ادامه ماده «علم» (3)
🔸بقیه تفاوت «علم» با کلمات مشابه:
▪️در تفاوتش با «فقه» گفتهاند که فقه علم به مقتضای کلام پس از تامل است؛ و لذاست که به خداوند اطلاق نمیشود زیرا در خداوند تامل کردن راه ندارد؛ و این هم صرفا در مورد کلام و سخن به کار میرود نه مطلق دانستهها: «لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا» (کهف/۹۳) «وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ» (اسراء/۴۴) (الفروق في اللغة، ص80 )
▪️در تفاوتش با «حس» (و احساس کردن) هم گفته شده که حس به لحظه آغاز علم و آگاهی گفته میشود چنانکه خداوند فرمود: « فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسى مِنْهُمُ الْكُفْرَ» (آل عمران/۵۲) یعنی علمش در همان وهله اول؛ و حواس هم چیزهاییاند که در همان مواجهه اول علمی را برای ما به ارمغان میآورند (الفروق في اللغة، ص82 )
▪️در تفاوتش با «بصیرت» هم گفتهاند که بصیرت تکامل عمل و معرفت به چیزی است (الفروق في اللغة، ص84 )
▪️در تفاوتش با «درایت» هم گفتهاند درایت به معنای فهم است و عبارت است از اینکه انسان در خصوص چیزی که بر وی وارد میشود دچار سهو نشود و آن را خوب بفهمد. (الفروق في اللغة، ص84 )
▪️و در تفاوتش با «اعتقاد» گفتهاند که اعتقاد اسمی است برای جنس فعل به هر نحوی که که این اعتقاد حاصل شود؛ در واقع اصل آن از گره زدن (عقد) ریمان گرفته شده گویی کسی که به چیزی عالم میشود مانند کسی است که گره محکمی به آ» چیز میزند؛ و البته هر عالمی معتقد نیست و در واقع کاربرد کلمه اعتقاد در خصوص علم مجازی است. (الفروق في اللغة، ص85 )
▪️تفاوتش با «حفظ» در این است که حفظ در خصوص علم به شنیدههاست و عموما در خصوص کلام و سخن به کار میرود نه در معلوماتی که با مشاهده و مانند آن حاصل میشود؛ و نیز میتوان گفت حفظ علمی است که تداوم داشته باشد بدون اینکه خلل یا نسیانی در آن وارد شود چنانکه این کلمه در خصوص حافظان قرآن به این معنا به کار میرود. (الفروق في اللغة، ص85 )
▪️تفاوتش با «ذکر» در این است که اگرچه ذکر هم یک نوع علم است اما صرفا به آنچه بعد از فراموشی به دست میآید گفته میشود و غالبا در خصوص علوم بدیهی اطلاق میگردد و نقطه مقابل آن «سهو» و «نسیان» است (الفروق في اللغة، ص85 )
▪️تفاوتش با «خبر» در این است که «خبر» علم به کنه معلومات به حقیقت آنهاست و لذا معنایی زاید بر علم دارد. (الفروق في اللغة، ص86 )
▪️در تفاوتش با «رویت» هم گفتهاند که رویت فقطبرای علم به موجود به کار میرود در حالی که علم برای موجود و معدوم استفاده میشود (الفروق في اللغة، ص86-87 )
▪️تفاوتش با «تبیین» در این است که علم اعتقاد به چیزی است آن طور که هست به نحو قابل اعتماد خواه قبلا اشتباه و ابهامی در آن بوده باشد یا خیر؛ اما تبیین در جایی است که یک نحوه لبس و ابهامی قبلا در کار بوده باشد (الفروق في اللغة، ص88 )
▪️تفاوتش با «شهود» و «شهادت» در این است که شهود اخص از علم است و علم به وجود اشیاءاست بدون واسطه؛و شاهد به لحاظ معنایی در مقابل غایب است؛ و لذا بر آنچه با حواس درک میشود و نیز آنچه بدیهی است اطلاق می گردد؛ در واقع شهادت هم صرفا ناظر به امر موجود است؛ اما علم شامل موجود و معدوم میشود. (الفروق في اللغة، ص88 )
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
ادامه ماده «علم» (4)
▪️«علیم» بر وزن «فعیل» است که این وزن هم برای صفت مشبهه و هم برای صیغه مبالغه به کار میرود ؛ بسیاری از اهل لغت «علیم» را از باب مبالغه در علم دانستهاند (تاج العروس، ج۱۷، ص۵۰۰ ) و به نظر میرسد کاربرد آن در آیه «وَ فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ» (يوسف/76) هرچند که «علیم» در این آیه میتواند اشاره به خود خداوند باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص581 ) که البته در این حالت هم باز اشاره به کثرت علم اوست؛
▪️هرچند که برخی بر این باورند که این کلمه بخصوص با توجه به اینکه عموما در مورد خداوند به کار رفته [161 مورد در قرآن کریم به کار رفته؛ که جز ۸ مورد که عبارتند از: «ساحِرٍ عَليمٍ» (اعراف/109و۱۱۲؛ یونس/۷۲؛ شعراء/۳۴) «سَحَّارٍ عَليمٍ» (شعراء/37) «غُلامٍ عَليمٍ» (حجر/53؛ ذاریات/۲۸) «إِنِّي حَفيظٌ عَليمٌ» (یوسف/55) ویکی هم آیه فوق که احتمال استعمالش در مورد غیر خدا هم هست همگی در مقام توصیف خداوند است] ناظر به ثبوت صفت علم و تثبت آن است؛
▫️بویژه که صیغه مبالغه دیگری از این ماده به صورت «عَلَّام» (که دلالت بر کثرت علم و احاطه دارد) نیز به کار رفته است: « إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ» (مائده/109 و ۱۱۶)
🔸و در واقع ایشان قائلند که تفاوت بین «عالم» [که جمع آن هم به صورت سالم: «وَ ما يَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ» (عنکبوت/43)، «وَ ما نَحْنُ بِتَأْويلِ الْأَحْلامِ بِعالِمينَ» (یوسف/44) و هم به صورت مکسر: «إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء» (فاطر/۲۸) ، «أَ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ آيَةً أَنْ يَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَني إِسْرائيلَ» (شعراء/197) رایج است] با «علیم» این است که «عالم» صرف اشاره به برخورداری از «علم» است اما «علیم» ناظر به ثبوت صفت علم و تثبت آن است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج8، ص210 )؛
▪️در حالی که دیگران گفتهاند: تفاوت این دو در آن است که «عالم» لزوما دلالت بر «معلوم» میکند یعنی در جایی به کار میرود که معلومی در کار باشد و همواره متعدی است، [مانند «عالِم الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ» (انعام/۷۳؛ توبه/۹۴ و ۱۰۵؛ رعد/۹؛ مومنون/92؛ زمر/۴۶؛ سجده/۶؛ حجر/۲۲؛ جمعه/۸؛ تغابن/۱۸) هرچند که گاه بدون مفعول هم آمده که چهبسا بتوان گفت به قرینه مفعولش حذف شده است؛ مانند: «إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِلْعالِمينَ» (روم/22)]؛ اما «علیم» لزوما متعدی نیست و صرفا نشاندهنده این است که اگر معلومی در کار باشد، حتما او بدان عالم است؛ چنانکه «سامع» به کسی گفته میشود که صدایی را بشنود، اما «سمیع» به کسی میگویند که شنوا باشد، خواه در آن لحظه صدایی در کار باشد یا نباشد؛ و شبیه این تفاوت را بین «مبصر» و «بصیر» و «قادر» و «قدیر» هم مطرح کردهاند. (الفروق في اللغة، ص۸۰ )
چنانکه در قرآن کریم هم کلمه «علیم» یا بدون متعلق آمده، مانند «إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَليمٌ» (بقره/115) «فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَليمٌ» (بقره/158) «إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليمٌ» (بقره/181)؛ ویا اگر متعلقی داشته با حرف «ب» بوده است، مثلا: «هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ» (بقره/29) «وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالظَّالِمينَ» (بقره/95) «وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَليمٌ» (بقره/283)؛ هرچند که گاه «عالم» هم با حرف اضافه «ب» میآید مانند: «وَ كُنَّا بِهِ عالِمينَ» (انبیاء/51) «وَ كُنَّا بِكُلِّ شَيْءٍ عالِمينَ» (انبیاء/81).
▪️«معلوم» چون اسم مفعول است در اصل باید به چیزی که بدان علم تعلق گرفته باشد بگویند؛ اما در بسیاری از مواقع تعبیر ضرورتا متعلق علم بودنش مد نظر نیست؛ بلکه برای اشاره به چیزی است که کاملا معین و مشخص شده است و لذا میتواند مورد علم واقع شود: «الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ» (بقره/۱۹۷)، «وَ ما أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ إِلاَّ وَ لَها كِتابٌ مَعْلُومٌ» (حجر/4) «أُولئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ» (صافات/41) ، «وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ» (صافات/164)، «وَ الَّذينَ في أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ» (معارج/24) «قَدَرٍ مَعْلُومٍ» (حجر/21؛ مرسلات/۲) ، «يَوْمٍ مَعْلُومٍ» (شعراء/38 و 155؛ واقعه/50)، «في أَيَّامٍ مَعْلُوماتٍ» (حج/۲۸)
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
ادامه ماده «علم» (5)
▪️این کلمه وقتی به صورت فعل به کار میرود گاه تکمفعولی است و گاه دومفعولی؛
البته چنانکه در بحث از تفاوت این ماده با کلمه «معرفت» اشاره شد برخی بر این باورند که اصل در کلمه «علم» این است که دو مفعول داشته باشد و وقتی یک مفعولی به کار رود به معنای «معرفت» (که کاملا تشخص دارد) میباشد (الفروق في اللغة، ص17 )
▫️و البته گاه «عرف» و «علم» به جای همدیگر هم به کار میروند مانند «تَرى أَعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ» (مائده/۸۳) که به معنای «عَلِمُوا من الحق» است ویا «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرينَ مِنْ دُونِهِم لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ» (انفال/۶۰) که به معنای «لَا تَعْرِفُونَهُم اللّهُ يَعْرِفُهُمْ» است. (المصباح المنير، ج2، ص427 )
▪️ در هر صورت موید تحلیل مذکور این نقل قول از ابن الاعرابی است که حتی ماده «رأی» که در اصل یک مفعولی است وقتی دومفعولی به کار میرود که به معنای «علم» (نه دیدن با چشم) باشد (كتاب الماء، ج2، ص498 ).
▪️برخی مطلب را این گونه تحلیل کردهاند که علم اگر به معنای یقین باشد دو مفعولی و اگر به معنای «عرف» باشد یک مفعولی به کار میرود (المصباح المنير، ج2، ص427 )
▪️ و برخی هم این گونه تحلیل کردهاند که علم به معنای ادراک است؛ اما ادراک بر دو قسم است؛
یکی ادراک ذات چیزی؛ یعنی شناختی که به یک شیء و یک وجود معین تعلق میگیرد که در این حالت یک مفعول میگیرد [که ظاهرا ماده «عرف» هم ناظر به چنین ادراکی است] مانند «لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ» (أنفال/60)؛ و گاهی شناخت گزارهای است؛ یعنی حکم کردنی در مورد چیزی (که الف ب است) که در این صورت دو مفعول میگیرد مانند «فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ» (ممتحنة/10)، «يَوْمَ يَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ ... لا عِلْمَ لَنا» (مفردات ألفاظ القرآن، ص580 )
▪️فعل «علم» با اینکه خودش متعدی (و در بسیاری از موارد متعدی به دو مفعول) است اما وقتی به ابواب افعال و تفعیل میرود مفعول جدیدی هم میگیرد و «اعلام» و «تعلیم» هر دو به معنای مطلبی را به کسی شناساندن است؛
🔸 در تفاوت این دو گفتهاند که «إعلام» مختص به خبردادن سریع است (یعنی صرف اطلاع رسانی) اما «تعلیم» در جایی است که با تکرار و مداومت و اموری از این سنخ اثری در نفس متعلم حاصل میشود که آن دانسته در وی باقی بماند؛ مانند «الرَّحْمنُ؛ عَلَّمَ الْقُرْآنَ» (رحمن/1- 2)، «الَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ؛ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ» (علق/4)، «وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا» (أنعام/91)، «عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ» (نمل/16)، «وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ» (بقرة/129)، «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها» (بقرة/31)، «وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» (كهف/65)، «قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» (كهف/66)، [«وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُكَلِّبينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللَّه» (مائده/۴)]و البته این دو گاه به جای هم به کار میروند مانند: «أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِينِكُمْ» (حجرات/16) (مفردات ألفاظ القرآن، ص580-581 )
▪️و برای دریافت و اخذ علم از باب تفعل استفاده میشود «فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ» (بقره/۱۰۲) هرچند که گاه از اسم مفعول باب تفعیل هم برای این مقصود استفاده میشود که در آنجا نیز تاکید بر مورد تعلیم واقع شدن شخص است نه اخذو دریافت او: «قالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ» (دخان/14)
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
ادامه ماده «علم» (6)
▪️«علامت» که چیزی است که با آن به چیز دیگر پی میبرند و آن را میشناسند، در فارسی هم به همین معنا رایج است «وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُون» (نجم/۱۶)
▪️ و «عَلَم» (که جمع آن أعلام است) نیز چنانکه اشاره شد هم برای اشاره به پرچم و هر چیزی که به عنوان نماد و علامتی که راه را نشان دهد و به تعبیر دیگر اثری که با آن چیزی معلوم میشود به کار میرود (چنانکه آیه ۶۱ سوره زخرف در قرائتی به صورت «وَ إِنَّهُ لَعَلَمٌ لِلسَّاعَةِ» قرائت شده) و هم برای اشاره به کوه بلند؛ چنانکه در آیات «وَ مِنْ آياتِهِ الْجَوارِ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلامِ» (شوری/۳۲) و «وَ لَهُ الْجَوارِ الْمُنْشَآتُ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلام» (الرحمن/۵۵) کشتیها به کوههای برافراشته تشبیه شدهاند. (كتاب العين، ج2، ص152-153 ؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص581 )
🔸کلمه «علامة» با کلماتی همچون «دلالت» و «آیه» و «اثر» و «اماره» و «رسم» نزدیک است و بیان تفاوت اینها میتواند به فهم دقیقتر معنای آن کمک کند:
▪️ در تفاوت آن با «دلالت» (ماده «دلل») گفتهاند که دلالت در جایی به کار میرود که هر ناظری بتواند از روی آن به آنچه باید دانسته شود پی ببرد؛ در حالی که «علامت» را کسی میشناسد که به وی را به طور خاص از این علامت بودن مطلع کرده باشند؛ چرا که دلالت به اقتضای دلالتگری خود شیء است اما علامت به وضع و قرارداد است (الفروق في اللغة، ص62 )
▪️در تفاوت آن با «آیه» گفتهاند که «آیه» آن علامتی است که [در دلالتگری و علامت بودنش] ثابت [و همیشگی] باشد چرا که از ماده «أیی» است که وقتی کسی در جایی حبس شده باشد میگوید «تأييت بالمكان» (الفروق في اللغة، ص62 )
▪️ در تفاوتش با «اثر» (در فارسی: «رد» به معنایی که در ترکیب «ردپا» به کار میرود) گفتهاند که «أثر» همواره بعد از چیزی است اما علامت غالبا قبل از چیزی است. (الفروق في اللغة، ص62 )
▪️ در تفاوت آن با «سمه» (= نشانه) گفتهاند «سمه» (از ماده «وسم») نوع خاصی از علامات است؛ و آن علامتی است که با آتش بر روی جسم حیوانات میزدند؛ و اصل معنای آن تاثیر گذاشتن در چیزی است (الفروق في اللغة، ص62 )
▪️ در تفاوت آن با «أمارة» گفتهاند که «اماره» علامت ظاهری است؛ چنانکه اصل ماده «أمر» بر ظهور دلالت دارد؛ و از همین باب است که وقتی چیزی زیاد شد (که با زیاد شدنش شأنش ظهور مییابد) تعبیر «أمر الشیء» به کار میبرند؛ . مشورت را هم اماره میگویند چون رای نهایی با آن آشکار میشود. (الفروق في اللغة، ص63 )
▪️ تفاوتش با «رسم» هم در این است که رسم آشکار کردن اثر در چیزی است تا آن چیز علامت در آن زمینه قرار گیرد در حالی که علامت میتواند این گونه باشد یا به نحو دیگر؛ مثلا میگوییم دست زدن عمرو علامت آمدن زید است در حالی که اثر آن نیست. (الفروق في اللغة، ص63 )
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
ادامه ماده «علم» (7)
▪️اما در مورد کلمه «عالَم» که غالبا به «جهان» ترجمه میشود، اغلب این کلمه و دو کلمه «عَلَم» و «عَلامة» را کاملا مرتبط به هم دانستهاند؛
▪️مثلا مرحوم مصطفوی این گونه شرح داده که «عَلَم» اسم است برای آنچه به وسیله آن چیزی دانسته میشود و دو کلمه «عالَم» و «عَلام» (که به صورت «عَلامة» هم تعبیر میشود ) هم که صرفا یک الف (یکی بعد از «ع» و دیگری بعد از «ل») بدانها اضافه شده همین معنا را با یک نحوه امتداد میرساند؛ و در همین راستا وی بر این باور است که «عالَم» وقتی به صورت مفرد به کار رود شامل هر موجودی مفرد یا نوعی از موجودات میشود؛ ولی وقتی به صورت جمع سالم به کار رود صرفا مختص به ذوی العقول است یعنی فقط شامل انسانها میشود و شامل جمادات و نباتات و حیوانات نمیشود؛ و کاربردهای قرآنی کلمه «عالمین» را هم شاهد بر این مدعا گرفتهاند؛ مانند «نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمِينَ نَذِيراً» (فرقان/۱)؛ «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ» (یوسف/۱۰۴؛ ص/۸۷؛ تکویر/27) «تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِينَ» (اعراف/۸۰؛عنکبوت/۲۸) «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ» (آل عمران/96) «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرى لِلْعالَمِينَ» (انعام/۹۰) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج8، ص210-211 )
▪️یا ابن فارس درباره وجه تسمیه «عالَمون» میگوید از این باب است که هر مخلوقی به خودی خود یک «عَلَم» (نشانه)ای است؛ و به این قول هم اشاره میکند که وجه تسمیه «عالَم» به خاطر اجتماعش است چنانکه در آیه «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» یعنی جمیع خلایق؛ و آن را بعید ندانسته به خاطر اینکه به دریا (که جایی است که آب فراوانی در آن جمع شده باشد» «عَيْلم» گویند (معجم المقاييس اللغة، ج۴، ص۱10 ؛ كتاب العين، ج2، ص153 )
▪️یا راغب اصفهانی بعد از اینکه اشاره میکند که «عالَم» اسم فلک و محتویات آن است میگوید «عالَم» در اصل اسم است برای چیزی که به وسیله آن، چیزی «معلوم» میشود (چنانکه «خاتَم» (مُهر) هم اسم چیزی است که به وسیله آن نامه ختم میشود) و به این معنا اسم آلت است؛ و آلت است از جهت دلالتی که بر سازنده خود دارد و او را معلوم میکند. وی با اینکه از امام صادق ع حدیثی نقل میکند که وقتی قرآن «عالم» را به صورت جمع سالم جمع میبندد مقصودش انسانهاست که هر یک از آنها را به منزله «عالَم»ی قرار داده است؛ و خودش هم اذعان دارد که جمع سالم برای ذوی العقول به کار میرود با این حال به نظرش میآید که تعبیر «عالمین» میتواند شامل همه اصناف مخلوقات بشود و و چون انسانها هم درزمره همه مخلوقات هستند هرجا انسان با دیگران همراه شود لفظ متناسب با انسان (یعنی جمع سالم) غلبه میکند(مفردات ألفاظ القرآن، ص581-۵۸۲ ) و از قول برخی مفسران نقل شده است که «عالَم» در اصل به معنای «ما یُعلَم به: آنچه به وسیله آن شناخته میشود» بوده است، کمکم منحصر شده به «آنچه به وسیله آن، خالق شناخته میشود»؛ و در مرحله بعد مخصوص شده به «مخلوقات دارای عقل و شعور، یعنی جن و انس» (تاج العروس، ج۱۷، ص۴۹۹)؛
▫️ اما به نظر میرسد در خصوص تعبیر «عالمین» حق با مرحوم مصطفوی باشد؛ یعنی علاوه بر رواج کاربرد جمع سالم در خصوص ذوی العقول، و حدیث امام صادق ع، از ۷۳ مورد کاربرد قرآنی این کلمه به صورت جمع سالم (همگی به صورت «عالَمین») تمامی این موارد (غیر از مواردی که کاملا ناظر به خداوند است مانند «رب العالمین» (42 مورد) یا «إِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمينَ (آل عمران/97) و از حیث گستره شمول ربوبیت خداوند منطقا ظرفیت این را دارد که شامل همه مخلوقات شود و نمیتوان قاطعانه آن را منحصر به غیر انسانها کرد ) ظهور در انسانها دارد؛ نه مطلق آفریدگان.
📿ماده «علم» و مشتقاتش 854 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
☀️۱) از امیرالمومنین ع روایت شده که فرمودند:
ای مردم همانا خداوند عز و جل پیامبرش حضرت محمد ص را به هدایت مبعوث کرد و کتاب را به حق بر او نازل کرد در حالی که شما نسبت به کتاب آسمانی و کسی که آن را نازل کرد و رسول او و کسی که او را فرستاد ناآگاه بودید؛ او در زمانی فرستاد که مدتها بود کسی را نفرستاده بود ...؛ پس پیامبر نسخهای از صحیفههای پیشین [= کتابهای آسمانی] آورد که آنچه پیش از وی بود را تصدیق میکرد و در آ» حلالها تفصیل داده شده و حرامها بیان شده بود؛ و آن همان قرآن است؛ پس آن را به سخن درآورید؛ و البته هرگز برای شما سخن نخواهد گفت؛ اما من به شما از آن خبر می دهم؛ همانا در آن است علم آنچه سپری شده و علم آنچه تا روز قیامت میآید؛ و حکم در خصوص آ»چه بین شما رخ میدهد و بیان هرآن چیزی که در آن اختلاف میکنید؛ که اگر از من درباره آن سوال کنید قطعا به شما از آن خبر می دهم که همانا من عالمترین شمایم.
و رسول الله ص در حجة الوداع فرمودند: همانا من شما را ترک خواهم گفت و در کنار حوض [کوثر] منتظر شمایم ... و همانا از شما درباره ثقلین (دو امر سنگین و وزین) سوال خواهم کرد.
گفتند آن دو ثقل چیست؟
فرمود: کتاب الله، ثقل اکبرست؛ یک سویش به دست خداست و سوی دیگر به دست شما؛ پس بدان تمسک جویید تا هرگز گمراه نشوید و هرگز نلغزید؛ و ثقل اصغر، اهل بیتم است؛ و همانا خداوند لطیف خبیر به من خبر داد که قطعا آن دو از هم جدا نشوند تا اینکه در کنار حوض بر من وارد شوند ...
📚تفسير القمي، ج1، ص3
وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ آلِهِ:
أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ عَز وَ جَلَّ بَعَثَ نَبِيَّهُ مُحَمَّداً ص بِالْهُدَى وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ وَ أَنْتُمْ أُمِّيُّونَ عَنِ الْكِتَابِ وَ مَنْ أَنْزَلَهُ وَ عَنِ الرَّسُولِ وَ مَنْ أَرْسَلَهُ، أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ ... فَجَاءَهُمُ النَّبِيُّ ص بِنُسْخَةِ مَا فِي الصُّحُفِ الْأُولَى وَ تَصْدِيقِ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلِ الْحَلَالِ وَ بَيَانِ الْحَرَامِ وَ ذَلِكَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ فَلَنْ يَنْطِقَ لَكُمْ، أُخْبِرُكُمْ عَنْهُ أَنَّ فِيهِ عِلْمَ مَا مَضَى وَ عِلْمَ مَا يَأْتِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حُكْمَ مَا بَيْنَكُمْ وَ بَيَانَ مَا أَصْبَحْتُمْ فِيهِ مختلفون [تَخْتَلِفُونَ] فَلَوْ سَأَلْتُمُونِي عَنْهُ لَأَخْبَرْتُكُمْ عَنْهُ لِأَنِّي أَعْلَمُكُمْ.
وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي حِجَّةِ الْوَدَاعِ فِي مَسْجِدِ الْخَيْفِ «إِنِّي فَرَطُكُمْ وَ إِنَّكُمْ وَارِدُونَ عَلَيَّ الْحَوْضَ، ... أَلَا وَ إِنِّي سَائِلُكُمْ عَنِ الثَّقَلَيْنِ قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا الثَّقَلَانِ قَالَ كِتَابُ اللَّهِ الثَّقَلُ الْأَكْبَرُ طَرَفٌ بِيَدِ اللَّهِ وَ طَرَفٌ بِأَيْدِيكُمْ فَتَمَسَّكُوا بِهِ لَنْ تَضِلُّوا وَ لَنْ تَزِلُّوا وَ الثَّقَلُ الْأَصْغَرُ عِتْرَتِي وَ أَهْلُ بَيْتِي فَإِنَّهُ قَدْ نَبَّأَنِي اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ...
✅حدیث ثقلین از روایات متواتر بین شیعه و سنی است که پیامبر اکرم ص در موقعیتها و به مناسبتهای مختلف بدان اشاره کردند و غالبا شیعیان در بحث امامت بدان استناد میکنند. اما بسیاری از اوقات غفلت میشود از توضیحی که پیامبر اکرم در این حدیث در وصف قرآن کریم مطرح کردند که برخی از این تعابیری که در این حدیث در توصیف قرآن کریم آمده در ادامه تقدیم میشود:
@yekaye
☀️ب. رسول الله ص فرمودند: همانا در میان شما دو چیز باقی میگذارم که یکی طولانیتر از دیگری است: کتاب خداوند عز و جل که ریسمانی کشیده شده از آسمان به سوی زمین است که یک سویش به دست خداست؛ و عترتم؛ و همانا این دو هرگز از هم جدا نشوند ... .
📚معاني الأخبار، ص90؛ الخصال، ج1، ص65
حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَعِيدٍ الْعَسْكَرِيُّ قَالَ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ حَمْدَانَ الْقُشَيْرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْمُغِيرَةُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُهَلَّبِ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي قَالَ حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ دَاوُدَ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ مَرْزُوقٍ عَنْ عَطِيَّةَ الْعَوْفِيِّ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ قَالَ:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ أَحَدُهُمَا أَطْوَلُ مِنَ الْآخَرِ: كِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ طَرَفٌ بِيَدِ اللَّهِ؛ وَ عِتْرَتِي؛ أَلَا وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ...
📚(در نقل دیگری در همینجا این عبارت به صورت «كِتَابَ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ: کتاب خداوند، ریسمانی کشیده شده بین آسمان و زمین» آمده است.)
☀️ج. رسول الله ص فرمودند: همانا در میان شما ثقلین (دو امر سنگین و وزین) را باقی میگذارم ثقل اکبر و ثقل اصغر؛ ...
گفتند ثقل اکبر چیست؟ و ثقل اصغر چیست؟
فرمود ثقل اکبر، کتاب خداوند است؛ ریسمانی است که یک سویش به دست خداوند است و یک سویش به دستان شما؛ و ثقل اصغر، عترت و اهل بیتم است.
📚بصائر الدرجات، ج1، ص414؛ تفسير العياشي، ج1، ص4
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ خَالِدِ بْنِ مَادٍّ الْقَلَانِسِيِّ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ الثَّقَلَ الْأَكْبَرَ وَ الثَّقَلَ الْأَصْغَرَ ... .
قَالُوا: وَ مَا الثَّقَلُ الْأَكْبَرُ؟ وَ مَا الثَّقَلُ الْأَصْغَرُ؟
قَالَ: الثَّقَلُ الْأَكْبَرُ كِتَابُ اللَّهِ سَبَبٌ طَرَفُهُ بِيَدِ اللَّهِ وَ سَبَبٌ طَرَفُهُ بِأَيْدِيكُمْ وَ الثَّقَلُ الْأَصْغَرُ عِتْرَتِي وَ أَهْلُ بَيْتِي.
@yekaye
☀️د. در روایتی دیگر از رسول الله ص درباره همین ثقلین آمده است:
اما ثقل اکبر کتاب الله است؛ریسمانی کشیده شده از جانب خداوند و از جانب من به سوی شما؛ که یک طرفش به دست خداست و طرف دیگرش در دستان شما؛ در آن است علم بدانچه سپری شده و علم بدانچه در پیش است تا زمانی که قیامت برپا شود؛ و اما ثقل اصغر، همان همپیمان قرآن، علی بن ابیطالب ع و عترت اوست؛ و این دو هرگز از هم جدا نشوند تا اینکه بر سر حوض کوثر بر من وارد شوند.
📚الخصال، ج1، ص65-67
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ وَ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ؛
وَ حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ وَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ؛
وَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ السَّعْدَآبَادِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ؛
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ عَامِرِ بْنِ وَاثِلَةَ عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ أَسِيدٍ الْغِفَارِيِّ قَالَ:
لَمَّا رَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ حِجَّةِ الْوَدَاعِ وَ نَحْنُ مَعَهُ أَقْبَلَ حَتَّى انْتَهَى إِلَى الْجُحْفَةِ فَأَمَرَ أَصْحَابَهُ بِالنُّزُولِ ... قَالَ أَمَّا الثَّقَلُ الْأَكْبَرُ فَكِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَبَبٌ مَمْدُودٌ مِنَ اللَّهِ وَ مِنِّي فِي أَيْدِيكُمْ طَرَفُهُ بِيَدِ اللَّهِ وَ الطَّرَفُ الْآخَرُ بِأَيْدِيكُمْ فِيهِ عِلْمُ مَا مَضَى وَ مَا بَقِيَ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ وَ أَمَّا الثَّقَلُ الْأَصْغَرُ فَهُوَ حَلِيفُ الْقُرْآنِ وَ هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ عِتْرَتُهُ ع وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ.
قَالَ مَعْرُوفُ بْنُ خَرَّبُوذَ فَعَرَضْتُ هَذَا الْكَلَامَ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع فَقَالَ صَدَقَ أَبُو الطُّفَيْلِ رَحِمَهُ اللَّهُ هَذَا الْكَلَامُ وَجَدْنَاهُ فِي كِتَابِ عَلِيٍّ ع وَ عَرَفْنَاهُ.
@yekaye
☀️۲) الف. از امام صادق ع روایت شده است:
مقصود از «العالمین» [در تعبیر «رب العالمین»] مردم است و هریک از آنها عالم و جهانی در نظر گرفته شده است.
☀️ب. و نیز از ایشان روایت شده است:
عالَم بر دو گونه است؛ عالم کبیر؛که همان فلک [مجموعه کهکشانها است با هرآنچه در آن است؛ و عالم صغیر، که همان انسان است و بر هیئت جهان آفریده شده است و خداوند متعال در آن هر آنچه در عالم کبیر موجود است را ایجاد نموده است.
📚مفردات ألفاظ القرآن، ص582؛
📚عمدة الحفاظ في تفسير أشرف الألفاظ (سمین حلبی؛ م۷۵۶) ج3، ص114؛
📚بصائر ذوي التمييز في لطائف الكتاب العزيز (فیروزآبادی؛ م۸۷۱) ج4، ص95؛
📚تاج العروس من جواهر القاموس (زبیدی، م۱۲۰۵)، ج17، ص499
☀️الف. قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ: عُنِيَ بِهِ النَّاسُ وَ جُعِلَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ عَالَماً،
☀️ ب. وَ قَالَ: الْعَالَمُ عَالَمَانِ الْكَبِيرُ وَ هُوَ الْفَلَكُ بِمَا فِيهِ، وَ الصَّغِيرُ وَ هُوَ الْإِنْسَانُ لِأَنَّهُ مَخْلُوقٌ عَلَى هَيْئَةِ الْعَالَمِ، وَ قَدْ أَوْجَدَ اللَّهُ تَعَالَى فِيهِ كُلَّ مَا هُوَ مَوْجُودٌ فِي الْعَالَمِ الْكَبِيرِ.
@yekaye
یک آیه در روز
1047) 📖 تنْزیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ 📖 ترجمه 💢فروفرستادنی [یا: فروفرستادهای] از جانب پروردگار ج
.
1️⃣ «تَنْزیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ»
قرآن کریم کتابی است فروفرستاده شده از جانب پروردگار جهانها؛
و خداوند، نه فقط در این آیه بلکه در چندین آیه دیگر اصرار دارد بر اینکه فروفرستنده قرآن خود خداوند است؛ خداوندی که پروردگار جهانیان، آفریننده زمین و آسمانها برتر است؛ همهچیزدان (علیم) است و هر سری در ئآمانها و زمین را میداند؛ همهکارهایش از روی حکمت (حکیم) و پسندیده (حمید) مطلقا شکستناپذیر (عزیز)، و رحمان و رحیم است.
بر اساس آیات مختلف قرآن، اینها اوصافی است که همگیشان در فروفرستادن این کتاب موضوعیت داشته است:
▪️«وَ إِنَّهُ لَتَنْزيلُ رَبِّ الْعالَمينَ» (شعراء/192)
▪️«تَنْزيلُ الْكِتابِ لا رَيْبَ فيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ» (سجده/2)
▪️«تَنْزيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ» (واقعه/80 و حاقه/۴۳)
▪️«تَنْزيلاً مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلى» (طه/4)
▪️«وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ عَليمٍ» (نمل/6)
▪️«قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ كانَ غَفُوراً رَحيماً» (فرقان/6)
وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزيزٌ؛ لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميدٍ» (فصلت/41-42)
▪️«تَنْزيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ» (زمر/1 و جاثیه/۲ و احقاف/۲)
▪️«تَنْزيلَ الْعَزيزِ الرَّحيمِ» (یس/5)
▪️«تَنْزيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزيزِ الْعَليمِ» (غافر/2)
▪️«تَنْزيلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ» (فصلت/2»
💢اگر فرستنده آن چنین خدایی است که ربوبیت همه عوالم را عهدهدار است و به همه چیز علم دارد و رحمتش همه چیز را دربرگرفته و هیچکس بر او غلبه نمیتواند بکند، پس اینکه همه چیز را در این کتاب بیان کرده باشد (نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْء؛ نحل/۸۹) و هیچ چیزی را در آن فروگذار نکرده باشد (ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ؛ انعام/۳۸)، اصلا جای تعجب ندارد.
بله، اینکه ما با عقل محجوب خود نتوانیم همه این حقایق را از قرآن استخراج کنیم، کاملا طبیعی است؛ اما همین اندازه طبیعی است که کسانی که هموزن قرآناند (ثِقلی هستند در کنار ثقل قرآن) بتوانند چنین کنند.
❗️آنچه جای تعجب دارد این است که بسیاری از مسلمانان و شیعیان و حتی بزرگان شیعه با چنین صراحتی در خود قرآن و احادیث اهل بیت ع، باز باورشان نمیشود که قرآن کریم که خود خداوند رب العالمین فروفرستاده باشد بیانگر همه چیز باشد؛ و چون با عقل ناقص خود نمیتوانند بسیاری از حقایق عالم را از این قرآن استخراج کنند، این همه آیات و روایات را از معنای ظاهری خارج و به خیال خود تأویل میکنند‼️
(درباره اینکه قرآن مشتمل بر همه حقایق است در بحث از آیه ۷۷ (جلسه ۱۰۴۴ ذیل عنوان «قرآن از منظر خود قرآن» توضیحات مبسوطی گذشت: http://yekaye.ir/al-waqiah-56-77/)
📝 تکمله
یک مطلبی که شاید موجب چنین موضعگیریای شده این است که وظیفه و نقش دین بالمعنی الاعم و کارکرد قرآن کریم بالمعنی الاخص خلط شده است.در مورد دین بالمعنی الاعم (یعنی مطلق ادیان الهی، اعم از اسلام و غیراسلام) میتوان گفت که «برای دین ضرورت ندارد که درباره هر موضوعی از موضوعات عالم نظر بدهد. برای یک دین ضرورت ندارد که نظر خودش را مثلا درباره دریا بگوید» (انسانشناسی قرآنی (مطهری) ص76).
اما این غیر آن است که «قرآن» به عنوان یک کتاب کاملا خاصی که مسقیما از جانب رب العالمین نازل شده، که با بقیه کتب آسمانی هم تفاوت دارد (تنها کتابی است که بدان تحدی شده؛ یعنی خودش دلیل بر صدق خودش است و می تواند از طرف خدا بودن خود را نشان دهد؛ درباره هیچیک از کتب آسمانی قبلی تحدی نشده است) درباره همه حقایق عالم سخن گفته است. بله، قرآن کتابِ دین اسلام هم هست؛ اما اینکه ضرورت ندارد یک دین درباره همه چیز سخن بگوید غیر از این است که این کتاب - که یکی از اوصافش (نه تنها وضفش) این است که کتاب یک دین خاص است - نمیتواند درباره همه چیز سخن گفته باشد.
@yekaye