیه و جمع به کار میرود؛ چنانکه در قرآن کریم گاه برای اشاره به دو پیامبر از تعبیر «رسول» استفاده شده است: «فَقُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمين» (شعراء/۱۶) و البته استعمال آن به صورت مثتی (فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّكَ، طه/۴۷) و یا جمع (يَوْمَ يَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُل؛ مائده/۱۰۹) هم رایج است.
▪️کلمه «ارسال: فرستادن» نقطه مقابل «امساک: نگهداشتن» است (ما يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِكَ لَها وَ ما يُمْسِكْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ؛ فاطر/۲) و در قرآن کریم کلمه «رسول» را فقط در مورد پیامبران (انسانها) به کار نبرده است بلکه در مورد فرشتگان هم استفاده شده (إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ، تكوير/۱۹؛ وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِيمَ بِالْبُشْرى، عنكبوت/۳۱) و تعبیر ارسال (فرستادن) را علاوه بر اینها، نهتنها در مورد باد و باران و … (مثلا: و أَرْسَلْنَا الرِّياحَ لَواقِحَ؛ حجر/۲۲)، بلکه حتی در مورد شیاطین هم به کار برده است (أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّياطِينَ عَلَى الْكافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا؛ مريم/۸۳).
🔖جلسه ۵۲۹ http://yekaye.ir/al-ahzab-33-40/
@yekaye
🔹لا یلِتْكُمْ
🔸درباره اینکه اصل این کلمه از ماده «ألت» است یا «لیت» بین اهل لغت اختلاف است؛
▪️اغلب اهل لغت همانند صاحب بن عباد (المحيط في اللغة، ج9، ص462)، فراء (معاني القرآن، ج3، ص74)، راغب اصفهانی (مفردات ألفاظ القرآن، ص749)، زمخشری (أساس البلاغة، ص578) این آیه را ذیل ماده «لیت» و از فعل «لات یلیت» دانستهاند؛
▪️اما برخی همچون ابن فارس (معجم مقاييس اللغة، ج1، ص130 و ج۵، ص۲۲۳) و حسن جبل (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ۱۹۵۵) امکان اینکه این کلمه ذیل این ماده ویا ماده «ألت» (از فعل «ألت یألت») باشد محتمل دانستهاند
و مرحوم مصطفوی هم چون بین این دو ماده اشتقاق اکبر قائل است این احتمال را منتفی ندانسته است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج10، ص271).
🔸با این حال، چند مطلب را میتوان مؤید این قول دانست که این کلمه از ماده «ألت» باشد:
▪️یکی وجود تعبیر قرآنی دیگری به صورت «ما أَلَتْناهُمْ» از ماده «ألت» (وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْ؛ طور/۲۱) که دقیقا در همین معنا استفاده شده است (نقل شده در مجمع البیان، ج9، ص202 ؛ و البته برخی همچون فراء بشدت با این بیان مخالفند (معاني القرآن، ج3، ص74 )؛
▪️دوم رواج قراءات دیگری از آیه محل بحث که صریحا آن را به صورت «لا یألِتْكُمْ» قرائت کردهاند (که در بحث اختلاف قراءات گذشت)
▪️و سوم قرابت معنایی بسیار زیاد بین دو ماده «لیت» و «ألت» که تقریبا عموم اهل لغت اینها را در یک معنا شرح دادهاند.
▪️در هر صورت دباره ماده «ألت» که اتفاق نظر است که این ماده دلالت بر نقصان و کاستن دارد (كتاب العين، ج8، ص135-136 ؛ معجم مقاييس اللغة، ج1، ص130 )؛
برخی توضیح دادهاند که یک نقص مخصوص است؛ و آن نقصی است که از راه حبس و بازداشتن و برگرداندن حاصل شده باشد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج1، ص106 )
▫️و اگر این آیه سوره حجرات را ناظر به ماده «ألت» ندانیم تنها کاربرد قرآنی این ماده همان آیه ۲۱ سوره طور میشود؛ هرچند که یک قولی هم هست که چهبسا همان آیه هم باب افعال از ماده «لیت» (ألات یلیت) باشد (لسان العرب، ج2، ص86 ).
▪️اما در مورد ماده «لیت» با توجه به اینکه کلمه «لَیت» به معنای صفحه گردن به کار رفته، برخی همچون ابنفارس دو اصل برای این ماده قائل شدهاند؛ یعنی همین معنای صفحه گردن؛ و دیگری معنای کاسته شدن و منصرف شدن چیزی از چیز دیگر (معجم مقاييس اللغة، ج5، ص223 ).
اما دیگران کوشیدهاند این دو را به یک معنا برگردانند؛
▪️برخی همچون راغب گفتهاند اساسا معنای نقص و انصرافی که در ماده «لیت» هست (لات عن أمر؛ یعنی از انجام آن کار منصرف شد: أساس البلاغة، ص578 ) برگرفته از تعبیر «ردّ اللیت» (برگرداندن گردن) اخذ شده است (مفردات ألفاظ القرآن، ص749 )؛ و
▪️برخی در مقابل بر این باورند که اصل معنای «لیت» همان نقص یا رقت یا ضعف در امتداد چیزی (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۹۵۴) ویا برگشتن از حالت اعتدال و استقامت به حالت نقص و مضیقه است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج10، ص270-271 ) و مدل صفحه گردن هم چون این گونه است که از سر (که حالت بزرگتر دارد) به سوی پایین از ضخامت آن کاسته میشود، از باب همین روند رو به نقصان بدان «لیت» گفتهاند.
▪️از همین ماده حرف «لَيْتَ» از حروف مشبهه بالفعل است که دال بر طمع و آرزوی رسیدن به چیزی است: «لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلًا» (فرقان/28)، «وَ يَقُولُ الْكافِرُ يا لَيْتَنِي كُنْتُ تُراباً» (نبأ/40) ، «يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا» (فرقان/27)، «َقالَ يا لَيْتَ قَوْمي يَعْلَمُونَ» (یس/26)؛ که همینجا هم دلالت بر وجود یک حالت نقص دارد که شخص آرزو دارد آن نقص برطرف ویا از وی رویگردان شود
(المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۹۵۴؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص750 ؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج10، ص272 ).
📿اگر دو کلمه «التناهم» و «یلتکم» را از ماده «لیت» به حساب آوریم باید گفت این ماده ۱۶ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔸اما از کلمات قرآنی دیگری که گاه در ردیف همین ماده «لیت» از آن بحث شده است:
🔹یکی کلمه «لات» است: «وَ لاتَ حِينَ مَناصٍ» (ص/۳)
که چند قول در تحلیل آن مطرح شده است:
ظاهرا بصریون آن را حرف مشبهه بالفعل و در معنای «لیس» دانستهاند
📚(المحيط في اللغة، ج9، ص462-463 )
و از ابوبکر علاف نقل شده که اصل آن «لیس» بوده که «ی» به «ا» منقلب و «س» به «ت» بدل شده است (چنانکه عرب گاه به «ناس»، «نات» میگوید).
اما از برخی از آنان نقل شده که اصل آن «لا» بوده که به خاطر دلالت بر کلمه «ساعة» یا «مدة» تاء تأنیت به آن افزوده شده است گویی آیه میفرماید «لیست الساعة حین مناص» و از فراء هم نقل شده که همان «لا» است و تاء زائده است شبیه ثمت و ربّت
📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص749 ؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج10، ص251 ).
خلیل هم در همین راستا بر این باور است که «لات» همانند «لا»ی نفی عمل میکند با این تفاوت که فقط در مورد زمان به کار میرود؛ و نظر وی این است که اگر نبود که در قرآن به صورت «لات» ثبت شده هنگام وقف به صورت «ه» وقف میشد چون تاء آن تاء تانیث است. وی در ادامه شواهدی میآورد که عرب هم بر ابتدای کلمات «الان» و «حین»، حرف «ت» میافزوده است: «تالآن» و «تحین»؛ و میگوید بعید نیست این آیه هم از همین باب باشد بویژه که کتابت قرآن گاه با کتابت متعارف تفاوتهایی داشته است
📚(كتاب العين، ج8، ص369 ).
و
🔹 دیگری کلمه «لات» به عنوان اسم یکی از بتهای جاهلیت است: «أَ فَرَأَيْتُمُ اللاَّتَ وَ الْعُزَّى» (نجم/19)
که با اینکه برخی آن را هم برخی در ردیف همین کلمات بحث کردهاند (المحيط في اللغة، ج9، ص462-463)
اما یافت نشد که کسی آن را از ماده «لیت» بداند؛ بلکه
▪️ برخی همچون راغب اصل آن را «اللاه» دانستهاند که «ه» آن را حذف و به جایش «ت» گذاشته و در واقع این کلمه را مونث کردهاند که با کلمه «الله» متفاوت و ناقصتر از او باشد تا آن را به گمان خود واسطهای برای رسیدن به الله قرار دهند
📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص749 ؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج10، ص250 )؛
▪️اما برخی آن را از ماده «لتت» (به معنای تلیت کردن) دانستهاند و از مجاهد نقل شده که میگفت: «اهل جاهلیت برای بتهایشان سویق تلیت میکردند» و سپس این آیه را میخواند «أَ فَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى» و فراء توضیح داده که منظورش این بود که کلمه اسم بت «اللات» از همین که «نزد بتها سویق تلیت میکردند» اخذ شده است
📚(الفائق في غريب الحديث، ج3، ص189 ؛ النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج4، ص230 ؛ الطراز الأول، ج3، ص295 ).
@yekaye
📜الف. گفتهاند این آیه درباره اعرابی از بنی اسد (بنی خزیمه) نازل شد كه در خشكسالی به مدینة النبی آمده شهادتین بر زبان میراندند ولی در باطن مؤمن نبودند؛ و كوچههای مدینه را به كثافات آلوده، و قیمتها را گران كردند؛ و به رسول اللّه (ص) میگفتند: ما با اموال و عیال نزد تو آمدیم و مثل فلان طایفه با تو نجنگیدیم، پس سهمی از زکات به ما بده. و دائما بر پیغمبر (ص) منت میگذاشتند پس این آیه در مورد آنها نازل شد.
📚أسباب نزول القرآن (الواحدی)، ص412؛ ترجمه اسباب نزول،
ص210-211
📜ب. این واقعه به این صورت هم از سعید بن جبیر و ابن زید روایت شده که اینان قومی از بنیاسد بودند که در زمان خشکسالی نزد پیامبر آمدند و ابراز اسلام نمودند ولی واقعا ایمان نیاورده بودند و برای گرفتن سهمی از زکات، ابراز اسلام کرده بودند؛ و خداوند با این آیه به پیامبر ص دستور داد که به آنان از درونشان خبر دهد که معجزهای برایشان باشد؛پس آیه فرمود بگو ایمان نیاوردید یعنی در باطن و از روی حقیقت تصدیق نکردید بلکه بگویید اسلام آوردیم تا جانمان حفظ شود و از کشته و اسیر شدن مصون بمانیم.
📜مجمع البيان، ج9، ص207
🔹البته شأن نزولهای دیگری هم مطرح است که عمدتا ذیل سه آیه بعد مطرح شده است.
@yekaye
🔹الف. قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِكُمْ
با توجه به کثرت روایات مربوط به اسلام و ایمان به نظر رسید که خوب است به سراغ بزرگان حدیث در این زمینه برویم و برای ذیل این آیه از گزینش آنان بهرهمند شویم (البته مقدم بر آن در اینجا تنها حدیث نبویای که ناظر به این آیه یافتیم تقدیم میشود).
▪️مرحوم کلینی در کتاب کافی (ج۲) سه باب پیاپی دارد با عناوین «بَابُ أَنَّ الْإِسْلَامَ يُحْقَنُ بِهِ الدَّمُ وَ تُؤَدَّى بِهِ الْأَمَانَةُ وَ أَنَّ الثَّوَابَ عَلَى الْإِيمَان؛ بَابُ أَنَّ الْإِيمَانَ يَشْرَكُ الْإِسْلَامَ وَ الْإِسْلَامَ لَا يَشْرَكُ الْإِيمَان؛ بَابٌ آخَرُ مِنْهُ وَ فِيهِ أَنَّ الْإِسْلَامَ قَبْلَ الْإِيمَان» (ص۲۴-۲۸) که روایاتی از این سه باب که مضمونشان حاوی کل روایات این ابواب باشد در اینجا خواهد آمد؛
وی سپس باب دیگری بدون عنوان با سه روایت آورده (ج۲، ص۲۸-۳۴)، که روایت اول آن با طول و تفصیل فراوان معنایی بسیار سختگیرانه از شرک (به عنوان نقطه مقابل ایمان) را شرح میدهد که از موضوع این بحث خارج است؛ اما دو حدیث بعدیاش چون مرتبط است میآوریم؛ و
سپس باب دیگری با عنوان «بَابٌ فِي أَنَّ الْإِيمَانَ مَبْثُوثٌ لِجَوَارِحِ الْبَدَنِ كُلِّهَا» (ص۳۳-۴۰) با ۸ حدیث و
با چند باب فاصله بابی دارد با عنوان «بَابُ فَضْلِ الْإِيمَانِ عَلَى الْإِسْلَامِ وَ الْيَقِينِ عَلَى الْإِيمَانِ» (ص51-52) با ۶ حدیث، که از این ابواب نیز روایاتی که مضمونشان حاوی کل روایات این ابواب باشد در اینجا خواهد آمد؛ و
نهایتا با فاصلهای طولانی باب دیگری دارد با عنوان «بَابُ الْمُؤْمِنِ وَ عَلَامَاتِهِ وَ صِفَاتِهِ» (ص۲۲۷-۲۴۲) مشتمل بر ۳۹ حدیث که از آن باب نیز با حذف مضامین تکراری و نیز با صرف نظر کردن از حدیث اول آن (که همان خطبه معروف همام است که در اینجا حضرت آنها را به جای تعبیر «متقین» با تعبیر «مومنین» میآورد) و احادیثی که به طور خاص در مقام بیان شیعه ویا سایر کمالات انسانی (بدون تصریح به کلمه «مومن») است احادیثی را خواهیم آورد.
(البته مضامین مربوط به مومن در کافی بسیار بیش از اینهاست ولی اینها از این جهت که ذیل عناوینی مرتبط با موضوع آمده بود تقدیم میشود).
▪️از سوی دیگر شیخ صدوق نیز در کتاب «معانی الاخبار» بابی باز کرده با عنوان «باب معنى الإسلام و الإيمان» و در آنجا احادیثی را آورده است که مواردی که علاوه بر موارد قبلی است در اینجا تقدیم میشود؛ و
▪️سپس دو سه حدیث دیگر که یک نحوه نگاه جامع در مقام مقایسه ایمان و اسلام است تقدیم خواهد شد و
نهایتا برای جلوگیری از سوءتفاهم، دو سه حدیث که نشان میدهد گاه کلمه اسلام در احادیث در معنایی برتر از ایمان هم به کار رفته اشاره خواهد شد.
@yekaye
☀️۱) از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت شده است که فرمودند:
اسلام آشکار است و ایمان در دل، و به سینهشان اشاره فرمودند.
📚مجمع البيان، ج9، ص208
و روى أنس عن النبي ص قال:
الإسلام علانية و الإيمان في القلب. و أشار إلى صدره.
🔸در منابع اهل سنت پایان این نقل چنین است:
سه بار به سینهشان اشاره کردند و فرمودند: تقوا اینجاست؛ تقوا اینجاست.
📚الدر المنثور، ج6، ص 100
أخرج أحمد و ابن مردويه عن أنس عن النبي صلى الله عليه و [آله و] سلم قال:
الإسلام علانية، و الايمان في القلب. ثم يشير بيده إلى صدره ثلاث مرات، و يقول: التقوى هاهنا، التقوى هاهنا.
@yekaye
☀️۲) جمیلبندرّاج گوید: از امام صادق (علیه السلام) از این سخن خداوند عز و جل شوال کردم که میفرماید: «اعراب بادیهنشین گفتند: ایمان آوردیم؛ بگو ایمان نیاوردهاید ولکن بگویید اسلام آوردیم و هنوز ایمان در دلهایتان وارد داخل نشده است» (حجرات/۱۴)؟
فرمود: «آیا نمیبینی که ایمان غیر از اسلام است».
📚الكافي، ج2، ص24
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ»؟
فَقَالَ لِي: أَ لَا تَرَى أَنَّ الْإِيمَانَ غَيْرُ الْإِسْلَامِ.
@yekaye
☀️۳) از امام باقر (علیه السلام) یا امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که فرمودند:
ایمان، اقرار و عمل است، ولی اسلام، اقرار است بدون عمل.
📚الكافي، ج2، ص24
عَلِيٌّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ:
الْإِيمَانُ إِقْرَارٌ وَ عَمَلٌ وَ الْإِسْلَامُ إِقْرَارٌ بِلَا عَمَلٍ.
@yekaye