یک آیه در روز
915) 📖 رَبَّنا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمينَ مِنْ أَنْصارٍ
4⃣ «رَبَّنا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ»
درباره مقصود از دخول در جهنم که موجب «خزی»میشود دو قول مطرح شده است:
🍃الف. دخولی است که جاودانه بماند
(أنس بن مالك و سعيد بن المسيب و قتادة و ابن جريج؛ به نقل از مجمع البيان، ج2، ص910)
🍃ب. صرف داخل شدن در جهنم است ولو اینکه بعد از مدتی از جهنم نجات بیابد
(جابر بن عبد الله و عمرو بن دينار و عطاء؛ به نقل از مجمع البيان، ج2، ص911)
چرا که هرکس نهایتا از جهنم رهایی بیابد را نمیتوان خوار و زبون دانست
(مجمع البيان، ج2، ص910)
🤔اما به نظر میرسد که این دو قول، هریک، مرتبهای از مراتب خزی را میگویند و از این رو، هر دو نیز صحیح است.
@Yekaye
یک آیه در روز
915) 📖 رَبَّنا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمينَ مِنْ أَنْصارٍ
.
5⃣ «ما لِلظَّالِمينَ مِنْ أَنْصارٍ»
آنجا که حقیقت عیان شود، معلوم میشود که ظالم یاور ندارد.
💠تحلیل #اجتماعی #آخرتمدارانه
در نگاه اول، به نظر میرسد ظالمان همواره زمانی میتوانند ظلم کنند که یاورانی داشته باشند. یک نفر بتنهایی نمیتواند دیگران را چپاول کند؛ بلکه حتما اعوان و انصاری باید او را کمک کنند.
اما
آخرت که ظهور همه حقایق است معلوم میشود که ظالمان واقعا هیچ یاوری ندارند.
اگر واقعا آخرت، ظهورِ باطن دنیاست، پس ظالم حقیقتا در همین دنیا هم یاور ندارد❗️
و جالب این است که این نفی یاور برای ظالم را در قالب جمله اسمیه بیان کرد که دلالت بر همیشگی و قطعی بودن این خبر دارد❗️
یعنی خود جمله هم دلالت دارد که ظالم هیچگاه یاور نداشته و نخواهد داشت‼️
پس
در نگاه عمیق،
🤔کسی که خدا را باور دارد و میداند همه امور به دست خداست، میداند که اگر ظالمی در ظاهر یاری شود، این یاری شدنِ او تحت حکمت و قدرت خدا بوده؛ یعنی صرفاً آزمونی بوده برای آزمودن خود آن ظالم، و کسانی که مورد ظلمِ آن ظالم واقع میشوند؛
پس
باید گفت کسانی که در ظاهر یاور ظالماناند، واقعا یاریای بدانان نمیرسانند؛ بلکه تنها آزمون ظالمان و مظلومان را پیچیدهتر میکنند❗️
💢 اگر کسی این قاعده را بفهمد،
🔺نه برای ظلم کردن روی کمک دیگران حسابی باز میکند؛ و
🔺نه در مواجهه با ظالمترین افراد اندک هراسی به خود راه میدهد و دست و پایش را گم میکند؛
یعنی
🔻 نه هنگام تفوق بر دیگران دستش به سمت ظلم میرود؛ و
🔻نه هنگام زیردست قرار گرفتن، از کسی میترسد.
@Yekaye
یک آیه در روز
915) 📖 رَبَّنا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمينَ مِنْ أَنْصارٍ
.
6⃣ ) «ما لِلظَّالِمينَ مِنْ أَنْصارٍ»
🔹از طرفی در این آیه فرموده «ظالمان را یاورانی نباشد»
🔹از طرفی در آیات دیگر از شفاعت عدهای سخن گفته شده (وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى؛ انبیاء/28)؛ و در حدیث نبوی متواتر در میان شیعه و سنی، آمده است که پیامبر ص فرموده «إِنَّمَا شَفَاعَتِي لِأَهْلِ الْكَبَائِرِ مِنْ أُمَّتِي» (الأمالي( للصدوق)، ص7)
🔹و از طرف دیگر، میدانیم که ظلم اقسامی دارد؛ که یک قسم آن ظلم به خویش است؛ و هرگناهی، بویژه گناهان کبیره، قطعا مصداق «ظلم» است.
🤔پس چگونه فرموده که ظالمان را یاوری نباشد؟
🍃الف. آیه میتواند ناظر مقام ظلم به دیگران است؛ آنگاه:
🌱الف.1. یعنی ظالم در آنجا یاوری ندارد که در ظلمش به او کمک کند و مظلوم اندک نگرانیای هنگام بازپپس گرفتن حقش داشته باشد.
🌱الف.2. یعنی شفاعت فقط شامل گناهان فردی و عبادی و ... میشود؛ نه جایی که کسی در حق دیگری ظلمی کرده باشد.
🌱الف.3. ...
🍃ب. آیه میتواند ناظر به مطلق ظلم باشد؛ آنگاه:
🌱ب.1. یاور آنجایی است که مساله از زاویه خود شخص مطرح است؛ و کسی است که انسان کاری برای او انجام داده و از این رو، پیشاپیش روی یاری او حساب میکند؛ اما شفاعت، از موضع بالاست؛ و کسی طلبی ندارد که شفیع ملزم به شفاعت او باشد؛ در واقع، شفاعت یک رحمت اضافهای است که به افراد میشود، و غیر از یاریای است که خود شخص به عنوان حق خود انتظار دارد.
🌱ب.2. ...
🍃ج. «ظلم» در اینجا به معنای کفر و شرک است، نه هرگونه ظلمی؛ و شاهدش هم این دو آیه است که «وَ الْكافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ» (بقره/254) و «إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ» (لقمان/13)و آنکه هیچ گونه یاور و شفیعی ندارد، کافر است (البحر المحيط، ج3، ص472) و مویدش هم این آیه که فرمود خداوند هر گناهی را ممکن است ببخشد اما شرک را قطعا نمیبخشد: « إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاء» (نساء/48 و 116)
🍃د. ...
@Yekaye
916) 📖 رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادي لِلْإيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ 📖
💢ترجمه
پروردگارا ! قطعاً ما دعوتگری را شنیدیم که به ایمان فرامیخواند که: به پروردگار خود ایمان آورید؛ پس ایمان آوردیم؛ پس گناهانمان را بر ما ببخش و بدیهایمان را از ما بزدای و ما را در زمره نیکان دریاب!
سوره آل عمران، (3) آیه 193
1398/1/5
18 رجب1440
@Yekaye
🔹مُنادِياً يُنادي
قبلا بیان شد که
▪️برخی ماده «ندو» [یا «ندی] را در اصل به معنای «جمع شدن» دانستهاند، به نحوی که وقتی گروهی در کنار هم جمع شوند به آنها «نادی» گفته میشود [چنانکه در عربی معاصر نیز برای کلمه «باشگاه» (club) از کلمه «نادی» استفاده میشود] و اگر آن جمع از هم متفرق شوند، دیگر بدانها «نادی» نمیگویند؛ و کاربرد آن در مورد ندا زدن را هم از این باب دانستهاند که موجب جمع شدن افراد میگردد؛ و برخی بالعکس، اصل این ماده را دالّ بر «صدا زدن» و «فراخوان مخاطبین با صدای بلند» (ندا دادن) دانسته، و جمع شدن و گرد هم آمدن را از لوازم این دانستهاند
▪️در هر صورت، کلمه «نادی» [و نیز «ندیّ» (أَيُّ الْفَريقَيْنِ خَيْرٌ مَقاماً وَ أَحْسَنُ نَدِيًّا؛ مریم/۷۳)] به «مجلس» و «انجمن»ی که با صدا زدن گرد هم آمدهاند گفته میشد؛ و کمکم به هر انجمن و مجلسی، «نادی» گفتهاند (فَلْيَدْعُ نادِيَهُ، علق/17؛ َ تَأْتُونَ في ناديكُمُ الْمُنْكَرَ، عنکبوت/29)
▪️کاربرد این کلمه در معنای ندا دادن، غالبا در وزن مفاعله بوده است (إِذْ نادى رَبَّهُ نِداءً خَفِيًّا؛ مریم/3) که اسم فاعل آن «منادی» میباشد (مُنادِياً يُنادي لِلْإيمان، آل عمران/193؛ وَ اسْتَمِعْ يَوْمَ يُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَكانٍ قَريبٍ، ق/41) و البته در وزن تفاعل (تنادی) هم در قرآن کریم به کار رفته است (يَوْمَ التَّناد؛ غافر/۳۲؛ فَتَنادَوْا مُصْبِحينَ؛ قلم/۲۱) که در این وزن، در خصوص «اقدام کسی که ندا را میشنود و بدان پاسخ میدهد» و یا «همدیگر را ندا دادن» میباشد.
🔖جلسه 363 http://yekaye.ir/al-alaq-96-17/
@Yekaye
🔹 لِلْإيمانِ ؛ آمِنُوا ؛ فَآمَنَّا
▪️درباره ماده «أمن» و کلمه ایمان به تفصیل در آیه 177 همین سوره (جلسه 848) توضیح داده شد.
صرفا یادآوری میشود که
▪️ برخی این ماده را در اصل در معنای طمانینه نفس و امنیت و سکون و زوال ترس دانستهاند. برخی اصل این را در دو معنا دانستهاند: یکی همین امانت، نقطه مقابل خیانت، که به نوعی سکون قلب برمیگردد؛ و دیگری تصدیق کردن؛ و البته تذکر دادهاند که خود این دو معنا بسیار به هم نزدیکاند؛ و همان طور که امانت، نقطه مقابل خیانت است؛ «أمن» هم نقطه مقابل «خوف» است: «وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْف» (نساء/۸۳)
▪️درباره فعل «آمَنَ» و مصدر آن (ایمان) برخی توضیح دادهاند که این فعل هم میتواند لازم باشد که در این صورت «آمَنَ» (= ایمان آورد) به معنای «ایمن شد» به کار رفته است؛ و هم میتواند متعدی باشد و «آمنتُهُ» به معنای «او را در امن قرار دادم» خواهد بود. به تعبیر دیگر، «إیمان» خود یا دیگری را در امن و سکون قرار دادن است و «ایمان به خدا» یعنی «حصول اطمینان و سکون به خداوند متعال»
البته در کاربردهای قرآنی گاه این فعل به کسانی که به شریعت پیامبر اکرم ص ایمان آوردهاند اطلاق شده است (بقره/۶۲؛ آل عمران/۶۸ و …) ؛ و نهتنها غالبا در عرصه اعتقادات و باورهای شخص و در عرض عمل مطرح شده [چنانکه ترکیب «الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات» ۵۰ بار در قرآن کریم به کار رفته است] بلکه برخی بر این باورند که گاه برای اشاره به خود «عمل صالح» هم به کار رفته است؛ چنانکه معتقدند در آیه «وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضيعَ إيمانَكُمْ» ایمان به معنای نماز بوده است.
🔖جلسه 848 http://yekaye.ir/ale-imran-3-177/
@Yekaye
🔹 فَاغْفِرْ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «غفر» در اصل در معنای «پوشاندن» ویا «محو کردن اثر شیء» است؛
▪️و در تفاوت «مغفرت» با «عفو» گفته شده که در عفو، شخص از مذمت و عذاب کردن منصرف میشود، و لذا در مورد انسانهای عادی هم «عفو کردن و طلب عفو» به کار برده میشود؛ اما در مغفرت، گناه شخص را میپوشاند و آبروی او را نمیبرد و در واقع، نحوهای ساقط کردن عذاب است که نوعی پاداش دادن را در دل خود دارد، و لذا کلماتی همچون «مغفرت» و «استغفار» فقط در مورد خداوند به کار میرود.
🔖جلسه ۱۸۳ http://yekaye.ir/an-nisa-004-099/
@Yekaye
🔹ذنُوبَنا
▪️در مورد ماده «ذنب» سه کاربرد مهم دارد که برخی بر این اساس، سه اصل مستقل معنایی برای آن در نظر گرفتهاند:
▫️یکی جرم و گناه،
▫️ دومی مؤخره و ادامهی چیزی؛ و
▫️سوم: چیزی همچون حظ و نصیب
▪️ (معجم المقاييس اللغة، ج2، ص361)
اما دیگران این سه را به یک معنا برگردانده، و معنای اصلی آن را «دنباله و موخرهی چیزی» دانستهاند (مفردات ألفاظ القرآن، ص331) و گفتهاند این ماده دلالت دارد بر تبعیتی که با تأخر و اتصال و نوعی دنائت و پستی همراه باشد. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج3، ص334)
▪️بدین ترتیب، به دُم حیوانات «ذَنَب» گفته میشود (جمع آن: «أذناب») چون دنباله و انتهای حیوانات است (معجم المقاييس اللغة، ج2، ص361) و به نحو استعاری برای پیروان یک شخص که کورکورانه از او پیروی میکنند به کار میرود (مفردات ألفاظ القرآن، ص331؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج3، ص334) که البته ظاهرا ذنب در این معنا در قرآن کریم به کار نرفته است.
▪️همچنین «ذَنْب» (جمعِ آن: «ذُنوب») بر هر عملی که آثار و پیامدها و دنباله نامطلوبی با خود داشته باشد گفته میشود و در واقع، در ابتدا تَبَعه و پیامدهای گناه ذنب خوانده میشده؛ و بعدا برای خود گناه هم از این جهت که پیامد نامطلوبی داشته، به کار رفته است: «فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ» (آلعمران/11)؛ «فَكُلًّا أَخَذْنا بِذَنْبِهِ» (عنكبوت/40) «وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ» (آلعمران/135) (مفردات ألفاظ القرآن، ص331؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج3، ص334) و عمده کاربردهای قرآنی از این ماده در همین معنا بوده است.
▪️معنای دیگر این ماده کاربرد آن در خصوص «دلو» بوده است؛ که تفاوت «ذَنْب» (جمعِ آن: «ذَنوب») با «دلو» در این است که دلو به خود ظرف مذکور گفته میشود خواه پر باشد یا خالی، اما «ذَنْب» فقط وقتی که دلو پر از آب باشد گفته میشود؛ و ظاهرا به همین مناسبت است که این کلمه برای حظ و نصیب هم به کار رفته است. (الفروق في اللغة، ص309؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص331) و این کلمه نیز در یک آیه قرآن به کار رفته است: «فَإِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذَنُوباً مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْحابِهِمْ»(ذاريات/59).
🔹برای اشاره به گناه علاوه بر کلمه «ذنب» از کلماتی شبیه «قبیح» ، «معصیت» ، «إثم» ، «جرم» و «وزر» استاده میشود. قبلا تفاوت ذنب با اثم و جرم بیان شد؛ گفته شد که
🔸به گناه از این جهت «ذنب» گفته میشود که دنباله ناپسندی (از مذمت دیگران تا عقوبت) در پی دارد؛
🔸اما ماده «جرم» را در اصل به معنای «قطع کردن» میدانند، و از این جهت به گناه «جُرم» گفته میشود که شخص را از آنچه انجامش برعهده او واجب است قطع و جدا میکند. (جلسه ۶۳۴)
🔸«أثم» در اصل بر تعلل ورزیدن و به تاخیر انداختن میکند و بدین جهت «گناه» را «اثم» گویند که بر اثر تنبلی و کمکاری در انجام وظیفه رخ میدهد؛ (جلسه ۲۵۳)
🔸تفاوتش با «قبیح» در این است که در کلمه «قبح» لزوما عقاب و مواخذه در کار نیست؛ و از این رو، ممکن است به کاری که از طفل سر میزند هم قبیح بگویند؛ اما «ذنب» در مورد کارهایی است که مستحق عقاب است (الفروق في اللغة، ص223)
تفاوتش با «معصیت» در این است که در معصیت، مخالفت کردن شخص با نهی مولا مورد اهتمام است، اما در ذنب توجه اصلی به عقوبتی است که در پی دارد (الفروق في اللغة، ص224)
🔸تفاوتش با «وزر» در این است که در وزر تاکید بر سنگینی است که بار گناه بر دوش انجام دهندهاش تحمیل میکند. (الفروق في اللغة، ص228)
▪️همچنین گذشت که در قرآن کریم برای «گناه» از تعابیر «ذنب» و «إثم» و «جرم» و «عصیان» استفاده شده؛ اما در بحث عبرتگیری از عاقبت گناهکاران، فقط اصطلاح «مجرم» را به کار برده است؛ و برای چرایی این احتمالاتی بیان شد (جلسه ۱۱۹، تدبر۲)
📿ماده «ذنب» و مشتقاتش جمعا 39 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@Yekaye
🔹كَفِّرْ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «کفر» در اصل دلالت بر پوشاندن و مخفی کردن میکند؛ به کشاورز »کافر» گفته میشود چون دانه را در دل خاک مخفی میکند و «کفاره» هم کفاره است چون گناه را میپوشاند و «تکفیر» هم به معنای اقدامی است که چنان روی گناه را میپوشاند که گویی انسان گناهی انجام نداده (در مقابل حبط که در مورد نابود شدن کارهای خوب است) [البته در زبان فارسی، حکم کردن به کفر شخص دیگری را «تکفیر» میگوییم که در زبان عربی تعبیر «إکفار» بدین معناست.]؛ و کفر، هم در نقظه مقابل ایمان به کار میرود زیرا «حق را میپوشاند» و هم در نقطه مقابل «شکر» و به معنای «ناسپاسی» به کار میرود زیرا نعمت را میپوشاند.
🔖جلسه 205 http://yekaye.ir/al-furqan-025-50/
🔹سَيِّئاتِنا
قبلا بیان شد که
▪️ماده «سوء» در اصل به معنای قبیح و زشت میباشد، و گناه را به خاطر قبح و زشتیاش «سیئة» گفتهاند و این ماده، معادل کلمه فارسی «بد» میباشد.
▪️برخی گفتهاند تعبیر «سوء» بر هر چیزی که مایه غم و ناراحتی انسان شود اطلاق میشود، اعم از امور دنیوی و اخروی، نفسانی و بدنی و خارجی، از دست دادن مال باشد یا مقام یا دوست؛ و یا به تعبیر دیگر، «سُوء» به لحاظ معنایی درست نقطه مقابل «حُسن» است؛ و به هرچیزی که بذاته نیکو نباشد اطلاق میگردد، خواه در عمل باشد یا موضوع یا حکم، امر قلبی باشد یا معنوی یا … .
🔸همچنین اشاره شد که این کلمه به کلماتی مانند «ضرر» ، «قُبح» و «فساد» نزدیک است؛ با این تفاوت که:
▫️«ضرر» در مقابل » نفع»است؛ و در مورد آنچه انسان از وضعیتش ناآگاه است نیز اطلاق میشود و چهبسا چیزی که به خودی خود خوب باشد، ولی به دلایلی ضرر داشته باشد؛ به تعبیر دیگر، کلمه «سوء» را غالبا در مورد بدیهایی که ریشه و منشأش را میشناسیم به کار میبرند؛ اما «ضرر» را در مورد هر بدیای که به انسان برسد، ولو ریشهاش را نداند.
▫️در کلمه «قبح» صورت و ظاهر امر بیشتر مورد لحاظ است. در واقع، کلمه «سوء» از آن جهت اطلاق میگردد که بد بودنش آشکار است؛ اما کلمه «قبح» از آن جهت که انجام دادنش سزاوار نیست.
▫️و «فساد» هم نقطه مقابل «صلاح» است و هرگونه اختلال در عمل، نظر و … میباشد.
🔖جلسه 864 http://yekaye.ir/hood-11-77/
@Yekaye
🔹تَوَفَّنا
در آیه 185 همین سوره (جلسه 908) توضیح داده شد که
▪️ماده «وفی» در اصل دلالت میکند بر اینکه چیزی ویا کاری به حد تمام و کمال خود برسد؛ و درباره اینکه چرا قبض روح کردن انسان را «توفی» میگویند برخی گفتهاند بدین جهت که «توفی» دریافت کامل است و تمام حقیقت انسان روح است که در هنگام مرگ بتمامه دریافت میشود. برخی هم گفتهاند که چون مدت زمانی که در دنیا بدانها داده شده بود، تمام و کمال بدانها داده شد.
@Yekaye
🔹الْأَبْرارِ
▪️برخی برای ماده «برر» چهار اصل مستقل قائلند؛ یعنی بر این باورند که این ماده به کار رفته است در:
▫️الف. معنای صدق؛ چنانکه گفته میشود فلانی صَدَقَ و بَرَّ؛ و «حجة مبرورة» هم یعنی حجی که به عنوان یک عمل صادقانه مقبول افتد؛ و «يَبَرُّ ربَّه» که به معنای اطاعت کردن از پروردگار است، از باب صادقانه با خدا مواجه شدن است و آِه « لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ ...» (بقره/177) نیز از همین باب است؛
▫️ب. برای حکایت از یک صداست؛ چنانکه میگویند فلانی هِرّ را از بِرّ تشخیص نمیدهد؛ و چهبسا به اقوام وحشی که زبانشان را نمیفهمیدهاند به همین مناسبت «بَربَر» گفتهاند؛ چنانکه به صدای بز هم «بَربَرة» میگویند.
▫️ج. نقطه مقابل «بحر: دریا» است چنانکه خداوند میفرماید «ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ» (روم/41)
▫️د. برای اشاره به نوعی از گیاهان است، «بُرّ» به معنای گندم (واحد آن: بُرّة) معروف است.
(معجم المقاييس اللغة، ج1، ص177-180)؛
▪️اما به نظر میرسد حق با کسانی است که همه این کاربردها را به یک معنای اصلی برمیگردانند و آن «گشایش و وسعت» است : «بَرّ» به معنای خشکی، عرصه وسیعی است در مقابل گستره دریا؛ «بِرّ» توسع و گشادگی در انجام کار نیک است، که هم به خدا نسبت داده میشود (طور/28) و هم به بنده؛ چنانکه برّ به والدین یعنی با آنان با گشایش و گشادهدستی برخورد کردن (وَ بَرًّا بِوالِدَيْهِ؛ مریم/14)؛ و از این جهت که صدق، نمونه بارزی از عمل خوبی است که گشایش به همراه میآورد، به آن هم «بِرّ» گفته شده؛ به گندم «بُرّ» گفته شده بدین جهت که گستردهترین چیزی است که در تغذیه مورد استفاده قرار میگیرد؛ و تعبیر فلانی «هرّ» را از «بِرّ» تشخیص نمیدهد صرفا دو صوت نیست؛ بلکه یعنی کسی را که در حق او نیکی و بِرّ انجام میدهد از کسی که به او بدی میکند تمییز نمیدهد؛ و البته «بَربَرة» به معنای «زیاد حرف زدن» ظاهرا حکایت از صوت است [شبیه اینکه در فارسی میگوییم فلانی وِروِر میکند]
(مفردات ألفاظ القرآن، ص114-115 ؛ مجمع البيان، ج2، ص908 )
▪️«بِرّ» به معنای نیکوکاری، مصدر است (لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون؛ آل عمران/92) و اسم فاعل آن «بارّ» است که جمعِ آن «أبرار» میشود؛ و وقتی به صورت «بَرّ» بیان شود (إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ؛ طور/28) بلیغتر است؛ همان گونه که توصیف کسی به اینکه او «عدل» است بلیغتر است از اینکه بگوییم عادل است؛ و ظاهرا «بَرَرة» (كِرامٍ بَرَرَةٍ؛ عبس/16) هم جمعِ «بَرّ» میباشد
(مفردات ألفاظ القرآن، ص115)
📿این ماده در قرآن کریم جمعا 32 بار به کار رفته که تنها دو مورد آن به صورت فعل (أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا، بقره/224؛ ْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ، ممتحنه/8) میباشد.
@Yekaye
☀️1) از امام صادق ع درباره این آیه قرآن که میفرماید « پروردگارا ! قطعاً ما نداکنندهای را شنیدیم که به ایمان ندا می داد که: به پروردگار خود ایمان آورید؛ پس ایمان آوردیم» روایت شده که فرمودند:
این امیرالمومنین ع است؛ از آسمان به او ندا شد به پیامبر ص ایمان بیاور؛ و او به وی ایمان آورد.
📚تفسير العياشي، ج1، ص211
عَنْ [عمر بن] عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِهِ «رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادِي لِلْإِيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا» قَالَ:
هُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع نُودِيَ مِنَ السَّمَاءِ أَنْ آمِنْ بِالرَّسُولِ وَ آمَنَ بِهِ.
@Yekaye
☀️2) عمارة بن جوین میگوید
روز هیجده ذیالحجه بر امام صادق ع وارد شدم در حالی که روزه بود و امام برایش از عظمت روز غدیر و اهمیت آن و ثواب روزه در آن میگوید و از جمله اینکه توصیه میکنند به دو رکعت نماز که بعد از آن به سجده رود و صدبار شکر خدا را بجا آورد و این دعا را بخواند؛ و بعد از این دعا نیز به سجده رود و صد بار حمد خدا [= الحمد للله] و صد بار شکر خدا [شکراً لله] را بجا آورد.
👇متن دعا 👇
متن دعای بعد از نماز روز غدیر این است:
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِأَنَّ لَكَ الْحَمْدَ وَحْدَكَ لَا شَرِيكَ لَكَ وَ أَنَّكَ وَاحِدٌ أَحَدٌ صَمَدٌ لَمْ تَلِدْ وَ لَمْ تُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَكَ كُفُواً أَحَدٌ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُكَ وَ رَسُولُكَ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَا مَنْ هُوَ كُلَّ يَوْمٍ فِي شَأْنٍ كَمَا كَانَ مِنْ شَأْنِكَ أَنْ تَفَضَّلْتَ عَلَيَّ بِأَنْ جَعَلْتَنِي مِنْ أَهْلِ إِجَابَتِكَ وَ أَهْلِ دِينِكَ وَ أَهْلِ دَعْوَتِكَ وَ وَفَّقْتَنِي لِذَلِكَ فِي مَبْدَإِ [مُبْتَدَإِ] خَلْقِي تَفَضُّلًا مِنْكَ وَ كَرَماً وَ جُوداً ثُمَّ أَرْدَفْتَ الْفَضْلَ فَضْلًا وَ الْجُودَ جُوداً وَ الْكَرَمَ كَرَماً رَأْفَةً مِنْكَ وَ رَحْمَةً إِلَى أَنْ جَدَّدْتَ ذَلِكَ الْعَهْدَ لِي تَجْدِيداً بَعْدَ تَجْدِيدِكَ خَلْقِي وَ كُنْتُ نَسْياً مَنْسِيّاً نَاسِياً سَاهِياً غَافِلًا فَأَتْمَمْتَ نِعْمَتَكَ بِأَنْ ذَكَّرْتَنِي ذَلِكَ وَ مَنَنْتَ بِهِ عَلَيَّ وَ هَدَيْتَنِي لَهُ فَلْيَكُنْ مِنْ شَأْنِكَ يَا إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ أَنْ تُتِمَّ لِي ذَلِكَ وَ لَا تَسْلُبَنِيهِ حَتَّى تَتَوَفَّانِي عَلَى ذَلِكَ وَ أَنْتَ عَنِّي رَاضٍ فَإِنَّكَ أَحَقُّ الْمُنْعِمِينَ أَنْ تُتِمَّ نِعْمَتَكَ عَلَيَّ
اللَّهُمَّ سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا وَ أَجَبْنَا دَاعِيَكَ بِمَنِّكَ فَلَكَ الْحَمْدُ «غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ» آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ بِرَسُولِهِ مُحَمَّدٍ ص وَ صَدَّقْنَا وَ أَجَبْنَا دَاعِيَ اللَّهِ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فِي مُوَالاةِ مَوْلَانَا وَ مَوْلَى الْمُؤْمِنِينَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَبْدِ اللَّهِ وَ أَخِي رَسُولِهِ وَ الصِّدِّيقِ الْأَكْبَرِ وَ الْحُجَّةِ عَلَى بَرِيَّتِهِ الْمُؤَيَّدِ بِهِ نَبِيُّهُ وَ دِينُهُ الْحَقُّ الْمُبِينُ عَلَماً لِدِينِ اللَّهِ وَ خَازِناً لِعِلْمِهِ وَ عَيْبَةِ غَيْبِ اللَّهِ وَ مَوْضِعِ سِرِّ اللَّهِ وَ أَمِينِ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ شَاهِدِهِ فِي بَرِيَّتِهِ.
اللَّهُمَّ «رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادِي لِلْإِيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِكَ وَ لا تُخْزِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ» فَإِنَّا يَا رَبَّنَا بِمَنِّكَ وَ لُطْفِكَ أَجَبْنَا دَاعِيَكَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ وَ صَدَّقْنَاهُ وَ صَدَّقْنَا مَوْلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ كَفَرْنَا بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ فَوَلِّنَا مَا تَوَلَّيْنَا وَ احْشُرْنَا مَعَ أَئِمَّتِنَا فَإِنَّا بِهِمْ مُؤْمِنُونَ مُوقِنُونَ وَ لَهُمْ مُسَلِّمُونَ آمَنَّا بِسِرِّهِمْ وَ عَلَانِيَتِهِمْ وَ شَاهِدِهِمْ وَ غَائِبِهِمْ وَ حَيِّهِمْ وَ مَيِّتِهِمْ وَ رَضِينَا بِهِمْ وَ بِمُوَالاتِهِمْ أَئِمَّةً وَ قَادَةً وَ سَادَةً وَ حَسْبُنَا بِهِمْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ اللَّهِ دُونَ خَلْقِهِ لَا نَبْتَغِي بِهِمْ بَدَلًا وَ لَا نَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِمْ وَلِيجَةً وَ بَرِئْنَا إِلَى اللَّهِ مِنْ كُلِّ مَنْ نَصَبَ لَهُمْ حَرْباً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ كَفَرْنَا بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ الْأَوْثَانِ الْأَرْبَعَةِ وَ أَشْيَاعِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ وَ كُلِّ مَنْ وَالاهُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ مِنْ أَوَّلِ الدَّهْرِ إِلَى آخِرِهِ؛
اللَّهُمَّ إِنَّا نُشْهِدُكَ أَنَّا نَدِينُ بِمَا دَانَ بِهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ وَ قَوْلُنَا مَا قَالُوا وَ دِينُنَا مَا دَانُوا بِهِ مَا قَالُوا بِهِ قُلْنَا وَ مَا دَانُوا بِهِ دِنَّا وَ مَا أَنْكَرُوا أَنْكَرْنَا وَ مَنْ وَالَوْا وَالَيْنَا وَ مَنْ عَادَوْا عَادَيْنَا وَ مَنْ لَعَنُوا لَعَنَّا وَ مَنْ تَبَرَّءُوا مِنْهُ تَبَرَّأْنَا مِنْهُ وَ مَنْ تَرَحَّمُوا عَلَيْهِ تَرَحَّمْنَا عَلَيْهِ آمَنَّا وَ سَلَّمْنَا وَ رَضِينَا وَ اتَّبَعْنَا مَوَالِيَنَا صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ اللَّهُمَّ فَتَمِّمْ لَنَا ذَلِكَ وَ لَا تَسْلُبْنَاهُ وَ اجْعَلْهُ مُسْتَقَرّاً ثَابِتاً عِنْدَنَا وَ لَا تَجْعَلْهُ مُسْتَعَاراً وَ أَحْيِنَا مَا أَحْيَيْتَنَا عَلَيْهِ وَ أَمِتْنَا إِذَا أَمَتَّنَا عَلَيْهِ آلُ مُحَمَّدٍ أَئِمَّتُنَا فَبِهِمْ نَأْتَمُّ وَ إِيَّاهُمْ نُوَالِي وَ عَدُوَّهُمْ عَدُوَّ اللَّهِ نُعَادِي فَاجْعَلْنَا مَعَهُمْ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ فَإِنَّا بِذَلِكَ رَاضُونَ [رضوان] يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.
📚إقبال الأعمال، ج1، ص472-473
@Yekaye
👇ترجمه دعا👇
ترجمه دعای بعد از نماز روز غدیر
خدایا من از تو میخواهم به [حق] اینکه حمد تنها از آن توست، و تو شریکی نداری؛ و تو واحد احد صمدی هستی که نه زادهای و نه زاده شدهای و احدی همانند تو نیست؛ و اینکه حضرت محمد ص بنده و رسول توست - صلوات تو بر او و آل او باد - ؛ ای کسی که هر روز در شأنی هستی همان گونه که در شأن تو بود که بر من تفضل نمودی که مرا از اهل اجابت خویش و اهل دین و دعوت خود قرار دادی؛ و از آغاز آفرینشم از باب تفضل و کرم و جود این توفیق را به من دادی؛ و سپس بر این تفضل، تفضل دیگر، و بر آن جود، جودی دیگر، و بر آن کَرَم، کَرَمی دیگر اضافه نمودی، همه اینها از باب مهربانی و رحمت تو بود؛ تا بدانجا که بعد از اینکه برای من تجدید عهدی نمودی، در حالی که من فراموشکار و سهوانگار و در غفلت بودم؛ پس نعمتت را بر من تمام کردی به اینکه آن را به یادم آوردی و با آن بر من منت نهادی و بدان هدایتم فرمودی؛
پس اقتضای این شأن و جلالت تو آن است – ای خدایم و ای سرورم- که این نعمت را کاملا بر من تمام فرمایی و آن را از من نگیری تا اینکه بر این نعمت مرا توفی فرایی در حالی که از من راضی باشی که همانا تو سزاوارترین کسی هستی برای نعمت بخشیدن بر اینکه نعمتت را بر من تمام کنی.
خدایا شنیدیم و اطاعت کردیم و پاسخ گفتیم دعوتکنندهات را که بر ما منت نهاد نهادی؛ پس حمد سزاوار توست؛ «مغفرتت را میطلبیم ای پروردگارا و بازگشت به سوی توست». ایمان آوردیم به خدایی که تنهاست و شریکی ندارد و به رسول او و تصدیق کردیم و اجابت کردیم دعوتکننده الهی را و از پیامبر پیروی نمودیم در موالات مولایمان و مولای مومنین امیرالمومنین علی بن ابیطالب، بنده خدا و برادر رسولش او صدّیق اکبر؛ و حجت خدا بر مخلوقاتش؛ کسی که خداوند به وسیله او پیامبرش و دین آشکارا حقِ خود را یاری فرمود؛ همو که پرچمی برای دین خدا؛ و نگهدارنده علم او و مخزن غیب خدا و جایگاه سرّ خدا و امانتدار خداوند بر خلایق و شاهد او در مخلوقات است؛
خدایا «پروردگارا ! قطعاً ما دعوتگری را شنیدیم که به ایمان فرامیخواند که: به پروردگار خود ایمان آورید؛ پس ایمان آوردیم؛ پس گناهانمان را بر ما ببخش و بدیهایمان را از ما بزدای و ما را در زمره نیکان دریاب! پروردگارا و به ما بده آنچه را به پیامبرانت وعده دادی و ما را روز قیامت رسوا مکن که همانا تو خلف وعده نمیکنی» (آل عمران/193-194)
پس ای پروردگارما به منت و لطف تو بود که دعوتگر تو را اجابت کردیم و از رسول پیروی نمودیم و او را تصدیق کردیم و مولی المومنین را تصدیق نمودیم و به جِبت و طاغوت (نساء/51) کفر ورزیدیم پس ولیاتی را که بر گردن گرفتیم برای ما تثبیت فرما و ما را با امامانمان محشور نما که همانا ما بدانان ایمان و یقین داریم و تسلیم آنان هستیم؛ به سرّ و آشکار و شاهد و غایب و زنده و مردهشان ایمان آوردیم و به آنها و به موالات آنها به عنوان امام و پیشوا و سرور راضی شدیم؛ بین ما و خدا، آنها، و نه سایر مخلوقات، ما را کفایت کند؛ هرگز به جای آنان دنبال کس دیگری نباشیم و در برابر آنان طرح دوستی با کسی نیفکنیم و از هر کس از جن و انس، از گذشتگان و آیندگان، که پرچم دشمنی با آنان برافراشته کند به سوی خداوند برائت میجوییم و به جبت و طاغوت و بیهای چهارگانه و شیعیان و پیروان آنها و هرکس از جن و انس از اول روزگار تا پایان آن که به ولایت آنان تن دهد، کفر میورزیم.
خدایا همانا ما تو را شاهد میگیریم که ما بدان چیزی متدین شدیم که حضرت محمد و آل محمد – صلوات خدا بر او و بر آنان – بدان متدین شدند؛ و سخن ما آن چیزی است که آنان گفتند؛ و دین ما آن چیزی است که آنان دینورزی نمودند؛ آنچه گفتند گفتیم و آنچه دینورزی نمودند دین دانستیم و آنچه انکار کردند انکار کردیم و هر که را دوست داشتند دوست داشتیم و با آنچه دشمنی کردند دشمنی نمودیم و کسی را که لعن کردند لعن کردیم و از کسی که تبری جستند تبری جستیم و بر هرکس ترحم کردند ترحم کردیم و؛ بر این است که ایمان آوردیم و تسلیم شدیم و رضایت دادیم و پیروی نمودیم از سرورانمان که صلوات خداوند بر آنان.
خدایا پس این را برای ما تمام فرما و از ما نگیر و آن را مستقر و ثابت نزد ما قرار بده و نه اینکه عاریهای باشد؛ و تا زندهایم ما را بر آن زنده بدار و هنگامی که میمیریم ما را بر آن بمیران که آل محمد ص، امامانمان، را بر آن [زندگی و مرگ] داشتهای؛ که ما تنها بدانان امامت جوییم و تنها موالات آنان را بپذیریم و دشمن آنان که دشمن خداست را به دشمنی گیریم؛ پس ما را در دنیا و آخرت با آنان و در زمره مقربان قرار بده؛ که ما بدان راضی هستیم؛ ای رحمکنندهترین رحمکنندگان.
📚إقبال الأعمال، ج1، ص472-473
@Yekaye
☀️3) چندین نفر از راویان معتبر، از امام رضا ع، و ایشان از پدرشان امام کاظم، و ایشان از پدرشان امام صادق ع، و ایشان از پدرشان امام باقر ع، و ایشان از پدرشان امام سجاد ع، و ایشان از پدرشان امام حسین ع، و ایشان از پدرشان امیرالمومنین ع، روایت کردهاند که رسول الله ص فرمودند:
💢ایمان اقرار به زبان و معرفت با دل و عمل با اعضاء است.💢
✅نکته:
ابوحاتم، که از بزرگان حدیث در اهل سنت است، گفته: اگر این سند را بر دیوانه بخوانید، شفا یابد❗️
📚الأمالي( للصدوق)، ص268
حَدَّثَنَا حَمْزَةُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ زَيْدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ قَالَ أَخْبَرَنِي أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَزَّازُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ دَاوُدُ بْنُ سُلَيْمَانَ الْفَرَّاءُ قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا عَنْ أَبِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْبَاقِرُ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ زَيْنُ الْعَابِدِينَ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
💢الْإِيمَانُ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ.💢
قَالَ حَمْزَةُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ سَمِعْتُ عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ أَبِي حَاتِمٍ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي يَقُولُ وَ قَدْ رُوِيَ هَذَا الْحَدِيثُ عَنْ أَبِي الصَّلْتِ الْهَرَوِيِّ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ع بِإِسْنَادِهِ مِثْلَهُ قَالَ أَبُو حَاتِمٍ:
لَوْ قُرِئَ هَذَا الْإِسْنَادُ عَلَى مَجْنُونٍ لَبَرَأَ.
@Yekaye
☀️4) روایت شده است که یکبار امیرالمومنین ع در کوفه بر منبر رفتند و فرمودند:
ای مردم گناهان سه گونهاند. سپس سکوت کردند.
حبه عرنی گفت:
یا امیرالمومنین! فرمودی گناهان سه گونهاند؛ بعد سکوت کردی؟!
فرمود:
این را نگفتم جز اینکه میخواستم برایتان توضیحش دهم؛ اما نَفَسم گرفت که مانع ادامه سخن گفتنم شد. بله؛ گناهان سه گونهاند: گناهی که بخشیده میشود؛ گناهی که بخشیده نمیشود؛ و گناهی که برای صاحبش هم امیدواریم و هم بر او نگرانیم.
گفت:
یا امیرالمومنین ! اینها را برای ما شرح بده!
فرمود:
🔹اما گناهی که بخشیده میشود آن است که بندهای را خداوند به خاطر گناهش در دنیا مجازات کند؛ که خداوند بردبارتر و کریمتر از آن است که بندهای را دوبار مجازات کند؛
🔹اما گناهی که بخشیده نشود، ظلم بندگان بر همدیگر است که همانا خداوند تبارک و تعالی وقتی [در قیامت] بر بندگانش تجلی کند به خودش سوگند یاد کند که: به عزت و جلالم سوگند از ظلم هیچ ظالمی درنگذرم ولو دستی به دستی خورده باشد ویا حتی با دست لمسی شده باشد، حتی شاخی که بزی بر میشی زده باشد؛ پس حساب بندگان از همدیگر بتمامه حسابرسی شود تا اینکه احدی نماند که ظلمی از کسی برعهدهاش باشد و آنگاه است که برای [ادامه] حساب برانگیخته میشوند.
🔹و اما گناه سوم گناهی است که خداوند آن را بر خلایق پوشانده داشته و توبه از آن را روی شخص کرده؛ که او در حالی میآید که از گناه خویش ترسان و به پروردگارش امیدوار است؛ و ما نیز نسبت به او همین حال را داریم؛ بر او امید رحمت داریم و دربارهاش از عذاب نگرانیم.
📚الكافي، ج2، ص443
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ رَفَعَهُ قَالَ:
صَعِدَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع بِالْكُوفَةِ الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ الذُّنُوبَ ثَلَاثَةٌ. ثُمَّ أَمْسَكَ.
فَقَالَ لَهُ حَبَّةُ الْعُرَنِيُّ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قُلْتَ الذُّنُوبُ ثَلَاثَةٌ ثُمَّ أَمْسَكْتَ؟!
فَقَالَ مَا ذَكَرْتُهَا إِلَّا وَ أَنَا أُرِيدُ أَنْ أُفَسِّرَهَا وَ لَكِنْ عَرَضَ لِي بُهْرٌ حَالَ بَيْنِي وَ بَيْنَ الْكَلَامِ. نَعَمْ الذُّنُوبُ ثَلَاثَةٌ فَذَنْبٌ مَغْفُورٌ وَ ذَنْبٌ غَيْرُ مَغْفُورٍ وَ ذَنْبٌ نَرْجُو لِصَاحِبِهِ وَ نَخَافُ عَلَيْهِ.
قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَبَيِّنْهَا لَنَا.
قَالَ نَعَمْ أَمَّا الذَّنْبُ الْمَغْفُورُ فَعَبْدٌ عَاقَبَهُ اللَّهُ عَلَى ذَنْبِهِ فِي الدُّنْيَا فَاللَّهُ أَحْلَمُ وَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يُعَاقِبَ عَبْدَهُ مَرَّتَيْنِ وَ أَمَّا الذَّنْبُ الَّذِي لَا يُغْفَرُ فَمَظَالِمُ الْعِبَادِ بَعْضِهِمْ لِبَعْضٍ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِذَا بَرَزَ لِخَلْقِهِ أَقْسَمَ قَسَماً عَلَى نَفْسِهِ فَقَالَ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَا يَجُوزُنِي ظُلْمُ ظَالِمٍ وَ لَوْ كَفٌّ بِكَفٍّ وَ لَوْ مَسْحَةٌ بِكَفٍّ وَ لَوْ نَطْحَةٌ مَا بَيْنَ الْقَرْنَاءِ إِلَى الْجَمَّاءِ فَيَقْتَصُّ لِلْعِبَادِ بَعْضِهِمْ مِنْ بَعْضٍ حَتَّى لَا تَبْقَى لِأَحَدٍ عَلَى أَحَدٍ مَظْلِمَةٌ ثُمَّ يَبْعَثُهُمْ لِلْحِسَابِ وَ أَمَّا الذَّنْبُ الثَّالِثُ فَذَنْبٌ سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ رَزَقَهُ التَّوْبَةَ مِنْهُ فَأَصْبَحَ خَائِفاً مِنْ ذَنْبِهِ رَاجِياً لِرَبِّهِ فَنَحْنُ لَهُ كَمَا هُوَ لِنَفْسِهِ نَرْجُو لَهُ الرَّحْمَةَ وَ نَخَافُ عَلَيْهِ الْعَذَابَ.
@Yekaye
☀️5) عبدالرحیم قصیر میگوید: همراه با عبدالملک بن اعین نامهای نوشتیم برای امام صادق ع و پرسیدیم که ایمان چیست.
در پاسخ برایمان نوشت: خداوند رحمتت کند؛ درباره ایمان پرسیده بودی.
ایمان همان اقرار به زبان، و عقد و گره در دل و عمل با اعضاء است؛ و ایمان اجزایش به هم وابسته است؛ و آن همچون سرایی است؛ و همین طور اسلام هم سرایی است و کفر هم سرایی است؛ پس گاه بندهای مسلمان است پیش از آنکه مومن باشد؛ ولی مومن نمیشود مگر اینکه قبلا مسلمان بوده باشد؛ پس اسلام قبل از ایمان است و شریک ایمان است؛ اگر بندهای مرتکب معصیتی از معاصی کبیره ویا صغیرهای که خداوند عز و جل نهی کرده، شود، از ایمان خارج شده و اسم ایمان از او ساقط میشود اما اسم اسلام همچنان بر او ثابت است؛ پس اگر توبه کرد و استغفار نمود دوباره به سرای ایمان برمیگردد؛ و مادامی که کفر نورزیده و استحلال (حرام را حلال کردن) نکرده، به کفر وارد نشده است؛ اما اگر چنین شود که بگوید این حلال، حرام است ویا آن حرام، حلال است؛ و به این مطلب، به عنوان دین خود ملتزم شود آنگاه است که از اسلام و ایمان خارج شده و در کفر وارد شده است؛ حکایت اینها همانند کسی است که در حرم [مسجد الحرام] وارد شود و سپس به کعبه وارد شود و
📚الكافي، ج۲، ص۲۷
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحِيمِ الْقَصِيرِ قَالَ:
كَتَبْتُ مَعَ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ أَعْيَنَ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَسْأَلُهُ عَنِ الْإِيمَانِ مَا هُوَ؟
فَكَتَبَ إِلَيَّ مَعَ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ أَعْيَنَ: سَأَلْتَ رَحِمَكَ اللَّهُ عَنِ الْإِيمَانِ وَ الْإِيمَانُ هُوَ الْإِقْرَارُ بِاللِّسَانِ وَ عَقْدٌ فِي الْقَلْبِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ وَ الْإِيمَانُ بَعْضُهُ مِنْ بَعْضٍ وَ هُوَ دَارٌ وَ كَذَلِكَ الْإِسْلَامُ دَارٌ وَ الْكُفْرُ دَارٌ فَقَدْ يَكُونُ الْعَبْدُ مُسْلِماً قَبْلَ أَنْ يَكُونَ مُؤْمِناً وَ لَا يَكُونُ مُؤْمِناً حَتَّى يَكُونَ مُسْلِماً- فَالْإِسْلَامُ قَبْلَ الْإِيمَانِ وَ هُوَ يُشَارِكُ الْإِيمَانَ فَإِذَا أَتَى الْعَبْدُ كَبِيرَةً مِنْ كَبَائِرِ الْمَعَاصِي أَوْ صَغِيرَةً مِنْ صَغَائِرِ الْمَعَاصِي الَّتِي نَهَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْهَا كَانَ خَارِجاً مِنَ الْإِيمَانِ سَاقِطاً عَنْهُ اسْمُ الْإِيمَانِ وَ ثَابِتاً عَلَيْهِ اسْمُ الْإِسْلَامِ فَإِنْ تَابَ وَ اسْتَغْفَرَ عَادَ إِلَى دَارِ الْإِيمَانِ وَ لَا يُخْرِجُهُ إِلَى الْكُفْرِ إِلَّا الْجُحُودُ وَ الِاسْتِحْلَالُ أَنْ يَقُولَ لِلْحَلَالِ هَذَا حَرَامٌ وَ لِلْحَرَامِ هَذَا حَلَالٌ وَ دَانَ بِذَلِكَ فَعِنْدَهَا يَكُونُ خَارِجاً مِنَ الْإِسْلَامِ وَ الْإِيمَانِ دَاخِلًا فِي الْكُفْرِ.
@Yekaye
یک آیه در روز
916) 📖 رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادي لِلْإيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّ
.
1⃣ «أُولِي الْأَلْبابِ؛ الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ ... وَ يَتَفَكَّرُونَ ... رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادي لِلْإيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا»
شاید اسلامِ بسیاری از افراد اسلام شناسنامهای باشد (یعنی چون در خانواده مسلمان به دنیا آمده، او هم مسلمان شده)
اما ایمان غیر از اسلام است
🔖حدیث5 https://eitaa.com/yekaye/5221
و ایمان آوردن اقدامی خودآگاه است: صرفا بیان به زبان نیست؛ بلکه با معرفت دل و عمل با جوارح همراه است.
حدیث3 https://eitaa.com/yekaye/5218
از این رو،
اولواالباب و صاحبان خرد، فقط مسلمان نیستند؛ بلکه ایمان میآورند؛
کسانیاند که ندای منادی الهی را با گوش جان میشنوند و آگاهانه تصمیم میگیرند که به پروردگارشان ایمان آورند.
@Yekaye
یک آیه در روز
916) 📖 رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادي لِلْإيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّ
.
2⃣ «أُولِي الْأَلْبابِ ... يَتَفَكَّرُونَ ... رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادي لِلْإيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا»
خردمندان، آمادهى پذيرش حقّ هستند و در كنار پاسخگويى به نداى فطرت، به نداى انبيا، علما و شهدا پاسخ مىدهند.
(تفسير نور، ج2، ص226)
در واقع،
کسی که صاحب عقل و خِرَد ناب، و اهل تفکر است، میشنود ندایی را که به ایمان فرامیخواند که: به پروردگار خود ایمان آورید؛ و ایمان میآورد.
💠تاملی در باب #فلسفه و #فیلسوفان
آن که صدای منادیان ایمان به خدا را نمیشنود؛ ویا اگر میشنود به پروردگارش ایمان نمیآورد، هرچند خود فیلسوف و اهل تعقل بخواند، واقعا صاحب خرد نیست،
و یا به تعبیر دقیقتر قرآنی، صاحب خِرَدِ ناب نیست؛
یعنی عقل و خِرَدش چنان با هوا و هوس و ظن و وهم آغشته شده، که نمیتواند او را به سمت حقیقت بکشاند.
و اگر حکیمانی چون ملاصدرا تصریح داشتهاند که مرگ بر آن فلسفهای که راه دین را در پیش نگیرد: «تَبّاً لفلسفة تکون قوانینها غیر مطابقة للکتاب والسنة» (الحکمة المتعالیه، ج8، ص 303) این سخنشان ناشی از نور عقلشان بوده
که میدیدهاند دین چگونه مسیر حقیقت را برای انسان باز میکند،
نه ناشی از تعصبورزی کورکورانه؛ چنانکه بلافاصله پیش از این عبارت میگوید «حاشى الشريعة الحقة الإلهية البيضاء أن تكون أحكامها مصادمة للمعارف اليقينية الضرورية: حاشا که شریعت حقه نورانی الهی احکامش با معارف یقینی ضروری درگیریای داشته باشد»
@Yekaye