۱۰۷۷) 📖 یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ یحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یأْكُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحیمٌ 📖
ترجمه
💢ای کسانی که ایمان آوردهاند، بسیار از گمان [یا: از بسیاری از گمانها] اجتناب کنید، که همانا بعضی از آن گمانها گناه است و [در کار مردم] تجسس نکنید و برخی از شما غیبت برخی را نکنند؛ آیا یکی از شما دوست دارد که از گوشت برادرش که مرده، بخورد؛ قطعاً از آن کراهت دارید؛ و تقوای الهی پیشه کنید، که بهیقین خداوند بسیار اهل توبه و رحیم است.
سوره حجرات (۴۹)، آیه۱۲
۱۴۰۱/۸/۲۳
۱۹ ربیعالثانی ۱۴۴۴
@yekaye
#حجرات_12
🔹اجْتَنِبُوا
درباره ماده «جنب» قبلا بیان شد که
▪️برخی همچون ابن فارس بر این باورند که این ماده در اصل در دو معنا به کار میرود:
▫️ یکی به معنای ناحیه [= منطقهای که شیء در آن حضور دارد]، که اصطلاح «جَناب» از همین معنا اخذ شده [در فارسی تعبیر «عالیجناب» رایج است]؛ و در همین فضاست تعبیر استعاریِ «قَعَد فلانٌ جَنْبَةً» که در جایی که شخص از دیگران جدا شود و عزلت پیشه کند به کار میرود؛ و کلمه «جَنب» به معنای «پهلو»ی انسان نیز از همین معناست؛ و
▫️ دوم به معنای «بُعد» و «دوری»؛ که [کلمه «اجتناب» که در فارسی هم رایج است ناظر به همین معناست] و کلمه «جَنَابت» در اصل به همین معنای «دوری و بعد» بوده و اطلاق کلمه «جُنُب» [که معنای لغویاش «دور» است] بر شخص «محتلم» (وَ لا جُنُباً إِلاَّ عابِري سَبيلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا، نساء/۴۳؛ وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا، مائده/۶) را از این باب دانستهاند که به خاطر وضعیتی که بر او عارض شده باید از نماز و مسجد و … دوری گزیند و اجتناب کند.
🔸اما اغلب بر این باورند که اصل این ماده واحد است؛ اما اینکه این معنای واحد چه بوده محل اختلاف است:
▪️حسن جبل چنین توضیح داده که اصل این ماده دلالت دارد بر ناحیه بیرونی هر چیزی که به خاطر شدت و غلظتی که دارد اندرون شیء را که خالی است حفظ میکند، و به همین مناسبت بر پهلوی انسان اطلاق شده، همان گونه که به دو طرف یک دشت که آن دشت را احاطه کرده «جانبیه» (دو طرف و دو جانب آن) گویند؛ و با توجه به اینکه این ماده دلالت بر سمت بیرونی شیء دارد به همین مناسبت در معنای بعد و فاصله گرفتن به کار رفته است.
▪️راغب معتقد است اصل کلمه «جَنْب» در خصوص عضوی از بدن (= «پهلو»ی انسان) بوده: «وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً» (یونس/۱۲) که جمع آن «جُنوب» است: «فَتُكْوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ» (توبة/۳۵)، و «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ» (سجدة/۱۶)، «الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِم» (آل عمران/۱۹۱)، «فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِكُمْ» (نساء/۱۰۳) «فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَكُلُوا مِنْها» (حج/۳۶) سپس به صورت استعاری برای آن سمتی که سمت این عضو است به کار گرفته شده، و «جَنب» به معنای مطلق «پهلو» و «کنار» رایج شده: [«عَلى ما فَرَّطْتُ في جَنْبِ اللَّهِ» (زمر/۵۶)]، همان گونه که «یمین» که اسم دست راست بوده، برای اشاره به جهت راست به کار رفته است؛ از این رو تعبیر «وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ» (نساء/۳۶) به معنای همنشینی است که در کنار و نزدیک انسان باشد، (که البته برخی آن را استعاره از همسر نیز دانستهاند).
▪️مرحوم مصطفوی هم بر این باور است که اصل این ماده بر میل و به سوی چیزی متمایل شدن، به معنای اینکه چیزی را در کنار خود بگذارد و از آن رویگردان شود، دلالت دارد؛ و «جَنبِ» هر چیزی آن قسمت بیرون از آن است که متصل به آن باشد؛ همان گونه که «طرفِ» هر چیزی، منتها الیه داخلی یک چیز است؛ و به این بیان است که «جانب» به معنای چیزی است که در جنب و کنار چیزی واقع شده باشد: «وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِيِّ» (قصص/۴۴) ، «وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ» (قصص/۴۶) «أَ فَأَمِنْتُمْ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمْ جانِبَ الْبَرِّ» (اسراء/۶۸) ، «واعَدْناكُمْ جانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَن» (طه/۸۰) «يُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جانِبٍ» (صافات/۸).
🔸شاید تعبیر «کنار» در فارسی بهترین معادل آن باشد که هم بر «پهلو» دلالت میکند و هم در ترکیبهایی مانند «کنارهگیری» بر دوری و فاصله گرفتن.
▪️با این اوصاف معلوم میشود فعل «جَنُبَ یَجنُبُ» به معنای «کنار گذاشتن» است که ملازم است با دوری گزیدن و فاصله گرفتن: «وَ اجْنُبْني وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ» (ابراهیم/۳۵) و «جُنُب» به معنای «دور» میباشد «وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ» (قصص/۱۱)؛
البته برخی توضیح دادهاند که اسم فاعل این فعل در حالت ثلاثی مجرد، هم به صورت «جانب» و هم به صورت «جُنُب» به کار میرود، و به معنای غریب و بیگانه است، چنانکه میگویند: «رَجلٌ جانِبٌ» و «رَجلٌ جُنُبٌ»؛ و کلمه «أجنبی» نیز از همین معنا اخذ شده است.
▪️ این ماده وقتی به باب تفعیل میرود ظاهرا دلالت بر شدت کنار گذاشتن و فاصله گرفتن میکند: «وَ يَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى… وَ سَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى» (اعلی/۱۱و۱۷)
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیح کلمه «اجتنبوا»
▪️و وقتی به باب افتعال میرود دلالت بر آن دارد که این کنار گذاشتن با طوع و رغبت انجام شده است: «وَ الَّذينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوها» (زمر/۱۷) «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» (نحل/۳۶) ، «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ» (حج/۳۰) «اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنّ» (حجرات/۱۲) «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ» (نساء/۳۱) «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ» (مائده/۹۰) «الَّذينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِش» (شوری/۳۷؛ نجم/۳۲).
🔖جلسه ۹۶۶ https://yekaye.ir/an-nesa-4-36/
@yekaye
🔹إثْمٌ
قبلا بیان شد که
▪️درباره ماده «أثم» اهل لغت اتفاق نظر دارند که اصل معنای آن به یک نحوه کُندی (بطء) و به تاخیر انداختن دلالت دارد؛ چنانکه به شتری که از قافله شتران عقب بماند «ناقة آثِمةٌ» گویند و تعبیر «ذوالإثم» را برای کسی که در انجام خیر کوتاهی و تعلل میکند به کار میبرند؛
▪️و شاید به این مناسبت بوده که برخی «إثم» را نه مطلق تاخیر و کندی، بلکه کندی و تاخیر در انجام کار خوب دانستهاند؛ و
▪️برخی هم گفتهاند کندیای است که ناشی از سنگین بودن و یا بار سنگینی است که بر دوش شخص گذاشته شده باشد.
🔸بر همین اساس، گفته شده که اساسا «اِثْم» تعبیری است برای کارهایی که ثواب را به عقب میاندازد و ظاهرا به همین مناسبت است که
▪️گاه برای اشاره به مطلق «گناه» به کار رفته است: «فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ» (بقره/۱۷۳) «وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ إِنَّ الَّذينَ يَكْسِبُونَ الْإِثْمَ سَيُجْزَوْنَ بِما كانُوا يَقْتَرِفُونَ» (انعام/۱۲۰) «إِنِّي أُريدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمي وَ إِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ» (مائده//۲۷) ؛ و
▪️گاه مستقیما به معنای «خمر (= شراب) به کار میرود و آیه «قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ» (اعراف/۳۳) را بر همین معنا تطبیق کردهاند، برخی با این توجیه که چون انسان را در گناه میاندازد و برخی هم وجهش را به اصل لغت برگردانده و گفتهاند که چون شراب یک حالت خماری و سنگینی میآورد ویا چون موجب تعلل و تقصیر ورزیدن شخص از انجام وظایفش میگردد؛ و
▪️البته برخی هم بر این باورند که گاه عرب برای «کذب: دروغگویی» هم مستقیما تعبیر «إثم» را به کار میبرد؛ از این جهت که آن را مصداق بارز اثم میداند.
د
🔸ر هر صورت چنانکه برخی تذکر دادهاند این معنای کند کردن و به تاخیر انداختن، ظرافت خاصی را در کاربردهای قرآنی این کلمه منعکس میسازد؛ مثلا
▫️در آیه «أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ» (بقرة/۲۰۶) اشاره دارد که عزتطلبی و خودبزرگبینی وی را از انجام کار خیر به تعلل واداشت؛
▫️ویا در مورد شراب و قمار: «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فيهِما إِثْمٌ كَبيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما» (بقره/۲۱۹) نشان میدهد این دو انسان را از انجام کارهای خیر عقب میاندازد؛
▫️و یا در موارد متعدد «إثم» را در کنار «عدوان» (تجاوز از حد) آورده «تَظاهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوان» (بقره/۸۵) «وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ» (مائده/۲) ، «وَ تَری كَثيراً مِنْهُمْ يُسارِعُونَ فِي الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ» (مائده/۶۲) «يَتَناجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوان» (مجادله/۸) که گویی به ترتیب به تفریط و افراط اشاره دارد؛
▫️و در جای دیگر آن را در عرض فواحش آورده: «قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ» (اعراف/۳۳) و «الَّذينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ» (شوری/۳۷ و نجم/۳۲) که فواحش اقدام بر گناه، و إثم تعلل ورزیدن در انجام کارهای لازم است؛
▫️و در آیه «وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً» (انسان/۲۴) اطاعت از کفار را ابتدا موجب تعلل ورزیدن در انجام کار درست و سپس موجب کفر ورزیدن معرفی کرده است؛
▫️ویا در آیه «فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً» (بقره/۱۸۲) دو امر نگران کننده درباره وصیتکننده یکی انحراف و تمایل نابجای وی به برخی از وراث است؛ و دیگری قصور و کم گذاشتن وی برای برخی دیگر؛
▫️و یا در بحث شهادت کسی که برای شهادت دادن حاضر نمیشود «فَإِنْ عُثِرَ عَلی أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْماً» (مائده/۱۰۷) همین تعلل ورزیدنش گناه است.
▪️همچنین راغب با استناد حدیثی نبوی که فرموده باشد «الْبِرُّ مَا اطْمَأَنَّتْ إِلَيْهِ النَّفْسُ، وَ الْإِثْمُ مَا حَاكٍ فِي صَدْرِكَ» «إِثْم» را نقطه مقابل «بِرّ» دانسته و شاید بتوان آیه «تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ» (مائده/۲) را هم موید این دانست.
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیحات درباره «إثم»
🔸چنانکه اشاره شد کلمه «إثم» در معنای گناه هم به کار میرود و از این جهت با کلماتی مانند «خطأ» ، «ذنب» ، «جرم» ، «معصیت» و «وزر» نزدیک است؛ اما تفاوتشان به است که:
▪️«إثم» در جایی است که تنبلی و کمکاری ناشی از نوعی تعمد در کار است و دلالت بر «تقصیر» (= کوتاهی ورزیدن، چرا که تقصیر از «قصر» به معنای «کوتاهی» میآید) دارد؛ اما:
▪️در «خطأ» لزوما تعمدی در کار نیست؛ هرچند که بقدری در مورد گناهان به کار رفته که گاه تعبیر «خاطی» (لا يَأْكُلُهُ إِلاَّ الْخاطِؤُنَ؛ حاقه/۳۷) و «خطایا» (نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُمْ؛ بقره/۵۸) برای اشاره به گناهکار و گناهان به کار میرود؛ و البته تقابل «خطا» و «اثم» در این آیه بوضوح مشاهده میشود: «وَ مَنْ يَكْسِبْ خَطِيئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِينا» (نساء/۱۱۲)
▪️ماده «ذنب» در اصل به معنای دنباله و دم (قسمت رذل و پست هر چیزی) است؛ و به گناه از این جهت «ذنب» گفته میشود که یا یک رذالت و پستیای است ویا از این جهت دنباله ناپسندی (از مذمت دیگران تا عقوبت) در پی دارد.
▪️ماده «جرم» را در اصل به معنای «قطع کردن» میدانند، و از این جهت به گناه «جُرم» گفته میشود که شخص را از آنچه انجامش برعهده او واجب است قطع و جدا میکند.
▪️در «معصیت» و ماده «عصی»، مخالفت کردن شخص با نهی مولا مورد اهتمام است.
▪️و در «وزر» تاکید بر سنگینی است که بار گناه بر دوش انجام دهندهاش تحمیل میکند.
🔸همچنین در قرآن کریم برای «گناه» از تعابیر «ذنب» و «إثم» و «جرم» و «عصیان» و «خطا» استفاده شده؛ اما در بحث عبرتگیری از عاقبت گناهکاران، فقط اصطلاح «مجرم» را به کار برده است؛ و برای چرایی این احتمالاتی بیان شد.
🔖جلسه ۹۹۲ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-25/
@yekaye
🔹لا یغْتَبْ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «غیب» در اصل بر پوشیده شدن چیزی از دیدگان دلالت دارد و بر این قیاس کلمه «غَيْب» تدریجا برای هر چیزی که مخفی است و تنها خداوند از آن آگاه است به کار رفته است: «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُو» (آل عمران/۴۴).
▪️در واقع «غیب» نقطه مقابل «شهادت» است و متناسب با انواع و مراتب «شهادت» (که به معنای حضور است) انواع و مراتبی برای غیب میشود در نظر گرفت: از مخفی ماندن از مقابل دیدگان گرفته: «فَقالَ ما لِيَ لا أَرَی الْهُدْهُدَ أَمْ كانَ مِنَ الْغائِبِينَ» (نمل/۲۰) تا هر آنچه از محدوده علم افراد مخفی مانده باشد: « قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا لَهُ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (کهف/۲۶)؛ و کلمه «غَیب» اگرچه مصدر است اما چون در معنای اسمی به کار رفته، جمع بسته میشود: «إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ» (مائدة/۱۰۹).
▪️تعبیر «أغابَ» و «مُغیبَة» در مورد زنی به کار میرود که شوهرش غایب شده و مثلا به مسافرت رفته است؛ و ظاهرا در همین فضاست که تعبیر «حفظ غیب» (یعنی در نبود همسر، مراعات حقوق او را کردن) یکی از خصلتهای خوب زنان شمرده شده است: «حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ» (نساء/۳۴).
▪️«غَيَابة» به گودالی که کسی که در آن قرار گیرد از مقابل دیدگان مخفی میشود گویند (وَ أَلْقُوهُ في غَيابَتِ الْجُبّ» (یوسف/۱۰).
▪️«غِيبة» هم عبارت است از آنکه شخص به بدگویی درباره دیگری بپردازد؛ و چون این بدگویی در غیاب وی انجام میشود «غیبت» نام گرفته است. فعل آن در باب افتعال آمده (لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً» (حجرات/۱۲) و برخی وجهش را این دانسته اند که باب افتعال دلالت بر «اختیار کردن فعل» دارد و مراد این است که شخص وارد شدن در غیبت از شخص یا کار وی را اختیار کرده است.
🔖جلسه ۸۵۰ https://yekaye.ir/ale-imran-3-179/
▪️البته بسیاری از مفسران تذکر دادهاند که غیبت بیان بدی کسی است که وی واقعا آن بدی را داته باشد؛ وگرنه به آن شخص غایب چیزی نسبت داده شود که واقعا در او نیست، این تهمت و بهتان است.
📚مجمع البیان، ج9، ص202
@yekaye
🔹مَیتاً
قبلا بیان شد که
▪️ماده «موت» را در اصل به معنای از بین رفتن قوت و توانایی چیزی دانسته اند و به لحاظ معنایی «مَوت» درست نقطه مقابل «حیات» است؛ و «ممات» (إِذاً لَأَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَياةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ؛ اسراء/۷۵) هم مصدر دیگری برای این ماده است که به همین معنای «موت» میباشد.
▪️به کسی که مرده باشد «مَیِّت» گویند (يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ؛ روم/۱۹) که جمع آن «أموات» (وَ ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ؛ فاطر/۲۲) و «موتی» (كَذلِكَ يُحْيِ اللَّهُ الْمَوْتی؛ بقره/۷۳) است.
▫️اما کسی که در حال مرگ است را «مائت» گویند و در مورد آیه «إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ» (زمر/۳۰) هم گفتهاند این به لحاظ آینده است. و
▫️کلمه «مَیِّت» گاه به صورت مخفف هم به صورت «مَيْت» بیان میشود (أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ، انعام/۱۲۲؛ بَلْدَةً مَيْتاً، زخرف/۱۱ و زخرف/۱۱) و چنانکه اشاره شد در آیه «أَ یحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یأْكُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیتاً» (حجرات/۱۲) به هر دو صورت قرائت شده است.
▪️زمینی را که لمیزرع باشد و حیات در آن جریان نداشته باشد «موات» یا «مَوَتان» (در مقابل «حَیَوان»)؛ و البته قرآن کریم تعبیر «مَیِّت» را برای سرزمین نیز به کار برده است: «فَسُقْناهُ إِلی بَلَدٍ مَيِّتٍ»(فاطر/۹).
▪️«مَيْتَة» (مردار) (حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ، مائدة/۳؛ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً، أنعام/۱۴۵) به جانداری گویند که روحش بدون ذبح از بدنش جدا شده باشد؛ یعنی مردارِ حیوانات حلال گوشتی که اگر ذبح میشد گوشتش قابل خوردن میبود و البته در قرآن کریم برای زمین هم به کار رفته است (وَ آيَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْناها؛ یس/۳۳).
▫️اما «مِيتة» دلالت بر حالت خاص میکند؛ و برای مردنی خاص، خوب یا بد به کار میرود (مَات مِيتةً جاهليَّة)؛ و
▫️«مَوته» (إِنْ هِيَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولی، دخان/۳۵؛ لا يَذُوقُونَ فيهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولی، دخان/۵۶) هم ظاهرا دلالت بر «دفعه واحده» (یکبار) دارد.
🔖جلسه ۷۲۲ http://yekaye.ir/al-fater-35-22/
@yekaye
🔹الظَّنِّ
ماده «ظن» از آن دسته از موادی است که پیچیدگی خاصی دارد و محل اختلاف جدی قرار گرفته است:
▪️بسیاری از اهل لغت از ابتدا کار را راحت کرده و گفته اند که این ماده بر دو اصل متفاوت دلالت دارد: یکی به معنای #یقین و دیگری به معنای #شک؛ و آیاتی همچون آیه «الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ» (بقره/۲۴۹)را در زمره اول، و بسیاری از آیات دیگر [مثلا «قُلْتُمْ ما نَدْري مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلاَّ ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنينَ» (جاثیه/32)] را در زمره معنای دوم به حساب میآورند
📚معجم المقاييس اللغة، ج3، ص462 ؛ كتاب العين، ج8، ص152 ؛ تهذيب اللغة، ج14، ص260
▫️حقیقت این است که این مطلب که ظن در این دو معنا به کار میرود، به نحوی مورد قبول عموم اهل لغت بوده و حتی در احادیث اهل بیت ع هم مورد توجه قرار گرفته (ر.ک قسمت احادیث) اما بحث بر سر این است که به لحاظ لغوی آیا این دو معنا به یک معنای مشترک برگشت میکند که آن اصل این ماده باشد یا خیر؛ و اگر برگشت میکند آن معنا چیست که میتواند هم در مواردی که یقین نیست به کار رود و هم در مواردی که یقین هست.
▪️در این میان، بسیاری از پژوهشگران معنای گمان و عدم یقین را معنای اصلی این ماده دانستهاند، مثلا مرحوم مصطفوی بر این باور است که اصل واحد در این ماده، اعتقاد ضعیف غیرقطعی است که یقینی که مستند به دلیل قاطعی باشد در آن یافت نمیشود و غالبا مخالف واقع در میآید، و به این لحاظ است که پیروی از آن مذموم است، هرچند که موافق واقع درآید
📚التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج7، ص180
این گونه افراد وقتی به آیاتی میرسند که این کلمه در آنها دلالت واضحی بر معنای یقین دارد [مانند آیه۲۴۹ سوره بقره که قبلا ذکر شد، ویا آیاتی همچون «وَ رَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها» (کهف/۵۳) و «إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلاقٍ حِسابِيَهْ» (الحاقة/20) و «وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ» (قیامت/28) و «جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحيطَ بِهِمْ» (یونس/۲۲)] یا ادعا میکنند که در اینجا «ظن» در معنای مطلق اعتقاد به کار رفته ولی به درجه یقین مستند به درک قاطع نرسیده (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج7، ص181) که تکلفآمیز بودن این سخن کاملا واضح و خلاف ظاهر آیات فوق است؛
ویا بدون هیچ توضیحی صرفا بیان میکنند که این کلمه گاهی به معنای «یقین» هم به کار میرود (مثلا در: الصحاح، ج6، ص: 2160 ؛ المصباح المنير، ج2، ص: 387 ).
◾️در این میان شاید از بهترین تحلیلها تحلیل راغب اصفهانی باشد که حسن جبل آن را تکمیل کرده است:
▪️راغب میگوید: «ظن» اسمى است براى آنچه كه از اماره [= نشانه] اى حاصل شود، که اگر آن اماره قوى باشد به حد علم مىرسد و اگر آن اماره بسیار ضعيف باشد از حد توهّم تجاوز نمىكند؛ و هر گاه آن ظن قوی باشد ویا تصور شود که قوی است با إنّ (مشدّده) و إن (مخفّفه) به كار مىرود، و اگر ظنّ و گمان ضعيف باشد با حرف «أن» [و «أنّ»] كه مخصوص سخن و عمل منفى و معدوم است به كار مىرود مثلا در آيه «الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ» (بقره/۴۶) ظن قوی است که به یقین نزدیک شده؛ اما در آیه «وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ» (قیامت/28) و آیه «أَ لا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُون » (مطفّفين/۴) دلالت بر نهايت ذمّ و سرزنش دارد و معناي آیه اخیر اين است كه آيا ظنّ و گمانى هم درباره برانگیخته می شوند ندارد؛ که اشاره دارد نشانههاى برانگيختهشدن پس از مرگ کاملا آشکار است. یا در آيه «وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَيْها» (يونس/۲۴) دلالت دارد که آنها از شدّت آزمندى و آرزومداری خود را در حكم عالم مىپنداشتند؛ یا در آیه «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ» (انبياء/۸۷) منظور ظن در حد توهم است.
📚مفردات ألفاظ القرآن، ص539
▫️اگر کسی به وی اشکال کند که این ضابطه (ظن قوی با «إن» و ظن ضعیف با «أن» میآید) لزوما درست نیست زیرا در آیاتی نظیر «وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ» (ص/۲۴) یا «وَ اسْتَكْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنا لا يُرْجَعُونَ» (قصص/۳۹) برای ظن قوی و حتی علم به کار رفته است، شاید با توضیحات ایشان بتوان این گونه دفاع کرد که در این موارد خواسته اشاره کند که آنان در جایی ادعای علم و گمان قوی نمودهاند که شواهد و أمارات بسیار اندکی بر مدعایشان وجود داشته و واقعا جای علم و یقین نبوده است.
📚مفردات ألفاظ القرآن، ص539
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
قسمت دوم ماده «ظن»
▪️با این توضیحات شاید تبیین حسن جبل برای این ماده از همه بهتر باشد؛
وی بعد از اینکه توضیح داده که حرف «ظ» دلالت دارد بر یک نحوه غلظت و نفوذ و حرف «ن» دلالت دارد بر یک نحوه امتداد یافتن لطیف چیزی در باطن، کنار هم قرار گرفتن این دو را دال بر نفوذ چیزی مهم در باطن چیزی میداند و سپس با بررسی موارد استعمال آن میگوید
«معنای محوری این ماده عبارت است از توقع وجود چیزی مهم (در باطن امری) به خاطر امارهای قوی بر آن؛ ... ظن یک اعتقاد قلبی است مبتنی بر أمارات و نشانهها ویا مبتنی بر بحث و نظر، لیکن گاه برخلاف انتظار درمیآید و این احتمالِ برخلاف انتظار رخ دادنش ناشی از این است که برگرفته از أمارات یا بحث [نه استدلال یقینی] است؛ و این دو از عرصههایی هستند که اشتباه در آنها راه دارد.»
📚المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۳۷۳
▪️در واقع ظن آن توقع و حالت نفسانیای است که جایی به کار میرود که خود شخص به نظرش میآید ویا ادعا میکند که امارهها و نشانههای مهمی برای چنین توقعی دارد؛ ولو که آن نشانهها واقعا نتوانند واقعا از آن توقع پشتیبانی کنند.
وی در ادامه توضیح میدهد که چون این مساله یک امر مشکک است می تواند درجات مختلفی داشته باشد؛ از درجهای که بسیار به یقین و علم نزدیک شده (که به همین جهت برخی آن را به عنوان یک معنای این کلمه قلمداد کردهاند) تا درجهای که صرفا یک ترجیح نفسانی بدون شواهد قابل اعتناست.
از این رو
هم در مورد ظنونی که بعدا معلوم میشود که بجا بوده استفاده میشود « وَ قالَ لِلَّذي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا» (یوسف/۴۲)،
و هم در مورد ظنونی که بعدا معلوم میشود نابجا بوده است، مانند: « بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلى أَهْليهِمْ أَبَدا» (فتح/۱۲) و «وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِبا» (جن/۵) و « إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُور» (انشقاق/۱۴).
حسن جبل سپس بحث مفصلی درباره مواردی در قرآن کریم که ظاهرا «ظن» به معنای «یقین» به کار رفته ارائه میدهد و توجیهات مختلفی که در این باب شده به چالش میکشد (بویژه این دیدگاه که کلماتی در زبان عربی وجود دارد که بر دو معنای ضد همدیگر دلالت دارند مخالفت میکند) و این چالش را که ایمان با شک و ظن جمع نمیشود با توجه به مراتب داشتن ایمان چنین پاسخ میدهد که مراتبی از ایمان با مراتب بالایی از ظن (که به یقین نزدیک میشود) میتواند جمع شود.
📚همان، ص۱۳۷۴-۱۳۸۱
▪️همچنین برخی تفاوت ظن با یقین (در مواردی که ظن به معنای یقین است) در این دانستهاند که ظن در مواردی به کار میرود که علم و یقین مورد نظر، با بحث و نظر حاصل شده باشد نه با مشاهده و دیدن، که آیه شریفه «وَ رَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها وَ لَمْ يَجِدُوا عَنْها مَصْرِفاً» (کهف/53) بوضوح این تحلیل را رد میکند.
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
قسمت سوم ماده «ظن»
▪️در هر صورت اغلب کاربردهای قرآنی این کلمه با بار منفی است و در بسیاری از موارد در مقابل علم و معرفت و حق و یقین به کار رفته است، مانند:
«وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ إِلاَّ أَمانِيَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ» (بقره/78) یا
« يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ» (آل عمران/۱۵۴) یا
«ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّن وَ ما قَتَلُوهُ يَقيناً» (نساء/۱۵۷) یا
«وَ ما يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً» (یونس/۳۶)
(که مضمون این دو آیه در آیه «وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً» (نجم/28) جمع شده است) یا
«وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ» (جاثیه/24) یا
«ما نَدْري مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلاَّ ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنينَ» (جاثیه/32)
«إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا» (احزاب/10)،
«وَ ذلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذي ظَنَنْتُمْ بِرَبِّكُمْ أَرْداكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرينَ» (فصلت/23)،
«وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِكينَ وَ الْمُشْرِكاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ» (فتح/۶)،
«اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» (حجرات/۱۲)
▪️هرچند در معدود مواردی هم بوضوح در معنای مثبت و با تایید (که این ظن به امر صحیحی تعلق گرفته) به کار رفته است، که این موارد عبارتند از:
«الَّذينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَيْهِ راجِعُونَ» (بقره/46)،
« قالَ الَّذينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ» (بقره/۲۴۹)،
«إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلاقٍ حِسابِيَهْ» (حاقه/20)،
«أَ لا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ» (مطففین/4)،
«إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُورَ» (انشقاق/14)
«وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ» (ص/24)،
«وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَدْعُونَ مِنْ قَبْلُ وَ ظَنُّوا ما لَهُمْ مِنْ مَحيصٍ» (فصلت/48)،
«وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ، تَظُنُّ أَنْ يُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ ... وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ» (قیامت/۲۴-28)
▪️و در مواردی هم هست که دلالت واضحی بر همین معنای کمتر از یقین (صرف احتمال بیشتر دادن) دارد که با همین وضعیتش مورد تایید واقع شده است، مانند:
«فَإِنْ طَلَّقَها فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يَتَراجَعا إِنْ ظَنَّا أَنْ يُقيما حُدُودَ اللَّهِ» (بقره/230)
«وَ ضاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلاَّ إِلَيْه» (توبه/۱۱۸)
«وَ ما ظَنُّ الَّذينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ يَوْمَ الْقِيامَة» (یونس/۶۰)،
«وَ قالَ لِلَّذي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْني عِنْدَ رَبِّك» (یوسف/۴۲)،
«فَما ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعالَمينَ» (صافات/87)؛
▫️و ان شاء الله در قسمت تدبر درباره این بحث خواهیم کرد که با چنین تنوع مواضع قرآنی در خصوص «ظن» بالاخره چه مقیاسی برای تشخیص ظن خوب از ظن بد هست؟
@yekaye
👇ادامه مطلب👇