یک آیه در روز
844) 📖 الَّذينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إي
.
7⃣ «اسْتَجابُوا ... حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ»
هم حركت وتلاش لازم است، هم ايمان وتوكّل.
📚(تفسير نور، ج1، ص654)
@Yekaye
✅اطلاعیه
ان شاءالله امروز (چهارشنبه 2 آبان 1397) راهی عتبات هستم تا اگر خدا توفیق دهد در پیاده روی نجف به کربلا برای اربعین شرکت کنم.
ان شاءالله نایب الزیاره همه مشتاقان خواهم بود.
بدین جهت کار این کانال چند روزی متوقف می شود.
845) 📖 فانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظيمٍ 📖
💢ترجمه
پس به نعمتی از خداوند و فضلی [ از جانب او] بازگشتند، در حالی که هیچ گزندی بدیشان نرسیده بود، و خشنودی خداوند را پیروی کردند و خداوند دارای تفضلی عظیم است.
سوره آلعمران (3) آیه 174
1397/8/14
26 صفر 1440
@Yekaye
🔹فانْقَلَبُوا
▪️برخی بر این اورند که ماده «قلب» در اصل بر دو معنای مستقل دلالت دارد:
▫️یکی بر معنای «محض» و «خالص» و امر شریفِ از هر چیزی؛ و
▫️دیگری بر برگرداندن چیزی از جهتی به جهت دیگر؛ و بر همین اساس، وجه تسمیه کلمه «قَلْب» (به معنای عضو صنوبریشکل درون بدن که مرکز گردش خون می باشد) را از این جهت دانسته اند که خالص ترین و رفیع ترین عضو بدن می باشد.
📚(معجم المقاييس اللغة، ج5، ص17)
▪️اما دیگران معنای اصلی این ماده را همان معنای برگردادند چیزی از وجهی به وجه دیگر و مطلق دگرگونی و تحول دانستهاند؛ و آنگاه وجه تسمیه «قلب» را ناشی از کثرت دگرگونی و زیر و رو شدنش [از حالتی به حالت دیگر منقلب شدن] قلمداد کردهاند
📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص682) ؛
به تعبیر دیگر، از این جهت که دائما در حال قبض و بسط است [تا گردش خون را تضمین کند] و در واقع دائما در حال تغییر و تحول است و هیچ عضوی از اعضای بدن نیست که این اندازه در حال حرکت و تغییر وضعیت باشد.
📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج9، ص304)
▪️کلمه «قلب» در قرآن کریم،
▫️هم در معنای همین قلب مادی به کار رفته است (وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ؛ أحزاب/10)
▫️و هم در معنای قلب معنوی (إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ؛ ق/37). و
در ادبیات قرآن کریم، قلب مرکز ادراکات (وَ طُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ، توبة/87؛ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ، حج/46) و نیز احساسات انسان معرفی شده است: «وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ» (أنفال/10) ، «وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ» (حشر/2) ، «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ» (فتح/4)
و در مثالهای فوق معلوم است که جمع «قلب»، «قلوب» است.
▪️معلوم شد که فعل «قَلَبَ» به معنای برگردادن کسی از مسیری است که در پیش گرفته (وَ إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ؛ عنكبوت/21) اما این ماده در بابهای انفعال و تفعیل و تفعّل نیز زیاد به کار رفته است:
🔸«انقلاب» به معنای «انصراف» و «برگشتن» از مسیر خویش است: «انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ (آل عمران/144)
📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص681)
و «مُنقَلِب» اسم فاعل از «انقلاب» و به معنای «بازگشتکننده» (إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ؛ الأعراف/125) است؛
«مُنقَلَب» نیز در وزن اسم مفعول و به معنای اسم مکان است که در آیه «أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ» (الشعراء/227) به معنای «مرجع» (محل رجوع، بازگشتگاه) میباشد.
🔸«تقلیب» هم به معنای اینکه چیزی را از حالی به حال دیگر در آوردن است «يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ» (أحزاب/66) «وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ» (أنعام/110)
📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص682)
و البته برخی گفتهاند که به معنای دگرگونی شدیدی در چیزی میباشد
📚 (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج9، ص304).
ضمنا درباره «تَقْليبُ الأمور» (وَ قَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ؛ توبه/47) اگرچه برخی آن را به معنای تدبیر و نظر کردن در امور دانستهاند
📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص682)
اما به نظر میرسد که در همینجا نیز معنایش همان زیر و رو کردن مطالب است که مانع تدبیر صحیح میشود.
🔸 «تَقَلُّب» نیز چون به باب تفعل رفته، به معنای قبول حالت قلب و دگرگونی است و لذا «تقلّب» را به معنای «تصرّف» (از حالی به حال دیگر درآمدن) دانستهاند «وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ» (شعراء/219) «أَوْ يَأْخُذَهُمْ فِي تَقَلُّبِهِمْ فَما هُمْ بِمُعْجِزِينَ» (نحل/46)
@Yekaye
👇ادامه توضیحات👇
👇ادامه توضیح ماده «قلب»👇
▪️ماده «قلب» و بویژه «انقلاب» به برخی از کلمات دیگر مانند رجوع، تحول، تبدیل، تغییر، و تصریف بسیار نزدیک است و اغلب اهل لغت برای توضیح این ماده، از این کلمات استفاده نمودهاند؛ اما برخی به تفاوت ظریف بین این کلمات اشاره کردهاند:
▫️«قلب» و «انقلاب» به مطلق هرگونه دگرگونی دلالت دارد؛ اعم از مادی (نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْيَمِينِ وَ ذاتَ الشِّمالِ) یا معنوی (إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ)، زمانی (يُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ) یا مکانی (بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ)، و دگرگونی و تغییر در حالت (يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ) یا صفت و یا در خود موضوع (إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ)؛
▫️اما «تحول» ناظر است به تبدیلی که در حالت شیء رخ می دهد؛
▫️«تبدیل» آن است که چیزی در پی دیگر و جایگزین چیز دیگر شود؛
▫️«تغییر» دگرگونیای است که سمت و سوی خاصی در آن مد نظر باشد؛
▫️«تصریف» صِرف برگردادنِ چیزی به هر نحو ممکن میباشد.
📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج9، ص304)
▫️در تفاوت «انقلاب» با «رجوع» (=برگشتن) برخی گفتهاند که رجوع، برگشتن به جایی است که قبلا در آن بوده، اما انقلاب برگشتن به موضعی برخلاف آن موضعی است که در آن بسر میبرده است
📚 (الفروق في اللغة، ص300)
اما برخی این تحلیل را قابل تامل دانستهاند
📚(البحر المحیط، ج3، ص438)
و ظاهرا این معنا عمومیت نداشته باشد و مثال نقضهایی برای آن می توان یافت، ماند: «وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهِينَ» (المطففين/31) و شاید بیش از این نتوان گفت که در انقلاب برگشتنی که با نوعی دگرگونی و تغییر حال همراه باشد مد نظر است اما در رجوع، خود حرکت شیء مد نظر است.
📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج9، ص304)
📿ماده «قلب» و مشتقات آن جمعا 168 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@Yekaye
🔹بِنِعْمَةٍ ... فَضْلٍ
درباره دو کلمه «نعمة» و «فضل» در آیه 171 همین سوره توضیحات لازم گذشت.
🔖جلسه 842 http://yekaye.ir/ale-imran-3-171/
🔹در مورد تحلیل نحوی «بنعمة»،
▪️میتوان «ب» را باء مصاحبت، و آنگاه جار و مجرور را مستقیما حال و متعلق به فعل «انقلبوا» دانست
📚(البحر المحیط، ج3، ص439)
[یعنی «فانقلبوا مصاحبا بنعمه ...»]؛
▪️و میتوان [ «باء» آن را باء سببیت دانست و] جار و مجرور را متعلق به محذوفی دانست که آن محذوف، حال برای فاعل «انقلبوا» میباشد
📚(اعراب القرآن و بیانه، ج2، ص112)
[یعنی مثلا: فانقلبوا مسرورا بنعمة ...]
▪️و برخی هم این جار و مجرور را در مقام مفعول به برای انقلبوا دانستهاند.
📚(التبيان في إعراب القرآن، ص92)
@Yekaye
🔹لَمْ يَمْسَسْهُمْ
قبلا بیان شد که تعبیر «مس» کردن نزدیک به معنای «لمس» کردن میباشد.
در تفاوت مس و لمس، برخی گفتهاند: تفاوتشان به این است که «لمس کردن» حتما با دست انجام میشود اما تعبیر «مس» کردن در مورد غیر دست هم به کار میرود. به تعبیر دیگر، «مس» در معناهای غیرمادی هم به کار میرود.
برخی هم گفتهاند که «لمس در جایی که شیء طلب شود اما بدان نرسیم به کار میرود، اما مس در جایی است که حتما به آن میرسیم.
🔖جلسه ۹۰ http://yekaye.ir/hud-001-113/
🔹سوء
قبلا توضیح داده شد که ماده «سوء» معادل کلمه فارسی «بد» و مترادف با قبیح و زشت میباشد و گفتهاند تعبیر «سوء» بر هر چیزی که مایه ناراحتی انسان شود اطلاق میشود و از هر امر زشت و قبیحی با تعبیر «سُوأی» یاد میشود که نقطه مقابلش «حُسنی» است و هر کار زشت و ناپسندی را «سیّئه» و در مقابل، هر کار خوب و پسندیدهای را «حسنه» میگویند.
🔖جلسه۲۴۰ http://yekaye.ir/al-aaraf-7-20/
و درباره تفاوت آن با «ضرر» هم گفته شد که تعبیر «سوء» را غالبا در مورد بدیهایی که ریشه و منشأش را میشناسیم به کار میبرند؛ اما «ضرر» را در مورد هر بدیای که به انسان برسد، ولو ریشهاش را نداند.
🔖جلسه ۲۱۳ http://yekaye.ir/al-muminoon-023-075/
🔹نقش نحوی جمله «لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ» نیز حال است.
@Yekaye