یک آیه در روز
963) 📖 و إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها
.
2️⃣1️⃣ «وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها»
چرا برای اشاره به شخصی که باید بین آنها حکم کند از تعبیر «حَکَم» و نه «حاکم» استفاده کرد؟
در نکات ادبی گفتیم «حاکم» به معنای مطلق کسی است که حکم از او سر میزند و بین دو نفر حکم کند، خواه صلاحیت داشته باشد یا نداشته باشد؛ اما «حَکَم» شخص متخصصی است که برای حکم کردن تخصص لازم را دارد؛
آنگاه:
🍃الف. بدین جهت از تعبیر «حَکَم» استفاده کرد که تذکر دهد که حکمین متولی حکم له و علیه آن زن و شوهر هستند و بعد از اینکه حکمیت به دست آنان سپرده شد، دیگر نیاز نیست برای صدور حکم نهایی به خود زن و شوهر برگردند و از آنان نظر بخواهند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص249 )
🍃ب. میخواهد با این تعبیر تاکید کند که اصلاح بین زن و شوهر را به دست متخصص بدهید؛ یعنی این کار را صرفا یک کار فرمالیته و رفع تکلیف قلمداد نکنید؛ بلکه کسانی را وارد گود کنید که بلد باشند آشتی دهند.
🍃ج. ...
@yekaye
یک آیه در روز
963) 📖 و إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها
.
3️⃣1️⃣ «وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها»
تردیدی نیست که در عرصههای اجتماعی، برای رفع نزاعها یک قاضی کافی است؛
🤔پس چرا برای حل اختلاف زن و شوهر، به یک حَکَم بسنده نکرد و فرمود دو حَکَم برانگیزانید؟
🔹برخی گفتهاند: تا از ستم و تحکمگویی به دور باشد (الميزان، ج4، ص346)
⛔️اما اگر صرف همین باشد، پس چرا در عرصههای اجتماعی چنین نیست؟
🔹برخی گفتهاند: چون زن ومرد در انتخاب داور، حقّ يكسان دارند (تفسير نور، ج2، ص64).
⛔️ اگر مقصود از این جمله آن است که «برای اینکه حق هردو در این زمینه رعایت شود»؛ این سخن به سخن فوق برمیگردد؛
اما اگر می خواهند روی نقش زن و مرد بر تعیین حَکَم تاکید کنند، این سخن قابل قبول نیست، زیرا چنانکه در تدبر 11 گذشت تعیین حَکَم برعهده خود زن و مرد نیست؛ و زن و مرد موظفند به حکم حکمین تن دهند؛ و آنجا که خود زن و مرد اشخاصی را برای رفع نزاع برمیانگیزانند، از باب وکالت است که از بحث حاضر خارج است. یا به تعبیر بهتر،
🔹برخی گفتهاند: تا هریک بتواند با شخص مرتبط با خود خلوت کند و حقیقت حال او را به دست آورد تا بفهمد آیا واقعا او مایل به ماندن است یا طلاق؛ تا وقتی هر دو در کنار هم جمع شدند بهتر راه صواب را بررسی کنند. (مفاتيح الغيب، ج10، ص74 ).
⛔️ این پاسخ هم همچنان با این مشکل مواجه است که اگر چنین است، پس چرا برای نزاعهای اجتماعی دو قاضی نمیگذارند؟
🤔به نظر میرسد پاسخ این سوال، در گروی توجه به تفاوت بنیادین خانواده با سایر نظامات اجتماعی است:
💠نکته تخصصی #خانوادهشناسی
📝نحوه #رفع_نزاعهای_خانوادگی، #شاهدی دیگر بر #تفاوت_بنیادین_خانواده_و_جامعه
🔷وقتی نزاعِ بین دو یا چند نفر، نزاع در عرصههای #روابط_اجتماعیِ غیرخانوادگی باشد، تنها مسالهای که در پیش روست، #اجرای_عدالت است؛
پس رفع نزاع، در گروی آن است که
🔹اولا دقیقا معلوم شود که چهکسی ذیحق است و چه کسی نیست؛ و
🔹ثانیا حق به ذیحق داده شود.
در این گونه موارد
▪️ یک قاضی کافی است (و اگر در برخی از مجامع، هیات منصفه به جای یک نفر نظر میدهد، تعدادشان را فرد قرار میدهند که نتیجه نهایی توسط اکثریت معلوم شود)؛ و
▪️مهمترین شرط قاضی (صرف نظر از اینکه باید عادل باشد و اگر عدل را تشخیص داد بر همان اساس حکم کند) این است که باید مجتهد باشد؛ یعنی ضوابط شرع را در دست داشته باشد و بتواند حق را از ناحق تشخیص دهد.
(در نگاههای غیردینی، میگویند باید حقوقدان باشد: یعنی ضوابط قانون مدنی را در دست داشته باشد و بر اساس آن حق را تشخیص دهد.)
🔷اما در مساله حَکَمیت بین زوجین،
▪️علاوه بر اینکه به جای یک داور، دو داور مطرح شده،
▪️هیچ فقیهی هم اجتهاد حَکَمین را شرط نکرده است؛
▪️و در این آیه هم به جای تاکید بر اموری همچون عدالت و اجتهاد، فقط به «من أهله» و «من أهلها» بودن اشاره شده است.
▪️و نکته جالبتر اینکه این حَکَمیت صرفا یک پادرمیانی برای آشتی دادن نیست؛ بلکه اینها میتوانند بدون اینکه مجددا نظر خود زن و شوهر را بپرسند، خودشان حکم به جدایی بدهند.
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه تدبر 13 درباره
نحوه #رفع_نزاعهای_خانوادگی، #شاهدی بر #تفاوت_بنیادین_خانواده_و_جامعه
🤔به نظر میرسد ریشه بحث در این است که
چون پیوندهای اجتماعیِ غیرخانوادگیای که وقوع نزاع در آنها محتمل است*، بر اساس منفعت و رفع نیاز خود افراد شکل میگیرد (یعنی افراد بدین جهت وارد یک مشارکت جمعی میشوند که منفعتی بدانان برسد)؛
اما پیوند خانوادگی پیوندی است که ریشهاش صرفا نیاز نیست؛ بلکه مکملیت زن و مرد برای همدیگر و پیوند دو روح است، چنانکه کلمه «شقاق» به خوبی بر این معنا دلالت دارد (تدبر5).
پس، رفع نزاع در اینجا، صرفا به این نیست که معلوم شود حق با چه کسی است و حق به حقدار داده شود؛
بلکه به این است که این شقاق و شکافی که رخ داده مرتفع گردد؛ که:
🔺اگر مرتفع شد، فضای گذشت و صمیمیت خانوادگی به نحوی است که افراد دنبال گرفتن حق خود از طرف مقابل نیستند؛
🔻و اگر حاصل نشد، حتی حق طرفین هم به آنها داده شود، باز یک خانواده استوار در کار نخواهد بود.
♦️بر همین اساس،
ریشه نزاعهای خانوادگی، بیش از اینکه در #منفعتطلبی افراد باشد، در #عدم_فهم_صحیح افراد از وضعیت و روحیات و خوشایند و بدآیندهای همدیگر است.
به تعبیر دیگر،
در عرصه خانوادگی، آنچه بیشتر موجب نزاع میشود، آزردگی روحی از همدیگر و عدم برآورده شدن انتظارات روحی است، تا نزاع بر سر حقوق و خواستههای مادی.
حتی جایی هم که خواستههای مادی منجر به نزاع خانوادگی میشود، غالباً آن انتظارات روحی است که این خواستهها را در فضای خانواده رقم زده است؛
وقتی مثلا یک زن با شوهرش بنای ناسازگاری میگذارد که چرا برای من چنین و چنان خرج نمیکنی، اما هیچگاه چنین ناسازگاری را با رئیس ادارهاش ندارد! زیرا از او چنین انتظاری ندارد.
💢پس مساله اصلی در نزاعهای خانوادگی، #درگیری_عواطف است تا #درگیری_منافع،
و البته در هر نزاعی، خشم و ناراحتی از طرف مقابل، چنان بر شخص حکمفرما میشود که غالبا از تصمیمگیری صحیح باز میماند.
ویا چون فضای اصلی در این روابط، فضای عاطفی - و نه فضای حقوقی- است، با خود میپندارد که اگر این بار سخن طرف مقابل را قبول کنند، نوعی ضعف از خود نشان دادن است که منجر به پررویی و جسارتهای بعدیِ طرف مقابل میشود.
نفس آدمی و خودپرستی نیز در این زمینهها بشدت فعال میشود؛ اما فعال شدنش بیش از آنکه #منفعتطلبانه باشد، #منیتطلبانه است: یعنی میخواهد به هر ترتیب که شده «من» محور قرار بگیرد؛ نه صرفاً «منافع ویا نیازهای من».
در چنین فضایی،
▪️داوران
🔸اولا بیش از آنکه در عرصه شناسایی حق از ناحق توانا باشند باید در عرصه شناخت ابعاد عاطفی شخص مذکور توانا باشند، پس ارحجیت با نزدیکان و خویشاوندان وی است تا فقیه و حقوقدان؛ و
🔸 ثانیا مهمترین کاری که هریک باید بکنند این است که هریک به سخن شخص مربوط به خود گوش دهند و خواسته واقعی و درونی وی را کشف کنند
و این خواسته را با خواسته واقعی و درونی همسر وی که حَکَم دیگر کشف کرده، مقایسه نمایند،
و چون عواطفی که بین زن و شوهر هست (خشم از طرف مقابل، نگرانی از پررو شدن طرف مقابل، و ...) بین خود دو حَکَم وجود ندارد ،
بهتر میتوانند بفهمند که آیا اینها در یکراستاست، تا حکم به بقای ازدواج بدهند؟ یا واقعا قابل جمع نیستند، تا حکم به جدایی بدهند؟
🤔در جایی که داور قرار است صرفا رفع نزاع کند، عدد داور را فرد قرار میدهند (یا یک قاضی، یا هیات منصفهای که رای اکثریتشان فیصلهبخشِ نزاع شود)
اما اینجا چون مساله، برداشتن شکافی است که بین دو روح متحد رخ داده، نه صرفاً رفع نزاع، فرد بودن داورها ضرورتی ندارد:
و کار داورها زمانی میتواند مساله را حل کند که بوضوح معلوم شود که این دو روح باید با هم متحد شوند یا از هم منفک؛ و از این رو، باید هردو بر سر جدایی یا ماندن با هم توافق کنند تا نظرشان اعمال شود.
❇️ تبصره
اغلب فقها، تعبیر «مِنْ أَهْلِهِ» و «مِنْ أَهْلِها» را حکم ارشادی دانستهاند، و لذا اغلب، آن را شرط استحبابی دانستهاند، نه شرط وجوبی؛ اما اینکه واجب نباشد، منافاتی با بحث فوق ندارد؛ زیرا همین ارشادی بودنش نشان میدهد که وجهی در این مساله هست که در جای دیگر نیست؛ و وجه اینکه فقها آن را واجب ندانستهاند، این نبوده که خویشاوند بودن هیچ مدخلیتی نداشته باشد؛ بلکه توضیح دادهاند که چون مساله اصلی رفع نزاع است؛ و اگر این نزاع به وسیله افراد خبرهتری غیر از بستگان شخص بتواند مرتفع شود، ضرورتی ندارد که حتما مساله از طریق بستگان حل شود. (جواهر الكلام، ج31، ص213)
✳️* پینوشت:
این قید از این جهت گفته شد که برخی از پیوندهای اجتماعی، با صبغه کاملا الهی انجام میشود و مشمول این قاعده (که افراد حتما به خاطر نفع خود در این پیوند حضور یافتهاند) نمیشود؛ و این موارد، چون در آنها نزاعی حاصل نمیشود، نقضی بر بحث فوق نیست.
@yekaye
بسم الله الرحمن الرحیم
🔥شهادت مظلومانه بزرگی مثل حاج قاسم در وقتی که همه خواب بودیم، سینهمان را مالامال از درد و خشم و انتقام کرده بود و میرفت آتشی که در وجودمان شعلهور شده بود کاخ ستم را در جهان براندازد.
با این حال وقایعی رخ داد تا غرورمان ما را از خدا غافل نکند و عجز خود در پیشگاه او را فراموش نکنیم.
این وقایع، منافقانی را که در اثر آن حضور میلیونی مردم، جرأت نُطُق کشیدن نداشتند به وجد آورد؛
یاوهگوییها آغاز شد؛
و این یاوهگوییها محمل را چنان مهیا کرد که در حالی که هنوز کفن حاج قاسم خشک نشده، عدهای کینههای بدری و خیبری و حُنَینی خود را بروز دادند؛
وحتی از پاره کردن عکس او، که توهینی مستقیم به میلیونها مردم عزادار بود، دریغ نکردند!
خدا میداند؛
شاید قرار است آتش انتقامی که اندکی آرام گرفته بود با شدت بسیار بیشتر شعلهور شود.
🖌خواستم چند کلمه درباره این اوضاع و احوالمان در این ایام بنویسم؛
اما برای بیان آن،
📖سخنی رساتر از سخنان امام کاظم ع در دعای #جوشن_صغیر نیافتم:
🔹خدایا!
چه بسیار دشمنی که #شمشیر_دشمنیاش را به روی من کشید و لبه تیغش را بر من تیز کرد و تیزیِ سلاحش را برایم آماده نمود و زهرهای کشندهاش را برای من درهم آمیخت و تیرهای بیخطایش را سوی من نشانه گرفت و چشم نگهبانش از من به خواب نرفت؛ و #مخفیانه درصدد است که به من آزاری رساند و زهر جگر سوزش را به من بچشاند؛
خدایا!
پس تو نگاهی افکندی به ناتوانیام در تحمل حوادث ناگوار،
و درماندگیام از انتقام گرفتن از آن که با ستیزهجوییاش قصد مرا کرده،
و #تنهاییام در برابر بسیاریِ آنان که آزار مرا در سر دارند و سرِ راهم کمین کردهاند و فکر من درخلاصى از آنها به جایى نمىرسد،
پس به نیرویت مرا تأیید کردی،
و با یاریت پشتم را محکم نمودی،
و تیغ برنده او را بر من کُند نمودی،
و او را پس از اینکه عِدّه و عُدّها گرد آورده بود، خوار کردی و موقعیت مرا بر او برتری دادی و شرِّ آن نقشه هاى شومى که براى من کشیده بود به خودش برگرداندى،
در حالی که نه #عطش_کینهاش فرونشسته بود و نه هنوز دلش از کاری که می خواست با من بکند خنک شده بود؛
از #غیظش بر من انگشت به دندان میگزید و پشت کرده، پا به فرار نهاد و تجهیزات و نفراتش #تارومار شد.
پس تو را سپاس ای پروردگار
که مقتدری شکست ناپذیری و بردباری بدون شتاب!
بر محمّد و آل محمّد صلوات فرست
و مرا در برابر نعمتهایت از شکرگزاران و در برابر عطاهایت از ذاکران قرار ده؛
🔹خدایا!
چه بسیار ستمگری که با نقشههایش به من ستم کرد،
#دامهای_شکار را در راهم نهاد و و مرا دقیقا زیر نظر گرفت و مانند درنده اى که براى شکار خود #کمین مى کند به دست آوردن #فرصت_مناسب در کمین من نشست،
درحالیکه در #ظاهر با من #خوشرویی نشان میداد و گشادهروییِ بىحقیقتى به من مىنمود،
پس چون #دغلکاری باطنش و زشتی آنچه را حتی برای همکیشان در دل نهفته کرده بود مشاهده نمودی و دیدی که چگونه مرا میخواهد مرا در دام ستم خود گرفتار آوَرَد،
او را سرنگون ساختی
و ریشهاش را از بیخوبن برکندی
و او را در چاهی که برای من کنده بود و در ژرفای گودال خودش انداختی
و گونهاش را در ردیف خاک پایش قرار دادی؛
او را به بدن و روزی خودش سرگرم کردی
و با سنگ خودش زدی
و با زه کمان خودش خفهاش نمودی
و با سر نیزههای خودش هلاک کردی
و به رو به خاک مذلّت افکندی
و حیلهاش را به خودش برگرداندی
و از فرط حسرت به باد فنایش دادی.
ازاینرو،
پس از کبر و نخوتش خوار گشت
و به دنبال گردنفرازیاش درهم کوبیده شد
و گرفتار در بند دامی که در آن هنگام غرورش آرزو داشت مرا در میان آن ببیند،
و پروردگارا!
اگر نبود که رحمتت بر من فرود آمد، نزدیک بود آنچه دامن او را فرا گرفت، بر من وارد آید؛
پس تو را سپاس پروردگارا
که مقتدری شکست ناپذیری و بردباری بدون شتاب،
بر محمّد و آل محمّد صلوات فرست
و مرا در برابر نعمتهایت از شکرگزاران و در برابر عطاهایت از ذاکران قرار ده؛
🔹خدایا!
چه بسیار #حسودی که از حسرت برافروخته گشت
و دشمنی که #غیظش افروخته شد و مرا در معرض #نیش_زبانش قرارداد و [با نگاه بغضآلود] مژگانش را چون نیزهای به بدنم فرو برد و مرا هدف تیرهای #سرزنش نمود و #کاستیهایی_را_که_همواره_در_خودش بود به گردنم انداخت؛
پروردگارا
پناهجویانه تو را خواندم، درحالیکه اطمینان به سرعت اجابت تو داشتم، و بدانچه همواره از #خوب_دفاع_کردنت میدانستم، #توکل کردم،
آگاه به اینکه هرکس به سایه حمایت تو پناه بَرَد، تحت فشار نماند؛
و کسی که به قلعه مددجویی تو پناه آورد، هرگز حوادث روزگار او را درهم نکوبد،
پس به قدرتت مرا از آزار او حفظ کردی.
پس تو را سپاس پروردگارا
که مقتدری شکست ناپذیری و بردباری بدون شتاب،
بر محمّد و آل محمّد صلوات فرست
و مرا در برابر نعمتهایت از شکرگزاران و در برابر عطاهایت از ذاکران قرار ده؛
🔹خدایا! ...
@souzanchi
@yekaye
یک آیه در روز
963) 📖 و إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها
.
4️⃣1️⃣ «فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها»
مشكلات مردم را با كمك خود مردم حل كنيم.
در واقع، اسلام به مسائل شورايى وكدخدامنشى توجّه دارد؛ و نظرش این است که همه مسائل را به قاضى و دادگاه نكشانيد، [تا میتوانید] خودتان درونگروهى حل كنيد.
📚(تفسير نور، ج2، ص64-65)
@yekaye
یک آیه در روز
963) 📖 و إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها
.
5️⃣1️⃣ «وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما ... إِنْ يُريدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُما»
«شقاق» یعنی شکافی بین دو روح زن و مرد؛ که وحدت آن دو را به هم میزند.
اگر زن و مرد به حکمیت حکمین تن دهند، خداوند توفیق میدهد این شکاف برطرف شود.
🤔چرا؟
شاید بدین جهت که شکاف بین دو روحی که قرار بوده با هم متحد شوند زمانی به وقوع میپیوندد که منیت و خودخواهی بر این پیوند غلبه کند و هرکسی به جای اینکه هویت خود را در این وضعیت مشترک ببیند، خودش برای خود موضوعیت پیدا کند.
اما همین که حکمیت دیگریای را میپذیرند، اختیار را از خود سلب کرده و به دیگری دادهاند؛ پس عملا یک گام از آن حالت منیت که مانع پیوند آنها میشد فاصله گرفتند؛ و همین سبب میشود که خداوند این گام آنان را تکمیل کند و پیوند را دوباره برقرار سازد.
📚(اقتباس از الميزان، ج4، ص346 )
@yekaye
یک آیه در روز
963) 📖 و إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها
.
6️⃣1️⃣ «وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا ... إِنْ يُرِيدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُما»
این تعبیر که «اگر قصد اصلاح داشته باشند خداوند توفیق میدهد»،
🔹از طرفی نشان میدهد که: «از آشتى دادن نااميد و مأيوس و نسبت به آن بىتفاوت نباشيم. هرجا حسن نيّت و بناى اصلاح باشد، توفيق الهى هم سرازير مىشود.» (تفسير نور، ج2، ص65)
🔹و از طرف دیگر نشان میدهد که: «دلها به دست خداست. به عقل و تدبير خود مغرور نشويد، توفيق را از خداوند بدانيد.» (تفسير نور، ج2، ص65)
💠ثمره اجتماعی
📝ضرورت #نگاه_توحیدی در #اقدامات_اجتماعی
درست است که حکمین باید قصد اصلاح داشته باشند؛ اما این بتنهایی کافی نیست؛
توفیق خداوند باید همراه شود تا کار به ثمر برسد.
در آیه دیگری فرمود بسیاری از افراد ادعای اصلاحگری و اصلاحطلبی دارند اما کارشان ثمرهای جز فساد ندارد هرچند که خودشان هم نفهمند (وَ إِذا قيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُون؛ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُون؛ بقره/11-12)
و در اینجا آن نکته را کامل میکند و میفرماید اما اگر افرادی واقعا با نیت اصلاح وارد کاری شوند خداوند حتما بدانان توفیق خواهد داد.
@yekaye
یک آیه در روز
963) 📖 و إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها
.
7️⃣1️⃣ «إِنْ يُرِيدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُما»
در آیه از «زن و شوهر» و «دو نفر داور» سخن گفته شد.
اکنون کاربرد ضمیرهای تثنیه در این جمله، ظرفیت چهار معنا را در این آیه ایجاد کرده است (مفاتيح الغيب، ج10، ص75 ):
🍃الف. اگر آن دو داور قصد خیر و اصلاح داشته باشند، خداوند بین آنها وفاقی ایجاد میکند تا بدانچه خیر و صلاح است حکم کنند.
🍃ب. اگر زوجین واقعا قصد خیر و اصلاح داشته باشند [یعنی نزاعی که رخ داده، واقعا از روی سوء نیت نبوده؛ یا اگر هم بوده، اکنون واقعا دنبال رفع نزاعاند، نه محکوم کردن طرف مقابل] خداوند بین آنها وفاقی ایجاد میکند.
🍃ج. اگر زوجین واقعا قصد خیر و اصلاح داشته باشند، خداوند بین آن دو داور وفاقی ایجاد میکند تا بدانچه خیر و صلاح این زن و شوهر است حکم کنند.
🍃د. اگر آن دو داور قصد خیر و اصلاح داشته باشند، خداوند بین زوجین وفاق و آشتی ایجاد میکند.
🤔از این موارد، سهتای اول را با خیال راحت میتوان به آیه نسبت داد، اما شاید در خصوص معنای آخر اشکال شود که چنین نیست که صرف خیرخواهیِ حَکَمین، منجر به آشتی زوجین شود؛ زیرا لازمهاش این است که هرجا حکمیت به آشتی و ادامه زندگی مشترک زوجین نیانجامد، خیرخواهی حَکَمین را زیر سوال ببریم.
💢پاسخ این است که چنین تلازمی برقرار نیست؛ زیرا کاملا محتمل است که این مقدمه علت اعدادی و از جنس مقتضی باشد، نه علت تامه؛ یعنی اگر واقعا حَکَمین خیرخواه باشند و قصد اصلاح داشته باشند، همین قصد اینها سبب میشود تا خداوند نکاتی را بدانان الهام کند که با تکیه بر آن نقاط زمینه آشتی زن و شوهر فراهم شود؛ هرچند که ممکن است امور دیگری ویا مصلحت دیگری در کار باشد که این آشتی بین زن و شوهر حاصل نشود.
@yekaye
یک آیه در روز
963) 📖 و إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها
.
8️⃣1️⃣ «إِنْ يُرِيدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُما»
با اینکه وفاق و آشتی یافتن زن و شوهر ناشی از یک سبب عادی است که همان نیت اصلاح داشتن است (خواه نیت خود زن و شوهر یا نیت حَکَمین) اما ایجاد این وفاق را به خداوند نسبت داد؛ ز
یرا خداوند است که سبب حقیقی همه اموری است که در عالم رخ میدهد
📚(الميزان، ج4، ص346 )
در واقع، توفیق، لطف الهی است که اگر شامل حال کسی بشود طاعت خداوند حاصل می گردد و آیه دلالت دارد که هیچ چیزی از اغراض و مقاصد به نتیجه نمیرسد مگر به توفیق الهی؛
و اینجا نیز اگر نیت طرفین خوب باشد خداوند توفیق صلح بین زوجین را برقرار میکند
📚(مفاتيح الغيب، ج10، ص75 )
@yekaye
یک آیه در روز
963) 📖 و إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها
.
9️⃣1️⃣ «إِنْ يُرِيدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُما»
اگر دو فردی که در مقام حکمیت قرار گرفتهاند قصد اصلاح داشته باشند، خداوند بین آنان وفاقی حاصل میکند.
پس،
اگر دو نفر در مقام حکمیت قرار گرفتند و هیچ وفاقی (حتی بین خود آنان در اینکه زن و شوهر باید با هم بمانند یا طلاق بگیرند) حاصل نشد، در قصد اصلاح یکی از آنان ویا هردوی آنان، میشود تردید کرد. (جواهر الكلام، ج31، ص217 )
📜حکایت📜
بین هشام بن حکم (از اصحاب امام صادق ع) و یکی از مخالفان شیعه درباره جریان حکمیتی که توسط عمروعاص و ابوموسی اشعری واقع شد اختلاف افتاد.
آن شخص مدعی بود که آن دو نفر واقعا قصد اصلاح بین دو طایفه درگیر جنگ را داشتند؛ اما هشام میگفت که آنان چنین قصدی نداشتند.
مخالف گفت: از کجا چنین مطلبی را میگویی؟
هشام گفت: از این سخن خداوند در مورد حَکَمین که میفرماید «اگر آن دو بخواهند اصلاح کنند خداوند بین آن دو وفاقی ایجاد میکند» پس چون با هم اختلاف کردند و اتفاقی بر یک امر واحد بین آن دو رخ نداد و خداوند بین آن دو وفاق ایجاد نکرد معلوم میشود که آن دو قصد اصلاح نداشتند❗️
📚(من لا يحضره الفقيه، ج3، ص522 )
@yekaye
یک آیه در روز
963) 📖 و إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها
.
0️⃣2️⃣ «وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ يُريدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُما إِنَّ اللَّهَ كانَ عَليماً خَبيراً»
جملات آخر آیات که وصفی از اوصاف خداوند را میآورد، همواره ناظر است به محتوای آیه، و حاوی نکتهای درباره این محتواست؛
با توجه به این نکته، اینکه «خداوند علیم و خبیر است» میتواند ناظر باشد به:
🍃الف. عبارت «يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُما»؛ آنگاه یعنی:
خداوند میداند چگونه بین آن دو (زن و شوهر، یا حَکَمین) وفاق ایجاد کند.
🍃ب. «إِنْ يُريدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُما»؛ آنگاه یعنی:
بايد حسن نيّت داشت، چرا كه خداوند، از انگيزههاى همگان عالم و باخبر است. (تفسير نور، ج2، ص65) و در واقع، هشداری است هم به زوجین و هم به حَکَمین که مبادا مسیر خلاف حق بپیمایید! (مفاتيح الغيب، ج10، ص75 )
🍃ج. کل آیه؛ آنگاه یعنی:
طرح قرآن براى اصلاح خانواده، برخاسته از علم و خبرویت خداوند است.
(اقتباس از تفسير نور، ج2، ص65)
و میداند شقاق چگونه برطرف، و وفاق چگونه حاصل میشود (تفسير الصافي، ج1، ص449)
@yekaye
✅ توجه:
در دو آیه قبل، بحث نشوز از طرف زن و نشوز طرفینی مطرح شد. بحث نشوز از طرف مرد در آیه 128 همین سوره مطرح شده؛ از این رو به نظر میرسد بهتر باشد آن آیه نیز همینجا مورد بحث قرار گیرد:
964) 📖 و إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يُصْلِحا بَيْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيراً 📖
💢ترجمه
و اگر زنی از شوهرش بیم ناسازگاری و رویگردانی داشت، پس بر آنان باکی نیست که بین خودشان با صلح اصلاحی انجام دهند؛ و صلح بهتر است؛ ولی نفسها در [پیشگاه] تنگچشمی احضار شدهاند؛ و اگر نیکی کنید و تقوا ورزید پس حتما خداوند همواره بدانچه میکنید بدقت آگاه است.
سوره نساء (4) آیه 128
1398/10/23
17 جمادی الاولی 1441
@yekaye
🔹بَعْلِها
درباره ماده «بعل»
▪️برخی نتوانستهاند بین کاربردهای مختلف این ماده جمع کنند و پنداشتهاند که این ماده بر سه اصل متفاوت دلالت دارد:
▫️یکی در معنای «شوهر» است، و ملاعبه شوهر با زنش را هم «بعال» گویند؛
▫️دوم چیزی از جنس ترس و وحشت، چنانکه وقتی مردی دچار وحشت میشود میگویند «بَعِلَ الرجُلَ» و احتمال میرود که تعبیر «امرأةٌ بَعِلةٌ» هم که در خصوص زنی که خوب لباس مناسب نمیپوشد به کار میرود از همین باب باشد؛ و
▫️سوم وقتی در مورد زمین به کار میرود به معنای زمین مرتفعی است که باران در سال بیش از یکبار بدان نمیرسد و نیز در همین معنا به درختی که بدون بارش باران با ریشههایش آب را از زمین به دست میآورد «بعل» گفته میشود. (معجم المقاييس اللغة، ج1، ص264-265)
▪️اما حق این است که چنانکه اغلب اهل لغت نشان دادهاند اینها را میتوان به یک معنا برگرداند:
▫️برخی آن معنای اصلی و محوری را قیام به امری (الفروق في اللغة، ص277)، و یا قائم بودن بر امری (مجمع البيان، ج۵، ص۲۷۰)
و به تعبیر دیگر، هرچیزی که قائم به خویش باشد و در آن جهت علو و استعلاء و برتری نسبت به همنشینهایش باشد، (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج1، ص303 ) دانستهاند؛
و گفتهاند به همین مناسبت بوده که به درخت نخلی که ریشههای عمیق دارد و از آبیاری بینیاز است، و یا به شوهر که خودش قائم به مصالح خویش است و بر زن هم قیمومیتی دارد، و یا بتی که آن را میپرستیدند، بعل گفته میشود (مجمع البيان، ج۵، ص۲۷۰ )
🔸و فرق تعبیر «زوج» و «بعل» برای شوهر هم ملاحظه همین نکته است؛ به علاوه اینکه تنها در جایی به شوهر «بعل» گفته میشود که با هم عروسی کرده باشند؛ برخلاف «زوج» که به صرف وقوع عقد «زوج» محسوب میشود؛ چرا که چنانکه اشاره شد «بعال» به معنای ملاعبه است. (الفروق في اللغة، ص277 )
▫️اما برخی شروع این ماده را از کلمه «بعل» به معنای شوهر دانستهاند (وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً، نساء/128؛ وَ هذا بَعْلِي شَيْخاً، هود/72) که جمعش هم «بعول» است (وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَ، بقرة/228؛ وَ لا يُبْدينَ زينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِن، نور/31)
و گفتهاند با توجه به استعلایی که مرد بر زن دارد، هر امری که نحوهای استعلاء بر غیرش داشته باشد «بعل» نامیده شده؛
و به همین مناسبت به معبودهایی که با آن به سوی خدا تقرب میجستند (أَ تَدْعُونَ بَعْلًا وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقِينَ؛ صافات/125) ویا زمین بلند و درخت خرمایی که خودش آب خودش را تامین میکند و نیازی به آبیاری ندارد «بعل» میگفتند؛
و همچنین تعبیر «أصبح فلان بَعْلًا على أهله» به معنای این بود که وی به خاطر علو و برتری طلبیاش بر اهل و عیالش ثقیل میآمد؛
و کاربرد آن برای دستخوش وحشت شدن هم ظاهرا ناشی از تشبیه آن به درخت نخل است که دز جای خود ثابت است، گویی وی چنان وحشتزده شده که مثل درخت نخل از جایش حرکت نمیکند و در عرب این تعبیر رایج است که برای کسی که در جا می ایستد و فرار نمیکند میگویند «ما هو إلا شجر» (مفردات ألفاظ القرآن، ص135 )
البته برخی هم احتمال دادهاند که معنای وحشت و ناراحتی از آثار این مفهوم باشد؛ یعنی از آنجا که کسی که مرد و قائم بر دیگران است مسئولیت فراوانی متوجه اوست که متوجه دیگران نیست، در قبال این وظایف و مسئولیتها بیشتر دچار ناراحتی و اضطراب می گردد. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج1، ص303 )
📿ماده «بعل» همین 7 مورد در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔹نُشُوزاً
در آیه 34 همین سوره بیان شد که
▪️ماده «نشز» در اصل دلالت بر رفعت گرفتن و برتری یافتن (الارتفاع و العلو) دلالت دارد و در این ماده دو مفهوم حرکت کردن و ارتفاع (رفعت گرفتن) لحاظ شده است. وقتی گفته میشود «فلان نشر عن مقامه» یعنی فلانی جایش را به دیگری داد؛ و قرآن هم میفرماید «إِذا قيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ وَ إِذا قيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجات» (مجادله/۱۱) که تفسح به معنای جا باز کردنی است که شخص را جمع و جور کردن خود یا چپ و راست رفتن جا را برای دیگری باز میکند؛ و «نشوز» جا را برای دیگران باز کردنی است که با برخاستن از جای خود انجام میشود.
▪️کلمه «نشوز» بتدریج استعاره گرفته شده برای زنی که در مقابل شوهرش گردنکشی کند یا شوهری که به زنش زورگویی کند، زیرا در هر دو مورد شخص میکوشد خود را در جایگاهی بالاتر از آنچه دارد قرار دهد؛ و در قرآن کریم نیز هم در مورد زن (وَ اللَّاتِي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَ؛ نساء/۳۴) و هم در مورد مرد (وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً؛ نساء/۱۲۸) این تعبیر به کار رفته است.
بر همین اساس، برخی تصریح کردهاند که «نشوز، تمرد از امر نیست؛ والا در مورد مرد نباید گفته شود، بلکه ارتفاع است؛ نشوز به اصطلاح عرف، کجتابی است؛ اگر هم مقصود سرپیچی است، سرپیچی از امر خداست.»
🔖جلسه 962 http://yekaye.ir/an-nesa-4-34/
@yekaye
🔹إِعْراضاً
در آیه 16 همین سوره بیان شد که
▪️ماده «عرض» در معانی متعددی به کار رفته، اما ظاهرا میتوان همه آن معانی را به یک معنای واحد برگرداند؛
▫️برخی آن معنای واحد را «عرض» (پهنا) (جَنَّةٍ عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْض؛ حدید/۲۱)، در مقابل «طول» (درازا) دانستهاند و
▫️ برخی آن را «در مرآی و منظر و در معرض دید قرار دادن» معرفی کردهاند چنانکه «عَرَضَ يَعْرِضُ عَرْضاً» به معنای عرضه شدن و در معرض دید قرار دادن یک کالا بوده، از این جهت که عرْضِ آن در معرض دید قرار میگرفته است؛ و یا از این جهت که عرْض خود را در راستای عرْض آن قرار داده است.
▪️«إعراض» به معنای روگردان شدن است (وَ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْراضُهُمْ؛ انعام/۳۵)، از این جهت که گویی روی را از کسی برمیگردانی و با عرض و پهلو خود با او مواجه میشوی.
🔖جلسه 943 http://yekaye.ir/an-nesa-4-16/
@yekaye
🔹لا جُناحَ علیهما
در آیه 23 همین سوره بیان شد که
▪️ماده «جنح» را در اصل به معنای میل و انحراف دانستهاند و برخی گفتهاند دلالت دارد بر میل و رغبت به کاری یا به چیزی یا به سمت و سویی.
🔸تفاوت سه واژه «میل» و «جنح» و «رغبت» این است که
▫️«میل» عنوانی مطلق است ولی
▫️ «جنح» میلی است که همراه با عمل باشد و
▫️«رغبت» که میلی است که همراه با علاقه و گرایش درونی باشد.
از این توضیح بخوبی معلوم میشود که وقتی قرآن در مورد دشمنان تعبیر «جنح للسلم» و نه تعبیر «رغب الی السلم» را به کار میبرد (وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّه؛ انفال/۴۱) منظور صرفا ابراز تمایل به صلح نیست؛ بلکه گونهای از تمایل به صلح است که با عمل آنها واقعی بودنش را نشان دهد.
▪️«جُناح» به گناه میگویند از این جهت که از راه حق منحرف شده است و تعبیر «لا جُناحَ عَلَیكُمْ» و تعابیر مشابه آن ۲۵ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
🔖جلسه 950 http://yekaye.ir/an-nesa-4-23/
@yekaye
🔹يصْلِحا/ صُلْحاً / الصُّلْحُ
در آیه ۱۶ همین سوره بیان شد که
▪️ماده «صلح» در اصل دلالت دارد بر آن چیزی که از فساد سالم مانده باشد؛
و در واقع، «صلاح» نقطه مقابل «فساد» میباشد، چنانکه این تقابل در بسیاری از آیات قرآن مد نظر قرار گرفته است؛ مثلا: «الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ» (شعراء/۱۵۲) «وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ» (اعراف/۱۴۲) «إِنَّ اللَّهَ لا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ» (یونس/۸۱) «وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها» (شعراء/۵۶) «وَ اللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِح» (بقره/۲۲۰)
▪️و البته برخی گفتهاند اگرچه غالبا «صلاح» در مقابل «فساد» است؛ اما گاه در مقابل «سیئة» هم به کار میرود: «خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً» (توبه/۱۰۲) و برخی بر این باورند که نسبت «صلاح» و «فساد» نسبت نقیضین است؛ یعنی با تحقق فساد، صلاح منتفی است؛ و بالعکس؛ اما «صلاح» و «سیئه» ضد همدیگرند؛ یعنی اگرچه با هم جمع نمیشوند؛ اما رفع هر دو ممکن است [یعنی ممکن است عملی نه مصداق عمل صالح باشد و نه عمل سیئه].
▪️در واقع، «صلاح» را یک نحوه استقامت ناشی از حکمت، دانستهاند؛ خواه همراه با نفع باشد یا ضرر؛ البته کاربرد کلمه «صلاح» در جایی که ضرری در کار باشد (مثلا میگویند این بیماری به صلاح تو بوده است) مخصوص به مواردی است که نهایتا نفعی برای شخص داشته باشد؛ همچنین گفته شده که «صلاح» تغییر حالت به وضعیتی است که آن وضعیت استقامت داشته باشد و «صالح» کسی است که حال خود را به چنین وضعی تغییر میدهد و لذاست که در مورد خود خداوند تعبیر «صالح» به کار نمیرود.
▪️برای فعل «صَلَحَ» (یا صَلُحَ) دو کاربرد شایع است: یکی به معنای کار صالح انجام دادن، و دیگری به معنای صلح کردن و با مسالمت با دیگری زندگی کردن؛
▪️و وقتی به باب افعال میرود، همین دو کاربرد را به صورت متعدی خواهد داشت: یعنی
▫️هم به معنای اصلاح امور است در مقابل افساد: «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْيَتامى قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَيْرٌ» (بقره/220) «وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها» (اعراف/56 و 85) «كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ» (محمد/2) و
▫️هم به معنای صلح برقرار کردن بین دو نفر «وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يُصْلِحا بَيْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ» (نساء/128) یا دو گروه: «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما ... فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما بِالْعَدْلِ ... إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ» (حجرات/9-10) ، «وَ تُصْلِحُوا بَيْنَ النَّاس» (بقره/2245) ، «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ» (انفال/1)
▫️و البته در بسیاری از موارد میتواند هر دو مد نظر باشد؛ مثلا: «فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ يُريدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُما» (نساء/35) که اسم فاعل آن «مُصلِح» میباشد در مقابل «مفسد»: «وَ إِذا قيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ» (بقره/11) ، «وَ اللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ» (بقره/220) ، «إِنَّا لا نُضيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحينَ» (اعراف/170)
🔖جلسه ۹۴۳ http://yekaye.ir/an-nesa-4-16/
@yekaye
📖 اختلاف قرائت
🔹يصْلِحا / يَصّالَحا / یُصَالِحا / یَصطَلِحا / يَصَّلِحا
▪️در قرائت اهل مدینه (نافع) و مکه (ابن کثیر) و شام (ابن عامر) و بصره (ابو عمرو) و نیز أبوجعفر و یعقوب (از قراءعشره) و قرائتی منسوب به امیرالمومنین ع و ابن عباس و عایشه به صورت «أن یَصّالحا» قرائت شده است، که اصل ان «یتصالحا» بوده است که به معنای پذیرش صلح بین دو نفر است؛ و این تعبیر «یصّالحا» برای آشتی کردن در عرف عرب شایعتر است؛
▪️اما در قرائت اهل کوفه (عاصم و حمزه و کسائی) و خلف (از قراء عشره) و اعمش (از قراء سبعه عشر) به صورت «أن يُصِلحا» قرائت شده است، یعنی از باب افعال، که به معنای اصلاح کردن میباشد
▪️و از اعمش قرائت ابن مسعود به صورت «أنِ اصّالحا» نیز روایت شده است؛ که در این صورت از باب تفاعل خواهد بود؛ و البته به لحاظ معنایی به باب افتعال (یصّالحا) بسیار نزدیک است؛
▪️و در یکی از قرائات غیرمشهور (قرائت عبیده سلمانی) به صورت «أن يُصَالِحا» (یعنی در باب مفاعله) نیز قرائت شده است؛
▪️و در قرائات غیر مشهور به شکل دیگری از باب افتعال (که «ت» به «ط» تبدیل شده باشد، نه اینکه در «ص» ادغام شده باشد) «أن يَصطَلِحا» نیز قرائت شده،
▪️که این حالت در قرائت عاصم جحدری، و عثمان البتی، و لیثی به صورت ادغام شده: «أن يَصَّلِحا» نیز قرائت شده است؛ که توضیح دادهاند در این حالت ابتدا «ت» به «[» تبدیل شده و سپس «ط» به «ص»تبدیل و در آن ادغام شده است.
📚مجمع البيان، ج3، ص182 ؛
📚البحر المحيط، ج4، ص86؛
📚معجم القراءات ج ۲، ص167-168
@yekaye
🔹 يُصْلِحا بَيْنَهُما صُلْحاً
تحلیل جایگاه نحوی کلمه «صُلحاً» قابل توجه است: (چنانکه اشاره شد قرائات متعددی برای فعل «صلحا» ارائه شده که آن را در بابهای افعال و تفاعل و افتعال و مفاعله قرائت کردهاند)
▪️یک حالت این است که آن را مفعول بدانیم که این بر اساس قرائتهایی است که فعل آن بر وزن افعال یا تفاعل و مفاعله باشد.
▪️اما حالتی که به لحاظ معنایی بسیار محتمل به نظر میرسد این است که مفعول مطلق باشد؛
لیکن اشکالش در این است که مفعول مطلق، مصدری است در باب همان فعلی که به کار رفته؛ و مصدر هیچ یک از ابواب افعال و تفاعل و افتعال و مفاعله «صلح» نمیشود؛
در جواب گفتهاند این مصدر است؛ با حذف حروف زوائدش؛ و یا اسم است که به جای مصدر به کار رفته، چنانکه کاربرد اسم به جای مصدر و بالعکس شایع است.
▪️حالت سوم این است که آن را منصوب به نزع خافض بگیریم؛ یعنی این کلمه اسم است و حرف جری بر آن وارد شده که ساقط شده است؛ یعنی در اصل «یُصلحا بصُلحٍ» بوده است بدین معنا که «آشتی کنند به چیزی که با آن مصالحه میکنند».
📚مجمع البيان، ج3، ص182
📚البحر المحيط، ج4، ص86
@yekaye
📝دلنوشتهای از #امام_خمینی در فراق #حاج_قاسم و این روزهای تلخ
مسلّم #خون_شهیدان، انقلاب و اسلام را بیمه کرده است.
خون شهیدان برای ابد درس مقاومت به جهانیان داده است.
و خدا میداند که #راه_و_رسم_شهادت کور شدنی نیست؛ و این ملتها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود.
و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود.
خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند!
خوشا به حال آنان که در این قافله نور جان و سر باختند!
خوشا به حال آنهایی که این گوهرها را در دامن خود پروراندند! ...
خوشا به حال شما ملت! خوشا به حال شما زنان و مردان! ...
و بدا به حال آنانی که در این قافله نبودند! ...
آری، دیروز #روز_امتحان_الهی بود که گذشت.
و فردا امتحان دیگری است که پیش میآید.
و همه ما نیز روز محاسبه بزرگتری را در پیش رو داریم...
در این روزها ممکن است بسیاری از افراد به خاطر احساسات و عواطف خود صحبت از #چراها و بایدها و نبایدها کنند.
هر چند این مسئله به خودی خود یک ارزش بسیار زیباست، اما اکنون وقت پرداختن به آن نیست.
چه بسا آنهایی که تا دیروز در برابر این نظام جبههگیری کرده بودند ... و جیرهخواران استکبار، همانها که تا دیروز در زیر نقاب دروغین صلح، خنجرشان را از پشت به قلب ملت فرو کرده بودند ... و #ملیگراهای_بیفرهنگ برای از بین بردن خون #شهدای_عزیز و نابودی عزت و افتخار مردم، تبلیغات مسموم خویش را آغاز نمایند.
که ان شاء الله ملت عزیز ما با بصیرت و هوشیاری جواب همه #فتنهها را خواهد داد...
خداوندا!
تو میدانی که استکبار و امریکای جهانخوار گلهای باغ رسالت تو را پرپر نمودند.
خداوندا!
در جهان ظلم و ستم و بیداد، همه تکیه گاه ما تویی، و ما تنهای تنهاییم و #غیر_از_تو #کسی_را_نمیشناسیم و #غیر_از_تو #نخواستهایم_که_کسی_را_بشناسیم.
ما را یاری کن، که تو بهترین یاری کنندگانی.
خداوندا!
#تلخی_این_روزها را به #شیرینی_فرج_حضرت_بقیة_الله - ارواحنا لتراب مقدمه الفداء - و رسیدن به خودت جبران فرما.
📚صحیفه امام خمینی، ج21، ص92-95
@souzanchi
@yekaye
🔹أُحْضِرَتِ
در آیه 8 همین سوره بیان شد که
▪️ماده «حضر» از طرفی با کلمات پرکاربردی نیز «حضور»، نقطه مقابل «غیبت» (غایب بودن و در دسترس نبودن) است؛ و از طرف دیگر، با کلماتی نظیر «حَضارة» (یا «حِضارة»، معنای شهرنشینی)، نقطه مقابل «بدو» («بدوی» و بادیهنشین بودن) محسوب میشود؛
با این حال همگان تاکید دارند که اصل آن به معنای وارد شدن بر چیزی و مشاهده آن است؛
و به تعبیر دیگر، آن حالتی است که بعد از ورود و استقرار در جایی برای چیزی پدید میآید.
🔸 تفاوتش با کلماتی مانند «قدوم» و «ورود» در این است که این کلمات قبل از آن حالت استقرار (حضور) به کار میرود؛ و کلماتی مانند «مشاهده» و «اشراف» و «قرب» از لازمههای این حالت استقرار است. به تَبَعِ این حالت استقرار بعد از ورود، این کلمه برای اینکه چیزی یا کسی در جایی شاهد و حاضر باشد به کار رفته است، چنانکه تعبیر «كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ» (بقرة/۱۸۰) همانند آن است که فرمود «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ» (أنعام/۶۱) و شاید به مناسبت همین آیه است که به کسی که مرگ نزد او حاضر شود «مُحتَضَر» گویند.
▪️احضار (عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ، تکویر/۱۴؛ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيًّا، مریم/۶۸) (باب افعال از ماده «حضر») را به معنای «چیزی را حاضر قرار دادن» [= حاضر کردنِ چیز یا کسی در جایی] دانستهاند و تعبیر «وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحّ» میخواهد بفرماید که «شُحّ» (= ترکیبی از بخل و حرص) چنان صفت راسخی در وجود آنان شده که آن همواره در نفس خود حاضر قرار دادهاند.
🔖جلسه 825 http://yekaye.ir/ya-seen-36-75/
@yekaye