۱۰۸۱) 📖 قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدینِكُمْ وَ اللهُ یعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ اللهُ بِكُلِّ شَیءٍ عَلیمٌ📖
ترجمه
💢بگو آیا خدا را به دینتان آگاه میکنید [به خدا دینتان را تعلیم میدهید]، در حالی که خداوند میداند آنچه را که در آسمانهاست و آنچه را که در زمین است و خداوند به هر چیزی داناست.
سوره حجرات (۴۹)، آیه۱۶
۱۴۰۲/۲/۳۱
۱ ذیالقعده ۱۴۴۴
@yekaye
#حجرات_16
🔹تعَلِّمُونَ / یعْلَمُ / عَلیمٌ
درباره ماده «علم» و کلمه «علیم» قبلا در آیه ۱ همین سوره (به تبع بحثی که قبلا ذیل آیه ۸۰ سوره واقعه آمده) مطالبی بیان شد که مجددا تکرار نمیکنیم
🔖جلسه ۱۰۶۶ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-01/
فقط دو نکته که ذیل آیه مذکور آمده بود ولی آوردنش در بحث از آیه ۱ ضرورتی نداشت ولی در اینجا میتواند مفید باشد تقدیم میشود:
🔸الف. تفاوت «علم» با کلمات مشابه:
«عِلم» به معنای ادراک و شناخت است که به کلماتی مانند «معرفت» و «یقین» و «شعور» و «عقل» و «فطنة» و «فهم» و «فقه» و «بصیرت» و «درایت» و «اعتقاد» و «حفظ» و «ذکر» و «خبر» و «رویت» و «تبیین» و «شهود» نزدیک است و بیان تفاوت آنها می تواند به فهم دقیقتری از آن کمک کند.
▪️در تفاوتش با «معرفت» گفتهاند که معرفت اخص از علم است؛ یعنی علمی است به یک چیز معین که کاملا آن را از غیرش متمایز میسازد؛ در حالی که علم میتواند مجمل یا مفصل باشد؛ و این را با بیان دیگری هم مطرح کردهاند که فعل «عَلِمَ» اقتضای اولیهاش دومفعولی است یعنی وقتی گفتی «علمت زیدا» باید یک مفعول دیگر بیاوری که آن تفصیلی را بیان کنی اما فعل عرف را براحتی میتوان یک مفعولی آورد و گفت «عرفت زیدا» [که توضیح بیشتر این نکته در ذیل بحث از فعل «علم» خواهد آمد] و برخی علاوه بر این دو نکته فوق (تفاوت لفظی در یک یا دومفعولی بودن؛ و تفاوت معنوی در اجمال و تفصیل) افزودهاند معرفت غالبا به چیزی تعلق میگیرد که بعد از ادراک شدن از قلب رفته باشد؛ یعنی چیزی که از یاد رفته و دوباره احضار میشود لذا نقطه مقابل معرفت را «انکار» میگویند؛ در حالی که علم این چنین نیست و نقطه مقابل علم را جهل (ندانستن) میگویند؛ و تفاوت دیگر اینکه معرفت به ذات شیء تعلق میگیرد ولی علم به احوالات شیء.
▪️در تفاوتش با «یقین» گفتهاند که علم اعتقاد به چیزی در حد اعتماد کردن است؛ اما یقین آن است که نفس آرام بگیرد و دل انسان خنک شود (لذا تعبیر «برد الیقین: خنکی یقین» رایج است)؛ در واقع یقین جایی است که با سکون و طمانینه قلبی همراه باشد و به همین جهت است که خداوند به یقین متصف نمیشود؛ به تعبیر دیگر یقین نقطه مقابل شک است و «موقن» به کسی گویند که با رسیدن به علم از حیرت شک بیرون آید؛ و به همین جهت که با آمدن علم شک رفع میشود به علم یقین میگویند.
▪️در تفاوتش با «شعور» گفتهاند که شعور علمی است که به نحو دقیق به چیزی برسد مانند دقت و ظرافت شَعر (= مو) و شاعر را هم به خاطر همین نکتهسنجیاش شاعر گفتهاند؛ و باز در مورد خداوند این ماده به کار نمیرود زیرا برای خدا دقیق و غیردقیق معنی ندارد؛ و البته برخی گفتهاند شعور چون ادراک با مشاعر (= حواس) است در مورد خداوند به کار نمیرود.
▪️در تفاوتش با «عقل» هم گفتهاند عقل آن علم بدیهیای است که انسان را از ارتکاب زشتیها باز میدارد؛ و از تعبیر «عقل البعیر: بر شتر پابند نهادند» گرفته شده است؛ هرچند این مناقشه شده که با توجه به اینکه در اهل بهشت هم عقل هست و در آنجا میل به زشتیها و منعی از زشتیها در کار نیست شاید بهتر باشد عقل را ناظر به همان معلومات بدیهی در نزد انسان بدانیم بویژه که نقطه مقابل عقل، حُمق است و احمق صرفا نادان نیست بلکه کسی است که از معلومات واضح خود استفاده نمیکند.
▪️در تفاوتش با «فطنة» (فطانت) هم گفتهاند که «فطنة» تنبه پیدا کردن به معانی است چنانکه نقطه مقابلش «غفلت» استگ در واقع فطنه علم پیدا کردن به چیزی از وجه غامش و پیچیده آن است؛ لذا مثلا نمیگویند کسی نسبت به خودش فطانت پیدا کرد؛ و میتوان گفت اخص از علم است.
▪️در تفاوتش با «فهم» هم گفتهاند که فهم علم به معنای کلام است در هنگام شنیدن؛ لذا میگویند فلانی «بد فهم» است وقتی که در درک مطالبی که میشنود خیلی معطل کند؛ و به همین جهت است که فهم هم در مورد خداوند اطلاق نمیشود زیرا خداوند به همه چیز از ازل آگاه است؛ وگفته شده که فهم فقط در خصوص کلام و سخن به کار میرود نه هر دانستنی؛مثلا هیچگاه نمیگوییم من رفتن فلانی را فهمیدم؛ و البته در اشاراتی که به جای کلام به کار میرود هم به همین مناسبتی که با کلام دارد تعبیر فهم را به کار میبرند.
▪️در تفاوتش با «فقه» گفتهاند که فقه علم به مقتضای کلام پس از تامل است؛ و لذاست که به خداوند اطلاق نمیشود زیرا در خداوند تامل کردن راه ندارد؛ و این هم صرفا در مورد کلام و سخن به کار میرود نه مطلق دانستهها: «لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا» (کهف/۹۳) «وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ» (اسراء/۴۴).
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیحات درباره ماده «علم» و تفاوتش با کلمات متشابه
▪️در تفاوتش با «حس» (و احساس کردن) هم گفته شده که حس به لحظه آغاز علم و آگاهی گفته میشود چنانکه خداوند فرمود: « فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسى مِنْهُمُ الْكُفْرَ» (آل عمران/۵۲) یعنی علمش در همان وهله اول؛ و حواس هم چیزهاییاند که در همان مواجهه اول علمی را برای ما به ارمغان میآورند.
▪️در تفاوتش با «بصیرت» هم گفتهاند که بصیرت تکامل عمل و معرفت به چیزی است.
در تفاوتش با «درایت» هم گفتهاند درایت به معنای فهم است و عبارت است از اینکه انسان در خصوص چیزی که بر وی وارد میشود دچار سهو نشود و آن را خوب بفهمد.
▪️و در تفاوتش با «اعتقاد» گفتهاند که اعتقاد اسمی است برای جنس فعل به هر نحوی که که این اعتقاد حاصل شود؛ در واقع اصل آن از گره زدن (عقد) ریمان گرفته شده گویی کسی که به چیزی عالم میشود مانند کسی است که گره محکمی به آ» چیز میزند؛ و البته هر عالمی معتقد نیست و در واقع کاربرد کلمه اعتقاد در خصوص علم مجازی است.
▪️تفاوتش با «حفظ» در این است که حفظ در خصوص علم به شنیدههاست و عموما در خصوص کلام و سخن به کار میرود نه در معلوماتی که با مشاهده و مانند آن حاصل میشود؛ و نیز میتوان گفت حفظ علمی است که تداوم داشته باشد بدون اینکه خلل یا نسیانی در آن وارد شود چنانکه این کلمه در خصوص حافظان قرآن به این معنا به کار میرود.
▪️تفاوتش با «ذکر» در این است که اگرچه ذکر هم یک نوع علم است اما صرفا به آنچه بعد از فراموشی به دست میآید گفته میشود و غالبا در خصوص علوم بدیهی اطلاق میگردد و نقطه مقابل آن «سهو» و «نسیان» است.
▪️تفاوتش با «خبر» در این است که «خبر» علم به کنه معلومات به حقیقت آنهاست و لذا معنایی زاید بر علم دارد.
▪️در تفاوتش با «رویت» هم گفتهاند که رویت فقط برای علم به موجود به کار میرود در حالی که علم برای موجود و معدوم استفاده میشود
▪️تفاوتش با «تبیین» در این است که علم اعتقاد به چیزی است آن طور که هست به نحو قابل اعتماد خواه قبلا اشتباه و ابهامی در آن بوده باشد یا خیر؛ اما تبیین در جایی است که یک نحوه لبس و ابهامی قبلا در کار بوده باشد.
▪️تفاوتش با «شهود» و «شهادت» در این است که شهود اخص از علم است و علم به وجود اشیاءاست بدون واسطه؛و شاهد به لحاظ معنایی در مقابل غایب است؛ و لذا بر آنچه با حواس درک میشود و نیز آنچه بدیهی است اطلاق می گردد؛ در واقع شهادت هم صرفا ناظر به امر موجود است؛ اما علم شامل موجود و معدوم میشود.
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیحات درباره ماده «علم»
🔸ب. کاربرد «علم» به صورت فعل
▪️این کلمه وقتی به صورت فعل به کار میرود گاه تکمفعولی است و گاه دومفعولی؛ البته چنانکه در بحث از تفاوت این ماده با ماده «عرف» اشاره شد برخی بر این باورند که اصل در کلمه «علم» این است که دو مفعول داشته باشد و وقتی یک مفعولی به کار رود به معنای «معرفت» (که کاملا تشخص دارد) میباشد؛ و البته گاه «عرف» و «علم» به جای همدیگر هم به کار میروند مانند «تَرى أَعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ» (مائده/۸۳) که به معنای «عَلِمُوا من الحق» است ویا «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرينَ مِنْ دُونِهِم لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ» (انفال/۶۰) که به معنای «لَا تَعْرِفُونَهُم اللّهُ يَعْرِفُهُمْ» است.
▪️در هر صورت موید تحلیل مذکور این نقل قول از ابن الاعرابی است که حتی ماده «رأی» که در اصل یک مفعولی است وقتی دومفعولی به کار میرود که به معنای «علم» (نه دیدن با چشم) باشد. برخی مطلب را این گونه تحلیل کردهاند که علم اگر به معنای یقین باشد دو مفعولی و اگر به معنای «عرف» باشد یک مفعولی به کار میرود و برخی هم این گونه تحلیل کردهاند که علم به معنای ادراک است؛ اما ادراک بر دو قسم است؛ یکی ادراک ذات چیزی؛ یعنی شناختی که به یک شیء و یک وجود معین تعلق میگیرد که در این حالت یک مفعول میگیرد [که ظاهرا ماده «عرف» هم ناظر به چنین ادراکی است] مانند «لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ» (أنفال/۶۰)؛ و گاهی شناخت گزارهای است؛ یعنی حکم کردنی در مورد چیزی (که الف ب است) که در این صورت دو مفعول میگیرد مانند «فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ» (ممتحنة/۱۰)، «يَوْمَ يَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ … لا عِلْمَ لَنا».
▪️فعل «علم» با اینکه خودش متعدی (و در بسیاری از موارد متعدی به دو مفعول) است اما وقتی به ابواب افعال و تفعیل میرود مفعول جدیدی هم میگیرد و «اعلام» و «تعلیم» هر دو به معنای مطلبی را به کسی شناساندن است؛ در تفاوت این دو گفتهاند که «إعلام» مختص به خبردادن سریع است (یعنی صرف اطلاع رسانی) اما «تعلیم» در جایی است که با تکرار و مداومت و اموری از این سنخ اثری در نفس متعلم حاصل میشود که آن دانسته در وی باقی بماند؛ مانند «الرَّحْمنُ؛ عَلَّمَ الْقُرْآنَ» (رحمن/۱- ۲)، «الَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ؛ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ» (علق/۴)، «وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا» (أنعام/۹۱)، «عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ» (نمل/۱۶)، «وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ» (بقرة/۱۲۹)، «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها» (بقرة/۳۱)، «وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» (كهف/۶۵)، «قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» (كهف/۶۶)، [«وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُكَلِّبينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللَّه» (مائده/۴)] و با توجه به اینکه در «تعلیم» این تکرار کردن حضور دارد، گاهی حتی برای «اعلام» کردنی که خبر دادن در آن تکرار شود [ولو اصلا تثبیت در ذهن مخاطب و سایر مولفههای یادگیری، در آن دخالت نداشته باشد] از همین تعبیر «تعلیم» استفاده میشود، مانند: «أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِينِكُمْ» (حجرات/۱۶).
📖اختلاف قرائت
▪️در اغلب قراءات به همین صورت «تُعَلِّمُونَ» یعنی صیغه باب تفعیل قرائت شده است؛ که به معنای این است که «آیا تعلیم میدهید؟»
▪️اما در روایتی از یکی از قراءات عشره (روایت سلمی از زید از یعقوب) به صورت «تُعْلِمُونَ» یعنی صیغه باب افعال قرائت شده است؛ که به معنای این است که »آیا اعلام میکنید و خبر میدهید؟»
📚المغنی فی القراءات، ص۱۷۰۲
@yekaye
🔹بدینِكُمْ
قبلا بیان شد که
▪️ماده و حتی خود کلمه «دین» در معانی متعددی به کار رفته است تا جایی که ابن جوزی فقط ۱۰ معنا برای این کلمه را در کاربردهای قرآنی برشمرده است: از نظر او کلمه دین
در آیه «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» به معنای «جزاء»، و
در آيه و «أرسله بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ» به معنای [خصوص دین] «اسلام»، و
در آیه «ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ» به معنای «عدل، و
در آیه «وَ لا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ» به معنای طاعت، و
در آیه «مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ» به معنای توحید، و
در آیه «ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ» به معنای «حکم» و
در آیه «وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ» به معنای «حد»، و
در آیه «يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ» به معنای حساب، و
در آیه «أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِينِكُمْ» به معنای عاقبت، و
در آیه «ذلِكَ دِينُ الْقَيِّم» به معنای «ملت» [= کیش و آیین] استفاده شده است؛
که البته واضح است برخی از اینها نه معنای لغوی، بلکه ناظر به مصداق مورد نظر از این کلمه در آیه مذکور است.
🔸اما عموم اهل لغت این معانی متعدد را به طور کلی در دو حوزه معنایی دانستهاند؛
یکی در معنای بدهی و قرض
و دیگری در معنای طاعت و حکم و جزا و مانند آن.
برخی مانند راغب اصفهانی ظاهرا اصراری بر اینکه این دو را به هم برگردانند ندارند؛ اما بسیاری کوشیدهاند یکی از این دو را مبنای اصلی این ماده معرفی کنند.
▪️غالبا اصل این ماده را نوعی تسلیم شدن (انقیاد) و ذلیل شدن در برابر چیزی دانسته و گفتهاند که مصدر «دین» هم به معنای «طاعت» است و دان یدین در جایی به کار میرود که کسی در برابر دیگری منقاد و مطیع باشد.
به تعبیر دیگر، اصل این ماده دلالت دارد بر اطاعت و تسلیم شدن و خضوع در مقابل یک برنامه یا مقررات معین؛ و نزدیک است به معانیای همچون طاعت و تعبد و محکومیت و مقهوریت و تسلیم در برابر امری ویا حکمی و یا قانونی و یا مجازاتی و وجه تسمیه «دَین» به معنای بدهی و قرض (تداینتم بدَین؛ بقره/۲۸۲) را این دانستهاند که بدهی یک نوع ذلت برای بدهکار میآورد.
▪️در مقابل، برخی معنای بدهکاری و یا بردگی را (که اشاره شد مدین و مدینه به معنای عبد و کنیز است) محور اصلی تحلیل این ماده قرار داده و گفتهاند معنای محوری این ماده «حقی برای دیگری است که با قوت و تمکنی شدید ذمهای را برعهده شخص مورد نظر بار میکند» و «دین» به معنای شریعت و آیین و نیز به معنای حساب و کتاب و جزا را هم از همین باب دانستهاند.
▪️در هر صورت، گاه «دین» به وضوح به معنای «شریعت» به کار رفته است؛ که در تفاوت آنها گفتهاند که از این جهت شریعت گفته میشود که راهی است که قرار است پیموده شود (شارع= جاده)؛ اما از این جهت، دین میگویند که قرار است با آن خداوند اطاعت شود؛ برای همین شریعت به خود افرادی که از آن پیروی میکنند نسبت داده نمیشود؛ اما دین نسبت داده میشود (نمیگویند شریعت زید و عمرو، اما میگویند دین زید و عمرو) که این بیشترین کاربردهای ماده «دین» در قرآن کریم است؛ مانند: «حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دينِكُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ» (بقره/۲۱۷) «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ» (آل عمران/۱۹) «أَ فَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ» (آل عمران/۸۳) و ...
▪️و گاه در معنای جزا و پاداش به کار رفته و اصلا نمیتوان آن را به معنای شریعت و آیین گرفت؛ مانند «مدین» (به معنای «مجزی» کسی که جزا داده شده است) در آیات «أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَدينُونَ» (صافات/۵۳) و «فَلَوْ لا إِنْ كُنْتُمْ غَيْرَ مَدينينَ» (واقعه/۸۶).
▪️ولی در بسیاری از موارد کلمه «دین» هم به معنای حکم و شریعت و آیین، و هم به معنای جزا میتواند گرفته شود، مانند آیات «وَ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَهُ الدِّينُ واصِباً أَ فَغَيْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ» (نحل/۵۲) «يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دينَهُمُ الْحَقَّ» (نور/۲۵) «وَ إِنَّ الدِّينَ لَواقِعٌ» (ذاریات/۶) «فَما يُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدِّينِ» (تین/۷) «أَ رَأَيْتَ الَّذي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ» (ماعون/۱)؛
و حتی میتواند علاوه بر اینها به معنای اصلی «طاعت» باشد؛ مانند اینکه در خصوص آیه «ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ» (یوسف/۷۶)
وحتی در خصوص تعبیر «یوم الدین» (که غالبا آن را به معنای روز جزا میگیرند و در تدبرها دربارهاش توضیح بیشتر خواهد آمد) هر سه احتمال مطرح شده است و حتی برخی احتمال دادهاند که اساسا چون حقیقت دین در قیامت آشکار میشود و آنجاست که همه تحت انقیاد و خضوع کامل در برابر احکام الهی هستند از آن روز به «یوم الدین» تعبیر شده باشد.
🔖جلسه ۱۰۲۳ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-56/
@yekaye
🔹بدینِكُمْ
حرف «ب» در زبان عربی کارکردهای بسیار متنوعی میتواند داشته باشد و زبیدی از ۲۰ نوع استفاده از این حرف در زبان عربی یاد کرده است که عبارتند از کاربرد آن برای:
الصاق (حقیقی یا مجازی)، تعدیه، استعانت، سببیت، مصاحبت، التباس و مخالطه، ظرفیت، بدل، مقابله، مجاوزه، استعلاء، تبعیض، قسم، غایت به معنای «إلی»، [غایت] به معنای «من أجل»، تاکید (باءزائده)، مبالغه در مدح، عوض، تقلیل، و تعبیر، که این آخری متضمن معنای زیادتی علم است ؛
و برای آن همین آيه «قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِينِكُمْ» شاهد آورده است
📚تاج العروس، ج20، ص376-381
@yekaye
🔹السَّماواتِ
قبلا بیان شد که
▪️درباره معنای اصلی ماده «سمو» گفتهاند دلالت دارد بر علو؛ و به تعبیر دیگر، دلالت دارد بر رفعت چیزی و شاخص و کاملا آشکار بودنش و علو آن نسبت بدانچه تحت آن؛ و از آنجا که «سماءِ» هر چیزی، به بالای آن گفته میشود برخی معتقدند که اصل ماده «سمو» هر آن چیزی است که رفعتی یافته و فوق چیز دیگر و محیط بر آن باشد؛ و از آنجا که در زبانهای آرامیو عبری و سریانی کلمه «شماء» به همین معنای «سماء» به کار رفته این احتمال منتفی نیست که این لفظ با همین معنا از آن زبانهای دیگر به زبان عربی وارد شده باشد.
▪️به همین مناسبت فوقیت در معنای این ماده، کلمه «سماء» هم بر ابر (و حتی باران) اطلاق میشود (يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً؛ هود/۵۲؛ نوح/۱۱) و هم بر سقف خانه؛ چنانکه در مقابل برای آسمان هم تعبیر سقف شده است (وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً؛ انبیاء/۳۲) و برای پشت اسب (روی اسب) نیز از «سماء الفرس» استفاده میشود و حتی به گیاهان نیز «سماء» میگویند؛ و البته رایجترین معنای آن همان آسمان است؛ و گفته شده که هر چیزی در مقایسه با آنچه پایینتر از آن است «سماء»و در مقایسه با آنچه فوق آن است «أرض» است و آیه «اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَ» (طلاق/۱۲) را نیز بر همین حمل کردهاند؛
البته گفتهاند «سماء» در معنای باران به صورت مذکر میآید و جمع آن به صورت «أَسْمِيَة» است؛ اما «سماء» در مقابل «أرض» هم به معنای مفرد (فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ؛ دخان/۲۹) و هم به معنای جمع (ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَ؛ بقرة/۲۹) به کار میرود ولو با ادات جمع هم جمع بسته میشود: «تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فيهِنَّ» (اسراء/۴۴)؛ و این «سماء» مونث است: «وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ» (ذاریات/۴۷) «وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْميزانَ» (الرحمن/۷) «إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ» (انشقاق/۱) «إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ» (انفطار/۱)؛ هرچند گاه «مذکر» هم میآید: «السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ» (نازعات/۷۹)
و البته برخی بر این باورند که «سماء» در مقابل «أرض» همواره مونث است و اگر آن را به عنوان سقف لحاظ کنند (در همین آیه اخیر) به صورت مذکر به کار میبرند.
🔸با این اوصاف معلوم میشود که کلمه «سماء» به کلماتی مانند «رفعت» و «ارتفاع»، «علو» «صعود» «رقی» و «فوق» نزدیک است؛
در تفاوت اینها گفتهاند:
▪️«رفعت» (ماده «رفع») نقطه مقابل «خفض» است و مستلزم زایل شدن از جایگاه پایینی است که قبلا در آنجا بوده است؛
▪️«علو» وقتی است که فی نفسه و به خود شیءنگاه شود صرف نظر از مادون آن و یا جابجا شدنش و در آن یک معنای قهر و اقتدار نهفته است؛
▪️«صعود» ناظر به جابجایی مکانی و مختص مکان است؛
▪️«رقی» صعودی است که تدریجی انجام شود؛
▪️«فوق» هم ظرف مکان و نقطه مقابل «تحت» و صرفا ناظر به وصف شیءدر مقایسه است؛نه وصفی برای خود شیء.
🔖جلسه ۱۰۴۱ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-74/
@yekaye
🔹الْأَرْضِ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «أرض» در زبان عربی در معانی متعددی به کار رفته است که برخی اینها را به سه معنا برمیگردانند که دوتای آنها در قرآن کریم به کار نرفته است (یکی در معنای زکام و سرماخوردگی؛ دیگری در معنای «رعشه و تزلزل»). اما معنایی که با آن سر و کار داریم به هر چیزی که در موقعیت پست و پایین قرار گرفته، نقطه مقابل سماء و عُلُو باشد.
▪️برخی معتقدند که اصل معنای آن، همین کره زمین در مقابل آسمان بوده و به تَبَعِ آن بر هر چیز پست و پایینی در مقابل بالا اطلاق شده؛ و
▫️برخی هم توضیح دادهاند که هرگاه این کلمه در کنار «سماء» قرار بگیرد کاملا بر همین معنای مقابل «سماء» به کار میرود و شامل جمیع موجودات زمینی هم میشود؛ اما وقتی که به صورت مطلق به کار میرود (وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَيْنا فِيها رَواسِيَ، حجر/۱۹؛ أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً، مرسلات/۲۵) غالبا خود کره زمین مورد نظر است؛ هرچند که گاه به قسمت و منطقه معینی از زمین هم اطلاق میشود (يا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ، مائده/۲۱؛ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ، لقمان/۳۴)
▫️البته برخی بر این باورند که اصل این ماده دلالت دارد بر جرم متراکمی که درونش با امر لطیفی پر شده که اشیاء به آن و بر آن قائماند؛ یعنی فقط دلالت بر پایین بودن، و اینکه چیزی بر روی باشد ندارد؛ بلکه هم بر تراکم آن جرم و در عین حال اینکه درونش امر لطیفی باشد دلالت دارد، و هم بر اینکه اموری نه فقط بر روی آناند، بلکه بدان قائماند؛ چنانکه گیاهان، نه فقط روی زمیناند بلکه به زمین قائماند؛ و یا به پاهای اسب، در مقایسه با قسمت بالای آن «قوائمه» گویند که فقط نسبت بالا و پایین نیست، بلکه قیام اسب هم بر آن است.
همچنین اینکه این ماده بر یک امر متراکم و البته با درونی لطیف دلالت دارد نیز از بسیاری از کاربردهای این ماده قابل استنباط است؛ چنانکه به زمین نرم و طیب «أرض أریضة» گویند ویا «إرَاض» به معنای بساط ضخیمی است که از پشم یا بز یا پشم شتر درست شده باشد و یا «تَأَرَّضَ النَّبْت» یعنی گیاهی که امکان برکندن آن از زمین وجود دارد.
▪️به نظر میرسد که همین در مقابل «سماء» بودن ظرفیتی را در این کلمه قرار داده که استعمال آن در قرآن لزوما برای اشاره به زمین جسمانی نباشد؛ چنانکه حتی برخی در توضیح آیه «اللَّهُ الَّذي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ» (طلاق/۱۲) و نیز روایاتی که از هفت زمین در قبال هفت آسمان سخن میگوید این احتمال را مطرح کردهاند که مقصود از هر زمینی، آسمانِ تحت آسمان بالاتر است؛ و بدین ترتیب، هفت آسمان و یک زمین داریم که شش آسمانِ آن، هریک زمینی برای آسمان بالاتر از خود است.
در احادیث، این توسعه معنایی «أرض» جدی گرفته شده و تعابیر زمین دل، زمین جان و … – دست کم به طور استعاری – رایج است؛ و برخی روایات، برخی از تعابیر «أرض» در قرآن را بر همین معانی توسعهیافته نیز اطلاق کردهاند.
▪️این کلمه، مونث مجازی است، و به همین جهت در این آیه با فعل مونث آمده «رُجَّتِ الْأَرْضُ»؛ هرچند جمع آن، علاوه بر «أراضی» به صورت «أَرَضُون» و «أرَضین» هم به کار رفته که تبیین آن معرکه آراء شده است.
🔖جلسه ۷۸۱ http://yekaye.ir/ya-seen-36-33/
@yekaye
🔹شیءٍ
▪️ماده «شیأ» که کلمات «شیء: چیز» و «مُشَیّأ: بدقواره و قبیح» و «شاء: خواستن» از این ماده است از موادی است که بحثهای فراوانی را بین اهل لغت برانگیخته است؛ هم در خصوص اصل معنای آن؛ و هم به طور خاص در مورد کلمه «شیء» و جمع آن یعنی «اشیاء».
▫️درباره اینکه اصل این ماده بر چه چیزی دلالت میکند
▪️برخی همچون ابن فارس عملا از هرگونه بحثی شانه خالی کردهاند [وی فقط اشاره کرده که این یک کلمه واحد است و تعبیر «شَيَّأ اللَّه وجْهَه» نوعی نفرین کردن است چرا که «وجه مُشَيَّأٌ» هم به چهره زشت و قبیح اصلاق میشود (معجم مقاييس اللغه، ج3، ص231 ) و هیچ توضیحی درباره اسم پرکاربرد «شیء» و فعل «شاء» نداده است]؛
▪️برخی همچون مرحوم مصطفوی عملا معنای مشیت و اراده را محور اصلی این ماده قلمداد کرده و بر این باورند که اصل این ماده تمایلی است که به حد طلب کردن (خواستن ) برسد، و کلمه «شیء» هم همانند «مشیت» مصدر است و برای هر چیزی که بتواند مورد طلب واقع شود به کار میرود؛ لذا علاوه بر مخلوقات در مورد خداوند هم به کار میرود: « قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللَّهُ شَهيدٌ بَيْني وَ بَيْنَكُم» (أنعام/19) زیرا خدا هم مطلوب همه موجودات است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۶، ص۱۵۵ )؛
▪️اما راغب اصفهانی بر این باور است که «شیء» هر آن چیزی است بتوان به نحوی آن را شناخت و از آن خبر داد؛ و با اینکه همچون مصطفوی کلمه «شیء» را مصدر فعل «شاء» میداند اما برخلاف وی که معنای آن را همواره به صورت مفعول در نظر میگرفت بر این باور است که وقتی در مورد خداوند به کار رود به معنای اسم فاعل (شاءٍ: خواهنده) است و وقتی در مورد سایر امور به کار رود، به معنای اسم مفعول (مشیء: خواسته شده) است. وی همچنین گزارش میدهد نزد بسیاری از متکلمان این کلمه هم بر موجود و هم بر معدوم اطلاق میگردد، اما برخی «شیء» را فقط شامل موجودات میدانند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۷۱ ).
▫️و با اینکه برخی از اهل لغت هم بر همین باورند (المصباح المنير، ج1، ص330 ) اما اگر به کاربردهای مختلف این واژه در زبان عربی را بررسی کنیم به نظر میرسد حق با کسانی باشد که معنای آن را اعم میدانند چنانکه آیا وقتی در قرآن میفرماید که خداوند بر هر چیزی علم دارد (هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليم؛ بقره/۲۹) یا بر هر چیزی احاطه دارد (وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحيطاً؛ نساء/126) آیا فقط علم و احاطه او فقط منحصر در امور موجود میشود؟!
▪️اما برخی کوشیدهاند اصل عمیقتری برای این ماده بیابند. حسن جبل با توجه به اقتضائات سه حرف «ش» و «ی» و «ء» و نیز با اشاره به کلمه «مُشَیّأ» که خیلی شبیه کلمه «مؤبّن» است («اُبَن» گرهی است که در چوب و عصا وجود دارد) معنای محوری این ماده را یک نحوه ورم کردن صُلبی که تمایزی را در ظاهر چیزی رقم میزند دانسته، همانند گره روی چوب که یک برجستگی صلبی را در ظاهر چوب نمایان میسازد . وی نیز با نظر سیبویه بیشتر احساس همراهی میکند که کلمه «شیء» بر هر چیزی که بتوان از آن خبر داد اطلاق میگردد و لذا اعم العام (عامترین مفاهیم به لحاظ شمول) است (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۰۹۸) که حتی برای اشاره به امور معدوم (از این جهت که مورد توجه و خبر دادن قرار میگیرند) هم میتواند استفاده شود.
🔸در واقع ما
▫️یک کلمه «جسم» داریم که بر هر چیزی که دارای ابعاد فیزیکی و جرم باشد اطلاق میگردد و از این جهت اخص از «موجود» و «شیء» است (الفروق في اللغة، ص152 ).
▫️یک کلمه «موجود» را داریم که از ماده «وجد» گرفته شده و در اصل برای اطلاق بر هر چیزی بود که در ادراکات جزیی و مشاعر ما حاضر میشود، که در این معنا بود که این کلمه در احادیث از خداوند نفی شده است: «أَنْتَ الَّذِي لَا تُحَدُّ فَتَكُونَ مَحْدُوداً، وَ لَمْ تُمَثَّلْ فَتَكُونَ مَوْجُوداً» (صحیفه سجادیه، دعای۴۷) و البته بتدریج این کلمه توسعه پیدا کرد و بر هر چیزی که تعین خارجی و عینی داشته باشد و خودش یا آثارش متعلق ادراک قرار بگیرد اطلاق شد که در این معنا بر خداوند هم اطلاق شده است: «هُوَ اللَّهُ الثَّابِتُ الْمَوْجُودُ تَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يَصِفُهُ الْوَاصِفُونَ» (الكافي، ج1، ص100) یا «فَلَيْسَ مِنْ هَذِهِ الْوُجُوهِ شَيْءٌ يُمْكِنُ لِلْمَخْلُوقِ أَنْ يَعْرِفَهُ مِنَ الْخَالِقِ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ غَيْرُ أَنَّهُ مَوْجُودٌ فَقَطْ» (توحيد المفضل، ص179)؛ و
▫️یک کلمه «شیء» داریم که بر هر چیزی که بتوان از آن خبری داد و دربارهاش سخنی گفت اطلاق میشود خواه جسم و موجود باشد یا خیر.
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه بحث از کلمه «شیء»
▪️اشاره شد که از کلمات بسیار مناقشهبرانگیز به لحاظ تحلیل صرفی خود همین کلمه «شیء» و جمع آن یعنی «اشیاء» است که غیرمنصرف بودن «اشیاء» چالشهایی ایجاد کرده است.
▫️خلیل بحث مفصلی کرده است که اصل کلمه «شیء» بر وزن «فَيْعِل» (شَیِّء)و جمع آن بر وزن «فَعْلاء» (شیئاء) بوده است و توضیحات مفصلی داده است که چگونه تحول آن به صورت «شیء» و «أشیاء» رخ داده است (كتاب العين، ج6، ص296 ).
▫️اخفش این سخن را قبول نکرده و وزن آن را «أَفْعِلَاء» دانسته و به همین جهت آن را غیرمنصرف دانسته؛
▫️فراء هم با اینکه در خصوص «شیء» نظر خلیل را قبول کرده اما در خصوص اشیاءبه نظر اخفش متمایل شده است
▫️«کسائی» هم در قبال همه اینها وزن آن را «أفعال» دانسته و بر این باور است که به خاطر کثرت استعمال و شباهتی که با «فَعْلاء» دارد غیرمنصرف شده است
که جوهری این اختلافات را به صورت مفصل (الصحاح، ج1، ص58 ) و فیومی به نحو مختصر (المصباح المنير، ج1، ص330 ) گزارش کردهاند.
▪️اشاره شد که از این ماده فعل «شاء یشاء» به کار رفته است و درباره اینکه کلمه «شیء» چه ارتباطی با فعل «شاء»- که به معنای «خواستن» است – دارد، دیدیم که برخی همچون مرحوم مصطفوی اساسا «شیء» را بر اساس این فعل تعریف کردند و امثال حسن جبل که ماده «شیء» را به گونه متفاوتی شرح داده بودند توضیح دادهاند که وجه تسمیه خواستن به مشیت آن است که خواستن و اراده کردن، یک نحوه جمع کردن خویش و یا جمع شدن رغبت در درون برای انجام کاری است
(المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۰۹۹ ).
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
فراز پایانی بحث از کلمه «شیء»
▪️اینکه آیا اراده و مشیت تفاوتی با هم دارند یا نه،
اگرچه اولا بسیاری «شاء: خواست» را به همان معنای «أراد: اراده کرد» دانستهاند (الصحاح، ج1، ص59 ) و ثانیا تردیدی نیست که در بسیاری از موارد در کلام عرب، این دو به جای هم به کار میرود،
اما به نظر میرسد تفاوت ظریفی هم با هم دارند، چنانکه در برخی احادیث، در مورد خداوند، «مشیت» (= مصدر از «شاء») را مقدم بر «اراده» مطرح کردهاند: «فَبِعِلْمِهِ كَانَتِ الْمَشِيئَةُ وَ بِمَشِيئَتِهِ كَانَتِ الْإِرَادَةُ» (الكافي، ج۱، ص۱۴۸- ۱۴۹) ویا مستقل و در عرض اراده: «يَا ابْنَ آدَمَ بِمَشِيَّتِي كُنْتَ أَنْتَ الَّذِي تَشَاءُ لِنَفْسِكَ مَا تَشَاءُ وَ بِإِرَادَتِي كُنْتَ أَنْتَ الَّذِي تُرِيدُ لِنَفْسِكَ مَا تُرِيد» (التوحيد (للصدوق)، ص۳۴۰ )؛ و در قرآن کریم هم دوبار تعبیر «یفعل ما یرید» آورده (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يُريد، بقره/۲۵۳؛ إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يُريد، حج/۱۴) و دوبار تعبیر «یفعل ما یشاء» (قالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لي غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَ امْرَأَتي عاقِرٌ قالَ كَذلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ ما يَشاء، آلعمران/۴۰؛ وَ مَنْ يُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُكْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يَشاء، حج/۱۸).
▪️در تفاوت اینها مرحوم مصطفوی ظاهرا اراده را مرتبه بعد از مشیت دانسته و معتقد است که ابتدا توجهی به شیء مورد نظر حاصل میشود، سپس تصور آن در ذهن شکل میگیرد سپس رغبتی به آن پدید میآید و سپس مشیت محقق میشود و بعد از مشیت است که عزو و تصمیم و سپس اراده به انجام کار حاصل میشود، که البته در خداوند این مراتب توجه و تصور و رغبت در کار نیست (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج6، ص155 ) و البته توضیح وی با حدیثی که از کافی روایت کردیم سازگار است.
▪️اما راغب اصفهانی به جای بحث لغوی به اقوال متکلمان درباره این دو واژه اشاره کرده که برخی این دو را هممعنی میدانند و سپس از قول برخی از متکلمان – که به تفاوت این دو قائلند- مطلب را چنین توضیح داده که مشیت به معنای ایجاد کردن و به هدف رسیدن است (در مورد خدا جایی است که ایجاد کردن در کار باشد و در مورد انسان جایی که وصول به چیزی حاصل شود)؛ اما وقتی کلمه اراده به کار میرود لزوما مراد در پی نخواهد آمد (مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۷۱-۴۷۲ )؛
و شاید تعبیر دقیقتر وی، سخن عسکری باشد که بر این باور است که «مشیت» هم در جایی به کار میرود که بین خواستن و انجام کار فاصلهای نباشد؛ اما «اراده» اعم از این است و هم در این موارد و هم در جایی که فاصله بیفتد به کار میرود؛ شاهد این مطلب هم آن است که نقطه مقابل «شاء: خواست» را «أبی: اجتناب کرد» میآورند و مثلا میگویند: «فعلت كذا، شاء زيد أو أبى» و معلوم است که «أبی» در جایی است که قرار است اقدامی شود (الفروق في اللغة، ص۱۱۷ ).
▪️شاید بتوان این گونه بین این تحلیل و تحلیل مرحوم مصطفوی که با حدیث سازگارتر است جمع کرد که مشیت درباره خداوند تفاوت جدی با مشیت انسانی دارد و از این جهت دو تحلیل متفاوت ارائه شده است. وقتی بحث درباره مشیت خداوند است حق با مرحوم مصطفوی است که چون خداوند از علم حصولی و حصول تدریجی علم منزه است، مطابق احادیثی که آمده مرتبه مشیت او مرتبه مبتنی بر علم اوست که بر همه امور (چه موجود و چه معدوم) احاطه دارد: «يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتاب» (رعد/۳۹) و مقدم بر اراده است، اما اراده او تنها به اموری تعلق میگیرد که قرار باشد موجود شوند: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون» (یس/۸۲). از این رو، اراده اخص از مشیت میشود. اما در عالم انسانی، چون انسان عمده علمش حصولی است و تدریجی حاصل میشود پس مشیتش هم از ابتدا بر همه امور تعلق نمیگیرد و مرتبه مشیت انسان بعد از مرتبه اراده اوست و لذا گاهی اراده میکند اما نوبت به مشیت نمیرسد؛ و لذا مشیت اخص از اراده میشود.
📿ماده «شیء» و مشتقات آن ۵۱۹ بار در قرآن به کار رفتهاند؛ که تمام کاربردهای قرآنی آن یا کلمه «شیء» (و جمع آن: أشیاء) است ویا صیغههای مختلف فعل ثلاثی مجرد آن.
✅تبصره:
با اینکه کتابت رایج این فعل به صورت «شاء یشاء» است و در حالت متکلم مع الغیر هم بارها (۱۸ بار) به صورت «نشاء» استفاده شده است اما در رسم الخط قرآن کریم یک مورد داریم که به صورت «نَشؤُا» کتابت شده است: «أَنْ نَفْعَلَ في أَمْوالِنا ما نَشؤُا» (هود/87).
@yekaye
یک آیه در روز
۱۰۸۱) 📖 قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدینِكُمْ وَ اللهُ یعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَر
🔹گفته شده است:
بعد از آنكه آيه قبلى نازل شد، اعراب سوگند خوردند كه ما مؤمن و صادق در ادعاى خود هستيم، اين آيه نازل شد كه آیا شما مىخواهيد به خدا درباره دینی که بر آن هستید خبر بدهید؛ یعنی خداوند سبحان دین واقعی شما را میداند و نیازی به اخبار شما ندارد
📚مجمع البيان، ج9، ص208
📚الميزان، ج18، ص330
@yekaye
#حجرات_16
☀️۱) الف. از امام باقر ع روایت شده است که رسول الله ص فرمودند:
کسی که دلش میخواهد به زندگی من زنده باشد و به مرگ من بمیرد و در بهشتی وارد شود که پروردگارم به من وعده داده وارد شود و شاخه سرسبز [درختی] را که پروردگارم به دست خویش کاشته بگیرد پس ولایت علی بن ابیطالب ع و جانشینان پس از وی را بپذیرد که همانا آنان هرگز شما را در باب ضلالتی وارد و از باب هدایت خارج نخواهند کرد؛
پس بدانان تعلیم ندهید که آنان عالمتر از شمایند و من از پروردگارم خواستم که بین آنان و کتاب خود جدایی نیفکند تا اینکه اینچنین (و انگشتانش را به هم چسباند) در کنار حوض بر من وارد شوند، حوضی که گسترهاش از صنعاء [در یمن] تا أیله [= کوهی بین مکه و مدینه] است و در آن جامهایی از نقره و طلا به تعداد ستارگان است.
📚الكافي، ج1، ص209؛
📚بصائر الدرجات، ج1، ص49؛
📚تفسير العياشي، ج1، ص4
☀️ب. از حذیفه بن اسید روایت شده که رسول الله بر منبر فرمودند:
ای مردم! من پیشاپیش شما بر حوض کوثر وارد میشود و شما بر من در کنار حوض وارد میشوید حوضی که گسترهاش از اینجا تا صنعاء است و در آن جامهایی از نقره و طلا به تعداد ستارگان است.
و وقتی بر من وارد شوید از شما درباره ثقلین سوال و بازخواست میکنم پس بنگرید که بعد از من با آنان چه میکنید؛ ثَقَل اکبر کتاب الله است که ریسمانی است که یک سویش به دست خدا و سوی دیگرش در دستان شماست پس بدان تمسک جویید که هرگز گمراه نشوید، و در مورد عترت و اهل بیتم هم تبدیل و تغییری مرتکب نشوید، که همانا خداوند لطیف خبیر به من خبر داد که قطعا این دو از هم جدا نمیشوند تا اینکه در کنار حوض بر من وارد شوند. و من آنجا منتظر ورود شما خواهم بود.
و عدهای را از آمدن به سوی من بازمیدارند و من خواهم گفت: پروردگارا ! اینان از من و امت مناند.
و گفته خواهد شد: ای محمد! آیا میدانی که چه کردند؟ همانا آنان بعد از تو همواره به عقب برگشتند.
سپس سه بار فرمود:
شما را به عترتم (یا فرمود: به اهل بیتم) توصیه میکنم که با آنان رفتار خوبی داشته باشید.
پس سلمان برخاست و گفت: یا رسول الله ص آیا مرا خبر میدهی از امامان بعد از خودت؟ آیا همان عترت تو هستند؟
فرمود:
بله؛ امامان بعد از من عترتم هستند به تعداد نقیبان بنیاسرائیل، نه نفر از فرزندان حسین ع، که خداوند علم و فهم مرا بدانان عطا فرمود؛ پس درصدد تعلیم دادن به آنان برنیایید که همانا آنان عالمتر از شمایند؛ و از آنان پیروی کنید که همانا ایشان همراه حقاند و حق با ایشان است.
📚كفاية الأثر، ص127-129
@yekaye
👈سند و متن احادیث👇
سند و متن احادیث بند ۱
الف. مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُوسَى بْنِ سَعْدَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَبْدِ الْقَهَّارِ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَحْيَا حَيَاتِي وَ يَمُوتَ مِيتَتِي وَ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ الَّتِي وَعَدَنِيهَا رَبِّي وَ يَتَمَسَّكَ بِقَضِيبٍ غَرَسَهُ رَبِّي بِيَدِهِ فَلْيَتَوَلَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع وَ أَوْصِيَاءَهُ مِنْ بَعْدِهِ فَإِنَّهُمْ لَا يُدْخِلُونَكُمْ فِي بَابِ ضَلَالٍ وَ لَا يُخْرِجُونَكُمْ مِنْ بَابِ هُدًى فَلَا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ وَ إِنِّي سَأَلْتُ رَبِّي أَلَّا يُفَرِّقَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْكِتَابِ حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ هَكَذَا وَ ضَمَّ بَيْنَ إِصْبَعَيْهِ وَ عَرْضُهُ مَا بَيْنَ صَنْعَاءَ إِلَى أَيْلَةَ فِيهِ قُدْحَانُ فِضَّةٍ وَ ذَهَبٍ عَدَدَ النُّجُوم.
📚الكافي، ج1، ص209؛
📚بصائر الدرجات، ج1، ص49؛
📚تفسير العياشي، ج1، ص4
☀️ب. حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ وَهْبَانَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْبَصْرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الجعالي قَالَ حَدَّثَنِي إِسْمَاعِيلُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ شَيْبَةَ الْقَاضِي الْبَصْرِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ حَدَّثَنِي يَحْيَى بْنُ خَلَفٍ الرَّاسِي عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ مُعَاوِيَةَ الْخَرَّبُوذِ عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ أُسَيْدٍ قَالَ:
سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ عَلَى مِنْبَرِهِ:
مَعَاشِرَ النَّاسِ! إِنِّي فَرَطُكُمْ وَ إِنَّكُمْ وَارِدُونَ عَلَيَّ الْحَوْضَ أَعْرَضَ مَا بَيْنَ بُصْرَى وَ صَنْعَاءَ فِيهِ عَدَدَ النُّجُومِ قِدْحَانٌ مِنْ فِضَّةٍ؛ وَ أَنَا سَائِلُكُمْ حِينَ تَرِدُونَ عَلَيَّ عَنِ الثَّقَلَيْنِ. فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِّي فِيهِمَا: الثَّقَلُ الْأَكْبَرُ كِتَابُ اللَّهِ سَبَبٌ طَرَفُهُ بِيَدِ اللَّهِ وَ طَرَفُهُ بِأَيْدِيكُمْ فَاسْتَمْسِكُوا بِهِ لَنْ تَضِلُّوا، وَ لَا تُبَدِّلُوا فِي عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي؛ فَإِنَّهُ قَدْ نَبَّأَنِيَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَ الْحَوْضَ؛ أَنْتَظِرُ مَنْ يَرِدُ عَلَيَّ مِنْكُمْ. وَ سَوْفَ تُؤَخَّرُ أُنَاسٌ دُونِي؛ فَأَقُولُ: يَا رَبِّ مِنِّي وَ مِنْ أُمَّتِي؟! فَيُقَالُ: يَا مُحَمَّدُ هَلْ شَعَرْتَ بِمَا عَمِلُوا؟ إِنَّهُمْ مَا بَرِحُوا بَعْدَكَ عَلَى أَعْقَابِهِمْ!
ثُمَّ قَالَ: أُوصِيكُمْ فِي عِتْرَتِي خَيْراً ثَلَاثاً، أَوْ قَالَ: فِي أَهْلِ بَيْتِي.
فَقَامَ إِلَيْهِ سَلْمَانُ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ لَا تُخْبِرُنِي عَنِ الْأَئِمَّةِ بَعْدَكَ؟ أَ مَا هُمْ مِنْ عِتْرَتِكَ؟
فَقَالَ: نَعَمْ الْأَئِمَّةُ بَعْدِي مِنْ عِتْرَتِي عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ ع. أَعْطَاهُمُ اللَّهُ عِلْمِي وَ فَهْمِي؛ فَلَا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ وَ اتَّبِعُوهُمْ فَإِنَّهُمْ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُمْ.
📚كفاية الأثر، ص127-129
@yekaye
این سخن پیامبر اکرم ص درباره جانشینان حقیقی خود که: «لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ: پس درصدد تعلیم دادن به آنان برنیایید که همانا آنان عالمتر از شمایند» به مناسبتهای مختلف از جانب ایشان بیان شده است که از معروفترین مصادیقش بیان این جملات در خطبهای است که روز غدیر ایراد فرمودند؛ که این فراز از خطبه غدیر در منابع فراوانی از شیعه و سنی یاد شده است. در اینجا به یک نقل بسنده میکنیم:
☀️۲) یکبار در زمان خلافت عثمان که عدهای از اصحاب و تابعان در مسجد النبی جمع بودند و بحثی درباره جایگاه قریش و اعتبار قریش در میان مسلمانان در گرفته بود، حضرت علی ع به مناسبت بحث، جریان غدیر خم اشاره میکند و جملاتی از پیامبر ص در خطبه غدیر را یادآور میشود و سپس از حضار میخواهد آنها که شاهد بودند شهادت دهند.
عدهای میگویند ما مطلب دقیق یادمان نمانده. حضرت درخواست میکند کسانی مطالب رسول الله ص را در خاطر دارند بلند شوند و آنچه در خاطر دارند بیان کنند.
از میان آن جمع، زید بن ارقم و براءبن عازب و ابوذر و مقداد و عمار برمیخیرند و میگویند:
شهادت میدهیم که این سخنانی را که رسول الله ص در حالی که تو را در کنار خود داشت بر فراز منبر فرمود به یاد داریم که فرمود:
ای مردم! همانا خداوند به من دستور داد که برای شما پس از خود کسی را منصوب کنم امام شما باشد و به کار شما قیام کند و وصی و خلیفه من باشد و کسی است که خداوند بر مومنان اطاعت از او را در کتابش واجب فرموده و آ» را قرین اطاعت خویش و اطاعت از من قرار داده و به شما دستور داده که ولایت او را بپذیرید و من نگرانی خودم را به خاطر طعنههای اهل نفاق و تکذیب کردنشان به خداوند عرض کردم ولی به من فرمود که یا این را ابلاغ میکنم یا مرا عذاب خواهد کرد.
ای مردم! همانا خداوند در کتابش شما را به نماز دستور داد و من برایتان بیان نمودم، و به زکات و روزه و حج دستور داد و برایتان بیان و تفسیر کردم، و شما را به ولایت دستور داد و من شما را شاهد میگیرم که این را هم کاملا مشخص فرمود؛ و دستش را روی علی بن ابیطالب ع گذاشت و ادامه داد: سپس این از آن دو فرزند او خواهد بود و سپس بقیه جانشینان در میان اولاد وی؛ و ولی و هدایتگر شما همین برادرم علی بن ابیطالب است و او در میان شما همچون جایگاه من است در میانتان؛پس در دینتان از او تقلید کنید و در جمیع امورتان از او اطاعت نمایید که همانا نزد اوست جمیع آ»چه خداوند از علم و حکمتش به من تعلیم داد؛پس از او سوال کنید و از او یاد بگیرید و نیز از اوصیای پس از او نه اینکه بخواهید به آنان یاد بدهید و از آنان جلو نیفتید و از آنان عقب نمانید که همانا آنان همراه حق هستند و حق با ایشان است نه آنان از آن جدا شوند و نه آن از اینان جدا گردد.
سپس نشستند ...
📚كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج2، ص645-646
🔖این واقعه بارها و بارها توسط امامان ع از قول پیامبر نقل شد
(نمونهای از این نقل توسط امام رضا ع در جلسه ۷۳۲ حدیث۱ https://yekaye.ir/al-fater-35-32/ گذشت)
و بقدری رواج داشت که حتی مامون یکبار که میخواهد نظرش را درباره علم امام رضا بگوید به همین فراز از سخن پیامبر ص درباره اوصیای خود اشاره میکند
📚عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج1، ص204؛
📚الإحتجاج (للطبرسي)، ج2، ص432
@yekaye
👇سند و متن حدیث👇
سند و متن حدیث۲
☀️أَبَانٌ عَنْ سُلَيْمٍ قَالَ رَأَيْتُ عَلِيّاً ع فِي مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ ص فِي خِلَافَةِ عُثْمَانَ وَ جَمَاعَةٌ يَتَحَدَّثُون ...
فَقَالُوا كُلُّهُمْ: اللَّهُمَّ نَعَمْ قَدْ سَمِعْنَا ذَلِكَ وَ شَهِدْنَا كَمَا قُلْتَ سَوَاءً.
وَ قَالَ بَعْضُهُمْ: قَدْ حَفِظْنَا جُلَّ مَا قُلْتَ وَ لَمْ نَحْفَظْهُ كُلَّهُ، وَ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ حَفِظُوا أَخْيَارُنَا وَ أَفَاضِلُنَا.
فَقَالَ ع: صَدَقْتُمْ لَيْسَ كُلُّ النَّاسِ يَسْتَوُونَ فِي الْحِفْظِ. أَنْشُدُ اللَّهَ مَنْ حَفِظَ ذَلِكَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص لَمَّا قَامَ.
فَأَخْبَرَ بِهِ فَقَامَ زَيْدُ بْنُ أَرْقَمَ وَ الْبَرَاءُ بْنُ عَازِبٍ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ وَ عَمَّارٌ فَقَالُوا: نَشْهَدُ لَقَدْ حَفِظْنَا قَوْلَ النَّبِيِّ ص وَ هُوَ قَائِمٌ عَلَى الْمِنْبَرِ وَ أَنْتَ إِلَى جَنْبِهِ وَ هُوَ يَقُولُ:
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي أَنْ أَنْصِبَ لَكُمْ إِمَامَكُمْ وَ الْقَائِمَ فِيكُمْ بَعْدِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي وَ الَّذِي فَرَضَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ فِي كِتَابِهِ طَاعَتَهُ فَقَرَنَهُ بِطَاعَتِهِ وَ طَاعَتِي وَ أَمَرَكُمْ فِيهِ بِوَلَايَتِهِ وَ إِنِّي رَاجَعْتُ رَبِّي خَشْيَةَ طَعْنِ أَهْلِ النِّفَاقِ وَ تَكْذِيبِهِمْ فَأَوْعَدَنِي لَتُبَلِّغَنَّهَا أَوْ لَيُعَذِّبَنَّنِي.
أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَكُمْ فِي كِتَابِهِ بِالصَّلَاةِ فَقَدْ بَيَّنْتُهَا لَكُمْ وَ بِالزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ فَبَيَّنْتُهَا لَكُمْ وَ فَسَّرْتُهَا وَ أَمَرَكُمْ بِالْوَلَايَةِ وَ إِنِّي أُشْهِدُكُمْ أَنَّهَا لِهَذَا خَاصَّةً وَ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع ثُمَّ لِابْنَيْهِ بَعْدَهُ ثُمَّ لِلْأَوْصِيَاءِ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ وُلْدِهِمْ لَا يُفَارِقُونَ الْقُرْآنَ وَ لَا يُفَارِقُهُمُ الْقُرْآنُ حَتَّى يَرِدُوا عَلَيَّ حَوْضِي. أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ بَيَّنْتُ لَكُمْ مَفْزَعَكُمْ بَعْدِي وَ إِمَامَكُمْ بَعْدِي وَ وَلِيَّكُمْ وَ هَادِيَكُمْ وَ هُوَ أَخِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ هُوَ فِيكُمْ بِمَنْزِلَتِي فِيكُمْ فَقَلِّدُوهُ دِينَكُمْ وَ أَطِيعُوهُ فِي جَمِيعِ أُمُورِكُمْ فَإِنَّ عِنْدَهُ جَمِيعَ مَا عَلَّمَنِيَ اللَّهُ مِنْ عِلْمِهِ وَ حِكْمَتِهِ فَسَلُوهُ وَ تَعَلَّمُوا مِنْهُ وَ مِنْ أَوْصِيَائِهِ بَعْدَهُ وَ لَا تُعَلِّمُوهُمْ وَ لَا تَتَقَدَّمُوهُمْ وَ لَا تَخَلَّفُوا عَنْهُمْ فَإِنَّهُمْ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُمْ لَا يُزَايِلُونَهُ وَ لَا يُزَايِلُهُمْ.
ثُمَّ جَلَسُوا ...
@yekaye
☀️۳) الف. از امام باقر ع از پدرانشان روایت شده که رسول الله ص فرمودند:
همانا خداوند متعال ذریه هر پیامبری را از صلب خود او قرار داد و ذریه مرا از صلب علی بن ابیطالب ع و همانا خداوند آنان را برگزید همان طور که »آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر عالمیان برگزید» (آل عمران/۳۳) پس از آنان پیروی کنید که شما را به صراط مستقیم هدایت میکنند و آنان را جلو بیندازید و از آنان جلو نیفتید که همانا آنان در کودکی بردبارترین شما و در بزرگی عالمترین شمایند؛ پس از آنان پیروی کنید که شما را در هیچ گمراهی وارد و از هیچ هدایتی خارج نکنند.
📚الفضائل (لابن شاذان القمي)، ص154-155؛
📚الروضة في فضائل أمير المؤمنين (لابن شاذان القمي)، ص179
وَ بِالْإِسْنَادِ يَرْفَعُهُ إِلَى مُحَمَّدٍ الْبَاقِرِ بْنِ جَعْفَرٍ الصَّادِقِ ع يَرْوِيهِ عَنِ النَّسَبِ الطَّاهِرِ إِلَى جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ قَالَ:
إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى جَعَلَ ذُرِّيَّةَ كُلِّ نَبِيٍّ مِنْ صُلْبِهِ وَ جَعَلَ ذُرِّيَّتِي مِنْ صُلْبِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع وَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُمْ كَمَا «اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ» فَاتَّبِعُوهُمْ يَهْدُوكُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ فَقَدِّمُوهُمْ وَ لَا تَتَقَدَّمُوا عَلَيْهِمْ فَإِنَّهُمْ أَحْلَمُكُمْ صِغَاراً وَ أَعْلَمُكُمْ كِبَاراً فَاتَّبِعُوهُمْ لَا يُدْخِلُونَكُمْ فِي ضَلَالٍ وَ لَا يُخْرِجُونَكُمْ مِنْ هُدًى.
☀️ب. از ابن تیهان یکی از دوازده نفری است که وقتی ابوبکر بعد از جریان سقیفه بر منبر رسول الله ص رفت و خواستند برای او بیعت بگیرند بر او اعتراض کردند. وی برخاست و گفت:
من شهادت میدهم که رسول الله ص علی ع را برای این کار برپا داشت و فرمود: همانا اهل بیت ما بر شما مقدماند و بر آنان تقدم نجویید.
📚رجال البرقي، ص66
أسماء المنكرين على أبي بكر، و هم اثنا عشر رجلا، ستة من المهاجرين و ستة من الأنصار...
قام أبو الهيثم بن التيهان فقال: أنا أشهد أن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم أقام عليا فقال: إن أهل بيتي يتقدمونكم و لا تتقدموا عليهم.
@yekaye
☀️۴) امیرالمومنین ع در خطبهای فرمودند:
و همانا مستحفظان از اصحاب حضرت محمد (= آن دسته از اصحاب که در حفظ و پایبندی به تعالیم پیامبر ص سنگ تمام گذاشتند) میدانند که ایشان فرمود: من و اهل بیتم پاکیزهشدگان هستیم [اشاره به آیه ۳۳ سوره احزاب] پس بر آنان سبقت نگیرید که گمراه میشوید و از آنان تخلف نکنید که دچار لغزش میشوید و با آنان مخالفت نکنید که در جهالت میمانید و بر آنان تعلیم ندهید چرا که آنان عالمتر از شمایند؛ آنان در بزرگشالی عالمترین مردماند و در خردسالی بردبارترین مردم؛ پس از حق و اهل آن هرجا که باشند پیروی نمایید [و از باطل و اه آن هرجا باشند جدا شوید].
📚تفسير القمي، ج1، ص4-5؛
📚الغيبة للنعماني، ص44
وَ قَالَ أَيْضاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فِي خُطْبَتِهِ:
وَ لَقَدْ عَلِمَ الْمُسْتَحْفَظُونَ مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ ص أَنَّهُ قَالَ إِنِّي وَ أَهْلَ بَيْتِي مُطَهَّرُونَ فَلَا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا وَ لَا تَتَخَلَّفُوا عَنْهُمْ فَتَزِلُّوا وَ لَا تُخَالِفُوهُمْ فَتَجْهَلُوا وَ لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ هُمْ أَعْلَمُ النَّاسِ كِبَاراً وَ أَحْلَمُ النَّاسِ صِغَاراً فَاتَّبِعُوا الْحَقَّ وَ أَهْلَهُ حَيْثُ كَان [وَ زَايِلُوا الْبَاطِلَ وَ أَهْلَهُ حَيْثُمَا كَانَ].
📚متن کامل این خطبه در المسترشد في إمامة علي بن أبي طالب عليه السلام، ص399-401 آمده است.
@yekaye
☀️۵) امام صادق ع نامهای به شیعیان نوشته و خواسته بودند که هر روز بعد از نمازهایشان آن را مرور کنند. توضیحاتی درباره این نامه و فرازهایی از آن قبلا گذشت.
د
ر فراز دیگری از این نامه آمده است:
اى گروه رحمت شدهی به رستگاری رسیده! همانا خداوند خيرى را كه به شما داده به كمال رسانده است، و بدانيد كه در علم خدا و فرمانش چنين نيست كه احدی از خلایق حكم دين را به دلخواه و سليقه يا به رای و قياس دريافت كند.
خدا قرآن فرو فرستاده و همۀ امور را در آن بيان داشته، و براى قرآن و آموختن آن گروهى مشخص ساخته، و براى آنان كه خدا علم قرآن را به آنان سپرده روا نيست كه به دلخواه و رأى و قياس، اقدام كنند.
زيرا خداوند آنها را در پرتو علمى كه بديشان سپرده و ويژۀ آنها ساخته و نزد آنان نهاده، از این کار بىنيازشان كرده است و این کرامتی است که خداوند بدین وسیله آنان را تکریم نموده است و
اينها همان اهل ذكر مىباشند كه خدا به امّت فرمان داده از آنها پرسش كنند، و
هم ايشانند كه هر كه از آنها پرسد - با ملاحظۀ اينكه در علم خدا گذشته است كه بايد آنها را تصديق كند و از آنها پيروى كند- او را بدرستى ره نمايند و از دانش قرآن به او بدهند آنقدر كه به سوى خدا و همۀ راههاى حق ره يابد، و
هم ايشانند كه از آنها و از پرسش از ايشان و علمى كه خدا آنها را بدان گرامى داشته و نزد آنها سپرده روگردان نمیشود، مگر كسى كه در علم خدا در اصل خلقت و تحت آن سایه [ظاهرا اشاره به عالم ذر است] شقاوت برایش رقم خورده باشد، و ايشانند كه روىگردانند از پرسش از اهل ذكر و از آنها كه علم قرآن بديشان بخشيده شده و نزد آنها نهاده شده و سؤال از ايشان واجب گشته است.
اينان همانهايى هستند كه به دلخواه و رأى و قياس عمل كنند تا آنكه شيطان به درون آنها راه مىيابد، چه آنان اهل ايمان در علم قرآن نزد خدا را كافر قلمداد كردهاند و گمراهان در علم قرآن نزد خدا را مؤمن تلقّى كردهاند و بسيارى از امور حلال را حرام و بسيارى از امور حرام را حلال گردانيدهاند.
اين است اصل ميوۀ هوى و هوس و دلخواه ايشان و حال آنكه رسول خدا پيش از مرگش به آنها سفارش كرده بود ولی آنها گفتند: پس از آنكه خداوند عزّ و جلّ رسولش را از قبض روح کرد میتوانیم كه به چیزی عمل کنیم که مردم بر آن توافق کنند، یعنی بعد از آنکه خداوند، پيامبرش را از دنیا برد و بعد از عهدی که با ما بست و به ما دستور داد، از باب مخالفت با خدا و رسولش.
و هيچ كس بر خدا جسورتر و گمراهى او آشكارتر نيست از كسى كه اين روش را در پيش بگيرد و پيش خود چنين پندارد كه اين كار براى او رواست.
بخدا سوگند حق خداست بر مردم كه او را در زمان زندگى محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و پس از مرگ او فرمانش برند و پيروىاش كنند.
آيا كسى از اين دشمنان خدا گمان میكنند كه کسی که مسلمان شده و در اسلام آوردن به حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گرویده مىتوانسته [همان زمان پیامبر ص] به دلخواه و رأى و قياس خود عمل کند؟
اگر بگويد «آرى» بر خدا دروغ بسته «و در گمراهى ژرف افتاده است»، و اگر بگويد: «نه، هيچ كس نبايد به رأى و دلخواه و قياس خود عمل كند» چنين كسى حجت را عليه خود تمام کرده و اذعان نموده که دستور خداوند پس از رحلت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خدا هم باید اطاعت و پيروى شود
و خود خداوند هم که سخنش حق است مىفرمايد: «و محمد (صلّى اللَّه عليه و آله) پیامبری بيش نيست كه پيش از او پیامبرانی گذشتهاند، پس آيا اگر او بميرد يا كشته شود شما به پشت سر خود برمىگرديد؟! و هر كس به پشت سر خود بازگردد هيچ زيانى به خدا نمىرساند، و خداوند به زودى سپاسگزاران را پاداش مىدهد» (آل عمران/۱۴۴).
اين از آن روست كه بدانيد دستور خداوند هم در زمان حيات حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باید اطاعت و پيروى شود، و هم بعد از وفاتش؛ و همان گونه كه هيچ كس از مردم در زمان حيات محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نمىتوانسته به دلخواه و رأى و قياس خویش و مخالف امر حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عمل كند، بعد از او نيز حق ندارد به دلخواه و رأى و قياس خود عمل كند. ...
📚الكافي، ج8، ص5-6
@yekaye
👇سند و متن حدیث👇